پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
یک مسئله کاملا مدرن
افراطی، كه به بسیاری از حملات تروریستی در چند سال اخیر انگیزه بخشیده است، تا حد زیادی باید در مقام موضوعی مربوط به سیاست هویت مدرن دیده شود نه نشانه ای از فرهنگ سنتی مسلمانان. بنابراین این امر چیزی ذاتا مدرن است، و بدین گونه مانند جنبش های سیاسی افراط گرایانه برای ما آشنا است. این حقیقت كه افراط گرایی پدیده ای مدرن است به این معنی نیست كه خطر كمتری دارد بلكه تنها به این امر كمك می كند كه مسئله را روشن تر كنیم و راه حل های محتمل را بیابیم.
این بحث در كتاب «اسلام جهانی شده» نوشته الیویه روا به گونه ای موثر مطرح شده كه ستیزه جویی افراطی معاصر شكلی از سیاست هویت است. بنا به نظر روا، سرچشمه ستیزه جویی افراطی فرهنگی نیست یعنی این پدیده بازتولید امری ذاتی یا عمیقا بنیادین در اسلام یا فرهنگی كه دین اسلام می پروراند نیست بلكه، روا معتقد است كه ستیزه جویی افراطی به این خاطر ظهور كرده كه اسلام از سرزمین های اسلامی جدا شده و موضوع پرسش برانگیز هویت فرد مسلمان را به وجود آورده است. پرسش از هویت، هرگز در جوامع مسلمان مطرح نمی شود، همان طور كه این پرسش در جوامع مسیحی نیز مطرح نمی شود. در جامعه سنتی مسلمان، هویت هر فرد متناسب با هویت پدر و مادرش و محیط اجتماعی اش تعیین می شد. همه چیز از قبیله و خویشاوندان گرفته تا امام جماعت محله و یا حتی ساختار سیاسی دولت، هویت فرد را به عنوان عضو یكی از شاخه های مذهبی اسلام معین می كرد. هویت امری نبود كه مورد انتخاب شخص باشد. همانند یهودیت، اسلام نیز دینی بسیار قانون گرا است یعنی باورهای دینی وابسته به مجموعه ای قوانین بیرونی هستند كه هنجارهای اجتماعی را شكل می دهند.
بنا به نظر روا مسئله هویت دقیقا زمانی پرسش برانگیز می شود كه مسلمانان از جوامع سنتی اسلامی به جوامع غربی مهاجرت كردند. در واقع فشار زیادی برای انطباق با هنجارهای غالب فرهنگی غرب بر این مهاجران وارد شد. توجه به این نكته باعث می شود تا بتوانیم علت پرسش های فراوانی را كه در سایت های اینترنتی اسلام گرایان از فقهای اسلامی درباره حلال و حرام صورت می گیرد توضیح دهیم: سئوال در این باره كه آیا دست دادن با زنان حلال است یا حرام هرگز در عربستان سعودی پیش نمی آید چرا كه اساسا چنین موضوعی در جامعه اتفاق نمی افتد. درك ستیزه جویی به عنوان شكلی از سیاست هویت می تواند توضیح دهد كه چرا نسل دوم و سوم از مسلمانان اروپا به این حركت گرایش پیدا كرده اند. نسل اول مهاجران به طور معمول از نظر روانی با فرهنگ سرزمینی كه در آن به دنیا آمده بودند قطع رابطه نكردند و رفتارهای سنتی شان را به خانه های جدید آوردند. اما فرزندان آنها، برخلاف خودشان، به خاطر تعصب مذهبی والدین شان مورد تحقیر قرار می گیرند و هنوز هم كه هنوز است در فرهنگ غربی جذب نشده اند. معلق ماندن میان دو فرهنگی كه آنها را دربر گرفته موجب می شود كه آنها نیاز شدیدی به ایدئولوژی جهان شمول احساس كنند.
الیویه روا اسلام گرایی جدید را به طور مبالغه آمیزی پدیده ای اروپایی می داند با این حال منابع دیگری هم در خاورمیانه هستند كه ایدئولوژی رادیكال را تبلیغ می كنند. عربستان سعودی، پاكستان و افغانستان همه این كشورها ایدئولوژی اسلام گرایانه ای رادیكال صادر می كنند و عراق هم به زودی به منبع دیگری برای صدور چنین افكاری بدل خواهد شد. اما حتی در كشورهای مسلمان نیز تحلیل روا تا حد زیادی معتبر است چرا كه مواجهه این كشورها با مدرنیته باعث بحران هویت شده است. جهانی شدن كه با اینترنت و تحرك اجتماعی بیشتر، مرزهای میان دنیای پیشرفته و جوامع سنتی مسلمان را از میان برداشته یكی از این عوامل است. این كه بسیاری از تروریست های كنونی از طبقات ممتاز جوامع خودشان هستند و برای رابطه برقرار كردن با غرب از مهارت های بالایی برخوردارند اتفاقی نیست. باید بدانیم كه رهبران القاعده و شخص اسامه بن لادن و ایمن الظواهری برای استفاده از مواهب دنیای مدرن بسیار آموزش دیده اند.
اگر ستیزه جویی افراطی معاصر به مثابه سیاست هویت نگریسته شود و از این رو پدیده ای مخصوص دنیای مدرن به شمار رود، این واقعیت دو استلزام دیگر نیز دربر خواهد داشت. نخست این كه ما این مسئله را پیش از این در سیاست های افراط گرایانه قرن بیستم شناخته ایم. جوانانی كه آنارشیست، بلشویك، فاشیست یا عضو دار و دسته های آشوب گر می شدند نمونه های این موضوع بودند. مدرنیزاسیون و گذار از اجتماعی همبسته به جامعه ای چندپاره فرآیندی به سختی بیگانه كننده است كه افراد بی شماری در جوامع مختلف دچار آن شده اند و اكنون نوبت جوانان مسلمان است تا این امر را تجربه كنند. این موضوع كه آیا نكته ویژه ای در اسلام وجود دارد كه این افراط گرایی را تشویق می كند یا نه مسئله ای است كه هنوز جای بحث دارد. از ۱۱ سپتامبر تاكنون تلاش تبلیغاتی زیادی به وجود آمد تا نشان دهد كه چگونه خشونت و حتی انفجارهای استشهادی ریشه های عمیق تاریخی دارند. باید به یاد داشته باشیم كه در بسیاری از دوره های زمانی در جوامع مسلمان رواداری بیشتری در مقایسه با جوامع مسیحی وجود داشته است. برای نسل های متمادی، بغداد یكی از بزرگترین محله های یهودی نشین را در خود جای داده بود. اگر اسلام گرایی افراطی را چیزی بدانیم كه ضرورتا مربوط به دین اسلام است پس باید با همین استدلال فاشیسم را هم پدیده ای بدانیم كه ضرورتا از دل مسیحیت برخاسته است كه طبعا جواب روشن است كه نسبتی با هم ندارند.
اما نكته دوم مستلزم این نتیجه گیری است كه مسئله ستیزه جویان با تحمیل مدرنیزاسیون و دموكراسی به خاورمیانه حل نخواهد شد. نگاه دستگاه حكومتی بوش به مسئله تروریسم این نكته را نادیده می گیرد كه بسیاری از تروریست ها در جوامع دموكراتیك اروپایی رشد كرده اند. بسیار ساده لوحانه است كه بپنداریم اسلام گرایان افراطی بدون شناخت غرب از آن متنفرند. مدرنیزاسیون و دموكراسی در جای خود موضوعات مهمی هستند اما تحمیل این امور به جهان اسلام به جای كاستن از نفوذ تروریست ها مایه افزایش گرایش به تروریسم خواهد شد.●چه باید كرد
راه حل این مسئله ستیزه جویی اسلامیكه ریشه در مسئله هویت دارد به رویكردی دوجانبه نیاز دارد كه از یك سو مستلزم تغییر رفتار مهاجران و فرزندان آنان باشد و از سوی دیگر مستلزم تغییر رفتار شهروندان كشورهای غربی. اولین جنبه به این معنی است كه بپذیریم الگوی كهنه چندفرهنگی بودن در كشورهایی مانند انگلستان و هلند شكست خورده است و این سیاست فرهنگی باید با تلاش هایی پرانرژی تر برای جامعه پذیر كردن جمعیت های غیرغربی با ارزش های لیبرال جایگزین شود. الگوی كهنه چندفرهنگی بودن جوامع، بر پایه به رسمیت شناختن گروه های مختلف و حقوق این گروه ها استوار شده است. فراتر از این احساس گمراه كننده كه چنین الگویی را به معنای احترام به تفاوت های فرهنگی به حساب می آورد، این الگو باعث می شود كه اقتدار زیادی برای تعیین شیوه رفتاری اعضا به اجتماع فرهنگی سپرده شود. از همین رو امكان ندارد كه لیبرالیسم بر پایه حقوق گروهی استوار شود چرا كه همه گروه ها از ارزش های لیبرال دفاع نمی كنند. جنبش روشنگری در اروپا كه لیبرال دموكراسی معاصر از آن ریشه گرفته است از نظر فرهنگی نمی تواند خنثی باشد چراكه جوامع لیبرال به ارزش های به خصوصی درباره ارزش و شٲن برابر افراد قائل اند. فرهنگ هایی كه این پیش فرض بنیادین را نمی پذیرند در لیبرال دموكراسی های معاصر شایسته جایگاهی برابر با دیگر گروه ها نیستند. اعضای اجتماعات مهاجران و نوادگان آنها شایسته این هستند كه منفردا و به عنوان افرادی برابر در نظر گرفته شوند نه به عنوان اعضای اجتماعی با فرهنگی متفاوت.
چندفرهنگی بودن، به شیوه ای كه در كانادا، ایالات متحده و اروپا درك می شود به یك معنی تنها یك «سرگرمی در انتهای تاریخ» است. به همین خاطر تفاوت فرهنگی تنها به نوعی فانتزی در تكثرگرایی لیبرال شناخته می شود كه باعث شده رستوران های اقوام مختلف، لباس های رنگارنگ و نشانه هایی از سنت های تاریخی جوامعی كه به نحوی رخوت افزا هماهنگ و همگن به نظر می آیند در كنار هم جمع شوند. تفاوت فرهنگی چیزی است كه تا حدی كه منجر به نقض حقوق افراد و یا نظم اجتماعی لیبرال نباشد در فضای خصوصی افراد اعمال می شود.
با وجود مدارس مذهبی كاتولیك و پروتستانی نمی توان به مخالفت با مدارس اسلامی مورد حمایت دولت در این كشورها برخاست. در آلمان، مالیات را از طرف كلیسای پروتستان و كاتولیك جمع آوری می كنند و در آمدهای بودجه را میان مدارس مرتبط با این كلیسا ها توزیع می كنند. این روند میراث زمانی است كه در اواخر قرن نوزدهم به تازگی دولت آلمان با سیاست بیسمارك متحد شده بود و تلاش می كرد تا كلیسای كاتولیك را به عنوان قدرت سیاسی مستقل از دولت، مطیع خود سازد اما تنها توانست تا حدودی این قدرت را در خود جذب كند. حتی فرانسه، با وجود سنت قوی جمهوری خواهی در این كشور، در این مورد چندان موفق نبوده است. پس از تلاش های ضدمذهب در انقلاب فرانسه، پیمان دولت ناپلئون با روحانیون مذهبی در سال ۱۸۰۵ نقش دین در آموزش را احیا كرد و شیوه ای كورپوراتیستی در رابطه میان دولت و كلیسا برقرار ساخت. برای مثال رابطه دولت فرانسه با اجتماع یهودیان، با تشكیل انجمنی از یهودیان كه نماینده كلیمیان در فرانسه باشند تنظیم می شد و همین روش الگویی است كه اخیرا نیكولا ساركوزی از آن پیروی می كند و در تلاش است تا نماینده مقتدری برای مسلمانان بیابد تا از جانب مسلمانان سخن بگوید و بتواند اجتماع مسلمانان را كنترل كند. حتی بر قانون سال ۱۹۰۵ كه در تقدیس اصل لائیسیته به تصویب رسید استثنائاتی وارد شده است كه برای مثال حمایت دولت فرانسه از مدارس مرتبط با كلیسا نمونه ای از آن است.
راه حل مشكل جامعه پذیر كردن مهاجران جنبه دیگری دارد كه به انتظارات و رفتارهای اجتماع اكثریت در كشورهای اروپایی مربوط می شود. هویت ملی ناپدید نشده است و این هویت اغلب با روش هایی توصیف می شود كه از دسترس تازه واردانی كه زمینه قومی و دینی بومیان را ندارند دور است. در گام نخست قوانین قبول تابعیت و شهروندی باید بر پایه ای غیرقومی بنا نهاده شوند و شرایط آن برای تازه واردان چندان شاق و دشوار نباشد.
بسیاری از اروپایی ها ادعا می كنند كه ممكن نیست «دیگ درهم جوش» هویت آمریكایی در اروپا به اجرا گذاشته شود. این نكته هم شاید درست باشد اما اگر چنین باشد جامعه اروپا دچار انفجاری اجتماعی خواهد شد. به هر حال برای ساختن هویت های ملی سوابقی اروپایی وجود دارد كه بر اساس پایه های قومی و دینی استوارند اما همین پایه ها نیز ممكن است بسته تر یا آزادتر باشند. یكی از بهترین مثال ها برای این مورد سنت جمهوری خواهی در فرانسه است كه در شكل كلاسیك خود از پذیرفتن هویت های جداگانه گروهی خودداری كرد و قدرت دولت را برای همگن كردن جامعه فرانسه به كار گرفت. با رشد تروریسم و خشونت داخلی مجادله عمیقی درباره این كه چرا این شیوه برای جامعه پذیركردن مهاجران در فرانسه شكست خورده است درگرفت. یك دلیل ممكن است این باشد كه فرانسوی ها خودشان مفهوم قدیمی شهروندی را با طرفداری از رویكرد چندفرهنگی بودن كنار گذاشته اند. زندگی آمریكایی پر از جشن ها و آدابی شبه دینی است كه برای بزرگداشت نهادهای دموكراتیك سیاسی برگزار می شوند: جشن برافراشتن پرچم آمریكا، سوگند قبول تابعیت، سپاسگزاری و جشن چهارم جولای همه نمونه هایی از این جشن های شبه دینی هستند. اما برخلاف این روش، اروپایی ها زندگی سیاسی خود را تا حدود زیادی آداب زدایی كرده اند. هیچ كشور اروپایی برای قبول تابعیت مراسمی برگزار نمی كند كه قابل مقایسه با ایالات متحده باشد و حتی علاوه بر این اروپایی ها نسبت به نمایش های وطن دوستانه آمریكایی ها معترض و بدگمان هستند. اما این جشن ها در جذب و یكسان كردن مهاجران جدید در زندگی اجتماعی و سیاسی آمریكا نقش مهمی بازی می كنند.
مهم تر از این امور، نقش دولت های رفاه و سیاست های اقتصادی در به وجود آمدن این مشكل است. اروپایی ها مصرانه به دولت های رفاه پس از جنگ جهانی دوم وفادار مانده اند و ایالات متحده را به دلیل الگوی عامدانه و بی ترحم اجتماعی اش تقبیح می كنند. اما دولت های رفاه اجتماعی در كشورهای اروپایی به توانایی جوامع اروپایی برای جذب فرهنگی مهاجران مختلف آسیبی جدی وارد می آورند. انعطاف پذیری بازار كار در آمریكا به این معنی است كه مشاغلی ساده برای مهاجران وجود دارد و به همین خاطر بسیاری از خارجی ها برای كار به آمریكا می آیند. در اروپا تركیب قوانین انعطاف ناپذیر كار و كمك های سخاوتمندانه دولت رفاه به این معنی است كه مهاجران نه برای كار بلكه برای رفاه به كشورهای اروپایی مهاجرت می كنند. اروپایی ها ادعا می كنند كه دولت ایالات متحده كه به مهاجران فقیر كمكی سخاوتمندانه ارائه نمی كند در حقیقت شٲن انسانی فقرا را به تاراج می برد. اما مطمئنا خلاف چنین ادعایی درست تر است چراكه شٲن و كرامت فرد بر پایه كار او به دست می آید و همكاری فرد با اجتماع او را به اجتماع بزرگتر پیوند می دهد. در اغلب اجتماعات مسلمان در اروپا، كه نیمی از جمعیت شان تحت پوشش سیستم دریافت اعانه قرار گرفته اند، احساس بیگانگی و ناامیدی به وفور مشاهده می شود. اروپایی ها به دلیل حواشی زیادی كه این مسائل مهم را در چنبره خود گرفته اند نمی توانند به درستی و با صداقت به مشكل جذب و جامعه پذیری مهاجران اشاره كنند چه مهاجران به جامعه ای كه آنها را پذیرفته بدهكار باشند و چه جامعه پذیرنده به مهاجران بدهكار باشد.
احزاب راست میانه كه باید به طرح چنین مباحثی مبادرت ورزند از سوی احزاب چپ به نژادپرستی و ملی گرایی منسوخ شده، متهم می شوند. اما بیش از این، احزاب راست میانه از این می ترسند كه اگر احزاب اصلی از كنار این موضوعات بی تفاوت بگذرند احزاب راست افراطی داعیه دار حركتی ارتجاعی به گذشته می شوند. متاسفانه شروع این قبیل مباحث در هلند، بلژیك و فرانسه موجب بروز خشونت های زیادی شده است. معضل مهاجرت و هویت، در نهایت با مشكلات زیادی كه ارزش زدایی پست مدرن ها به وجود آورد به نقطه ای مشترك رسید. رشد نسبی گرایی در میان پست مدرن ها این امكان را از میان برد كه ارزش های مثبت را به درستی ارزیابی كنند و به همین خاطر نسبت به باورهای مشتركی كه برای شهروندی لازم است بی توجهی به خرج دادند. جوامع پست مدرن به خصوص جوامع اروپایی، به این احساس رسیدند كه هویت قبلی خود را كه با دین و ملیت تعریف شده بود پشت سر گذاشته اند و به نقطه ای فراتر دست یافته اند. اما افراد پست مدرن، جدای از افتخارشان به تفاوت و رواداری بی حد و مرز، درك كردند كه برای توافق بر سر ماهیت زندگی مطلوبی كه آرزویش را داشتند مشكل پیدا كرده اند. مهاجرت ما را مجبور كرده تا درباره پرسشی كه از جانب هانتینگتون مطرح شد بیندیشیم: «ما كه هستیم» به سادگی می توان بر سر موضوعاتی مانند فوتبال به عنوان امور مربوط به فرهنگ عمومی توافق كرد. اما بسیار دشوار است كه بگوییم كدام مرحله در تاریخ ملی مهم تر است. اگر لازم است كه جوامع پست مدرن كنونی مباحث جدی تری را درباره «هویت» مطرح كنند ناچارند كه به تبلیغ ارزش های مثبتی كه به عضو بودن در جامعه بزرگتر معنی می بخشند بپردازند. اگر این كار را نكنیم، در واقع، به دست مردمی كه به قطع و یقین می دانند كه چه كسانی هستند مضمحل خواهیم شد.
فرانسیس فوكویاما
ترجمه: دانیال شاه زمانیان
منبع: opendemocracy.net
ترجمه: دانیال شاه زمانیان
منبع: opendemocracy.net
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست