سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اسکیموها و پخت‌ و پز ایرانی‌


اسکیموها و پخت‌ و پز ایرانی‌
در هفتمین‌ قسمت‌ از ماجراهای‌ سفر برادران‌ امیدوار به‌ دور دنیا در پنجاه‌ سال‌ پیش‌، با آنها با یه‌ قایق‌ ماهیگیری‌ همسفر می‌شیم‌ و به‌ قطب‌ شمال‌ یعنی‌ سرزمین‌ منجمد و خانه‌های‌ برفی‌ اسكیموها میریم‌.
● عبدالله‌ امیدوار از شیلی‌:
ما از شمال‌ ژاپن‌ به‌ وسیله‌ یه‌ قایق‌ ماهیگیری‌ بسختی‌ زیاد وارد قطب‌ شمال‌ شدیم‌. شما می‌دونید كه‌ امریكای‌ شمالی‌ خاكش‌ تا مدار هفتادوسه‌ درجه‌ می‌رسه‌ و اسم‌ شمالی‌ترین‌ نقطه‌ آنجا هم‌ «نومو كاتسیو» است‌.
این‌ محل‌ نزدیك‌ترین‌ نقطه‌ خاك‌ امریكا به‌ صحرای‌ سیبری‌ است‌ كه‌ فقط‌ ۶۴ مایل‌ با قاره‌ آسیا فاصله‌ داره‌. بین‌ این‌ دو قاره‌ در اون‌ قسمت‌ دو جزیره‌ هست‌ به‌ نام‌های‌ دیومیت‌ كوچك‌ و دیومیت‌ بزرگ‌. نكته‌ جالب‌ اینكه‌ خط‌ نصف‌ النهاری‌ از وسط‌ این‌ دو جزیره‌ می‌گذره‌ كه‌ شرق‌ رو از غرب‌ جدا می‌كنه‌.
من‌ و عیسی‌ وقتی‌ در این‌ جزیره‌ ایستاده‌ بودیم‌ چهارشنبه‌ بود در حالی‌كه‌ در جزیره‌ بعدی‌ پنجشنبه‌ بود. یعنی‌ ما پنجشنبه‌ رو جلو چشمامون‌ می‌دیدم‌. ما چون‌ زمستان‌ به‌ اونجا رسیدیم‌ آب‌ ما بین‌ دو قاره‌ یخ‌ زده‌ بود و بنابراین‌ تونستیم‌ روش‌ قدم‌ بزنیم‌. می‌تونم‌ با جرات‌ بگم‌ كه‌ ما اولین‌ انسان‌هایی‌ بودیم‌ كه‌ تا آن‌ زمان‌ این‌ كار رو كرده‌ بودیم‌.
● عیسی‌ امیدوار از تهران‌ ادامه‌ می‌ده‌:
از شمال‌ ژاپن‌ رفتیم‌ به‌ جنوبی‌ترین‌ قسمت‌ آلاسكا، بعد از مدتی‌ كه‌ به‌ طرف‌ سواحل‌ غربی‌ آلاسكا حركت‌ كردیم‌ به‌ یه‌ معدن‌ طلا رسیدیم‌ معادن‌ طلای‌ زیادی‌ در آنجا بود كه‌ سفیدپوست‌ها در آنجا كار می‌كردند چند تا خانواده‌ سفیدپوست‌ هم‌ آنجا بودن‌.
ما برای‌ اینكه‌ از استخراج‌ طلا سر در بیاریم‌ اونجا كار كردیم‌ و پول‌ خوبی‌ هم‌ گرفتیم‌ چون‌ هیچ‌كس‌ حاضر نیست‌ در اون‌ سرما كار كنه‌. به‌ همین‌ خاطر دستمزد خوبی‌ هم‌ به‌ ما دادن‌، روزی‌ چهل‌ دلار. اون‌ موقع‌ چهل‌ دلار خیلی‌ پول‌ بود و برای‌ ادامه‌ سفرمون‌ خیلی‌ كمك‌ كرد.
ما مدتی‌ در قسمت‌ تابستانی‌ كانادا بودیم‌ و بعد به‌ اتفاق‌ اسكیموها (بومیان‌ قطب‌ شمال) به‌ طرف‌ مدار قطبی‌ آلاسكا و كانادا رفتیم‌ و مدتی‌ در آنجا زندگی‌ كردیم‌. ما بیشتر با اسكیموها سفر می‌كردیم‌ البته‌ اسكیموها با سفیدپوست‌ها در ارتباط‌ بودند و زبان‌ انگلیسی‌ رودست‌ و پا شكسته‌ صحبت‌ می‌كردند.
اول‌ با اسكیموهایی‌ كه‌ انگلیسی‌ بلد بودن‌ ارتباط‌ برقرار كردیم‌ و بعد بتدریج‌ قاطی‌ بقیه‌شون‌ شدیم‌. شما می‌دونید كه‌ در هرجای‌ دنیا با بومیان‌ زندگی‌ كردن‌ خیلی‌ مشكله‌ ولی‌ ما مشكل‌ خاصی‌ با آنها نداشتیم‌ و اینكه‌ منظورمون‌ رو بهشون‌ بفهمونیم‌ كار سختی‌ نبود چون‌ واژه‌های‌ آنها بسیار محدوده‌.
اونها اغلب‌ از واژه‌هایی‌ كه‌ مربوط‌ به‌ محیط‌ اطرافشون‌ می‌شه‌ استفاده‌ می‌كنن‌. مثلاً اسم‌ حیوانات‌ رو روی‌ خودشون‌ می‌ذارن‌.
در این‌ منطقه‌ قطبی‌ وقتی‌ باد شروع‌ می‌شه‌ كوه‌های‌ یخ‌ شناور در آب‌، از طرف‌ شمال‌ به‌ جنوب‌ سرازیر می‌شن‌ و عبور از میان‌ این‌ یخ‌های‌ شناور بسیار مشكله‌ ولی‌ اسكیموها با مهارت‌ خاصی‌ در موقع‌ شكار از لابه‌لای‌ این‌ یخ‌ها عبور می‌كردن‌.
یك‌ اشتباه‌ كوچیك‌ می‌تونست‌ كشنده‌ باشه‌، چون‌ اگه‌ دو تا از این‌ یخ‌ها به‌ هم‌ می‌خوردن‌ ما مثل‌ ساندویچ‌ بینشون‌ له‌ می‌شدیم‌. بعد از حدود یك‌ هفته‌ خودمونو به‌ یه‌ قصبه‌ كوچك‌ اسكیمو رسوندیم‌ بعد از مدتی‌ با آنها كوچ‌ كردیم‌.
اسكیموها در یك‌ جا نمی‌تونن‌ بمونن‌ چون‌ حیواناتی‌ كه‌ خوراك‌ و وسایل‌ زندگی‌شون‌ رو تامین‌ می‌كنند (قایق‌های‌ اسكیموها «كایاك‌» از استخوان‌ حیوانات‌ ساخته‌ می‌شده‌!) كوچ‌ می‌كردند و آنها هم‌ مجبور بودن‌ كه‌ برای‌ ادامه‌ حیاط‌ باهاشون‌ كوچ‌ كنن‌.
آنها از ماهی‌های‌ كوچك‌ گرفته‌ تا نهنگ‌های‌ چند تنی‌ رو با نیزه‌ شكار می‌كردند، البته‌ غذای‌ اصلی‌ آنها گوزن‌های‌ قطبی‌ است‌ و علت‌ اصلی‌ كوچشون‌ هم‌ این‌ گوزن‌ها بودن‌. ما در اون‌ موقع‌ با اسكیموها در دمای‌ منهای‌ ۶۵ درجه‌ زندگی‌ می‌كردیم‌.
ما بعد از مدتی‌ كه‌ با آنها بودیم‌ می‌خواستیم‌ به‌ یه‌ نقطه‌ دیگر قطب‌ بریم‌، به‌ همین‌ منظور با یك‌ شركت‌ امریكایی‌ كه‌ هواپیمای‌ كوچك‌ داشت‌ تماس‌ گرفتیم‌. آنها بعد از یك‌ هفته‌ یك‌ هواپیما چهار نفره‌ قراضه‌ با یه‌ خلبان‌ سالخورده‌ نروژی‌ به‌ ما تحویل‌ دادن‌!
هواپیما به‌ جای‌ چرخ‌ اسكی‌ داشت‌ و از شدت‌ سرما اسكی‌ها به‌ یخ‌ها چسبیده‌ بود. خلبان‌ با هزار مكافات‌ موتور هواپیما رو گرم‌ كرد و ما پرواز كردیم‌ و وقتی‌ به‌ قصبه‌ اسكیموها رسیدیم‌ و هواپیمامون‌ كنارشون‌ فرود اومد، اسكیموها از ترس‌ به‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ می‌دویدن‌، چون‌ تا آن‌ موقع‌ آنها هواپیما ندیده‌ بودند.
اما بعد از مدتی‌ ترسشون‌ ریخت‌ و به‌ ما نزدیك‌ شدن‌ ما كلاً مدت‌ هفت‌ ماه‌ در خونه‌های‌ یخی‌ آنها كه‌ بهش‌ «ایگلو» می‌گن‌ زندگی‌ كردیم‌.
خونه‌هایی‌ كه‌ فقط‌ با یخ‌ و برف‌ ساخته‌ شده‌ بود و زیر سقف‌ گنبدیش‌ همه‌ با هم‌ در كنار هم‌ می‌خوابیدیم‌.
عبدالله‌ امیدوار در ادامه‌ از خاطراتش‌ با اسكیموها می‌گه‌:
اسكیموها انسان‌های‌ بی‌نهایت‌ مهمون‌ نوازی‌ بودن‌. وقتی‌ ما پیش‌ آنها رفتیم‌ كبریت‌ براشون‌ هدیه‌ بردیم‌ .
اسكیموها برای‌ شكار نهنگ‌ دریایی‌ یا گراز دریایی‌ روی‌ یخ‌های‌ شناور حركت‌ می‌كردند و حتی‌ بعضی‌ وقتا جونشونو از دست‌ می‌دادن‌.
به‌ همین‌ خاطر ما با تفنگ‌هامون‌ بهشون‌ كمك‌ می‌كردیم‌. براشون‌ فقط‌ با یك‌ گلوله‌ نهنگ‌ شكار می‌كردیم‌. شكار این‌ حیوانات‌ برای‌ آنها حكم‌ زندگی‌ و مرگ‌ رو داره‌ و آنها به‌ همین‌ خاطر با ما خیلی‌ دوست‌ شدن‌.


همچنین مشاهده کنید