چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
جشنوارهای بدون سینما، بدون گفتگو و بدون شادمانی
پیرامون جشنوارهٔ فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان
جشنوارهٔ فیلم کودکان و نوجوانان در اصفهان برگزار شد، عدهای از اهالی سینما و سینمانویسان به کنارههای زایندهرود رفتند و برگشتند، آیا در این رویداد میتوان معنایی یافت؟ آیا با یک رویداد بیمضمون روبرو بودیم و یا یک عادت اداری طبق تقویم به وظایف خود عمل کرد؟ آیا جشنواره مضحکهای بود که یک راست از جهان کافکایی به واقعیت پرتاب شده و میکوشید بیمعنایی را معنایی بخشد و یا میتوان در نگاهی خوشبینانه آن را جشن و شادمانی دانست که بههر حال بخشی از زندگی سینمائی را گرما میبخشد، به این پرسشها چگونه میتوان پاسخ داد؟ صاحب این قلم از زمانی که بهخاطر روزنامهنویسی وارد جهان جشنوارهها شد، در هر جشنواره به این قضاوت مینشیند که دریغ از گذشتهای که از دست رفته است، سالهای گذشته جشنوارههائی برگزار میشدند که پر از خون، پر از زندگی بودند ولی امروز ... آیا کسی به یاد دارد در سالهای دور کسی با خود گفته باشد چه جشنوارهٔ خوبی، چقدر آموزنده، چقدر جالب. تورقی در روزنامهها و مجلات آن دوران نشان میدهد ما همیشه گذشته را آرمانی میکنیم. اما این گذشته هیچگاه حی و حاضر نبوده است و هیچگاه هم حی و حاضر نخواهد بود. میگویند تاریخ موجب آگاهی انسان بر نقش خویش میشود، هر جشنوارهای که برگزار میشود ما احساس میکنیم به عقب باید برگشت، دیروز بهتر از امروز است و حتماً فردا بدتر از امروز. آیا در این قضاوت نشانههای انحطاط را نمیبینیم؟ وقتی همیشه رو بهگذشته دوستداشتنی و از دست رفته داریم، آیا متکامل خواهیم شد و یا همیشه حسرتزده به دیروز میاندیشیم و فردا را از دست میدهیم. اصلاً قصد ندارم که انتقاد از جشنوارهها را حاصل توهم و گذشتهزدگی بدانم ولی این پرسش را مطرح میکنم که چرا ما که جشنوارههای دیروز را برگزار کردیم امروز حاصل کار خود را بدتر مییابیم و اصلاً کاری انجام نمیدهیم. آیا ذخیرهٔ ذهنی و انرژی روانی ما به اتمام رسیده است و راهی برای فربه کردن این انرژی نداریم. پس چرا باید جشنواره برگزار کنیم و اگر نمیتوانیم از خود بیاموزیم و بهتر شویم چرا کار را متوقف نمیکنیم و پولی که صرف هتل، میهمانی و ... میشود را لااقل صرف ساختن یک فیلم نمیکنیم. کجای کار عیب دارد. مشکل از کجاست. گزیدهگوئیهای زیر میکوشد تیری بر تاریکی پرتاب کند، شاید بر اثر تصادف به هدف بنشیند.
●آخرهای شب است، در لابی هتل وحید نیکخواهآزاد، غلامرضا موسوی به اضافهٔ صاحب این قلم با رضاداد مشغول گپ و گفت میشوم. من و او هیچ وقت با هم همکلام نشده بودیم. نمیدانم او مرا میشناسد یا نه. ولی این بیگانگی مانع حرف زدن نمیشود. میپرسم چرا گفتگو در جشنواره تعطیل است، چرا تبادل اطلاعات وجود ندارد. هر کس دلیلی میآورد و پیشنهادی میدهد. ”رضاداد“ میگوید حرفهایمان تکراری شده است، هر بار دور هم جمع میشویم از کمبود سالن سینما سخن به میان میآوریم. از سینما برای کودکان و یا در مورد کودکان سخن میگوئیم. موسوی و نیکخواهآزاد حرف او را تائید میکنند و میگویند با فراخوان دانشجویان گرما به جلسات برمیگردد. مشکل در مورد نوع نگاهمان به گفتگوست، اگر سالها حرفهای تکراری زدیم و راه به عمل نکشیدیم، چرا با خود حرف نمیزنیم و راه به این حقیقت نمیکشیم که چرا بین دنیای ذهنی ما و دنیای عمل ما این قدر ورطه وجود دارد. مشکل در کجاست؟ چرا همه بهعنوان منتقد حرف میزنیم و حتی در صندلی ریاست از یاد میبریم مسئول حل مشکلات خود ما هستیم و اگر کسی باید حل مشکل کند نقش منتقد را هم بر عهده میگیرد، کارها هیچ وقت به سامان نمیرسد.
●گفتگو معنائی جز تبادل اطلاعات و نقد و بیان جسورانه ندارد. وقتی هنرمندان و صاحبنظران و همانهائی که مرتب برای گفتن و شنیدن دعوت میشوند، برای این که معیشتشان مورد تهدید قرار نگیرد، محافظهکارانه سخن میگویند و یکی به میخ میزنند و یکی به نعل، بیتردید حرفها تکراری و بیمصرف میشود. نوع آدمها را عوض کنیم، نوع حرفها عوض میشود، این جمله آخر را به داد گفتم ولی جوابی نشنیدم.
●تجربه همسخنی با سعید قطبیزاده یک اتفاق تازه برای صاحب این قلم بود. آشنائی من و او حال یک سوءتفاهم بود،لااقل من و او میخواهیم امروز این معنا را به آن بدهیم. ”قطبیزاده“ این گونه که من حس کردم پرمطالعه و کنجکاو است و بر آنست سینما و حتی خود زندگی را ژرفتر و عمیقتر ببیند. و این دیدن را در نوشتههایش واتاب دهد. اما محیطی که ما مو سفید کردهها ایجاد کردهایم و فضای پر از بیم و محافظهکاری اجازه نمیدهد همهٔ این خواست تحقق یابد. یکی از ویژگیهای وی اعتراف به خواندن بود، او میگفت مجلهٔ دنیای تصویر را در همان روز انتشار میخواند و رویکردهائی که به اتاق فکر داشت نشان میداد که آن را جدی میگیرد و این جدی گرفتن به معنای موافقت و مخالفت نیست. تحلیلهایش نشان میداد که واقعاً میخواند و در جامعهای که همه با غرور و افتخار میگویند که مدتهاست هیچ نشریهای را نخواندهاند و حتی اگر بخوانند میگویند نخواندهایم و ندانستن تبدیل به فضیلت شده است. اعتراف قطبیزاده شجاعانه است. او میگفت که دنیای تصویر تنها مجلهٔ سینمائی است که میخرد.نوشتههای قبلی او را مرتب میخواندم و باز هم باید بخوانم. فهم نسل قبلی، بدون این که در دایرهٔ بسته شیفتگی و طرد کامل حرکت کنیم، نیازمند صبوری، درک جهان معنائی آنها و مداومت است، اتفاقی که مدتهاست صاحب این قلم آغاز کرده و هنوز باید به آن تداوم بخشید تا بتواند به فهمی نایل شود تا بتواند در مورد آن سخن بگوید. نیما حسنینسب هم در گفتگوی من و قطبیزاده حضور داشت ولی ترجیج داد که سکوت کند. نمیدانم بهخاطر بیحوصلگی، ناشناختی و یا برنتابیدن طرف گفتگوگر و یا ... چه بود. بههر حال باید در این سکوت هم معنائی یافت. بحثهائی در مورد حقالتحریر شد، تنها در اینجا او از تجربههایش گفت، آیا کسی میداند منتقدین چگونه روزگار میگذرانند. که از آنها غنا طلبیده میشود، آیا کسی میاندیشید میتوان بخشی از هزینههای زاید را به آنها اختصاص داد تا با تحقیقات دامنهٔ درک ما از سینما را گسترده سازند؟ بگذریم.
●جشنواره به پایان میرسد بدون این که آغاز شده باشد، اتفاقی که به تاریخ پیوست، بدون این که کسی آن را بهیاد بیاورد. جشنواره روزگار انفعال حاصلی جز این ندارد.
●جشنوارهٔ امسال باید بیسر و صدا برگزار میشد، که شد. تعبیر وسیع مدیران در سطح کشور فرصتی برای آزمون و خطا باقی نمیگذاشت. نباید جنجالی شکل میگرفت، که نگرفت. اما در این میان یک چیز اتفاق نیفتاد، یعنی دهها نفری که بههر حال در کار خود صاحب نظرند، آمدند، گشتی در شهر زدند، عدهٔ کمی فیلم دیدند و رفتند، البته بازار لطیفه هم داغ بود. برای ما ایرانیان فرصتها برای حرفهای جدی از دست میرود و ناامیدی دامنه میگیرد، جوک و شوخی پادرمیانی میکند تا آدمی از خود دفاع کند.
●یکی از دوستان میگفت جشنوارهٔ خوبی بود، تنها خبری از سینما در آن نبود.
●در این جشنواره فرصتی فراهم شد تا با مجید مجیدی و کمی هم با رضا میرکریمی در مورد سینمای دینی گپ بزنم. به مجیدی گفتم تجربهٔ دینی اتفاقی در عرصهٔ روح است، برای بعضیها این اتفاق رخ میدهد و برای بعضیها نه. سخت گرفتن با منتقدان که چرا فیلم را هضم نکردند با خود این تجربه ناسازگار است. به جای این که مخاطب ما را درک کند، ما باید مخاطب را بفهمیم و بر او سخت نگیریم.
●منتقدان جوان و شاید هم کمی میانسال فضای جشنواره را از آن خود کردهاند. از موسفید کردهها کمتر خبری بود و به این دلیل امکانی پیدا کردم که با آنها وارد گفتگو شوم و فهم بهتری از آنها پیدا کنم. در برابرشان ذهن خود را باز نگاه دارم با بدانم آنها در کجای جهان ایستادهاند. برای این کار مرزهائی که نسلها را از هم جدا میکنند باید برداشت. آنها هم مثل نسل ما و نسل ماقبل ما ضعفها و قوتهای خود را دارند. تردیدی نیست که اطلاعات سینمائیشان به خاطر اینترنت، DVD و ... بیشتر و بهتر از نسل ماست که در خلاء با سینمای آن سوی مرزها مراوده داشتیم.
● رضا درستکار، هیوا مسیح و چند تن دیگر همصحبت من میشوند. قبلاً از دور میدیدمشان ولی در جشنواره از نزدیک. آنها دردها و رنجهای خود را دارند و بیتردید این دردها و رنجها، اگر راهی برای سرریز شدن به نوشتههایشان بیابند، آنها را غنیَتر خواهد ساخت، برای هیوا این اتفاق در شعرهایش رخ داده است و برای درستکار در مراودات شخصی و تاثیرگذاری در محیط این رنجها معنای خود را مییابد.
جشنوارهٔ فیلم کودکان و نوجوانان در اصفهان برگزار شد، عدهای از اهالی سینما و سینمانویسان به کنارههای زایندهرود رفتند و برگشتند، آیا در این رویداد میتوان معنایی یافت؟ آیا با یک رویداد بیمضمون روبرو بودیم و یا یک عادت اداری طبق تقویم به وظایف خود عمل کرد؟ آیا جشنواره مضحکهای بود که یک راست از جهان کافکایی به واقعیت پرتاب شده و میکوشید بیمعنایی را معنایی بخشد و یا میتوان در نگاهی خوشبینانه آن را جشن و شادمانی دانست که بههر حال بخشی از زندگی سینمائی را گرما میبخشد، به این پرسشها چگونه میتوان پاسخ داد؟ صاحب این قلم از زمانی که بهخاطر روزنامهنویسی وارد جهان جشنوارهها شد، در هر جشنواره به این قضاوت مینشیند که دریغ از گذشتهای که از دست رفته است، سالهای گذشته جشنوارههائی برگزار میشدند که پر از خون، پر از زندگی بودند ولی امروز ... آیا کسی به یاد دارد در سالهای دور کسی با خود گفته باشد چه جشنوارهٔ خوبی، چقدر آموزنده، چقدر جالب. تورقی در روزنامهها و مجلات آن دوران نشان میدهد ما همیشه گذشته را آرمانی میکنیم. اما این گذشته هیچگاه حی و حاضر نبوده است و هیچگاه هم حی و حاضر نخواهد بود. میگویند تاریخ موجب آگاهی انسان بر نقش خویش میشود، هر جشنوارهای که برگزار میشود ما احساس میکنیم به عقب باید برگشت، دیروز بهتر از امروز است و حتماً فردا بدتر از امروز. آیا در این قضاوت نشانههای انحطاط را نمیبینیم؟ وقتی همیشه رو بهگذشته دوستداشتنی و از دست رفته داریم، آیا متکامل خواهیم شد و یا همیشه حسرتزده به دیروز میاندیشیم و فردا را از دست میدهیم. اصلاً قصد ندارم که انتقاد از جشنوارهها را حاصل توهم و گذشتهزدگی بدانم ولی این پرسش را مطرح میکنم که چرا ما که جشنوارههای دیروز را برگزار کردیم امروز حاصل کار خود را بدتر مییابیم و اصلاً کاری انجام نمیدهیم. آیا ذخیرهٔ ذهنی و انرژی روانی ما به اتمام رسیده است و راهی برای فربه کردن این انرژی نداریم. پس چرا باید جشنواره برگزار کنیم و اگر نمیتوانیم از خود بیاموزیم و بهتر شویم چرا کار را متوقف نمیکنیم و پولی که صرف هتل، میهمانی و ... میشود را لااقل صرف ساختن یک فیلم نمیکنیم. کجای کار عیب دارد. مشکل از کجاست. گزیدهگوئیهای زیر میکوشد تیری بر تاریکی پرتاب کند، شاید بر اثر تصادف به هدف بنشیند.
●آخرهای شب است، در لابی هتل وحید نیکخواهآزاد، غلامرضا موسوی به اضافهٔ صاحب این قلم با رضاداد مشغول گپ و گفت میشوم. من و او هیچ وقت با هم همکلام نشده بودیم. نمیدانم او مرا میشناسد یا نه. ولی این بیگانگی مانع حرف زدن نمیشود. میپرسم چرا گفتگو در جشنواره تعطیل است، چرا تبادل اطلاعات وجود ندارد. هر کس دلیلی میآورد و پیشنهادی میدهد. ”رضاداد“ میگوید حرفهایمان تکراری شده است، هر بار دور هم جمع میشویم از کمبود سالن سینما سخن به میان میآوریم. از سینما برای کودکان و یا در مورد کودکان سخن میگوئیم. موسوی و نیکخواهآزاد حرف او را تائید میکنند و میگویند با فراخوان دانشجویان گرما به جلسات برمیگردد. مشکل در مورد نوع نگاهمان به گفتگوست، اگر سالها حرفهای تکراری زدیم و راه به عمل نکشیدیم، چرا با خود حرف نمیزنیم و راه به این حقیقت نمیکشیم که چرا بین دنیای ذهنی ما و دنیای عمل ما این قدر ورطه وجود دارد. مشکل در کجاست؟ چرا همه بهعنوان منتقد حرف میزنیم و حتی در صندلی ریاست از یاد میبریم مسئول حل مشکلات خود ما هستیم و اگر کسی باید حل مشکل کند نقش منتقد را هم بر عهده میگیرد، کارها هیچ وقت به سامان نمیرسد.
●گفتگو معنائی جز تبادل اطلاعات و نقد و بیان جسورانه ندارد. وقتی هنرمندان و صاحبنظران و همانهائی که مرتب برای گفتن و شنیدن دعوت میشوند، برای این که معیشتشان مورد تهدید قرار نگیرد، محافظهکارانه سخن میگویند و یکی به میخ میزنند و یکی به نعل، بیتردید حرفها تکراری و بیمصرف میشود. نوع آدمها را عوض کنیم، نوع حرفها عوض میشود، این جمله آخر را به داد گفتم ولی جوابی نشنیدم.
●تجربه همسخنی با سعید قطبیزاده یک اتفاق تازه برای صاحب این قلم بود. آشنائی من و او حال یک سوءتفاهم بود،لااقل من و او میخواهیم امروز این معنا را به آن بدهیم. ”قطبیزاده“ این گونه که من حس کردم پرمطالعه و کنجکاو است و بر آنست سینما و حتی خود زندگی را ژرفتر و عمیقتر ببیند. و این دیدن را در نوشتههایش واتاب دهد. اما محیطی که ما مو سفید کردهها ایجاد کردهایم و فضای پر از بیم و محافظهکاری اجازه نمیدهد همهٔ این خواست تحقق یابد. یکی از ویژگیهای وی اعتراف به خواندن بود، او میگفت مجلهٔ دنیای تصویر را در همان روز انتشار میخواند و رویکردهائی که به اتاق فکر داشت نشان میداد که آن را جدی میگیرد و این جدی گرفتن به معنای موافقت و مخالفت نیست. تحلیلهایش نشان میداد که واقعاً میخواند و در جامعهای که همه با غرور و افتخار میگویند که مدتهاست هیچ نشریهای را نخواندهاند و حتی اگر بخوانند میگویند نخواندهایم و ندانستن تبدیل به فضیلت شده است. اعتراف قطبیزاده شجاعانه است. او میگفت که دنیای تصویر تنها مجلهٔ سینمائی است که میخرد.نوشتههای قبلی او را مرتب میخواندم و باز هم باید بخوانم. فهم نسل قبلی، بدون این که در دایرهٔ بسته شیفتگی و طرد کامل حرکت کنیم، نیازمند صبوری، درک جهان معنائی آنها و مداومت است، اتفاقی که مدتهاست صاحب این قلم آغاز کرده و هنوز باید به آن تداوم بخشید تا بتواند به فهمی نایل شود تا بتواند در مورد آن سخن بگوید. نیما حسنینسب هم در گفتگوی من و قطبیزاده حضور داشت ولی ترجیج داد که سکوت کند. نمیدانم بهخاطر بیحوصلگی، ناشناختی و یا برنتابیدن طرف گفتگوگر و یا ... چه بود. بههر حال باید در این سکوت هم معنائی یافت. بحثهائی در مورد حقالتحریر شد، تنها در اینجا او از تجربههایش گفت، آیا کسی میداند منتقدین چگونه روزگار میگذرانند. که از آنها غنا طلبیده میشود، آیا کسی میاندیشید میتوان بخشی از هزینههای زاید را به آنها اختصاص داد تا با تحقیقات دامنهٔ درک ما از سینما را گسترده سازند؟ بگذریم.
●جشنواره به پایان میرسد بدون این که آغاز شده باشد، اتفاقی که به تاریخ پیوست، بدون این که کسی آن را بهیاد بیاورد. جشنواره روزگار انفعال حاصلی جز این ندارد.
●جشنوارهٔ امسال باید بیسر و صدا برگزار میشد، که شد. تعبیر وسیع مدیران در سطح کشور فرصتی برای آزمون و خطا باقی نمیگذاشت. نباید جنجالی شکل میگرفت، که نگرفت. اما در این میان یک چیز اتفاق نیفتاد، یعنی دهها نفری که بههر حال در کار خود صاحب نظرند، آمدند، گشتی در شهر زدند، عدهٔ کمی فیلم دیدند و رفتند، البته بازار لطیفه هم داغ بود. برای ما ایرانیان فرصتها برای حرفهای جدی از دست میرود و ناامیدی دامنه میگیرد، جوک و شوخی پادرمیانی میکند تا آدمی از خود دفاع کند.
●یکی از دوستان میگفت جشنوارهٔ خوبی بود، تنها خبری از سینما در آن نبود.
●در این جشنواره فرصتی فراهم شد تا با مجید مجیدی و کمی هم با رضا میرکریمی در مورد سینمای دینی گپ بزنم. به مجیدی گفتم تجربهٔ دینی اتفاقی در عرصهٔ روح است، برای بعضیها این اتفاق رخ میدهد و برای بعضیها نه. سخت گرفتن با منتقدان که چرا فیلم را هضم نکردند با خود این تجربه ناسازگار است. به جای این که مخاطب ما را درک کند، ما باید مخاطب را بفهمیم و بر او سخت نگیریم.
●منتقدان جوان و شاید هم کمی میانسال فضای جشنواره را از آن خود کردهاند. از موسفید کردهها کمتر خبری بود و به این دلیل امکانی پیدا کردم که با آنها وارد گفتگو شوم و فهم بهتری از آنها پیدا کنم. در برابرشان ذهن خود را باز نگاه دارم با بدانم آنها در کجای جهان ایستادهاند. برای این کار مرزهائی که نسلها را از هم جدا میکنند باید برداشت. آنها هم مثل نسل ما و نسل ماقبل ما ضعفها و قوتهای خود را دارند. تردیدی نیست که اطلاعات سینمائیشان به خاطر اینترنت، DVD و ... بیشتر و بهتر از نسل ماست که در خلاء با سینمای آن سوی مرزها مراوده داشتیم.
● رضا درستکار، هیوا مسیح و چند تن دیگر همصحبت من میشوند. قبلاً از دور میدیدمشان ولی در جشنواره از نزدیک. آنها دردها و رنجهای خود را دارند و بیتردید این دردها و رنجها، اگر راهی برای سرریز شدن به نوشتههایشان بیابند، آنها را غنیَتر خواهد ساخت، برای هیوا این اتفاق در شعرهایش رخ داده است و برای درستکار در مراودات شخصی و تاثیرگذاری در محیط این رنجها معنای خود را مییابد.
منبع : مجله دنیای تصویر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست