پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا
معرفی افشین شاهرودی؛ دهه ی شصت
● شاهرودی:
«یک اثر هنری باید انسان را به فکر و اندیشه وادارد. اگر چیزی را شسته و رفته به مخاطب بدهیم، بی آن که تلنگری به احساس و اندیشهی او زده باشیم، کار مهمی صورت ندادهایم». باید روی واژهی تلنگر حساب بیشتری باز کرد. نمیدانم شاهرودی باز هم از چنین واژههایی بهره میبرد یا نه ولی من سهم زیادی برای آن قایلام. برخیها زندگی دو نیمهای دارند و از این نظر قابل ارزیابیاند. نیمهی نخست آثار شاهرودی نیز برایم جاویداناند. دودکش آجرپزی بلندش مرا به زانو درمیآورد و این همان تلنگریست که از شاهرودی ربودم. گرد آوردن واژههایی درخور برای این آثار دشوار است و من قصدم فقط پرداختن به این دو گونه زندگی آثارش است. آن چه مرا به این متن رهنمون میسازد همین تلنگر مورد اشارهی شاهرودیست.
در این اثر، ارتباط دو نشانه ما را در برابر حجم کوره خم میکند. لایههایی که از زبان ما آراسته میشوند تا تعبیری از اثر تولید کنند، باید بیش از تصویر دو بعدی عکس اثر بخشند. زبان هنر به خطوط و ریتم و رنگ است ولی زبان سخن ریتم خودش را دارد. یک جا نشاندن این دو کاری دشوار است و به همین جهت ارزشمند. روابط منطقی این دو (متن/ عکس) با بررسی نشانهای موجود در اثر و مفهوم آن ایجاد میشود.
بهانهی من برای طرح دوبارهی آثار شاهرودی رویکرد متفاوت او به عکاسیست. با کنار هم گذاشتن تجربههای اخیر او رازی ناگشوده بر جا میماند. به دست آوردن گوهر نگاه او انگیزهام از این نوشتار است.
در کتاب ماندگارش «پنجاه و پنج عکس» ما شاهد توجهات او از گونهی جامعه شناختی و روان شناختی به موضوعات مهمی هم چون کورههای آجرپزی، ماهیگیران، معلولان و زلزلهی منجیل هستیم. به نظرم او معتقد بود که عکس باید تماشاگر را برانگیزاند. زاویهای که «چرایی و چه گونگی» در مردم تولید کند، برای او مهم بود. «شسته و رفته بودن اثر» در واقع نزدیک به این مضمون است که تلاش عکاس در کادر اثرش وارد نمیشود و کلیت اثر با نمایشهای بی جا بر ذهن تماشاگر نمینشیند. تکاپو برای یافتن زاویهای که اهمیت و ارتباط موضوع را نشان دهد به چند سال کار نیاز دارد و این جست و جو در چارچوب عکس بر ذهن تماشاگر مینشیند. نتیجهی این تکاپو پیچیدگی همراه با تعمق است ولی، این پیچیدگی در اثر تعمدی نیست. برای کسی که نسیم این تلاش را چشیده است سخن سرراستیست. این در واقع، مربوط میشود به تجربههایی از زندگی که برای هر کسی میسر نیست.خوانش عکس به چنین تجربههایی نیاز دارد و در غیر این صورت، پیچیده به نظر میرسد. عکس هم چون فیلم حرکت ندارد بنابر این، در عکاسی باید در تصویری تک کادر از زندگی و کار بهرهای فشرده برده شود. از این رو، بهرهمندی شاهرودی از وضعیت روانی و جسمی معلولان در موفقیت در چهره نگاریشان آشکار میشود. این تک کادر باید بیشترین روشنایی از زندگی همیشگی آنان را رو کند، و آن چه که تماشاگر هیچ بهرهای از تجربهی چنین زندگی را هرگز نداشته است.
کسانی که تجربهی پروژهی عکاسی دارند خواهند فهمید بی نفوذ به لایههای زیرین سوژهی مورد نظر حرکتی از زندگی آنان پدید نخواهد آمد. و ما با تماشای این آثار بر مدار جسارت نگاه او قرار میگیریم که بیگمان از تلاش او برمیخیزد.
هنگامی که ما با این آثار به گذشته پیوند میخوریم یک احساس نوستالژیک و دردناک در وجودمان شعله میکشد. ما امروزه با برخورداری از تکنیکهای عکاسی باز به گذشته برمیگردیم. دلیل این امر اگر چه وضعیت نابسامان کشور ما در اجرای آثار هنریست، با این حال پاسخ شایستهای نیست. وقتی از اکنون به سوی گذشته مینگریم یک پیام برای ما دارد: اکنونِ ما پاسخگوی گذشته نیست. یعنی که، رونق گذشتهی ما بریده شده و گفتاری از آثارهنری پی ریخته نشده است. نقد و بررسی و متن نوشتهها وظیفهی چنین امری را بر عهده داشتند که به نوعی بر مدار تساهل و سخره مدفون مانده است. هوسهایی با نام شعر، گسستگی گذشتهی پربار را به نمایش میگذارد. پیوند گذشته با اکنون با بازگشت دوباره امکان نمییابد. گفتارهای متداول و کلیشهای باید برکنده شود و بنیانی از انتقادها و فلسفههای هنر پی افکنده شود. پس، ارزیابی عکس نوشتهها از سوی عکاسان و ادیبان راه گشای شکوفایی هنری خواهد بود. من قصد بررسی آثار شاهرودی را ندارم بل که تنها مورد من مشکلیست از نوشتههای ساده انگارانه بر عکسهای ایشان.
بنا به تجربهی چند سالهی شاهرودی مرا این خامیست که چندان در حول و حوش او بپیچم. اما باز بودن بررسی آثاری از این دست به امید دست یابی به استحکام نوشتههاست. بدتر از اینها، فرآیند رسیدن به این موقعیت از عکسهاست که با نام خلاقیت در عکاسی تمام میشود. کسانی که به چنین خلاقیتی دست یافتهاند با شاهرودی قابل مقایسه نیستاند. او تجربههای خوبی را پشت سر دارد. با مقایسهی این آثار میتوان نتیجه گرفت، ما به فقر فلسفی دچار میشویم. فقری که تاروپود هنرمان را رشته میکند. آثار هنری ژرف، نگاهی ژرف میطلبد و سخنی ژرف پرتو این هنر را بازتاب خواهد داد. سهل انگاریهایی به نام شعر یا نوشته بر حول و حوش عکس نه شاهرودی که گریبانگیر همهی توشوتوان هنر ما خواهد بود. توافق شاهرودی با نوشتههایی که بر اثرش رفته قابل گذشت نیست. در بررسی آثار هنری دو گونه برگشت به تاریخ رخ میدهد: برگشتی که با انبانی از توشهی هنر همراه است و دیگر این که، برگشتی که یارای نگاه به تاکنون هنر را ندارد.
در این اثر متن نوشتهی شاهرودی، دو گونه نوشته آمده است که پاورقی این نوشتهها سنگ تمام سخرگی عکاسیست. اما در نوشتهی خود شاهرودی، من به جای «گریهی ماهیها» تعبیر یدالله رویایی را قرار میدهم:
مرگ را کو همتی تا جان ما
بشکند زندان تن را پر غرور.
دست ما و موج سنگین هلاک
خون ما و آب دریاهای دور
گر زمانی ماهی بیتاب رود،
بگذرد بر بستر شنهای داغ؛
گندم از شوراب روید، گل ز سنگ،
خو بگیرد با غم پاییز، باغ.
فضای شعر رویایی در نسبت عکس قرار گرفته است. به زعم من، فضای امکان هر دو وجود دارد ولی در نوشتهی شاهرودی چنین فضای امکانی از هستنها با برگشت به ادبیات شفاهی و روزمرگی بریده شده است. نتیجه این که، هدایت شعر به فضای بازتری از زندگی و فلسفه، توانایی عکس را افزون میکند: گندم از شوراب روید، گل ز سنگ. و پس از این: خو بگیرد با غم پاییز، باغ. اما، «خو بگیرد» عادت کردن نیست؛ برقرار کردن همان تور پیچیدهی زندگی و هستیست.
این گونه آثار غالبا دارای دو تعبیر گوناگوناند:
تلاش مردان و مرگ ماهی،
تلاش مردان و تضاد زندگی.
در این جا، دو واژهی مرگ و تضاد در جای هم نشستهاند. در جایگزینی این دو ایرادی نیست ولی ذوق من در بهره بردن از «تضاد» در این است که زندگی را در برابر مرگ قرار ندهم بل که، در کنار هم روند. زندگی هم چون تور ماهیگیری در هم تنیده و گفتن این که بیضرر و زیان باید زیست، برای من چندان خوشایند نیست. و در واقع، این خوشایندی از نگاه یا فلسفهی من برمیخیزد. در نگاه شاهرودی، نسیمی از این پیچیدگی زندگی و مرگ دیده میشود ولی واژهی «گریه» چنین بازتابی از «تور زندگی» را ندارد.
آثار شاهرودی با اشعار و سخنانی ترکیب شده که هیجان امر واقعی و ملموس را به سخرهی طنز آلوده است. دوستانی که معتقدند عکس را نباید به متن آلود، من بیرق مخالفت علم میکنم ولی نه این گونه برخوردهای ساده انگارانه از ادبیات. در این جا من تسلیم عکس محض هستم. تعبیری که من از اثر شاهرودی داشتم با این نوشتههای دوروبرش متلاشی میشود. سخت کوشی مرد در برابر کورهی عظیم ستودنیست چنان که عکاساش میخواهد. اما، نوشتهی اثر توش و توان مرد را بر باد میدهد. آیا عکاس با مرد این گونه رفتار میکند؟ مردی که در برابر این کوره بیل میزند چه گونه با این دست اندازهای ادبیاتی همراه میشود؟ رفتار ما در برابر تلاش او مبتذل است. خلاقیتی که این نوشتهها بر آثار شاهرودی فراهم میآورد تلاشهای پیشیناش را رها میکند.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست