جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تفاوت عدالت و مساوات


تفاوت عدالت و مساوات
درباره عدالت و مساوات برخی بر این عقیده اند که معنای عدالت آن است که مساوات رعایت شود در حالی که چنین نیست. در عدالت هرگز مساوات شرط نیست بلکه استحقاق و اولویت هاباید در نظر گرفته شود.
عدالت آن است که هرموجودی به میزان حق، استعداد و لیاقت خود سهمی دریافت کند.[۱]
چرا باید عدل از اصول دین شمرده شود؟
در پاسخ این پرسش. پاسخ های متفاوتی گزارش شده ازجمله:
الف) علت آن اهمیتی است که این اصل در پاسخگویی بسیاری ازمسایل کلامی دارد.همچنین قسمت اعظم مباحث علم عقاید و مذهب براساس آن استواراست. عدل وحکمت الهی پایه بسیاری ازعقاید عدلیه را تشکیل می دهداز این جهت شایسته است که به صورت اصل مستقلی مورد بحث قرارگیرد.
ب) اختلافی که نخستین روزهای تدوین علم کلام میان مسلمانان پیرامون عدل الهی پدید آمد و گروهی به شدت آن راانکار کردند سبب شد که گروه عدلیه عدل الهی راشعار مکتب خویش قرار دهند و به این وسیله از منکران لزوم عدل در خدا فاصله گیرند.
در اهمیت عدل همین بس که قرآن مجید گسترش عدل اجتماعی را انگیزه بعثت پیامبران معرفی کرده و می فرماید:
«لقد ارسلنا رسلنابالبینات وانزلنامعهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط...;»[۲]
ما پیامبران خودرابادلایل روشن برانگیختیم وهمراه آنان کتاب ومیزان ـ عقل که مایه سنجش و حق و باطل است ـ فرستادیم تا مردم عدل به پا دارند.[۳]
پاسخ دیگری نیز دراین مورد نقل شده است وآن این که عدل هر چند تنها یک صفت از صفات جمالی خدا است و در کنار آن صفات دیگرنیز وجود دارد ولی چون این صفت در میان مسلمانان مورد اختلاف است و گروه بسیاری از اهل سنت که فرقه اشعری را تشکیل می دهند آن را منکرند، بدین جهت در بین صفات دیگر خداوند جداگانه طرح شده و به صورت یک اصل به گونه مستقل مورد توجه قرار گرفته است.[۴]
● هدایت و گمراهی
▪ پرسش: در بسیاری از آیات قرآن آمده است: «خدا هرکس رابخواهد هدایت می کند و هر کس رابخواهد گمراه می سازد» ; (فیضلل الله من یشاء ویهدی من یشاء ویفعل الله مایشاء).[۵]
برخی افراد بدون در نظر گرفتن آیات دیگر قرآن و تفسیری که آیات نسبت به یکدیگر دارند بامشاهده چنین آیه ای گفته اند: چون خداوند هرکس رابخواهد هدایت می کند و هرکس رابخواهد گمراه می سازد پس مارا در میانه گناهی نیست.
ـ پاسخ: همیشه باید آیات قرآن را در ارتباط بایکدیگر در نظر گرفت تا به معنای حقیقی آن پی برد به عنوان مثال: (یضل الله الظالمین); خداوند ستمگران را گمراه می سازد.
(و کذالک یضل الله من هومسرف مرتاب)[۶] این چنین خداوند هر اسراف کار وسوسه گر را گمراه می سازد. (و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا...)[۷] کسانی که در راه ما جهاد می کنند آنها رابه راه های روشن خویش هدایت می کنیم.
چنان که ملاحظه می شود مشیت و اراده خدا بدون حکمت نیست بلکه توفیق هدایت، و سلب توفیق براساس معیارها و شاخص ها تعیین می گردد.
آنها که در راه او جهاد کنند و سختی نشان دهند خداوند به آنان وعده، هدایت آنها را داده است و این همان عدالت است.
اما آنها که ظلم و ستم رو دارند و در طریق اسراف، شک وتردید و ایجاد وسوسه در دل ها گام بگذارند خدا توفیق هدایت رااز آنها سلب می کند و قلبشان رابر اثر این اعمال، تاریک و ظلمانی می گرداند.وتوفیق رسیدن به سرمنزل سعادت نصیبشان نخواهد شد واین است معنای گمراه ساختن پرودگار که نتیجه اعمال خودماست واین نیز عین عدالت است.[۸]
● تبعیض
▪ پرسش: آیاانتخاب و برگزیدن پیامبران و انبیای الهی به عنوان پیامبر و نبی از بین افراد جامعه انسانی نوعی تبعیض به شمار نمی رود؟ و آیا اختصاص یک امتیاز ذاتی به آنها یک تبعیض نیست؟
ـ پاسخ: یک آفرینش آمیخته با نظام صحیح چنین تفاوتی راایجاب می کند، به عنوان مثال، بدن انسان یک آفرینش منظم است و برای تأمین این نظام تفاوت هایی باید در میان اعضای او وجود داشته باشد، اگر تمام سلول های اعضای انسان به ظرافت سلول های شبکه چشم یا به استحکام و قدرت سلول های استخوان ساق پا و یابه حساسیت سلول های مغز و یابه تحرک سلول های قلب ،باشند بی تردید، سازمان بدن به هم می ریزد. بنابر این باید سلول هایی همچون مغز در بدن باشند و رهبری عضلات و اعضای بدن را به عهده بگیرند، سلول های محکم استخوانی استقامت بدن را حفظ کنند سلول های ظریف و حساس از کوچک ترین حوادث آگاه گردند و سلول های ماهیچه ای جنبش بیافرینند.
هیچ کس نمی تواند بگوید چرا همه بدن مغز نیست. نکته قابل توجه آن است که این امتیاز ذاتی برای ایجاد یک سازمان منظم ضروری است و توأم با یک مسؤولیت عظیم به اندازه همان امتیاز می باشد. وجود این مسؤولیت سنگین، تعادل کفه های ترازوی خلقت آنهاراتأمین خواهد کرد یعنی به همان نسبت که پیامبران ورهبران بشر امتیاز دارند، به همان اندازه مسؤول نیز هستند و دیگران که از این امتیاز برخوردار نیستند مسؤولیت کمتری دارند.
از این هاگذشته امتیازات ذاتی برای نزدیکی انسان به خدا هرگز کافی نیست، بلکه باید با امتیازات اکتسابی همراه باشد.[۹]
● آفرینش شیطان
▪ پرسش: اگر انسان برای تکامل و نایل شدن به سعادت از طریق بندگی خدا، آفریده شده، وجود شیطان که یک موجود ویران گر و ضد تکاملی است چه دلیلی دارد؟
چگونه خداوند مهربان دشمنی را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنی که هیچ گونه موازنه ی قوا با او وجود ندارد، به هر کجا بخواهد می رود بدون این که کسی حضورش را احساس کند حتی طبق بعضی از روایات در درون وجود انسان هم چون جریان خون در رگ ها حرکت می کند; آیا این با عدل پروردگار سازگار است؟
ـ پاسخ: اگر اندکی بیندیشیم، خواهیم دانست که وجود این دشمن ـ شیطان ـ نیز کمکی است به پیشرفت و تکامل انسان ها به عنوان مثال، فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند کسانی هستند که در جنگ های بزرگ با دشمنان سخت درگیر بوده اند. دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود میکروب های مزاحم می گویند: اگر آنها نبودند سلول های بدن انسان در یک حالت سستی و کرخی فرو می رفتند و احتمالاً رشد بدن انسانها از ۸۰ سانتی متر تجاوز نمی کرد و همه انسان ها به صورت آدم های کوتوله بودند و به این ترتیب انسان های کنونی به واسطه مبارزه جسمانی با میکروب های مزاحم نیرو و تعالی بیشتری کسب کرده اند. و در مورد روح انسان و مبارزه با شیطان وهوای نفس نیز چنین وضعیتی وجود دارد.
از سوی دیگر خداوند، ابلیس را از روز نخست شیطان نیافرید. او خودش خواست شیطان باشد ولی درعین حال، شیطنت اونه تنهازیانی به بندگان حق طلب نمی رساند بلکه نردبان ترقی آنهاست.
البته اگر شیطان هم نبود هوای نفس و وسوسه های نفسانی انسان را در بوته آزمایش قرارمی داداما باوجود شیطان این تنور آزمایش داغ تر شد، چرا که شیطان عاملی است ازبرون و هوای نفس عاملی است از درون.[۱۰]
▪ پاسخ دیگری که به این شبهه داده شده چنین است:
۱) (اناجعلناالشیاطین اولیاءللذین لا یومنون); ما شیاطین را اولیا و سرپرستان افراد بی ایمان قرار دادیم. یعنی آنها هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادی که آمادگی خود را برای پذیرش آنان اعلام نداشته اند، ندارند. به تعبیر دیگر گام های نخستین از طرف خود انسان برداشته می شود و اجازه ورود به کشور تن از طرف او داده می شود.
۲) (انما سلطانه علی الذین یتولونه والذین هم به مشرکون); تسلط شیطان برآنهاست که به او عشق میورزند و او را به سرپرستی خود برگزیده اند و کسانی که او را پرستش می کنند.
۳) (انا عبادی الیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک الغاوین); تو بر بندگان من تسلط نخواهی داشت مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند. درست است که ما شیطان و همکاران او را نمی بینیم ولی ردپای آنهارا می توانیم مشاهده کنیم، هر جامجلس گناهی است و در هر نقطه ای وسایل معصیت آماده است و در هر فرصتی، از زرق و برق دنیا و تجمل پرستی سخن به میان می آید و یا به هنگام طغیان غرایز و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب، حضور شیطان قطعی است و گویا در چنین مواردی انسان صدای وسوسه او را با گوش دل می شنود و ردپای او را با چشم خود می بیند.[۱۱]
● خلقت انسان های ناقص الخلقه
وجود انسان های معلول یکی دیگر ازموارد انتقاد بر عدل الهی است. انسان با دیدن افرادکور، کر، لنگ و دیگر افراد معلول و ناقص الخلقه به این فکر می افتد که چه مصلحتی در کار بوده که خداوند این افراد را از این مواهب زندگی محروم ساخته و آنان را به شکلی ناقص خلق کرده است.
▪ پاسخ: انتقاد کنندگان از این مسأله، از یک اصل اساسی غفلت ورزیده اند و آن این که جهانی که افراد سالم و معلول در آن به سر می برند جهان ماده وطبیعت است و تکامل هر فردی در آن به صورت تدریجی و در عین حال در گرو شرایطی است که باید برای آن مهیا باشد، در غیر این صورت نتیجه مطلوب به دست نخواهدآمد.
یک نهال در زمین به امید این که در آینده به درختی برومند تبدیل گردد شروع به رشدمی کند ولی تنها کاشت نهال کافی نیست بلکه باید نوازش و مراقبت باغبان و زمین مساعد، آب و عوامل دیگری وجود داشته باشد تا نتیجه مطلوب حاصل گردد.
آدمی نیز در رحم مادربه سان درختی است که باید پدر و مادر در مراقبت آن بکوشند و از روزی که پیوند زناشویی بسته می شود باید شرایط رشد سالم کودک نیزفراهم آید.
به عنوان مثال، هرگاه گروه خونی آنان یکسان نباشد و یا یکی از پدر و مادر به بیماری سل یا دیگر بیماری های عفونی مبتلا باشند و یا مادر در دوران بارداری از کودکی که در رحم دارد مراقبت به عمل نیاورد; خواه ناخواه اثرات نامطلوبی در روی کودک بوجود خواهد آمد.
خداوند جهان را با صحیح ترین اسلوب و بهترین شرایط آفریده است و هر چیزی را به نیکوترین وجه ممکن صورت داده چنان که می فرماید:
(الذی احسن کل شی خلقه)[۱۲]
● وجود بیماری ها و بلاهای طبیعی
در مورد این شبهه گفته شده: وجود این همه رنج ها، بیماری ها و بلاهای طبیعی مانند سیل و زلزله و گرفتاری های اجتماعی مانند جنگ ها ستم ها چگونه با عدل الهی سازگار است؟
▪ پاسخ: نخست باید گفت: حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل وانفعالات و ارتباط عوامل مادی است و چون همواره سود آنها بیشتر از زیان آنهانیست، آفرینش آنها متعارض با حکمت نیست و نیز پدید آمدن فسادهای اجتماعی، به جهت مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی اوست و در با وجود این حال، مصلحت های زندگی اجتماعی، بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد بیشتر بود، انسانی در زمین باقی نمی ماند.
افزون بر آن، وجود رنج ها و گرفتاری ها از یک سو، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف است و از سوی دیگر، دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد وشکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسان ها می باشد و در نهایت، تحمل هر سختی و رنجی در این جهان اگر با هدف صحیحی باشد، پاداش بسیار ارزنده ای در جهان ابدی خواهد داشت و به نحو شایسته جبران خواهد گردید.[۱۳]
● اختلاف در استعدادها
برخی گفته اند: عدل الهی ایجاب می کند که تمام افراد با استعدادهای سرشار آفریده شوند. همه افراد در مدت کوتاهی به عالی ترین هدف برسند نه این که یکی آن چنان مستعد و آماده باشد که با اشاره، جهانی مطلب بفهمد و دیگری هر چه زحمت بکشد به جایی نرسد.
▪ پاسخ: انتقاد کنندگان از یک اصل اساسی غفلت ورزیده و آن این که اختلاف در ذوق و استعداد و هوش و درک پایه بقای زندگی اجتماعی انسان است واگر همه افراد از نظر ذوق و استعداد یکنواخت بودند، رشته زندگی اجتماعی از هم می گسست، زیرا اختلاف در استعداد سبب می شود که افراد جامعه به یکدیگر نیازمند گردند و در نتیجه جامعه انسانی به صورت یک پیکر درآید که دارای اعضای مختلف است و هر عضوی از او برآورنده نیاز خاصی است.
قرآن مجید با اشاره به این حقیقت می فرماید:(ورفعنا بعضهم فوق بعض...)[۱۴]; برخی را بر برخی ـ از نظر هوش و درک ـ برتری بخشیدیم ـ تا یکدیگر را در زندگی اجتماعی کمک کنند.
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در روایتی به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: (الناس بخیر ما تفاوتوا فاذا استووا اهلکو) ; تا مردم از مواهب مختلف زندگی و استعدادهای گوناگونی برخوردارند در خیر ورفاه هستند وهنگامی که از هر نظر یکسان شدند نظام زندگی آنها نابود می گردند.
بدن یک انسان بااندام یک درخت یایک بوته گل را در نظر بگیرید آیا امکان دارد این ساختمان موزون باتساوی میان اعضا و اندام ها از هر نظر یکسان آفریده شود. آیا مقاومت و سختی ریشه درختان را میتوان با گلبرگ های لطیف شکوفه ها و استخوان پاشنه پارا با پرده های ظریف شبکیه چشم از هر نظر یکسان فرض کرد؟![۱۵]
اختلاف آفریدگار در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است. فرض یکسان بودن آن پندار خامی است زیرا اگر به عنوان مثال، اگر انسانها، مرد یا زن بودند توالد یا تناسلی انجام نمی گرفت ونسل انسان منقرض می گردید واگر همه مخلوقات انسان بودند چیزی برای خوردن و تأمین سایر نیازمندی ها یافت نمی شد. بنابراین می توان گفت پدید آمدن پدیده ها تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم میشود و هیچ کس پیش از آفرینش، حقی بر خدا ندارد که او را چنین یا چنان بیافریند.[۱۶]
● وجود فقر وگرسنگی
گفته شده :چرا باید گروهی در رفاه ونعمت وگروهی دیگر در فقر ،تنگدستی وفلاکت زندگی کنند.آیابا وجود این اختلاف طبقاتی که در میان جامعه انسانی وجود دارد و آن را به دودسته ثروتمند و مستمند درآورده است، می توان گفت، خدای جهان عادل، دادگر و رازق است؟
به عبارت دیگر، چرا برخی از مردم محروم ،نیازمند و مسکین هستند و لازم است که دیگران به آنهاکمک کنند آیا بهتر نبود خداوند خودش به آنها هر چه لازم بود میداد تا نیازی نداشته باشند که دیگران به آنها انفاق کنند.
▪ پاسخ: براساس آیه ۳۰ سوره اسرا(ان ربک یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر انه کان بعباده خبیراً بصیراً...) این یک آزمون برای بشر است و گرنه برای خداوند همه چیز ممکن است. او می خواهد به این وسیله انسان را تربیت کند وروح سخاوت، فداکاری و از خودگذشتگی را در او پرورش دهد. به علاوه بسیاری از مردم اگر به طور کامل بی نیاز شوند راه طغیان و سرکشی پیش می گیرند و صلاح آنها این است که در حد معینی از روزی برخوردار باشند; حدی که نه موجب فقر گردد و نه طغیان.
افزون بر مطالب یاد شده، وسعت و تنگی رزق در انسان ـ به جز موارد استثنایی یعنی از کار افتادگان و معلولین ـ بستگی به میزان تلاش وکوشش خودآدمی دارد و این که خداوند می فرماید: روزی رابرای هرکس بخواهد تنگ یاگشاده می دارد. این خواستن و کوشش و صبر هماهنگ باحکمت اوست وحکمتش ایجاب می کندکه هرکس تلاش بیشتر باشد سهم او فزون ترگردد.[۱۷]
● تکلیف به محال
چه ستمی بالاتراز این که فردی را به انجام کاری وادار کنند که توان انجام آن را ندارد، (وعلم آدم الاسماکلهاثم...)[۱۸] همه نام ها را به آدم آموخت آنگاه آنان را بر فرشتگان عرضه داشت وگفت مرا از نام ها یا آنان خبر دهید اگر راست می گویید.
برخی معتقدند این آیه گواه بر امکان تکلیف به محال است زیرا فرض این است که فرشتگان از اسامی آنان آگاه نبودند و از طرفی امر به اعلام شدند.
▪ پاسخ: برای طلب و درخواست انگیزه های مختلفی ممکن است وجود داشته باشد، گاهی درخواست برای انجام کاری است و گاهی برای هدفی دیگر، دراین مورد هدف بیان عجز و ناتوانی فرشتگان است نه این که آنان امرمحالی راانجام دهند. مانند آیه (وان کنتم فی ریب...)[۱۹] اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستادیم شک دارید سوره ای مانند آن بیاورید. هرگز هدف این نیست که به واقع آنان به چنین کاری اقدام کنند بلکه انگیزه این است که ناتوانی آنان را در برابر قرآن به آنان بنماید.
آیات قرآن وعدالت میان همسران در آیه ۱۲۹ سوره نساءآمده است.(ولن تستطیعواان تعدلوابین النساء...)[۲۰]; شما هر چند بخواهید نمی توانید میان زنان باعدالت رفتار کنید بنابراین به گونه کامل به یکی از زنان خود گرایش پیدا نکنید تا دیگری رابه صورت زنی سرگردان درآورید و اگر اصلاح کنید و تقوا پیشه دارید خداوند آمرزنده مهربان است.
برخی بر این باورند که این آیه نشان دهنده آن است که انسان قادر به برقراری عدالت میان زنان نیست در حالی که خدا در آیه ای دیگر دستور داده که بازنان به عدالت رفتار کنید، چنان که می فرماید اگر می ترسید که نتوانید به عدالت رفتار کنید پس یکی رابرگزینید.
▪ پاسخ: ریشه این استدلال دراین است که عدالت در دو آیه به یک معنا گرفته شده است ; عدالتی که توان برقراری آن وجود ندارد و عدالتی که باید میان زنان برقرارگردد.
و حال آن که چنین نیست، عدالتی که خارج از توان و قدرت است، همان مساوات درتمایلات قلبی وعواطف باطنی است که در چنین شرایطی چنین مساوات امکان پذیر نیست. زیرا زنان از نظر جاذبه ها وملاک های گرایش قلبی مردان مختلف اند، پس چگونه انسان می تواند تمایل خود را به هر دو یکسان سازد.
ولی عدالتی که مامور به انجام آن است، عدالت در هزینه های زندگی است که به طور مسلم در توان هر شوهر باوجدانی می باشد، همچنین مراد، عدالت در دیگر مسایل مربوط به زندگی است.[۲۱]
● وجود مرگ
اگر حکمت الهی اقتضا کرده انسان در جهان حضور داشته باشد، بنابراین چرا او را می میراند و به حیات او پایان می دهد.
▪ پاسخ:
۱) مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی است و هم روابط علّی و معلولی و هم نظام آفرینش.
۲) اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایی موجودهای بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت و وجود و حیات محروم می ماندند.
۳) اگر تنها فرض کنیم که همه انسان ها زنده بمانند، طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد.
۴) هدف اصلی آفرینش انسان رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسان ها بوسیله مرگ از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.[۲۲]
● پذیرش شفاعت
اگر حکم الهی برای جزا و کیفر گنه کاران مقتضای عدالت باشد، پذیرفتن شفاعت در باره آنان خلاف عدل خواهد بود و اگر نجات از عذاب که مقتضای پذیرفتن شفاعت است، عادلانه باشد حکم به عذاب که پیش از انجام گرفتن شفاعت وجود داشته غیر عادلانه بوده است.
▪ پاسخ: هر یک از احکام الهی چه حکم به عذاب، پیش از شفاعت و چه حکم به نجات بعد از آن موافق عدل و حکمت است و معنای عادلانه وحکیمانه بودن هر دو، جمع بین دو متضاد نیست زیراموضوع آنها تفاوت دارد.
توضیح آن که حکم به عذاب مقتضای ارتکاب گناه است صرف نظر از مقتضیاتی که موجب تحقق شفاعت و پذیرش آن در حق گنهکار می شود و حکم به نجات از عذاب به موجب ظهور مقتضیاتی دیگر است و تغییر حکم در احکام و قوانین تشریعی با عدالت منافاتی ندارد، چرا که حکم منسوخ نسبت به زمان خودش منافاتی با عدل نداشته وحکم ناسخ بعد از نسخ نیز منافات با عدل ندارد.[۲۳]
● عذاب در جهنم
عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان انجام می شود، چگونه با عدل الهی سازگار است.
▪ پاسخ: میان اعمال نیک و بد پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علی وجود دارد که به وسیله وحی الهی کشف و به مردم گوشزد شده است، به عبارت دیگر، هم چنان که در این جهان، بعضی از جنایات موجب آثار شوم طولانی می شود وبه عنوان مثال، کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه انجام می گیرد، اما نتیجه آن تا پایان عمر ادامه دارد، گناهان بزرگ نیز دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنهارادر همین جهان ـ مثل توبه ـ فراهم نکند، آثار سوء آن تا ابد دامن گیر وی خواهد بود وهمان طور که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای منافاتی با عدل الهی ندارد، مبتلا شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت، زیرا نتیجه عملی است که شخص گنهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است.[۲۴]
حضرت آیت ا... مکارم شیرازی در پاسخ این شبهه می فرمایند: برای رسیدن به راه حل نهایی این بحث باید به چند نکته توجه داشت:
الف) مجازات ها و کیفرهای رستاخیز چندان شباهتی به مجازات ها و کیفرهای این جهان نداردکه مثلاً شخصی مرتکب سرقت و تجاوز شده و او را مدتی به زندان می افکنند، بلکه مجازات های قیامت بیشتربه صورت آثاراعمال و خاصیت کارهای انسان است و به تعبیر روشن تر، دردها و رنج هایی که گنهکاران در جهان دیگرمی کشنداثر و نتیجه اعمال خود آنهاست که دامنشان رافرا می گیرد.
قرآن کریم در این جا تعبیر روشنی دارد، می گوید:(فالیوم لاتظلم نفس شیاًولاتجزون الاماکنتم تعملون)[۲۵]; امروزـ روز رستاخیز ـ به هیچ کس ستم نمی شود و جز اعمال خود شما جزایی برای شمانیست.
ب) این اشتباه است که بعضی گمان می کنند مقدار زمانی مجازات باید به اندازه زمان گناه باشد زیرا رابطه میان گناه و مجازات رابطه زمانی نیست بلکه بستگی به نتیجه و کیفیت گناه دارد ; به عنوان مثال، کشتن یک انسان بی گناه در یک لحظه مجازات آن محکوم به زندان شدن تا ابدبه مدت ده ها سال است ;
ج) عذاب در دوزخ و مجازات ابدی و جاودان تنها از آن کسانی است که تمام روزنه های نجات را به روی خود بسته اند، واز علم وعمد غرق در فساد، تباهی وکفر و نفاق گشته اند آن چنان که تاریکی گناه تمام وجود آنها را در بر گرفته و در حقیقت به رنگ گناه و کفر درآمده اند.
قرآن در این خصوص می فرماید: (بلی من کسب سئیه واحاطت به خطیئته فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون)[۲۶]; کسی که مرتکب گناهی گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه کند اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند. این گونه افراد رابطه خود را با خدا به کلی قطع کرده وتمامی روزنه های نجات وسعادت را به روی خود بسته اند.[۲۷]
این گونه افراد به پرنده ای می مانند که آگاهانه بال وپر خودرا در هم شکسته وسوزانده وبرای همیشه مجبور است روی زمین بماند واز پرواز در آسمان ها محروم باشد.
توجه به نکات سه گانه بالا این حقیقت را روشن می سازد که مسأله عذاب جاویدان که برای گروه خاصی از منافقان و کفار در نظر گرفته شده بر خلاف اصل عدالت نیست، این نتیجه شوم اعمال خود آنهاست و قبلاً هم بوسیله پیامبران الهی به آنان ابلاغ شده که این کار چنین نتیجه تلخ وشومی دارد. بی تردید اگر این افراد جاهل باشند و دعوت انبیا به آنان نرسیده باشد واز روی نادانی مرتکب چنین اعمالی شده باشند، مشمول چنان مجازات سختی نخواهندشد.
● پیشوا قرار دادن ظالمان
چگونه ممکن است خداوند عادل کسانی را پیشوایان باطل قرار دهد؟ و حال آن که کار خداوند، برانگیختن امامان و پیشوایان حق است نه باطل.
▪ پاسخ: آنها در شمار دوزخیان هستند و هنگامی که گروه هایی از دوزخیان به سوی آتش حرکت کنند، آنان پیشاپیش در حرکت اند، همان گونه که در این زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) گمراهی بوده اند در آنجا نیز پیشوایان دوزخ خواهند بود.
از سوی دیگر، پیشوای گمراهی بودن در حقیقت نتیجه اعمال خود آنهاست چرا که آنان راهی را پیش گرفتند که به امامت گمراهان منتهی می شود.[۲۸]
● رها کردن ظالمان
چگونه ممکن است خداوند عادل باشد وحال آن که ظالمان را به حال خود رها کند آیا از آنها غافل است یا قدرت جلوگیری از ستمکاری آنان را ندارد.
▪ پاسخ: قرآن کریم در جواب این پرسش می فرماید:
(ولا تحسبن الله غافلاعمایعمل الظالمون); خداوند هرگز ـ از ستمکاران ـ غافل نیست. اگر ظالمان را به آنی مجازات نمی کند به خاطر آن است که این جهان میدان ومحل آزمایش وپرورش انسانهاست واین هدف بدون آزادی ممکن نیست ولی بالاخره روزی به حساب آنها خواهد رسید.[۲۹]
● صدور ظلم از خداوند
عده ای معتقدند که خداوند با وجود آفرینش مشکلات و گرفتاری هابه انسان ظلم کرده است.
▪ پاسخ:
۱) خدایی که مالک تمام هستی و موجودات این جهان است ظلم و ستم در مورد او معنا ندارد، کسی که تجاوز به دیگری می کند که فاقد چیزی است که دیگران دارند.
۲) ظلم و ستم درباره کسی مفهوم دارد که ممکن است بدون جلب رضایت او کاری صورت گیرد ،اما آن کس که تمام امور هستی از آغاز تا پایان به او باز می گردد و هیچ کس بدون اجازه او نمی تواند کاری انجام دهد ظلم و ستم نخواهدکرد.[۳۰]
[۱]. اصول عقاید، مکارم شیرازی، ص ۸۴.
[۲]. حدید، آیه۲۵.
[۳]. راه خداشناسی، جعفر سبحانی، ص ۴۹۵-۴۹۴.
[۴]. هستی بخش، هاشمی نژاد، ص ۲۵۷-۲۵۶.
[۵]. ابراهیم، آیه ۲۷.
[۶]. غافر، آیه ۳۴.
[۷]. عنکبوت، آیه۶۹.
[۸]. اصول عقاید، مکارم شیرازی، ص۱۴۰.
[۹]. تفسیر نمونه، ج ۲، ص۳۸۹.
[۱۰]. همان، ج ۱۹، ص۳۴۶.
[۱۱]. راه خداشناسی، جعفرسبحانی، ص ۵۲۰-۵۱۸.
[۱۲]. همان، ص ۵۲۳ ـ ۵۲۴.
[۱۳]. اصول عقاید، مصباح یزدی، ص ۱۶۵.
[۱۴]. زخرف، آیه۳۲.
[۱۵]. تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۳۱۳.
[۱۶]. آموزش عقاید، مصباح یزدی، ص۱۶۴.
[۱۷]. تفسیر نمونه، ج۱۲، ص ۹۳-۹۲.
[۱۸]. بقره، آیه۳۱.
[۱۹]. بقره، آیه۲۳.
[۲۰]. نساء / ۱۲۹.
[۲۱]. فرهنگ عقایدو مذاهب اسلامی، جعفر سبحانی، ج۲، ص ۱۴۲-۱۳۸.
[۲۲]. اصول عقاید، مصباح یزدی، ص۱۶۵.
[۲۳]. همان، ص۱۶۲.
[۲۴]. همان، ص۱۶۶.
[۲۵]. یس / ۵۴.
[۲۶]. بقره، آیه۸۱.
[۲۷]. اصول عقاید، مکارم شیرازی، ص۱۴۹-۱۴۶.
[۲۸]. تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص۹۱.
[۲۹]. همان، ج۱۰، ص ۳۷۴.
[۳۰]. همان، ج۱۹، ص۲۰.
منبع : سایت موسسه آموزشی - پژوهشی مذاهب اسلامی