جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا
سلام عمو!
![سلام عمو!](/mag/i/2/qycq6.jpg)
www. rokhdad.comچاپ شده) واقعا ارزش چاپ مجدد را دارد. سه ماه است درباره این فیلم صحبت میكنیم، اما این مطلب پرتو تازهای به كل مناقشات درباره این فیلم میافكند؛ اینکه نکند اتفاقا آدم بدهای فیلم را بشود از میان آن ۳۰۰ نفر جست و اینکه شاید بشود جای ایرانیها و آمریکاییها را در این فیلم عوض کرد. ژیژک ثابت میکند که همیشه زاویه تازهای برای نگاه کردن به موضوعی بارها مطالعهشدهای وجود دارد.
فیلم ۳۰۰ ، ساخته زک اسنایدر، حماس? ۳۰۰ سرباز اسپارتی، که خود را در ترموپیلا برای متوقف کردن حمله سپاه ایرانی خشایارشا قربانی کردند، بهعنوان بدترین نمون? میلیتاریسم وطنپرستانه با اشارت به تنشهای اخیر با ایران و وقایع عراق مورد حمله قرار گرفت- اما آیا واقعا همه چیز اینقدر واضح و سرراست است؟ اتفاقا باید از این فیلم در مقابل این اتهامات به طور تمام و کمال دفاع کرد.
اشاره به دو نکته ضروری است:
اولی مربوط به خود داستان است- داستان کشوری کوچک و فقیر (یونان) که مورد حمله دولت بسیار بزرگتری (ایران) قرار گرفته، کشوری که در آن زمان بسیار پیشرفتهتر و حائز فناوری نظامی بسیار توسعهیافتهتری است- آیا فیلهای ایرانی، غولها و پیکانهای بزرگ آتشین، نسخههای باستانی جنگافزارهای فوق پیشرفته نیستند؟ وقتی آخرین گروه بازمانده اسپارتیها و شاه لئونیداس، توسط هزاران تیر کشته میشوند، آیا بهنوعی توسط سربازهای فوق پیشرفته، که سلاحهای پیچیدهای را از فاصلهای دور و امن به کار میگیرند، به قتل نمیرسند؟ مثل سربازان آمریکایی که امروزه دکمه شلیک موشکها را در ناو جنگیشان از فاصلهای امن در خلیج فارس فشار میدهند؟ علاوه بر این، خشایار ... سعی میکند لئونیداس را با وعده صلح و لذات جسمی به پیروی از خویش جلب کند، به شرطی که به امپراطوری جهانی ایران بپیوندد.
تمام آنچه خشایار از او میخواهد تنها به جاآوردن ژست ظاهری زانو زدن است؛ یعنی به رسمیت شناختن برتری ایران. اگر اسپارتیها به این کار تن دهند، نائل به قدرت مطلق بر تمام خاک یونان خواهند شد. آیا این همان چیزی نیست که پرزیدنت ریگان از حکومت ساندینیستای* نیکاراگوئه درخواست کرد؟ تنها کافی است به آمریکا بگویند: «سلام عمو!» ... و آیا دربار خشایار همچون بهشتی از کثرت فرهنگی و تنوع رسوم زندگی ترسیم نشده است؟ و آیا اسپارتیها با انضباط خشک و روحیه ایثارگریشان، خیلی نزدیکتر به چیزی مثل طالبان نیستند که از افغانستان دفاع میکنند؟... سلاح اصلی یونان در مقابل این برتری نابودکنند? نظامی، انضباط و روحیه ایثارگری است و به نقل از بدیو: «ما به یک انضباط تودهای نیاز داریم. حتی میگویم: «...آنها که هیچ ندارند، تنها انضباط خود را دارند.» فقرا، آنها که هیچ قابلیت مالی یا نظامی ندارند، آنها که هیچ قدرتی ندارند، تنها داراییشان انضباطشان است، تواناییشان برای متحد عمل کردن.
این انضباط خود در واقع نوعی تشکیلات است.» در عصر حاضر که لذتجویی بیحدوحصر ایدئولوژی حاکم زمانه است، زمان آن فرا میرسد تا چپ، انضباط و روحیه ایثارگری را در خود (باز) بپروراند: هیچ چیز ذاتا فاشیستی در این ارزشها وجود ندارد.
اما حتی در این هویت بنیادگرای اسپارتیها ابهام بیشتری وجود دارد؛ بیانیهای از پیش برنامهریزیشده. نزدیک به انتهای فیلم، آرمان یونانیان را اینگونه توصیف میکند: «علیه سلطه فرهشاهی [mystique] رو به سوی آیند? روشن.» که جلوتر بهعنوان حاکمیت آزادی و خرد تعریف میشود- به نظر شبیه به یک برنام? روشنگری مقدماتی میآید، این را نیز به یاد بیاورید که در ابتدای فیلم، لئونیداس آشکارا از پذیرفتن پیام «اوراکل»های فاسد سر بازمیزند. اوراکلها ادعا داشتند خدایان لشکرکشی برای متوقف کردن ایرانیان را منع میکنند- که بعدا متوجه میشویم «اوراکل»ها که ظاهرا پیام الهی را در یک حالت خلسه دریافت میکنند در واقع از ایرانیان رشوه گرفته بودند، مثل «اوراکل» تبتی که در سال ۱۹۵۹ پیام ترک کردن تبت را به دالاییلاما رساند- که همانطور که امروز میدانیم- مزدور CIA بوده است.
اما در مورد جلوه پوچ [absurd] ایده شرافت، آزادی و خرد چطور، که توسط انضباط شدید نظامی تداومیافته، مثل معدوم کردن کودکان ضعیف؟ این «اعمال نامعقول و ناپسند» واقعا هزین? نیل به آزادی است- همانطور که در فیلم عنوان میشود: آزادی رایگان نیست. آزادی چیزی نیست که به کسی بخشیده شود، آزادی با مبارزهای دشوار به دست میآید که طی آن هر کس باید آماده باشد تا هرچه دارد به خطر بیندازد.
انضباط نظامی خشن اسپارتا، تنها، ضدّ بیرونی «لیبرال دموکراسی» آتنی نیست، بلکه شرط ذاتی آن است و اصلا بنیان آن را پیمیافکند: سوژه آزاد خرد فقط طی انضباط و انتظام نفسی خشن سر بر میآورد. آزادی واقعی آزادی در آن انتخابی نیست که از مکانی با فاصلهای امن انجام میشود، مثل انتخاب کردن بین یک کیک توت فرنگی و یک کیک شکلاتی، آزادی واقعی با الزام گره خورده است، وقتی کسی حقیقتا دست به یک انتخاب آزادانه میزند که انتخابش، خود، نفس وجود او را بهخطر بیندازد- او این کار را میکند چون به سادگی «گزینهای جز این ندارد».
هنگامی که کشور کسی مورد اشغال بیگانه قرار میگیرد و رهبر مقاومت او را به جنگ علیه اشغالگران فرا میخواند، منطق این نیست که: «در انتخاب خود آزادی»، بلکه : «آیا نمیبینی که این تنها کاری است که برای حفظ شرافت خود میتوانی انجام دهی؟» جای تعجب نیست که تمام تساویگرایان رادیکال، از روسو گرفته تا ژاکوبینها، اسپارتا را تحسین و جمهوری فرانسه را اسپارتای جدیدی تصور کردند: هستهای رهاییبخش در روحیه انضباط نظامی اسپارتا وجود دارد که حتی پس از فاکتور گرفتن تمام مواردی چون چگونگی توزیع حقوق طبقاتی اسپارتا، استثمار ظالمانه و وحشتافکندن بر بردگانشان، باقی میماند.
حتی مهمتر از اینها احتمالا سویه فرمال فیلم است: تمام فیلم در انباری در مونترئال تصویربرداری شده است و تمام پسزمینه و بسیاری اشخاص و اشیا به طور دیجیتالی خلق شدهاند. به نظر میرسد ویژگی مصنوعیبودن پسزمینه به خود بازیگران «واقعی» نیز سرایت کرده است. آنها همچون شخصیتهایی از کتابهای کمیک هستند که به حرکت در آمدهاند.
(فیلم از روی رمان تصویری فرانک میلر با عنوان ۳۰۰ ساخته شده). به علاوه حالت ساختگی (دیجیتال) پسزمینه، فضایی اختناقآور ایجاد میکند، انگار که داستان در واقعیت «واقعی» با آن افقهای بیکران و فراخش رخ نمیدهد، بلکه در «جهانی بسته» رخ میدهد؛ نوعی جهان جایگزین در فضایی بسته. از منظر زیباشناختی ما چندین گام از مجموعه جنگ ستارگان و ارباب حلقهها جلوتر هستیم: با وجود اینکه در این مجموعههای سینمایی نیز بسیاری از اشیا و افراد پسزمینه به طور دیجیتالی خلق شدهاند، تاثیر آنها همچنان مثل شخصیتها و اشیای (واقعی و) دیجیتالی است که در جهانی «واقعی» و بیکران قرار گرفتهاند؛ در ۳۰۰، برعکس، همه شخصیتهای اصلی بازیگران «واقعی» هستند که در پسزمینهای مصنوعی قرار گرفتهاند، ترکیبی که جهان «بسته» بس بسیار غریبتری از آمیزه «سایبرگ» انسانهای واقعی نصبشده در جهانی مصنوعی میسازد. تنها در ۳۰۰ است که ترکیبی از بازیگران «واقعی» و اشیا و محیط دیجیتالی موفق به آفرینش فضای مستقل زیبایی شناسانهای شده است.
عمل ترکیبکردن هنرهای مختلف، گنجاندن نوعی ارجاع به هنرهای دیگر در یک هنری، سنت دیرینهای است مخصوصا در مورد سینما؛ به طور مثال بسیاری از پرترههای هاپر از زنی پشت یک پنجره گشوده، در حال نگاه کردن به بیرون، به روشنی تجربه سینما را تداعی میکند. (یک شات بدون نمایش کانترشات آن به نمایش در میآید).
چیزی که ۳۰۰ را قابل توجه میکند این است که در آن (البته نه برای اولینبار، اما به طریقی که از منظر هنری بسیار جالبتر از مثلا دیک تریسی نوشته وارن بیتی است)، هنری که از لحاظ فنی پیشرفتهتر است (سینمای دیجیتالی) به هنری کمتر پیشرفته ارجاع میدهد (کمیکها). اثر ایجادشده آن است که «واقعیت حقیقی» معصومیت خود را از دست میدهد، و چون قسمتی از جهانی بسته و مصنوعی ظاهر میشود که تجسم بینقصی است از وضعیت نامساعد اجتماعی/ایدئولوژیکی ما. بنابراین آن منتقدانی که ادعا داشتند «سنتز» دو هنر در ۳۰۰ با شکست مواجه شده دقیقا به علت صدق گفتهشان در اشتباه بودند: البته «سنتز» ناموفق است و البته جهانی که در آستانه سقوط میبینیم توسط آنتاگونیسم و تناقضی ژرف پیمایش شده، اما درست همین آنتاگونیسم است که نمودی از حقیقت است.
اسلاووی ژیژك ـ ترجمه آریا ثابتیان
www.lacan.com/zizhollywood.htm
www.lacan.com/zizhollywood.htm
منبع : روزنامه هممیهن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست