جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا
ابوذر غفاری
در ابتدای سخن و قبل از بیان اهمیت موضوع، اشاره به این نكته ضروریست كه علاوه بر مشخص بودن اصحاب نزدیك پیامبر اكرم (ص)، در روایاتی (از منابع سنی) صراحتاً از برخی اصحاب، با عنوان دوستان پیامبر (ص) نام برده شده است:
«رفقای رسول خدا(ص) دوازده نفرند؛ ابوبكر، عمر، علی (ع)، حمزه، جعفر، ابوذر، مقداد، سلمان، خدیجه، ابن مسعود ، عمار یاسر، بلال بن ریاح.»۱
همچنین در تأكید بر علو شخصیتی برخی از آنان آمده است كه:
« ترمذی ما را حدیث كرد كه رسول خدا فرمود:« پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر كرده است... علی(ع) یكی از آنهاست...و ابوذر و مقداد وسلمان را هم ؛ ...و خبر داده كه خود نیز آنها را دوست دارد.»۲ جالب توجه است كه پس از رحلت پیامبر اكرم (ص)، از بین این اصحاب، دو نفر از آنان در پی خلافت راهی را بر میگزینند كه بقیه مخالف بوده، و از امام علی (ع) حمایت مینمایند لذا علاوه بر اینكه اینان از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) بوده و در كنار حضرتش زیستهاند پس از ایشان نیز در كنار امام علی (ع) ماندند و بر عملی شدن خواستهای پیامبر(ص) تأكید داشتند كه به عنوان شیعیان اولیه شناخته شده اند همچنین ثبات شخصیتی و معروفیت دیانت و نقش آنان به حدی بوده كه علیرغم دشمنی بنیامیه و بنیعباس كه سالها حاكمیت را در دست داشتند و از هیچ ترفندی برای خدشهدار نمودن چهره آنان كوتاهی نكردند با چنین وضعیتی،ثبات دینی آنان به حدی قوی بود كه ماندگاری و درخشش شخصیتی آنان حفظ شد، خصوصاً ابوذر كه مستقیماً با شخص معاویه و دستگاه تبلیغاتی او نیز در میافتد. پس شناخت چنین شخصیتهایی برای فرهنگ و رفتار اجتماعی مسلمانان، و چگونگی مسلمانی ضروریست مضافاً اینكه شیعه بودن، درشناخت و الگو پذیری عملی از سر چشمه های اولیه امكان پذیر است. اگر در رابطهٔ با اسلام و اصحاب ، استفاده از تمثیل ظرف و مظروف صحیح باشد هر دو مستقیماً با معمار اصلی اسلام مرتبط بوده ، همچین می بایست متوجه این نكته بسیار حساس بود كه بخشی از تحولات غیر قابل تصور صدر اسلام ، نشأت گرفته از درستكاری اصحابی بود كه كاركردهای واقعی و مترقی اسلام را به منصهٔ ظهور رساندند. لذا در این قسمت با تكیه بر منابع دست اول شیعی و سنی به معرفی اجمالی، و بررسی برخی از ویژگیهای شخصیتی ابوذر پرداخته خواهد شد.
چگونگی گرایش به اسلام
نامش جُندب بن جُناده، و از قبیله بنی غفار بود. قبل از رسالت پیامبر اكرم (ص)، در دوره جاهلی، ترك بتپرستی نمود«… خدا را پرستش میكرد و میگفت خدایی جز خدای یگانه نیست….»۳ ابوذر خود گفته است؛ من سه سال پیش از آنكه به حضور رسول خدا(ص) برسم نماز میخواندم.۴ و در علت بیاعتقادیش به «فلس»، بت قبیله، گفتهاند كه روزی دید كه سگ قبیله، خود را به كنار «فلس» رسانده و بت را آلوده نمود در حالی كه بت از خود هیچ واكنشی نشان نداد. به هر صورت وقتی كه به ابوذر خبر رسید كه مردی در مكه مبعوث شده و میگوید كه پیامبر خدای یكتاست روح دردمند و جستجوگرش بیصبرانه بدنبال دستیابی به واقعیت امید می بندد. برادرش اُنیس كه خبر از دعوت جدید پیامبر(ص)، را آورده، میگوید او مردی است كه راست میگوید در حالی كه قریش برایش چهره عبوس كردهاند. بدنبال این خبر ابوذر راهی مكه شده به حضور پیامبر اكرم(ص) مشرف و اسلام را بر میگزیند. ایشان را از پیشگامان غیر قریش، و چهارمین یا پنجمین مسلمانی دانستهاند كه به اسلام گروید.۵
ابوذر صحابی بزرگ پیامبر(ص)
علاقه به حقیقت، صداقت و روشن ضمیری بینظیر ابوذر غفاری، ایشان را به یكی از اصحاب بزرگ پیامبر اكرم(ص) تبدیل نموده، عنصر لیاقت! روشن ضمیری! خوشطینتی! و … هر چه بود از ابوذر مسلمانی دگرگونه و متمایز با دیگران میسازد. پاكی و تشنگی خاصش به حقیقتجویی، باعث میگردد كه باران رحمت دیانت اسلام را كه توسط پیامبر(ص) بر انسانها عرضه میشد با صداقت تمام پذیرا شده، در مقاطع مختلف ایفای نقش كند. ابوذر بعد از اینكه مسلمان شد تا پس از جنگ بدر و احد در میان قوم خویش مقیم بود سپس به مدینه به حضور پیامبر اكرم(ص) رسید حضرت رسول(ص) در برخی از غزوات ایشان را در مدینه جانشین خود مینمود از جمله به هنگام غزوه ذاتالرقاع و غزوه بنیالمصطلق(المریسیع) جانشین حضرتش بود.۶
در فتح مكه پرچم بنیغفار را داشت.۷ در جنگ تبوك ابوذر از سپاه اسلام عقب افتاد وقتی كه رسید پیامبر اكرم(ص) فرمود: «… آفرین بر ابوذر كه تنها راه میرود و تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود!… مثل این بود كه یكی از عزیزان خانوادهام از من بازمانده و نرسیده است.»۸ همچنین در فضیلتش میفرماید: «آسمان بر سر مردی راستگوتر از ابوذر سایه نیفكنده است و زمین راستگوتر از او را برپشت خود نداشته است.»۹ «ابوذر میگفت: روز قیامت مجلس من از همه شما به رسول خدا(ص) نزدیكتر است و این به آن جهت است كه از آن حضرت كه درود و سلام خدا بر او باد شنیدم كه میفرمود: نزدیكترین شما روز قیامت به من كسی است كه از دنیا همانگونه بیرون رود كه در زمان رحلت من بوده است و بخدا سوگند هیچ كس از شما نیست مگر آنكه به چیزی از دنیا دست یازیده است جزمن.»۱۰ شخصیت استثنایی ابوذر به حدی میرسد كه از سوی جبرئیل به پیامبر خدا(ص) ندا میرسد كه: سوگند به كسی كه ترا به حق به پیامبری برانگیخته است او در ملكوت آسمانها از زمین مشهورتر است به پارسایی و پرهیزكاریش در این جهان فانی! براستی كه تعمق و تفكر در خصیصههای شخصیتی ابوذر، در دنیای خودخواهیها و مكرها، این كلام الهی را به خاطر میآورد كه به پیامبر(ص) وحی شده: « وَ ِاذ قال ربك للملئكه انی جاعل‘’ فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفك الدماء ونحن نسج بحمدك ونقدس لك قال انی اعلم مالا تعلمون» ٍ۱۱ (چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین خلیفهای میآفرینم، گفتند: آیا كسی را میآفرینی كه در آنجا فساد كند و خونها بریزد، و حال آنكه ما به ستایش تو تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میكنیم؟ گفت: من آن دانم كه شما نمیدانید.) از خصوصیات دیگر ابوذر فزونی علم و دانش و دیانت بود كه امام علی(ع) در موردش فرمود:«…انباشته از علمی شد كه از كشیدن آن ناتوان ماند بسیار سختگیر و آزمند بود، سختگیر به از دست دادن دین خود و آزمند نسبت به كسب علم…» چنانچه ابوذر، خود نیز میگفت:«پس از ترك محضر رسول خدا(ص) چنان شد كه اگر پرندهای در آسمان بال میزد، از آن حالت دانشی را به خاطر میآوردیم و بهرهٔ علمی میبردیم»۱۲ بدین ترتیب شخصیتی آگاه باوفا، الگوی دینداری، ثبات و پایداری، و شخصیتی بینظیر برای جهان اسلام شكل میگیرد چنانچه یكی از شخصیتهای مهم شیعی چون مالك اشتر «…با ابوذر مصاحبت داشته و از علم او نیز بهرهمند شده است.»۱۳ مهمتر اینكه منزلت و اعتبار ابوذر نزد پیامبر(ص) بیش از دیگر اصحاب بود چرا كه براساس شناختی كه از ایشان داشتند تنها وی را لایق میداند كه وظیفه بسیار خطیر دفاع از حق را برعهدهاش قرار داده، پیمان گرفت كه در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كنندهها نهراسد و حق را بگوید هر چند تلخ باشد.۱۴ ایشان نیز، پس از رحلت نبیاكرم(ص) در عملی كردن این پیمان به خوبی عمل نمود و در حمایت از امام علی(ع) و اصول اسلامی، با تكیه بر آیات قرآن همه سختیها را به جان خرید و در برابر خود خواهان قدرت طلب و بیعدالتیها و نابهنجاریهای اجتماعی ایستاد تا آنجا كه هیچ ترفندی برای همراه نمودنش كارساز نشد و «نهای» كه در برابر معاویه و دستگاه حاكمهٔ او گفت چنان با اصالت، زیبا، انسانی و محكم بود كه او را به ربذه كشاند ابوذر رنج آنرا به جان پذیرا شد چرا كه «نهٔ» او، از جنس همان «نهای» بود كه خداوند متعال به پیامبر اكرم(ص) آموخت «لااله الاالله» لایی كه پرچمدارش پیامبر(ص)، و مظهر عدالتش، روح بزرگ و باشگوه امام علی(ع) بود و منادیاش ابوذر!…ابوذر حامی و صحابی امام علی(ع)
ابوعمرو كندی میگوید روزی نزد علی(ع) بودیم مردم گفتند برای ما از اصحاب خود چیزی بگو، فرمود: از كدام یك از اصحابم؟ گفتند از اصحاب محمد(ص) گفت: همه اصحاب محمد(ص) اصحاب من هستند، از كدام یك میپرسید؟… گفتند: از ابوذر چیزی بگو، گفت: ابوذر فراوان سؤال میكرد، گاه رسول الله(ص) به او پاسخ میداد و گاه پاسخ نمیداد. ابوذر در دینش آزمند بود و به فراگرفتن علم حریص، آن قدر علم آموخت كه پیمانهٔ عملش پرشد آنگونه كه از تحمل آن عاجز آمد. پس با توجه به اینكه ابوذر دانشمندترین اصحاب پیامبر(ص) بود به عنوان بزرگترین صحابی و حامی امام علی(ع) نیز ایفای نقش نموده، بیان میداشت كه رسولالله(ص) میفرمود:«هركس از من جدا شود از خدا جدا شده و هركس از علی(ع) جدا شود از من جدا شده!»۱۵ لذا پس از حادثه سقیفه همراه مقداد، سلمان فارسی، عباده بن صامت،ابوالهثیم بنالتیهان و حذیفه و عمار، تلاش مینمایند كه انحراف حاصل شده در امر خلافت را به صلاح آورند. و در اعتراض به واقعه سقیفه میگوید: ای گروه مهاجر و انصار شما و بستگان شما میدانید كه رسول خدا(ص) فرمود: امر خلافت پس از من از آن علی(ع) است ولی شما فرمایش رسول خدا(ص) را دور انداخته، به دست فراموشی سپردید پیرو دنیا شدید و آخرت را رها كردید آری به بهره و میوه آن دست یافتید و پوسته آن را رها كردید و حال آنكه اگر این كار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیكردند.۱۶ همچنین با صدای رسا فریاد برمیآورد: من جندببنجناده یار و صحابی رسولخدا(ص)، هر كس مرا نمیشناسد بشناسد. من از رسولخدا(ص) شنیدم كه فرمود:«مثلُ اهل بیتی كمثل سفینه نوح من ركبها نجی و من تخلف عنها غرق».۱۷ به هر حال ابوذر در شرایط مختلف به عنوان مسلمانی ثابت قدم و بینظیر، شیعه بودن را به تصویر میكشد و مرز میان دیانت زنده واصیل با كاركردهای واقعی، و دینداری خودخواهانه، منحط و دروغین را تفكیك مینماید و خدمت بزرگی به دنیای اسلام نمود چرا كه دو تیپ و دوگونه مسلمان را در درون اصحاب پیامبر(ص) از هم متمایز و مشخص كرد یك طرف چهره عملیِ ابوذر بودن، و دیگر، فرزند دنیا بودن، طلحه شدن، زبیرشدن و معاویه بودن. ! آن هنگامی كه اصحاب ضعیف و دون پایه، به فزونی قدرت و مجلل نمودن هر چه بیشتر زندگی روی آورده و حركت به سوی كاخها، زندگی روزمرهشان شد و با سرعتی بدور از انتظار به سمت و سوی شكل دهی جامعه طبقاتی گام بر داشتند ابوذر سیمای پایبندی به پیامبر(ص) و مسلمان واقعی بودن را به نمایش میگذارد. این چنین شدن! را در مكتب قرآنی پیامبر(ص): «و ما الحیوه الدنیا الا لعب ولهو وللدار الاخره خیر للذین یتقون افلا تعقلون »۱۸ (و زندگی دنیا چیزی جز بازیچه و لهو نیست و پرهیزكاران را سرای آخرت بهتر است. آیا به عقل نمییابید؟) و در كنار شخصیت بی نظیری چون امام علی(ع) میآموزد كه میفرمود:«… چهارپایان در بند شكمند، و درندگان در پیتجاوز به هم، مؤمنان فروتنند، مؤمنان مهربانند، مؤمنان ترسان.»، آنرا كه تقوا فراز برده فرو میارید، و آن را كه دنیا بالا برده بلند مشمارید!»۱۹ و نهایتاً در طی مسیر شرافت و انسانیت به مرتبتی صعود مینماید كه امام علی(ع) میفرمایند:«امروز هیچ كس جز ابوذر و خودم باقی نمانده است كه در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كننده نترسد!»۲۰
ابوذر و خلفا:
پس از فروكش نمودن اعتراضات، به حادثه سقیفه و بیعت امام علی(ع)، ابوذر نیز بدون اینكه در موضع اعتراضآمیز خود باقی بماند به فعالیتهای اجتماعی همراه دیگر مسلمانان پرداخت ولی بر خلاف دیگر شیعیان كه معمولاً پستهایی را داشتند(از جمله عمار كه یكی از كارگزاران عمر بود) ابوذر پستی را نپذیرفت و وقتی كه به او میگفتند: ای ابوذر آیا تو هم چون ابوهریره كه حاكم بحرین است پستی را نمیپذیری؟ در پاسخ میگفت: مگر چه میخواهم مرا هر روز مقداری آب یا شیر و مقداری نان كافی است! این شیوه رفتاری در حالی است كه ابوذر در زمان پیامبر(ص) بارها جانشین آن حضرت شده بود گویا با چنین رفتاری در نظر داشت كه قدرت طلبی را ناچیز و مطرود جلوه داده، عملاً نشان دهد كه حكومت موضوعیتی ندارد، تنها هدف، دیانتی است كه عنصر نمادینش نیز عدالت میباشد، لذا علیرغم اینكه حاكمان سقیفه با ترفند خلافت را در دست گرفته بودند چون بطور تقریبی و در حد توان شیخین، عدالت و اصول اسلامی جریان داشت و جامعه در وضعیتی قابل قبول بود ایشان نیز انتقادی نداشت اما چون عثمان به خلافت نشست و ثروت اندوزی و بیعدالتی حاكم شد وضعیت ابوذر نیز دگرگونه گردیده به فردی معترض و ناآرام تغییر موضع داد. این عكسالعمل عمق و اهمیت كاركرد عدالت و ارزش واهمیت انسان، از نگاه ابوذر را میرساند. اعثمكوفی مینویسد: ابوذر در اعتراض به عثمان میگفت:«تو بر سیرت و سنت ابوبكر و عمر برو تا فارغ باشی و كسی انكار نكند… عثمان گفت: تو را با این سخن چه كار؟ ابوذر گفت: من خودم را گناهی نمیدانم مگر امر به معروف و نهی از منكر…»۲۱ همچنین هنگامی كه عثمان در مدینه عمار را كتككاری مینماید ابوذر كه آن هنگام در شام بود زبان به نكوهش عثمان میگشاید بطوری كه عرصه را بر معاویه چنان تنگ میكند كه به عثمان مینویسد:
«… ابوذر ولایت شام را بر تو تباه كرد و دلهای مردمان را از دوستی تو بگردانید…»۲۲
به این ترتیب ابوذر در دوره خلفا، دو روش متفاوت را در پیش میگیرد در دوره خلیفه اول و دوم كه دین به ابزار دست قدرت و ثروت تبدیل نشده، بلكه براین دو برتری دارد همراهی آرام است اما وقتی كه ثروت و قدرت به عنوان نماد خودخواهی انسان میخواهد دین را نیز به ابزار دست خود تبدیل كند و مثلث خطرناك خودخواهی مطلق را تشكیل داده،اسلام پیامبر را تحقیر نماید ابوذر به بزرگترین منتقد عثمان ( حاكمیت زر و زور ) مبدل میگردد و همین خصیصه است كه شیعه را در طول تاریخ همواره انقلابی نگهداشته است.
چنانچه ذكر شد، ابوذر در دوره ابوبكر و عمر در كنار دیگر مسلمانان و همراه آنان بود و مشكلی نداشت تا اینكه عثمان بنعفان خلیفه شد. یكی از حوادث مهم خلافت وی شكلگیری اعتراضات عمومی بود كه بخش عمده آن به بذل و بخشش بیتالمال و ثروتاندوزی عمال وی برمیگشت. همانطور كه یكی از عوامل حكومت ثروت است خلیفه برای حفظ حاكمیت خویش، به این سمت گرایش یافته، بنیامیه را حاكم و دست آنها را در ثروتاندوزی بازگذاشت به مرور اسلام را به ابزار حكومتی تبدیل نموده و عدالت كه اصلیترین عنصر هدفمند اسلام است از جامعه رخت بربست.به این ترتیب روح ثروتاندوزی و پولپرستی در همه لایههای جامعه رسوخ مینمود و هنگامی كه دردمندان دوستدار امت پیامبر(ص) از نابسامانیها به عثمان شكایت میبردند و سختگیری دوره عمر را خاطر نشان مینمودند خلیفه میگفت:«عمر به منظور رضای خدا كسان و خویشان خود را محروم میداشت و من به منظور رضای خدا به كسان وخویشان خود چیز میدهم، مانند عمر سه كس پیدا نمیشود.»۲۳
عمثان بدون توجه جدی به نابسامانیهای اجتماعی،سیاست مبتنی بر مسلط نمودن هر چه بیشتر بنیامیه را تداوم میداد به عنوان نمونه، خمس غنائم افریقا و پانزده هزار درهم و همچنین فدك را به مروان بن حكم بخشید.۲۴ و در مدینه هفت ساختمان ساخت كه خانهای را به نائله و خانهای به عایشه، قصری از چوب نیز به مروانبن حكم داد و چون دخترش را به ازدواج عبدالله بن خالدبن اسید در آورد به او ششصد هزار درهم بخشید.۲۵ و دستور داد از بیتالمال بصره آنرا بپردازند. همچنین از دیگر كسانی كه در خلافت عثمان به ثروتهای كلانی دست یافتند یكی زبیربن عوام بود كه خانههایی در بصره، مصر، كوفه و اسكندریه داشت و پس از مرگ «پنچاه هزار دینار و هزار اسب،هزار غلام و كنیز» بجای گذاشت. طلحهبنعبیدالله نیز از املاك عراق روزانه هزار دینار درآمد داشت. عبدالرحمنبن عوف ، ثروتمند دیگری بود كه بعد از مرگ اموال انباشتهای برجای گذاشت در مورد زیدبنثابت خزانهدار عثمان گفتهاند كه چندان طلا و نقره بجا گذاشته بود كه آنرا با تبر میشكستند۲۶ً با این توصیف جامعه ای طبقاتی شكل گرفته بود كه در آن، روز به روز فاصله فقرا و اغنیاء بیشتر میشد و عدالت كه ستون پایداری و سلامت جوامعه بشری است ناچیز شمرده میشد در نتیجه ضعفا از دستیابی به حقوق خود محروم ماندند. بطور كلی همه ارزشهای اسلامی مورد تهاجم روح فسادگر خاندان بنیامیه قرار میگرفت حتی جهاد كه برای نجات و اصلاح جوامع بشری بود روحی منحط، غیردینی و قدرت طلبانه مییابد و برای انتخاب شخصیتها و مدیران، ملاك دیانت و تقوا به كناری میرود و همه چیز مورد هجمه فسادگران قرار میگیرد. بدین ترتیب نابهنجاریهای دوره عثمان برای شیعیان، كه مدافعان واقعی اسلام و امت پیامبر(ص) بودند. رنجآور بود. همانطور كه میدانیم فقر یكی از مخوفترین دشمنان جوامع بشری است تا جایی كه گاندی، رهبر مبارز هند علیه استعمار انگلیس، میگوید:«چگونه میتوان با مردمی كه در روز نمیتوانند روزی دو وعده غذا داشته باشند از خدا حرف زد؟ برای آنها خدا فقط به صورت نان و پنیر جلوه میكند.»۲۷ اسلام نیز نسبت به این موضوع حساسیت خاصی دارد چنانچه امام علی(ع) میفرمایند:«… همانا فقر، دین انسان را ناقص، و تعقل را سرگردان و عامل دشمنی است فقر مرگ بزرگ است.»۲۸ مگر نه این است كه اسلام برای نجات انسان آمده است و نجات انسان بقدری ارزش یافته است كه رنج جهاد و شهادت بالاترین ارزش را یافته است پس چه شده بود كه خلیفه مسلمین و عمالش در ناز و نعمت بسر میبردند و فارق از غم، مسلمان محروم را در چنگال فقر و بیعدالتی رها كرده، منفعت طلبی و خودخواهی را براسلام خواهی كه عنصر اصلیاش عدالت و نجات دیگران است برتری دادند!
لذا در چنین شرایطی ابوذر كه صحابی بزرگ پیامبر(ص) بود و سادهزیستی و شكوه پیامبر(ص) را به خاطر داشت و برای پایداری اسلام رنج برده بود، و مظهر عدالت، امام علی(ع) را بدور از مدیریت سیاسی میدید، شخصیتی الهی، كه پیشنهاد بخشش و برتری نهادن عرب بر عجم و اشراف بر بینوایان ، برای بدست آوردن پیروزی بر معاویه ، را چنین پاسخ می دهد: آیا به من می گویید كه پیروزی را با پایمردی ستم فرا چنگ آورم؟ به خدا سوگند ، تا این خورشید می دمد و اختران بر آسمان می درخشند چنین نكنم …والله اگر آن مال نه از بیت المال ، كه از آن من می بود باز هم مواسات می ورزیدم ،پس چگونه چنین نكنم در حالی كه مال متعلق به آنهاست۲۹ و حتی فراتر از این ،به تساوی در مصرف می اندیشد چنانچه وقتی می بیند كه میثم تمار ( از یاران امام علی ع) خرماها را به دو قسمت خوب و بد تقسیم نموده ، هر كدام را به قیمتی می فروشد او را منع نموده دستور می دهد خرماها را مخلوط كند و به یك قیمت بفروشد! با این اوصاف است كه ابوذر به عنوان مسلمان وشیعه راستین امام علی(ع) آن دردهای سنگین را بر نمیتافت و فریاد بر میآورد و در كوچه و بازار با تكیه بر قرآن وضعیت موجود را محكوم مینمود و باصدای رسا این آیه را تذكر میداد:«كسانی كه زر و سیم میاندوزند و آنرا در راه خدا انفاق نمیكنند آنان را به شكنجه دردناك مژده بده» هنگامی كه عثمان ابوذر را از چنین عملی منع میكند در پاسخ خلیفه میگوید: آیا عثمان مرا از خواندن كتاب خدا بازمیدارد؟ به خدا سوگند كه من خشنودی و رضایت خدا را برخشنودی و رضایت عثمان ترجیح میدهم.۳۰ آنچه كه روح و جان ابوذر را مغموم می نمود این واقعیت بود كه می دید جامعه نویی كه با رنج پیامبر(ص) شكل گرفته ، و همه را برادر وار و در كنار هم ، با احساس مسئولیت نسبت به یكدیگر، در زیر سقف مسجد گرد آورده ، گرفتار فاصله طبقاتی گردیده كه بین برادران دینی گذشته، مسافتی ایجاد شده بود به فاصلهٔ میان كوخ و كاخ ! و عمده های امت اسلام برادرانی شده بودند كه دیگر دسترسی به آنان وجود نداشت و تنها عنوان مسلمانی و برادری را یدك می كشیدند بدون اینكه احساس هم نوعی ، و انسانی داشته باشند! برای شخصیتی چون ابوذر ، و روح دردمند و سرشار از عشق و ایمانش ، دیدن مسخ اسلام و كاركردهای دیانت قرآنی و تبدیل جامعهٔ ساده ، برادرانه و شور انگیز ساختهٔ دست پیامبر اكرم(ص) ! به اجتماعی مبتنی بر بی عدالتی در اقتصاد و معیشت، و با كاركرد جایگاهی مبتنی بر حاكم و محكوم !...غیر قابل تحمل بود!اما عثمان نه تنها خاندان بنیامیه و تبعیدیان و دشمنان پیامبر(ص) را برمردم حاكم نموده بود بلكه دوستان و اصحاب بزرگ رسولخدا(ص) را كه مدافعان حق بودند تحقیر میكرد بخصوص عبدالله بن مسعود را از عاملیبیتالمال بركنار و عمار یاسر و ابوذر را در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار داده بود. مضافاً اینكه تحمل شنیدن حق را نیز نداشت و ابوذر را از فتوا دادن منع می نمود. ولی هنگامی كه به ابوذر گفته میشد مگر امیرالمؤمنین تو را از فتوی دادن نهی نكرده است؟ پاسخ میداد:«به خدا سوگند اگر شمشیر بر گلوی من بگذارید تا گفتاری را كه از رسولخدا(ص) شنیدهام، نقل نكنم، پیش از آنكه گلویم را ببرید آن را خواهم گفت.»۳۱ چنین وضعیتی، در حالی بود كه عثمان كعب الاحبار یهودی را مشاور خود نموده بود و در مسائل مالی فتوا صادر مینمود: چنانچه «… یك روز ابوذر به مجلس او حاضر بود عثمان گفت: «بنظر شما كسی كه زكات مال خود را داده دیگر كسی حقی در آن دارد؟» كعبالاحبار گفت:«نه ای امیرمؤمنان» ابوذر به سینه كعب زد و گفت:«ای یهودیزاده دروغ گفتی» آنگاه این آیه را بخواند«نیكی آن نیست كه روهای خود را سوی مشرق و مغرب بگرداند …» عثمان گفت:«آیا اشكالی دارد كه ما چیزی از بیتالمال مسلمانان برگیریم و در حوائج خود خرج كنیم و بشما نیز بدهیم؟» كعب گفت:«اشكالی ندارد» ابوذر عصا را بلند كرده و بسینه كعب زد و گفت:«ای یهودیزاده به چه جرأت در باره دین ما سخن میكنی؟»۳۲
بدنبال این مجادله، خلیفه ابوذر را روانه شام نمود.
ابوذر در مركز سلطنت معاویه:
«اَلَم تعلم اَن الله لهُ مُلك السموات و الارض و مالكم من دون الله من ولی و لا نصیر»۳۳
(آیا نمیدانی كه خدا فرمانروای آسمانها و زمین است و شما را جز او یاری و یاوری نیست.)
خلیفه بهترین مكانی را كه برای مسخ اصالت و عدالتخواهی ابوذر در نظر گرفت بارگاه تجملاتی، و شكوه خیره كنندهٔ سلطنت معاویه در شام بود اما تبعید و شكوه ظاهری معاویه چیزی نبود كه ابوذر را به سكوت وادارد او صحابی روشن ضمیر رسولخدا(ص) و مأنوس با روح قرآن بود و ریشه انحرافات را به خوبی میشناخت چنانچه علتالعلل همه فسادهای گریبانگیر امت بعداز پیامبر(ص) را چنین بیان میكند:
«… ای امت سرگردان پس از پیغمبرش، هان اگر شما كسی را كه خدا پیش داشت، مقدم میداشتید و كسی را كه خدا پس آنداخته عقب میانداختید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر خود مینهادید … دوست خدا نادار نمیشد و سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو كس در حكم خدا اختلاف نمیكردند مگر آنكه علم آن را از كتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید، لیكن اكنون كه چنین كردید پس بدفرجامی كار خود را بچشید،« ...وسیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون » زود است كه ستمگران بدانند به چه بازگشتگاهی باز میگردند.»۳۴ لذا به علت همین شناخت و آگاهی و استواری در عقیده، در شام نیز به شیوهٔ خود عمل میكند كه آمر به معروف و ناهی از منكر است بدون اینكه از قدرتی هراس داشته باشد. هرچند كه خلیفه، شام را به دلیل اقتدار و سلطنت مقتدرانه معاویه بهترین تبعیدگاه برای او دانسته، اما ابوذر شكوه و عظمت دروغین كاخ معاویه را نیز به لرزه در میآورد. هر روز بعد از نماز بامداد بر دروازه شام میایستاد و به صدای رسا میگفت:«خدا لعنت كند امر كنندگان به معروف و رها كنندگان آن را، و خدا لعنت كند بازدارندگان از منكر و انجام دهندگان آنرا.»۳۵ این سخنان و نقاطی كه مورد تعرض ابوذر قرار میگرفت گویای شخصیت آگاه و عمیق اوست كه اسلام ابزار شده برای سلطنت را دشمن اصلی اسلام نبی اكرم(ص) میدانست. در چنین شرایطی است كه برای چاره مشكل، معاویه چنین میاندیشد كه به همان ابزاری كه دیگران را رام مینمود متوسل گردد لذا برای او سیصد دینار میفرستد اما ابوذر آن مبلغ را با پاسخی اینچنین پس میدهد: «اگر این پول به حساب مقرری خود من است كه امسال از آن محروم گردیدم، میپذیرم و اگر صله و بخشش است مرا به آن نیازی نیست» همچنین هنگامی كه معاویه كاخ سبز را بنا مینهد فریاد برمیآورد كه:«اگر این كاخ را از مال خدا ساختهای خیانت است و اگر از مال خودت باشد اسراف!»۳۶ و میگفت به خدا سوگند كارهایی صورت میگیرد كه هیچ راهی برای آن نمیدانم كه نه در كتاب خداست و نه در سنت رسول خدا(ص)، به خدا سوگند كه میبینم كه حق خاموش میشود و باطل زنده میگردد و چه بسا راست گو كه او را تكذیب میكنند و بدون هیچگونه تقوایی افراد برگزیده میشوند….
ای گروه ثروتمندان با بینوایان و مستمندان مواسات كنید و كسانیكه سیم و زر اندوختهاند و در راه خدا انفاق نمینمایند آنان را مژده دهید كه سكههای ایشان را در آتش داغ میكنند و پیشانیها و پهلوهای آنان را داغ خواهند كرد و همواره چنین میگفت تا اینكه فقرا و بینوایان این كار را بر ثروتمندان واجب دانستند.»این روند ادامه داشت بطوری كه معاویه را مستأصل كرده، كه برای نجات خویش ، و به چنگ آوردن ابوذر، ترفندهای مكارانهای طرح مینمود از جمله شبانه هزار دینار برای ابوذر فرستاد و ابوذر هم همان شب آن هزار دینار را به مستمندان رساند، معاویه روز بعد كسی را كه پول را به ابوذر رسانده بود خواست و گفت: پیش ابوذر برو و بگو من اشتباه كردهام، معاویه پول را برای كس دیگری فرستاده است و اكنون مرا از خشم معاویه نجات بده. وقتی فرستادهٔ معاویه خبر را به ابوذر رساند ابوذر به آن شخص گفت: به معاویه بگو كه به خدا سوگند از پول او چیزی پیش من نمانده است ولی سه روز مهلت دهد تا جمع كنم و بپردازم.»۳۷ معاویه چون در برابر اعمال و گفتار صادقانه ابوذر خود را عاجز دید او را خواسته و میگوید:ای دشمن خدا و رسول، چرا ما را رها نمیكنی؟ كه در جواب چنین پاسخی دریافت میكند: من دشمن خدا و رسولش نیستم بلكه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و كفر خود را پنهان داشتید.۳۸ سپس احادیثی از قول پیامبر(ص) علیه معاویه ذكر مینماید. پس معاویه با همه شكوهی كه در انظار عمومی تهیه دیده بود نامهای به خلیفه مینویسد كه اگر شام را میخواهی چارهای بیندیش، خلیفه نیز دستور میدهد كه ابوذر را بر شتری با جهاز بیروپوش سوار نموده، در كوتاهترین مدت به مدینه برساند.۳۹
ربذه ترسیم كننده شكوه ابوذر!
هنگامی كه صحابی باوفای رسولخدا(ص) به مدینه می رسد عثمان خطاب به ابوذر میگوید: ای جندب، تویی كه گمان میكنی من گفتهام كه خدای متعال درویش است و ما توانگرنیم؟ ابوذر با منطق خاص خویش چنین ابراز داشت : «اگر چنین اعتقادی نمیداشتی اموال خدا را بربندگانش انفاق میكردید، وانگهی من گواهی میدهم كه رسول خدا(ص) فرمود:«چون پسران ابوالعاص سینفر شوند مال خدای را وسیله اقبال و دولت خویش كنند و بندگان خدای را خدمتكاران و چاكران خویش گردانند و در دین خدای خیانت كنند.»۴۰ در این باب خلیفه از مردم گواهی خواست كه گفتند نشنیدهایم ولی امام علی(ع) به راستگویی ابوذر گواهی داده و فرمودند: او راست میگوید چرا كه من خود از رسول خدا(ص) شنیدم كه فرمود: آسمان بركسی راستگوتر از ابوذر سایه نیفكنده است و زمین راستگوتر از او را بر پشت خود حمل نكرده است. در این موقع الفاظ تندی میان خلیفه و ابوذر رد و بدل میگردد كه امام علی(ع) نیز به دفاع از ابوذر سخن میراند و سخنان خصمانهای نسبت به همدیگر میگویند. در نهایت خلیفه میگوید از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو. ابوذر نیز همسایگی با او را ناخوشایند میخواند و هنگامی كه تصمیم بر تبعید او گرفته شد ابوذر گفت:«… اگر فرمایی به شام روم» عثمان گفت: ما تو را از شام بازخواندهایم كه آنجا كلمات قبیح میگفتی و آن ناحییت را بر ما تباه گردانیده بودی. آنجا اجازت نفرمایم» چندین جا نام برده شد كه خلیفه با رفتن به آنجا مخالفت كرد سپس ابوذر گفت:«هرجا كه باشم، سخن حق خواهم گفت. تو هركجا كه فرمایی آنجا روم. عثمان گفت: كدام موضع را دشمنتر داری؟ ابوذر گفت: هیچ جا را دشمنتر از ربذه ندارم. عثمان گفت برخیز و آنجا برو…»۴۱
نكته جالب توجه اینكه، هر چند كه ابوذر با سن كهولت و مصیبت و رنج سفر، از شام رانده شده، بازهم شام را برای مكان تبعید خود بیان میكند. اینجا سؤال اساسی كه مطرح میشود این است كه چرا شام را درخواست كرد؟ در حالی كه علاوه بر رانده شدن همراه با سختی و تحقیر، در كنار معاویه بودن نیز برای وی رنجآور بود. و با اینكه انسانها معمولاً سعی دارند كه از افراد مورد تنفر خود دوری جویند اما ایشان به رفتن شام ابراز تمایل مینماید! برای دستیابی به علت چنین درخواست غیر متعارفی، میبایست وضعیت اجتماعی شام را مورد دقت نظر قرار داد. آنچه كه از منابع دست اول بر میآید اصلیترین عاملی كه در این انتخاب مؤثر بوده، هوشیاری و درك ابوذر نسبت به قدرت تهدید كننده شام علیه اصل اسلام میباشد، و معاویه نیز از این خصوصیت شامی ها احساس قدرت مینمود چنانچه معاویهبنابی سفیان در مجلسی به عمار میگوید:
«ای عمار در شام یكصدهزار جنگجو هست كه همگی با فرزندان و بندگانشان از بیتالمال حقوق میگیرند آنها نه علی را میشناسند نه خویشی وی با پیامبر را، نه عمار را ونه سابقهاش را، نه زبیر را و نه صحابی بودن او را، نه طلحه را و نه هجرت وی را، و از عبدالرحمن بنعوف و مال او هم ترسی ندارند پس تو را از فتنهای باز میدارم كه بگویند این قاتل عثمان است و این قاتل علی است.»۴۲لذا ابوذر برای ایفای نقش اصلاحگرانه و تغییر وضعیت اجتماعی شام، آنجا را انتخاب میكند. ولی عثمان از رفتن به شام و مكانهای دیگر منع كرده تنها ربذه را برمیگزیند و مروانبنحكم را دستور میدهد كه ابوذر را از مدینه بیرون برده اجازه سخن گفتن با هیچكس را ندهد اما علیرغم چنین فرمانی، امام علی(ع) و برادرش عقیل، و حسنین(ع)، و عمار یاسر، او را مشایعت میكنند. چون نگاه ابوذر به امام علی(ع) افتاد، گریسته و میگوید: من هرگاه تو و فرزندانت را میبینم گفتار پیامبرخدا(ص) را به یاد میآوردم و شكیبایی ندارم تا گریه كنم.۴۳ مروان برای جلوگیری از همراهی و تكریم ابوذر، میگوید: امیرالمؤمنین از سخن گفتن با این مرد نهی كرده است اگر نمیدانید بدانید. در این هنگام، امام علی(ع) تازیانهای بر مركوب مروان زد و گفت دور شو خدایت به آتش درافكند! سپس به ابوذر میگوید: ای ابوذر، تو برای خدا خشم گرفتهای و آنان از تو بردنیای خود ترسیدند. مروان قضیه را به عثمان گزارش داد و خلیفه با مردم سخن گفته میگوید ای مسلمانان من با علی(ع) چكار كنم؟ و به امام علی(ع) میگوید: مگر نهی كردن من از سخن گفتن با ابوذر به تو نرسیده بود؟ امام علی(ع) پاسخ دادند كه: مگر به هر گناهی كه تو فرمان دهی باید از تو اطاعت كنیم! بخدا اطاعت نمیكنم.۴۴ بدینترتیب ابوذر صحابی نامی پیامبر اكرم(ص) در سال ۳۰ هجرت به ربذه تبعید شد و در سال ۳۱ یا ۳۲ در همانجا رحلت نمود. به هنگام رحلت، خانوادهاش نگران بودند كه آنان را دلداری میداد به گفته پیامبر(ص) كه فرموده بود وفات تو در غربت خواهد بود و آنگاه جماعتی از نیك مردان وارد خواهند شد.۴۵ لذا در زمان رحلت ، گروهی كه از زیارت كعبه میآمدند، ازجمله عبداللهبنمسعود و مالك اشتر نیز همراه آنان بودند، بر جسم بی روح صحابی بزرگ رسول خدا وارد شدند، و بدینگونه ابوذر ! فریاد وجدان بیدار انسانیت و مظهر دیانت اسلام را به خاك سپردند. مرگ صحابی رسول خدا(ص) در تبعید تأثیر بسیاری بر خشم مردم، بخصوص بر مالك و عمار، علیه خلیفه داشت به هر تقدیر، صحرای دور افتاده و گمنام ربذه! ترسیم كننده ثبات دیانت و بزرگی ابوذر، خجالت و سرافكندگی برای اجتماع بشری، و حقارت برای معاویه صفتان گردید.
ابوذر «انسان برتر»
یكی از بیماریهای نفرت انگیز اجتماعی بشر ، كه در اصل زیر بنای همه ظلمهاست، خود خواهی است و در مقابل ،عدالت زیر بنای همه خوبی ها و عامل حركت انسان اجتماعی به سوی رشد وكمال می باشد كه عنصر اصلی ادیان الهی نیز بر این پایه استوار بوده است. بانگاهی اجمالی به تاریخ، مشاهده خواهد شد كه اساس رنج بشر از خودخواهی ها بوده است به همین لحاظ دغدغه اصلی انعكاس یافته و سفارشات مؤكد ادیان الهی و غیر الهی نیز بر این محور قرار گرفته است كه؛ آنچه برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواه، و آنچه بر خود روا نمی داری بر دیگران نیز روا مدار ! روح و وجدان الهی را كه عنصر تشخص انسان است ، مطیع جسم دون پایه خاكی نگردان تا گرفتار پستی مطلق نشوی ! عارفان نیز در مورد رابطه روح و تن نكته سنجیهای جالبی دارند ، روح را اسیر زندان تن میدانند ، زندانی كه بواسطه عادت به آن ، بزرگی و علو سرشتیش را از یاد برده ، و نوكر تملق گو وپادوی چاپلوس تن شده است! اما در میان زمینییان حقیر ،انسانهایی نیز قدم بر كرهٔ خاكی نهاده اند كه برتر بوده و محور و پایه تغیراتشان را حقیقت و دیانت رقم زده است. « ...انسان برتر نگران است كه مبادا حقیقت را بدست نیاورد .ولی از فقر و درویشی نگران نیست...»۴۶
... و ابوذر زیباترین چهرهٔ انسانی است كه ارزش انسانی خویش را در كنار پست شدگان حقیر ،حفظ نمود.!
... وپیامبراكرم (ص) ارزش این یار با وفای خویش را به خوبی شناخت و به لحاظ استحكام دینی و انسانیش بود كه مخصوصاً پیمان دفاع از حق را بر عهده اش گذاشت!ویژگیهایی چون :
۱- نماد دیانت اسلام و پایبندی به انسانیت
۲- همیشه انقلابی ای كه در هیچ شرایطی به ارتجاع و دنیاگرایی نپیوست
۳- خواستن دین برای دین نه برای خویش
۴- راستگوئی و صداقت در رفتار
۵- عدالت خواهی در عمل
۶- مظهر و الگوی شیعه بودن
۷- و از همه مهمتر ، توان همراهی با علی (ع) !
و اما گسترهٔ معنای انسان ! از پست ترین (لجن) « و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون » تا روح خدا « ... ونفخت فیه من روحی ...»۴۷ را در بر می گیرد و ابوذر ! با جسم نحیفی كه مطیع محض روح بزرگ و خدایی اش بود به پاس مقام و مرتبت انسانیت ، و تحقیر حقارتها ، بر قله عزت وفخر ...قدم زد، و در پایان راه، بر «ربذهٔ» تهی از همه چیز معنایی نو بخشید!
پی نوشتها:
۲۳- طبری، تاریخ الرسل و الملوك، حوادث۲۳هـ..
۲۴-یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۵۸. ابن قتیبه، المعارف،ص۱۹۵. الامامه و السیاسه ج۱، ص۳۲. ابن طقطقی، تاریخ الفخری ،ص۱۳۳.
۲۵-یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۶۲. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۳.
۲۶- مسعودی، مروجالذهب، ج۱، ص۶۹۰.
۲۷- گاندی، همه مردم برادرند، ص۲۳۷.
۲۸- نهجالبلاغه، حكمت، ۳۱۹، ۱۶۳.
۲۹- ثقفی كوفی، الغارات،ج۱،ص۷۵. نهج ا لبلاغه، خطبه ۱۲۶.
۳۰- ابنابیالحدید، پیشین، ج۴،ص۲۰۸.
۳۱-ابنسعد، پیشین، ج۲، ص۳۳۹ -۳۳۸.
۳۲-مسعودی، مروجالذهب، ج۱،ص۶۹۶. ابنابیالحدید، پیشین، ج۴،ص۲۰۸.
۳۳-قرآن مجید، س بقره،آیه ۱۰۷.
۳۴-یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۶۶.
۳۵- همانجا.
۳۶-ابنابیالحدید، پیشین،ج۴،ص۲۰۹. نویری، پیشین،ج۵،ص۴۵.
۳۷-نویری، پیشین،ج۵،ص۴۶.
۳۸- ابنابیالحدید، پیشین،ج۴،ص۲۱۰.
۳۹- یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۶۷.مسعودی، پیشین،ج۱،ص۶۹۷. ابنابیالحدید،همانجا.
۴۰- یعقوبی، همان.مسعودی،همان. ابناعثمكوفی، الفتوح،ص۳۲۱. ابنابیالحدید،همان، ص۲۱۱.
۴۱- ابناعثمكوفی، همان،ص۳۲۳.
۴۲- ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۸.
۴۳- یعقوبی، همان، ج۲، ص۶۸. مسعودی، پیشین،ج۱،ص۶۹۷.
۴۴- نهجالبلاغه،خطبه۱۳۰. مسعودی، همان، ص۶۹۹. ابنابیالحدید، همان،ج۴،ص۲۰۶.
۴۵- ابناعثمكوفی، همان،ص۳۲۵.
۴۶- ویل دورانت ، لذات فلسفه، ص ۴۰۵..
۴۷- قرآن مجید، سوره الحجر، آیه ۲۶ و ۲۹ .
«رفقای رسول خدا(ص) دوازده نفرند؛ ابوبكر، عمر، علی (ع)، حمزه، جعفر، ابوذر، مقداد، سلمان، خدیجه، ابن مسعود ، عمار یاسر، بلال بن ریاح.»۱
همچنین در تأكید بر علو شخصیتی برخی از آنان آمده است كه:
« ترمذی ما را حدیث كرد كه رسول خدا فرمود:« پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر كرده است... علی(ع) یكی از آنهاست...و ابوذر و مقداد وسلمان را هم ؛ ...و خبر داده كه خود نیز آنها را دوست دارد.»۲ جالب توجه است كه پس از رحلت پیامبر اكرم (ص)، از بین این اصحاب، دو نفر از آنان در پی خلافت راهی را بر میگزینند كه بقیه مخالف بوده، و از امام علی (ع) حمایت مینمایند لذا علاوه بر اینكه اینان از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) بوده و در كنار حضرتش زیستهاند پس از ایشان نیز در كنار امام علی (ع) ماندند و بر عملی شدن خواستهای پیامبر(ص) تأكید داشتند كه به عنوان شیعیان اولیه شناخته شده اند همچنین ثبات شخصیتی و معروفیت دیانت و نقش آنان به حدی بوده كه علیرغم دشمنی بنیامیه و بنیعباس كه سالها حاكمیت را در دست داشتند و از هیچ ترفندی برای خدشهدار نمودن چهره آنان كوتاهی نكردند با چنین وضعیتی،ثبات دینی آنان به حدی قوی بود كه ماندگاری و درخشش شخصیتی آنان حفظ شد، خصوصاً ابوذر كه مستقیماً با شخص معاویه و دستگاه تبلیغاتی او نیز در میافتد. پس شناخت چنین شخصیتهایی برای فرهنگ و رفتار اجتماعی مسلمانان، و چگونگی مسلمانی ضروریست مضافاً اینكه شیعه بودن، درشناخت و الگو پذیری عملی از سر چشمه های اولیه امكان پذیر است. اگر در رابطهٔ با اسلام و اصحاب ، استفاده از تمثیل ظرف و مظروف صحیح باشد هر دو مستقیماً با معمار اصلی اسلام مرتبط بوده ، همچین می بایست متوجه این نكته بسیار حساس بود كه بخشی از تحولات غیر قابل تصور صدر اسلام ، نشأت گرفته از درستكاری اصحابی بود كه كاركردهای واقعی و مترقی اسلام را به منصهٔ ظهور رساندند. لذا در این قسمت با تكیه بر منابع دست اول شیعی و سنی به معرفی اجمالی، و بررسی برخی از ویژگیهای شخصیتی ابوذر پرداخته خواهد شد.
چگونگی گرایش به اسلام
نامش جُندب بن جُناده، و از قبیله بنی غفار بود. قبل از رسالت پیامبر اكرم (ص)، در دوره جاهلی، ترك بتپرستی نمود«… خدا را پرستش میكرد و میگفت خدایی جز خدای یگانه نیست….»۳ ابوذر خود گفته است؛ من سه سال پیش از آنكه به حضور رسول خدا(ص) برسم نماز میخواندم.۴ و در علت بیاعتقادیش به «فلس»، بت قبیله، گفتهاند كه روزی دید كه سگ قبیله، خود را به كنار «فلس» رسانده و بت را آلوده نمود در حالی كه بت از خود هیچ واكنشی نشان نداد. به هر صورت وقتی كه به ابوذر خبر رسید كه مردی در مكه مبعوث شده و میگوید كه پیامبر خدای یكتاست روح دردمند و جستجوگرش بیصبرانه بدنبال دستیابی به واقعیت امید می بندد. برادرش اُنیس كه خبر از دعوت جدید پیامبر(ص)، را آورده، میگوید او مردی است كه راست میگوید در حالی كه قریش برایش چهره عبوس كردهاند. بدنبال این خبر ابوذر راهی مكه شده به حضور پیامبر اكرم(ص) مشرف و اسلام را بر میگزیند. ایشان را از پیشگامان غیر قریش، و چهارمین یا پنجمین مسلمانی دانستهاند كه به اسلام گروید.۵
ابوذر صحابی بزرگ پیامبر(ص)
علاقه به حقیقت، صداقت و روشن ضمیری بینظیر ابوذر غفاری، ایشان را به یكی از اصحاب بزرگ پیامبر اكرم(ص) تبدیل نموده، عنصر لیاقت! روشن ضمیری! خوشطینتی! و … هر چه بود از ابوذر مسلمانی دگرگونه و متمایز با دیگران میسازد. پاكی و تشنگی خاصش به حقیقتجویی، باعث میگردد كه باران رحمت دیانت اسلام را كه توسط پیامبر(ص) بر انسانها عرضه میشد با صداقت تمام پذیرا شده، در مقاطع مختلف ایفای نقش كند. ابوذر بعد از اینكه مسلمان شد تا پس از جنگ بدر و احد در میان قوم خویش مقیم بود سپس به مدینه به حضور پیامبر اكرم(ص) رسید حضرت رسول(ص) در برخی از غزوات ایشان را در مدینه جانشین خود مینمود از جمله به هنگام غزوه ذاتالرقاع و غزوه بنیالمصطلق(المریسیع) جانشین حضرتش بود.۶
در فتح مكه پرچم بنیغفار را داشت.۷ در جنگ تبوك ابوذر از سپاه اسلام عقب افتاد وقتی كه رسید پیامبر اكرم(ص) فرمود: «… آفرین بر ابوذر كه تنها راه میرود و تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود!… مثل این بود كه یكی از عزیزان خانوادهام از من بازمانده و نرسیده است.»۸ همچنین در فضیلتش میفرماید: «آسمان بر سر مردی راستگوتر از ابوذر سایه نیفكنده است و زمین راستگوتر از او را برپشت خود نداشته است.»۹ «ابوذر میگفت: روز قیامت مجلس من از همه شما به رسول خدا(ص) نزدیكتر است و این به آن جهت است كه از آن حضرت كه درود و سلام خدا بر او باد شنیدم كه میفرمود: نزدیكترین شما روز قیامت به من كسی است كه از دنیا همانگونه بیرون رود كه در زمان رحلت من بوده است و بخدا سوگند هیچ كس از شما نیست مگر آنكه به چیزی از دنیا دست یازیده است جزمن.»۱۰ شخصیت استثنایی ابوذر به حدی میرسد كه از سوی جبرئیل به پیامبر خدا(ص) ندا میرسد كه: سوگند به كسی كه ترا به حق به پیامبری برانگیخته است او در ملكوت آسمانها از زمین مشهورتر است به پارسایی و پرهیزكاریش در این جهان فانی! براستی كه تعمق و تفكر در خصیصههای شخصیتی ابوذر، در دنیای خودخواهیها و مكرها، این كلام الهی را به خاطر میآورد كه به پیامبر(ص) وحی شده: « وَ ِاذ قال ربك للملئكه انی جاعل‘’ فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفك الدماء ونحن نسج بحمدك ونقدس لك قال انی اعلم مالا تعلمون» ٍ۱۱ (چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین خلیفهای میآفرینم، گفتند: آیا كسی را میآفرینی كه در آنجا فساد كند و خونها بریزد، و حال آنكه ما به ستایش تو تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میكنیم؟ گفت: من آن دانم كه شما نمیدانید.) از خصوصیات دیگر ابوذر فزونی علم و دانش و دیانت بود كه امام علی(ع) در موردش فرمود:«…انباشته از علمی شد كه از كشیدن آن ناتوان ماند بسیار سختگیر و آزمند بود، سختگیر به از دست دادن دین خود و آزمند نسبت به كسب علم…» چنانچه ابوذر، خود نیز میگفت:«پس از ترك محضر رسول خدا(ص) چنان شد كه اگر پرندهای در آسمان بال میزد، از آن حالت دانشی را به خاطر میآوردیم و بهرهٔ علمی میبردیم»۱۲ بدین ترتیب شخصیتی آگاه باوفا، الگوی دینداری، ثبات و پایداری، و شخصیتی بینظیر برای جهان اسلام شكل میگیرد چنانچه یكی از شخصیتهای مهم شیعی چون مالك اشتر «…با ابوذر مصاحبت داشته و از علم او نیز بهرهمند شده است.»۱۳ مهمتر اینكه منزلت و اعتبار ابوذر نزد پیامبر(ص) بیش از دیگر اصحاب بود چرا كه براساس شناختی كه از ایشان داشتند تنها وی را لایق میداند كه وظیفه بسیار خطیر دفاع از حق را برعهدهاش قرار داده، پیمان گرفت كه در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كنندهها نهراسد و حق را بگوید هر چند تلخ باشد.۱۴ ایشان نیز، پس از رحلت نبیاكرم(ص) در عملی كردن این پیمان به خوبی عمل نمود و در حمایت از امام علی(ع) و اصول اسلامی، با تكیه بر آیات قرآن همه سختیها را به جان خرید و در برابر خود خواهان قدرت طلب و بیعدالتیها و نابهنجاریهای اجتماعی ایستاد تا آنجا كه هیچ ترفندی برای همراه نمودنش كارساز نشد و «نهای» كه در برابر معاویه و دستگاه حاكمهٔ او گفت چنان با اصالت، زیبا، انسانی و محكم بود كه او را به ربذه كشاند ابوذر رنج آنرا به جان پذیرا شد چرا كه «نهٔ» او، از جنس همان «نهای» بود كه خداوند متعال به پیامبر اكرم(ص) آموخت «لااله الاالله» لایی كه پرچمدارش پیامبر(ص)، و مظهر عدالتش، روح بزرگ و باشگوه امام علی(ع) بود و منادیاش ابوذر!…ابوذر حامی و صحابی امام علی(ع)
ابوعمرو كندی میگوید روزی نزد علی(ع) بودیم مردم گفتند برای ما از اصحاب خود چیزی بگو، فرمود: از كدام یك از اصحابم؟ گفتند از اصحاب محمد(ص) گفت: همه اصحاب محمد(ص) اصحاب من هستند، از كدام یك میپرسید؟… گفتند: از ابوذر چیزی بگو، گفت: ابوذر فراوان سؤال میكرد، گاه رسول الله(ص) به او پاسخ میداد و گاه پاسخ نمیداد. ابوذر در دینش آزمند بود و به فراگرفتن علم حریص، آن قدر علم آموخت كه پیمانهٔ عملش پرشد آنگونه كه از تحمل آن عاجز آمد. پس با توجه به اینكه ابوذر دانشمندترین اصحاب پیامبر(ص) بود به عنوان بزرگترین صحابی و حامی امام علی(ع) نیز ایفای نقش نموده، بیان میداشت كه رسولالله(ص) میفرمود:«هركس از من جدا شود از خدا جدا شده و هركس از علی(ع) جدا شود از من جدا شده!»۱۵ لذا پس از حادثه سقیفه همراه مقداد، سلمان فارسی، عباده بن صامت،ابوالهثیم بنالتیهان و حذیفه و عمار، تلاش مینمایند كه انحراف حاصل شده در امر خلافت را به صلاح آورند. و در اعتراض به واقعه سقیفه میگوید: ای گروه مهاجر و انصار شما و بستگان شما میدانید كه رسول خدا(ص) فرمود: امر خلافت پس از من از آن علی(ع) است ولی شما فرمایش رسول خدا(ص) را دور انداخته، به دست فراموشی سپردید پیرو دنیا شدید و آخرت را رها كردید آری به بهره و میوه آن دست یافتید و پوسته آن را رها كردید و حال آنكه اگر این كار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیكردند.۱۶ همچنین با صدای رسا فریاد برمیآورد: من جندببنجناده یار و صحابی رسولخدا(ص)، هر كس مرا نمیشناسد بشناسد. من از رسولخدا(ص) شنیدم كه فرمود:«مثلُ اهل بیتی كمثل سفینه نوح من ركبها نجی و من تخلف عنها غرق».۱۷ به هر حال ابوذر در شرایط مختلف به عنوان مسلمانی ثابت قدم و بینظیر، شیعه بودن را به تصویر میكشد و مرز میان دیانت زنده واصیل با كاركردهای واقعی، و دینداری خودخواهانه، منحط و دروغین را تفكیك مینماید و خدمت بزرگی به دنیای اسلام نمود چرا كه دو تیپ و دوگونه مسلمان را در درون اصحاب پیامبر(ص) از هم متمایز و مشخص كرد یك طرف چهره عملیِ ابوذر بودن، و دیگر، فرزند دنیا بودن، طلحه شدن، زبیرشدن و معاویه بودن. ! آن هنگامی كه اصحاب ضعیف و دون پایه، به فزونی قدرت و مجلل نمودن هر چه بیشتر زندگی روی آورده و حركت به سوی كاخها، زندگی روزمرهشان شد و با سرعتی بدور از انتظار به سمت و سوی شكل دهی جامعه طبقاتی گام بر داشتند ابوذر سیمای پایبندی به پیامبر(ص) و مسلمان واقعی بودن را به نمایش میگذارد. این چنین شدن! را در مكتب قرآنی پیامبر(ص): «و ما الحیوه الدنیا الا لعب ولهو وللدار الاخره خیر للذین یتقون افلا تعقلون »۱۸ (و زندگی دنیا چیزی جز بازیچه و لهو نیست و پرهیزكاران را سرای آخرت بهتر است. آیا به عقل نمییابید؟) و در كنار شخصیت بی نظیری چون امام علی(ع) میآموزد كه میفرمود:«… چهارپایان در بند شكمند، و درندگان در پیتجاوز به هم، مؤمنان فروتنند، مؤمنان مهربانند، مؤمنان ترسان.»، آنرا كه تقوا فراز برده فرو میارید، و آن را كه دنیا بالا برده بلند مشمارید!»۱۹ و نهایتاً در طی مسیر شرافت و انسانیت به مرتبتی صعود مینماید كه امام علی(ع) میفرمایند:«امروز هیچ كس جز ابوذر و خودم باقی نمانده است كه در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كننده نترسد!»۲۰
ابوذر و خلفا:
پس از فروكش نمودن اعتراضات، به حادثه سقیفه و بیعت امام علی(ع)، ابوذر نیز بدون اینكه در موضع اعتراضآمیز خود باقی بماند به فعالیتهای اجتماعی همراه دیگر مسلمانان پرداخت ولی بر خلاف دیگر شیعیان كه معمولاً پستهایی را داشتند(از جمله عمار كه یكی از كارگزاران عمر بود) ابوذر پستی را نپذیرفت و وقتی كه به او میگفتند: ای ابوذر آیا تو هم چون ابوهریره كه حاكم بحرین است پستی را نمیپذیری؟ در پاسخ میگفت: مگر چه میخواهم مرا هر روز مقداری آب یا شیر و مقداری نان كافی است! این شیوه رفتاری در حالی است كه ابوذر در زمان پیامبر(ص) بارها جانشین آن حضرت شده بود گویا با چنین رفتاری در نظر داشت كه قدرت طلبی را ناچیز و مطرود جلوه داده، عملاً نشان دهد كه حكومت موضوعیتی ندارد، تنها هدف، دیانتی است كه عنصر نمادینش نیز عدالت میباشد، لذا علیرغم اینكه حاكمان سقیفه با ترفند خلافت را در دست گرفته بودند چون بطور تقریبی و در حد توان شیخین، عدالت و اصول اسلامی جریان داشت و جامعه در وضعیتی قابل قبول بود ایشان نیز انتقادی نداشت اما چون عثمان به خلافت نشست و ثروت اندوزی و بیعدالتی حاكم شد وضعیت ابوذر نیز دگرگونه گردیده به فردی معترض و ناآرام تغییر موضع داد. این عكسالعمل عمق و اهمیت كاركرد عدالت و ارزش واهمیت انسان، از نگاه ابوذر را میرساند. اعثمكوفی مینویسد: ابوذر در اعتراض به عثمان میگفت:«تو بر سیرت و سنت ابوبكر و عمر برو تا فارغ باشی و كسی انكار نكند… عثمان گفت: تو را با این سخن چه كار؟ ابوذر گفت: من خودم را گناهی نمیدانم مگر امر به معروف و نهی از منكر…»۲۱ همچنین هنگامی كه عثمان در مدینه عمار را كتككاری مینماید ابوذر كه آن هنگام در شام بود زبان به نكوهش عثمان میگشاید بطوری كه عرصه را بر معاویه چنان تنگ میكند كه به عثمان مینویسد:
«… ابوذر ولایت شام را بر تو تباه كرد و دلهای مردمان را از دوستی تو بگردانید…»۲۲
به این ترتیب ابوذر در دوره خلفا، دو روش متفاوت را در پیش میگیرد در دوره خلیفه اول و دوم كه دین به ابزار دست قدرت و ثروت تبدیل نشده، بلكه براین دو برتری دارد همراهی آرام است اما وقتی كه ثروت و قدرت به عنوان نماد خودخواهی انسان میخواهد دین را نیز به ابزار دست خود تبدیل كند و مثلث خطرناك خودخواهی مطلق را تشكیل داده،اسلام پیامبر را تحقیر نماید ابوذر به بزرگترین منتقد عثمان ( حاكمیت زر و زور ) مبدل میگردد و همین خصیصه است كه شیعه را در طول تاریخ همواره انقلابی نگهداشته است.
چنانچه ذكر شد، ابوذر در دوره ابوبكر و عمر در كنار دیگر مسلمانان و همراه آنان بود و مشكلی نداشت تا اینكه عثمان بنعفان خلیفه شد. یكی از حوادث مهم خلافت وی شكلگیری اعتراضات عمومی بود كه بخش عمده آن به بذل و بخشش بیتالمال و ثروتاندوزی عمال وی برمیگشت. همانطور كه یكی از عوامل حكومت ثروت است خلیفه برای حفظ حاكمیت خویش، به این سمت گرایش یافته، بنیامیه را حاكم و دست آنها را در ثروتاندوزی بازگذاشت به مرور اسلام را به ابزار حكومتی تبدیل نموده و عدالت كه اصلیترین عنصر هدفمند اسلام است از جامعه رخت بربست.به این ترتیب روح ثروتاندوزی و پولپرستی در همه لایههای جامعه رسوخ مینمود و هنگامی كه دردمندان دوستدار امت پیامبر(ص) از نابسامانیها به عثمان شكایت میبردند و سختگیری دوره عمر را خاطر نشان مینمودند خلیفه میگفت:«عمر به منظور رضای خدا كسان و خویشان خود را محروم میداشت و من به منظور رضای خدا به كسان وخویشان خود چیز میدهم، مانند عمر سه كس پیدا نمیشود.»۲۳
عمثان بدون توجه جدی به نابسامانیهای اجتماعی،سیاست مبتنی بر مسلط نمودن هر چه بیشتر بنیامیه را تداوم میداد به عنوان نمونه، خمس غنائم افریقا و پانزده هزار درهم و همچنین فدك را به مروان بن حكم بخشید.۲۴ و در مدینه هفت ساختمان ساخت كه خانهای را به نائله و خانهای به عایشه، قصری از چوب نیز به مروانبن حكم داد و چون دخترش را به ازدواج عبدالله بن خالدبن اسید در آورد به او ششصد هزار درهم بخشید.۲۵ و دستور داد از بیتالمال بصره آنرا بپردازند. همچنین از دیگر كسانی كه در خلافت عثمان به ثروتهای كلانی دست یافتند یكی زبیربن عوام بود كه خانههایی در بصره، مصر، كوفه و اسكندریه داشت و پس از مرگ «پنچاه هزار دینار و هزار اسب،هزار غلام و كنیز» بجای گذاشت. طلحهبنعبیدالله نیز از املاك عراق روزانه هزار دینار درآمد داشت. عبدالرحمنبن عوف ، ثروتمند دیگری بود كه بعد از مرگ اموال انباشتهای برجای گذاشت در مورد زیدبنثابت خزانهدار عثمان گفتهاند كه چندان طلا و نقره بجا گذاشته بود كه آنرا با تبر میشكستند۲۶ً با این توصیف جامعه ای طبقاتی شكل گرفته بود كه در آن، روز به روز فاصله فقرا و اغنیاء بیشتر میشد و عدالت كه ستون پایداری و سلامت جوامعه بشری است ناچیز شمرده میشد در نتیجه ضعفا از دستیابی به حقوق خود محروم ماندند. بطور كلی همه ارزشهای اسلامی مورد تهاجم روح فسادگر خاندان بنیامیه قرار میگرفت حتی جهاد كه برای نجات و اصلاح جوامع بشری بود روحی منحط، غیردینی و قدرت طلبانه مییابد و برای انتخاب شخصیتها و مدیران، ملاك دیانت و تقوا به كناری میرود و همه چیز مورد هجمه فسادگران قرار میگیرد. بدین ترتیب نابهنجاریهای دوره عثمان برای شیعیان، كه مدافعان واقعی اسلام و امت پیامبر(ص) بودند. رنجآور بود. همانطور كه میدانیم فقر یكی از مخوفترین دشمنان جوامع بشری است تا جایی كه گاندی، رهبر مبارز هند علیه استعمار انگلیس، میگوید:«چگونه میتوان با مردمی كه در روز نمیتوانند روزی دو وعده غذا داشته باشند از خدا حرف زد؟ برای آنها خدا فقط به صورت نان و پنیر جلوه میكند.»۲۷ اسلام نیز نسبت به این موضوع حساسیت خاصی دارد چنانچه امام علی(ع) میفرمایند:«… همانا فقر، دین انسان را ناقص، و تعقل را سرگردان و عامل دشمنی است فقر مرگ بزرگ است.»۲۸ مگر نه این است كه اسلام برای نجات انسان آمده است و نجات انسان بقدری ارزش یافته است كه رنج جهاد و شهادت بالاترین ارزش را یافته است پس چه شده بود كه خلیفه مسلمین و عمالش در ناز و نعمت بسر میبردند و فارق از غم، مسلمان محروم را در چنگال فقر و بیعدالتی رها كرده، منفعت طلبی و خودخواهی را براسلام خواهی كه عنصر اصلیاش عدالت و نجات دیگران است برتری دادند!
لذا در چنین شرایطی ابوذر كه صحابی بزرگ پیامبر(ص) بود و سادهزیستی و شكوه پیامبر(ص) را به خاطر داشت و برای پایداری اسلام رنج برده بود، و مظهر عدالت، امام علی(ع) را بدور از مدیریت سیاسی میدید، شخصیتی الهی، كه پیشنهاد بخشش و برتری نهادن عرب بر عجم و اشراف بر بینوایان ، برای بدست آوردن پیروزی بر معاویه ، را چنین پاسخ می دهد: آیا به من می گویید كه پیروزی را با پایمردی ستم فرا چنگ آورم؟ به خدا سوگند ، تا این خورشید می دمد و اختران بر آسمان می درخشند چنین نكنم …والله اگر آن مال نه از بیت المال ، كه از آن من می بود باز هم مواسات می ورزیدم ،پس چگونه چنین نكنم در حالی كه مال متعلق به آنهاست۲۹ و حتی فراتر از این ،به تساوی در مصرف می اندیشد چنانچه وقتی می بیند كه میثم تمار ( از یاران امام علی ع) خرماها را به دو قسمت خوب و بد تقسیم نموده ، هر كدام را به قیمتی می فروشد او را منع نموده دستور می دهد خرماها را مخلوط كند و به یك قیمت بفروشد! با این اوصاف است كه ابوذر به عنوان مسلمان وشیعه راستین امام علی(ع) آن دردهای سنگین را بر نمیتافت و فریاد بر میآورد و در كوچه و بازار با تكیه بر قرآن وضعیت موجود را محكوم مینمود و باصدای رسا این آیه را تذكر میداد:«كسانی كه زر و سیم میاندوزند و آنرا در راه خدا انفاق نمیكنند آنان را به شكنجه دردناك مژده بده» هنگامی كه عثمان ابوذر را از چنین عملی منع میكند در پاسخ خلیفه میگوید: آیا عثمان مرا از خواندن كتاب خدا بازمیدارد؟ به خدا سوگند كه من خشنودی و رضایت خدا را برخشنودی و رضایت عثمان ترجیح میدهم.۳۰ آنچه كه روح و جان ابوذر را مغموم می نمود این واقعیت بود كه می دید جامعه نویی كه با رنج پیامبر(ص) شكل گرفته ، و همه را برادر وار و در كنار هم ، با احساس مسئولیت نسبت به یكدیگر، در زیر سقف مسجد گرد آورده ، گرفتار فاصله طبقاتی گردیده كه بین برادران دینی گذشته، مسافتی ایجاد شده بود به فاصلهٔ میان كوخ و كاخ ! و عمده های امت اسلام برادرانی شده بودند كه دیگر دسترسی به آنان وجود نداشت و تنها عنوان مسلمانی و برادری را یدك می كشیدند بدون اینكه احساس هم نوعی ، و انسانی داشته باشند! برای شخصیتی چون ابوذر ، و روح دردمند و سرشار از عشق و ایمانش ، دیدن مسخ اسلام و كاركردهای دیانت قرآنی و تبدیل جامعهٔ ساده ، برادرانه و شور انگیز ساختهٔ دست پیامبر اكرم(ص) ! به اجتماعی مبتنی بر بی عدالتی در اقتصاد و معیشت، و با كاركرد جایگاهی مبتنی بر حاكم و محكوم !...غیر قابل تحمل بود!اما عثمان نه تنها خاندان بنیامیه و تبعیدیان و دشمنان پیامبر(ص) را برمردم حاكم نموده بود بلكه دوستان و اصحاب بزرگ رسولخدا(ص) را كه مدافعان حق بودند تحقیر میكرد بخصوص عبدالله بن مسعود را از عاملیبیتالمال بركنار و عمار یاسر و ابوذر را در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار داده بود. مضافاً اینكه تحمل شنیدن حق را نیز نداشت و ابوذر را از فتوا دادن منع می نمود. ولی هنگامی كه به ابوذر گفته میشد مگر امیرالمؤمنین تو را از فتوی دادن نهی نكرده است؟ پاسخ میداد:«به خدا سوگند اگر شمشیر بر گلوی من بگذارید تا گفتاری را كه از رسولخدا(ص) شنیدهام، نقل نكنم، پیش از آنكه گلویم را ببرید آن را خواهم گفت.»۳۱ چنین وضعیتی، در حالی بود كه عثمان كعب الاحبار یهودی را مشاور خود نموده بود و در مسائل مالی فتوا صادر مینمود: چنانچه «… یك روز ابوذر به مجلس او حاضر بود عثمان گفت: «بنظر شما كسی كه زكات مال خود را داده دیگر كسی حقی در آن دارد؟» كعبالاحبار گفت:«نه ای امیرمؤمنان» ابوذر به سینه كعب زد و گفت:«ای یهودیزاده دروغ گفتی» آنگاه این آیه را بخواند«نیكی آن نیست كه روهای خود را سوی مشرق و مغرب بگرداند …» عثمان گفت:«آیا اشكالی دارد كه ما چیزی از بیتالمال مسلمانان برگیریم و در حوائج خود خرج كنیم و بشما نیز بدهیم؟» كعب گفت:«اشكالی ندارد» ابوذر عصا را بلند كرده و بسینه كعب زد و گفت:«ای یهودیزاده به چه جرأت در باره دین ما سخن میكنی؟»۳۲
بدنبال این مجادله، خلیفه ابوذر را روانه شام نمود.
ابوذر در مركز سلطنت معاویه:
«اَلَم تعلم اَن الله لهُ مُلك السموات و الارض و مالكم من دون الله من ولی و لا نصیر»۳۳
(آیا نمیدانی كه خدا فرمانروای آسمانها و زمین است و شما را جز او یاری و یاوری نیست.)
خلیفه بهترین مكانی را كه برای مسخ اصالت و عدالتخواهی ابوذر در نظر گرفت بارگاه تجملاتی، و شكوه خیره كنندهٔ سلطنت معاویه در شام بود اما تبعید و شكوه ظاهری معاویه چیزی نبود كه ابوذر را به سكوت وادارد او صحابی روشن ضمیر رسولخدا(ص) و مأنوس با روح قرآن بود و ریشه انحرافات را به خوبی میشناخت چنانچه علتالعلل همه فسادهای گریبانگیر امت بعداز پیامبر(ص) را چنین بیان میكند:
«… ای امت سرگردان پس از پیغمبرش، هان اگر شما كسی را كه خدا پیش داشت، مقدم میداشتید و كسی را كه خدا پس آنداخته عقب میانداختید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر خود مینهادید … دوست خدا نادار نمیشد و سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو كس در حكم خدا اختلاف نمیكردند مگر آنكه علم آن را از كتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید، لیكن اكنون كه چنین كردید پس بدفرجامی كار خود را بچشید،« ...وسیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون » زود است كه ستمگران بدانند به چه بازگشتگاهی باز میگردند.»۳۴ لذا به علت همین شناخت و آگاهی و استواری در عقیده، در شام نیز به شیوهٔ خود عمل میكند كه آمر به معروف و ناهی از منكر است بدون اینكه از قدرتی هراس داشته باشد. هرچند كه خلیفه، شام را به دلیل اقتدار و سلطنت مقتدرانه معاویه بهترین تبعیدگاه برای او دانسته، اما ابوذر شكوه و عظمت دروغین كاخ معاویه را نیز به لرزه در میآورد. هر روز بعد از نماز بامداد بر دروازه شام میایستاد و به صدای رسا میگفت:«خدا لعنت كند امر كنندگان به معروف و رها كنندگان آن را، و خدا لعنت كند بازدارندگان از منكر و انجام دهندگان آنرا.»۳۵ این سخنان و نقاطی كه مورد تعرض ابوذر قرار میگرفت گویای شخصیت آگاه و عمیق اوست كه اسلام ابزار شده برای سلطنت را دشمن اصلی اسلام نبی اكرم(ص) میدانست. در چنین شرایطی است كه برای چاره مشكل، معاویه چنین میاندیشد كه به همان ابزاری كه دیگران را رام مینمود متوسل گردد لذا برای او سیصد دینار میفرستد اما ابوذر آن مبلغ را با پاسخی اینچنین پس میدهد: «اگر این پول به حساب مقرری خود من است كه امسال از آن محروم گردیدم، میپذیرم و اگر صله و بخشش است مرا به آن نیازی نیست» همچنین هنگامی كه معاویه كاخ سبز را بنا مینهد فریاد برمیآورد كه:«اگر این كاخ را از مال خدا ساختهای خیانت است و اگر از مال خودت باشد اسراف!»۳۶ و میگفت به خدا سوگند كارهایی صورت میگیرد كه هیچ راهی برای آن نمیدانم كه نه در كتاب خداست و نه در سنت رسول خدا(ص)، به خدا سوگند كه میبینم كه حق خاموش میشود و باطل زنده میگردد و چه بسا راست گو كه او را تكذیب میكنند و بدون هیچگونه تقوایی افراد برگزیده میشوند….
ای گروه ثروتمندان با بینوایان و مستمندان مواسات كنید و كسانیكه سیم و زر اندوختهاند و در راه خدا انفاق نمینمایند آنان را مژده دهید كه سكههای ایشان را در آتش داغ میكنند و پیشانیها و پهلوهای آنان را داغ خواهند كرد و همواره چنین میگفت تا اینكه فقرا و بینوایان این كار را بر ثروتمندان واجب دانستند.»این روند ادامه داشت بطوری كه معاویه را مستأصل كرده، كه برای نجات خویش ، و به چنگ آوردن ابوذر، ترفندهای مكارانهای طرح مینمود از جمله شبانه هزار دینار برای ابوذر فرستاد و ابوذر هم همان شب آن هزار دینار را به مستمندان رساند، معاویه روز بعد كسی را كه پول را به ابوذر رسانده بود خواست و گفت: پیش ابوذر برو و بگو من اشتباه كردهام، معاویه پول را برای كس دیگری فرستاده است و اكنون مرا از خشم معاویه نجات بده. وقتی فرستادهٔ معاویه خبر را به ابوذر رساند ابوذر به آن شخص گفت: به معاویه بگو كه به خدا سوگند از پول او چیزی پیش من نمانده است ولی سه روز مهلت دهد تا جمع كنم و بپردازم.»۳۷ معاویه چون در برابر اعمال و گفتار صادقانه ابوذر خود را عاجز دید او را خواسته و میگوید:ای دشمن خدا و رسول، چرا ما را رها نمیكنی؟ كه در جواب چنین پاسخی دریافت میكند: من دشمن خدا و رسولش نیستم بلكه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و كفر خود را پنهان داشتید.۳۸ سپس احادیثی از قول پیامبر(ص) علیه معاویه ذكر مینماید. پس معاویه با همه شكوهی كه در انظار عمومی تهیه دیده بود نامهای به خلیفه مینویسد كه اگر شام را میخواهی چارهای بیندیش، خلیفه نیز دستور میدهد كه ابوذر را بر شتری با جهاز بیروپوش سوار نموده، در كوتاهترین مدت به مدینه برساند.۳۹
ربذه ترسیم كننده شكوه ابوذر!
هنگامی كه صحابی باوفای رسولخدا(ص) به مدینه می رسد عثمان خطاب به ابوذر میگوید: ای جندب، تویی كه گمان میكنی من گفتهام كه خدای متعال درویش است و ما توانگرنیم؟ ابوذر با منطق خاص خویش چنین ابراز داشت : «اگر چنین اعتقادی نمیداشتی اموال خدا را بربندگانش انفاق میكردید، وانگهی من گواهی میدهم كه رسول خدا(ص) فرمود:«چون پسران ابوالعاص سینفر شوند مال خدای را وسیله اقبال و دولت خویش كنند و بندگان خدای را خدمتكاران و چاكران خویش گردانند و در دین خدای خیانت كنند.»۴۰ در این باب خلیفه از مردم گواهی خواست كه گفتند نشنیدهایم ولی امام علی(ع) به راستگویی ابوذر گواهی داده و فرمودند: او راست میگوید چرا كه من خود از رسول خدا(ص) شنیدم كه فرمود: آسمان بركسی راستگوتر از ابوذر سایه نیفكنده است و زمین راستگوتر از او را بر پشت خود حمل نكرده است. در این موقع الفاظ تندی میان خلیفه و ابوذر رد و بدل میگردد كه امام علی(ع) نیز به دفاع از ابوذر سخن میراند و سخنان خصمانهای نسبت به همدیگر میگویند. در نهایت خلیفه میگوید از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو. ابوذر نیز همسایگی با او را ناخوشایند میخواند و هنگامی كه تصمیم بر تبعید او گرفته شد ابوذر گفت:«… اگر فرمایی به شام روم» عثمان گفت: ما تو را از شام بازخواندهایم كه آنجا كلمات قبیح میگفتی و آن ناحییت را بر ما تباه گردانیده بودی. آنجا اجازت نفرمایم» چندین جا نام برده شد كه خلیفه با رفتن به آنجا مخالفت كرد سپس ابوذر گفت:«هرجا كه باشم، سخن حق خواهم گفت. تو هركجا كه فرمایی آنجا روم. عثمان گفت: كدام موضع را دشمنتر داری؟ ابوذر گفت: هیچ جا را دشمنتر از ربذه ندارم. عثمان گفت برخیز و آنجا برو…»۴۱
نكته جالب توجه اینكه، هر چند كه ابوذر با سن كهولت و مصیبت و رنج سفر، از شام رانده شده، بازهم شام را برای مكان تبعید خود بیان میكند. اینجا سؤال اساسی كه مطرح میشود این است كه چرا شام را درخواست كرد؟ در حالی كه علاوه بر رانده شدن همراه با سختی و تحقیر، در كنار معاویه بودن نیز برای وی رنجآور بود. و با اینكه انسانها معمولاً سعی دارند كه از افراد مورد تنفر خود دوری جویند اما ایشان به رفتن شام ابراز تمایل مینماید! برای دستیابی به علت چنین درخواست غیر متعارفی، میبایست وضعیت اجتماعی شام را مورد دقت نظر قرار داد. آنچه كه از منابع دست اول بر میآید اصلیترین عاملی كه در این انتخاب مؤثر بوده، هوشیاری و درك ابوذر نسبت به قدرت تهدید كننده شام علیه اصل اسلام میباشد، و معاویه نیز از این خصوصیت شامی ها احساس قدرت مینمود چنانچه معاویهبنابی سفیان در مجلسی به عمار میگوید:
«ای عمار در شام یكصدهزار جنگجو هست كه همگی با فرزندان و بندگانشان از بیتالمال حقوق میگیرند آنها نه علی را میشناسند نه خویشی وی با پیامبر را، نه عمار را ونه سابقهاش را، نه زبیر را و نه صحابی بودن او را، نه طلحه را و نه هجرت وی را، و از عبدالرحمن بنعوف و مال او هم ترسی ندارند پس تو را از فتنهای باز میدارم كه بگویند این قاتل عثمان است و این قاتل علی است.»۴۲لذا ابوذر برای ایفای نقش اصلاحگرانه و تغییر وضعیت اجتماعی شام، آنجا را انتخاب میكند. ولی عثمان از رفتن به شام و مكانهای دیگر منع كرده تنها ربذه را برمیگزیند و مروانبنحكم را دستور میدهد كه ابوذر را از مدینه بیرون برده اجازه سخن گفتن با هیچكس را ندهد اما علیرغم چنین فرمانی، امام علی(ع) و برادرش عقیل، و حسنین(ع)، و عمار یاسر، او را مشایعت میكنند. چون نگاه ابوذر به امام علی(ع) افتاد، گریسته و میگوید: من هرگاه تو و فرزندانت را میبینم گفتار پیامبرخدا(ص) را به یاد میآوردم و شكیبایی ندارم تا گریه كنم.۴۳ مروان برای جلوگیری از همراهی و تكریم ابوذر، میگوید: امیرالمؤمنین از سخن گفتن با این مرد نهی كرده است اگر نمیدانید بدانید. در این هنگام، امام علی(ع) تازیانهای بر مركوب مروان زد و گفت دور شو خدایت به آتش درافكند! سپس به ابوذر میگوید: ای ابوذر، تو برای خدا خشم گرفتهای و آنان از تو بردنیای خود ترسیدند. مروان قضیه را به عثمان گزارش داد و خلیفه با مردم سخن گفته میگوید ای مسلمانان من با علی(ع) چكار كنم؟ و به امام علی(ع) میگوید: مگر نهی كردن من از سخن گفتن با ابوذر به تو نرسیده بود؟ امام علی(ع) پاسخ دادند كه: مگر به هر گناهی كه تو فرمان دهی باید از تو اطاعت كنیم! بخدا اطاعت نمیكنم.۴۴ بدینترتیب ابوذر صحابی نامی پیامبر اكرم(ص) در سال ۳۰ هجرت به ربذه تبعید شد و در سال ۳۱ یا ۳۲ در همانجا رحلت نمود. به هنگام رحلت، خانوادهاش نگران بودند كه آنان را دلداری میداد به گفته پیامبر(ص) كه فرموده بود وفات تو در غربت خواهد بود و آنگاه جماعتی از نیك مردان وارد خواهند شد.۴۵ لذا در زمان رحلت ، گروهی كه از زیارت كعبه میآمدند، ازجمله عبداللهبنمسعود و مالك اشتر نیز همراه آنان بودند، بر جسم بی روح صحابی بزرگ رسول خدا وارد شدند، و بدینگونه ابوذر ! فریاد وجدان بیدار انسانیت و مظهر دیانت اسلام را به خاك سپردند. مرگ صحابی رسول خدا(ص) در تبعید تأثیر بسیاری بر خشم مردم، بخصوص بر مالك و عمار، علیه خلیفه داشت به هر تقدیر، صحرای دور افتاده و گمنام ربذه! ترسیم كننده ثبات دیانت و بزرگی ابوذر، خجالت و سرافكندگی برای اجتماع بشری، و حقارت برای معاویه صفتان گردید.
ابوذر «انسان برتر»
یكی از بیماریهای نفرت انگیز اجتماعی بشر ، كه در اصل زیر بنای همه ظلمهاست، خود خواهی است و در مقابل ،عدالت زیر بنای همه خوبی ها و عامل حركت انسان اجتماعی به سوی رشد وكمال می باشد كه عنصر اصلی ادیان الهی نیز بر این پایه استوار بوده است. بانگاهی اجمالی به تاریخ، مشاهده خواهد شد كه اساس رنج بشر از خودخواهی ها بوده است به همین لحاظ دغدغه اصلی انعكاس یافته و سفارشات مؤكد ادیان الهی و غیر الهی نیز بر این محور قرار گرفته است كه؛ آنچه برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواه، و آنچه بر خود روا نمی داری بر دیگران نیز روا مدار ! روح و وجدان الهی را كه عنصر تشخص انسان است ، مطیع جسم دون پایه خاكی نگردان تا گرفتار پستی مطلق نشوی ! عارفان نیز در مورد رابطه روح و تن نكته سنجیهای جالبی دارند ، روح را اسیر زندان تن میدانند ، زندانی كه بواسطه عادت به آن ، بزرگی و علو سرشتیش را از یاد برده ، و نوكر تملق گو وپادوی چاپلوس تن شده است! اما در میان زمینییان حقیر ،انسانهایی نیز قدم بر كرهٔ خاكی نهاده اند كه برتر بوده و محور و پایه تغیراتشان را حقیقت و دیانت رقم زده است. « ...انسان برتر نگران است كه مبادا حقیقت را بدست نیاورد .ولی از فقر و درویشی نگران نیست...»۴۶
... و ابوذر زیباترین چهرهٔ انسانی است كه ارزش انسانی خویش را در كنار پست شدگان حقیر ،حفظ نمود.!
... وپیامبراكرم (ص) ارزش این یار با وفای خویش را به خوبی شناخت و به لحاظ استحكام دینی و انسانیش بود كه مخصوصاً پیمان دفاع از حق را بر عهده اش گذاشت!ویژگیهایی چون :
۱- نماد دیانت اسلام و پایبندی به انسانیت
۲- همیشه انقلابی ای كه در هیچ شرایطی به ارتجاع و دنیاگرایی نپیوست
۳- خواستن دین برای دین نه برای خویش
۴- راستگوئی و صداقت در رفتار
۵- عدالت خواهی در عمل
۶- مظهر و الگوی شیعه بودن
۷- و از همه مهمتر ، توان همراهی با علی (ع) !
و اما گسترهٔ معنای انسان ! از پست ترین (لجن) « و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون » تا روح خدا « ... ونفخت فیه من روحی ...»۴۷ را در بر می گیرد و ابوذر ! با جسم نحیفی كه مطیع محض روح بزرگ و خدایی اش بود به پاس مقام و مرتبت انسانیت ، و تحقیر حقارتها ، بر قله عزت وفخر ...قدم زد، و در پایان راه، بر «ربذهٔ» تهی از همه چیز معنایی نو بخشید!
پی نوشتها:
۲۳- طبری، تاریخ الرسل و الملوك، حوادث۲۳هـ..
۲۴-یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۵۸. ابن قتیبه، المعارف،ص۱۹۵. الامامه و السیاسه ج۱، ص۳۲. ابن طقطقی، تاریخ الفخری ،ص۱۳۳.
۲۵-یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۶۲. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۳.
۲۶- مسعودی، مروجالذهب، ج۱، ص۶۹۰.
۲۷- گاندی، همه مردم برادرند، ص۲۳۷.
۲۸- نهجالبلاغه، حكمت، ۳۱۹، ۱۶۳.
۲۹- ثقفی كوفی، الغارات،ج۱،ص۷۵. نهج ا لبلاغه، خطبه ۱۲۶.
۳۰- ابنابیالحدید، پیشین، ج۴،ص۲۰۸.
۳۱-ابنسعد، پیشین، ج۲، ص۳۳۹ -۳۳۸.
۳۲-مسعودی، مروجالذهب، ج۱،ص۶۹۶. ابنابیالحدید، پیشین، ج۴،ص۲۰۸.
۳۳-قرآن مجید، س بقره،آیه ۱۰۷.
۳۴-یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۶۶.
۳۵- همانجا.
۳۶-ابنابیالحدید، پیشین،ج۴،ص۲۰۹. نویری، پیشین،ج۵،ص۴۵.
۳۷-نویری، پیشین،ج۵،ص۴۶.
۳۸- ابنابیالحدید، پیشین،ج۴،ص۲۱۰.
۳۹- یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۶۷.مسعودی، پیشین،ج۱،ص۶۹۷. ابنابیالحدید،همانجا.
۴۰- یعقوبی، همان.مسعودی،همان. ابناعثمكوفی، الفتوح،ص۳۲۱. ابنابیالحدید،همان، ص۲۱۱.
۴۱- ابناعثمكوفی، همان،ص۳۲۳.
۴۲- ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۸.
۴۳- یعقوبی، همان، ج۲، ص۶۸. مسعودی، پیشین،ج۱،ص۶۹۷.
۴۴- نهجالبلاغه،خطبه۱۳۰. مسعودی، همان، ص۶۹۹. ابنابیالحدید، همان،ج۴،ص۲۰۶.
۴۵- ابناعثمكوفی، همان،ص۳۲۵.
۴۶- ویل دورانت ، لذات فلسفه، ص ۴۰۵..
۴۷- قرآن مجید، سوره الحجر، آیه ۲۶ و ۲۹ .
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست