چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
کشف حزب «ملل اسلامی»
سیدمحمدكاظم موسویبجنوردی، طلبه ایرانی مقیم نجف، سرانجام به ایران آمد تا حزب مخفی سیاسی ــ نظامی خود را راهاندازی كند. او هسته اولیه حزب ملل اسلامی را با چند تن از دوستان و بستگانش راه انداخت و بهمرور بر گستردگی تشكیلاتی و عضوی آن افزوده شد. بهنظر میآید آنها درجستجوی تحقق نظامی بودند كه اكنون حكومت اسلامی یا جمهوری اسلامی ایران آن را به ظهور رسانده است؛ اما تفاوتهایی در شكل و محتوای حكومت اسلامی مدنظر آنها با جمهوری اسلامی وجود داشت. سرانجام آنها قبل از انجام فعالیتهای موثر، توسط نیروهای رژیم شاه دستگیر شده و تا سالهای نزدیك به انقلاب در حبس و تبعید بهسر بردند. هركدام از اعضای اصلی آن سرنوشتی پیدا كردند كه بررسی هریك از آنها در نوع خود بسیار جالب است؛ برخی به سازمانهای دیگر پیوستند و برخی نیز با جریان انقلاب اسلامی تحت رهبری امامخمینی(ره) همراهی كردند و هماكنون در نظام جمهوری اسلامی ایران مسئولیتها و فعالیتهایی را سامان میبخشند.
روزنامههای عصر آخرین روز دیماه ۱۳۴۴ در تیتر اول خود نوشتند: «حزب مخفی جدیدی در تهران كشف شد»، «كشف شبكه یك حزب مسلح مخفی در تهران»[i] و... . این خبر افكار عمومی را به خود جلب كرد، روزنامهها بهسرعت فروش میرفت و اخبار آنها دهان به دهان میچرخید: «در پایتخت چه خبر است؟!» متن خبر حاوی نكاتی قابل تامل بود. سرتیپ فرسیو، معاون وقت دادستانی ارتش، در یك مصاحبه مطبوعاتی اطلاعات درست و غلطی از ماجرا ارائه كرد. وی مدعی شد ماموران از مدتی پیش به رفتوآمدهای عدهای جوان مشكوك شده و آنها را تحت مراقبت قرار دادند، تااینكه در ساعت سه بعد از نیمهشب بیستوسوم مهرماه، جوانی به نام محمدباقر صنوبری، هنگام خروج از خانقاهی در شهرری به همراه كیفی سیاه (محتوی مدارك، جزوات و نشریاتی از حزب ملل اسلامی) دستگیر گردید. در ادامه تحقیقات، تعداد نفرات دستگیرشده افزایش یافت و به دنبال آن، تعدادی به ارتفاعات شمال شمیران پناهنده شدند، ولی سرانجام محل اختفای ایشان توسط مامورین محاصره شد و اعضای متواری حزب دستگیر گردیدند. فرسیو در این مصاحبه گفت: «با بهرهبرداری از دفاتر حزبی كه نام كلیه اعضا بهطوررمز در آن ثبت شده بود، كلیه اعضای این جمعیت دستگیر و منازل آنان با رعایت تشریفات قانونی بازرسی شد و مدارك قابل توجه دیگری نیز در اختیار مامورین قرار گرفت.»[ii]
روزنامه شانزدهصفحهای كیهان، با آبوتاب فراوان به شرح و تفصیل كشف حزب ملل اسلامی پرداخت و با درج عكسهایی از رهبر و اعضای حزب و نیز تصاویری از محاصره كوهستان، بر هیجان ماجرا افزود. روزنامه مذكور درخصوص علت تاخیر سهماهه در انتشار اخبار حادثه مینویسد: «خبرنگاران كیهان كه از روزهای اول فعالیت مامورین، لحظهبهلحظه دنبال ماجرا بودند، درهمانموقع مطالب جالبی از تلاش و جستجوی مامورین تهیه كردند ولی چون انتشار آن مطالب، ممكن بود به تحقیقات مامورین از نظر كشف قضیه لطمه بزند، بعد از تحقیقات كافی، امروز گزارش خبرنگاران ما به نظر خوانندگان میرسد.»[iii]
فرسیو[iv] در مصاحبه مطبوعاتی خود توضیح داد كه حزب مذكور كاملا مخفی و زیرزمینی بوده و اصول استتار و پنهانكاری را بهنحوبسیارماهرانهای در شئون این جمعیت مراعات كردهاند. وی هدف این حزب را قیام مسلحانه، ایجاد جنگ اعصاب و ترور، اغتشاش، آشوبگری و خونریزی برشمرد. او تعداد دستگیرشدگان را شصتونه نفر اعلام كرد. برای چهارده نفر از ایشان منع پیگرد صادر شده بود و پرونده اتهامی پنجاهوپنج نفر دیگر نیز تنظیم گردید و بههمراه كیفرخواست به دادگاه فرستاده شد. فرسیو خبر از بهدستآمدن ده قبضه سلاح از دستگیرشدگان داد و سن متوسط دستگیرشدگان را بیستویك سال اعلام كرد و گفت: رهبر حزب، فردی به نام محمدكاظم موسوی بجنوردی، بیستوچهارساله است.
سیدمحمدكاظم موسویبجنوردی، فردی كه از او بهعنوان رهبر حزب یاد میشود، متولد ۱۳۲۱.ش در شهر نجف اشرف است. وی فرزند مرحوم آیتالله سیدمیرزاحسن موسویبجنوردی (از بزرگان حوزه علمیه نجف و از مراجع تقلید) میباشد كه در نوجوانی با فعالیتهای سیاسی آشنا شد و به عضویت حزبالدعوه عراق درآمد. او پس از تحصیلات متوسطه، برای كسب علوم دینی وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد. بجنوردی در چهاردهسالگی به اتفاق چند نفر از همسالان خود كتابخانهای تاسیس كرد و در شانزدهسالگی، پس از مطالعه مجموعهای از كتابهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی، اندیشه انقلاب مسلحانه و تشكیل حكومت اسلامی در ذهن وی شكل گرفت و در پی آن، به برگزاری جلسات آموزش علوم سیاسی و تفسیر وقایع روز اقدام نمود. وی در هیجدهسالگی به ایران آمد و دروس حوزوی خود را در مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) پی گرفت.[v]
بجنوردی در ایران با توجه به اندیشههایی كه از هنگام اقامت او در عراق و فعالیتش در حزبالدعوه در ذهن او شكل گرفته بودند، به فكر راهاندازی یك تشكیلات و سازماندهی مخفی افتاد تا بتواند افراد همفكر خویش را در آن سازماندهی و انسجام بخشد و برای اهدافی كه در سر داشت، با كمك آنها برنامهریزی نماید. او ابتدا به سراغ دوستان دوران كودكی و نیز بستگان خویش رفت و بهاینترتیب در اواخر سال ۱۳۴۰ اولین گامها به سوی تشكیل حزب ملل اسلامی برداشته شد. حسن عزیزی، دوست دوران كودكی كاظم بجنوردی، اولین كسی بود كه پس از بجنوردی به حزب پیوست. عزیزی نیز پسردایی خود، سیدمحمودی (سیدمحمد سیدمحمودیطباطبایی قمی) را معرفی كرد. هاشم، قاسم و كاظم آیتاللهزاده اصفهانی (پسرداییهای بجنوردی)، محمد مولوی، محمدصادق عباسی و شهبازی را نیز میتوان جزو پیشكسوتان حزب به حساب آورد كه به اتفاق همه ایشان، اولین جلسه كمیته مركزی حزب در اسفند ۱۳۴۰ در منزل هاشم آیتاللهزاده تشكیل گردید. اما پسازآن، محل تشكیل جلسات كمیته مركزی به آپارتمانی واقع در خیابان صفاری منتقل گردید.[vi]
ابوالقاسم سرحدیزاده درخصوص پیدایش فكر تشكیل یك سازمان مسلحانه اسلامی، میگوید: «بدونشك هر كاری یك نقطه شروع دارد و نقطه شروع حزب ملل اسلامی، آقای محمدكاظم موسویبجنوردی بود. ایشان از ایرانیان ساكن عراق بودند... او دریافته بود كه حكومت شاهنشاهی جز با اعمال فشار ریشهكن نخواهد شد و چون در آن زمان جوان بود، طبیعتا راهحل مسلحانه به ذهنش رسید و با چنین دریافتی، به فكر تشكیل یك حزب و گروه افتاد. با همین فكر، برای ادامه تحصیل به ایران آمد و پس از مدتی متوجه شد كه خیلیها آمادگی حركت دارند. در ابتدا حزب با تعداد اندكی شروع به كار كرد... .»[vii]
لازم به ذكر است كه حزب در سالی شكل گرفت كه دولت علی امینی بر سر كار بود؛ دولتی كه بر اثر فشارهای دولت جان اف. كندی (رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده امریكا) بر سر كار آمده و در یك حركت رفرمیستی، به دنبال ایجاد فضای باز سیاسی بود، فضایی كه جبهه ملی میتوانست تجدید حیات كند و برای خود جلسه و میتینگ برگزار نماید و نهضت آزادی هم اعلام موجودیت كند؛ پس منطقی مینماید كه در این برهه، تمایلات سیاسی بهصورتآشكار و پیدا ــ نه مخفی و زیرزمینی ــ دنبال شوند. اما بجنوردی كه در سال ۱۳۳۹ وارد ایران شده بود، نتوانست در عرض یك تا دو سال ارزیابی صحیحی از وضعیت و شرایط سیاسی جامعه داشته باشد. اندیشه سیاسی وی درواقع در خارج از كشور شكل گرفته بود و او از جریان امور ایران تاحدودی به دور بود؛ بهویژهآنكه عضویت در حزبالدعوهٔ عراق[viii] در شانزده سالگی نظرگاههای دیگری را به روی او گشوده بود: «در حزبالدعوه بااینكه من نوجوان بودم، بهخاطر سطح بالای مطالعات و آگاهی نسبی كه داشتم، مسئول سه حوزه حزبی شدم.
بعضی از اعضای حوزهها سنوسالشان از من بیشتر بود. پیدا بود كه روی من حساب میكردند. حالا دیگر برای خودم در مسائل سیاسی صاحبنظر شده بودم و میتوانستم اوضاع سیاسی را تحلیل و تفسیر كنم. در همان روزها در عراق ژنرال عبدالكریم قاسم كودتا كرد و خاندان سلطنتی را برانداخت و در عراق رژیم جمهوری برقرار شد. ... كودتای قاسم با استقبال عمومی مواجه شد. ما از این ماجرا سخت هیجانزده شده بودیم ... یكبار به مسئولم گفتم كه در عراق ... دیگر امكان برپایی انقلاب اسلامی نیست، ولی در ایران به دلیل شرایطی كه پس از كودتای بیستوهشتم مرداد بهوجود آمده، این امكان و احتمال خیلی بیشتر است.»[ix]میتوان گفت بجنوردی شرایط سیاسی ایران را همچنان براساس جو سركوب و خفقان پس از كودتای بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲ تفسیر میكرد. درواقع او با الهام از حزبالدعوه و تحتتاثیر حوادث و جریانات سیاسی عراق و جهان بود كه به فكر تشكیل سازمان و گروهی مخفی افتاد تا با قیامی مسلحانه در جهت برقراری حكومت اسلامی حركت كند. او میگوید: «با توجه به اخباری كه در نشریات آن زمان منتشر میشد و به دست ما میرسید و همچنین مطالعاتی كه در زمینه انقلابهای چین و شوروی و جنگهای آزادیبخش الجزایر، كوبا، ویتنام و مبارزات ویتكنگها داشتم و دریافتهایم از برخی كتابهای تاریخ معاصر و آنچه مربوط به مبارزه و سازماندهی و جنگهای چریكی بود، تاحدودزیادی با مساله مبارزه مسلحانه آشنا شدم.»[x]
این حزب با برخورداری از مشی مسلحانه، یك مرام انقلابی را در سرلوحه اهداف خود قرار داده بود: «اساس و برنامه كار حزب بر محور ایجاد حكومت اسلامی استوار و برنامههایش در عرصههای اقتصادی، قضایی، فرهنگی و سیاست خارجی در شصتوپنج ماده مدون شده بود. روش كار و برنامه عملی تحقق اصول و نیل به اهداف، بر قیام مسلحانه و درگیری نظامی با رژیم پهلوی بود. فعالیت تشكیلاتی حزب به سه مرحله تقسیم شده بود: ۱ــ مرحله ازدیاد و تعلیم (رشد كمی و آموزشی) ۲ــ مرحله استعداد (آمادگی رزمی) ۳ــ مرحله ظهور (مبارزه علنی) كه دارای سه مرتبه بود: مرتبه اول، اعلام موجودیت حزب و دعوت مردم به مبارزه مسلحانه علنی. مرتبه دوم ارعاب و عملیات تخریبی در دستگاههای مهم دولتی از قبیل مجلس، وزارتخانهها و مراكز دولتی. مرتبه سوم، آغاز مبارزه مسلحانه تمامعیار تا پیروزی و برقراری حكومت اسلامی.»[xi]
در فعالیت تشكیلاتی حزب در مرحله ازدیاد و تعلیم، هدف، ایجاد سازمانی سیاسی و تشكیل هستههای اولیه حزب و تربیت كادرها بود. آموزش در این مرحله، عمدهترین كار محسوب میشد و اولویت با آموزشهای ایدئولوژیك بود. در مرحله دوم ــ كه از آن به استعداد یاد شد ــ هدف، ایجاد یك سازمان نظامی از بطن سازمان سیاسی حزب با ضریب امنیتی بسیار بالا بود. از جمله فعالیتهای مدنظر برای این مرحله، میتوان از آمادگی، آموزش نظامی، تهیه اسلحه، ساختن نارنجك و عملیات شناسایی نام برد. اما در آخرین مرحله فعالیت تشكیلاتی (مرحله ظهور) مقرر بود كه حزب اعلام موجودیت كرده و با تودهها تماس بگیرد. این مرحله، زمانی تحقق مییافت كه حزب بهحدی از قدرت دست یافته باشد كه بتواند حداقل از خود دفاع كند و بتواند با مردم ارتباط فكری و عاطفی برقرار سازد. این مرحله مبارزات مسلحانه، با اعلام موجودیت آغاز میشد. بجنوردی میگوید: «از نظر ما شروع مبارزه مسلحانه احتیاج به یك مقدمه و تدارك ویژهای داشت كه اسمش را “آشوبگری قهرآمیز” گذاشته بودیم. با اعلام موجودیت حزب، تهاجم نظامی ما ــ كه اصطلاحا به آن “سحرگاه انقلاب” میگفتیم ــ آغاز میشد. واحدهای عملیاتی ما براساس شناساییهای قبلی، تهاجم گستردهای جهت اعدام عناصر موثر، وابسته و سرسپرده به رژیم و امپریالیزم آغاز میكردند ... تكتك آنان را در خانههای خودشان معدوم كنند... .»[xii]
چنین فرایندی، در حالی اتخاذ شده بود كه حزب ملل اسلامی طبق اصول كلی تدوینیافته، خود را تابع قوانین اسلامی و پیرو مبانی قانونی قرآن، سنت، دلیل عقلی و اجماع میدانست. در حكومت اسلامی مدنظر حزب ملل دو مجلس ــ مجلس بزرگان (مجتهدین عادل) و مجلس مردم (نمایندگان انتخابی مردم) ــ پیشبینی شده بود. در اصل دوازدهم برنامه حزب، دولت اسلامی فعالیت كلیه احزاب را غیرمجاز میشمرد. در اصل چهاردهم، «ولایات متحده اسلامی با رعایت محیط و اصول جغرافیایی و استراتژیكی، به ولایات تقسیم میگردد و هر ولایتی دارای یك شماره بهخصوصی است.» اصل پانزدهم، تكلیف رئیسجمهور ولایات را مشخص میكند: «رئیسجمهور هر ولایت مستقیما از طرف مردم آن، برای مدت چهارسال انتخاب میشود.» جالباینكه طبق اصل شانزدهم، رهبر حزب ملل میتواند رئیسجمهور منتخب مردم را عزل كند و انتخابات را تجدید نماید، و جالبتراینكه طبق اصل هیجدهم، وزرای ولایات متحده اسلامی از طرف رهبر حزب تعیین میگردند.[xiii]
حزب ملل اسلامی برای حكومت اسلامی مدنظر خود، تحقق صلح جهانی، پشتیبانی از حقوق ضعفا، نجات ملتها از یوغ استعمار، پارهكردن زنجیر بردگی تودههای كارگر و نیز عدم دخالت در امور داخلی دیگر كشورها را بهعنوان مولفههای سیاست خارجی مورد تاكید قرار میداد. همچنین در برنامه اقتصادی حكومت اسلامی مدنظر حزب ملل، مالكیت فردی و حق عمومی محترم شمرده شده و تكلیف زمینهای كشاورزی مشخص گردیده بود. در این برنامه، برای حوزههای صنعت، حقوق كارگری، معادن، مالیات و بانكها و... تصمیماتی اتخاذ شده بود و بودجه ولایات متحده اسلامی، میبایست به تصویب كمیته مركزی میرسید. درباره قوه قضائیه نیز بجنوردی میگوید: «درباره قوه قضائیه تصریح كرده بودیم كه باید ضوابط اسلامی بر این قوه حاكم باشد. اسمی از روحانیت نبرده بودیم و لباس برای ما موضوعیت نداشت ولی شرایط قاضی از نظر ما اجتهاد و عدالت بود.»[xiv]
ساختار و تشكیلات حزب بر یك بنیان مخفیانه و زیرزمینی استوار شده بود و از طبقهبندی خاصی بهره میبرد: «در درجه اول كلاس بود، بعد از كلاس مدرسه بود كه از سه كلاس تشكیل مییافت. سپس واحد بود كه از دو مدرسه بهوجود میآمد. بعد از واحد، شاخه بود كه از دو واحد تشكیل میشد و هر دو شاخه تشكیل یك دسته را میداد و هر دو دسته تشكیل یك گروه و هر دو گروه شامل یك شبكه و بعد از شبكه، كمیته مركزی خودنمایی میكرد.»[xv]
كارگردان اصلی حزب (بجنوردی) میگوید: «حوزههای ما از یك تا سه نفر عضو داشت. اعضای حوزه فقط مسئول و رابط تشكیلاتیشان را كه یك نفر بود، میشناختند. هر رابط تشكیلاتی خودش عضو یك گروه دو سه نفره بود، یا بهطورمستقیم با یك مسئول و رابط دیگر حزب در ارتباط بود. این ارتباط زنجیرهای همینطور ادامه پیدا میكرد تااینكه به كمیته مركزی میرسید، هر چند حوزه، یك واحد و هر دو واحد یك شاخه را تشكیل میداد.»[xvi]
در این حوزهها و شاخهها كسانی عضویت مییافتند كه كاملا شناختهشده و مورد تایید یكی از اعضای حزب بودند. افراد با كد و رمز خاصی شناخته میشدند تا نكات و ضوابط امنیتی رعایت شده باشد. احمد احمد،[xvii] یكی از اعضای حزب، میگوید: «در حزب، هریك از اعضا با شمارههای چهاررقمی شناخته میشد. وقتی برای اولینمرتبه این شماره به من داده شد، در ذهن خود چنین پنداشتم كه حزب دارای چندهزار نفر عضو است كه این شماره به من رسیده است. همین شماره چهاررقمی و تصور وجود جمعیت چندهزار نفری، دلگرمی و انگیزه خوبی برای ادامه فعالیتها و حضور در جلسات، كلاسها و سخنرانیها بود.»[xviii] درواقع حزب به ترتیبی سازمان یافته بود كه در صورت بروز خطر و یا دستگیری یكی از اعضا توسط ماموران امنیتی، با مخفیشدن رابط آن فرد، باقی افراد گروه صدمه و آسیبی نمیدیدند. سرحدیزاده،[xix] فرمانده مدرسه (در حزب ملل اسلامی)، میگوید: «هسته اولیه موظف شد از كسانی كه مایلند به چنین حزبی بپیوندند و مرامنامه و اساسنامه حزب را قبول دارند، عضوگیری كند. این گروه همچنین نشریات حزبی را كه بهصورتپلیكپی تهیه میشد، توزیع میكرد ... حزب ملل اسلامی در ابتدای كار بهسرعت رشد كرد و این شاید بهخاطر پذیرش درونی جوانان جامعه آن روز بود و تمام گروه نیز با صداقت و قدرت افراد مستعد را جمع میكردند.»[xx]
اعضای حزب ملل در طول عضویت خود ماهانه پنج تومان حق عضویت میپرداختند و در جلسات حوزه حزب شركت كرده و به مطالعه نشریات و كتب سیاسی، آموزش قرآن و... میپرداختند. علاوهبراین از طرف كمیته مركزی حزب نشریهای به نام «خلق» بهصورتماهانه منتشر میشد كه ارگان رسمی حزب بود. اولین شماره این ماهنامه در بهمن سال ۱۳۴۳ منتشر شد و تا نُه شماره ادامه یافت. مطالب ماهنامه در جهت تقویت افكار انقلابی و اسلامی و نیز توجیه مشی مسلحانه تنظیم میشد. در نشریه مذكور، مقالاتی نیز درباره مبارزات سایر ملل و حكومتهای مشابه چاپ میشد. «بالای [ماهنامه خلق] آیه كریمه “الا و ان حزب الله هم الغالبون” درج شده بود كه بهشكلپلیكپی منتشر میشد. در روزنامه [ماهنامه] خلق، تمام حوادث سیاسی داخلی و خارجی، تجزیه و تحلیل میشد و برای اعضای حزب توضیح داده میشد كه اینها آگاهیهای سیاسی و انقلابی مناسبی داشته باشند و از حوادث انقلابی در داخل كشور آگاه شوند.»[xxi] كاظم بجنوردی میگوید: «ماهنامه خلق حاوی مطالب و تحلیلهای مختلفی بود كه هم جنبه خبری داشت و هم جنبه آموزشی.در زمینه مسائل سیاسی و عقیدتی نیز مطالب زیادی نوشته میشد. زمینه اصلی مقالههای ما راجع به سیاست داخلی شاه و پیامدهای آن بود.» او درباره نحوه توزیع این نشریه میگوید: «نحوه توزیع نشریات و ماهنامه خلق بهصورتزنجیرهای بود؛ یعنی هركس به تعداد افراد زیرمجموعهاش، از آن میگرفت و پس از تقسیم به آنان توصیه میكرد بعد از خواندن، آنها را از بین ببرید تا به دست عوامل رژیم نیفتد.»[xxii] احمد احمد نیز میگوید: «نشریه خلق تنها ارگان رسمی حزب بود كه در صدر مطالعات من قرار داشت و بیش از بیستوچهار ساعت اجازه نگهداشتن آن را نداشتم. پس از این مهلت آن را به حزب برمیگرداندم تا عضو دیگری از آن استفاده كند. علاوهبرآن كتابهای مهندس مهدی بازرگان و دكتر یدالله سحابی را هم مطالعه میكردم. از دیگر مسائلی كه به ما آموزش داده میشد، اصول مخفیكاری، نحوه عضوگیری و انضباط سازمانی بود. در بعضی از كلاسها نیز برخی نوشتهها، مقالات و تحلیلهای نشریه «خلق» به بحث و نظر گذاشته میشد.»[xxiii]
غیر از نشریه خلق، برخی جزوههای آموزشی كه ماحصل مطالعات رهبر و كادر مركزی حزب پیرامون انقلابهایی چون كوبا، الجزایر، ویتنام و... بود، در اختیار شبكه قرار میگرفت. حزب در تقابل با جریانات مختلف سیاسی، موضع جالبی داشت: «حزب توده یكی از احزاب مخالف شاه بود، ولی این حزب با ایدئولوژی ماركسیستی فعالیت میكرد. [ما] هیچ وجه مشتركی با این حزب یا هر گروه كمونیست دیگر نداشتیم ... اگرچه بیشتر مبارزات چریكی و جنگهای آزادیبخش دنیا در آن روزها، بهنحوی متكی به حمایت شوروی بودند و ما از آنها الهام میگرفتیم ــ مثل الجزایر، كوبا، ویتنام و... ــ ولی هیچگاه كمترین گرایش به آن دولت نداشتیم. ... جبهه ملی [هم] اساسا خواهان اجرای قانون اساسی بود و بهصراحت مطرح میكردند كه شاه باید سلطنت كند نه حكومت ... بنابراین جهانبینی آنها با جهانبینی ما تفاوت بنیادین داشت. ما، هم در طرز برخورد با رژیم و شیوه مبارزه و هم در آرمانها و ایدهآلها، با آنها اختلاف داشتیم. ... [ما با] نهضت آزادی كه افراطیترین و مذهبیترین جناح جبهه ملی بود، نیز وجه اشتراك نداشتیم... [چراكه] شعارشان همان شعار جبهه ملی بود. حزب ملل اسلامی در سه زمینه واقعا پیشگام و پیشتاز بود: هم در طرح شعار براندازی و تغییر رژیم شاهنشاهی، هم در زمینه طرح حكومت اسلامی و هم در زمینه جنگ مسلحانه ...»[xxiv]
بجنوردی، رهبر حزب ملل، مدعی است كه اگر حزب لو نمیرفت و اعضای آن دستگیر نمیشدند و آنها فرصت مییافتند مبارزه وسیع، همهجانبه و مسلحانه را عملی سازند، تمام نیرو و امكانات این حزب در خط رهبری امامخمینی(ره) قرار میگرفت.[xxv] این درحالیاست كه به تواتر شنیده شده حضرت امام(ره) چنین حركتهای مسلحانهای را تشویق نمیكردند.[xxvi]
ازآنجاكه این حزب از سطح جذب نیرو، آموزش و ایجاد آمادگی فكری و روحی اعضا، فراتر نرفت، نمیتوان برای آن كارنامه عملی ترسیم نمود. اما ناگفته نماند، در آستانه قیام پانزدهم خرداد كه دستگاه طاغوت را بهسختی تكان داد و حتی آن را تا مرحله سقوط پیش برد، حزب ملل اسلامی برای نخستینبار بهطورپنهانی اعلام وجود كرد و عملیات تبلیغی گستردهای را به اجرا گذاشت: «در همان اوان، اعضای حزب در جلسات متعدد تصمیم گرفتند كه در عین مخفیكاری، برای پیوندزدن حزب به حركتهای انقلابی و جریانهای مردمی كه در آن مقطع خاص بودند، بهصورتفعال عمل كنیم و در مراكز مختلف آموزش ــ اعم از دانشگاه، دبیرستان و خیابان ــ اقدام به توزیع اعلامیههای حضرت امام(ره) بكنیم. این حركت انقلابی، اولین حركت كامل ما بود و در خفا انجام شد... بهاینترتیب ما گوش به فرمان امام(ره)، نخستین گام حزبی خود را در پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ برداشتیم.»[xxvii]
اعضای حزب پس از عضویت و سوگندیادكردن، تحت لوای پرچمی سرخ (با ستارهای هشت پر در داخل یك دایره سفید)، به فراگیری قرآن، مباحث سیاسی، نظامی، انضباطی و... میپرداختند اما آنها هیچگاه نتوانستند از مرحله اول، یعنی از مرحله جذب و تعلیم (رشد كمی و آموزشی) فراتر روند؛ چراكه حزب در مهرماه ۱۳۴۴، بر اثر اشتباه یكی از اعضا لو رفت.
فرسیو، معاون وقت دادستانی ارتش، در مصاحبه مطبوعاتی (مندرج در جراید عصر ۳۰/۱۰/۱۳۴۴) مدعی است كه دستگیری اعضای حزب، طبق برنامه صورت گرفته است؛ چراكه به ادعای او، آنها از پیش نسبت به تردد تعدادی جوان مشكوك شده بودند؛ درحالیكه مطابق اظهارات فرد دستگیرشده (محمدباقر صنوبری) این اتفاق بهطوركاملاتصادفی روی داد. صنوبری،[xxviii] اولین فرد دستگیرشده حزب، نحوه دستگیری خود را چنین تعریف میكند: «شب جمعه مورخ ۲۰/۷/۱۳۴۴،[xxix] چند جزوه درسی و مدارك حزبی، از جمله مرامنامه حزب و ماهنامه «خلق» را در كیف سیاهرنگ خود جا دادم. آنها را برای دعوت از دو تن از برادران مورد اعتمادم میخواستم. آنها در شرف تحلیف و عضویت رسمی در حزب بودند... ساعت دو یا سه بعد از نیمهشب بود كه از خانقاه بیرون آمدم. نزدیك آرامگاه رضاشاه ملعون كه رسیدم، با دو نفر افسر و مامور شهربانی مواجه شدم. آنها سوالاتی كردند و من جواب گفتم. از محتوای داخل كیف سوال كردند. گفتم: كتاب و دفاتر من است. كیف را از من گرفتند كه داخل آن را بازدید كنند و من در كمال خونسردی ایستاده بودم و با آنها صحبت میكردم و در باطن فكر میكردم وظیفه من در این موقع چیست؟ اگر الان مدارك حزبی را ببینند و از وجود حزب مخفی ما با خبر شوند، من چه كار كنم؟... چند لحظه فكر كردم، من متعهدم كه نگذارم كسی از وجود این نشریات و مدارك آگاه شود... تنها راهحلی كه به ذهنم رسید، این بود كه كیف را از چنگ آنها خارج كنم.
در یك لحظه كیف را از دست آنها قاپ زده و با تمام سرعت و با تمام قدرت شروع به دویدن كردم، آنها با سر و صدا دنبالم دویدند. دو نفر از مقابل میآمدند و وقتی صدای “ایست” و “آی بگیریدش” را شنیدند، بافرضاینكه خلافكاری در حال فرار است، راه را بر من بستند و حمله كردند. من با چالاكی از دست آنها گریختم و درهمینحین كیف را با نهایت زوری كه داشتم، به طرف بام ساختمان مجاور پرت كردم تا شاید مفقود و یا موقتا از دسترس آنها خارج شود... به دویدن ادامه داده و به سمت باغات و مزارع رفتم، ولی ماموران به من رسیدند و مرا دستگیر كردند، بعد از جستجو كیف را هم پیدا كردند.»[xxx] گرچه صنوبری در كلانتری ابتدا همهچیز را انكار نمود، اما وقتی ماموران نظمیه به مدارك و جزوات داخل كیف مشكوك شدند، اداره ضداطلاعات شهربانی را خبر كردند. بعد از آن بود كه ضربوشتم و شكنجه شروع شد، اما صنوبری فقط یك جمله بر زبان میآورد: «مكتوم است.» سرانجام مامورین با بهكاربستن ترفندهای مختلف، به نام رابط صنوبری دست یافتند و سپس از طریق رابط او به یكی از اعضای كادر مركزی به نام سیدمحمودی طباطبایی[xxxi] پی بردند. مقاومت محمودی در برابر شكنجهها در این مقطع، ستودنی و تحسینبرانگیز است.او توانست با تاخیرانداختن در زمان دسترسی نیروهای امنیتی به اطلاعات لازم، فرصتی برای اختفای یاران خود ایجاد كند و صرفا بعد از چند روز كه مطمئن شد طبق برنامههای امنیتی حزب، افراد مخفی شده و دفتر حزب را تخلیه كردهاند، درحالیكه بر اثر تحمل شكنجههای مرگآور دیگر رمقی برای او باقی نمانده بود، ماموران را به خیابان صفاری، شماره ۵۲، بالای یك مغازه مصالحفروشی راهنمایی كرد كه دفتر مركزی حزب بود. اما دركمالناباوری با حسن حامدعزیزی[xxxii] و وسایل و اسباب بستهبندیشده حزب مواجه شدند و از این لحظه بود كه كدها و رمزهای تمامی اعضای حزب به دست نیروهای امنیتی افتاد. ساعتی بعد، تعدادی از اعضا در منزل، مدرسه و محل كار دستگیر شدند و آنهایی هم كه در كوههای شاهآباد (دارآباد فعلی) پناه گرفته بودند، محاصره شده و سرانجام پس از یك مقاومت مختصر، به دست ماموران افتادند. تنها كسی كه موفق شد از این محاصره فرار كند، محمد مولوی[xxxiii] بود.
در مجموع شصتونه نفر دستگیر شدند. برای چهارده نفر از آنها در بدو امر منع تعقیب صادر گردید اما پنجاهوپنج نفر دیگر عبارت بودند از: «۱ــ محمدكاظم موسویبجنوردی ۲ــ حسن حامد عزیزی ۳ــ سیدمحمد سیدمحمودی قمی ۴ــ محمد پیران ۵ــ عباسعلی مظاهری عمرانی ۶ــ ابوالقاسم سرحدیزاده ۷ــ علی نورصادقی ۸ــ محمد میرمحمدصادقی ۹ــ محمدصادق عباسی ۱۰ــ ناصر نراقی ۱۱ــ محمدعلی جمالیان ۱۲ــ جواد منصوری ۱۳ــ سیداصغر قریشی ۱۴ــ حسین روانپاك ۱۵ــ علیرضا سپاسی آشتیانی ۱۶ــ عباس آقازمانی ۱۷ــ محمدباقر صنوبری ۱۸ــ عباس دوزدوزانی ۱۹ــ علیاكبر صلاحمند ۲۰ــ سیدفخرالدین پیشوایی ۲۱ــ احمد احمد ۲۲ــ مرتضی حاجی ۲۳ــ سیدجمال نیكوقدم ۲۴ــ هادی شمس حائری ۲۵ــ احمد منصوری ۲۶ــ محمدتقی شالچی ۲۷ــ علیاصغر اهلكسب ۲۸ــ حسین سرحدیزاده ۲۹ــ اكبر اورامی ۳۰ــ احمد تقوی ۳۱ــ محمدجواد حجتیكرمانی ۳۲ــ حسن طباطبایی ۳۳ــ محمدباقر عباسی ۳۴ــ محمدكاظم سیفیان ۳۵ــ داود رضایی برزگر [بزرگ صحیح است] ۳۶ــ احسانالله محبوب ۳۷ــ محسن حاجیمهدی ۳۸ــ محمدحسین شهری ۳۹ــ عباس سعیدی ۴۰ــ رمضان سلطانی ۴۱ــ رضا ابوالحسنی اخوان ۴۲ــ احمد روحی ۴۳ــ محمدحسن ابنالرضا ۴۴ــ رضا اژئیان ۴۵ــ حمید خانمحمدی ۴۶ــ احمد آقازمانی ۴۷ــ علیاكبر رستمی ۴۸ــ محمدصادق رئیسدانایی ۴۹ــ احمد شیرینی ۵۰ــ كیوان مهشید ۵۱ــ محمد ثقفیزاده [سرحدیزاده صحیح است] ۵۲ــ محسن رحیمپور ۵۳ــ یوسف رشیدی ۵۴ــ ابوالحسن فلاحتی ۵۵ــ محمد بابایی.»[xxxiv]
اولین جلسه دادگاه محاكمه، روز یكشنبه هفدهم بهمنماه سال ۱۳۴۴ در محل آمفی تئاتر (باشگاه افسران) پادگان جمشیدیه برگزار گردید. این دادگاه بیش از بیست روز به طول انجامید. ریاست دادگاه را سرتیپدوم تاجالدینی[xxxv] و دادستانی آن را سرهنگ عاطفی برعهده داشتند. اتهاماتی كه دادگاه برای متهمین برشمرد، عبارت بودند از: «۱ــ توطئه به منظور سرنگونی رژیم ۲ــ عضویت در گروهی با مرام و رویه ضد سلطنت مشروطه ۳ــ اهانت به مقام سلطنت ۴ــ چاپ و توزیع نشریات مضره و خلاف امنیت كشور.»[xxxvi] در كیفرخواست، برای هشت نفر اعضای كادر مركزی تقاضای اعدام شده بود و برای بقیه، از سه تا ده سال زندان در نظر گرفته شد. جلسات دادگاه به صحنههای شورانگیز جوانان پرجوشوخروشی تبدیل شده بود كه برای اصلاح جامعه خود قیام كرده و به این تشكیلات پیوسته بودند.
در پایان جلسات محاكمه دادگاه بدوی، رهبر حزب به اعدام، حسن حامد عزیزی و سیدمحمد سیدمحمودی به حبس ابد، پنج نفر دیگر كادر مركزی حزب به پانزده سال زندان، همچنین سه نفر به هشت سال، چهار نفر به پنج سال، هفت نفر به چهار سال، سه نفر به سه سال و نیم و سی نفر نیز به سه سال زندان محكوم شدند.[xxxvii]
از سوی متهمین، و بعضا از سوی وكلای ایشان، به آرای صادره اعتراض وارد شده بود؛ ازاینرو دادگاه تجدیدنظر در فروردین سال ۱۳۴۵ به ریاست تیمسار مروستی و به دادستانی سرهنگ عاطفی برگزار گردید. صحنههای شورانگیز جلسات دفاع متهمین در این دادگاه، خود صحنه كارزاری میان اسلام و كفر بود. احمد احمد میگوید: «دادگاه تجدیدنظر پس از سه روز به كار خود پایان داد و آرای قطعی یكیك بچهها را صادر كرد. پس از پایان قرائت احكام، بچهها در یك اقدام هماهنگ و با رهبری آقای محمدجواد حجتیكرمانی[xxxviii] یكصدا و بلند فریاد زدند: «الله مولانا و لا مولی لكم... .»[xxxix]
دادگاه تجدیدنظر حكم اعدام موسویبجنوردی را تایید كرد و احكام سایر زندانیان نیز، به جای تخفیف، شدت یافت؛ كه باعث شد زندانیان، دادگاه تجدیدنظر را دادگاه تشدیدنظر بنامند. البته بعداً حكم اعدام بجنوردی تغییر یافت و روزنامههای عصر چهاردهم اردیبهشت۱۳۴۵ نوشتند: «رهبر حزب مخفی، از مرگ نجات یافت. شاهنشاه آریامهر محمدكاظم موسویبجنوردی رهبر حزب را مورد عنایت قرار دادند و با یك درجه تخفیف [در] مجازات وی موافقت فرمودند.»[xl] خود بجنوردی میگوید: «بعدها متوجه شدم آقای سارتر [ژان پل سارتر]، رئیس كمیته دفاع از زندانیان سیاسی، در نامهای از رژیم خواسته بود حكم اعدام مرا لغو كند. بهعلاوه دخالت گروههای مترقی در اروپا، بهویژه كنفدراسیون دانشجویان خارج از كشور، روحانیون عظام و مراجع تقلید، از جمله حضرت آیتاللهالعظمی حكیم (رضوانالله علیه)، رژیم را ناگزیر كرد حكم اعدام مرا به حبس ابد تقلیل دهد.»[xli]● تكامل یا سقوط
برآیند حركت حزب ملل اسلامی در تكامل و یا سقوط شخصیت فكری و سیاسی برخی اعضای حزب بسیار تاملبرانگیز و در خور تحلیل و تفسیر بسیار است. در اینجا به نقاط و نكات مهمی درباره سرنوشت سیاسی و فكری برخی از اعضای حزب پس از لورفتن آن، اشارهای گذرا میشود.
سیدمحمدكاظم موسویبجنوردی، فردی است كه در سن بیستسالگی حزب ملل اسلامی را بنا نهاد. در انتخاب نام و نیز در تدوین اصول و برنامههای حزب، طرز تفكر بجنوردی بهوضوح مشاهده میشود. او كه در ماجرای حزب ملل ناكام شده بود، پس از پیروزی انقلاب دوباره در پی یك فكر بلندپروازانه رفت و دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی را دایركرد؛ البته بجنوردی پس از پیروزی انقلاب، تجربه استانداری اصفهان، عضویت در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی، ریاست كتابخانه ملی و نمایندگی در دور اول مجلس شورای اسلامی را نیز داشته است.
از دیگر اعضای برجسته حزب ملل اسلامی، باید سیدمحمد سیدمحمودی طباطبایی قمی را نام برد كه علیرغم اتصاف به خانوادهای اهل علم و دیانت و با وجود بهرهمندی از استعداد لازم، حاضر نشد پس از پیروزی انقلاب، مسئولیتی بپذیرد. چنانكه به مشغولیت در اداره تعاونی بسنده كرد. محمودی به هنگام دستگیری، شكنجههای وحشتناك و سبعانهای را تحمل كرد و مقاومت قهرمانانهای را از خود نشان داد. درباره صلابت و سلامت روح او، دوستان و همراهان حزبیاش، همگی متفقالقول هستند و با تحسین بسیار به رشادتهای او گواهی میدهند.
از دیگر اعضای شاخص حزب، ابوالقاسم سرحدیزاده، مرتضی حاجی، سیدمحمد میرمحمدصادقی، جواد منصوری، عباس آقازمانی (ابوشریف)، محمدجواد حجتی كرمانی، عباس دوزدوزانی، محمد پیران، رضا اژئیان، اصغر قریشی و...، هریك بهنحوی پس از پیروزی انقلاب وارد عرصههای سیاسی ــ اجتماعی شده و در برخی مقاطع، پستهای مهمی را عهدهدار شدند.
ابوالقاسم سرحدیزاده چند دوره نماینده مجلس، وزیر كار، مشاور رئیسجمهور بوده است. سیدمحمد میرمحمدصادقی نیز توانست تحصیلات خود را تا حد فوقلیسانس ارتقا دهد و پس از پیروزی انقلاب، سمتهایی نظیر وزیركار، معاون وزیر كشاورزی، مسئول شیلات، سرپرست شركت سرمایهگذاری شاهد (وابسته به بنیاد شهید) و... را تجربه كرده است. همچنین محمدجواد حجتیكرمانی نمایندگی مجلس خبرگان از كرمان، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، مشاور فرهنگی رئیسجمهور (آیتالله خامنهای) و حضور در عرصه فرهنگی را در كارنامه خود دارد. وضعیت ابوشریف (عباس آقازمانی) بسیار جالب است. او پس از آزادی از زندان (قبل از پیروزی انقلاب)، به همراه جواد منصوری، محمد مفیدی و احمد احمد گروه حزبالله را تاسیس كرد و در آن به فعالیت پرداخت. او بهخاطر فعالیتهای سیاسیاش، چندینبار مجبور شد از كشور خارج شود و به كشورهای خاورمیانه و اروپایی سفر كند. وی در این سفرها توانست آموزش دورههای چریكی را در لبنان طی كند. آقازمانی با پیروزی انقلاب اسلامی، وارد كشور شد. ابوشریف از موسسان و پایهگذاران كمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران محسوب میشود. او مدتی نیز فرماندهی سپاه پاسداران را بر عهده داشت؛ همچنین در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ بهعنوان كاردار و سپس بهعنوان سفیر ایران در پاكستان فعالیت میكرد و پس از آن، بازنشست شد. وی هماكنون در پاكستان، در یكی از مدارس اسلامی شهر اسلامآباد به تدریس علوم دینی اشتغال دارد.
مقاومت جواد منصوری نیز در دو مقطعی كه در زندان بوده، قابل تحسین است. منصوری در سال ۱۳۵۰ پس از ضربهای كه ساواك به سازمان مجاهدین خلق وارد كرد و طبق توافق رهبران دو گروه، قرار شد گروه حزبالله و سازمان در هم ادغام شوند، با این طرح به مخالفت برخاست. او، چه در زندان و چه در بیرون زندان، چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب، همواره مورد حقد و كین سازمان مجاهدین (منافقین) بوده است و یكبار در سال ۱۳۶۰ توسط آنها ترور شد. او پس از یك دوره حضور فعال در عرصههای نظامی و سیاسی، از جمله فرماندهی سپاه پاسداران (بهعنوان اولین فرمانده سپاه)، عضویت در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی، معاونت وزارت خارجه (هشت سال)، سفیر ایران در پاكستان، معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی و...، ازآنجاكه مستعد در امور فرهنگی و پژوهشی بود، به فعالیت در این عرصهها روی آورد و اكنون صاحب چند اثر تالیفی و پژوهشی است. وی مدتی نیز معاونت پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را عهدهدار بود.
عباس دوزدوزانی نیز سه دوره زندان را تحمل كرد و پس از پیروزی انقلاب، از پایهگذاران سپاه پاسداران محسوب میشود. دوزدوزانی در اواخر سال ۱۳۵۸ فرماندهی سپاه را به عهده گرفت اما به زودی این سمت را رها كرد. وی در كابینه شهید رجایی، وزیر ارشاد بود و چند دوره نیز نمایندگی مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت. از دیگر تصدیهای او میتوان به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، عضویت در شورای مركزی انجمن اسلامی معلمان و عضویت در شورای شهر تهران اشاره كرد.
كسانی چون علی نورصادقی، حسن طباطبایی و فخرالدین پیشوایی نیز پس از پیروزی انقلاب با اتكا به تحصیلات عالی خود به بازار تخصصی كار رفته و منشا خدماتی برای جامعه شدهاند. با اتكا به همین فعالیتها، پیشوایی تا معاونت وزارت نیرو پیش رفت و حسن طباطبایی معاون وزیر كشاورزی شد.
شهادت محمدباقر عباسی، یار دیگر حزب ملل اسلامی كه پیش از تغییرات ایدئولوژیك در سازمان مجاهدین خلق، به این سازمان پیوسته بود، از جایگاه خاصی در بررسی این سرگذشتها برخوردار است. او بههمراه محمد مفیدی در مرداد سال ۱۳۵۱ سرتیپ طاهری[xlii] را ترور كرده و به هلاكت رساندند و خودشان بعد از مدتی، دستگیر و اعدام شدند.و اما قسمت تلختر و عبرتانگیز این برآیند، مربوط به عاقبت تلخی است كه حسن حامد عزیزی، عباس مظاهری، علیرضا سپاسی آشتیانی، هادی شمس حائری، علیاصغر رفیعی (اهل كسب) و سید كیوان مهشید به آن دچار شدند. حسن حامد عزیزی، كسی است كه با كمی شكنجه، تمامی اسناد، مدارك، كدها و اسامی اعضای حزب ملل را در اختیار اطلاعات شهربانی قرار داد. او در زندان به سازمان مجاهدین خلق پیوست. عباس مظاهری فردی بسیار تند، احساساتی و سطحی بود و سرانجام در سال ۱۳۵۵ در زندان مشهد توسط مجاهدین، به ارتداد و ماركسیسم گرایید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم اثری از او دیده نشد. علیرضا سپاسی آشتیانی نیز فردی تندخو، تندرو، احساساتی و بسیار بلندپرواز بود. او كه بعد از حزب ملل و تاسیس حزبالله، به سازمان مجاهدین خلق پیوست، بهخاطر تندی و جدیت خود در كارها، مراتب سازمانی را بهسرعت طی كرد و در سال ۱۳۵۳ به عضویت كادر مركزی مجاهدین خلق درآمد. آشتیانی در سال ۱۳۵۴ پس از تغییر در ایدئولوژی سازمان، خط انحراف را پیمود و به همراه دیگر منحرفان، به تصفیه و كشتار افرادی كه مخالف این تغییر بودند، دست زد. او تا سال ۱۳۵۷ به فعالیت مخفی خود در گروه تقی شهرام (گروه موسوم به سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر) ادامه داد. وی پس از پیروزی انقلاب، بهصورتعلنی و افراطی به ضدیت و مخالفت خود با نظام پرداخت و در اواخر سال ۱۳۶۰ دستگیر شد. او سرانجام به هنگام فرار، توسط زندانبانان اوین كشته شد.
علیاصغر اهلكسب نیز كه جوانی تند بود، سرانجام ماركسیست شد و گام به انحراف نهاد. او نیز دستگیر و معدوم شد.
هادی شمسحائری كه در سال ۱۳۲۲ در خانوادهای روحانی (فرزند روحانی معروف شیخ تقی ــ علی ــ زنجانی) در شهر همدان متولد شد، پس از عضویت در حزب ملل و سپس تحمل زندان و بعداً فعالیت در حزبالله، در سال ۱۳۵۰ جذب سازمان مجاهدین شد. حائری نیز به دنبال انحراف سازمان در سال ۱۳۵۴، تغییر ایدئولوژی داد و مرام ماركسیستی را پذیرفت. او در این دوره، یكبار دیگر دستگیر و روانه زندان گردید. وی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به فعالیت خود در سازمان مجاهدین ادامه داد و رویاروی انقلاب اسلامی قرار گرفت. حائری در سال ۱۳۶۰ به دستور سازمان از ایران خارج شد و در سالهای بعد به ردههای بالای سازمان رسید اما در سال ۱۳۷۰، به دنبال بروز اختلاف درونسازمانی، از سازمان جدا شد؛ ولی همچنان به ضدیت خود با انقلاب اسلامی ادامه میدهد.
و اما كیوان مهشید نیز در زندان از مسلمانها برید و گرایشهای ماركسیستی پیدا كرد. وی پس از پیروزی انقلاب به جرم فعالیت در كادرهای سری حزب توده دستگیر، زندانی و سپس اعدام گردید.
پینوشتها
[i]ــ كیهان و اطلاعات، پنجشنبه ۳۰/۱۰/۱۳۴۴
[ii]ــ روزنامه اطلاعات، ش ۱۱۸۸۷، ۳۰ دیماه ۱۳۴۴، ص۱۷
[iii]ــ روزنامه كیهان، ش ۶۷۳۹، ۳۰ دیماه ۱۳۴۴، صص ۱۵ و ۱
[iv]ــ سرلشكر ضیاء فرسیو متولد ۱۲۹۸ در تهران، دادستان ارتش و رئیس اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی، كارگردان و هدایتكننده بسیاری از بیدادگاههای رژیم شاه علیه مبارزین كه در هیجدهم فروردین سال ۱۳۵۰ توسط چریكهای فدایی خلق ترور شد و به قتل رسید.
[v]ــ محسن كاظمی، خاطرات احمد احمد، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ص۱۲۷
[vi]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، صص۲۱ــ۱۹
[vii]ــ مصاحبه با ابوالقاسم سرحدیزاده، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص۵۰
[viii]ــ حزبالدعوه الاسلامیه، تشكیلاتی سیاسی كه در سال ۱۹۵۸.م در عراق تاسیس شد. از پایهگذاران این حزب میتوان از آیتالله سیدمحمدباقر صدر، آیتالله سیدمهدی حكیم، آیتالله سیدمحمدباقر حكیم، آیتالله سیدمرتضی العسكری نام برد. مبنای اعتقادی و تفكری این سازمان شیعی و ایدئولوژی اسلامی و در امتثال به مرجعیت دینی و حوزه علمیه قرار داشته است. باید گفت كه هدف اصلی حزبالدعوه تحقق جامعه اسلامی با همه مقدمات و مقوماتش به واسطه یك كار گروهی پیوسته بود كه بنیان و ساختار فكری جامعه را در شكل و محتوا تغییر بدهد. از دیگر اهداف این حزب زدودن زنگار افكار و مفاهیم بیگانه از فكر اصیل اسلام و آزادسازی كشورهای اسلامی از سیطره استعمار كافر و پیوندشان به دولت اسلامی و فراتر از آن دعوت جهان به اسلام بوده است.
حزبالدعوه خود را مكلف به رعایت اصول قرآنی و شریعت میداند و برای نیل به اهداف بهصورتپنهانی و مخفی عمل میكند تا از گزند دشمنان مصون بماند. [بسان حزب ملل اسلامی كه دارای سه مرحله بود] برای این حزب چهار مرحله: تغییری (جهاد فكری و فرهنگی)، سیاسی (تحریك و رهبری امت اسلامی) انقلابی (برانداختن نظام كفر و برقراری موسسات قانونی براساس اسلام) و حكومتی (زمامداری، نگهداری و توجیه امت اسلامی) در نظر گرفته شده بود. (برگرفته از كتاب: صلاح الخراسان، حزبالدعوه الاسلامیه، دمشق، ۱۴۱۹.ق)
[ix]ــ علیاكبر رنجبر كرمانی، مسی به رنگ شفق، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱، صص۱۶ــ۱۵
[x]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، ص۱۵
[xi]ــ محسن كاظمی، همان، صص۹۹ــ۹۸
[xii]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، صص۳۶ــ۳۵
[xiii]ــ همان، صص۲۶۴ــ۲۶۲
[xiv]ــ علیاكبر رنجبر كرمانی، همان، ص۳۴
[xv]ــ «اسرار تشكیل و فعالیت و كشف حزب ملل اسلامی»، مجله شهربانی، شماره ۳۶۵، بهمن ۱۳۴۴، ص۱۱[xvi]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، ص۳۹
[xvii]ــ احمد احمد، متولد ۱۳۱۸ در حومه تهران میباشد. او در سال ۱۳۴۳ به عضویت حزب ملل اسلامی درآمد. وی نیز از جمله دستگیرشدگان گروه حزب ملل در مهر ۱۳۴۴ است كه تا آبان ۱۳۴۶ به همین اتهام در زندان بود. او از موسسین گروه حزبالله و عضو سابق سازمان مجاهدین خلق است كه پیش از پیروزی انقلاب به دلیل فعالیتهای سیاسی بهدفعات به زندان افتاد. او یكبار نیز در درگیری با نیروهای ساواك، از ناحیه پا مجروح شد و بر اثر آن، معلول گردید.
[xviii]ــ محسن كاظمی، همان، ص۹۹
[xix]ــ ابوالقاسم سرحدیزاده متولد ۱۳۲۴ تهران میباشد. او قبل از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ به حزب ملل اسلامی پیوست و پس از دستگیری در مهر ۱۳۴۴، در دادگاه تجدیدنظر به زندان ابد محكوم شد. محكومیت او بعدها با یك درجه تخفیف، به پانزده سال زندان تبدیل شد. سرحدیزاده پس از پیروزی انقلاب در عرصههای مختلف سیاسی ــ اجتماعی حضور داشته و عهدهدار مسئولیتهای مختلف بوده است كه آخرین این مسئولیتها، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی میباشد.
[xx]ــ خاطرات ابوالقاسم سرحدیزاده (مصاحبه)، همان، ص۵۱
[xxi]ــ همان، ص۵۵
[xxii]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، صص۴۵ــ۴۴
[xxiii]ــ محسن كاظمی، همان، ص۹۹
[xxiv]ــ علیاكبر رنجبر كرمانی، همان، صص۵۵ــ۵۳
[xxv]ــ همان، ص۵۷
[xxvi]ــ بهعنواننمونه سازمان مجاهدین خلق كه در سال ۱۳۴۵ تاسیس شد، دارای مشی مسلحانه بود و بهصورتمخفی و زیرزمینی فعالیت میكرد. حجتالاسلام محتشمی در خاطرات خود میگوید: تراب حقشناس و حسین احمدی (روحانی)، از كادرهای مركزی سازمان مجاهدین، به نجف آمدند تا امام را توجیه كنند، اما امام آنها را تایید نكرد. تز امام این بود: «ما با هیچكس عقد اخوت نبستهایم. هركس كه در راستای اسلام واقعی است، مورد تایید میباشد ولی اگر افكارش منهای اسلام باشد، قابل تایید نیست.» (خاطرات محتشمی، جلد ۲، ص۱۹۳)
[xxvii]ــ خاطرات ابوالقاسم سرحدیزاده (مصاحبه)، همان، ص۵۲
[xxviii]ــ محمدباقر صنوبری متولد ۱۳۲۶ در تهران، تربیتیافته خانوادهای مذهبی و عرفانی (پدر وی عالم عرفانی حاجمیرزاابوالفضل صنوبری شاگرد عارف بزرگ و ربانی شیخرجبعلی خیاط است) میباشد. صنوبری پس از دستگیری، به مدت سه سال در زندان به سر برد. وی پس از پیروزی انقلاب از تصدی مشاغل دولتی و حكومتی دوری گزید و وارد بازار كار خصوصی شد.
[xxix]ــ سرتیپ فرسیو در مصاحبه مطبوعاتی ۳۰/۱۰/۱۳۴۴، شب حادثه را ۲۳/۷/۱۳۴۴ اعلام كرده است.
[xxx]ــ مصاحبه با محمدباقر صنوبری، از سوی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی (تاریخ شفاهی)
[xxxi]ــ مرحوم سیدمحمد سیدمحمودیقمی (طباطبایی) فرزند حجتالاسلام و المسلمین حاجمصطفی طباطبایی، فردی متدین بود كه پس از دستگیری، در دادگاه تجدیدنظر به زندان ابد محكوم شد. وی پس از پیروزی انقلاب به فعالیت در یك تعاونی اكتفا كرد. وی سرانجام در سال ۱۳۶۷ فوت كرد. سیدمحمودی از طرف مادری، نوه مرحوم شیخعباس قمی (صاحب مفاتیحالجنان) است.
[xxxii]ــ حسن حامد عزیزی، دبیر حزب ملل اسلامی، فردی آرام و ساكت بود كه پس از آزادی از زندان تمایلی به فعالیتهای سیاسی نشان نداد و به زندگی عادی و روزمره خویش مشغول شد.
[xxxiii]ــ محمد مولوی عربشاهی، در یكی از رشتههای مهندسی تحصیل میكرد. وی پس از فرار، سالها در نجف، لبنان و سوریه اقامت گزید و سپس به آلمان شرقی رفت و تحصیلات خود را در آنجا به پایان رساند. او اكنون عضو هیاتعلمی و رئیس بخش علوم دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی است.
[xxxiv]ــ روزنامههای: كیهان، شماره ۶۷۴۰ مورخ ۲/۱۱/۱۳۴۴؛ اطلاعات، شماره ۱۱۸۸۸ مورخ ۲/۱۱/۱۳۴۴
[xxxv]ــ سرتیپ محمدتقی تاجالدینی، رئیس اداره دادرسی ارتش و اهل كرمان.
[xxxvi]ــ خاطرات جواد منصوری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، ص۴۹
[xxxvii]ــ محسن كاظمی، همان، ص۱۳۵
[xxxviii]ــ حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتیكرمانی، متولد ۱۳۱۱ در كرمان میباشد. وی پیش از سال ۱۳۴۴، در بهمن ۱۳۴۳ بهخاطر سخنرانی در مدح ترور حسنعلی منصور دستگیر و چند ماه زندانی گردید. او پس از دستگیری در سال ۱۳۴۴ نیز تا پاییز سال ۱۳۵۴ (ده سال) در زندان به سر برد. حجتی كرمانی در سال ۱۳۵۷ نیز مجددا دستگیر و در كمیته مشترك زندانی شد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضور و فعالیت داشته است.
[xxxix]ــ همان، ص۱۳۷، «الله مولانا و لا مولی لكم» شعار مسلمین در جنگ بدر در مقابل شعار مشركین (نحن لنا العزی و لا عزی لكم) است.
[xl]ــ روزنامههای اطلاعات، شماره ۱۱۹۶۷ مورخ ۱۴/۲/۱۳۴۵ و كیهان ۱۴/۲/۱۳۴۵
[xli]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، ص۱۳۶
[xlii]ــ سرتیپ سعید طاهری، عامل جنایت پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و فرمانده كمیته مشترك ضدخرابكاری در سال ۱۳۵۰ بود.
محسن كاظمی
روزنامههای عصر آخرین روز دیماه ۱۳۴۴ در تیتر اول خود نوشتند: «حزب مخفی جدیدی در تهران كشف شد»، «كشف شبكه یك حزب مسلح مخفی در تهران»[i] و... . این خبر افكار عمومی را به خود جلب كرد، روزنامهها بهسرعت فروش میرفت و اخبار آنها دهان به دهان میچرخید: «در پایتخت چه خبر است؟!» متن خبر حاوی نكاتی قابل تامل بود. سرتیپ فرسیو، معاون وقت دادستانی ارتش، در یك مصاحبه مطبوعاتی اطلاعات درست و غلطی از ماجرا ارائه كرد. وی مدعی شد ماموران از مدتی پیش به رفتوآمدهای عدهای جوان مشكوك شده و آنها را تحت مراقبت قرار دادند، تااینكه در ساعت سه بعد از نیمهشب بیستوسوم مهرماه، جوانی به نام محمدباقر صنوبری، هنگام خروج از خانقاهی در شهرری به همراه كیفی سیاه (محتوی مدارك، جزوات و نشریاتی از حزب ملل اسلامی) دستگیر گردید. در ادامه تحقیقات، تعداد نفرات دستگیرشده افزایش یافت و به دنبال آن، تعدادی به ارتفاعات شمال شمیران پناهنده شدند، ولی سرانجام محل اختفای ایشان توسط مامورین محاصره شد و اعضای متواری حزب دستگیر گردیدند. فرسیو در این مصاحبه گفت: «با بهرهبرداری از دفاتر حزبی كه نام كلیه اعضا بهطوررمز در آن ثبت شده بود، كلیه اعضای این جمعیت دستگیر و منازل آنان با رعایت تشریفات قانونی بازرسی شد و مدارك قابل توجه دیگری نیز در اختیار مامورین قرار گرفت.»[ii]
روزنامه شانزدهصفحهای كیهان، با آبوتاب فراوان به شرح و تفصیل كشف حزب ملل اسلامی پرداخت و با درج عكسهایی از رهبر و اعضای حزب و نیز تصاویری از محاصره كوهستان، بر هیجان ماجرا افزود. روزنامه مذكور درخصوص علت تاخیر سهماهه در انتشار اخبار حادثه مینویسد: «خبرنگاران كیهان كه از روزهای اول فعالیت مامورین، لحظهبهلحظه دنبال ماجرا بودند، درهمانموقع مطالب جالبی از تلاش و جستجوی مامورین تهیه كردند ولی چون انتشار آن مطالب، ممكن بود به تحقیقات مامورین از نظر كشف قضیه لطمه بزند، بعد از تحقیقات كافی، امروز گزارش خبرنگاران ما به نظر خوانندگان میرسد.»[iii]
فرسیو[iv] در مصاحبه مطبوعاتی خود توضیح داد كه حزب مذكور كاملا مخفی و زیرزمینی بوده و اصول استتار و پنهانكاری را بهنحوبسیارماهرانهای در شئون این جمعیت مراعات كردهاند. وی هدف این حزب را قیام مسلحانه، ایجاد جنگ اعصاب و ترور، اغتشاش، آشوبگری و خونریزی برشمرد. او تعداد دستگیرشدگان را شصتونه نفر اعلام كرد. برای چهارده نفر از ایشان منع پیگرد صادر شده بود و پرونده اتهامی پنجاهوپنج نفر دیگر نیز تنظیم گردید و بههمراه كیفرخواست به دادگاه فرستاده شد. فرسیو خبر از بهدستآمدن ده قبضه سلاح از دستگیرشدگان داد و سن متوسط دستگیرشدگان را بیستویك سال اعلام كرد و گفت: رهبر حزب، فردی به نام محمدكاظم موسوی بجنوردی، بیستوچهارساله است.
سیدمحمدكاظم موسویبجنوردی، فردی كه از او بهعنوان رهبر حزب یاد میشود، متولد ۱۳۲۱.ش در شهر نجف اشرف است. وی فرزند مرحوم آیتالله سیدمیرزاحسن موسویبجنوردی (از بزرگان حوزه علمیه نجف و از مراجع تقلید) میباشد كه در نوجوانی با فعالیتهای سیاسی آشنا شد و به عضویت حزبالدعوه عراق درآمد. او پس از تحصیلات متوسطه، برای كسب علوم دینی وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد. بجنوردی در چهاردهسالگی به اتفاق چند نفر از همسالان خود كتابخانهای تاسیس كرد و در شانزدهسالگی، پس از مطالعه مجموعهای از كتابهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی، اندیشه انقلاب مسلحانه و تشكیل حكومت اسلامی در ذهن وی شكل گرفت و در پی آن، به برگزاری جلسات آموزش علوم سیاسی و تفسیر وقایع روز اقدام نمود. وی در هیجدهسالگی به ایران آمد و دروس حوزوی خود را در مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) پی گرفت.[v]
بجنوردی در ایران با توجه به اندیشههایی كه از هنگام اقامت او در عراق و فعالیتش در حزبالدعوه در ذهن او شكل گرفته بودند، به فكر راهاندازی یك تشكیلات و سازماندهی مخفی افتاد تا بتواند افراد همفكر خویش را در آن سازماندهی و انسجام بخشد و برای اهدافی كه در سر داشت، با كمك آنها برنامهریزی نماید. او ابتدا به سراغ دوستان دوران كودكی و نیز بستگان خویش رفت و بهاینترتیب در اواخر سال ۱۳۴۰ اولین گامها به سوی تشكیل حزب ملل اسلامی برداشته شد. حسن عزیزی، دوست دوران كودكی كاظم بجنوردی، اولین كسی بود كه پس از بجنوردی به حزب پیوست. عزیزی نیز پسردایی خود، سیدمحمودی (سیدمحمد سیدمحمودیطباطبایی قمی) را معرفی كرد. هاشم، قاسم و كاظم آیتاللهزاده اصفهانی (پسرداییهای بجنوردی)، محمد مولوی، محمدصادق عباسی و شهبازی را نیز میتوان جزو پیشكسوتان حزب به حساب آورد كه به اتفاق همه ایشان، اولین جلسه كمیته مركزی حزب در اسفند ۱۳۴۰ در منزل هاشم آیتاللهزاده تشكیل گردید. اما پسازآن، محل تشكیل جلسات كمیته مركزی به آپارتمانی واقع در خیابان صفاری منتقل گردید.[vi]
ابوالقاسم سرحدیزاده درخصوص پیدایش فكر تشكیل یك سازمان مسلحانه اسلامی، میگوید: «بدونشك هر كاری یك نقطه شروع دارد و نقطه شروع حزب ملل اسلامی، آقای محمدكاظم موسویبجنوردی بود. ایشان از ایرانیان ساكن عراق بودند... او دریافته بود كه حكومت شاهنشاهی جز با اعمال فشار ریشهكن نخواهد شد و چون در آن زمان جوان بود، طبیعتا راهحل مسلحانه به ذهنش رسید و با چنین دریافتی، به فكر تشكیل یك حزب و گروه افتاد. با همین فكر، برای ادامه تحصیل به ایران آمد و پس از مدتی متوجه شد كه خیلیها آمادگی حركت دارند. در ابتدا حزب با تعداد اندكی شروع به كار كرد... .»[vii]
لازم به ذكر است كه حزب در سالی شكل گرفت كه دولت علی امینی بر سر كار بود؛ دولتی كه بر اثر فشارهای دولت جان اف. كندی (رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده امریكا) بر سر كار آمده و در یك حركت رفرمیستی، به دنبال ایجاد فضای باز سیاسی بود، فضایی كه جبهه ملی میتوانست تجدید حیات كند و برای خود جلسه و میتینگ برگزار نماید و نهضت آزادی هم اعلام موجودیت كند؛ پس منطقی مینماید كه در این برهه، تمایلات سیاسی بهصورتآشكار و پیدا ــ نه مخفی و زیرزمینی ــ دنبال شوند. اما بجنوردی كه در سال ۱۳۳۹ وارد ایران شده بود، نتوانست در عرض یك تا دو سال ارزیابی صحیحی از وضعیت و شرایط سیاسی جامعه داشته باشد. اندیشه سیاسی وی درواقع در خارج از كشور شكل گرفته بود و او از جریان امور ایران تاحدودی به دور بود؛ بهویژهآنكه عضویت در حزبالدعوهٔ عراق[viii] در شانزده سالگی نظرگاههای دیگری را به روی او گشوده بود: «در حزبالدعوه بااینكه من نوجوان بودم، بهخاطر سطح بالای مطالعات و آگاهی نسبی كه داشتم، مسئول سه حوزه حزبی شدم.
بعضی از اعضای حوزهها سنوسالشان از من بیشتر بود. پیدا بود كه روی من حساب میكردند. حالا دیگر برای خودم در مسائل سیاسی صاحبنظر شده بودم و میتوانستم اوضاع سیاسی را تحلیل و تفسیر كنم. در همان روزها در عراق ژنرال عبدالكریم قاسم كودتا كرد و خاندان سلطنتی را برانداخت و در عراق رژیم جمهوری برقرار شد. ... كودتای قاسم با استقبال عمومی مواجه شد. ما از این ماجرا سخت هیجانزده شده بودیم ... یكبار به مسئولم گفتم كه در عراق ... دیگر امكان برپایی انقلاب اسلامی نیست، ولی در ایران به دلیل شرایطی كه پس از كودتای بیستوهشتم مرداد بهوجود آمده، این امكان و احتمال خیلی بیشتر است.»[ix]میتوان گفت بجنوردی شرایط سیاسی ایران را همچنان براساس جو سركوب و خفقان پس از كودتای بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲ تفسیر میكرد. درواقع او با الهام از حزبالدعوه و تحتتاثیر حوادث و جریانات سیاسی عراق و جهان بود كه به فكر تشكیل سازمان و گروهی مخفی افتاد تا با قیامی مسلحانه در جهت برقراری حكومت اسلامی حركت كند. او میگوید: «با توجه به اخباری كه در نشریات آن زمان منتشر میشد و به دست ما میرسید و همچنین مطالعاتی كه در زمینه انقلابهای چین و شوروی و جنگهای آزادیبخش الجزایر، كوبا، ویتنام و مبارزات ویتكنگها داشتم و دریافتهایم از برخی كتابهای تاریخ معاصر و آنچه مربوط به مبارزه و سازماندهی و جنگهای چریكی بود، تاحدودزیادی با مساله مبارزه مسلحانه آشنا شدم.»[x]
این حزب با برخورداری از مشی مسلحانه، یك مرام انقلابی را در سرلوحه اهداف خود قرار داده بود: «اساس و برنامه كار حزب بر محور ایجاد حكومت اسلامی استوار و برنامههایش در عرصههای اقتصادی، قضایی، فرهنگی و سیاست خارجی در شصتوپنج ماده مدون شده بود. روش كار و برنامه عملی تحقق اصول و نیل به اهداف، بر قیام مسلحانه و درگیری نظامی با رژیم پهلوی بود. فعالیت تشكیلاتی حزب به سه مرحله تقسیم شده بود: ۱ــ مرحله ازدیاد و تعلیم (رشد كمی و آموزشی) ۲ــ مرحله استعداد (آمادگی رزمی) ۳ــ مرحله ظهور (مبارزه علنی) كه دارای سه مرتبه بود: مرتبه اول، اعلام موجودیت حزب و دعوت مردم به مبارزه مسلحانه علنی. مرتبه دوم ارعاب و عملیات تخریبی در دستگاههای مهم دولتی از قبیل مجلس، وزارتخانهها و مراكز دولتی. مرتبه سوم، آغاز مبارزه مسلحانه تمامعیار تا پیروزی و برقراری حكومت اسلامی.»[xi]
در فعالیت تشكیلاتی حزب در مرحله ازدیاد و تعلیم، هدف، ایجاد سازمانی سیاسی و تشكیل هستههای اولیه حزب و تربیت كادرها بود. آموزش در این مرحله، عمدهترین كار محسوب میشد و اولویت با آموزشهای ایدئولوژیك بود. در مرحله دوم ــ كه از آن به استعداد یاد شد ــ هدف، ایجاد یك سازمان نظامی از بطن سازمان سیاسی حزب با ضریب امنیتی بسیار بالا بود. از جمله فعالیتهای مدنظر برای این مرحله، میتوان از آمادگی، آموزش نظامی، تهیه اسلحه، ساختن نارنجك و عملیات شناسایی نام برد. اما در آخرین مرحله فعالیت تشكیلاتی (مرحله ظهور) مقرر بود كه حزب اعلام موجودیت كرده و با تودهها تماس بگیرد. این مرحله، زمانی تحقق مییافت كه حزب بهحدی از قدرت دست یافته باشد كه بتواند حداقل از خود دفاع كند و بتواند با مردم ارتباط فكری و عاطفی برقرار سازد. این مرحله مبارزات مسلحانه، با اعلام موجودیت آغاز میشد. بجنوردی میگوید: «از نظر ما شروع مبارزه مسلحانه احتیاج به یك مقدمه و تدارك ویژهای داشت كه اسمش را “آشوبگری قهرآمیز” گذاشته بودیم. با اعلام موجودیت حزب، تهاجم نظامی ما ــ كه اصطلاحا به آن “سحرگاه انقلاب” میگفتیم ــ آغاز میشد. واحدهای عملیاتی ما براساس شناساییهای قبلی، تهاجم گستردهای جهت اعدام عناصر موثر، وابسته و سرسپرده به رژیم و امپریالیزم آغاز میكردند ... تكتك آنان را در خانههای خودشان معدوم كنند... .»[xii]
چنین فرایندی، در حالی اتخاذ شده بود كه حزب ملل اسلامی طبق اصول كلی تدوینیافته، خود را تابع قوانین اسلامی و پیرو مبانی قانونی قرآن، سنت، دلیل عقلی و اجماع میدانست. در حكومت اسلامی مدنظر حزب ملل دو مجلس ــ مجلس بزرگان (مجتهدین عادل) و مجلس مردم (نمایندگان انتخابی مردم) ــ پیشبینی شده بود. در اصل دوازدهم برنامه حزب، دولت اسلامی فعالیت كلیه احزاب را غیرمجاز میشمرد. در اصل چهاردهم، «ولایات متحده اسلامی با رعایت محیط و اصول جغرافیایی و استراتژیكی، به ولایات تقسیم میگردد و هر ولایتی دارای یك شماره بهخصوصی است.» اصل پانزدهم، تكلیف رئیسجمهور ولایات را مشخص میكند: «رئیسجمهور هر ولایت مستقیما از طرف مردم آن، برای مدت چهارسال انتخاب میشود.» جالباینكه طبق اصل شانزدهم، رهبر حزب ملل میتواند رئیسجمهور منتخب مردم را عزل كند و انتخابات را تجدید نماید، و جالبتراینكه طبق اصل هیجدهم، وزرای ولایات متحده اسلامی از طرف رهبر حزب تعیین میگردند.[xiii]
حزب ملل اسلامی برای حكومت اسلامی مدنظر خود، تحقق صلح جهانی، پشتیبانی از حقوق ضعفا، نجات ملتها از یوغ استعمار، پارهكردن زنجیر بردگی تودههای كارگر و نیز عدم دخالت در امور داخلی دیگر كشورها را بهعنوان مولفههای سیاست خارجی مورد تاكید قرار میداد. همچنین در برنامه اقتصادی حكومت اسلامی مدنظر حزب ملل، مالكیت فردی و حق عمومی محترم شمرده شده و تكلیف زمینهای كشاورزی مشخص گردیده بود. در این برنامه، برای حوزههای صنعت، حقوق كارگری، معادن، مالیات و بانكها و... تصمیماتی اتخاذ شده بود و بودجه ولایات متحده اسلامی، میبایست به تصویب كمیته مركزی میرسید. درباره قوه قضائیه نیز بجنوردی میگوید: «درباره قوه قضائیه تصریح كرده بودیم كه باید ضوابط اسلامی بر این قوه حاكم باشد. اسمی از روحانیت نبرده بودیم و لباس برای ما موضوعیت نداشت ولی شرایط قاضی از نظر ما اجتهاد و عدالت بود.»[xiv]
ساختار و تشكیلات حزب بر یك بنیان مخفیانه و زیرزمینی استوار شده بود و از طبقهبندی خاصی بهره میبرد: «در درجه اول كلاس بود، بعد از كلاس مدرسه بود كه از سه كلاس تشكیل مییافت. سپس واحد بود كه از دو مدرسه بهوجود میآمد. بعد از واحد، شاخه بود كه از دو واحد تشكیل میشد و هر دو شاخه تشكیل یك دسته را میداد و هر دو دسته تشكیل یك گروه و هر دو گروه شامل یك شبكه و بعد از شبكه، كمیته مركزی خودنمایی میكرد.»[xv]
كارگردان اصلی حزب (بجنوردی) میگوید: «حوزههای ما از یك تا سه نفر عضو داشت. اعضای حوزه فقط مسئول و رابط تشكیلاتیشان را كه یك نفر بود، میشناختند. هر رابط تشكیلاتی خودش عضو یك گروه دو سه نفره بود، یا بهطورمستقیم با یك مسئول و رابط دیگر حزب در ارتباط بود. این ارتباط زنجیرهای همینطور ادامه پیدا میكرد تااینكه به كمیته مركزی میرسید، هر چند حوزه، یك واحد و هر دو واحد یك شاخه را تشكیل میداد.»[xvi]
در این حوزهها و شاخهها كسانی عضویت مییافتند كه كاملا شناختهشده و مورد تایید یكی از اعضای حزب بودند. افراد با كد و رمز خاصی شناخته میشدند تا نكات و ضوابط امنیتی رعایت شده باشد. احمد احمد،[xvii] یكی از اعضای حزب، میگوید: «در حزب، هریك از اعضا با شمارههای چهاررقمی شناخته میشد. وقتی برای اولینمرتبه این شماره به من داده شد، در ذهن خود چنین پنداشتم كه حزب دارای چندهزار نفر عضو است كه این شماره به من رسیده است. همین شماره چهاررقمی و تصور وجود جمعیت چندهزار نفری، دلگرمی و انگیزه خوبی برای ادامه فعالیتها و حضور در جلسات، كلاسها و سخنرانیها بود.»[xviii] درواقع حزب به ترتیبی سازمان یافته بود كه در صورت بروز خطر و یا دستگیری یكی از اعضا توسط ماموران امنیتی، با مخفیشدن رابط آن فرد، باقی افراد گروه صدمه و آسیبی نمیدیدند. سرحدیزاده،[xix] فرمانده مدرسه (در حزب ملل اسلامی)، میگوید: «هسته اولیه موظف شد از كسانی كه مایلند به چنین حزبی بپیوندند و مرامنامه و اساسنامه حزب را قبول دارند، عضوگیری كند. این گروه همچنین نشریات حزبی را كه بهصورتپلیكپی تهیه میشد، توزیع میكرد ... حزب ملل اسلامی در ابتدای كار بهسرعت رشد كرد و این شاید بهخاطر پذیرش درونی جوانان جامعه آن روز بود و تمام گروه نیز با صداقت و قدرت افراد مستعد را جمع میكردند.»[xx]
اعضای حزب ملل در طول عضویت خود ماهانه پنج تومان حق عضویت میپرداختند و در جلسات حوزه حزب شركت كرده و به مطالعه نشریات و كتب سیاسی، آموزش قرآن و... میپرداختند. علاوهبراین از طرف كمیته مركزی حزب نشریهای به نام «خلق» بهصورتماهانه منتشر میشد كه ارگان رسمی حزب بود. اولین شماره این ماهنامه در بهمن سال ۱۳۴۳ منتشر شد و تا نُه شماره ادامه یافت. مطالب ماهنامه در جهت تقویت افكار انقلابی و اسلامی و نیز توجیه مشی مسلحانه تنظیم میشد. در نشریه مذكور، مقالاتی نیز درباره مبارزات سایر ملل و حكومتهای مشابه چاپ میشد. «بالای [ماهنامه خلق] آیه كریمه “الا و ان حزب الله هم الغالبون” درج شده بود كه بهشكلپلیكپی منتشر میشد. در روزنامه [ماهنامه] خلق، تمام حوادث سیاسی داخلی و خارجی، تجزیه و تحلیل میشد و برای اعضای حزب توضیح داده میشد كه اینها آگاهیهای سیاسی و انقلابی مناسبی داشته باشند و از حوادث انقلابی در داخل كشور آگاه شوند.»[xxi] كاظم بجنوردی میگوید: «ماهنامه خلق حاوی مطالب و تحلیلهای مختلفی بود كه هم جنبه خبری داشت و هم جنبه آموزشی.در زمینه مسائل سیاسی و عقیدتی نیز مطالب زیادی نوشته میشد. زمینه اصلی مقالههای ما راجع به سیاست داخلی شاه و پیامدهای آن بود.» او درباره نحوه توزیع این نشریه میگوید: «نحوه توزیع نشریات و ماهنامه خلق بهصورتزنجیرهای بود؛ یعنی هركس به تعداد افراد زیرمجموعهاش، از آن میگرفت و پس از تقسیم به آنان توصیه میكرد بعد از خواندن، آنها را از بین ببرید تا به دست عوامل رژیم نیفتد.»[xxii] احمد احمد نیز میگوید: «نشریه خلق تنها ارگان رسمی حزب بود كه در صدر مطالعات من قرار داشت و بیش از بیستوچهار ساعت اجازه نگهداشتن آن را نداشتم. پس از این مهلت آن را به حزب برمیگرداندم تا عضو دیگری از آن استفاده كند. علاوهبرآن كتابهای مهندس مهدی بازرگان و دكتر یدالله سحابی را هم مطالعه میكردم. از دیگر مسائلی كه به ما آموزش داده میشد، اصول مخفیكاری، نحوه عضوگیری و انضباط سازمانی بود. در بعضی از كلاسها نیز برخی نوشتهها، مقالات و تحلیلهای نشریه «خلق» به بحث و نظر گذاشته میشد.»[xxiii]
غیر از نشریه خلق، برخی جزوههای آموزشی كه ماحصل مطالعات رهبر و كادر مركزی حزب پیرامون انقلابهایی چون كوبا، الجزایر، ویتنام و... بود، در اختیار شبكه قرار میگرفت. حزب در تقابل با جریانات مختلف سیاسی، موضع جالبی داشت: «حزب توده یكی از احزاب مخالف شاه بود، ولی این حزب با ایدئولوژی ماركسیستی فعالیت میكرد. [ما] هیچ وجه مشتركی با این حزب یا هر گروه كمونیست دیگر نداشتیم ... اگرچه بیشتر مبارزات چریكی و جنگهای آزادیبخش دنیا در آن روزها، بهنحوی متكی به حمایت شوروی بودند و ما از آنها الهام میگرفتیم ــ مثل الجزایر، كوبا، ویتنام و... ــ ولی هیچگاه كمترین گرایش به آن دولت نداشتیم. ... جبهه ملی [هم] اساسا خواهان اجرای قانون اساسی بود و بهصراحت مطرح میكردند كه شاه باید سلطنت كند نه حكومت ... بنابراین جهانبینی آنها با جهانبینی ما تفاوت بنیادین داشت. ما، هم در طرز برخورد با رژیم و شیوه مبارزه و هم در آرمانها و ایدهآلها، با آنها اختلاف داشتیم. ... [ما با] نهضت آزادی كه افراطیترین و مذهبیترین جناح جبهه ملی بود، نیز وجه اشتراك نداشتیم... [چراكه] شعارشان همان شعار جبهه ملی بود. حزب ملل اسلامی در سه زمینه واقعا پیشگام و پیشتاز بود: هم در طرح شعار براندازی و تغییر رژیم شاهنشاهی، هم در زمینه طرح حكومت اسلامی و هم در زمینه جنگ مسلحانه ...»[xxiv]
بجنوردی، رهبر حزب ملل، مدعی است كه اگر حزب لو نمیرفت و اعضای آن دستگیر نمیشدند و آنها فرصت مییافتند مبارزه وسیع، همهجانبه و مسلحانه را عملی سازند، تمام نیرو و امكانات این حزب در خط رهبری امامخمینی(ره) قرار میگرفت.[xxv] این درحالیاست كه به تواتر شنیده شده حضرت امام(ره) چنین حركتهای مسلحانهای را تشویق نمیكردند.[xxvi]
ازآنجاكه این حزب از سطح جذب نیرو، آموزش و ایجاد آمادگی فكری و روحی اعضا، فراتر نرفت، نمیتوان برای آن كارنامه عملی ترسیم نمود. اما ناگفته نماند، در آستانه قیام پانزدهم خرداد كه دستگاه طاغوت را بهسختی تكان داد و حتی آن را تا مرحله سقوط پیش برد، حزب ملل اسلامی برای نخستینبار بهطورپنهانی اعلام وجود كرد و عملیات تبلیغی گستردهای را به اجرا گذاشت: «در همان اوان، اعضای حزب در جلسات متعدد تصمیم گرفتند كه در عین مخفیكاری، برای پیوندزدن حزب به حركتهای انقلابی و جریانهای مردمی كه در آن مقطع خاص بودند، بهصورتفعال عمل كنیم و در مراكز مختلف آموزش ــ اعم از دانشگاه، دبیرستان و خیابان ــ اقدام به توزیع اعلامیههای حضرت امام(ره) بكنیم. این حركت انقلابی، اولین حركت كامل ما بود و در خفا انجام شد... بهاینترتیب ما گوش به فرمان امام(ره)، نخستین گام حزبی خود را در پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ برداشتیم.»[xxvii]
اعضای حزب پس از عضویت و سوگندیادكردن، تحت لوای پرچمی سرخ (با ستارهای هشت پر در داخل یك دایره سفید)، به فراگیری قرآن، مباحث سیاسی، نظامی، انضباطی و... میپرداختند اما آنها هیچگاه نتوانستند از مرحله اول، یعنی از مرحله جذب و تعلیم (رشد كمی و آموزشی) فراتر روند؛ چراكه حزب در مهرماه ۱۳۴۴، بر اثر اشتباه یكی از اعضا لو رفت.
فرسیو، معاون وقت دادستانی ارتش، در مصاحبه مطبوعاتی (مندرج در جراید عصر ۳۰/۱۰/۱۳۴۴) مدعی است كه دستگیری اعضای حزب، طبق برنامه صورت گرفته است؛ چراكه به ادعای او، آنها از پیش نسبت به تردد تعدادی جوان مشكوك شده بودند؛ درحالیكه مطابق اظهارات فرد دستگیرشده (محمدباقر صنوبری) این اتفاق بهطوركاملاتصادفی روی داد. صنوبری،[xxviii] اولین فرد دستگیرشده حزب، نحوه دستگیری خود را چنین تعریف میكند: «شب جمعه مورخ ۲۰/۷/۱۳۴۴،[xxix] چند جزوه درسی و مدارك حزبی، از جمله مرامنامه حزب و ماهنامه «خلق» را در كیف سیاهرنگ خود جا دادم. آنها را برای دعوت از دو تن از برادران مورد اعتمادم میخواستم. آنها در شرف تحلیف و عضویت رسمی در حزب بودند... ساعت دو یا سه بعد از نیمهشب بود كه از خانقاه بیرون آمدم. نزدیك آرامگاه رضاشاه ملعون كه رسیدم، با دو نفر افسر و مامور شهربانی مواجه شدم. آنها سوالاتی كردند و من جواب گفتم. از محتوای داخل كیف سوال كردند. گفتم: كتاب و دفاتر من است. كیف را از من گرفتند كه داخل آن را بازدید كنند و من در كمال خونسردی ایستاده بودم و با آنها صحبت میكردم و در باطن فكر میكردم وظیفه من در این موقع چیست؟ اگر الان مدارك حزبی را ببینند و از وجود حزب مخفی ما با خبر شوند، من چه كار كنم؟... چند لحظه فكر كردم، من متعهدم كه نگذارم كسی از وجود این نشریات و مدارك آگاه شود... تنها راهحلی كه به ذهنم رسید، این بود كه كیف را از چنگ آنها خارج كنم.
در یك لحظه كیف را از دست آنها قاپ زده و با تمام سرعت و با تمام قدرت شروع به دویدن كردم، آنها با سر و صدا دنبالم دویدند. دو نفر از مقابل میآمدند و وقتی صدای “ایست” و “آی بگیریدش” را شنیدند، بافرضاینكه خلافكاری در حال فرار است، راه را بر من بستند و حمله كردند. من با چالاكی از دست آنها گریختم و درهمینحین كیف را با نهایت زوری كه داشتم، به طرف بام ساختمان مجاور پرت كردم تا شاید مفقود و یا موقتا از دسترس آنها خارج شود... به دویدن ادامه داده و به سمت باغات و مزارع رفتم، ولی ماموران به من رسیدند و مرا دستگیر كردند، بعد از جستجو كیف را هم پیدا كردند.»[xxx] گرچه صنوبری در كلانتری ابتدا همهچیز را انكار نمود، اما وقتی ماموران نظمیه به مدارك و جزوات داخل كیف مشكوك شدند، اداره ضداطلاعات شهربانی را خبر كردند. بعد از آن بود كه ضربوشتم و شكنجه شروع شد، اما صنوبری فقط یك جمله بر زبان میآورد: «مكتوم است.» سرانجام مامورین با بهكاربستن ترفندهای مختلف، به نام رابط صنوبری دست یافتند و سپس از طریق رابط او به یكی از اعضای كادر مركزی به نام سیدمحمودی طباطبایی[xxxi] پی بردند. مقاومت محمودی در برابر شكنجهها در این مقطع، ستودنی و تحسینبرانگیز است.او توانست با تاخیرانداختن در زمان دسترسی نیروهای امنیتی به اطلاعات لازم، فرصتی برای اختفای یاران خود ایجاد كند و صرفا بعد از چند روز كه مطمئن شد طبق برنامههای امنیتی حزب، افراد مخفی شده و دفتر حزب را تخلیه كردهاند، درحالیكه بر اثر تحمل شكنجههای مرگآور دیگر رمقی برای او باقی نمانده بود، ماموران را به خیابان صفاری، شماره ۵۲، بالای یك مغازه مصالحفروشی راهنمایی كرد كه دفتر مركزی حزب بود. اما دركمالناباوری با حسن حامدعزیزی[xxxii] و وسایل و اسباب بستهبندیشده حزب مواجه شدند و از این لحظه بود كه كدها و رمزهای تمامی اعضای حزب به دست نیروهای امنیتی افتاد. ساعتی بعد، تعدادی از اعضا در منزل، مدرسه و محل كار دستگیر شدند و آنهایی هم كه در كوههای شاهآباد (دارآباد فعلی) پناه گرفته بودند، محاصره شده و سرانجام پس از یك مقاومت مختصر، به دست ماموران افتادند. تنها كسی كه موفق شد از این محاصره فرار كند، محمد مولوی[xxxiii] بود.
در مجموع شصتونه نفر دستگیر شدند. برای چهارده نفر از آنها در بدو امر منع تعقیب صادر گردید اما پنجاهوپنج نفر دیگر عبارت بودند از: «۱ــ محمدكاظم موسویبجنوردی ۲ــ حسن حامد عزیزی ۳ــ سیدمحمد سیدمحمودی قمی ۴ــ محمد پیران ۵ــ عباسعلی مظاهری عمرانی ۶ــ ابوالقاسم سرحدیزاده ۷ــ علی نورصادقی ۸ــ محمد میرمحمدصادقی ۹ــ محمدصادق عباسی ۱۰ــ ناصر نراقی ۱۱ــ محمدعلی جمالیان ۱۲ــ جواد منصوری ۱۳ــ سیداصغر قریشی ۱۴ــ حسین روانپاك ۱۵ــ علیرضا سپاسی آشتیانی ۱۶ــ عباس آقازمانی ۱۷ــ محمدباقر صنوبری ۱۸ــ عباس دوزدوزانی ۱۹ــ علیاكبر صلاحمند ۲۰ــ سیدفخرالدین پیشوایی ۲۱ــ احمد احمد ۲۲ــ مرتضی حاجی ۲۳ــ سیدجمال نیكوقدم ۲۴ــ هادی شمس حائری ۲۵ــ احمد منصوری ۲۶ــ محمدتقی شالچی ۲۷ــ علیاصغر اهلكسب ۲۸ــ حسین سرحدیزاده ۲۹ــ اكبر اورامی ۳۰ــ احمد تقوی ۳۱ــ محمدجواد حجتیكرمانی ۳۲ــ حسن طباطبایی ۳۳ــ محمدباقر عباسی ۳۴ــ محمدكاظم سیفیان ۳۵ــ داود رضایی برزگر [بزرگ صحیح است] ۳۶ــ احسانالله محبوب ۳۷ــ محسن حاجیمهدی ۳۸ــ محمدحسین شهری ۳۹ــ عباس سعیدی ۴۰ــ رمضان سلطانی ۴۱ــ رضا ابوالحسنی اخوان ۴۲ــ احمد روحی ۴۳ــ محمدحسن ابنالرضا ۴۴ــ رضا اژئیان ۴۵ــ حمید خانمحمدی ۴۶ــ احمد آقازمانی ۴۷ــ علیاكبر رستمی ۴۸ــ محمدصادق رئیسدانایی ۴۹ــ احمد شیرینی ۵۰ــ كیوان مهشید ۵۱ــ محمد ثقفیزاده [سرحدیزاده صحیح است] ۵۲ــ محسن رحیمپور ۵۳ــ یوسف رشیدی ۵۴ــ ابوالحسن فلاحتی ۵۵ــ محمد بابایی.»[xxxiv]
اولین جلسه دادگاه محاكمه، روز یكشنبه هفدهم بهمنماه سال ۱۳۴۴ در محل آمفی تئاتر (باشگاه افسران) پادگان جمشیدیه برگزار گردید. این دادگاه بیش از بیست روز به طول انجامید. ریاست دادگاه را سرتیپدوم تاجالدینی[xxxv] و دادستانی آن را سرهنگ عاطفی برعهده داشتند. اتهاماتی كه دادگاه برای متهمین برشمرد، عبارت بودند از: «۱ــ توطئه به منظور سرنگونی رژیم ۲ــ عضویت در گروهی با مرام و رویه ضد سلطنت مشروطه ۳ــ اهانت به مقام سلطنت ۴ــ چاپ و توزیع نشریات مضره و خلاف امنیت كشور.»[xxxvi] در كیفرخواست، برای هشت نفر اعضای كادر مركزی تقاضای اعدام شده بود و برای بقیه، از سه تا ده سال زندان در نظر گرفته شد. جلسات دادگاه به صحنههای شورانگیز جوانان پرجوشوخروشی تبدیل شده بود كه برای اصلاح جامعه خود قیام كرده و به این تشكیلات پیوسته بودند.
در پایان جلسات محاكمه دادگاه بدوی، رهبر حزب به اعدام، حسن حامد عزیزی و سیدمحمد سیدمحمودی به حبس ابد، پنج نفر دیگر كادر مركزی حزب به پانزده سال زندان، همچنین سه نفر به هشت سال، چهار نفر به پنج سال، هفت نفر به چهار سال، سه نفر به سه سال و نیم و سی نفر نیز به سه سال زندان محكوم شدند.[xxxvii]
از سوی متهمین، و بعضا از سوی وكلای ایشان، به آرای صادره اعتراض وارد شده بود؛ ازاینرو دادگاه تجدیدنظر در فروردین سال ۱۳۴۵ به ریاست تیمسار مروستی و به دادستانی سرهنگ عاطفی برگزار گردید. صحنههای شورانگیز جلسات دفاع متهمین در این دادگاه، خود صحنه كارزاری میان اسلام و كفر بود. احمد احمد میگوید: «دادگاه تجدیدنظر پس از سه روز به كار خود پایان داد و آرای قطعی یكیك بچهها را صادر كرد. پس از پایان قرائت احكام، بچهها در یك اقدام هماهنگ و با رهبری آقای محمدجواد حجتیكرمانی[xxxviii] یكصدا و بلند فریاد زدند: «الله مولانا و لا مولی لكم... .»[xxxix]
دادگاه تجدیدنظر حكم اعدام موسویبجنوردی را تایید كرد و احكام سایر زندانیان نیز، به جای تخفیف، شدت یافت؛ كه باعث شد زندانیان، دادگاه تجدیدنظر را دادگاه تشدیدنظر بنامند. البته بعداً حكم اعدام بجنوردی تغییر یافت و روزنامههای عصر چهاردهم اردیبهشت۱۳۴۵ نوشتند: «رهبر حزب مخفی، از مرگ نجات یافت. شاهنشاه آریامهر محمدكاظم موسویبجنوردی رهبر حزب را مورد عنایت قرار دادند و با یك درجه تخفیف [در] مجازات وی موافقت فرمودند.»[xl] خود بجنوردی میگوید: «بعدها متوجه شدم آقای سارتر [ژان پل سارتر]، رئیس كمیته دفاع از زندانیان سیاسی، در نامهای از رژیم خواسته بود حكم اعدام مرا لغو كند. بهعلاوه دخالت گروههای مترقی در اروپا، بهویژه كنفدراسیون دانشجویان خارج از كشور، روحانیون عظام و مراجع تقلید، از جمله حضرت آیتاللهالعظمی حكیم (رضوانالله علیه)، رژیم را ناگزیر كرد حكم اعدام مرا به حبس ابد تقلیل دهد.»[xli]● تكامل یا سقوط
برآیند حركت حزب ملل اسلامی در تكامل و یا سقوط شخصیت فكری و سیاسی برخی اعضای حزب بسیار تاملبرانگیز و در خور تحلیل و تفسیر بسیار است. در اینجا به نقاط و نكات مهمی درباره سرنوشت سیاسی و فكری برخی از اعضای حزب پس از لورفتن آن، اشارهای گذرا میشود.
سیدمحمدكاظم موسویبجنوردی، فردی است كه در سن بیستسالگی حزب ملل اسلامی را بنا نهاد. در انتخاب نام و نیز در تدوین اصول و برنامههای حزب، طرز تفكر بجنوردی بهوضوح مشاهده میشود. او كه در ماجرای حزب ملل ناكام شده بود، پس از پیروزی انقلاب دوباره در پی یك فكر بلندپروازانه رفت و دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی را دایركرد؛ البته بجنوردی پس از پیروزی انقلاب، تجربه استانداری اصفهان، عضویت در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی، ریاست كتابخانه ملی و نمایندگی در دور اول مجلس شورای اسلامی را نیز داشته است.
از دیگر اعضای برجسته حزب ملل اسلامی، باید سیدمحمد سیدمحمودی طباطبایی قمی را نام برد كه علیرغم اتصاف به خانوادهای اهل علم و دیانت و با وجود بهرهمندی از استعداد لازم، حاضر نشد پس از پیروزی انقلاب، مسئولیتی بپذیرد. چنانكه به مشغولیت در اداره تعاونی بسنده كرد. محمودی به هنگام دستگیری، شكنجههای وحشتناك و سبعانهای را تحمل كرد و مقاومت قهرمانانهای را از خود نشان داد. درباره صلابت و سلامت روح او، دوستان و همراهان حزبیاش، همگی متفقالقول هستند و با تحسین بسیار به رشادتهای او گواهی میدهند.
از دیگر اعضای شاخص حزب، ابوالقاسم سرحدیزاده، مرتضی حاجی، سیدمحمد میرمحمدصادقی، جواد منصوری، عباس آقازمانی (ابوشریف)، محمدجواد حجتی كرمانی، عباس دوزدوزانی، محمد پیران، رضا اژئیان، اصغر قریشی و...، هریك بهنحوی پس از پیروزی انقلاب وارد عرصههای سیاسی ــ اجتماعی شده و در برخی مقاطع، پستهای مهمی را عهدهدار شدند.
ابوالقاسم سرحدیزاده چند دوره نماینده مجلس، وزیر كار، مشاور رئیسجمهور بوده است. سیدمحمد میرمحمدصادقی نیز توانست تحصیلات خود را تا حد فوقلیسانس ارتقا دهد و پس از پیروزی انقلاب، سمتهایی نظیر وزیركار، معاون وزیر كشاورزی، مسئول شیلات، سرپرست شركت سرمایهگذاری شاهد (وابسته به بنیاد شهید) و... را تجربه كرده است. همچنین محمدجواد حجتیكرمانی نمایندگی مجلس خبرگان از كرمان، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، مشاور فرهنگی رئیسجمهور (آیتالله خامنهای) و حضور در عرصه فرهنگی را در كارنامه خود دارد. وضعیت ابوشریف (عباس آقازمانی) بسیار جالب است. او پس از آزادی از زندان (قبل از پیروزی انقلاب)، به همراه جواد منصوری، محمد مفیدی و احمد احمد گروه حزبالله را تاسیس كرد و در آن به فعالیت پرداخت. او بهخاطر فعالیتهای سیاسیاش، چندینبار مجبور شد از كشور خارج شود و به كشورهای خاورمیانه و اروپایی سفر كند. وی در این سفرها توانست آموزش دورههای چریكی را در لبنان طی كند. آقازمانی با پیروزی انقلاب اسلامی، وارد كشور شد. ابوشریف از موسسان و پایهگذاران كمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران محسوب میشود. او مدتی نیز فرماندهی سپاه پاسداران را بر عهده داشت؛ همچنین در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ بهعنوان كاردار و سپس بهعنوان سفیر ایران در پاكستان فعالیت میكرد و پس از آن، بازنشست شد. وی هماكنون در پاكستان، در یكی از مدارس اسلامی شهر اسلامآباد به تدریس علوم دینی اشتغال دارد.
مقاومت جواد منصوری نیز در دو مقطعی كه در زندان بوده، قابل تحسین است. منصوری در سال ۱۳۵۰ پس از ضربهای كه ساواك به سازمان مجاهدین خلق وارد كرد و طبق توافق رهبران دو گروه، قرار شد گروه حزبالله و سازمان در هم ادغام شوند، با این طرح به مخالفت برخاست. او، چه در زندان و چه در بیرون زندان، چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب، همواره مورد حقد و كین سازمان مجاهدین (منافقین) بوده است و یكبار در سال ۱۳۶۰ توسط آنها ترور شد. او پس از یك دوره حضور فعال در عرصههای نظامی و سیاسی، از جمله فرماندهی سپاه پاسداران (بهعنوان اولین فرمانده سپاه)، عضویت در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی، معاونت وزارت خارجه (هشت سال)، سفیر ایران در پاكستان، معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی و...، ازآنجاكه مستعد در امور فرهنگی و پژوهشی بود، به فعالیت در این عرصهها روی آورد و اكنون صاحب چند اثر تالیفی و پژوهشی است. وی مدتی نیز معاونت پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را عهدهدار بود.
عباس دوزدوزانی نیز سه دوره زندان را تحمل كرد و پس از پیروزی انقلاب، از پایهگذاران سپاه پاسداران محسوب میشود. دوزدوزانی در اواخر سال ۱۳۵۸ فرماندهی سپاه را به عهده گرفت اما به زودی این سمت را رها كرد. وی در كابینه شهید رجایی، وزیر ارشاد بود و چند دوره نیز نمایندگی مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت. از دیگر تصدیهای او میتوان به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، عضویت در شورای مركزی انجمن اسلامی معلمان و عضویت در شورای شهر تهران اشاره كرد.
كسانی چون علی نورصادقی، حسن طباطبایی و فخرالدین پیشوایی نیز پس از پیروزی انقلاب با اتكا به تحصیلات عالی خود به بازار تخصصی كار رفته و منشا خدماتی برای جامعه شدهاند. با اتكا به همین فعالیتها، پیشوایی تا معاونت وزارت نیرو پیش رفت و حسن طباطبایی معاون وزیر كشاورزی شد.
شهادت محمدباقر عباسی، یار دیگر حزب ملل اسلامی كه پیش از تغییرات ایدئولوژیك در سازمان مجاهدین خلق، به این سازمان پیوسته بود، از جایگاه خاصی در بررسی این سرگذشتها برخوردار است. او بههمراه محمد مفیدی در مرداد سال ۱۳۵۱ سرتیپ طاهری[xlii] را ترور كرده و به هلاكت رساندند و خودشان بعد از مدتی، دستگیر و اعدام شدند.و اما قسمت تلختر و عبرتانگیز این برآیند، مربوط به عاقبت تلخی است كه حسن حامد عزیزی، عباس مظاهری، علیرضا سپاسی آشتیانی، هادی شمس حائری، علیاصغر رفیعی (اهل كسب) و سید كیوان مهشید به آن دچار شدند. حسن حامد عزیزی، كسی است كه با كمی شكنجه، تمامی اسناد، مدارك، كدها و اسامی اعضای حزب ملل را در اختیار اطلاعات شهربانی قرار داد. او در زندان به سازمان مجاهدین خلق پیوست. عباس مظاهری فردی بسیار تند، احساساتی و سطحی بود و سرانجام در سال ۱۳۵۵ در زندان مشهد توسط مجاهدین، به ارتداد و ماركسیسم گرایید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم اثری از او دیده نشد. علیرضا سپاسی آشتیانی نیز فردی تندخو، تندرو، احساساتی و بسیار بلندپرواز بود. او كه بعد از حزب ملل و تاسیس حزبالله، به سازمان مجاهدین خلق پیوست، بهخاطر تندی و جدیت خود در كارها، مراتب سازمانی را بهسرعت طی كرد و در سال ۱۳۵۳ به عضویت كادر مركزی مجاهدین خلق درآمد. آشتیانی در سال ۱۳۵۴ پس از تغییر در ایدئولوژی سازمان، خط انحراف را پیمود و به همراه دیگر منحرفان، به تصفیه و كشتار افرادی كه مخالف این تغییر بودند، دست زد. او تا سال ۱۳۵۷ به فعالیت مخفی خود در گروه تقی شهرام (گروه موسوم به سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر) ادامه داد. وی پس از پیروزی انقلاب، بهصورتعلنی و افراطی به ضدیت و مخالفت خود با نظام پرداخت و در اواخر سال ۱۳۶۰ دستگیر شد. او سرانجام به هنگام فرار، توسط زندانبانان اوین كشته شد.
علیاصغر اهلكسب نیز كه جوانی تند بود، سرانجام ماركسیست شد و گام به انحراف نهاد. او نیز دستگیر و معدوم شد.
هادی شمسحائری كه در سال ۱۳۲۲ در خانوادهای روحانی (فرزند روحانی معروف شیخ تقی ــ علی ــ زنجانی) در شهر همدان متولد شد، پس از عضویت در حزب ملل و سپس تحمل زندان و بعداً فعالیت در حزبالله، در سال ۱۳۵۰ جذب سازمان مجاهدین شد. حائری نیز به دنبال انحراف سازمان در سال ۱۳۵۴، تغییر ایدئولوژی داد و مرام ماركسیستی را پذیرفت. او در این دوره، یكبار دیگر دستگیر و روانه زندان گردید. وی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به فعالیت خود در سازمان مجاهدین ادامه داد و رویاروی انقلاب اسلامی قرار گرفت. حائری در سال ۱۳۶۰ به دستور سازمان از ایران خارج شد و در سالهای بعد به ردههای بالای سازمان رسید اما در سال ۱۳۷۰، به دنبال بروز اختلاف درونسازمانی، از سازمان جدا شد؛ ولی همچنان به ضدیت خود با انقلاب اسلامی ادامه میدهد.
و اما كیوان مهشید نیز در زندان از مسلمانها برید و گرایشهای ماركسیستی پیدا كرد. وی پس از پیروزی انقلاب به جرم فعالیت در كادرهای سری حزب توده دستگیر، زندانی و سپس اعدام گردید.
پینوشتها
[i]ــ كیهان و اطلاعات، پنجشنبه ۳۰/۱۰/۱۳۴۴
[ii]ــ روزنامه اطلاعات، ش ۱۱۸۸۷، ۳۰ دیماه ۱۳۴۴، ص۱۷
[iii]ــ روزنامه كیهان، ش ۶۷۳۹، ۳۰ دیماه ۱۳۴۴، صص ۱۵ و ۱
[iv]ــ سرلشكر ضیاء فرسیو متولد ۱۲۹۸ در تهران، دادستان ارتش و رئیس اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی، كارگردان و هدایتكننده بسیاری از بیدادگاههای رژیم شاه علیه مبارزین كه در هیجدهم فروردین سال ۱۳۵۰ توسط چریكهای فدایی خلق ترور شد و به قتل رسید.
[v]ــ محسن كاظمی، خاطرات احمد احمد، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ص۱۲۷
[vi]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، صص۲۱ــ۱۹
[vii]ــ مصاحبه با ابوالقاسم سرحدیزاده، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص۵۰
[viii]ــ حزبالدعوه الاسلامیه، تشكیلاتی سیاسی كه در سال ۱۹۵۸.م در عراق تاسیس شد. از پایهگذاران این حزب میتوان از آیتالله سیدمحمدباقر صدر، آیتالله سیدمهدی حكیم، آیتالله سیدمحمدباقر حكیم، آیتالله سیدمرتضی العسكری نام برد. مبنای اعتقادی و تفكری این سازمان شیعی و ایدئولوژی اسلامی و در امتثال به مرجعیت دینی و حوزه علمیه قرار داشته است. باید گفت كه هدف اصلی حزبالدعوه تحقق جامعه اسلامی با همه مقدمات و مقوماتش به واسطه یك كار گروهی پیوسته بود كه بنیان و ساختار فكری جامعه را در شكل و محتوا تغییر بدهد. از دیگر اهداف این حزب زدودن زنگار افكار و مفاهیم بیگانه از فكر اصیل اسلام و آزادسازی كشورهای اسلامی از سیطره استعمار كافر و پیوندشان به دولت اسلامی و فراتر از آن دعوت جهان به اسلام بوده است.
حزبالدعوه خود را مكلف به رعایت اصول قرآنی و شریعت میداند و برای نیل به اهداف بهصورتپنهانی و مخفی عمل میكند تا از گزند دشمنان مصون بماند. [بسان حزب ملل اسلامی كه دارای سه مرحله بود] برای این حزب چهار مرحله: تغییری (جهاد فكری و فرهنگی)، سیاسی (تحریك و رهبری امت اسلامی) انقلابی (برانداختن نظام كفر و برقراری موسسات قانونی براساس اسلام) و حكومتی (زمامداری، نگهداری و توجیه امت اسلامی) در نظر گرفته شده بود. (برگرفته از كتاب: صلاح الخراسان، حزبالدعوه الاسلامیه، دمشق، ۱۴۱۹.ق)
[ix]ــ علیاكبر رنجبر كرمانی، مسی به رنگ شفق، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱، صص۱۶ــ۱۵
[x]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، ص۱۵
[xi]ــ محسن كاظمی، همان، صص۹۹ــ۹۸
[xii]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، صص۳۶ــ۳۵
[xiii]ــ همان، صص۲۶۴ــ۲۶۲
[xiv]ــ علیاكبر رنجبر كرمانی، همان، ص۳۴
[xv]ــ «اسرار تشكیل و فعالیت و كشف حزب ملل اسلامی»، مجله شهربانی، شماره ۳۶۵، بهمن ۱۳۴۴، ص۱۱[xvi]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، ص۳۹
[xvii]ــ احمد احمد، متولد ۱۳۱۸ در حومه تهران میباشد. او در سال ۱۳۴۳ به عضویت حزب ملل اسلامی درآمد. وی نیز از جمله دستگیرشدگان گروه حزب ملل در مهر ۱۳۴۴ است كه تا آبان ۱۳۴۶ به همین اتهام در زندان بود. او از موسسین گروه حزبالله و عضو سابق سازمان مجاهدین خلق است كه پیش از پیروزی انقلاب به دلیل فعالیتهای سیاسی بهدفعات به زندان افتاد. او یكبار نیز در درگیری با نیروهای ساواك، از ناحیه پا مجروح شد و بر اثر آن، معلول گردید.
[xviii]ــ محسن كاظمی، همان، ص۹۹
[xix]ــ ابوالقاسم سرحدیزاده متولد ۱۳۲۴ تهران میباشد. او قبل از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ به حزب ملل اسلامی پیوست و پس از دستگیری در مهر ۱۳۴۴، در دادگاه تجدیدنظر به زندان ابد محكوم شد. محكومیت او بعدها با یك درجه تخفیف، به پانزده سال زندان تبدیل شد. سرحدیزاده پس از پیروزی انقلاب در عرصههای مختلف سیاسی ــ اجتماعی حضور داشته و عهدهدار مسئولیتهای مختلف بوده است كه آخرین این مسئولیتها، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی میباشد.
[xx]ــ خاطرات ابوالقاسم سرحدیزاده (مصاحبه)، همان، ص۵۱
[xxi]ــ همان، ص۵۵
[xxii]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، صص۴۵ــ۴۴
[xxiii]ــ محسن كاظمی، همان، ص۹۹
[xxiv]ــ علیاكبر رنجبر كرمانی، همان، صص۵۵ــ۵۳
[xxv]ــ همان، ص۵۷
[xxvi]ــ بهعنواننمونه سازمان مجاهدین خلق كه در سال ۱۳۴۵ تاسیس شد، دارای مشی مسلحانه بود و بهصورتمخفی و زیرزمینی فعالیت میكرد. حجتالاسلام محتشمی در خاطرات خود میگوید: تراب حقشناس و حسین احمدی (روحانی)، از كادرهای مركزی سازمان مجاهدین، به نجف آمدند تا امام را توجیه كنند، اما امام آنها را تایید نكرد. تز امام این بود: «ما با هیچكس عقد اخوت نبستهایم. هركس كه در راستای اسلام واقعی است، مورد تایید میباشد ولی اگر افكارش منهای اسلام باشد، قابل تایید نیست.» (خاطرات محتشمی، جلد ۲، ص۱۹۳)
[xxvii]ــ خاطرات ابوالقاسم سرحدیزاده (مصاحبه)، همان، ص۵۲
[xxviii]ــ محمدباقر صنوبری متولد ۱۳۲۶ در تهران، تربیتیافته خانوادهای مذهبی و عرفانی (پدر وی عالم عرفانی حاجمیرزاابوالفضل صنوبری شاگرد عارف بزرگ و ربانی شیخرجبعلی خیاط است) میباشد. صنوبری پس از دستگیری، به مدت سه سال در زندان به سر برد. وی پس از پیروزی انقلاب از تصدی مشاغل دولتی و حكومتی دوری گزید و وارد بازار كار خصوصی شد.
[xxix]ــ سرتیپ فرسیو در مصاحبه مطبوعاتی ۳۰/۱۰/۱۳۴۴، شب حادثه را ۲۳/۷/۱۳۴۴ اعلام كرده است.
[xxx]ــ مصاحبه با محمدباقر صنوبری، از سوی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی (تاریخ شفاهی)
[xxxi]ــ مرحوم سیدمحمد سیدمحمودیقمی (طباطبایی) فرزند حجتالاسلام و المسلمین حاجمصطفی طباطبایی، فردی متدین بود كه پس از دستگیری، در دادگاه تجدیدنظر به زندان ابد محكوم شد. وی پس از پیروزی انقلاب به فعالیت در یك تعاونی اكتفا كرد. وی سرانجام در سال ۱۳۶۷ فوت كرد. سیدمحمودی از طرف مادری، نوه مرحوم شیخعباس قمی (صاحب مفاتیحالجنان) است.
[xxxii]ــ حسن حامد عزیزی، دبیر حزب ملل اسلامی، فردی آرام و ساكت بود كه پس از آزادی از زندان تمایلی به فعالیتهای سیاسی نشان نداد و به زندگی عادی و روزمره خویش مشغول شد.
[xxxiii]ــ محمد مولوی عربشاهی، در یكی از رشتههای مهندسی تحصیل میكرد. وی پس از فرار، سالها در نجف، لبنان و سوریه اقامت گزید و سپس به آلمان شرقی رفت و تحصیلات خود را در آنجا به پایان رساند. او اكنون عضو هیاتعلمی و رئیس بخش علوم دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی است.
[xxxiv]ــ روزنامههای: كیهان، شماره ۶۷۴۰ مورخ ۲/۱۱/۱۳۴۴؛ اطلاعات، شماره ۱۱۸۸۸ مورخ ۲/۱۱/۱۳۴۴
[xxxv]ــ سرتیپ محمدتقی تاجالدینی، رئیس اداره دادرسی ارتش و اهل كرمان.
[xxxvi]ــ خاطرات جواد منصوری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، ص۴۹
[xxxvii]ــ محسن كاظمی، همان، ص۱۳۵
[xxxviii]ــ حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتیكرمانی، متولد ۱۳۱۱ در كرمان میباشد. وی پیش از سال ۱۳۴۴، در بهمن ۱۳۴۳ بهخاطر سخنرانی در مدح ترور حسنعلی منصور دستگیر و چند ماه زندانی گردید. او پس از دستگیری در سال ۱۳۴۴ نیز تا پاییز سال ۱۳۵۴ (ده سال) در زندان به سر برد. حجتی كرمانی در سال ۱۳۵۷ نیز مجددا دستگیر و در كمیته مشترك زندانی شد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضور و فعالیت داشته است.
[xxxix]ــ همان، ص۱۳۷، «الله مولانا و لا مولی لكم» شعار مسلمین در جنگ بدر در مقابل شعار مشركین (نحن لنا العزی و لا عزی لكم) است.
[xl]ــ روزنامههای اطلاعات، شماره ۱۱۹۶۷ مورخ ۱۴/۲/۱۳۴۵ و كیهان ۱۴/۲/۱۳۴۵
[xli]ــ خاطرات سیدمحمدكاظم بجنوردی، همان، ص۱۳۶
[xlii]ــ سرتیپ سعید طاهری، عامل جنایت پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و فرمانده كمیته مشترك ضدخرابكاری در سال ۱۳۵۰ بود.
محسن كاظمی
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست