چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آبی که گوسفندان را ببرد !


هر چه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی !
آورده اند كه ...
مردی بود گوسفند دار و رمه های بسیار داشت ، او را شبانی بود ، بسیار پارسا و دیندار . هر روز شیر گوسفندان را دوشیده و بدون كم و زیاد پیش صاحب گوسفندان می برد . ‎آن مرد مقداری آب با شیرها تركیب می كرد و به شبان میداد و می گفت : برو بفروش و آن شبان آن مرد را نصیحت می كرد و پند می داد كه : ای خواجه ، با مسلمانان خیانت نكن ، زیراهر كس كه با مردمان خیانت كند عاقبتش نامعلوم خواهد بود .
مرد سخن شبان را نشنیده می گرفت و هم چنان آب در شیر داخل می كرد ، تا اتفاق را یك شب ، این گوسفندان را در رودخانه بخوابانید و خود بر بالای بلندی رفت و بخفت و فصل بهار بود ناگاه بر كوه ، بارانی عظیم ببارید و سیل برخاست و به درون رودخانه راه یافت و این گوسفندان را هلاك كرد .
شبان به شهر آمد و پیش صاحب گوسفندان رفت ، بدون شیر !
مرد پرسید كه چرا شیر نیاوردی ؟ شبان گفت : ای خواجه ترا چند بار گفتم كه : آب در شیرها میامیز كه خیانت باشد ، به حرف به من گوش نكردی .
اكنون آن آبها را كه همه به نرخ شیر به مردم داده بودی همه جمع شدند و دیشب حمله آوردند و گوسفندان تو را بردند .
منبع : شمیم