چهارشنبه, ۱۴ آذر, ۱۴۰۳ / 4 December, 2024
مجله ویستا
قانون داوری تجاری بینالمللی از دریچه حقوق اسلامی
در این مقاله تلاش شده استبا پیوند زدن قانون داوری تجاری بینالمللی با حقوق اسلامی، میزان مشروعیت این شیوه حل و فصل اختلاف، حدود اختلافات قابل ارجاع به داوری، میزان اعتبار و لازم الاجرا بودن قرارداد و رای داوری و شرایط داور در فرق پنجگانه حقوق اسلامی تبیین و بدینترتیب جایگاه داوری تجاری بینالمللی و به تبع، قانون داوری جدید، در حقوق اسلام ترسیم گردد. دیر زمانی است كه به علت ناكارآمد بودن روش دادگاههای دولتی در حل و فصل اختلافات تجاری بینالمللی، ارباب تجارت بینالملل به شیوههای دیگر حل و فصل اختلاف، بویژه، داوریهای تجاری بینالمللی روی آوردهاند. قانونگذار ایرانی نیز متوجه این ضرورت گردیده و در تاریخ ۲۶/۶/۱۳۷۶ قانون داوری تجاری بینالمللی را به تصویب رسانده است. در این مقاله تلاش شده استبا پیوند زدن این قانون با حقوق اسلامی، میزان مشروعیت این شیوه حل و فصل اختلاف، حدود اختلافات قابل ارجاع به داوری، میزان اعتبار و لازم الاجرا بودن قرارداد و رای داوری و شرایط داور (قاضی تحكیم) در فرق پنجگانه حقوق اسلامی تبیین و بدینترتیب جایگاه داوری تجاری بینالمللی و به تبع، قانون داوری جدید، در حقوق اسلام ترسیم گردد.در قانون داوری تجاری بینالمللی ما مباحثبسیاری وجود دارد كه توجه محققان را جلب میكند. از این جملهاند مسائل مربوط به قلمرو قانون، شكل و ماهیت موافقتنامه داوری، نحوه رسیدگی و قواعد صلاحیت مانند قاعده استقلال شرط داوری یا قاعده صلاحیت نسبتبه صلاحیت، تعیین قانون حاكم و بالاخره مباحثشناسایی و اجرای رای داوری.مسلما همگی این موارد جای بحث و نقد و بررسی دارند ولی نگارنده كه پیشتر در برخی از آثار خود به طور مختصر یا به تفصیل متعرض غالب مباحث فوق گردیده است، علاقهمند است از افقی دیگر كه كمتر مورد توجه قرار گرفته; یعنی از دیدگاه حقوق اسلامی به این قانون بنگرد. دلایل بسیاری وجود دارد كه مطالعهای از این دست را نسبتبه قانون داوری مفید و موجه میسازد ولی در اینجا به دلیلی اشاره و استناد میكنیم كه شاید غالب خوانندگان و مخاطبان را با هرگونه طرز تفكری متقاعد نماید و آن اینكه فارغ از همه بحثهای ارزشی، این مطالعه ارزش تاریخی دارد و سابقه این نهاد حقوقی كمال یافته بشری را در ریشههای حقوق ما نشان میدهد و زمینههای پیوند آن را با سنت و فرهنگ حقوقی ما آشكار میسازد. به نظر میرسد همانگونه كه نویسندگان محقق نظامهای حقوقی رومی - ژرمنی و كامنلا پیوند و ارتباط نهادهای جدید حقوق تجارت بینالملل را با قواعد و نهادهای حقوق روم مورد توجه قرار میدهند و با استفاده از مطالعات تاریخی سابقه این نهادها و سیر تكوین و توسعه آنها را پی میگیرند و از نتایجحاصله بهره میبرند. ما نیز نباید از بررسی تاریخی و ریشهیابی نهادهای حقوقی شكل گرفته در شاخههای نوین این بخش از دانش بشری در فرهنگ و سنت و تاریخ حقوق خود غافل شویم. در این راستا، بیتردید حقوق اسلامی بخش غیر قابلانكاری از این فرهنگ و تاریخ را تشكیل میدهد. جهت تامین این مقصود، در مقاله حاضر، چند مقوله اصلی از دیدگاه فرق پنجگانه حقوق اسلامی مورد بررسی قرار میگیرند:
۱) آیا نظام حل اختلاف موضوع قانون داوری تجاری بینالمللی در حقوق اسلامی به عنوان بخشی از فرهنگ حقوقی ما و قسمتی از پیشینه نظام حقوق موضوعه ما شناخته شده و اساسا از مشروعیتبرخوردار است؟ به عبارت سادهتر آیا داوری یعنی حل اختلاف به وسیله فرد یا افراد منتخب متخاصمین در نظام حقوق اسلامی اساسا قابل قبول، جایز و نافذ است؟
۲) با فرض جواز و نفوذ داوری قلمرو آن كدام است؟ به عبارت بهتر اختلافات قابل ارجاع به داوری از نظر فقهی چه اختلافاتی است؟ آیا كلیه اختلافات اعم از جزایی و حقوقی و مالی و غیر مالی در عالم حقوق اسلامی قابل ارجاع به داوری ستیا در این زمینه محدودیتهایی وجود دارد و در صورت اخیر آیا اختلافات موضوع قانون داوری تجاری بینالمللی ایران مشمول این محدودیتهاستیا خیر؟
۳) با فرض جواز و نفوذ داوری علیالاصول و نیز با فرض قابل ارجاع بودن اختلافات موضوع این قانون به داوری، تصمیم یا رای صادره از سوی این مرجع از نظر فقهی از چه اعتباری برخوردار است و نیز قرارداد داوری از نظر لزوم و جواز چگونه قراردادی است؟
۴) شرایط عمومی و اختصاصی قاضی تحكیم (داور) در حقوق اسلامی چیست؟ این شرایط چگونه و تا چه اندازهای قابل تعدیل و انطباق بر قانون داوری تجاری بینالمللی و قانون ماخذ و منشا آن یعنی قانون نمونه آنسیترال است؟ روشن است كه در این قسمت تكیه بر شرایط بحثانگیز مانند اسلام، عدالت، علم و رجولتخواهد بود.
الف. جواز و نفوذ داوری
جواز و نفوذ داوری كه در حقوق اسلامی تحت عنوان قضاوت تحكیمی مطرح میشود، در درجه اول مستند به آیه شریفه: «و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها. . . » [ نساء: ۳۵] است.مفاد آیه مؤید جواز و نفوذ داوری در اختلافات خانوادگی است كه با الغای خصوصیت میتوان آن را به اختلافات مشابه تسری داد. بدین ترتیب دست كم اصل حكمیت مورد تایید حقوق اسلامی است. علاوه بر آیه فوق آیات دیگری نیز در قرآن مجید یافت میشود كه به نحوی دلالتبر امر به داوری یا سازش دارند [نساء: ۵۹، ۶۵; حجرات: ۹، ۱۰]. از سوی دیگر روایات متعددی در تجویز و تنفیذ داوری وجود دارد. عمده این روایات از كتب اهل سنت نقل گردیده است. از این جمله است استناد آنان به عمل پیامبر اكرم (ص) به حكم سعد بن معاذ در حكمیت میان او و بنی قریظه و روایت نسایی (۲) [حیدر ج ۴: ۶۳۹; سیواسی ۱۳۱۶ ج ۵: ۴۹۸] و مرسله (۳) [ابن قدامه ۱۹۷۲ ج ۱۱: ۴۸۴] مشهوری كه مورد استناد فقهای شیعه نیز قرار گرفته است [نجفی ۱۳۹۸ ج ۴۰: ۲۵; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; حسینی شیرازی ۱۹۸۸ ج ۸۴: ۴۱]. اهل سنت علاوه بر دلایل فوق به اجماع صحابه بر جوایز تحكیم نیز تمسك میكنند و بدین ترتیب آنان حكم به جواز تحكیم را بر اساس كتاب و سنت و اجماع ثابت میدانند [حیدر ج ۴: ۶۳۹ - ۶۴۰; سیواسی: ۴۹۸].مهمترین روایت مندرج در كتب حدیثشیعه در زمینه قضاوت تحكیمی، خبر احمد بن فضل كناسی ازكشی از امام صادق (ع) (۴) [حر ج ۱۸ ب ۱۱: ۱۰۷ ح ۳۱] است. ولی از آنجا كه به دلیل ظاهر استنكاری عبارات در دلالتحدیثبر جواز تحكیم تردید شده است [نجفی ج ۴۰: ۲۷; حسینی شیرازی ج ۸۴: ۳۸]، فقهای شیعه عمدتا به دلیل اجماع جهت تجویز داوری استناد كردهاند [نجفی ج ۴۰: ۲۳; حسینی شیرازی ج ۸۴: ۳۹].به هر حال آنچه مسلم است، هیچ نوشتار نسبتا جامعی در حوزه قضای اسلامی وجود ندارد كه مبحثی را به قضاوت تحكیمی و شرایط آن اختصاص نداده باشد. این امر به طور قطع دلیل بر اتفاق نظر متخصصان حقوق اسلامی در جواز و نفوذ قضاوت تحكیمی ولو به طور اجمال است.ب. قلمرو داوری
متخصصان حقوق اسلامی در مورد قلمرو داوری اتفاقنظر ندارند. برخی از فقها برای موضوعات قابل داوری محدودیتی قائل نیستند. مثلا عدهای از فقهای شیعه استدلال میكنند هر چه دعوای طرفینی بر سر آن متصور و ممكن باشد از مسائل مالی گرفته تا نكاح و قصاص و حدود و غیر آن، قابل ارجاع به داوری است زیرا مقتضی ارجاع در آنها موجود است و عموم ادله و اخبار جواز و نفوذ تحكیم نیز، آنها را دربرمیگیرد (۵) [شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; نجفی ج ۴۰: ۲۷; طوسی ۱۳۵۱ ج ۸: ۱۶۵]. از اهل سنت، دستهای از فقهای شافعی و حنبلی بر این اعتقادند [ابن قدامه ج ۱۱: ۴۸۴; خطیب ج ۴: ۳۷۹] در فقه حنفی نیز نظریات آزادمنشانه قابل توجهی وجود دارد. چنانكه در فقه مالكی نیز در امور كیفری، تا آنجا كه نظریات به دیه صدمات و جراحات مربوط میگردد، انعطافپذیری زیادی دیده میشود [۱۷: ۱۹۹۵ Powell] .در مقابل گروهی از فقهای شیعه قابلیت تحكیم موضوعات كیفری مانند حكم به حبس و دیگر مجازاتها را عموما و حدود الهی را كه طالب معین ندارد خصوصا، مورد تردید و تشكیك قرار دادهاند [نجفی: ۲۷; شیخ طوسی: ۱۶۵]. در اهل سنت، در هر یك از مكاتب چهارگانه، گروهی و یا گاه همه فقهای آن مكتب به منعها یا محدودیتهایی در مورد قضاوت تحكیمی نسبتبه نكاح (۶) ، لعان، قذف و قصاص معتقدند [ابن قدامه: ۳۷۸; حیدر ج ۴: ۶۴۰; سیواسی: ۵۰۰; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸].به هر تقدیر آنچه مسلم است این است كه همه فقهای شیعه و همه فقهای فرق چهارگانه اهل سنت در مورد قابل داوری بودن دعاوی مالی و بازرگانی كه دعاوی موضوع بحث ما میباشند، تردیدی نداشته، متفقالقول هستند. (۷)
ج. میزان لزوم رای و قراداد داوری
در مورد رای داوری، اگرچه نظریات مخالفی وجود دارد كه لازمالاجرا بودن حكم را منوط به رضایت طرفین نسبتبه آن پس از صدور میدانند [طوسی ج ۸: ۱۶۵; ابن قدامه: ۴۸۴; نجفی: ۲۵]، ولی اغلب فقهای شیعه و اهل سنت معتقدند كه رای مزبور به محض صدور الزامآور بوده و برای طرفین داوری لازمالاتباع است. این عقیده غالب با مفاد مواد قانون داوری جدید و قانون نمونه سازگار است. در مقابل، مطابق همه مكاتب فقهی اعم از فقه شیعه و چهار فرقه اهل سنت، هر دو طرف داوری تا قبل از صدور حكم، حق عزل داور خود را دارند [نجفی: ۲۴، ۲۷; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; حلی كتاب قضاء; حسینی عاملی ج ۱۰: ۳; ابن قدامه: ۴۸۴; خطیب ج ۴: ۳۷۹; سیواسی: ۵۰۰; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸; حیدر ج ۴: ۶۴۱]. این امر عملا قرارداد داوری را به صورت یك قرارداد جایز و قابل فسخ درمیآورد و به كاربرد عملی داوری به شدت آسیب میرساند و با مفاد قانون داوری و قانون نمونه در این زمینه سازگار نیست.بدین ترتیب ممكن استبتوان با اندراج شرط عدم عزل یا با استنباط یك شرط ضمنی (توافق ضمنی طرفین) بر اسقاط حق عزل این مشكل را به نحوی رفع نمود. با ملاحظه چهارچوب كلی داوری در حقوق اسلامی یعنی اصل جواز و نفوذ قضاوت تحكیمی و امكان ارجاع اختلافات مالی و تجاری به قاضی تحكیم به عنوان قدر متیقن موضوعات قابل داوری و نیز الزامآور بودن رای قاضی تحكیم، به نظر میرسد مقررات مندرج در قانون داوری در كلیتخویش و از نظر چهارچوب اصلی، هیچگونه منافات و مغایرتی با حقوق اسلامی ندارد.با این همه، در برخی جزییات كه مهمترین آنها شرایط قاضی تحكیم (داور) است، موضوع همچنان قابل تامل و دقت نظر است. قسمتبعدی را به بررسی این امر اختصاص دادهایم.
د. شرایط داور
در حقوق اسلامی اعتقاد بر این است كه همه شرایط لازم برای قاضی منصوب اعم از شرایط عمومی مانند بلوغ و عقل و شرایط اختصاصی كه عمدتا اسلام، عدالت و اجتهاد (علم) استبرای قاضی تحكیم نیز ضروری است [طوسی ج ۸: ۱۶۴; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۴; حسینی عاملی ج ۱۰: ۳; نجفی ۱۳۹۸ ج ۴۰: ۲۸; حسینی شیرازی ج ۸۴: ۴۱; ابن قدامه ج ۱۱: ۴۸۳; سیواسی ج ۵: ۴۹۴; خطیب ج ۴: ۳۷۸ - ۳۷۹; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸; حیدر ج ۴: ۶۴۰ ]تنها استثناء لزوم وجود اذن از سوی امام یا فقیهی كه حكومتبه دست اوست، میباشد. در شرط بودن بلوغ و عقل نه تنها در اسلام كه در هیچ نظام حقوقی نمیتوان تردید كرد. این شروط را باید از جمله اموری دانست كه بنای عقلا بر آن شكل گرفته است. ولی شروط اختصاصی را باید یك به یك مورد بررسی قرار داد:
۱) در فقه شیعه و برخی فرق اهل سنت اسلام از جمله شرایط ضروری برای قضاوت است. مهمترین مستند آنان نیز آیه «لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلا» [نساء: ۱۴۱] میباشد كه مفاد آن به قاعده نفی سبیل معروف گردیده و در كتاب قواعد فقهیه آمده است [بجنوردی ۱۹۶۹ ج ۱: ۱۵۷]. در مقابل برخی از اهل سنتبویژه حنفیان نه تنها در قضاوت بین اهل ذمه اسلام را شرط نمیدانند [سیواسی: ۴۵۳ و ۴۹۹; ابن عابدین ج ۴: ۲۹۸ - ۲۹۹، ۳۴۸] بلكه حتی معتقدند در سرزمین اسلامی یك قاضی غیر مسلمان میتواند بر مسلمان دادرسی كند. حقوقدانان معاصر حنفی با انعطافپذیری بیشتری به این نتیجه رسیدهاند كه هرگاه یكی از دو سوی درگیر مسلمان باشد میتوان یك غیر مسلمان را در پروندهها و قضایای بازرگانی - نه احوال شخصی و حقوق خانواده - به عنوان قاضی یا داور برگزید [۲۰: Powell] . حقوق موضوعه بسیاری از كشورهای اسلامی نیز به این نگرش گرایش نشان میدهد. مثلا در مصر مطابق ماده ۵۰۲ قانون مدنی و آیین دادرسی بازرگانی تنها صغار، محجوران، ورشكستگان بری نشده و بزهكاران محكومی كه از حقوق مدنی محروم شدهاند، صلاحیت داوری ندارند و نسبتبه جنس یا دین هیچگونه محدودیتی دیده نمیشود [۲۱: Powell] . در حقوق ما نیز گرچه به شرط بودن اسلام در قاضی تصریح نشده ولی از اصل ۱۶۷ قانون اساسی (۸) این نكته قابل استنتاج است، هرچند كه از لحاظ فقهی جای بحثباقی است.
۲) شرط دیگری كه در غالب كتب فقهی یافت میشود، شرط عدالت است. مقصود از عدالت ملكه یا عادت پیوستهای است كه موجب پرهیز كامل از گناهان كبیره و عدم اصرار بر گناهان صغیره و ترك رفتارهای نامناسب (خلاف مروت) میگردد. این شرط گرچه به عنوان عقیده مشهور یا غالب در بین فقهای اكثر مكاتب اسلامی از جمله فقه شیعه به چشم میخورد [طوسی ج ۸: ۱۰۱; نجفی ج ۴۰: ۱۳; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; حسینی عاملی ج ۱۰: ۹; ابن قدامه ج ۱۱: ۳۸۱; خطیب: ۳۷۵ ]ولی امری اتفاقی و اجماعی نیست. چه بسیاری از فقهای اهل سنتبویژه همه یا غالب حنفیان این شرط را به مفهوم دقیق فوق قبول ندارند و فقدان این عادت پیوسته را كه از آن به فسق تعبیر میشود، مانع از نفوذ قضاوت و حكم قاضی كه از طرف حاكم منصوب گردیده، نمیدانند [سیواسی: ۴۵۴ - ۴۵۵; ابن عابدین: ۲۹۹]. آنان به تبع و به طریق اولویت ضرورت وجود این شرط را در داور رد میكنند، زیرا از یكسو اهلیت لازم در داور بیش از اهلیت قضاء نیست [سیواسی: ۴۹۹; ابن عابدین: ۳۴۸] و از سوی دیگر صلاحیت رسیدگی داور محدود است و رای او توسط قاضی كنترل و تایید میگردد [۸۲: ۱۹۹۸ Amin ;۲۱: Powell] . با این همه، گرچه بحثهای فوق موجب تردیدهای موجهی در مورد ضرورت وجود عدالت وصفی (ملكه یا عادت پیوسته عدالتبه شرحی كه گذشت) به عنوان یك امر اجماعی در قضاوت و داوران میگردد ولی در مقابل، ضرورت عدالت عملی یعنی رعایت مساوات و برابری نسبتبه متخاصمین و عدالت در پرونده تحت رسیدگی [حیدر: ۵۲۵] وجه اشتراك و قدر متیقن تمام مكاتب حقوقی اسلامی است. از این نیز پیشتر میتوان رفت چه ضرورت عدالت عملی امری عقلایی بوده و بازتابی از بنای عقلاست و به همین جهت در تمام نظامهای حقوقی به عنوان یكی از اصول اجباری دادرسی لازمالرعایه اعلام گردیده است.
۳) در مورد شرط علم كه گاه دقیقا تحت عنوان ضرورت قدرت اجتهاد مطرح میشود، گرچه ظاهر كتب فقهی بویژه كتب فقهی شیعه و فرقه شافعی ممكن است مؤید این نتیجه باشد، ولی در نهایت گونهگونی نظریات موجود در مكاتب مختلف فقهی، حتی فقه شیعه و شافعی، موجب تعدیل این دیدگاه میگردد. زیرا از یكسو در فقه شیعه لزوم اجتهاد قاضی منصوب امری اتفاقی نیست و برخی به واسطه وجود اذن امام یا فقیهی كه حكومتبه دست اوست غیر مجتهدان را نیز واجد اهلیت قضاء دانستهاند [نجفی: ۱۵ - ۱۹; حسینی شیرازی: ۲۴ - ۲۶] و از سوی دیگر معتقدان به ضرورت اجتهاد نیز در مورد شرط اجتهاد مطلق یا اجتهاد تجزی اختلاف نظر دارند [حسینی شیرازی: ۲۴ - ۳۹; نجفی: ۱۷ - ۱۹]. در فقه اهل سنت، برخی فرق، بویژه حنفیان انعطافپذیری بسیاری از خود نشان دادهاند [۸۳: Amin] . مثلا در شرح مجلهٔالاحكام علی حیدر آمده است، اشخاص واقف به همه علوم شرعیه لازم برای اجتهاد بسیار محدودند به طوری كه میتوان صحبت از انسداد باب اجتهاد نمود. لذا گرچه عامی محض اهلیت قضاء ندارد و شایسته است كه قاضی متصف به علم و فهم و قابلیتبرای قضاء باشد، ولی حداقل علم قابل قبول این است كه قاضی قادر به استماع حوادث و مسائل دقیق و تحصیل احكام شرعی از طرق ممكن و انطباق آنها بر مصادیق باشد [حیدر: ۵۲۹] حتی در تفسیر كلمه «ینبغی» مندرج در ابتدای ماده ۱۷۹۳ گفته شده است كه كلمه مزبور موید شرط نبودن علم قاضی به معنای اجتهاد است، زیرا به عقیده بزرگان مكتب حنفی جایز است كه قاضی مجتهد نباشد و در این صورت مطابق فتوای دیگری رای خواهد داد. چه جاهل متقی برای قضاء بهتر از عالم فاسق است. (۹) بدین ترتیب شرط نبودن اجتهاد و امكان مراجعه به فتوای دیگران، در برخی مكاتب حقوق اسلامی به عنوان عقیده اتفاقی یا غالب مطرح است و در برخی مكاتب دیگر، به عنوان یكی از عقاید چندگانه كه موجه و قابل دفاع میباشد [سیواسی: ۴۵۸ - ۴۵۹; ابن عابدین: ۳۰۲ - ۳۰۳; ابن قدامه: ۳۸۲; خطیب: ۳۷۷ - ۳۷۸; نجفی: ۱۵ - ۱۹]. در عمل نیز بند پنج ماده واحده «قانون شرایط انتخاب قضات دادگستری» با شرط اجتهاد به طور انعطافناپذیر برخورد نكرده و راههای جایگزین بسیاری را در نظر گرفته است. به ملاحظات فوق، باید این نكته را نیز افزود كه در معاملات عموما و در معاهدات تجاری بینالمللی خصوصا عرفهای موجود اعم از مدون و غیر مدون بسیار تعیینكننده است. در حقوق اسلامی نیز ابواب معاملات علیالاصول تحتحكومت عرف دانسته شده است. به نظر میرسد كه برگزیدن داوران متخصص در یك قرارداد تجاری در خصوص دعوای ناشی از آن، گرچه مفهوم اجتهاد مطروحه در شرع را به طور كامل تامین نمیكند ولی تا حدی میتواند آن را تامین نماید. آرای صادره بر اساس قواعد و اصول و عرفهای حاكم بر معاملات تجاری معمولا مغایرتی با اسلام كه خود، این ابواب را تابع عرف میداند، ندارد و در خصوص موارد استثنایی كه رای صادره بر اساس یك اصل یا عرف تجاری بینالمللی، به طور اساسی مغایر با موازین شرع باشد نیز میتوان از طریق تمسك به قواعد ابطال رای داوری یا عدم شناسایی و اجرای آن كنترل لازم را اعمال نمود.۴) دیگر شروط مصرح در برخی كتب فقهی، مانند رجولت (مرد بودن) در مورد قاضی منصوب به شدت مورد اختلاف است و به همین جهت در مورد قاضی تحكیم به طریق اولویتبیشتر قابل تردید است. چنانچه علی ابن جریر طبری قضاوت زنان را مطلقا [خطیب: ۳۷۵; ابن قدامه: ۳۸۰] و جمعی از فقهای اهل سنتبویژه ابوحنیفه قضاوت زنان را در آنچه هلیتشهادت نسبتبه آن دارند، جایز دانستهاند [خطیب: ۳۷۵; ابن قدامه: ۳۸۰; سیواسی: ۴۸۵ - ۴۸۶; ابن عابدین: ۳۴۸; طوسی: ۱۰۱]. قول اخیر كه مشهورتر است موجب میشود كه محدودیت در قضاوت حداكثر منحصر به حدود و قصاص گردد. آنگاه با توجه به اینكه قدر متیقن از موضوعات قابل داوری نیز امور غیر كیفری بویژه حقوق خصوصی و مالی است، جواز قضاوت تحكیمی (داوری) زنان را به خوبی میتوان استنتاج نمود. بدین ترتیب در موضوع بحث ما یعنی داوری بینالمللی ناظر به امور تجاری، عقیده به شرط نبودن رجولت در قضاوت تحكیمی، عقیدهای موجه و به خوبی قابل دفاع است. متذكر میشود كه در فقه شیعه نیز نه تنها تعداد معتنابهی از فقهای معاصر و حاضر، بلكه جمعی از فقهای پیشین نیز منع تصدی قضاء توسط زنان را مورد تردید قرار دادهاند. (۱۰) حتی فقهای متقدم غالبا متعرض شرط رجولتیا ذكورت برای قضاوت نشدهاند [مفید كتاب قضاء; ابن ادریس ج ۲: ۱۵۲; ابن حمزه كتاب قضاء].حقیقت اینكه مهمترین روایات مورد استناد (۱۱) فقیهان طرفدار منع قضاوت زنان نه تنها از لحاظ سند ضعیف استبلكه از لحاظ دلالت نیز غیر قابل اتكاست. مفاد این روایات نهایتامفید نفی الزام و وجوب قضاوت از زنان است نه منع تصدی قضاء بر ایشان. به تبع، از آنجا كه اجماع مورد ادعای برخی فقها [نجفی: ۱۴] نیز مستند به روایات مزبور است و ارزش استقلالی ندارد، اجماع مدركی محسوب بوده و از این لحاظ فاقد اعتبار است.علیرغم اشكالات و خدشههای وارد به دلایل این نظر فقهی، مقنن ایرانی در صدر ماده واحده مربوط به «قانون شرایط انتخاب قضات دادگستری» با عبارت «قضات از میان مردان واجد شرایط زیر انتخاب میشوند. » رجولت را برای قضاوت در دادگستری شرط تلقی نمود.البته با توجه به ضعف مبنای فقهی نظریه منع قضاوت زنان و با توجه به انعطافهایی كه مقنن در مورد امكان تصدی منصب قضاوت تحقیقی توسط بانوان از خود نشان داده است و بویژه با توجه به اصل جواز در موارد تردید نسبتبه وجود منع (به عبارت فنیتر جریان اصل برائت در مورد شبهه حكمی ناشی از اجمال نص، مانند موضوع مورد بحث) ، شایسته نیست كه در قلمرو حقوق موضوعه، چنین حكم مردد و خلاف قاعدهای را به مساله قضاوت تحكیمی نیز تعمیم و توسعه داد.
۵) به هر حال، از این بحث نسبتا مختصر فقهی میتوان استنتاج نمود كه نظام حل اختلاف موضوع قانون داوری از نظر چهارچوب و اصول كلی با حقوق اسلامی در تعارض نبوده بلكه با آن منطبق است; ولی در جزییات بویژه در مسائل مربوط به شرایط داور (قاضی تحكیم) تفاوتهایی را نشان میدهد. برخی از این تفاوتها با تعدیلهایی قابل رفع و حل است، مانند شرط عدالت كه پذیرش مفهوم عدالت عملی به جای عدالت وصفی، هم شكاف و اختلاف را رفع میكند و هم واقعبینانهتر است. ولی در برخی موارد دیگر مانند شرط اسلام، به نظر میرسد كه میتوان با تمسك به قواعد ثانوی مانند لاحرج یا الضرورات تبیح المحظورات یا مصلحت نظام، مشكل را رفع نمود. زیرا اصرار بیانعطاف بر اینگونه شروط موجب میشود كه اساسا رغبت و اقبال نسبتبه داوری در ایران بر اساس قوانین ایران از بین برود و ما همیشه ناچار گردیم نوعی شرط داوری كه داوری در سرزمین دیگر و به موجب قوانین كشورهای دیگر را مقرر میدارد، بپذیریم. ضرورتهای عملی به خوبی این نكته را توجیه میكنند كه «مالا یدرك كله لا یترك كله» .
والحمدلله رب العالمین
منابع
- ابن ادریس، محمدبن احمد. (۱۴۱۰ ق. ) . السرائر.
- ابن حمزه. وسیله. چاپ سنگی. بدون صفحه.
- ابن عابدین. رد المحتار علی الدر المختار. بیروت: دارالكتاب العلمیه.
- ابن قدامه. (۱۹۷۲) . مغنی و شرح الكبیر. بیروت: دارالكتاب العربی.
- بجنوردی، محمدحسن. (۱۹۶۹) . قواعد الفقهیه. قم: دارالكتب العلمیه.
- حر عاملی، محمدبن حسن. وسائل الشیعه.
- حسینی شیرازی، محمد. (۱۴ ق. ) . الفقه. بیروت: دارالعلوم.
- حسینی عاملی، محمدجواد. مفتاح الكرامه. مؤسس آل بیت للطباعهٔ و النشر.
- حلی، حسن بن یوسف. [علامه]. قواعد الاحكام. چاپ سنگی.
- حیدر، علی. دررالحكام شرح مجلهٔ الاحكام. بیروت، بغداد: مكتبهٔ النهضهٔ.
- خطیب شربینی، محمد. مغنی المحتاج الی معرفهٔ معانی الفاظ المنهاج. دارالكفر.
- سیواسی و قاضیزاده. (۱۳۱۶ ق. ) . فتح القدیر. مطبعهٔ الكبری الامیریه.
- شهید ثانی. مسالك الافهام. چاپ سنگی.
- طوسی [شیخ]. (۱۳۱۵) . مبسوط. تهران: چاپخانه حیدری.
- مفید [شیخ]. مقنعه. چاپ سنگی. بدون صفحه.
- نجفی، محمدحسن [شیخ]. (۱۳۹۸ ق. ) . جواهرالكلام. تهران: دارالكتب الاسلامیه.
پینوشتها:
۱) استادیار دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.
۲) قال ابو شریح ان قومی اذ اختلفوا فی شیء فاتونی فحكمتبینهم فرضی عنی الفریقان، فقال علیه الصلوهٔ و السلام ما احسن هذا.»
۳) من حكم بین اثنین فتراضیا به فلم یعدل فعلیه لعنهٔ الله تعالی.»
۴) قال ابوعبدالله: ای شی بلغنی عنكم، قلت ما هو؟ قال: بلغنی عنكم اقعدتم قاضیا بالكناسهٔ، قال: قلت: نعم، جلعت فداك، رجل یقال له عروهٔ القتاب، و هو رجل له حظ من عقل نجتمع عنده فنتكلم و نتسائل ثم یرد ذلك الیكم، فان: لاباس.»
۵) اولین قول را به ظاهر عبارات همه اصحاب و صریح عبارات برخی از آنها نسبت داده است.
۶) عدم امكان قضاوت تحكیمی نسبتبه نكاح كه صریحا موضوع حكمیت مطروحه در آیه ۳۵ سوره نساء است عجیب به نظر میرسد و باید آن را به موضوع تعیین صحتیا انحلال نكاح محدود كرد.
۷) در فقه اهل سنت [ابن قدامه: ۳۷۸; حیدر ج ۴: ۶۴۰; سیواسی: ۵۰۰; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸] . چنانچه در ماده ۱۸۴۱ المجله كه بر اساس فقه حنفی تنظیم شده، آمده است: «یجوز التحكیم فی دعاوی المتعلقهٔ بحقوق الناس». در فقه شیعه: [نجفی: ۲۴; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; شیخ طوسی ج ۸: ۱۶۵].
۸) اصل ۱۶۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اعلام میدارد: قاضی موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حكم قضیه را صادر نماید و نمیتواند به بهانه سكوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حكم امتناع ورزد.
۹) ماده ۱۷۹۳مجلهٔالاحكام مقرر میدارد: «ینبغی ان یكون القاضی واقفا علی المسائل الفقهیه و علی اصول المحاكمات و مقتدرا علی فصل و حسم الدعاوی الواقعهٔ تطبیقا لهما».
۱۰) از این جملهاند مقدس اردبیلی و محمدجواد حسینی عاملی [حسینی عاملی ج ۱۰: ۹].
۱۱) به عنوان نمونه مراجعه كنید به: [حر ج ۱۸ ب ۲: ۶] حدیثیكم: «لیس علی النساء جمعهٔ و لا جماعهٔ و لا اذان و لا اقامهٔ و لاعیادهٔ مریض - الی و ان قال - و لا تولی القضاء...».
منبع:فصلنامه متین، شماره ۱۰
نویسنده:لعیا جنیدی
۱) آیا نظام حل اختلاف موضوع قانون داوری تجاری بینالمللی در حقوق اسلامی به عنوان بخشی از فرهنگ حقوقی ما و قسمتی از پیشینه نظام حقوق موضوعه ما شناخته شده و اساسا از مشروعیتبرخوردار است؟ به عبارت سادهتر آیا داوری یعنی حل اختلاف به وسیله فرد یا افراد منتخب متخاصمین در نظام حقوق اسلامی اساسا قابل قبول، جایز و نافذ است؟
۲) با فرض جواز و نفوذ داوری قلمرو آن كدام است؟ به عبارت بهتر اختلافات قابل ارجاع به داوری از نظر فقهی چه اختلافاتی است؟ آیا كلیه اختلافات اعم از جزایی و حقوقی و مالی و غیر مالی در عالم حقوق اسلامی قابل ارجاع به داوری ستیا در این زمینه محدودیتهایی وجود دارد و در صورت اخیر آیا اختلافات موضوع قانون داوری تجاری بینالمللی ایران مشمول این محدودیتهاستیا خیر؟
۳) با فرض جواز و نفوذ داوری علیالاصول و نیز با فرض قابل ارجاع بودن اختلافات موضوع این قانون به داوری، تصمیم یا رای صادره از سوی این مرجع از نظر فقهی از چه اعتباری برخوردار است و نیز قرارداد داوری از نظر لزوم و جواز چگونه قراردادی است؟
۴) شرایط عمومی و اختصاصی قاضی تحكیم (داور) در حقوق اسلامی چیست؟ این شرایط چگونه و تا چه اندازهای قابل تعدیل و انطباق بر قانون داوری تجاری بینالمللی و قانون ماخذ و منشا آن یعنی قانون نمونه آنسیترال است؟ روشن است كه در این قسمت تكیه بر شرایط بحثانگیز مانند اسلام، عدالت، علم و رجولتخواهد بود.
الف. جواز و نفوذ داوری
جواز و نفوذ داوری كه در حقوق اسلامی تحت عنوان قضاوت تحكیمی مطرح میشود، در درجه اول مستند به آیه شریفه: «و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها. . . » [ نساء: ۳۵] است.مفاد آیه مؤید جواز و نفوذ داوری در اختلافات خانوادگی است كه با الغای خصوصیت میتوان آن را به اختلافات مشابه تسری داد. بدین ترتیب دست كم اصل حكمیت مورد تایید حقوق اسلامی است. علاوه بر آیه فوق آیات دیگری نیز در قرآن مجید یافت میشود كه به نحوی دلالتبر امر به داوری یا سازش دارند [نساء: ۵۹، ۶۵; حجرات: ۹، ۱۰]. از سوی دیگر روایات متعددی در تجویز و تنفیذ داوری وجود دارد. عمده این روایات از كتب اهل سنت نقل گردیده است. از این جمله است استناد آنان به عمل پیامبر اكرم (ص) به حكم سعد بن معاذ در حكمیت میان او و بنی قریظه و روایت نسایی (۲) [حیدر ج ۴: ۶۳۹; سیواسی ۱۳۱۶ ج ۵: ۴۹۸] و مرسله (۳) [ابن قدامه ۱۹۷۲ ج ۱۱: ۴۸۴] مشهوری كه مورد استناد فقهای شیعه نیز قرار گرفته است [نجفی ۱۳۹۸ ج ۴۰: ۲۵; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; حسینی شیرازی ۱۹۸۸ ج ۸۴: ۴۱]. اهل سنت علاوه بر دلایل فوق به اجماع صحابه بر جوایز تحكیم نیز تمسك میكنند و بدین ترتیب آنان حكم به جواز تحكیم را بر اساس كتاب و سنت و اجماع ثابت میدانند [حیدر ج ۴: ۶۳۹ - ۶۴۰; سیواسی: ۴۹۸].مهمترین روایت مندرج در كتب حدیثشیعه در زمینه قضاوت تحكیمی، خبر احمد بن فضل كناسی ازكشی از امام صادق (ع) (۴) [حر ج ۱۸ ب ۱۱: ۱۰۷ ح ۳۱] است. ولی از آنجا كه به دلیل ظاهر استنكاری عبارات در دلالتحدیثبر جواز تحكیم تردید شده است [نجفی ج ۴۰: ۲۷; حسینی شیرازی ج ۸۴: ۳۸]، فقهای شیعه عمدتا به دلیل اجماع جهت تجویز داوری استناد كردهاند [نجفی ج ۴۰: ۲۳; حسینی شیرازی ج ۸۴: ۳۹].به هر حال آنچه مسلم است، هیچ نوشتار نسبتا جامعی در حوزه قضای اسلامی وجود ندارد كه مبحثی را به قضاوت تحكیمی و شرایط آن اختصاص نداده باشد. این امر به طور قطع دلیل بر اتفاق نظر متخصصان حقوق اسلامی در جواز و نفوذ قضاوت تحكیمی ولو به طور اجمال است.ب. قلمرو داوری
متخصصان حقوق اسلامی در مورد قلمرو داوری اتفاقنظر ندارند. برخی از فقها برای موضوعات قابل داوری محدودیتی قائل نیستند. مثلا عدهای از فقهای شیعه استدلال میكنند هر چه دعوای طرفینی بر سر آن متصور و ممكن باشد از مسائل مالی گرفته تا نكاح و قصاص و حدود و غیر آن، قابل ارجاع به داوری است زیرا مقتضی ارجاع در آنها موجود است و عموم ادله و اخبار جواز و نفوذ تحكیم نیز، آنها را دربرمیگیرد (۵) [شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; نجفی ج ۴۰: ۲۷; طوسی ۱۳۵۱ ج ۸: ۱۶۵]. از اهل سنت، دستهای از فقهای شافعی و حنبلی بر این اعتقادند [ابن قدامه ج ۱۱: ۴۸۴; خطیب ج ۴: ۳۷۹] در فقه حنفی نیز نظریات آزادمنشانه قابل توجهی وجود دارد. چنانكه در فقه مالكی نیز در امور كیفری، تا آنجا كه نظریات به دیه صدمات و جراحات مربوط میگردد، انعطافپذیری زیادی دیده میشود [۱۷: ۱۹۹۵ Powell] .در مقابل گروهی از فقهای شیعه قابلیت تحكیم موضوعات كیفری مانند حكم به حبس و دیگر مجازاتها را عموما و حدود الهی را كه طالب معین ندارد خصوصا، مورد تردید و تشكیك قرار دادهاند [نجفی: ۲۷; شیخ طوسی: ۱۶۵]. در اهل سنت، در هر یك از مكاتب چهارگانه، گروهی و یا گاه همه فقهای آن مكتب به منعها یا محدودیتهایی در مورد قضاوت تحكیمی نسبتبه نكاح (۶) ، لعان، قذف و قصاص معتقدند [ابن قدامه: ۳۷۸; حیدر ج ۴: ۶۴۰; سیواسی: ۵۰۰; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸].به هر تقدیر آنچه مسلم است این است كه همه فقهای شیعه و همه فقهای فرق چهارگانه اهل سنت در مورد قابل داوری بودن دعاوی مالی و بازرگانی كه دعاوی موضوع بحث ما میباشند، تردیدی نداشته، متفقالقول هستند. (۷)
ج. میزان لزوم رای و قراداد داوری
در مورد رای داوری، اگرچه نظریات مخالفی وجود دارد كه لازمالاجرا بودن حكم را منوط به رضایت طرفین نسبتبه آن پس از صدور میدانند [طوسی ج ۸: ۱۶۵; ابن قدامه: ۴۸۴; نجفی: ۲۵]، ولی اغلب فقهای شیعه و اهل سنت معتقدند كه رای مزبور به محض صدور الزامآور بوده و برای طرفین داوری لازمالاتباع است. این عقیده غالب با مفاد مواد قانون داوری جدید و قانون نمونه سازگار است. در مقابل، مطابق همه مكاتب فقهی اعم از فقه شیعه و چهار فرقه اهل سنت، هر دو طرف داوری تا قبل از صدور حكم، حق عزل داور خود را دارند [نجفی: ۲۴، ۲۷; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; حلی كتاب قضاء; حسینی عاملی ج ۱۰: ۳; ابن قدامه: ۴۸۴; خطیب ج ۴: ۳۷۹; سیواسی: ۵۰۰; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸; حیدر ج ۴: ۶۴۱]. این امر عملا قرارداد داوری را به صورت یك قرارداد جایز و قابل فسخ درمیآورد و به كاربرد عملی داوری به شدت آسیب میرساند و با مفاد قانون داوری و قانون نمونه در این زمینه سازگار نیست.بدین ترتیب ممكن استبتوان با اندراج شرط عدم عزل یا با استنباط یك شرط ضمنی (توافق ضمنی طرفین) بر اسقاط حق عزل این مشكل را به نحوی رفع نمود. با ملاحظه چهارچوب كلی داوری در حقوق اسلامی یعنی اصل جواز و نفوذ قضاوت تحكیمی و امكان ارجاع اختلافات مالی و تجاری به قاضی تحكیم به عنوان قدر متیقن موضوعات قابل داوری و نیز الزامآور بودن رای قاضی تحكیم، به نظر میرسد مقررات مندرج در قانون داوری در كلیتخویش و از نظر چهارچوب اصلی، هیچگونه منافات و مغایرتی با حقوق اسلامی ندارد.با این همه، در برخی جزییات كه مهمترین آنها شرایط قاضی تحكیم (داور) است، موضوع همچنان قابل تامل و دقت نظر است. قسمتبعدی را به بررسی این امر اختصاص دادهایم.
د. شرایط داور
در حقوق اسلامی اعتقاد بر این است كه همه شرایط لازم برای قاضی منصوب اعم از شرایط عمومی مانند بلوغ و عقل و شرایط اختصاصی كه عمدتا اسلام، عدالت و اجتهاد (علم) استبرای قاضی تحكیم نیز ضروری است [طوسی ج ۸: ۱۶۴; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۴; حسینی عاملی ج ۱۰: ۳; نجفی ۱۳۹۸ ج ۴۰: ۲۸; حسینی شیرازی ج ۸۴: ۴۱; ابن قدامه ج ۱۱: ۴۸۳; سیواسی ج ۵: ۴۹۴; خطیب ج ۴: ۳۷۸ - ۳۷۹; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸; حیدر ج ۴: ۶۴۰ ]تنها استثناء لزوم وجود اذن از سوی امام یا فقیهی كه حكومتبه دست اوست، میباشد. در شرط بودن بلوغ و عقل نه تنها در اسلام كه در هیچ نظام حقوقی نمیتوان تردید كرد. این شروط را باید از جمله اموری دانست كه بنای عقلا بر آن شكل گرفته است. ولی شروط اختصاصی را باید یك به یك مورد بررسی قرار داد:
۱) در فقه شیعه و برخی فرق اهل سنت اسلام از جمله شرایط ضروری برای قضاوت است. مهمترین مستند آنان نیز آیه «لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلا» [نساء: ۱۴۱] میباشد كه مفاد آن به قاعده نفی سبیل معروف گردیده و در كتاب قواعد فقهیه آمده است [بجنوردی ۱۹۶۹ ج ۱: ۱۵۷]. در مقابل برخی از اهل سنتبویژه حنفیان نه تنها در قضاوت بین اهل ذمه اسلام را شرط نمیدانند [سیواسی: ۴۵۳ و ۴۹۹; ابن عابدین ج ۴: ۲۹۸ - ۲۹۹، ۳۴۸] بلكه حتی معتقدند در سرزمین اسلامی یك قاضی غیر مسلمان میتواند بر مسلمان دادرسی كند. حقوقدانان معاصر حنفی با انعطافپذیری بیشتری به این نتیجه رسیدهاند كه هرگاه یكی از دو سوی درگیر مسلمان باشد میتوان یك غیر مسلمان را در پروندهها و قضایای بازرگانی - نه احوال شخصی و حقوق خانواده - به عنوان قاضی یا داور برگزید [۲۰: Powell] . حقوق موضوعه بسیاری از كشورهای اسلامی نیز به این نگرش گرایش نشان میدهد. مثلا در مصر مطابق ماده ۵۰۲ قانون مدنی و آیین دادرسی بازرگانی تنها صغار، محجوران، ورشكستگان بری نشده و بزهكاران محكومی كه از حقوق مدنی محروم شدهاند، صلاحیت داوری ندارند و نسبتبه جنس یا دین هیچگونه محدودیتی دیده نمیشود [۲۱: Powell] . در حقوق ما نیز گرچه به شرط بودن اسلام در قاضی تصریح نشده ولی از اصل ۱۶۷ قانون اساسی (۸) این نكته قابل استنتاج است، هرچند كه از لحاظ فقهی جای بحثباقی است.
۲) شرط دیگری كه در غالب كتب فقهی یافت میشود، شرط عدالت است. مقصود از عدالت ملكه یا عادت پیوستهای است كه موجب پرهیز كامل از گناهان كبیره و عدم اصرار بر گناهان صغیره و ترك رفتارهای نامناسب (خلاف مروت) میگردد. این شرط گرچه به عنوان عقیده مشهور یا غالب در بین فقهای اكثر مكاتب اسلامی از جمله فقه شیعه به چشم میخورد [طوسی ج ۸: ۱۰۱; نجفی ج ۴۰: ۱۳; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; حسینی عاملی ج ۱۰: ۹; ابن قدامه ج ۱۱: ۳۸۱; خطیب: ۳۷۵ ]ولی امری اتفاقی و اجماعی نیست. چه بسیاری از فقهای اهل سنتبویژه همه یا غالب حنفیان این شرط را به مفهوم دقیق فوق قبول ندارند و فقدان این عادت پیوسته را كه از آن به فسق تعبیر میشود، مانع از نفوذ قضاوت و حكم قاضی كه از طرف حاكم منصوب گردیده، نمیدانند [سیواسی: ۴۵۴ - ۴۵۵; ابن عابدین: ۲۹۹]. آنان به تبع و به طریق اولویت ضرورت وجود این شرط را در داور رد میكنند، زیرا از یكسو اهلیت لازم در داور بیش از اهلیت قضاء نیست [سیواسی: ۴۹۹; ابن عابدین: ۳۴۸] و از سوی دیگر صلاحیت رسیدگی داور محدود است و رای او توسط قاضی كنترل و تایید میگردد [۸۲: ۱۹۹۸ Amin ;۲۱: Powell] . با این همه، گرچه بحثهای فوق موجب تردیدهای موجهی در مورد ضرورت وجود عدالت وصفی (ملكه یا عادت پیوسته عدالتبه شرحی كه گذشت) به عنوان یك امر اجماعی در قضاوت و داوران میگردد ولی در مقابل، ضرورت عدالت عملی یعنی رعایت مساوات و برابری نسبتبه متخاصمین و عدالت در پرونده تحت رسیدگی [حیدر: ۵۲۵] وجه اشتراك و قدر متیقن تمام مكاتب حقوقی اسلامی است. از این نیز پیشتر میتوان رفت چه ضرورت عدالت عملی امری عقلایی بوده و بازتابی از بنای عقلاست و به همین جهت در تمام نظامهای حقوقی به عنوان یكی از اصول اجباری دادرسی لازمالرعایه اعلام گردیده است.
۳) در مورد شرط علم كه گاه دقیقا تحت عنوان ضرورت قدرت اجتهاد مطرح میشود، گرچه ظاهر كتب فقهی بویژه كتب فقهی شیعه و فرقه شافعی ممكن است مؤید این نتیجه باشد، ولی در نهایت گونهگونی نظریات موجود در مكاتب مختلف فقهی، حتی فقه شیعه و شافعی، موجب تعدیل این دیدگاه میگردد. زیرا از یكسو در فقه شیعه لزوم اجتهاد قاضی منصوب امری اتفاقی نیست و برخی به واسطه وجود اذن امام یا فقیهی كه حكومتبه دست اوست غیر مجتهدان را نیز واجد اهلیت قضاء دانستهاند [نجفی: ۱۵ - ۱۹; حسینی شیرازی: ۲۴ - ۲۶] و از سوی دیگر معتقدان به ضرورت اجتهاد نیز در مورد شرط اجتهاد مطلق یا اجتهاد تجزی اختلاف نظر دارند [حسینی شیرازی: ۲۴ - ۳۹; نجفی: ۱۷ - ۱۹]. در فقه اهل سنت، برخی فرق، بویژه حنفیان انعطافپذیری بسیاری از خود نشان دادهاند [۸۳: Amin] . مثلا در شرح مجلهٔالاحكام علی حیدر آمده است، اشخاص واقف به همه علوم شرعیه لازم برای اجتهاد بسیار محدودند به طوری كه میتوان صحبت از انسداد باب اجتهاد نمود. لذا گرچه عامی محض اهلیت قضاء ندارد و شایسته است كه قاضی متصف به علم و فهم و قابلیتبرای قضاء باشد، ولی حداقل علم قابل قبول این است كه قاضی قادر به استماع حوادث و مسائل دقیق و تحصیل احكام شرعی از طرق ممكن و انطباق آنها بر مصادیق باشد [حیدر: ۵۲۹] حتی در تفسیر كلمه «ینبغی» مندرج در ابتدای ماده ۱۷۹۳ گفته شده است كه كلمه مزبور موید شرط نبودن علم قاضی به معنای اجتهاد است، زیرا به عقیده بزرگان مكتب حنفی جایز است كه قاضی مجتهد نباشد و در این صورت مطابق فتوای دیگری رای خواهد داد. چه جاهل متقی برای قضاء بهتر از عالم فاسق است. (۹) بدین ترتیب شرط نبودن اجتهاد و امكان مراجعه به فتوای دیگران، در برخی مكاتب حقوق اسلامی به عنوان عقیده اتفاقی یا غالب مطرح است و در برخی مكاتب دیگر، به عنوان یكی از عقاید چندگانه كه موجه و قابل دفاع میباشد [سیواسی: ۴۵۸ - ۴۵۹; ابن عابدین: ۳۰۲ - ۳۰۳; ابن قدامه: ۳۸۲; خطیب: ۳۷۷ - ۳۷۸; نجفی: ۱۵ - ۱۹]. در عمل نیز بند پنج ماده واحده «قانون شرایط انتخاب قضات دادگستری» با شرط اجتهاد به طور انعطافناپذیر برخورد نكرده و راههای جایگزین بسیاری را در نظر گرفته است. به ملاحظات فوق، باید این نكته را نیز افزود كه در معاملات عموما و در معاهدات تجاری بینالمللی خصوصا عرفهای موجود اعم از مدون و غیر مدون بسیار تعیینكننده است. در حقوق اسلامی نیز ابواب معاملات علیالاصول تحتحكومت عرف دانسته شده است. به نظر میرسد كه برگزیدن داوران متخصص در یك قرارداد تجاری در خصوص دعوای ناشی از آن، گرچه مفهوم اجتهاد مطروحه در شرع را به طور كامل تامین نمیكند ولی تا حدی میتواند آن را تامین نماید. آرای صادره بر اساس قواعد و اصول و عرفهای حاكم بر معاملات تجاری معمولا مغایرتی با اسلام كه خود، این ابواب را تابع عرف میداند، ندارد و در خصوص موارد استثنایی كه رای صادره بر اساس یك اصل یا عرف تجاری بینالمللی، به طور اساسی مغایر با موازین شرع باشد نیز میتوان از طریق تمسك به قواعد ابطال رای داوری یا عدم شناسایی و اجرای آن كنترل لازم را اعمال نمود.۴) دیگر شروط مصرح در برخی كتب فقهی، مانند رجولت (مرد بودن) در مورد قاضی منصوب به شدت مورد اختلاف است و به همین جهت در مورد قاضی تحكیم به طریق اولویتبیشتر قابل تردید است. چنانچه علی ابن جریر طبری قضاوت زنان را مطلقا [خطیب: ۳۷۵; ابن قدامه: ۳۸۰] و جمعی از فقهای اهل سنتبویژه ابوحنیفه قضاوت زنان را در آنچه هلیتشهادت نسبتبه آن دارند، جایز دانستهاند [خطیب: ۳۷۵; ابن قدامه: ۳۸۰; سیواسی: ۴۸۵ - ۴۸۶; ابن عابدین: ۳۴۸; طوسی: ۱۰۱]. قول اخیر كه مشهورتر است موجب میشود كه محدودیت در قضاوت حداكثر منحصر به حدود و قصاص گردد. آنگاه با توجه به اینكه قدر متیقن از موضوعات قابل داوری نیز امور غیر كیفری بویژه حقوق خصوصی و مالی است، جواز قضاوت تحكیمی (داوری) زنان را به خوبی میتوان استنتاج نمود. بدین ترتیب در موضوع بحث ما یعنی داوری بینالمللی ناظر به امور تجاری، عقیده به شرط نبودن رجولت در قضاوت تحكیمی، عقیدهای موجه و به خوبی قابل دفاع است. متذكر میشود كه در فقه شیعه نیز نه تنها تعداد معتنابهی از فقهای معاصر و حاضر، بلكه جمعی از فقهای پیشین نیز منع تصدی قضاء توسط زنان را مورد تردید قرار دادهاند. (۱۰) حتی فقهای متقدم غالبا متعرض شرط رجولتیا ذكورت برای قضاوت نشدهاند [مفید كتاب قضاء; ابن ادریس ج ۲: ۱۵۲; ابن حمزه كتاب قضاء].حقیقت اینكه مهمترین روایات مورد استناد (۱۱) فقیهان طرفدار منع قضاوت زنان نه تنها از لحاظ سند ضعیف استبلكه از لحاظ دلالت نیز غیر قابل اتكاست. مفاد این روایات نهایتامفید نفی الزام و وجوب قضاوت از زنان است نه منع تصدی قضاء بر ایشان. به تبع، از آنجا كه اجماع مورد ادعای برخی فقها [نجفی: ۱۴] نیز مستند به روایات مزبور است و ارزش استقلالی ندارد، اجماع مدركی محسوب بوده و از این لحاظ فاقد اعتبار است.علیرغم اشكالات و خدشههای وارد به دلایل این نظر فقهی، مقنن ایرانی در صدر ماده واحده مربوط به «قانون شرایط انتخاب قضات دادگستری» با عبارت «قضات از میان مردان واجد شرایط زیر انتخاب میشوند. » رجولت را برای قضاوت در دادگستری شرط تلقی نمود.البته با توجه به ضعف مبنای فقهی نظریه منع قضاوت زنان و با توجه به انعطافهایی كه مقنن در مورد امكان تصدی منصب قضاوت تحقیقی توسط بانوان از خود نشان داده است و بویژه با توجه به اصل جواز در موارد تردید نسبتبه وجود منع (به عبارت فنیتر جریان اصل برائت در مورد شبهه حكمی ناشی از اجمال نص، مانند موضوع مورد بحث) ، شایسته نیست كه در قلمرو حقوق موضوعه، چنین حكم مردد و خلاف قاعدهای را به مساله قضاوت تحكیمی نیز تعمیم و توسعه داد.
۵) به هر حال، از این بحث نسبتا مختصر فقهی میتوان استنتاج نمود كه نظام حل اختلاف موضوع قانون داوری از نظر چهارچوب و اصول كلی با حقوق اسلامی در تعارض نبوده بلكه با آن منطبق است; ولی در جزییات بویژه در مسائل مربوط به شرایط داور (قاضی تحكیم) تفاوتهایی را نشان میدهد. برخی از این تفاوتها با تعدیلهایی قابل رفع و حل است، مانند شرط عدالت كه پذیرش مفهوم عدالت عملی به جای عدالت وصفی، هم شكاف و اختلاف را رفع میكند و هم واقعبینانهتر است. ولی در برخی موارد دیگر مانند شرط اسلام، به نظر میرسد كه میتوان با تمسك به قواعد ثانوی مانند لاحرج یا الضرورات تبیح المحظورات یا مصلحت نظام، مشكل را رفع نمود. زیرا اصرار بیانعطاف بر اینگونه شروط موجب میشود كه اساسا رغبت و اقبال نسبتبه داوری در ایران بر اساس قوانین ایران از بین برود و ما همیشه ناچار گردیم نوعی شرط داوری كه داوری در سرزمین دیگر و به موجب قوانین كشورهای دیگر را مقرر میدارد، بپذیریم. ضرورتهای عملی به خوبی این نكته را توجیه میكنند كه «مالا یدرك كله لا یترك كله» .
والحمدلله رب العالمین
منابع
- ابن ادریس، محمدبن احمد. (۱۴۱۰ ق. ) . السرائر.
- ابن حمزه. وسیله. چاپ سنگی. بدون صفحه.
- ابن عابدین. رد المحتار علی الدر المختار. بیروت: دارالكتاب العلمیه.
- ابن قدامه. (۱۹۷۲) . مغنی و شرح الكبیر. بیروت: دارالكتاب العربی.
- بجنوردی، محمدحسن. (۱۹۶۹) . قواعد الفقهیه. قم: دارالكتب العلمیه.
- حر عاملی، محمدبن حسن. وسائل الشیعه.
- حسینی شیرازی، محمد. (۱۴ ق. ) . الفقه. بیروت: دارالعلوم.
- حسینی عاملی، محمدجواد. مفتاح الكرامه. مؤسس آل بیت للطباعهٔ و النشر.
- حلی، حسن بن یوسف. [علامه]. قواعد الاحكام. چاپ سنگی.
- حیدر، علی. دررالحكام شرح مجلهٔ الاحكام. بیروت، بغداد: مكتبهٔ النهضهٔ.
- خطیب شربینی، محمد. مغنی المحتاج الی معرفهٔ معانی الفاظ المنهاج. دارالكفر.
- سیواسی و قاضیزاده. (۱۳۱۶ ق. ) . فتح القدیر. مطبعهٔ الكبری الامیریه.
- شهید ثانی. مسالك الافهام. چاپ سنگی.
- طوسی [شیخ]. (۱۳۱۵) . مبسوط. تهران: چاپخانه حیدری.
- مفید [شیخ]. مقنعه. چاپ سنگی. بدون صفحه.
- نجفی، محمدحسن [شیخ]. (۱۳۹۸ ق. ) . جواهرالكلام. تهران: دارالكتب الاسلامیه.
پینوشتها:
۱) استادیار دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.
۲) قال ابو شریح ان قومی اذ اختلفوا فی شیء فاتونی فحكمتبینهم فرضی عنی الفریقان، فقال علیه الصلوهٔ و السلام ما احسن هذا.»
۳) من حكم بین اثنین فتراضیا به فلم یعدل فعلیه لعنهٔ الله تعالی.»
۴) قال ابوعبدالله: ای شی بلغنی عنكم، قلت ما هو؟ قال: بلغنی عنكم اقعدتم قاضیا بالكناسهٔ، قال: قلت: نعم، جلعت فداك، رجل یقال له عروهٔ القتاب، و هو رجل له حظ من عقل نجتمع عنده فنتكلم و نتسائل ثم یرد ذلك الیكم، فان: لاباس.»
۵) اولین قول را به ظاهر عبارات همه اصحاب و صریح عبارات برخی از آنها نسبت داده است.
۶) عدم امكان قضاوت تحكیمی نسبتبه نكاح كه صریحا موضوع حكمیت مطروحه در آیه ۳۵ سوره نساء است عجیب به نظر میرسد و باید آن را به موضوع تعیین صحتیا انحلال نكاح محدود كرد.
۷) در فقه اهل سنت [ابن قدامه: ۳۷۸; حیدر ج ۴: ۶۴۰; سیواسی: ۵۰۰; ابن عابدین ج ۴: ۳۴۸] . چنانچه در ماده ۱۸۴۱ المجله كه بر اساس فقه حنفی تنظیم شده، آمده است: «یجوز التحكیم فی دعاوی المتعلقهٔ بحقوق الناس». در فقه شیعه: [نجفی: ۲۴; شهید ثانی ج ۲: ۲۸۳; شیخ طوسی ج ۸: ۱۶۵].
۸) اصل ۱۶۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اعلام میدارد: قاضی موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حكم قضیه را صادر نماید و نمیتواند به بهانه سكوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حكم امتناع ورزد.
۹) ماده ۱۷۹۳مجلهٔالاحكام مقرر میدارد: «ینبغی ان یكون القاضی واقفا علی المسائل الفقهیه و علی اصول المحاكمات و مقتدرا علی فصل و حسم الدعاوی الواقعهٔ تطبیقا لهما».
۱۰) از این جملهاند مقدس اردبیلی و محمدجواد حسینی عاملی [حسینی عاملی ج ۱۰: ۹].
۱۱) به عنوان نمونه مراجعه كنید به: [حر ج ۱۸ ب ۲: ۶] حدیثیكم: «لیس علی النساء جمعهٔ و لا جماعهٔ و لا اذان و لا اقامهٔ و لاعیادهٔ مریض - الی و ان قال - و لا تولی القضاء...».
منبع:فصلنامه متین، شماره ۱۰
نویسنده:لعیا جنیدی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست