چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
ضرورت گونهشناسی نقدهای وارد به آموزه اقتصاد مرسوم
چندی پیش تعبیری در یک سمینار علمی از سوی یکی از همکاران مطرح شد که بسیار جالب و درست بود با این مضمون که از گرفتاریهای بزرگ نظام آموزش اقتصاد در ایران این است که بند ناف اغلب اقتصاددانان ایران را با آموزه نئوکلاسیکی بستهاند و ساختار این نظام به گونهای است که این تصور را به صورت نهادمند تحمیل میکند که گویی فقط یک زاویه نگاه علمی به اقتصاد وجود دارد و آن زاویهای است که نئوکلاسیکها نگاه کردهاند. چون در ایران و نظام رسمی آموزشی آن آموزش «روششناسی» جایگاه شایسته خود را ندارد و حد و مرز تواناییها و محدودیتهای تئوریها به خوبی آموزش داده نمیشود. تئوریها از استعداد غیرمتعارفی برخوردار میشوند که در جای ایدئولوژیها بنشینند و در نظام آموزشی ما ابزارهای کافی برای جلوگیری از مخدوش شدن مرز ایدئولوژی و تئوری وجود ندارد.
آموزشگیرندگان ایرانی در عرصه علوم اجتماعی و به ویژه اقتصاد مستعد هستند که آنچه یاد میگیرند جدا از اینکه بر محور کدام آموزهٔ نظری باشد با درهمآمیزی خاص محتواهای آموزشی با روشهای متکی بر حافظه به جای آموزش تئوریها و به نام آنها عملاً چیزی شبیه ایدئولوژی و با کارکردهای خاص آن را یاد میگیرند.
ممکن است این سؤال پیش آید که آیا این مسئله فقط به ما اختصاص دارد یا در کشورهای صنعتی هم اوضاع از همین قرار است در پاسخ به این سؤال من به طور مشخص دو گروه تدابیر را مطرح میکنم که ببینید چقدر جالب راه را بر اینکه یک آموزهٔ نظری تبدیل به ایدئولوژی شود یا با آن اشتباه گرفته شود را در آن کشورها بستهاند. گزینه اول مربوط میشود به آنچه که جان نویل کینز سالها قبل اشاره کرد و شاید برجستهترین متن فارسی که ما داریم و به نقل از او به این مسئله توجه کرده کتاب اقتصاد سیاسی ریمونبار است که در این زمینه در فصل اول جلد اول کتاب خود نسبتاً مبسوط بحث کرده است.
جان نویل کینز پدر جان مینارد کینز بوده، ایشان آنچه که وی به عنوان بدنهٔ علم اقتصاد مطرح میداند را به سه جزء تقسیم میکند که عبارتند از؛ جزء پازیتیو، نوماتیو و هنر.
او میگوید در کشورهای پیشرفته مانند بقیه کشورهای دنیا گرچه نظامهای رسمی آموزشی تمرکزشان روی جزء پازیتیو است اما زمانی که این جزء میخواهد به کار گرفته شود با دو نیروی کمکی دیگر تعدیلهایی در آن صورت میدهند که از طریق آنها هم ملاحظات ارزشی جامعه هنگامیکه آموزهٔ نظری تبدیل به ابزار سیاستی میشود مورد توجه قرار میگیرد و هم ویژگیهای ساختاری آن اقتصاد مورد توجه قرار میگیرد که این مأموریتها را ا جزاء دوم و سوم علم اقتصاد به عهده دارند.
بنابراین میگوید هرگز در اقتصاد کشورهای پیشرفته مشاهده نمیکنید که هر آنچه در جزء پوزیتیو است در عینیت هم به همان صورت به اجرا گذاشته شود و همین جا باید اشاره کرد که از این زاویه برای کشورهای دیگری که تولیدکنندهٔ این علم نیستند یک اشکال بزرگ ایجاد میشود و آن اینکه آنچه به نام علم اقتصاد و از طریق ترجمه آثار آنها منتقل میشود فقط جزء پازیتیو است و به تعبیر نهادگرایان کارکرد دو رکن دیگر یعنی وجوه نورماتیو و هنری مثل دانش ضمنی و دانش مربوط به آموختن حین انجام دادن در تئوری دانش نهادگرایان است. این دو وجه و سازوکار هماهنگی و سازگاری آنها با جزء پوزیتیو به صورت نظاموار جایی ثبت نشده و بنابراین به درستی فهمیده و منتقل نمیشود و بنابراین در حال توسعهها چون این دو جزء را در متون آموزشی ترجمه شده نمیبینند فکر می کنند، وجود ندارد و به همین خاطر هر وقت همه چیز را بر پایهٔ وجه پازیتیو علم اقتصاد سیاستگذاری میکنند به مشکل میخورند و اینجا به گونهای وی وجه توطئهآمیز بودن این قضیه را نفی میکند و گویی خطاب به دانشپژوهان جهان سومی علم اقتصاد میگوید: تو درست دقت نکردی که این ساختار علم اقتصاد چه اجزائی دارد و اگر در اثر این بیتوجهی مشکلآفرینی شد و به بحران برخوردید این توطئه نیست و اشکال از کسانی است که بدون ملاحظه و لحاظ کردن وجوه نورماتیو و هنری میخواهند چشمبسته و کلیشهای همان رهنمودها را اجرا کنند.
مؤلفهٔ دیگری که توضیح میدهد چرا جزء پازیتیو هنگام به کار گرفته شدن در کشورهای صنعتی و در حال توسعه با دستاوردها و پیامدهای متعارض روبرو میشوند این است که در جاهایی که علوم و تکنولوژی خصلت درونزا دارد معمولاً علوم با متودولوژیاش آموزش داده میشود و درواقع تنبه دادن آموزشگیرنده به ملاحظات متودولوژیک کمک میکند که آموزشگیرنده قابلیتها و محدودیتهای هر رویکرد نظری را خوب درک کند و بنابراین حد و حدود کار را کاملاً مشخص کنند. ضمن آنکه حتی همان گزارههای پازیتیو به صورت گزارههای شرطی ارائه میشوند و اینجا آموزش گیرنده خیلی خوب در معرض شروط مطرح شده و میزان رابطه آن با واقعیتهای مشاهده شده در جامعه قرار میگیرد و چون بخش مهمی از شروط در آن جوامع وجود دارد حتی اگر غفلتی هم صورت بگیرد مشکل آفرینی چندانی نمیکند.
در حالی که در کشورهای در حال توسعه این مسئله وجود دارد که علوم بر پایهٔ موازین روششناختی آموزش داده نمیشود و اینکه روابط تابعی مشروط به شرایطی هستند کمتر مورد توجه قرار میگیرد طبیعی است که در عمل مشکلآفرینی میکند.
در این زمینه هم بحث این است که اگر بخواهیم مقصری جستجو کنیم باید بیشتر در ناحیهٔ مصرفکنندههای این فراوردهها جستجو کنیم وگرنه هیچ کتاب درسی اقتصادی را نمیبینید که راجع به این شرایط و نقش مهم آنها در تحقق انتظارات تئوریک تذکر نداده باشد. اینکه در کشورهای در حال توسعه به آنها اهمیت داده نمیشود اشکال خودشان است.
این مسئله در کتاب مایکل تودارو راجع به دانش توسعه خیلی خوب توضیح داده شده وی میگوید عدهای مطرح کردند دانش توسعه از اساس توطئهآمیز طراحی شده و مأموریتش آن بوده که چون در دوره پس از جنگ جهانی دوم مردم محروم کشورهای مستعمره با موج گستردهٔ مبارزات آزادیبخش کشورهای در حال توسعه تلاش کردند که از امپریالیزم سیاسی نجات پیدا کنند آموزهٔ توسعه ابزاری بود که هدفش این بود که امپریالیزم اقتصادی را جایگزین امپریالیزم سیاسی کند. تودارو این ایده را نفی میکند و میگوید واقعیت این نیست. آموزهٔ اقتصاد توسعه را که نگاه کنید نظریهپردازان اولیه توسعه به اعتبار فضای ذهنی خود، کل اندیشهٔ توسعه را در کادری سامان دادند که چند محور کلیدی دارد یکی قائل شدن نقش کلیدی برای دولت است. یکی تأکید به جذب سرمایه خارجی برای تسریع فرایند رشد اقتصادی است و یکی تأکید بر ضرورت پیشبرد امر توسعه به صورت برنامهریزی شده.
وقتی شما با رویکردی تاریخی به این موضوع مراجعه کنید ملاحظه میشود ضرورتاً توطئهای در کار نبوده و اکثر آنها صادقانه هرچه داشتند رو کردند و اگر کاستی یا اشکالی پدید آمده ناشی از ضعف دانش و تجربه نسبت به شرایط ویژه کشورهای در حال توسعه است نه چیز دیگر. عدهای هم میگویند حتی میتوان فراتر از این نحوه بحث هم رفت و در این زمینه استدلالشان هم این است که اینکه ما گفتیم دولت مداخله کند محصول یا دستاورد مهم انقلاب کینزی بود و درواقع از طریق توصیه اول آنچه را که آخرین یافته نظری موجود در کشورهای صنعتی بود بدون پنهانکاری در اختیار کشورهای در حال توسعه نیز قرار دادیم.
در مورد جذب سرمایه خارجی به عنوان ابزار جهش گفتند آنچه ما را تحریک کرد این توصیه را کنیم تجربهٔ طرح مارشال بود. کشورهای اروپایی که در اثر جنگ به لحاظ زیربناها و تأسیسات فیزیکی تقریباً نابود شده بودند با کمک ۲۲ میلیارد دلاری آمریکا به سرعت خودشان را بازسازی کردند و مجدداً در مسیر پیشرفت سریع اقتصادی قرار گرفتند. در مورد برنامهریزی هم میگویند گرچه در دوره پس از جنگ و در چارچوب ملاحظات جنگ سرد ما با اتحاد شوروی سابق مرزبندی جدی ایدئولوژیک داشتیم اما با وجود این چون در تجربه شوروی از سال ۱۹۱۷ به بعد و انگلستان طی سالهای جنگ جهانی دوم رویکرد برنامهریزی شده به اقتصاد نتایج ثمربخشی نشان داد. این را هم در اختیار گذاشتیم و خلاصه اینکه کمفروشی از آن ناحیه نبوده بلکه بکارگیرندگان دقت کافی در این زمینه نداشتند. این زمینهها در نحوه شکلگیری اندیشه توسعه در دوره پس از جنگ باید مورد توجه قرار گیرد تا ارزیابی ما یک ارزیابی منصفانه و واقعبینانه باشد.
البته باید این نکته را نیز تذکر دهم که لااقل بخشی از دیدگاههای آن گروه از نظریهپردازانی که با نگاه توطئهای به فرایند انتقال علوم و تکنولوژی به کشورهای در حال توسعه نگاه میکنند نیز مطمئناً قابل رد کردن و نادیده گرفتن به صورت مطلق نیستند و بالاخره شواهد قابل توجه و مطالب صحیحی در مباحث آنها نیز وجود دارد که نباید به سادگی از آن گذشت. از نظر اینجانب، در دنیای واقعاً موجود ما و در طول تاریخ بشر ، برخوردهای توطئهآمیز همواره کم و بیش وجود داشته و نادیده گرفتن آنها به معنای نادیده گرفتن بخشهایی از واقعیت است. آنچه که ایدههای متکی به نگرش توطئهای را از ارزش ساقط میکند، اصل توجه آنها به یک واقعیت یعنی وجود توطئه نیست بلکه نگاه مطلقانگارانه آنها نسبت به توطئه و مسلوبالاختیار تصور کردن انسانها و جوامع در برابر توطئههاست که اشکال دارد و با ظاهر موجه، عملاً ایدئولوژی تسلیم را در کشورهای در حال توسعه ترویج میکند.
به هر حال تا آنجا که به مسئله برخورد توطئهآمیز با تئوریهای توسعه مربوط میشود طیف گستردهای از نظریهپردازان وجود دارند که با شدت و ضعف متفاوت به گونهای به اصل مسئله اعتقاد دارند. شاید ذکر یک نمونه در این زمینه خالی از لطف نباشد، نمونهای که در سالهای میانی قرن بیستم بارها و بارها مورد توجه و استناد قرار گرفته و به یکی از ارزشمندترین کتابهای میردال که اوایل دهه ۱۹۳۰ نوشته به نام عنصر سیاسی در گسترش نظریه اقتصادی، مربوط میشود. من اول بار از وجود این کتاب با مطالعهٔ کتاب عینیت در پژوهشهای اجتماعی آشنا شدم. میردال نکاتی را در این کتاب مطرح میکند و شرح مبسوط را به کتاب «عنصر سیاسی در گسترش نظریه اقتصادی» حواله میدهد. من با علاقه به جستجوی آن کتاب پرداختم اما در هیچیک از کتابخانههای کشور یافته نشد تا اینکه با زحمات بسیار از طریق یکی از دوستان یک جلد از ترجمه انگلیسی آن را از خارج تهیه کردم. آنچه داستان را جالب میکند مقدمهای است که مترجم انگلیسی کتاب میآورد و مضمونش این است که با این کتاب جامعهٔ علمی آنگلوساکسون به صورت توطئهٔ سکوت برخورد کرد و اول بار در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۷۰ یعنی ۴۰ سال بعد از نگاشته شدن آن به زبان سوئدی است که به زبان انگلیسی ترجمه شده و انتشار مییابد.
شما میدانید که میردال فردی چندبعدی بوده و در عین نظریهپردازی، مرد عمل هم بوده و به مقام نخستوزیری سوئد هم رسیده است و وقتی در سازمان ملل حق توسعه کشورهای درحال توسعه رسمی شد مقرر شد کشورهای پیشرفته حدود ۷ دهم درصد تا ۱ درصد تولید ناخالص داخلیشان را در قالب کمکهای توسعه به کشورهای فقیر بدهند در کل دوره پس از جنگ جهانی دوم فقط زمانی که میردال نخستوزیر سوئد بود این تعهد را سوئد در میان کشورهای مزبور به صورت کامل اجرا کرده است و بقیه کشورها یا اصلاً به این تعهد عمل نکردند یا فقط بخش ناچیزی از آن را آن هم با تحمیل انواع قید و شرطها به کشورهای کمکگیرنده به اجرا درآوردند.
بعد از این کتاب در حوزه نقد آموزه اقتصاد مرسوم و برجسته کردن نقاط ضعف و کاستیهای آن، من کتاب درخشانی در سطح کتاب میردال در این حوزه ندیدم. تا اینکه کتاب «ساختار و دگرگونی در تاریخ اقتصادی» منتشر شد. من یک بار این کتاب را از موضع استخراج مهمترین نقدهایی که نورث به آموزه نئوکلاسیک اقتصاد کرده خواندم. تقریباً دیدم وی در عین تأکید بر قابلیتها و تواناییهای قابل ملاحظه این رویکرد تحت شرایط خاص، ۱۰ گروه نارسایی این رویکرد را برای درک عالمانه و عمیق از مسایل اقتصادی مطرح میکند. طی همه این سالهایی که درگیر مطالعه و آموزش اقتصاد بودهام همیشه در ذهنم جای کتابی را خالی میدیدم که به صورت مستقل و استقراء کارهای انجام شده در این زمینه گونههای متفاوت نقد به رویکرد نئوکلاسیک را سنخشناسی کرده باشد و تصورم این بود که اگر این سنخشناسی در اختیار دانشجویان اقتصاد به ویژه در کشور خودمان قرار گیرد در نگاه آموزشگیرندگان تعادل ایجاد میکند. و هنوز هم جای آن را خالی میبینیم.
در سال جاری در سمیناری شرکت کردم و به مناسبت ضرورت نوشتن مقالهای که آنجا ارائه کردم در حین آمادهسازی مقاله تصمیم گرفتم که حداقل عناوین این نارسائیها را برشمرده و به صورت مقدماتی مطرح کنم.
بدیهی است که شرح مفصل تکتک عناوین مطرح شده در این گونهشناسی به اندازهای است که میتواند موضوع یک کتاب مستقل قرار گیرد و طبیعی است که امکان ارائه تفصیلی آن در سمینار مزبور و همینطور این جلسه فراهم نمیباشد. اما قبل از ارائه عناوین و محورهای این بحث توجه دوستان را به این نکته جلب میکنم که استخراج این عناوین و نامگذاری آنها با الهام از کارهای پال – استتین، شومپیتر، کینز، میردال، گالبریت، مارتین کارنوی، رونالد کوز، ادوارد برمن، استیگلیتز، نورث و تعدادی دیگر از نظریهپردازان برجسته است که امیدوارم بتوانم روزی شرح مبسوط آنها را نیز انتشار دهم.
به هر حال عناوین گونه های مختلف نقدها این است:
▪ اول «فروض غیرواقعی» و نادرست،
▪ دوم «غفلت از امور بسیار مهم» و تعیینکننده،
▪ سوم «ناتوانی در تبیین مسائل بسیار اساسی» در بخش اعظم تاریخ بشر،
▪ چهارم «جهتدار» بودن آن در راستای منافع افراد، گروهها و کشورهای خاص،
▪ پنجم ادعاها و «پیشبینیهای نادرست»،
▪ ششم «بیصداقتی مروجان آن»،
▪ هفتم نامربوط بودن آن با شرایط و مسائل کشورهای درحال توسعه،
▪ هشتم یکپارچه دیدن مسائل حیاتی در این الگوی نظری.
فرشاد مومنی
منبع : مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست