چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا
مفهومشناسی خشونت

● به عنوان اولین سؤال كه شاید محمل خوبی برای شروع بحث باشد، بفرمایید اصولاً چه مؤلّفههایی در تعریف خشونت برای شما مهم هستند؟ یعنی برای اینكه یك رفتاری را مصداق خشونت تلقی كنید، چه چیزهایی را در تعریف آن دخالت میدهید؟
▪ خشونت، مقولههای مختلفی را در بر میگیرد كه در تعریف آن باید ملحوظ شوند. معضلی كه در مورد خشونت وجود دارد این است كه اولین بار كه به خشونت نگاه كردند، خشونتهای جسمانی شدیدی بود كه فرد را به بیمارستان میفرستاد. این نگاه از غرب شروع شد؛ حدود سالهای ۱۹۶۷، ۱۹۶۸ اولین نگاهها به خشونت پدیدار شد و تا الان كه حدود سی سال (سه دهه) كار در مورد خشونت صورت گرفته، انواع و اقسام مختلف آن مشخص شده است كه در واقع بسته به جوامع و سطح آگاهی مردم، انواع آن را باید از هم جدا كنیم. اما به هر حال خشونتهای جسمانی، از جمله آشناترین خشونتها برای مردم هستند و همین طور است خشونتهای روانی. بعد از آن، خشونتهای جسمانی است؛ بدین معنا كه در واقع افراد را حبس میكنند و نمیگذارند با دیگران دارای روابط اجتماعی باشد. حالا میتواند بچه باشد كه نگذارند با دوستانش بازی كند یا فرد بزرگ سال باشد كه اجازه ندهند كه به خانه پدر و مادرش برود یا دوستان و فامیل خود را ببیند.
از دیگر خشونتها، خشونتهای مالی است كه البته میتوان مصادیق دیگر آن را بازگو كرد. اما امروزه بیشتر كارها به خصوص درباره بچهها است، به ویژه نگاهها در كشورهای دیگر بیشتر بر روی بیتوجهی نسبت به كودكان است؛ یعنی آن را كه هنوز هم در ایران مطرح نشده به عنوان خشونت میبینند.
كودك در زمینههای مختلف احتیاج دارد و والدین در قبال او مسئول هستند و باید زندگی او را از هر حیث تأمین كنند. بیتوجهی والدین به خوراك، پوشاك، مسكن، آموزش، بهداشت و دیگر احتیاجات كودك، این هم خشونت است.
اگر بخواهیم در مجموع یك تعریف ساده از خشنت در درون خانواده ارائه دهیم كه شاید در جامعه هم همان معنا را بدهد، باید بگوییم فردی كه در خانواده دارای اقتدار است؛ حالا آن اقتدار هم میتواند جسمانی، مالی، اجتماعی، عاطفی باشد، كه آن هم انواع مختلفی دارد، از این اقتدار استفاده میكند تا دیگری را به انجام كاری در جهت تمایل خود وادار كند؛ هرچند این كار برخلاف میل فرد باشد.
بنابراین اگر این تعریف را خیلی گسترده در نظر بگیریم، میبینیم كه از طریق كتكزدن میشود. در واقع، خشونت را ما اینگونه در نظر میگیریم كه معمولاً یك تضادی در خانواده به وجود میآید و برای حل آن، دست به خشونت میزنند.
● شما در تعریف خشونت، سخن از اقتدار به میان آوردید، حال باید سؤال كرد كه اقتدار یعنی چه و آیا فقط به مردها اختصاص دارد؟
▪ ما معمولاً در جامعهشناسی درصدها را میبینیم. اگر چیزی در جامعه در صد بالاتری را به خود اختصاص دهد، اول، نگاهمان را به او میاندازیم. من در تعریف خشونت گفتم فردِ دارای اقتدار، حالا این فرد میتواند فردی مسن، جوان، زن، مرد، یا حتی بچه باشد. اصلاً معضل خشونت طوری است كه نمیتوانیم برای آن یك مجرم در نظر بگیریم؛ بگوییم مثلاً فقط مرد خشونت كند درست است كه معمولاً مردها نسبت به زنها بیشتر خشونت میكنند، اما اگر نگاهتان را به رابطه والدین و فرزندان معطوف كنید، میبینید زنان هم به همان میزان و یا گاهی اوقات حتی بیشتر از مردها نسبت به بچههایشان (چون بیشتر با آنها در تماس هستند) خشونت میكنند. در رابطه با خود بچهها هم خشونت وجود دارد و معمولاً دارای یك سلسله مراتبی نیز هست. معمول آن این است كه برادر بزرگتر نسبت به بقیه، یا خواهر بزرگتر نسبت به بقیه خشونت میكند. حتی گاهی میبینیم فرزندان بزرگسال نسبت به كهنسالان یعنی پدر و مادر سالمند خودشان هم اعمال خشونت میكنند. بنابراین نمیتوان فقط بر روی یك نفر انگشت گذاشت؛ مهم این است كه بدانیم كدام یك درصد آن بیشتر است.
● در اینجا بحث به سمتی دیگر سوق پیدا میكند و آن اینكه اگر در واقع این دو مؤلّفه را در نظر بگیریم؛ از موضع اقتدار، دیگری را وادار كردن به كاری برخلاف میلش یا مطابق منبع اقتدار انجام دهد، حالا با این تعریف مرز بعضی چیزها را باید خشونت درست كنیم؛ مثلاً فرض كنیم در برخورد با كودك، مرز خشونت و تنبیه چیست؟ آیا به انگیزهها بر میگردد؟ به رفتار برمیگردد؟ به غایت برمیگردد؟ به كجا برمیگردد؟
▪ باید تربیتهای خشن را با انواع دیگر تربیت جدا كنیم اگر شما تمركزتان روی كودكان است، یك اصطلاحی برای كودكان است كه میگویند تا قرن نوزدهم دنیای دارلتأدیب بزرگ برای كودكان بود، برای اینكه نه ویژگی كودك شناخته شده بود، نه فكر میكردند فرقی با آدم بزرگ دارد و نه تربیت خاصی در موردش اعمال میشد. گمان بر این بود كه بچهها، بزرگسالان كوچك اندامند. آدمهای مینیاتوری هستند، هنوز فرقشان فقط با آدم بزرگ این است كه قدرت ندارند و تواناییشان از اینها كمتر است. یكی از چیزهایی كه ما خیلی خلط میكنیم این است كه گویا تربیت بدون خشونت امكانپذیر نیست. خوب شما این را در نظر بگیرید، من میخواهم مثال آن را در نهاد دیگری برایتان بزنم تا شما در خانواده هم بتوانید در نظر بگیرید. زمانی میگفتند تدریس معلم بدون كتك زدن بچه، امكان ندارد، حتی ضرب المثلهایی هم در مورد آن وجود دارد. بعد دوباره یك زمانی مطرح كردند كه نباید بچه را در مدرسه كتك بزنید. بعد آموزش و پرورش ایران هر سال تلاش میكند و بخشنامه میدهد كه كتك نزنید.
البته هنوز هم در ایران كتك میزنند، ولی درصد آن نسبت به سالهای قبل كمتر شده است. یقیین دانسته باشید كه در مدارس غرب بچههایشان خیلی عاقلتر از بچههای ما نیستند، آنها هم معضل به وجود میآورند؛ اما شیوههایی وجود دارد كه كودك را در مدرسه تربیت كنید بدون اینكه كتكش بزنید؛ این شیوهها برای ما ناشناخته است، ما نمیدانیم چگونه میتوانیم بچههایمان را بدون اینكه كتك بزنیم، تربیت كنیم.
● منظورم كتك نیست، تنبیه است؟
▪ تنبیه هم درجات مختلفی دارد. شما میتوانی بچه را به دلیل اینكه كار بدی كه انجام داده، تنبیه كنی بدون اینكه كتكش بزنی. اینها دیگر جزء مهارتهای زندگی است و از مسائلی است كه افراد باید در طول زندگی یاد بگیرند.معضل ما، در ایران چه در رابطه با بچهها و چه در رابطه با تضادهای بین زن و شوهر این است كه نمیدانند چه كار كنند. من قبول ندارم افرادی كه خشونت میكنند، ماهیتاً خشن و یا روانی هستند.
اینها یك تعارضی در خانوادههایشان به وجود آمده است، زیرا هیچ كسی به آنها یاد نداده كه حل مشكل و تعارض، راهحلهای مختلفی دارد.
یكی از راههای كه بیاثرترین است، اما فوری ممكن است اثر بگذارد، خشونت است، اما نتایج بعدی آن خیلی وحشتناك است. اگر اینها به جایی نرسیدند، ما شرایطی درایم كه جامعه باید به ما كمك كند؛ یعنی مثلاً مشاوره كنند. گاهی پدر و مادر نمیدانند كه چگونه باید با بچه رفتار كنند خوب ما مددكار و مشاور تربیت میكنیم، اینها باید جایی مستقر باشند كه بتوانند مشكل پدر و مادر را به نوع علمی آن حل كنند.البته بحث اصلی در این فرصت اختصاص به خشونت خانوادگی میان زن و شوهر دارد.
اگر زن و شوهر در جامعه با هم ازدواج نكرده بودند، یكسری حقوق اجتماعی برابر با هم دارند؛ به عنوان نمونه میتوانند رأی بدهند، در سن هجده سالگی میتوانند حساب بانكی باز كنند، خرید و فروش كنند و سایر حقوقی كه در جامعه وجود دارد. وقتی كه اینها با هم ازدواج میكنند، نباید حقوق اجتماعیشان كه در دوران مجردی وجود داشت، از بین برود؛ در صورتی كه ما میبینیم بسیاری از خشونتها در مورد زنان، ریشه و اساس آن، نظارت بر رفتار آنان است كه با حقوق اساسی فرد جامعه،
مغایرت دارد؛ مثلاً هیچ وقت هیچ قانونی نگفته كه زنی نباید مادر خود را ببیند، در حالی كه مرد در خانواده میگوید حق نداری مادرت را ببینی، برای اینكه اخلاقت عوض میشود؛ اینجا دیگر دارد تربیت میكند ـ البته دیگر كتك هم نیست ـ این در واقع تجاوز به حقوق اساسی افراد است. به این نوع خشونت، خشونت اجتماعی یا انزوای اجتماعی میگویند. در نتیجه، خشونت رده بندی میشود.
بنابراین مرد به حقوق اجتماعی زن تجاوز میكند، با این توجیه كه من شوهر تو هستم و من باید تو را تربیت كنم. آن هم با این نگرشی كه در جامعه وجود دارد كه میگوید: خوب حالا حرف شوهرت را گوش كن، چرا حرفش را گوش نمیكنی؟ در واقع هم جامعه و هم آن مرد، خشونت را در خانوادهشان ترویج میكنند. این یك مرز باریك بین تربیت و خشونت است.
هنوز در خیلی كشورها وقتی یك سیلی كوچك به كودك زده میشود، میگویند داشتم تربیتش میكردم وگرنه دستش را میسوزاند، اما در ایران، این مغشوش است. عیبی ندارد؛ شاید ما میتوانستیم بگویم یك سیلی كوچك، یك هل دادن كوچك، اینها در مقوله تربیت جای بگیرد، ولی شواهد نشان داده است كه یك سیلی كوچك، یك سیلی سبك، به زودی به یك سیلی بزرگ تبدیل میشود.
● مشكل ما در بحث خشونت علیه زنان، همین است. یكی از زاویهها این است كه در واقع این تعمیم كه در معنای خشونت داده میشود، در بسیاری از موارد ممكن است به خشونت علیه مردان هم تبدیل شود؛ یعنی ابزار خشونت در دنیای مدرن بسیار تغییر كرده است و بیشتر به اقتدار برمی گردد؛ یعنی وقتی یك خانمی همین رفتار را با همسرش دارد و میگوید: با مادرت كمتر رابطه داشته باش یا با خواهرت نمیتوانم رفت و آمد كنم، اگر ما این را تعمیم بدهیم، آن وقت میبینیم كه خشونت در خانواده یك معنای دو طرفه پیدا میكند كه البته من با اینها موافق نیستم، ولی سؤال من این است كه چرا محققان از یك جنبه آن یعنی خشونت علیه مردان] غفلت میكنند؟
▪ مسئله این است كه كدام نوع خشونت در جامعه وجود دارد؟ كدام نوع خشونت بیشتر صدمه وارد میكند؟ آن را اول نگاه میكنیم. ما در اكثر موارد كه یك سمینار راجع به خشونت علیه زنان میگذاریم، یكی میگوید: چرا در مورد خشونت علیه كهنسالان یا سالمندان صحبت نمیكنید؟ یكی دیگر میگوید: چرا راجعبه خشونت علیه كودكان حرفی نمیزنید؟ دیگری میگوید: چرا درباره مردان حرف نمیزنید؟ من باید یك چیزی را بگویم: معمولاً محققین و جامعهشناسان در كارهای خودشان به دلایل تجربیات و علاقههای مشخصی و یا به دلایل مشاهداتی كه انجام دادهاند، به سوی پدیدهای روی میآورند و كار میكنند. یادتان نرود سی سال روی خشونت كار شد، بعد آن را به سازمان ملل قبولاندند كه الان یك آیتم انواع دیگر خشونت علیه مردان وجود دارد، خودشان باید یك اقدامی بكنند. من در اینترنت میبینم كه سایتهای مردان خیلی وجود دارد. الان در غرب یك سری از مردها، حالا جامعهشناس یا فیلسوف هستند، یك سری از این كارها میكنند. اگر در ایران هم فكر میكنید این موضوع حاد است و عمومیت دارد، مطرحش كنید. من شخصاً استقبال میكنم، برای اینكه به عقیده من ما اصلاً مفهوم زندگی خانوادگی را فقط با تشنج درك میكنیم و حالا این تشنج به این صورت است كه یا مرد، زن را كتك میزند (كه این درصدش بیشتر است) یا زن مرد را تحقیر میكند. البته زنان معمولاً خشونتهای كلامی به كار میگیرند، اما یك پدیده خیلی بدی كه امروزه تشدید میشود، این است كه زنها شوهرانشان را میكشند. همسركشی معضلی است كه من و دو سه نفر دیگر از خانمها آن را مطرح كردهایم. منظور از همسر كشی، شوهركشی است. به نظر من یك علت اصلیتر كه وجود دارد این است كه مردم ما ازدواج نمیكنند. برای اینكه همراه داشته باشند، رفیق یا دوست داشته باشند، یا رو یا رو به معنای واقعی كلمه یعنی همسر داشته باشند؛ آنجا ازدواج میكنند یا زن به مرد زور بگوید یا مرد به زن زور بگوید. و اگر یكی كوتاه آمد، آن یكی فوراً به هر طریقی كه بتواند شروع میكند.
معمولاً بدن زنها از مرد ضعیفتر است. تفكری در بعضی زنها وجود دارد كه مگر زن، مرد را میزند؛ بنابراین بعید است كه زنان شوهرانشان را بزنند. البته شاید هم بزنند، چون ما یك كیسهایی داشتیم كه خود مردها اذعان میكردند كه همسرمان ما را كتك میزنند. این شاید یك پدیده شود كه به آن علاقه پیدا كنم؛ امروز نه، شاید پنج سال دیگر به آن توجه كنم. الان زنان، كودكان، دختر بچهها را میبینیم، بهخصوص سالمندان كه تعداد آنها زیاد است و باری بر دوش خانوادههایشان هستند و نمیتوانند از آنان نگهداری كنند، بنابراین ممكن است انواع خشونتها را روی آنها به كار ببرند.
● برگردیم به بحث خشونت علیه زنان. به نظر شما خشونت در جامعه چه نسبتی با خشونت علیه زنان دارد؟ چه نسبتی با خشونت در فضای كلی جامعه دارد؛ یعنی اینكه وقتی خشونت در جامعه علیه یك طبقه زیاد میشود، قطعاً خشونت یك پدیده اجتماعی است كه علتهای متفاوتی دارد و ما هم كه در جامعهشناسی و علوم اجتماعی بحث آن را مطرح میكنیم، میخواهیم راه برون رفت از آن را نیز پیدا كنیم و نمیخواهیم تحقیق كنیم كه مثلاً اینقدر درصد خشونت وجود دارد. حال وقتی دنبال این تحلیلها هستیم، چقدر باید نگاهمان به قضای كلی جامعه باشد؟
▪ اصلاً خشونت خانوادگی تحت تأثیر خشونت اجتماعی است؛ یعنی وقتی ساختار جامعه خشن است، خانواده هم كه یكی از نهادهای جامعه است، بازتابی از ساختار خشن جامعه را نشان خواهد داد، كه منشأ آن یا قانون یا آداب و رسومی حفظ شده است.خشونت خانوادگی به جامعه بر میگردد و از سوی دیگری خشونت خانوادگی، هنجارهای خشن را در جامعه تقویت میكند؛ یعنی یك دایرهای میشود كه دائماً همدیگر را تقویت میكنند و جامعه خشنتر میشود. بچهای كه در خانواده فقط یاد گرفته كه با كتك راه حل مسائل را پیدا كند، در جامعه هم با اولین برخورد ـ مثلاً یك تصادف ماشین كه اتفاق میافتد ـ به كتككاری و زد و خورد توسل میجوید و در این صورت قباحت خشونت از بین میرود و نه فقط در خیابان كتككاری میكند، بلكه در خانهاش هم آن را تكرار میكند.
ما وقتی میگوییم خشونت در جامعه وجود دارد، منظورمان این نیست كه همه افراد جامعه این كار را میكنند. درصد زیادی در جامعه هستند كه در سلامت زندگی میكنند؛ در خانواده كتك نخوردهاند، اما كسانی كه در خانواده كتك خوردهاند و با هنجارهای خشونت رشد كردهاند وقتی در جامعه با افرادی كه با این هنجار آشنایی ندارند ازدواج میكنند، در خانواده خود نیز این خشونت را اعمال میكنند؛ یعنی كافی است جامعه خشونتهای سنگین را به كار بگیرد، در عرض یك نسل، این ده درصد شعاعی پخش میشود و بقیه را نیز در بر میگیرد. بنابراین اصلاً خشونت بدون ساختار اجتماعی، در خانواده معنا و مفهومی ندارد. تا موقعی كه ساختار جامعه ما خشن است، تا موقعی كه از طریق نهادهای مختلف، خشونت تبلیغ میشود، بحث خشونت وجود دارد. من اینجا مجبورم كه بگویم متأسفانه رسانه تلویزیون، خشونت را ترویج میكند، كه در غالب طنز مشاهده میشود.
اگر این خشونت در نهادهای مختلف تعریف شود، تأثیر خودش را در خانواده هم میگذارد؛ این عیب خشونت است. باید كاری كرد. نمیتوانیم بگوییم این مرد زنش را زد و تمام شد، اما آن بچهای كه در گوشهای ایستاده و كتك نخورده، فردا در جامعه هم مردم را میزند، هم بچه خودش را میزند و هم زنش را. به همین دلیل بنده در برخورد با خشونت هیچ وقت به مشخصه نمیگویم كه این آقا یا این خانم را بیاورید تا ارشادش كنیم. ما باید از دولت بخواهیم كه آرامش را ترویج كند. دخالت دولت و نهادهای دولتی بسیار مهم است؛ یعنی دولت باید یك سری تجدید نظر در قوانین بنماید، بهخصوص قوانین حمایتی از قربانی؛ حالا قربانی مرد باشد یا زن، یا بچه.
● چه نهادهای میتوانند خشونت زا باشند، به عبارت دیگر چه چیزهایی باعث میشود كه در یك جامعهای خشونت بیشتر، و در جامعهای دیگر كمتر باشد؟
آموزش و پرورش، هم میتواند نهاد خشونت زا باشد و هم میتواند نهاد خشونتزدا. رسانهها نیز بسیار مهم هستند؛ اینكه چگونه زن و فرزندان و مقامشان را در خانواده نشان میدهند. نهاد اقتصاد هم بسیار مهم است؛ اینكه چه برخوردهایی با زنان از حیث درآمدزایی میشود؟ جایگاه آنان چیست و چگونه حقوق آنها پرداخت میشود؟ همچنین است نهاد سیاست كه فوق العاده مهم است. زنان در عرصههای تصمیمگیری و قدرت كجا قرار میگیرند؟ اگر هیچ جا نباشند، كسی صدایشان را نمیشنوند. نهاد قانونگذار، دادگستری، نیروی انتظامی هم در این زمینه نقش دارند. الان پلیس اذعان میكند كه ساختارشان خیلی مردسالار است. نهادهای مددكاری و نهایتاً اگر تمام نهادهای جامعه را در نظر بگیریم، میتوانند در این امر مهم دخیل باشند.
نیروهای انتظامی باید آموزش ببینند كه چگونه برخورد كنند. گاهی در رابطه با زنانی كه از شوهرانشان كتك میخورند، اینها خیلی تشویق كننده كتك هستند؛ مثلاً میگویند: خوب، كمی كتك خوردی، چیزی نشده است. در غرب اصلاً نهاد پلیس هیچ علاقهای ندارد كه در درگیریهای خانوادگی دخالت كند.
● به رغم این همه پژوهشی كه صورت گرفته، دو سه نگاه مخالف با نگاه شما وجود دارد. یكی از نگاهها این است كه دو ما پیش آقای كارشناسی در تلویزیون آورده بودند كه متخصص روانشناسی و تربیت كودك بود، دو تا مجری جوان هم كه راجع همه چیز اظهار نظر میكردند، میخواستند با این آقای روانشناس صحبت بكنند و بگویند كه تنبیه كودكان، مطلقاً بد است؛ اما ایشان مصرّ بود كه الان سیصد سال است كه مدل تربیت كودكان در غرب ثابت مانده است و در یك مراحلی درصدی از تنبیه بدنی را به پدر و مادر اجازه میدهند؛ البته نه از باب عقده گشایی، بلكه واقعاً از باب تنبیه و متذكی كردن كودك. گاهی وقتها در كشور ما حرفها یك سویه مطرح میشود. یك شب میگویند كودك را مطلقاً تنبیه بدنی نكنید؛ مثلاً همین نگاه در آموزش و پرورش خیلی مخالف دارد؛ یعنی میگویند در مدارسی كه عالمانه یك درصدی از تنبیه بدنی بوده، راندمان تحصیل یا اخلاق خیلی بالاتر بوده ـ البته اینها كارهای میدانی میخواهد و فقط با صِرف ادعا و رد و بدل كردن كافی نیست ـ من فقط میخواهم زوایای مختلف را بگویم. حالا در بحث زنان دو سه نگاه وجود دارد، من این دو سه نگاه را عرض میكنم و شما با نگاه خودتان میتوانید آنها را تصحیح بفرمایید؟
▪ در مورد تربیت كودكان و در مدرسه و كتك زدن كودك، خیلی نگاهها وجود دارد. در سوئد هر نوع دست زدن به بچه، راه را برای شكایت باز میكند؛ یعنی هر كسی میتواند شكایت كند و پلیس هم شخصاً میتواند دخالت كند. در انگلستان هم فكر میكنم یكسری قواعدی دیگر حاكم است. ما وقتی راجع به غرب صحبت میكنیم، كل یكسال نه نباید در نظرمان باشد منطقه به منطقه هم در نظر بگیریم و تأثیر تفكرات مختلف را هم مد نظر قرار دهیم اما اگر از من سؤال شود، من میگویم كه نباید كتك زد، طبیعتاً یك عده دیگر میگویند كه باید كتك زد. ما حرفی نداریم، با آنها به مجادل میپردازیم.
● جامعهشناسی یك جاهایی باید خودش را درگیر مبانی و تعریفها بكند، درگیر بایدها و نبایدها، یك جاهایی باید بحث نظری كند؛ اما در بحث خشونت علیه زنان كه بحث اصلی ماست، یك نگاه افراطی به آن میشود. یك زوج كه مثلاً ۲۰ یا ۲۵ سال است كه با هم زندگی میكنند و لحظات خوب و شادی دارند، گاهی در طول این چند سال ممكن است لحظاتی اتفاق بیفتد كه علیه یكدیگر دست به خشونت بزنند كه این خشونت، گذرا است. برجسته كردن این خشونت، غفلت از آن نقاط شیرین زندگی، قانونی كردن و پلیسی كردن این واقعه كه به تدریج باید اصلاح شود و در آن اصلاً حرفی نیست. حالا شما فرض كنید كه یك زن و شوهر به مدت سی سال باهم زندگی میكنند و اصلاً صدایشان روی هم بلند نشود، آیا فكر نمیكنید این جامعه یك مقدار آرمانی است؟
▪ تعداد زنانی كه در اثر خشونت دچار معلولیت میشوند، (من آمار جهانی را به شما میگویم) بیشتر از تعداد زنانی است كه در اثر سرطان دچار معلولیت و بیماری شدهاند و نیز بیشتر از تعداد زنانی است كه در اثر تصادفات اتومبیل مشكل پیدا میكنند. شما این مسئله را میپیچانید این نیست؛ البته آمار آن وجود دارد و من دوست ندارم آمار طرح ملی خشونت ایران را بگویم، برای اینكه وحشتناك است، اما در دنیا میگویند از هر پنج زن در زندگی خودش به احتمال یكی، یك بار مورد خشونت قرار گرفته است؛ این آمار سرانه است كه جمع میكنند. میگویند از هر ده زن در طول زندگی خودش، یكی تحت تجاوز جنسی قرار گرفته است. این آن قدر حاد نیست كه بیایند بگویند: دولت، یك اقدام جهانی انجام بدهد، ممكن است كه از هر ده زن یكی یك بار سیلی خورد باشد، میتوان از طریق تغییر نگرشها خیلی ملایم جلو بروند. مسئله آن است كه نگاه به آن درصدی است كه واقعاً زندگی را تحملناپذیر میكند. معمول؛ در آمار دنیا یك چیزی است كه خشونتهای بدنی سنگین، یا خشونتهای روانی ـ مالی كه واقعاً طرف را درگیر كرده، چیزی حدود بیست تا سی درصد خانوادهها را تشكیل میدهند. طرح ملی ایران كه خشونت را به صورت عام گرفته، گفته است كه ۶۶% دچار خشونت شدهاند. این كلافه كننده است. اگر ۶۶% مردم ایران زندگیشان این قدر افتضاح باشد، این جامعه را اصلاً باید... چند وقت پیش نیز اعلام كرده بود كه دوازده میلیون بیمار روانی در ایران وجود دارد. با این درصد آمار بهتر است كه اصلاً مردم وجود نداشته باشند.
● آیا شما آمارهای طرح ملی خشونت را واقعی میدانید و آن را میپذیرید؟
▪ ببینید آمار یك چیز است و من راجع به آن طرح هیچ وقت نتوانستم به دقت بررسی كنم. باید آن آمار تفكیك شود. اگر فقط سؤال این بوده كه شوهرت در طول زندگی به شما یك بار «تو» گفته، باید یك درصد دیگر بدهیم و اگر گفته آیا در ماه گذشته ده بار كتك خوردی، این یك درصد دیگر است.● ما در قانون خودمان درصدهایی از خشونت را داریم كه با آنها برخورد قانونی هم میكنیم؛یعنی آنجا كه منجر به معلولیت یا سرخی شود. در طرح ملی خشونت مثلاً كسانی را كه در طول عمر یك بار از همسرشان فحش شنیدند، تحقیر شدند،... لحاظ شده است، سؤال من این است كه چرا نگاه متخصص، نگاه كارشناس به اینجا میرسد، ولی نگاه عموم مردم به اینجا نمیرسد؛ یعنی یك جای كار به نظرم مشكل دارد، شما آن را اصلاح بفرمایید. اگر معنای خشونت را آن قدر وسیع گرفتیم كه جامعه بالای شصت درصد یا هفتاد درصد دچار معضل شد، این جامعه قابل زندگی نیست. پش یك جایی مشكل دارد، یا پرسشنامه ما گیر دارد؟
▪ ما باید تفاوتهای قومی و منطقهای را مد نظر بگیریم؛ یعنی اگر من بودم، زن بلوچ و زن تهرانی را با هم یكی نمیگرفتم، اصلاً جواب هایشان به هم نمیخورد. اگر زن بلوچ كتك بخورد، آن را خشونت در نظر نمیگیرد؛ مثل اینكه میگوید: موهایم را كشید و پرتم كرد؛ این اصلا زندگی است. اما بعضی دیگر از زنها هستند كه حتی «تو گفتن» را نوعی خشونت به حساب میآورند، پس از این تفاوتها وجود دارد. حالا چطور یك طرحی با یك پرسشنامه یكسان در همه جا، این نتیجه را داده است. مضاف بر اینكه اول باید ببینیم كیفیت خشونت در مناطق مختلف در ایران به چه صورت است؛ در تهران، در جنوب شهر، در شمال شهر، پایین شهر و... چه چیزی وجود دارد، بعد برویم این آمارهای سراسری را جمع كنیم. من اصولاً با تحقیقهای سراسری كه با پرسشنامه كار میكنند و نوعی نظرسنجی است و معلوم نیست پرسشگران چه كسانی هستند و چه میپرسند،...
به عنوان مثال یك فرد در مورد خشونت كاركرده و پایان نامه هم نوشته است، یعد میگوید كه این پرسشنامه زمانی پر شده است كه مرد كنار دست خانمش نشسته بود. خوب، آقای پرسشگر نمیتوانستی این سؤالها را از خانم موقعی بپرسی كه شوهرش كنار او نباشد؛ بنابراین پاسخ مخدوش است. حالا نه تنها در مورد خشونت، بلكه در مورد هر چیزی دیگری این گونه است؛ مثلاً از شاگرد در حضور استادش سئوال شود كه آیا استاد شما خوب است یا نه؟ بالاخره پاسخ فرق میكند.
● بنابراین من به این گونه مسائل كمّی قدری شك دارم و معتقدم هنوز ما احتیاج داریم كه بدانیم واقعاً كیفیت خشونت در خانواده چیست؟ ما الان الگوی خشونت را نمیشناسیم، اینكه كی شروع میشود؟ به چه دلیل شروع میشود؟ آیا صبح شروع میشود یا ظهر یا شب از همان اول كه مرد دندان زنش را نمیشكند. باید دید چه میشود؟ مجادله میشود؟ زن چه چیزی میگوید، مرد چه چیزی میگوید؟ بالاخره علتی دارد. من معتقد نیستم اینها دیوانهاند یا روانی هستند. البته درصدی طبیعتاً این گونهاند، ولی عمومیت ندارد. یك الگوی وجود ندارد كه به كتك زدن میانجامد، باید این الگو را كشف كنیم. ببینیم چرا خشونت به خرج میدهد؟
▪ این مسئله وجود دارد كه در مورد درصدی از كودكان، درصدی از زنان و درصدی كمتری از مردان خشونت اعمال میشود، ما باید دنبال این بگردیم من ۶۶% گفته شده را به سختی میتوانم قبول كنم.
● برای برون رفت از این بحرانی كه ادعا میشود یا حداقل وجود دارد، چه توصیهها و راه كارهایی را پیشنهاد میكنید؟
▪ توصیه و راهكارها زیاد وجود دارد كه مهمترین آنها دولت و مجریان هستند كه باید بخواهند. راهكارها را هم بعداً میگویم. سه چهار راه كار وجود دارد كه تمام دنیا روی آن تأكید میكند، اما به عقیده من مهمترین كاری كه روی خشونت باید كرد، قبولاندن این امر به مسئولانی است كه تصمیم گیرنده هستند و مشخص كردن این مسئله كه خشونت چقدر زیانهای آتی دارد و چقدر مشكل به وجود میآورد. نباید فكر كنند كه زن از شوهرش كتك خورد، حالا كه چیزی نشده، از بعد انسانی خیلی بد است. آنها باید در نظر داشته باشند كه مشكلات بعدی كه به وجود میآید، چه تأثیری در جامعه میگذارد. بعید نیست كه واقعاً این ۶۶% هم درست باشد.
من به عنوان كسی كه در حوزه زنان كار كردهام، نیمی از مشكلاتی را كه الان وجود دارد، در آموزش و پرورش و غیره، به اینها همه هشدار داده شده است. گفتیم این كاری را كه امروز انجام میدهید، پنج سال دیگر نتیجه میدهد؛ هیچ كسی قبول نكرد. بنابراین بسیاری از معضلات از جمله: خودكشی، خودسوزی، فرار و...، همه به دلیل كتك خوردن نیست، اما شرایط محیطی طوری است كه اینها را به این سمت سوق میدهد. این آمارها در سازمان ملل، پخش میشود، بعد میگویند چه خبر است كه شما این قدر خودكشی دارید، دختر فراری دارید؛ پدیدهای كه اصلاً نداشتیم. بالاخره فكر میكنم وجههای را كه در جوامع بین الملل میخواهیم كسب كنیم فقط این نیست كه بگویم بیسوادی را كم كردهایم؛ آن مثبت است، اما اینها منفی هستند. بنابراین خشونتهایی كه امروزه صحبت آن میشود، به زودی عواقب خطرناكی به وجود خواهد آورد، چرا كه امروزه، بیست سال پیش نیست، من میگویم زنان هنوز دركی از خشونت ندارند، اما در مجموع به علت دگرگونیهای جهان و... به این خشونتها پاسخ میدهند، كه پاسخ آن، شوهركشی است. پاسخهای دیگر هم این است: ازدواج نمیكند، یا طلاق میگیرد و... ببینید آمار طلاق در ایران، وحشتناك است و مثل كشورهای اروپایی شده است.
البته فقط اینها نیست، شكل اصلی در درون خانواده اتفاق میافتد. اگر خانواده مكان صمیمی برای زندگی نباشد، چه دلیلی دارد كه مردم ازدواج كنند. به خصوص چه دلیلی دارد كه زنها ازدواج كنند. تأخیر در ازدواج و طلاق، نتیجه این عدم صمیمیت در خانواده است. بنابراین آن چیزی كه برای ما مهم است، فقط مسئله خشونت نیست؛ نگاهی دیگر به ازدواج و خانواده نیز مهم است. این نگاه دیگر به ازدواج و خانواده، یكی از شاخصهای آن این است كه خشونت را در خانواده كم كنیم. بنابراین راههاییآن خیلی آسان است؛
▪ از جمله:
۱ ) قانون در جهت تشدید مجازات مجرم، تغییر پیدا كند. البته بعداً مرد كارها هم میگویند به این مجرم هم باید رسید، این بیچاره نمیدانسته كه چكار باید میكرد؛ اما فعلاً این یك راه كار است؛
۲ ) حمایت از قربانی؛
۳ ) ایجاد حمایتهای سازمانهای پشتیبانی در مدارس، بهزیستی، مددكاری و غیره؛
۴ ) تقبیح خشونت در جامعه از طریق رسانهها.
هر كسی هر عمل خلافی كرد، باید با آن عمل خلاف در جهت تربیت هم برخورد شود، اما كسی حق ندارد ورای حقوق، یا تهدید كند یا تجاوز كند به حقوق فردی از افراد، حتی اگر آن فرد، سنش كم است، یا آنكه زن است و یا اینكه مسنّ است؛ یعنی میتوان در چهار چوب قوانین قابل قبول جامعه، بچهها را تربیت كرد، بدون آنكه از خشونت استفاده شود. نهایت كار این است كه تقبیح خشونت را حداقل در مورد زنان پیاده كنیم. به جای خشونت هم، فكری را بگذارند. اگر زن و شوهری نمیتوانند با هم زندگی كنند، به مراكز خانواده درمانی رجوع كنند. باز هم اگر نمیتوانند، به خوبی و خوشی و بدون كشت و كشتار، از هم جدا شوند؛ شاید واقعاً نمیتوانند با هم زندگی كنند.
گفت و گو با دكتر شهلا اعزازی
محمدتقی كرمی
محمدتقی كرمی
منبع : نشریه حورا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست