یکشنبه, ۱۱ آذر, ۱۴۰۳ / 1 December, 2024
مجله ویستا

من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست


من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
نویسنده ـ محمدحسین طباطبایی ـ سال هزار و دویست و هشتاد و یک شمسی در تبریز در میان یک خانواده علمی به وجود آمده ام . در سن پنج سالگی مادر را و در سن نه سالگی پدر را از دست دادم و به مناسبت اینکه کم و بیش مایه معاش داشتیم سرپرست ما (وصی پدرم ) وضع زندگی ما را (من و برادر کوچکتر از خودم را که داشتم ) به هم نزد و تحت مراقبت و پرستاری یک نفر خادم و یک نفر خادمه قرار گرفتیم .
کمی پس از درگذشت پدر به مکتب و پس از چندی به مدرسه فرستاده شدیم و بالاخره به دست معلم خصوصی که به خانه می آمد سپرده گشتیم و به این ترتیب تقریبا مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسی و تعلیمات ابتدایی بودیم . آن روزها تحصیلات ابتدایی برنامه معینی نداشت . همین قدر به یاد دارم که در فاصله میان ۱۲۹۶ ـ۱۲۹۰ که مشغول بودم قرآن کریم را که معمولا پیش از هر چیز دیگر خوانده می شد و کتاب گلستان و بوستان سعدی و نصاب و اخلاق مصور و انوار سهیلی و تاریخ معجم و منشات امیر نظام و ارشاد الحساب را خواندم . سال ۱۲۹۷ وارد رشته های علوم دینیه و عربیه شدم و تا سال ۱۳۰۴ به قرائت متون سرگرم بودم . در ظرف همین هفت سال در علم صرف کتابهای امثله و صرف میر و تصریف و در نحو کتابهای عوامل و آنموذج و صمدیه و سیوطی و جامی و مغنی و در بیان کتاب مطول و در فقه کتابهای شرح لمعه و مکاسب و در اصول کتابهای معالم و قوانین و رسائل و کفایه و در منطقه کبری و حاشیه و شرح شمسیه و در فلسفه کتاب شرح اشارات و در کلام کتاب کشف المراد را خواندم و به همین ترتیب دروس متن (در غیر فلسفه و عرفان ) خاتمه یافت .
سال ۱۳۰۴ برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه نجف گردیدم و به مجلس درس مرحوم آیت الله آقای شیخ محمدحسین اصفهانی حاضر شده یک دوره خارج اصول که تقریبا شش سال طول کشید و چهار سال نیز خارج فقه معظم له را درک نمودم و همچنین هشت سال از در خارج فقه مرحوم آیت الله نائینی و یک دوره خارج اصول معظم له حضور یافتم و کمی نیز به خارج فقه مرحوم آیت الله آقای سیدابوالحسن اصفهانی رفتم کلیات علم رجال را نیز پیش مرحوم آیت الله حجت کوه کمری رفتم . در فلسفه نیز به درس حکیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سیدحسین بادکوبه ای موفق شدم در ظرف شش سال که پیش معظم اله تلمذ می کردم منظومه سبزواری و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره شفای بوعلی و کتاب اثولوجیا و تمهیدابن ترکه و اخلاق ابن مسکویه را خواندم . مرحوم بادکوبه از فرط عنایتی که به تعلیم و تربیت نویسنده داشت برای اینکه مرا به طرز تفکر برهانی آشنا ساخته به ذوق فلسفی تقویت بخشد امر فرمود که به تعلیم ریاضیات پردازم . در امتثال امر معظم له به درس مرحوم آقا سیدابوالقاسم خوانساری که ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالی و یک دوره هندسه مسطحه و فضایی و جبر استدلالی را از معظم له فراگرفتم .
سال ۱۳۱۴ در اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به مراجعت شده به زادگاه اصلی خود (تبریز) برگشتم و ده سال و خورده ای در آن سامان به سر بردم که حقا باید این دوره را در زندگی خود دوره خسارت روحی بشمارم زیرا در اثر گرفتاری ضروری به معاشرت عمومی وسیله تامین معاش (که از مجرای کشاورزی بود) از تدریس و تفکر علمی (جز مقداری بسیار ناچیز) بازمانده بودم و پیوسته با یک شکنجه درونی به سر می بردم . در سال ۱۳۲۵ از سروسامان خود چشم پوشیده زادگاه اصلی را ترک گفتم و متوجه حوزه قم گردیده بساط زندگی را در این شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمی را از سر گرفتم و تاکنون که اوائل سال ۱۳۴۱ می باشد روزگار خود را در این سامان می گذارنم .
البته هر کسی حسب حال خود در زندگی خود خوشی و تلخی و زشت و زیباهایی دیده و خاطره هایی دارد. من نیز به نوبه خود و خاصه از این نظر که بیشتر دوره زندگانی خود را در یتیمی یا غربت یا مفارقت دوستان یا انقطاع وسایل و تهیدستی و گرفتاریهای دیگر گذرانیده ام . در مسیر زندگی با فرازونشیب های گوناگون روبه رو شده در محیطهای رنگارنگ قرار گرفته ام ولی پیوسته حس می کردم که دست ناپیدایی مرا از هر پرتگاه خطرناک نجات می دهد و جاذبه مرموزی از میان هزارها مانع بیرون کشیده به سوی مقصد هدایت می کند.
من اگر خارم و گرگل چمن آرایی هست
که از آن دست که می پروردم می رویم
در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و ازاین روی هر چه می خواندم نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم . پس از آن یکباره عنایت خدایی دامنگیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم به طوریکه از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریبا هفده سال کشید هر گز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث در برابر (مساوی ) می پنداشتم . بساط معاشرت غیراهل علم را به کلی برچیدم . در خوردوخواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می پرداختم . بسیار می شد (و به ویژه در بهار و تابستان ) که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می کردم و اگر اشکالی پیش می آمد با هر خودکشی بود حل می نمودم و وقتی که به درس حضور می یافتم از آنچه استاد می گفت قبلا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس پیش استاد نبردم .
(منبع : بررسی های اسلامی علامه طباطبایی به کوشش سیدهادی خسروشاهی )
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی