دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا


از مرض دروغ‌گویی تا دروغ‌گویی مرضی


از مرض دروغ‌گویی تا دروغ‌گویی مرضی
صداقت یکی از معیارهای سلامت روان است. فرد سالم از نظر روانی، کسی است که در کارکردهای روانی که شامل بینش‌ها و قضاوت‌های او می‌شود، اختلالی نداشته باشد. از ویژگی‌های قضاوت، توانایی تشخیص خوب از بد و تشخیص امر اخلاقی از غیراخلاقی است. به علاوه، فرد سالم از نظر روانی، کسی است که با خودش، با اطرافیانش و با دیگران، صادق باشد و وظایف شخصی، خانوادگی و اجتماعی‌اش را به نحو صحیح انجام دهد و در کل، توانمندی‌های خودش را در جهت اهداف انسانی و الهی به کار ببرد. ملاحظه می‌کنید که مفهوم صداقت به طور ضمنی در همه این معیارها وجود دارد. برای آشنایی عمیق‌تر با ابعاد «روان‌شناسی صداقت» گفتگویی کرده‌ایم با دکتر فربد فدایی، مدیر گروه روان‌پزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی...
▪ آقای دکتر! چه‌طوری باید صداقت را در وجود خودمان نهادینه کنیم؟
ـ فرد سالم از نظر روانی، خودش را پایین‌تر یا بالاتر از آنچه واقعا هست، نمی‌بیند. یعنی با خودش صادق است. با دیگران نیز همان‌گونه رفتار می‌کند که متوقع است دیگران با او رفتار کنند. این همان مفهوم حدیثی است که از حضرت علی (ع) نقل می‌کنند که: «با دیگران همان‌طوری رفتار کن که می‌خواهی با تو رفتار کنند.» کانت، فیلسوف نام‌آور آلمانی، از این اصل به عنوان «اجبار مقوله‌ای» یاد می‌کند؛ یعنی اصلی که هر کسی در هر شرایطی باید آن را در زندگی نصب‌العین خودش قرار دهد. از آنجا که هر انسانی می‌خواهد دیگری با راستی و صداقت با او رفتار کند؛ بنابراین ضرورت دارد او هم با دیگری با صداقت روبه‌رو شود. از ویژگی‌های انسانی می‌توانیم به همدلی، همدردی و هم‌حسی با دیگران اشاره کنیم. این موضوع منشأ فیزیولوژیک هم دارد. کشف نورون‌های آینه‌ای در مغز انسان که به او اجازه درک ذهنیات و عواطف و رفتار طرف مقابل را می‌دهد، از کشفیات برجسته دهه اخیر است. جالب است بدانیم که این نورون‌های آینه‌ای در مغز شامپانزه‌ها و گوریل‌ها نیز وجود دارد و شاید به همین دلیل است که تعامل‌های پیچیده اجتماعی را بین این جانوران می‌بینیم.
▪ با این حساب، افرادی که شخصیت ضداجتماعی دارند یا دروغگو هستند، دچار نوعی اختلال عملکرد روانی شده‌اند؛ این طور نیست؟
ـ بله، در نابه‌سامانی شخصیتی ضداجتماعی که از مهم‌ترین معیارهای تشخیصی آن عدم صداقت، از جمله دروغگویی مکرر، استفاده از نام‌های جعلی و کلاهبرداری از دیگران است، این نورون‌های آینه‌ای کاهش فعالیت دارند. شخصیت‌های ضداجتماعی که دایما فریبکاری و دروغگویی می‌کنند، بخش عمده مجرمان و قانون‌شکنان را تشکیل می‌دهند. این نابه‌سامانی شخصیتی، اگرچه فقط ۲ درصد از بزرگسالان هر جامعه را مبتلا می‌کند اما همان ۲ درصد می‌توانند مسوول دست‌کم ۷۵ درصد جرایم و جنایات باشند. آنان به معیارهای زندگی اجتماعی و قوانین آن تعهد و دلبستگی ندارند. انسان‌های دیگر را نه به عنوان هدف، بلکه فقط به عنوان ابزار و وسیله‌ای برای رسیدن به خواسته‌های فردی خودشان می‌بینند و نسبت به انسان‌ها و جانوران، بی‌رحم و پرخاشگرند. در بزهکاران کودک و نوجوان که به طور عمده مبتلایان به «اختلال سلوک» را تشکیل می‌دهند نیز دروغگویی مکرر از جمله معیارهای تشخیصی است. نابه‌سامانی سلوک در صورت عدم درمان به نابه‌سامانی شخصیتی ضداجتماعی تبدیل می‌شود.
▪ گاهی اوقات با افرادی مواجه می‌شویم که به قول معروف، انگار یک روده راست در شکمشان نیست و مرتب دروغ می‌گویند. آیا اصطلاح «دروغ‌گوی مرضی» به همین‌افراد اطلاق می‌شود؟
ـ ببینید؛ در طیف شخصیت‌ها ضداجتماعی، گروهی تحت عنوان «دروغگویان مرضی» قرار دارند که افرادی هستند خودخواه که ناسازگاری اجتماعی به صورت دروغگویی مفرط و گزاف و اغلب بی‌هدف و گاهی همراه با کلاهبرداری دارند. آنان در ظاهر، افرادی سلیم‌الطبع، خوش‌مشرب، خوش‌بین و رقیق‌القلب به نظر می‌رسند که تماس‌های اجتماعی برایشان آسان است. چرب‌زبانی، رفتار مطمئن به خود، وقار عاریتی و ظاهر غلط‌اندازی که ترتیب می‌دهند، آنان را به سادگی به متقاعد کردن افراد ساده‌دل قادر می‌کند. آنان آگاهی جزیی از هنر، ادبیات یا روش صحبت و اصطلاحات فنی یک حرفه را که به نوعی شنیده‌اند به سود خود و برای تحقیر قربانیان ساده‌دل خویش به کار می‌برند. دروغگویان مرضی گهگاه به نقل داستان‌های پرماجرا درباره گذشته خود می‌پردازند و آینده‌ای جذاب و شیرین را برای خویش با بی‌توجهی کامل به واقعیت ترسیم می‌کنند. برخی مرتکب خلافکاری‌های جنسی می‌شوند و عده‌ای دیگر با قول ازدواج پول فراوان کسب می‌کنند.
▪ مثالی از این دروغ‌گویان مرضی توی ذهن‌تان هست؟
ـ بله، یک نمونه‌اش همان فردی است که چندی پیش رسانه‌ها گزارش کردند که از یکی از روستاهای کشورمان بود اما چون موهای بور و چشمان آبی داشت، خودش را به عنوان پسر سفیر کبیر سوئد در تهران معرفی می‌کرد و برخی دختران ساده‌دل را با قول ازدواج و با این بهانه که در حال حاضر پدرش در تهران نیست تا از او پولی برای مراسم ازدواج بگیرد، اغفال می‌کرد. گفته شد که او از ۲۰ دختر جوان و خانواده‌های آنان، از هر کدامشان چند هزار دلار تحت عنوان تهیه مقدمات ازدواج کلاهبرداری کرده بود.
▪ وقتی دست این افراد رو می‌شود، معمولا چه واکنشی نشان می‌دهند؟
ـ معمولا اظهار فراموشی می‌کنند و اگر متهم به بزه شوند، اغلب نمایشی عاطفی برای حاضران اجرا می‌کنند که به منظور تاثیرگذاشتن بر آنان و برانگیختن ترحم آنان طراحی می‌شود. آنان همچون افراد بی‌صداقت دیگر، بی‌قرار و بی‌ثبات و ناتوان از کوشش و مسوولیت‌پذیری هستند. آنان هیچ‌گاه نمی‌آموزند تلاش برای بقا را با سعی و ابتکار و پشتکار عملی سازند؛ بلکه در جهانی تخیلی زندگی می‌کنند و در جستجوی آن هستند که ضروریات زندگی خویش را با فریب و نیرنگ کسب کنند. آنان از پذیرش محدودیت‌های واقعیت‌ها ناتوان هستند. تقلید آنان از افراد معتبر، تمایل ایشان به رویاپردازی، لافزنی، پرهیز از واقعیات و احاطه خود به وسیله یک جهان تصوری، نماینده ناپختگی کودکانه شخصیت آنهاست. داستان‌پردازی‌هایی که خواسته‌های آنان را در خیال ارضا می‌کند، بسیار شبیه خیال‌پردازی‌های کودکان است.
▪ با این حساب، باید ضریب هوشی بالایی داشته باشند.
ـ خب، از آنجا که محتوای خیال‌پردازی‌های «دروغگویان مرضی» از نیروهای ناخودآگاه سرچشمه می‌گیرد، بیمار به‌طور کامل آگاهی ندارد که اظهارات او جعلی است. آزمون‌های روان‌سنجی ظرفیت هوشی عادی یا بالایی را در آنان نشان می‌دهد اما همچون دیگر افراد ضداجتماعی هوش تاثیر تنظیم‌کننده اندکی بر رفتار دارد. گاهی چنین به نظر می‌رسد این ویژگی‌های شخصیتی در اثر احساس حقارت، غبطه و حسادت پدید می‌آید. از توصیف‌های رفتاری مذکور، آشکار است که دفاع‌های روانی فرد ضد اجتماعی عبارت است از خیال‌پردازی و برون‌فکنی که با عقده‌های خود – بیمارانگاری، دیگر آزاری و خودآزاری توام شده است. بسیاری از افرادی که عناوین تحصیلی برای خود جعل می‌کنند و به خود عنوان دکتر یا مهندس می‌دهند یا لباس نیروی انتظامی یا نظامی را بدون آنکه در این نیروها باشند، می‌پوشند؛ از این جمله هستند. گاهی خلاف آنان نسبتا ناچیز است. برای نمونه، فردی با پوشیدن لباس ماموران راهنمایی و رانندگی تنها به این دلخوش بود که سرچهارراه به اتومبیل‌ها راه بدهد یا آنها را متوقف کند اما در سوی دیگر طیف افراد ضد اجتماعی، کسانی مانند خفاش شب یا قاچاقچیان مواد مخدر قرار دارند که امنیت جامعه را متزلزل می‌کنند.
▪ بعضی کودکان هم زیاد دروغ می‌گویند؛ چرا؟
ـ کودکان از آنجا که فرق بین واقعیت و خیال را نمی‌دانند، ممکن است مطالبی بگویند که از دید دیگران دروغ تلقی می‌شود ولی در واقع بسط خیال‌پردازی‌های کودکانه آنان است. برای نمونه، کودکی به کودک دیگر می‌گوید: «پدر من می‌تواند با یک دست یک کامیون را بلند کند.» گاهی دروغگویی کودکان در سنین بالاتر برای رفع مسوولیت یا فرار از مجازات است؛ مانند دانش‌آموزی که می‌گوید: «چون دیروز مریض بودم، نتوانستم تکالیفم را انجام دهم.»
▪ بیماران اعصاب و روان چه‌طور؟
ـ در بیماران شیدا (مانیک) و نیمه‌شیدا (هیپومانیک) که جزو گروه نابه‌سامانی‌های خلقی هستند، خلق بالا و اعتماد به نفس کاذب و سهل‌ دانستن امور موجب می‌شود که برای خویش توانایی‌های خارق‌العاده قایل شوند؛ از جمله قدرت، ثروت، نبوغ یا وابستگی به افراد نام‌آور و قدرتمند. در یک درجه بالاتر با بیماران روان‌پریش روبه‌رو می‌شویم که هذیان‌های خویش را واقعی می‌پندارند، در حالی که از دید مردم عادی آن گفته‌ها غیرواقعی و دروغ است. البته بیمار در اینجا مسوولیتی ندارد زیرا این هذیان‌ها به‌طور مستقیم حاصل بیماری است. در مبتلایان به «بیماری ساختگی»، بیمار عالما و عامدا نشانه‌های یک بیماری جسمی یا روانی را تقلید می‌کند اما قصد او تمارض برای فرار از مجازات یا رفع مسوولیت یا دریافت غرامت نیست، بلکه انگیزه‌های ناخودآگاه روان‌شناختی عامل این کار اوست. او می‌خواهد با بستری شدن در بیمارستان از محبت پزشک به عنوان «پدر» و مراقبت پرستار به عنوان «مادر» و بیمارستان به عنوان نمادی از «خانه» برخوردار شود.
▪ یکی از سازوکارهای دفاعی روانی که با بحث ما ارتباط نزدیک دارد، خیال‌پردازی است. در این باره نیز توضیح می‌دهید؟
ـ در این دفاع روانی که در هنرمندان، فیلسوفان و سیاستمداران به فراوانی دیده می‌شود، فرد دنیای واقعی را نادیده می‌گیرد و جهانی آرمانی را در ذهن خویش بنا می‌کند که اصول آن طبق پندارهای فرد شکل گرفته است و عموما در آن فقر، بی‌عدالتی، جنگ و تبعیض وجود ندارد. مدینه‌های فاضله و ناکجاآبادهایی که توسط برخی فیلسوفان بنا شده، ناشی از همین ساز و کار دفاعی روانی است.جهان ذهنی شاعران و نویسندگان نیز به همین‌گونه است. برخی سیاستمداران نیز در دام این دفاع روان‌شناختی می‌افتند. از جمله می‌توان به زمامداران اتحاد شوروی سابق اشاره کرد که می‌پنداشتند بهشتی زمینی را بنا کرده‌اند که در آن همه چیز در کمال مطلوب است؛ به نحوی که معترضان به حکومت شوروی به‌عنوان بیمار روانی یا فرد ضداجتماعی محسوب می‌شدند و به بیمارستان روانی یا اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شدند. این دیدگاه‌ در برخی زمامداران آفریقایی دیده می‌شود که با وجود همه نارسایی‌ها و مشکلات و فقر و نابرابری در کشورهای خود می‌گویند همه چیز به خوبی در جریان است و فقط برخی اشکالات جزیی وجود دارد که در برابر دستاوردهای مثبت آنان اهمیتی ندارد.
دکتر مجید سلطانی
منبع : روزنامه سلامت