چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
آزادی مطلق و مطلق آزادی
در آیه ۷۰ سوره اسرا آمده است كه:
"البته ما فرزندان آدم را كرامت بخشیدیم و آنها را در خشكی و دریا مسلط كردیم و از پاكیزهها روزیشان دادیم و بر بسیاری از آنچه آفریدیم برترشان نمودیم."
به روشنی تمام، در این آیه فرزندان آدماند كه تاج كرامت بر سرشان نهاده شده و بر بسیاری از آفریدگان خداوند فضیلت دارند و این برتری نمیتواند غیر از این باشد كه آدمی از موهبت بزرگ آزادی و اختیار برخوردار است كه دیگر مخلوقات را چنین بهره و برخورداری نیست.
تو ز "كرمنا بنیآدم" شهی هم به خشكی هم به دریا پا نهی
كه "حملناهم علی البحر" به جان از "حملنا هم علی البر" پیش ران
مر ملایك را سوی بر راه نیست جنس حیوان هم ز بحر آگاه نیست
تو به تن حیوان، به جانی از ملك تا روی هم بر زمین هم بر فلك
تا به ظاهر "مثلكم" باشد بشر با دل "یوحی الیه" دیده ور
(دفتر دوم)
مولوی سالهای سال با تمرین و ممارست و تجربهاندوزی و حشر و نشر با ارباب سلوك و مصاحبت با مردان مردی چون شمس تبریزی و عطار و داشتن همنشینانی چون حسامالدین چلبی كه به خاطر گل روی زیبا و سیرت همچون آینهاش مثنوی معنوی را سرود و با به سرآوردن با رازدانانی همچون صلاحالدین زركوب و برهانالدین محقق آسمانها را یكی پس از دیگری سپری نمود و درهای بسته فكر و اندیشه بشری را گشود و رمز و رازهای بسیاری كه سر به مهر بودند از قرآن مجید درك كرد و كوشید آن همه را با زبانی بسیار ساده به انسان بیاموزد. اینكه اینهمه با رسایی تمام در باب آزادی انسان سخن میگوید، بیشك از جهانبینی توحیدی او مایه میگیرد، از شناخت او نسبت به انسان و جایگاه انسانِ "آزاد" در پیشگاه خداوند و نسبت این انسان آزاد با جهان و رابطه او نسبت به مدیریت عالی جهان آفرینش سرچشمه میگیرد.
از نگاه مولانا، این انسانِ آزاد است كه با داشتن موهبت آزادی مسئولیت را درك میكند و این انسانِ آزادِ مطلق است كه به مسئولیت میرسد وگرنه اگر انسان اختیاری نمیداشت و در جبریتی كشنده محبوس میبود، هیچكس از او مسئولیتی نمیخواست. حتی در پذیرش ایمان یا كفر، انسان آزادِ مطلق است، مولانا با پیشنهاد مراقبت درست و پیوسته میخواهد كه آدمی اشتباهات گذشتگان را تكرار نكند، راه و یاران راه و ابلیس و ابلیسیان را از دوستان راستكار بازشناسد، تا دچار خسران بزرگ نگردد.
راست كن اجزات را از راستان سر مكش ای راست رو زان راستان
هم ترازو را ترازو راست كرد هم ترازو را ترازو كاست كرد
هر كه با ناراستان هم سنگ شد در كمی افتاد و عقلش دنگ شد
رو "اشداء علی الكفار" باش خاك بر دلداری اغیار پاش
بر سر اغیار چون شمشیر باش هین مكن روباه بازی، شیر باش
تا ز غیرت از تو یاران نگسلند زانكه آن خاران عدو این گلاند
آتش اندر زن به گرگان چون سپند زانكه آن گرگان عدو یوسفاند
جان بابا گویدت ابلیس هین تا به دم بفریبدت دیولعین
این چنین تلبیس با بابات كرد آدمی را این سیه رخ مات كرد
(دفتر دوم)
آدمی آزاد بود و آگاه و در بهشت عنبر سرشت از نعیم خداوند برخوردار، تا سر و كله دلالی و واسطه دون پیدا شد و با نفاقی و فریبی و تلبیسی او را فریفت و از جایگاه اصلیاش بازداشت و اسیرش كرد و آزادی، این موهبت گرانقدر را به شیطنت و روباهبازی از او گرفت و او را به اسارت كشاند. مولوی هشدار میدهد كه:
بر سر شطرنج چست است این غراب تو مبین بازی به چشم نیم خواب
زانكه فرزین بندها داند بسی كه بگیرد در گلویت چون خسی
در گلو ماند خس او سالها چیست آن خس، مهر جاه و مالها
(دفتر دوم)
جاه و مال آنچنان جذبه جادویی دارد كه ممكن است بزرگترین و حتی با معرفتترین انسانها را بفریبد، این فرموده نبی مكرم(ص) كه: "آخر ما یخرج من قلوب الصدیقین حب الجاه". یعنی آخرین چیزی كه از دل صدیقین (كه در ردیف شهیدان راه خدا و صالحان و پیامبران قرار دارند) خارج میشود، دوستی جاه و مقام است، بسیار پرمعنی است و این تجربه بشری را پیوسته در تاریخ میبینیم و آن كسانیكه متوجهاند، بسیار اندكاند و بسیار ناشناخته و اما نابكاران و فریبخوردگان بسیارند. قدرت اساسی انسان خودآگاه در آزادی اوست و این امری درونی است كه باید هركس آن را دریابد و به آزادی درون برسد و آن را درك و احساس كند تا انعكاس یبرونی آن خواستن آزادی برای دیگران باشد، پس حفظ و نگهداری این قدرت شگفتآور كه پارهای از عرفا بویژه آن را دریافتهاند، امری محتوم است؛ اگر داستان اسارت انسان در اسطوره آدم فهمیده شده باشد.
در جهان این مدح و شاباش و زهی ز اختیار است و حفاظ آگهی
جمله رندان چون كه در زندان بوند متقی و زاهد و حق خوان شوند
چون كه قدرت رفت، كاسه شد عمل هین كه تا سرمایه نستاند عجل
قدرتت سرمایه سوداست هین وقت قدرت را نگهدار و ببین
آدمی بر خنگ "كرمنا" سوار در كف دركش عنان اختیار
(دفتر سوم)
یكی از منابع تئوریك فكر دینی، فهم و طرح مسئله آزادی است و تبیین آن از مهمترین حركتهای توسعه فرهنگی است. در بحارالانوار، مجلسی حدیثی بسیار زیبا و در عین حال عمیق و ژرف آمده است كه بیانگر مبنای اصلی آزادی انسان به لحاظ فكری و سپس عملی است. ظن قوی میرود كه مولوی در آثار پیشینیان به این حدیث شریف برخورده باشد. ترجمه حدیث به این شرح است. "تمیم قرشی از پدرش و او از احمد بنعلی انصاری و او از الهروی نقل میكند كه گفت: روزی مأمون از علیبن موسیالرضا(ع) پرسید و به او گفت ای پسر رسولخدا! چیست معنی گفته خداوند عزوجل كه: "اگر خدای تو بخواهد، البته همه كسانیكه در روی زمین هستند ایمان میآوردند، آیا تو میخواهی مردمان به زور، مومن شوند و كسی را نرسد كه ایمان بیاورد مگر به فراخوان خداوند." (یونس: ۹۹) پس امام رضا(ع) فرمود: پدرم موسیبن جعفر از پدرش جعفربن محمد از پدرش محمدبن علی از پدرش علیبن حسین از پدرش حسینبن علی از پدرش علیبن ابیطالب (علیهمالسلام) حدیث كرده كه مسلمانان به پیامبر گفتند اگر ای رسول خدا سخت بگیری بر كسانیكه به خاطر اسلام بر آنها قدرت پیدا كردهای، تعداد ما بیشتر خواهد شد و بر دشمنانمان تقویت میشویم، یعنی قدرت بیشتری پیدا میكنیم. پس رسولخدا(ص) گفت من نمیخواهم خداوند را ملاقات كنم، درحالیكه بدعتی نهاده باشم كه هیچ دستاورد تازهای برای من در آن نیست و من از سختگیرندگان نیستم، پس خداوند آیه ۹۹ سوره یونس را نازل كرد كه: ای محمد اگر خدای تو میخواست، البته همه كسانیكه در زمین بودند ایمان میآوردند، از روی اكراه و اجبار و از روی زور و اضطرار در دنیا، چنانكه در روز قیامت هنگام دیدن سختی آن رستاخیز در آخرت ایمان میآوردند و من اگر چنان كنم نسبت به آنها، هیچگونه استحقاقی برای پاداش از سوی من پیدا نمیكردند، ولی من میخواهم از آنها كه از روی آزادی و اختیار بدون اضطرار و اجبار ایمان بیاورند تا شایستگی نزدیكی به من و گرفتن تاج كرامت و جاودانگی در جنت خلد را پیدا كنند. آیا تو ای پیامبر میخواهی كه با اكراه و زور آنان ایمان بیاورند؟" (بحار الانوار مجلسی، جلد ۵، ص ۴۹ و ۵۰، چاپ بیروت، موسسه الوفا) در این حدیث آزادی عقیده انسان و ایمان او به خداوند كه او را كاملاً آزاد گذارده به شفافیت تمام مطرح شده و پیامبر را از هرگونه اجبار و اكراه برای ایمان آوردن مردمان پرهیز میدهد. پس از توضیحات كافی درخصوص این حدیث، مأمون میگوید: گشایشی بر من ایجاد كردی، خداوند از تو مشكلت را بگشاید. در مثنوی معنوی، مولوی میكوشد كه مخاطبان خود را به كنه معنی آزادی برساند؛ كه نخست از درون به آزادی برسند و از بند هواها و تمایلات ناحق خود را خلاص كنند و سپس در بیرون نسبت به دیگران این آزادی را اعمال كنند. در دیباچه معنوی میخوانید كه:
بند بگسل، باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر
(دفتر اول)
بیتردید مولانا درصدد این نیست كه انسانها را به رهبانیت و ترك دنیا دعوت كند و مسلماً او از بیكارگی و بیچارگی بیزار است و حرمتگذاری او به انسانهای آزاده و آزادیخواه و كارآمد كاملاً مشهود است؛
گر توكل میكنی در كار كن كشت كن، پس تكیه بر جبار كن
(دفتر اول)
مولانا منابع بساری را دیده و به آنها مراجعه كرده و آنها را مطالعه كرده است. محتوای حدیثی كه از قول علیبن موسیالرضا(ع) نقل شد، در بسیاری از احادیث نبوی و بویژه در قرآن كریم بسیار است كه دلالت بر آزادی انسان در دیدگاه مولوی كه خود یك مسلمان آگاه و آزاد است میكند، شاید كلیدیترین مبحث در هر مكتبی همین باشد كه آن مكتب در مورد جهان چه دیدی دارد و بویژه نسبت به انسان در جهان و جامعه چگونه مینگرد؛ زیرا كه انسان پس از گذراندن صدها سال زجر و شكنجه و آزار انسانها، امروزه به چیزی بهنام آزادی دست پیدا كرده كه حاصل عمر انسان است و این شاید گرانبهاترین دستاورد بشر باشد كه بههیچعنوان نمیخواهد آن را از دست بدهد. همه انسانها در این حق عظیم و سترگ شریك هستند، زیرا هركدام سهمی برای بهدست آوردن آزادی و تبیین كرامت انسان پرداختهاند. قصد مولوی از به میان آوردن آزادی، آزادی نوع انسان است، صرفنظر از اینكه این انسان چه دین و مذهب و چه آیین و فكری داشته باشد. البته مولانا معتقد به وحدت ادیان است و همه انسانها را بنده خدا میبیند و همه پیامبران را یكی میانگارد و اختلاف در این معنی را نتیجه دوبینی و احولی انسانها میداند.
خشم و شهوت مرد را احول كند ز استقامت روح را مبدل كند
(دفتر اول)
همین خشونت و تمایلات انسانی كه آدمی را در بند میكند و موجب در بند كردن دیگران میشود معمولاً كسی كه خود به آزادی درون نرسیده، آزادی بیرونی را نمیتواند تحمل كند و با همان خشم و شهوت روحش را به شیطان میفروشد و چند روزی امارت میطلبد.
زانكه هر بدبخت خرمن سوخته مینخواهد شمع كس افروخته
(دفتر چهارم)
ای خنك آن مرد كز خود رسته شد در وجود زندهای پیوسته شد
وای آن زنده كه با مرده نشست مرده گشت و زندگی از وی بجست
چون تو در قرآن حق بگریختی با روان انبیا آمیختی
هست قرآن حالهای انبیا ماهیان بحر پاك كبریا
ور بخوانی و نهای قرآنپذیر انبیا و اولیا را دیده گیر
ور پذیرایی چو برخوانی قصص مرغ جانت تنگ آید در قفس
مرغ كاو اندر قفس زندانی است می نجوید رستن، از نادانی است
روحهایی كز قفسها رستهاند انبیای رهبر شایستهاند
از برون آوازشان آید ز دین كه ره رستن تو را این است این
ما بدین رستیم زین تنگین قفس جز كه این ره نیست چاره این قفس
خویش را رنجور سازی زار زار تا تو را بیرون كنند از اشتهار
كه اشتهار خلق بند محكم است در ره این از بند آهن كی كم است!
(دفتر اول)
كه معمولاً انسانها در بند تسویلات و نیرنگهای شیطانی اسیر میشوند و فراموش میكنند كه از كجا آمدهاند و به كجا باید بروند تا آنجا كه خداوند هم آنها را نسبت به خودشان به فراموشی میاندازد و چشم و گوششان سنگین میشود و دیگر حتی جلوی پای خود را هم نمیبینند و دچار ما و منی میشوند و اسیر و زندانی چند روزه این دنیا میگردند، غافل از اینكه:
نردبان خلق این ما و منیست عاقبت زین نردبان افتادنیست
هر كه بالاتر رود ابلهتر است كاستخوان او بتر خواهد شكست
(دفتر چهارم)
مولانا فریاد میزند كه آدمی باید خود را از این بندها آزاد كند و هماهنگ با آهنگ كل هستی به رستگاری برسد و گستره اندیشه او آنچنان آزادیخواهانه است كه فریاد برمیدارد:
گر بگویم آنچه دارم در درون بس جگرها گردد اندر حال خون
سیدحامد علوی
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست