پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
خطابه هانری چهارم شاه فرانسه و ناوار

اگرچه خود این نیز مانع از آن نشد که همان زمان هم پس مانده یی از گذشته ها باشیم. و آیا امروز هم، جایی که به میان شما برگشته ام، هنوز چنین ام؟ شاید که شما بازم می شناختید و من در پیشاپیش صفوف تان جای می گرفتم. سپس جا داشت که همه چیز از سرگرفته می شد شاید که این یک بار را شکست نمی خوردم.گفتم عمری دوباره آرزو نمی کنم؟ ولی من نمرده ام، زنده ام و این نه به گونه یی فراطبیعی؛ شما به کار من ادامه می دهید.در هنگامه این ستیز هولناک، جایی که این همه دشمن ستنبه تهدیدتان می کند، شهامت خود را حفظ کنید. ستمگر بر ملت همیشه هست. من هم در زمان خود، آنها را دوست نداشتم. این جماعت مشکل اگر رخت و ظاهر عوض کرده باشند، چهره را که به هیچ روی. من از شاه اسپانیا که به نامی دیگر بر شما آشناست، نفرت داشتم. او هنوز هم از گستاخی فریب اروپا، و بیش از همه کشور من فرانسه دست برنمی دارد. باری، این فرانسه که از آن من بود، به خاطر خواهد داشت؛ او پیوسته طلایه دار آزادی هایی انسانی خواهد بود که اینانند؛ آزادی عقیده و آزادی آنکه نان به سیری بخورید.
این ملت که از سر سرشت به همان خوبی در کار سخن خبره است که در کار جنگ، شیوه یگانه خود را دارد. فرانسه روی هم سرزمینی است که در دامان آن بیشترین نیکی ها می بالد. جهان تنها در پرتو عشق می تواند نجات یابد. در عصر سستی و رخوت، زورگویی را در حکم استواری می گیرند. تنها از انسان های قدرتمند برمی آید که شما را دوست بدارند، چراکه شما هم این کار را به کفایت بر آنها سخت می کنید.من بسیار عشق ورزیده ام، من پیکار کرده ام و کلماتی گیرا یافته ام. فرانسوی زبانی است که برگزیده ام؛ خود به بیگانگان نیز خاطرنشان می کنم که بشریت برای آن آفریده نشده است تا از رویاهای خود - که نیستند مگر واقعیت هایی هنوز ناشناخته - دست بشوید. خوشبختی وجود دارد. داد و فراوانی برای هر کس دست یافتنی است. و ملت ها را نمی شود کشت. از دشنه هایی که به روی شما می کشند، مترسید. من ترس بی پایه از آنها داشتم. شما بهتر از من عمل کنید. من بیش از اندازه دست روی دست گذاشتم.
انقلاب ها همیشه بهنگام نمی آیند. از این رو شرط است در پیشبرد آنها، پیگیر باشیم، آن هم با همه نیرو. من درنگ و دودلی کردم، به همان میزان از سر ضعف انسانی، که از بالا به شما نگاه می کردم، به شما انسان ها، به شما دوستانم.من تنها بر آغاز کار خود دریغ می خورم، بر آن روزها که پیکار می کردم، بی آنکه بدانم سپسً آن همه چه نصیبم خواهد شد؛ بزرگی و شکوه، و پس از آن خیانت تلخ، و هم پیش از مرگ، خشکیدن ریشه های قلبم که هرگز بیخ نو نخواهد زد.اگر گمان نکنم، با شما جز از چکاچاک جنگ افزارها نگفتم، و از ناقوس ها که در همهمه یی شگفت زنگ خطر می کوبند، و در آن میان صداهایی پیوسته بانگ «حمله» برمی دارند، و هراس «دًه و کïش،» من بیش از سی بار نزدیک بود که در این مزبله کشته شوم، خدا نگاهم داشت.و حال نگاه کنید این مرد پیر را که روی ترش نکرد از اینکه بر شما ظاهر شود، اینک که کسی مرا صدا زده است.ابر زرین، مثال پرده یی، از نو در پیش روی شاه به هم برمی افتد.
محمود حدادی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست