سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

از شط تا شام با کاروان انقلاب حسینی


از شط تا شام با کاروان انقلاب حسینی
در مقاله حاضر نویسنده به چگونگی شکل گیری انحراف در جامعه پس از پیامبر(ص) و انگیزه امام حسین(ع) از قیام علیه امویان می پردازد و ضمنا بررسی فلسفه حضور اهل بیت و زنان و کودکان با کاروان امام حسین(ع) در کربلا، به برخی ثمرات و برکات این حضور معنوی و الهی اشاره می کند اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● راهبرد همراهی کاروان اهل بیت(ع)
بی گمان «کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود». این مساله هر چند که به صورت شعری بیان شده ولی این مطلب برخاسته از عاطفه صرف و تحریک احساسات نمی باشد، بلکه ریشه در تحلیل عقلانی و عقلایی رخداد بزرگ و بنیان افکن کربلا و نهضت حسینی دارد؛ زیرا بر اساس شواهد بسیاری می توان دریافت که اصولا همراهی کاروانی از زن و کودک برای حضور در نهضت حسینی یک راهبرد اساسی بوده است نه آن که برخاسته از راهکار و تاکتیک مقطعی باشد. به این معنا که حضور کاروانی از همه اهل بیت(ع) از خرد و کلان و زن و کودک، به هدف بازسازی نهضتی بوده است که از پیامبر(ص) آغاز شده بود و با خون امیرمومنان(ع) ادامه و با خون امام حسن(ع) آبیاری و با خون امام حسین(ع) جوانه زده بود و می بایست با حرکت کاروان اسیرانی از اهل بیت(ع) به بار می نشست.
واکاوی عصر سیاه پس از شهادت امیرمومنان(ع) تا زمان یزید، به خوبی نشان می دهد که وجود کاروانی که بعدها در تاریخ از آن به کاروان اسیران یاد شده است، به عنوان یک عامل اصلی ایجاد تغییر و اصلاح درامت پیامبر(ص) ضروری و لازم بوده است. برای فهم این معنا می بایست به عناصر اصلی ترکیب کاروان و وضعیت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی عصر یزیدی توجه کافی مبذول شود تا دانسته شود که نقش کاروان اسیران در نهضت حسینی تا چه اندازه بوده است.
● رحلت پیامبر(ص) آغاز انحراف در امت
گزارش های تاریخی به خوبی روشن می سازد که در همان آغازین روزهایی که پیامبر(ص) در بستر بیماری به هر علتی چون زهر مسموم و مانند آن افتاده بود، حرکت ها و جریان های مشکوکی از گروه های مختلف کافران، منافقان و حتی موافقان به طمع در اختیار گرفتن قدرت، فعالیت خویش را آغاز کرده بودند.
در سقیفه بنی ساعده آن چه اتفاق افتاد بی گمان فتنه کبرا بود. در این فتنه کبرا نقش فاروقیت و قسیم النار و الجنه بودن امیرمومنان علی(ع) به خوبی روشن می شود؛ زیرا امت در برابر دو راهی انتخاب نظام ولایی و نظام خلافت دنیوی قرار گرفتند و به جای انتخاب نظام ولایی قرآنی و مورد تاکید پیامبری که «لاینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» است، نظام خلافت دنیوی را بر می گزیند و دین را از دنیا جدا می سازند و در عمل نشان می دهند که سیاست، از دین جداست.
اگر تفکر غیرعلوی در دوره هایی چون عصر تابعین و خلفای اموی و عباسی و نیز دوره های معاصر تلاش کرده تا نشان دهد تفکر غالب بر اندیشه سیاسی آنها، دیانت در عین سیاست و سیاست در عین دیانت است؛ ولی تفکر عصر نخست خلفایی که ایشان از آن به عصر صحابه و یا خلفای راشدین یاد می کنند، خلاف این جریان به ظاهر اصیل بوده است؛ زیرا در آن زمان تفکر غالب این بود که خلافت، مساله دنیوی است و هیچ ارتباطی به امر دین ندارد و آن چه در غدیر اتفاق افتاده مربوط به انتخاب ولی خدا و وصی پیامبر(ص) در امر دین بوده است و آن چه در سقیفه رقم خورده و در موارد دیگر رقم می خورد مربوط به امر دنیا و خلافت دنیوی است.
هر چند که بعدها تفکر جدایی دین از سیاست رنگ باخت ولی تفکر سردمداران نهضت معروف به نهضت ضدهاشمی در عصر نخست همان تفکر جدایی سازی دین و دنیا بوده است. شواهد تاریخ بسیاری را می توان در راستای این تفکر شناسایی کرد که بیرون از مجال و حوصله این نوشتار کوتاه است.
به هر تقدیر نظام ولایی از جامعه کنار گذاشته شد؛ زیرا نظام ولایی براین باور تاکید می ورزید که امر دین مردم از دنیای ایشان جدا نیست و خداوند همان گونه که کتابی را برای راهنمایی دنیا و آخرت مردم فرو فرستاده است؛ همچنین افراد و اشخاصی را برای مدیریت جامعه نصب کرده است. این بدان معناست که هرگونه انتخاب و انتصاب دیگری بیرون از دایره اسلام مورد رضایت و خشنودی خداوند نیست.
عصر نخست اسلامی، با فتنه کبرای سقیفه بنی ساعده آغاز شد و امیرالمؤمنان(ع) به عنوان معیار حق و باطل و میزان سنجش رفتار امت و شاهد و گواه درعصر خود، در نقش فاروق حق و باطل و قسیم النار و الجنه ظاهر می شود.
حضور قوی سیره پیامبر(ص) در آغازین سالهای انحرافی اجازه نمی دهد تا امت و امامان انتخابی ایشان دروازه های انحراف را بردو لنگه آن بگشایند. اینگونه است که خط انحراف تنها زمانی خود را اندک اندک از سیره پیامبر(ص) درمدیریت کشور و اداره امور دور می سازد که نسل های جدیدی از موالی و مسلمانان جدیدالعهد که دین خویش را از یزیدبن معاویه و ولید و خالد و افرادی از این دست آموخته اند، اکثریت جامعه را تشکیل می دهند. دراین زمان است که انحراف از خط اصلی افزایش می یابد و درنهایت درعصر معاویه و یزید به دو جریان متقابل تبدیل می شود که هر یک سویی را اختیار و انتخاب کرده و در جهت تقابل هم حرکت می کنند.
البته بسیاری از صحابه درعصر عثمان این انحراف را نتوانسته تحمل کنند و تضاد شیوه و سیره نظام پیامبر(ص) و نظام عثمانی تا آن اندازه بوده که مردم دست به شورش و انقلاب زده و حتی عثمان را به جرم اهمال به قتل رساندند.
این انحراف عظیم در تفکر و همچنین سیره عملی دولت و نهادهای رسمی کشوری در اداره امور براساس تبعیض قومی و به دور از عدالت، همان چیزی است که امام حسین(ع) از آن به انحراف در امت جد تعبیر می کند که فساد و تباهی در هر جامعه نهادینه شده است و دوست و دشمن، این خط و اصول آن را خط اصلی اسلام دانسته و هرکسی حقیقت اسلام را درآن می جست. دراین دوره، جاهلیت مدرن عربی با بهره گیری از دانش های ایرانی و رومی شکل گرفته و به عنوان گفتمان غالب جهان اسلام در همه ابعاد زندگی مردم نفوذ کرد.
● نهضت حسینی، تلاش برای اصلاح امت
امام حسین(ع) در تحلیل فلسفه خروج و قیام خویش به صراحت بیان می کند که امت اسلام دچار فساد و تباهی شده و نیازمند اصلاح است. از این رو در وصیت نامه خویش به برادر خود محمدبن حنفیه که در آن سالها دستش فلج و معیوب بود و قدرت بر جهاد نداشت، می نویسد: انی ما خرجت اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب...؛ من از روی استکبار در مقابل حق و ستمگری و فساد قیام ننمودم، بلکه برای اصلاح در امت جدم بپاخاستم؛ (و از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر را خواستارم و (در این راه) به سیره جدم و پدرم علی ابن ابی طالب رفتار خواهم نمود، پس هر کس مرا به حق پذیرا شده، پس خداوند به حق سزاوارتر است و هر کس دعوت مرا رد کند، براین امر صبر خواهم نمود تا خداوند به حد میان من و قوم، بدادگری قضاوت کند و او نیکوترین دادگران است و اینست وصیت من به برادرم و توفیق را جز از حضرت حق نخواهم و بر وی توکل می کنم و به سوی او بازمی گردم.
در آن زمان، جامعه به سبب تغییر کلی در اهداف اسلامی، از امت پیامبر بودن بیرون رفته بود و نیازمند اصلاح اجتماعی کامل داشت. این تغییر و اصلاحات با تلاش های مختلفی که امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) انجام داده بودند، تحقق نیافت. گام هایی که آن حضرات(ع) برداشته بودند، هرچند بلند و بزرگ بود ولی نتوانسته بود دل های خفته را بیدار کند و ملت را به مسیر سیره پیامبر(ص) بازگرداند. از این رو نیازمند اتخاذ شیوه جدیدی بود تا جراحی به طور کامل انجام پذیرد و غده سرطانی انحراف برداشته شود. این جز با شیوه ای که امام حسین(ع) اتخاذ کرد شدنی نبود.
● شیوه ابتکاری برای جراحی امت
از روایات چندی به دست می آید که امام حسین(ع) حرکت کاروانی از زن و کودک و پیر و جوان بنی هاشم را امری الهی دانسته است. این بدان معناست که امام می دانست که شرایط جامعه به گونه ای است که به انجام رساندن اصلاحات مورد نظر تنها با قیام ساده و معمولی، امکان پذیر نیست. از این رو کاروانی را به راه می اندازد تا اعضای به عنوان عناصر اصلی نهضت اصلاحی، فعالیت کنند.
این مطلب را می توان از عبارتی که ایشان در تحلیل همراهی کاروانیان از زن و کودک بیان می کند به دست آورد. در روایات است که آن حضرت به واسطه الهامی که از عالم معنا به ایشان شد و پیامبر(ص) در عالم رؤیا به ایشان فرمود: «ان الله شاء ان یراهن سبایا» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۴) فهمید که اسارت اینها مورد رضای حق است؛ یعنی، حضرت مصلحت تشخیص داد که اهل بیت(ع) خود را همراه ببرد و خود را مامور یافت که چنین اقدامی را انجام دهد؛ به ویژه که رویای ایشان همانند رویای حضرت ابراهیم(ع)، رویای صادقه است.
اگر به وضعیت آن دوره توجه شود، به خوبی روشن می شود که حتی مرگ های افراد بزرگ نمی توانست امت را بیدار کند و آنان را به تحرک وادار نماید. این گونه است که بسیاری از صحابه پیامبر(ص و یاران امیرمومنان علی(ع) به دست مزدوران معاویه و یزید به شهادت می رسیدند و ظلم و ستم در حق ایشان روا می شد ولی کسی کاری نمی کرد.
آن حضرت(ع) به تجربه دریافته بود که اگر حتی در شهر کوفه نیز به شهادت برسد هیچ گونه تاثیری در امت خفته به جا نمی گذارد. شهادت مسلم این معنا را به خوبی ظاهر کرد؛ زیرا با آن که به وضع دردناکی آن حضرت را به شهادت رساندند و تن وی را در کوی و برزن گرداندند ولی هیچ تحرکی از سوی مردم کوفه رخ نداد.
شهادت آن حضرت(ع) چنان که خود می دانست و بارها به طرق مختلف از پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع) گفته شده بود در گوشه ای دور از شهر و در بیابان رخ می داد و اگر ماه ها می گذشت کسی خبردار نمی شد. ولی حرکت کاروان اسیران تمامی معادلات را به نفع امام(ع) تغییر می داد و می توانست انقلاب را ایجاد کند و تحرکی را که لازم بود پدید آورد.
در حقیقت امام (ع) با راه اندازی کاروانی از زنان و کودکان و آن هم با چنان وضعیتی که دشمنان پدید می آورند، کاری را که به عنوان اصلاحات لازم بود انجام دهد انجام می دهد. آن حضرت با این کار، مبلغان خود را به شهرهای مختلف و حتی به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود رابه گوش همگان رساند.
حماقت دشمن
بی گمان عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛ زیرا اگر یزیدیان پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش، مساله را در همان کربلا خاتمه یافته تلقی می کردند و کاروانی از سرهای بر نیزه و زنان و دخترانی اسیر و در بند، راه نمی انداختند، هرگز کوفه و دیگر بلاد اسلامی نه از انقلاب حسینی آگاه می شد و نه این که حرکت های تحریک آمیزی از سوی اسیران در کوفه و شام و مدینه رخ می داد.
اما حماقت یزیدیان موجب شد تا آن چه که امام حسین(ع) اراده کرده بود به تحقق رسد و اصلاحات آغاز شود.
باتوجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه داری که حکومت اموی از زمان معاویه، علیه اهل بیت(ع)- به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود- بی شک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگری و بیدارسازی نمی پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت های وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان می دادند و اجازه نمی دادند که امام حسین(ع) به اهداف خود برسد ولی حرکت کاروان اسیران کاملا ضد حکومت و خلافت وقت بود.
در حقیقت کاروان اسیران از شط تا شام و تا مدینه در دوران اسارت- که کینه توزی سفیهانه یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود- نه تنها اجازه تحریفی را به دشمنان نداد؛ بلکه موجب شد تا زمینه برای بیان اهداف انقلاب و دگرگونی و تغییر نگرش جامعه فراهم آید و زبانه های خشم پس از خطبه نخست حضرت زینب(س) در کوفه ضد حکومت شعله ور شود و زنان به عنوان نخستین متاثران از حرکت عاطفی کاروان اسیران و وضعیت اسفبار ایشان، بر شوهران خود قیام کنند و کسانی را که در جنگ حضور داشتند، سرزنش کنند و از خانه بیرون رانند و فرصت به مخالفان داده شود تا شمشیر انتقام بر کشند و قیام های پی درپی را ایجاد کنند.
حرکت اصلاحی امام حسین(ع) در کربلا با کاروانی از پیام های اصلاحی، تا کاخ یزید رفت و آن جا را فرو پاشاند به گونه ای که دیگر هرگز هیچ کس به خود اجازه نداد تا در مسیری گام بردارد که معاویه و یزید برداشتند؛ زیرا همواره نسلی در کنار امت وجود داشت که از عاشورا، درس های بسیار گرفته بود.
در حقیقت بعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین(ع)، نشان دادن چهره سفاک، بی رحم و غیرانسانی یزید و حکومت وی بود. یکی از عوامل موثر در پذیرش پیام از سوی مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوی پیام آوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخی از جناح ها، گروه ها و احزاب سیاسی هنگام تبلیغات برای نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومی، مظلوم نمایی می کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنان که مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.
● آمیختگی مظلومیت با فداکاری اهل بیت
در حادثه کربلا، نه مظلوم نمایی؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکاری اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالی ترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونه ای که امروز نیز صدای آنان، در وجدان بشریت به گوش می رسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگی داشتند و نه توان رزم؛ با قساوت بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگی عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب های تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه های آنان به آتش کشیده شد و... این عوامل در ابلاغ پیام و افشای ماهیت حکومت یزید، کمتر از آن شهادت و جانبازی اصحاب نبود. همین صدای «العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین علی اصغر(ع) است که آن شمشیر زدن ها و خون های ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنی امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را به شکل مثله و قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده ای در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
اینجا اگر امام سجاد(ع) می فرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام- که شناخت عمیقی نسبت به اهل بیت نداشتند- خیلی مهم نبود؛ زیرا می گفتند: «در جنگ، افرادی کشته می شوند و یکی از آنان امام حسین بود.»
اما سجاد(ع) فرمود: بر فرض قصد کشتن دارید؛ اما چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمه های او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدری در نزد افراد، غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانی کرد و یک جنبش فکری و فرهنگی، علیه رژیم اموی به راه انداخت.
به طور کلی می توان گفت عزیمت کاروان زنان و دختران و کودکان با امام حسین(ع)، تاثیر و نقشی هموزن شهادت آن حضرت و یارانش داشت. حضور کاروانیان در آن واقعه هولناک و تحمل همه مرارت ها و رنج ها همگی زیبایی، حکمت و خیر و برکت بود، چنانکه حضرت زینب(س) در مجلس یزید، در عبارتی پر مغز و خلاصه اعلام کرد: من در کربلا جز زیبایی، چیزی ندیدم.
و اگر غیر از این بود و اگر آمدن آنها به کربلا براساس برنامه از پیش تعیین شده الهی نبود، هیچگاه حسین و یارانش راضی نمی شدند آن مخدرات و نازدانه های اهل بیت(ع) کوچکترین ملال و رنجی را مشاهده و تجربه کنند و چه خوب گفته شاعر شیرین زبان تبریزی.
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
احمد سلیمی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید