پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
شهید مطهری و نقد مبانی سکولاریسم

پیش از بررسی نقدهای استاد شهید بر سكولاریسم، به نكاتی (تعریف و پیشینه سكولاریسم نسبت دین و سیاست) به عنوان مقدمه اشاره میشود:
● تعریف سكولاریسم
سكولاریسم در اصطلاح، در معانی مختلف مانند: «جدا انگاری دین و دنیا» ، «غیر مقدس و غیر روحانی» ، «عقلانیت» و «علم گرایی» به كار میرود . (۲)
واژه لاتینی آن، سكولوم (ذسدسححچث) ، به معنای قرن و سده میباشد . سكولوم در زبان كلاسیك مسیحیت، نقطه مقابل ابدیت و جاودانگی الوهیت; یعنی زمان حاضر است و در اصطلاح به معنای هر چیزی است كه به این جهان تعلق دارد و به همان مقدار، از خداوند و الوهیت دور است . واژه ژرمنی آن (خحخژدحج) به معنای «این جهانی» است كه به دنیای كنونی و مسائل آن نظر دارد . (۳)
كاربرد اصطلاح سكولاریسم در جهان غرب، در معانی ذیل است:
۱. دین از عرصه سیاست و حكومت; تعریف شایع سكولاریسم است . در این تعریف، دخالت دین در امور سیاسی و حكومتی مورد انكار و نفی قرار گرفته است .
۲ . جدایی دین و دنیا; در تعریف پیشین، تنها مشاركت دین در عرصه حكومت و سیاست نفی شده بود، اما در این تعریف هر نوع فعالیت دین در عرصههای دنیوی و اجتماعی، حتی آموزشی نفی شده است . مبنای این تعریف تفسیر تجربی دینی و روانشناسی از دین است كه آن را به امر فردی و قلبی فرو میكاهد .
۳ . نفی دین; رویكرد افراطی علیه دین، نه حذف آن از عرصه اجتماع و دنیا، بلكه حذف آن از ذهن و دل انسانی است . در این نگرش، آموزههای فراطبیعی مورد نقد و جرح قرار میگیرد و چون دین نیز از مصادیق بارز آن است، به نفی و پاك كردن صورت آن از ذهن انسانی پرداخته میشود . (۴)
● تعریف شهید مطهری
در عصر زندگانی شهید مطهری، اصطلاح سكولاریسم كاربرد كمتری داشت و زیاد معمول نبوده، شاید یكی از علل آن، تحقق عملی آن در حكومت پهلوی بوده است . با این وجود، استاد به دلیل تتبع و مطالعات خود در اندیشه سیاسی و اجتماعی اسلام و غرب، با این نظریه آشنا بود .
اصطلاح سكولاریسم، در موارد محدود، در آثار قلمی و بیانی استاد به معنای جدایی دین از سیاست و حكومتبهكار رفته است . چنانكه بعد از تبیین نظریه «همبستگی دین و سیاست» سید جمال الدین اسد آبادی، مخالف آن را سكولاریسم و «علمانیت» وصف میكند: «كوششهایی بعدها متقابلا از طرف عمال استعمار در جهت جدایی دین و سیاست (سكولاریسم) به عمل آمد كه به نام «علمانیت» معروف شد .» (۵)
ایشان جدایی دین از سیاست را به «بیرون كردن دین از صحنه سیاست» تعریف كرده و آن را جدایی از اعضای ذاتی و اصلی خود وصف میكند .
«جدایی دین و سیاست - به مفهومی كه آتاتورك قهرمان آن بود كه تركیه را به بدبختی كشانید و به شكلی كه در ایران عمل شد - به معنای بیرون كردن دین از صحنه سیاستبود كه مساوی استبا جدا كردن یكی از عزیزترین اعضای پیكر اسلام از اسلام .» (۶)
تعریف فنیتر سكولاریسم این است كه دین تنها به امور عبادی و معنوی منحصر شده است و یا فاقد احكام اجتماعی و سیاسی استیا اینكه احكام اجتماعی دین مانند تشكیل حكومت توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نه به عنوان امر دینی كه به عنوان امر دنیوی و اتفاقی صورت گرفته است، این رویكرد به دین در چهار سده پیش در ایران آغاز شده بود; استاد در آن عصر با نقد این رویكرد مینویسد:
«من نمیتوانم باور كنم یك نفر در یك كشور اسلامی زندگی كند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد، ما با این نغمه كه اسلام خوب است اما به شرط اینكه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع كاری نداشته باشد، حدود نیم قرن است كه آشناییم .» (۷)
استاد در ادامه جملات فوق، خاستگاه سكولاریسم را «جهان غرب» میخواند .
«این نغمه از ماورای مرزهای كشورهای اسلامی بلند شده و در همه كشورهای اسلامی تبلیغ شده است .» (۸)
«علمانیت» واژگان عربی سكولاریسم است كه در محاورات عربی معادل سكولاریسم به كار میرود . این واژه اصطلاح جدیدی است كه در ادبیات عرب سابقهای ندارد . (۹)
تلفظ این واژه، دوگونه - با فتح یا كسر حرف اول قرائتشده است، با فتح آن «علمانیت» ، از عالم به معنای دنیا، مشتق شده است كه به معنای دنیوی است . با كسر آن «علمانیت» ، از علم اشتقاق یافته كه به معنای علم گرایی در مقابل دینگرایی به كار میرود .
● نقد مبانی نظری سكولاریسم
سكولاریسم در ابتدا به عنوان یك پروسه تاریخی، معلول عوامل و علل تاریخی است كه با مرور زمان علل و عوامل دینی نیز در پایایی و رشد آن در مسیحیت مؤثر بودند كه مجموع آن دو، «علل دینی و تاریخی» سكولاریسم در مسیحیت را تركیب میدهند كه نگارنده تفصیل آن را در موضع دیگر تبیین كرده است . (۱۰) آنچه از مبانی در این مقال بدان میپردازیم، مهمترین مبانی نظری و مكاتبی است در بعد معرفتی كه در رشد و نمو سكولاریسم نقش ایفا كردند .
● مبنای اول: تئوری الهی حكومت (۱۱)
در صفحات پیشین اشاره شد كه در سدههای متمادی، حاكمیت كلیسا و نفوذ آن بر قطب حكومت، كلیسا مدعی تفویض حكومت الهی به خود بود و كسی كه از حاكمیت كلیسا تبعیت نمیكرد . در آموزه دینی كلیسا وی در حقیقت از حكومت الهی استنكاف مینمود .
كلیسا از این رو معتقد بود كه مشروعیتحكومتسلاطین باید توسط آنان به حاكمان و سلاطین تفویض و اعطا شود و لذا نقش كلیسا در این میان، برتر از حاكم خواهد بود . كلیسا از این مبنا استفاده كرد و در طول قرون وسطی به اعمال برتری خود بر قطب حكومت پرداخت . در این دیدگاه كلیسا، به حقوق مردم و حق انتخاب آنان هیچ توجهی نشده بود; به دیگر سخن، كلیسا از یك ملازمه پیش ساخته خود دفاع میكرد كه بر مبنای آن اعتقاد به دین و خدا با پذیرفتن حاكمیت مطلق كیسا و انكار حقوق مردم ملازم است، استاد شهید در این باره مینویسد:
«ارباب كلیسا و همچنین برخی فیلسوفان اروپایی، نوعی پیوند تصنعی میان اعتقاد به خدا از یك طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیتحكومتهای استبدادی از طرف دیگر، برقرار كردند . طبعا نوعی ارتباط مثبت میان دموكراسی و حكومت مردم بر مردم و بیخدایی فرض شد . چنین فرض شد كه یا باید خدا را بپذیریم و حق حكومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی كه هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند، تلقی كنیم و یا خدا را نفی كنیم تا بتوانیم خود را ذیحق بدانیم ... كلیسا یا طرفداران كلیسا و یا با اتكا به افكار كلیسا، این فكر عرضه شد كه مردم در زمینه حكومت، فقط تكلیف و وظیفه دارند نه حق، همین كافی بود كه تشنگان آزادی و دموكراسی و حكومت را بر ضد كلیسا، بلكه بر ضد دین و خدا به طور كلی برانگیزد .» (۱۲)
این اندیشه وآموزه كلیسا با مخالفت جمعی از آزادی خواهان از یك سو و نیز قطب حكومت و متفكران متمایل به حكومت از سوی دیگر، مواجه شد كه بستر عقب نشینی كلیسا را از عرصه سیاست و حكومت مهیا میكرد . (۱۳)
● نقد نظریه
استاد در نقد آن به چند نكته اشاره میكند:
۱ . ایمان به خدا، پشتوانه حقوق مردم; استاد نخست منكر ملازمه ادعایی است، بلكه عكس آن را معتقد است كه دیانت و ایمان به خدا پشتوانه و مبنای نظری و دینی حقوق مردم از جمله حق آنان در عرصه سیاست و حكومت است; چنانكه با اشاره به فلسفه سیاسی نظریه الهی حكومت كلیسا میگوید:
«آنچه در این فلسفهها دیده نمیشود این است كه اعتقاد و ایمان به خداوند، پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقی شود . حقیقت این است كه ایمان به خداوند از طرفی زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه میتوان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیهها و قراردادها پذیرفت و از طرف دیگر، بهترین ضامن اجرای آنهاست .» (۱۴)
استاد با اشاره به خطبه امام علی علیه السلام مبنی بر وجود حقوق متقابل حكومت و مردم (۱۵) ، میگوید:
«در این بیان، همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تكلیف و وظیفه، اما نه به این شكل كه خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنها را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ضلع میان حاكم و محكوم مفهوم ندارد .» (۱۶)
استاد در ادامه به بخشهای دیگر نهج البلاغه اشاره میكند .
۲ . حكومت امانت مردم; استاد در نقد دیدگاه كلیسا تاكید دارد كه حكومت در اسلام، امانتی از سوی مردم در دستحاكم است و حاكم، امین و حافظ منافع و حقوق شهروندان است . ایشان با اشاره به وجود دو دیدگاه در نسبت «حاكم و مردم» ، «مالك و مملوك» و «امین و ذیحق» ، دیدگاه نخست را اندیشه خطرناك میخواند كه توسط كلیسا در قرون وسطی گسترش یافت . وی نظر اسلام و نهج البلاغه را چنین تشریح میكند:
«از نظر اسلام، درست امر به عكس آن اندیشه است ... در منطق این كتاب شریف، امام و حكمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست . از این دو - حكمران و مردم - اگر بناستیكی برای دیگری باشد، این حكمران است كه برای توده مردم محكوم است، نه توده محكوم برای حكمران» (۱۷)
استاد در مواضع دیگر، از حكومت مردمی و به شكل خاص آن «مردم سالاری دینی» و به تعبیری «جمهوری اسلامی» حمایت كرده است و در آن از حقوق ذاتی و طبیعی مردم; از جمله حق انتخاب حاكم، حق نظارت و انتقاد، صریحا دفاع كرده است كه تبیین آن در این مختصر نمیگنجد . (۱۸)● مبنای دوم: حقوق طبیعی و گذر از تكلیف به حق
درتوضیح مبنای پیشین گفته شد كه تئوری الهی حكومت مورد ادعای كلیسا، به صورت مطلق حقوق و نقش مردم را نادیده انگاشته بود كه آن موجب دوری مردم و روشنفكران مسیحی از كلیسا به عنوان نماد و مظهر دین مسیحیتشد .
در برابر نظریه فوق، واكنش افراطی از سوی مردم به خصوص روشنفكران مسیحی بروز كرد كه بر اساس آن، با طرح نظریه حقوق طبیعی، این بار حقوق دین و خداوند نادیده انگاشته شد . مدعیان حقوق طبیعی، تنها از حقوق و منافع مردم، آن هم منافع مادی و دنیوی سخن میرانند و منكر حقوق الهی و تكالیف دین برای مردم هستند و پروسه «گذر از تكلیف به حق» را مطرح میكنند .
به دیگر سخن، با طرح نظریه «حقوق طبیعی» ، مشروعیت الهی حكومت و به تعبیری «مشروعیت از بالا» جای خود را به مشروعیت مردمی و دموكراسی داد كه رهاورد آن انكار هرگونه نقش دین در حقوق طبیعی; از قبیل آزادی، تعیین حكومت و حاكم شد .
جان لاك از مبتكران نظریه حقوق طبیعی است كه تاثیر عمدهای در تصویب قوانین بعدی; از جمله اعلام استقلال قانون اساسی امریكا داشت . (۱۹)
برخی از روشنفكران مسلمان نیز با تاثیر از این مبنا، خواهان بسط و اجرای آن در آیین مقدس اسلام شدهاند و صریحا دین اسلام را دین تكلیفزا میدانند و آن را به نادیده انگاشتن حقوق مردم متهم میكنند . (۲۰)
● تحلیل و بررسی
۱ . رجوع حقوق طبیعی به استعدادها و كمالات; استاد در تحلیل و بررسی حقوق طبیعی، ضمن پذیرفتن اصل آن، به این نكته تاكید میكند كه حقوق طبیعی نه تنها با دین و حكومت الهی منافات ندارد، بلكه اعطا كننده حقوق طبیعی و اساسی برای انسان دستگاه خلقتخود آفریدگار متعال میباشد . جهان نظامند آفرینش دارای هدف و غایت است و موجودات را به سوی كمالاتی هدایت میكند، نیل به كمالات در گرو استعدادهای خاص هر پدیدهای است; مثلا طبیعت و استعداد زنبور در انجام كارها صددرصد طبیعی است، گروهی از آن ماموریت نگهبانی و گروهی دیگر ماموریت كارگری و تامین تغذیه كندو را به عهده دارند، لذا در آن حیوان، حق انتخاب شغل فاقد معناست .
اما طبیعتبه انسان استعدادهای مختلفی را اعطا كرده است كه این استعدادها مبنای «حقوق طبیعی» را تشكیل میدهند . استاد در این باره میگوید:
«از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده كه دستگاه خلقت، با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی كمالاتی كه استعداد آنها در وجود آنها نهفته است، سوق میدهد . هر استعداد طبیعی مبنای یك «حق طبیعی» است و یك سند طبیعی برای آن به شمار میآید; مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه گوسفند چنین حقی ندارد، چرا؟ برای اینكه استعداد درس خواندن و دانا شدن، در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست ... مطالعه در احوال بشر ثابت میكند كه افراد بشر طبیعتا هیچكدام رییس یا مرئوس آفریده نشدهاند، هیچ كس كارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سرباز یا وزیر به دنیا نیامده است .» (۲۱)
پس «حقوق طبیعی» امر اعتباری و قراردادی نیست كه توسط گروهی از سیاست مداران یا فلاسفه سیاسی به رشته تحریر در آمده باشد و با یك قیام و قعود در مجمعی به تصویب برسد، بلكه حقوق طبیعی انسانها امر فطری و طبیعی است كه خداوند و جهان خلقتبا آفرینش خاص انسان - یعنی انسان مختار هدفمند به سوی رستگاری و معنویت - آن را به انسان اعطا كرده است . (۲۲)
۲ . خطای غرب در تفسیر مبنای حقوق طبیعی; از مطالب پیشین روشن میشود كه بیشتر مدعیان حقوق طبیعی و بشر در غرب، مبنای آن را تنها تمایلات و غرایز انسان ذكر میكنند و از فلسفه آفرینش انسان و تعدیل تمایلات نفسانی و حیوانی توسط عقل سخن به میان نمیآورند، بلكه چه بسا بدان قایل نباشند، اما حقوق طبیعی و بشر در اسلام، از انسانیت انسان نشات گرفته است; انسانی كه هدفش تقرب به خداست، لذا تمایلات و غرایز انسانی باید توسط قوه عاقله تعدیل و كنترل شود .
بر این اساس، هر نوع خواسته انسان در غرب; از جمله مطلق عقیده و آزادی كه شامل آزادی جنسی نیز میشود، حقوق طبیعی قلمداد میگردد، اما چنین قرائتی از حقوق طبیعی، با مبانی دینی سازگار نیست .
از اینجا نكته مناقشه نگاه غرب و دین به مساله «تكلیف» و «حق» نیز روشن میشود . در نگاه غربی چون «تكلیف» مقید تمایلات و غرایز نفسانی انسان است، مخالف حقوق طبیعی تفسیر میشود، اما در منظر دین، چون تكالیف، انسان را به غایت و هدف مسیر زندگی خود نزدیك میكند و مطابق استعدادهای انسانی است، عین «حق انسانی» تلقی میشود . استاد در تحلیل خطای مبنای حقوق بشر غربیها میگوید:
«به نام حقوق بشر حرفهای مفت و بی اساس - كه درست فكر نكردهاند - میگویند . میگویند بشر فی حد ذاته، قطع نظر از دین و مذهب، حقوقی دارد . منشا این حقوق چیست؟ چرا بشر چنین حقوقی دارد؟ این حقوق را چه كسی قرار داده و از كجاست؟ چرا بشر چنین حقوقی دارد و آن اسب این حقوق را ندارد؟ آیا طرحی در عالم هست كه چه برای چیست؟ .» (۲۳)
استاد در پاسخ به این پرسشها متذكر میشود كه همه حقوق انسان به دلیل انسانیت و نه جسم و نفس حیوانی است، و چون انسان غایت دارد، آن غایت از انسان نیز متعالیتر است و لذا همه حقوق انسانی را باید نسبتبه آن هدف متعالی بسنجیم . بر این اساس حقوق انسانی به انسانیت انسان و نه صرف انسان مادی تعلق دارد و هر امری كه موجب بالندگی انسان شود، آن «حقوق بشر» و آنچه مانع بالندگی و رشد انسانیت انسان شود، نه تنها حق بشری نیست، بلكه به دلیل آسیب رسانی به حق بشری باید مورد ملامت و محكومیت قرار گیرد .
«اگر حق معنی دارد - كه واقعا هم معنی دارد - این بر اساس اصل علت نهایی است، یعنی این رابطه كه این اشیا برای انسان آفریده شده است . پس انسان هم برای یك حقیقت عالیتر و متعالیتر آفریده شده است . وقتی انسان برای یك حقیقت عالیتر و متعالیتر آفریده شده است، آن حقیقت از انسان مقدستر است، انسان قداستخودش را به اعتبار انسانیت كسب میكند .» (۲۴)
«اگر تمایلات انسان را ریشه و منشا آزادی، و دموكراسی بدانیم، همان چیزی به وجود خواهد آمد كه امروز در مهد دموكراسیهای غربی شاهد آن هستیم . در این كشورها، مبنای وضع قوانین در نهایت امر چیست؟ خواست اكثریت . و بر همین مبنا است كه میبینیم، هم جنس بازی، به حكم احترام به دموكراسی و نظر اكثریت، قانونی میشود .» (۲۵)
استاد تفاوت نگرش اسلام و غرب به آزادی را چنین تشریح میكند:
«در نقطه مقابل این نوع دموكراسی و آزادی دموكراسی اسلامی قرار دارد، دموكراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است، اما این آزادی انسان، در آزادی شهوات خلاصه نمیشود، البته اسلام دین ریاضت و مبارزه با شهوات به معنای كشتن شهوات نیست ... كمال انسان در انسانیت و عواطف عالی و احساسات بلند اوست . اینكه میگوییم در اسلام دموكراسی وجود دارد، به این معنا است كه اسلام میخواهد آزادی دموكراسی در بند كردن حیوانیت و رها ساختن انسانیتبه انسان بدهد ... آزادی، حق انسان، بما هو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلات آنها .» (۲۶)
۳ . تكالیف دینی حقوق انسانی; حاصل نگاه عقلانی و دینی به حقوق بشر این شد كه ماهیت و ملاك حق بشری، هرگونه حقی است كه موجب فعلیت استعداد بشری در بالندگی انسانیت و تامین سعادت حقیقی خود شود . از این رو از آنجا كه تكالیف دینی از عوامل مؤثر این سعادت حقیقی بشر است، جزو حقوق بشری تلقی میشوند، هر چند كه به ظاهر و با نگاه سطحی موجب تحدید بعضی آزادیها گردد .
استاد در این باره میگوید:
«بنابراین، در زمینه امر و اراده خدا - كه امر خدا و اراده خدا هم چیزی جز سعادت بشریت نیست - دیگر حقی در مقابل آن پیدا نمیشود كه كسی بگوید من به دلیل اینكه فقط انسان زیستشناسی هستم و یك سر و دو گوش دارم، حقی دارم و این حق من به هیچ وسیلهای قابل سلب نیست . خیر چنین چیزی نیست . حق مال تو نیست، مال انسانیت است . تو در مسیر انسانیتباشی ذیحق هستی، از این مسیر كه خارج شدی حقی به هیچ چیز نداری، حتی به جان خودت .» (۲۷)
● مبنای سوم: علم گرایی (سیانتیسم) (۲۸)
خاستگاه و یكی از مبانی مهم نظری سكولاریسم، رشد و بالندگی علوم تجربی در دوره رنسانس بود كه با كشف و شناخت نوع روابط پدیدههای جهان توسط علم، برخی انگارههای مسیحی و دینی مورد تردید و انكار قرار گرفت . (۲۹) در چگونگی تاثیر علم گرایی در سكولاریسم مسیحیت، سه مرحله ذیل قابل تامل است:
الف . ناسازگاری با برخی از آموزههای مسیحی: آبا كلیسا با جمودبه ظاهر كتاب مقدس، همچنین تقدیس و دینی خواندن فلسفه و علوم روم باستان (ارسطو)، بعضی اصول و قواعد طبیعی و علمی را به عنوان اصل مسلم و جزو مسلمات دینی خود تلقی كرده بود . گردونه علم با تحول خود، خط بطلان بر آن كشید . مثال بارز آن حركتخورشید بر دور زمین بود كه انگاره دینی كلیسا بود و گالیله خلاف آن را ثابت كرد . واكنش كلیسا در برابر این كشفیات و ابتكارات عالمان تجربی منفی بود; به گونهای كه كلیسا با نامقدس خواندن علوم خارج از كلیسا و تكفیر دانشوران، آنان را در دادگاههای تفتیش عقاید محكوم و به كیفر میرساند .
این واكنش كلیسا موجب شد كه این تلقی نزد دانشمندان و مردم ظهور كند كه دین با علم سرسازگاری ندارد و برای علم هم كه شده، باید از دیانت دست كشید . (۳۰)
ب . نفی حاكمیتخدا: در انگارههای سنتی ادیان، این آموزه رایجبود كه همه امور و پدیدههای زمینی، مستقیما توسط خداوند انجام میگیرد . علم جدید خلاف آن را ثابت كرد . علم برای هر پدیده مادی یك علت مادی جستجو و تبیین میكرد و به نوعی دخالتخداوند در پدیدههای مادی را بر نمیتابید . (۳۱)
رویكرد فوق، حذف حاكمیت و تدبیر خداوند بر عالم را به تصویر میكشاند كه موجب سلب اعتماد و ایمان مردم به آموزههای فرا طبیعی; مانند اعجاز، مشیت الهی، تاثیر و توكل شد . (۳۲)
ج . نفی مابعد الطبیعه: مرحله سوم علم گرایی، جمود دانشمندان تجربی بر انحصار هستی بر تجربیات و امور مادی بود كه لازمه آن انكار عالم مابعدالطبیعه; از جمله وجود خداوند، فرشته، بهشت، وحی و امدادهای غیبی است . (۳۳)
با توجه به این پیامدهای منفی علم است كه واژگان معادل سكولاریسم در زبان عرب «علمانیت» - ماخوذ از علم - به كار برده شد و برخی نیز آن را به معنای علمی بودن یا علمی شدن، دقیقترین ترجمه سكولاریسم ذكر میكنند . (۳۴)● نقد نظریه
موضع استاد شهید را در نكات ذیل میتوان تبیین كرد:
۱ . پذیرفتن نظام سببیت و علیت; اولین نكته اینكه آیین مقدس اسلام بر خلاف انگارههای كهن دینی، نظام جهان را بر نظام سببیت و علیت مبتنی میداند و لازمه آن خارج شدن نظام جهان ممكن از قلمرو قدرت و فاعلیت الهی نیست; چرا كه نظام علیت در طول علیت و فاعلیتخداوند و نه در عرض آن است . (۳۵)
«آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و «قانون اسباب» خوانده شده، در زبان دین «سنت الهی» نامیده میشود . قرآن كریم در چند جا گفته است: «هرگز در سنتخدا تغییری نخواهی یافت» ; (۳۶) یعنی كار خدا، شیوه مخصوص و فرمول ثابتی دارد و تغییرپذیر نیست (۳۷)
استاد در تبیین نیازمندی جهان، با وجود پذیرفتن نظام علیت میگوید:
«اعتقاد به تاثیر و سببیت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز، با توجه به اینكه همان طور كه موجودات استقلال در ذات ندارند، استقلال در تاثیر هم ندارند . موجودند به وجود او، و مؤثرند به تاثیر او» (۳۸) ، بنابراین آیین اسلام با پیشفرض علوم تجربی یعنی وجود نظام سببیت در دستگاه طبیعت منافاتی ندارد .
۲ . تشویق و اهتمام خاص اسلام به علم; اسلام خود از منادیان و طرفداران جدی و واقعی علم در جهان است . آیات و روایات در این موضوع، خود كتاب مستقلی میطلبد و استاد در آثار مختلف خویش به این نكته تاكید بسیار دارد . (۳۹) لذا هیچگونه زمینهای برای چالش علوم و دانشمندان با اسلام وجود ندارد . در تاریخ اسلام هیچ دانشمندی به جرم ابتكارات خود مورد محاكمه و مجازات قرار نگرفته است، بلكه آیین اسلام خود تمدن بزرگ اسلامی را در طی چندین قرن پیافكنده است كه تمدن امروز مغرب زمین مدیون آن است . استاد یكی از علل این تمدن اسلامی را تشویق بیحد اسلام به امر تعلیم و تعلم و تفكر ذكر میكند . (۴۰)
۳ . عدم انحصار وجود و نظام علیتبه عالم و نظام مادی; در علوم معقول، از جمله فلسفه مبرهن شده است كه اصل وجود، به وجود مادی منحصر نشده است، بلكه وجود دیگری به نام «وجود مجرد» در عالم خلقت وجود دارد كه آن عالم نیز دارای نظام علیتخاص خود است .
در فلسفه و همچنین در آثار استاد اصل وجود عالم مجرد مبرهن شده است . (۴۱) اصولا بحث فوق یك بحث فلسفی و نه علمی است . همه علوم تجربی اصولا اصل وجود و واقعیت را پیشفرض و از اصول موضوعه خود میدانند و در صحت و سقم آن بحث نمیكنند . بحث آنها تنها در خواص و آثار وجود است، لذا اظهار نظر دانشمندان تجربی در باره عدم وجود عالم مادی، یك اظهار نظر خارج از شان و تخصص آنهاست و باید بحث آن را به فلاسفه بسپارند . استاد در این باره مینویسد:
«سنخ بحث علمی این است كه همواره موضوعی را مفروض الوجود میگیرد و به تحقیق در باره خواص آن موضوع میپردازد . و اما اینكه فلان چیز آیا موجود استیا موجود نیست و به فرض وجود، وجودش چگونه وجودی است، پاسخ بحث دیگری كه نامش را فلسفه گذاشتیم قابل تحقیق است و علم نمیتواند به تحقیق این امور بپردازد .» (۴۲)
حاصل آنكه احكام صادره مبنی بر انحصار وجود بر عالم مادی، از سوی دانشمندان فاقد وجاهت علمی است .
با پذیرفتن وجود عالم فراتر از عالم ماده، این نتیجه بهدست میآید كه عالم مجرد نقش علیت و فاعلیتبر عالم مادی را دارد و امكان مداخله آن در پدیدههای مادی وجود دارد . لذا اصل علیت در عالم مادی، به اسباب مادی منحصر نشده بلكه شامل علیت مجرد نیز میشود; به این معنی كه احتمال دارد علل مجرد در تكوین و تغییر حوادث مادی نقش را ایفا كنند، از این طریق، میتوان تاثیر دعا، توكل و معجزات را توجیه و تبیین كرد .
به دیگر سخن، علیت ادعایی دانشمندان تجربی در امور طبیعی صحیح و درست است، اما از آن بر نمیآید كه علتیك امر به علت مادی منحصر شده است، بلكه برای اثر گذاری علت مجرد نیز فرض مطرح است .
به تقریر دیگر، علل و اسباب پدیدههای مادی كشف شده توسط دانشمندان، از علل واقعی پدیدهها در شرایط عادی و معمولی است; و به این معنا نیست كه دیگر و در شرایط غیر عادی هیچ سبب و علیت مادی نیست، دانشمندان تنها طرف اول یعنی كشف روابط علمی را میتوانند ادعا كنند، اما نفی علل مادی ناشناخته از صلاحیت علم خارج است . استاد در این باره مینویسد:
«ماتریالیستها دچار چنین اشتباهی شدند و بخشی از قوانین طبیعی جهان را، كه بهوسیله علوم كشف گردیده، قانونهای واقعی و منحصر فرض كردهاند و سپس معجزات را نقض قانون پنداشتهاند . ما میگوییم آنچه را كه علوم بیان كرده در شرایط مخصوص و محدودی صادق است و زمانی كه با اراده یك پیغمبر یا ولی خدا كار خارقالعادهای انجام میگیرد، وضعیت عوض میشود و به عبارت دیگر، عامل و عنصر خاصی وارد میدان میشود .» (۴۳)
● مبنای چهارم: عقل گرایی (راسیونالیسم) (۴۴)
چالش مسیحیت، به علم و قلمرو تجربی اختصاص نداشت، بلكه مسیحیتبه دلیل اشتمال بر آموزههای ناسازگار با عقل، در برابر عقل و مدعیان عقلانیت قرار گرفت، اینجا میتوان به آموزههای «تثلیث» ، «تجسد» ، «گناه نخستین» ، «مساله خدا» ، «فروش آمرزشنامه» ، «قداست و عصمت كلیسا و پاپ» ، «تناقضهای كتاب مقدس» و حمایت معنوی از حاكمان جور و مشروعیتبخشی به حكومت آنها، اشاره كرد . (۴۵)
لوتر به مخالفتبا فروش آمرزشنامه برخاست و با نقد تفسیر آبای كلیسا از كتاب مقدس و انكار برتری و عصمت پاپ، در تضعیف كلیسا قدمی بزرگ را برداشت .
طیف دیگر از عقل گرایان، «دئیسم» ; یعنی خداپرستان طبیعی بودند كه اعتقاد داشتند انسان كه با تكیه بر عقل، قادر بر ناختخداوند است و به بعثت پیامبران نیازی نیست . (۴۶)
دئیستها برای تضعیف بیشتر دین آسمانی، به كاستیها و تناقضهای كتاب مقدس متمسك میشدند . (۴۷)
عقل گرایی ادعای وسیعی داشت و به شناختخدا اختصاص نداشت، بلكه طرفدار توانایی و كفایت عقل و بینیازی از دین در عرصههای مختلف مانند: حكومت، سیاست و اقتصاد بودند . (۴۸)
عقل گرایان افراطی، راهبرد عقلی را برای شناخت و اثبات خداوند و عالم مجردات انكار كردند و مدعی شدند ایمان و تصدیق خداوند از آموزههای «عقل گریز» است و مبنای خداوند، باید تنها وجدان و اخلاق باشد . (۴۹)
● نقد نظریه
در نقد این مبنا، نكات زیر قابل توجه است:
۱ . تفاوت اسلام با مسیحیت; تعارض و چالش علم و دانشمندان، به مسیحیت تحریف شده و آموزههای غیر عقلانی آن اختصاص دارد . آیین اسلام بر احكام عقلانی مشتمل است . استاد در این باره میگوید:
«اسلام گزاف حرف نمیزند . این پیوندی كه میان عقل و دین اسلام هست، در مورد هیچ دینی وجود ندارد . شما از علمای هر دین دیگری بپرسید چه رابطهای میان دین و عقل هست؟ میگوید هیچ، اصلا عقل را با دین چكار؟! مسیحیت از تثلیثشروع میشود و در این مورد حرفی میزنند كه اگر بگوییم با عقل جور در نمیآید، میگویند در نیاید . در اسلام تسلیم كوركورانه نیست، تسلیمی كه ضد عقل باشد نیست .» (۵۰)
نكات زیر مدعای فوق را روشن میكند:
۲ . دعوت به تعقل و حجیت آن; اسلام نه تنها مخالف عقل و تعقل نیست، بلكه در موارد متعددی انسان را به تعقل و استفاده بهینه از عقل دعوت میكند و آن را «رسول باطنی» وصف میكند و در قرآن كریم مكرر از عدم كاربست تعقل مذمتشده است .
استاد دیدگاه قرآن به عقل را سندیت و اعتبار عقل میداند و برای آن به آیات متعددی استشهاد میكند . وی مدعای خود; یعنی حجیت عقل را با این دلالت ثابت میكند: (۵۱)
الف . دعوت قرآن به تعقل ب . بكارگیری استدلالهای عقلی; مانند نظام علی و معلولی ج . تبیین فلسفه احكام د . مبارزه با خطاهای عقل
۳ . ملازمه عقل و دین; استاد در جاهای مختلف اشاره دارد كه دین جاودانه باید مطابق فطرت و عقل انسان باشد و احكام آن برای جاودانه ماندن میبایستبا عقل ملایمت داشته باشد كه در اصطلاح فقها و اصولیین از آن به قاعده «ملازمه عقل و شرع» تعبیر میكنند .
استاد شهید در تبیین ملازمه بالا میگوید:
«بین حكم عقل و حكم شرع، همیشه تلازم است; یعنی هر چه را كه عقل حكم به لزوم آن كند، دین هم حكم به لزوم آن میكند و هر چه را كه دین حكم به لزوم آن كند، عقل هم حكم میكند . به این معنی كه اگر عقل یك مصلحتی را كشف كرد . (كشف یقینی و قطعی نه كشف احتمالی و گمانی)، در اینجا باید حكم بكنیم كه حتما اسلام دستورش همین است ولو آن دستور به ما نرسیده باشد .» (۵۲)
البته ملازمه فوق، تنها حكم عقل را بر اساس حكم شرع ثابت میكند، اما اینكه در هر حكم شرعی، عقل نیز قادر به شناخت دلیل و ملاك حكم شرع است، ملازمه این را ثابت نمیكند:
«معنای این جمله این نیست كه هر جا شارع حكمی وضع كرد، عقل هم الآن حكم دارد; مثلا اگر شارع گفته است گوشتخوك حرام است، عقل هم میفهمد كه چرا حرام است، نه . مقصود این است كه در هر حكم شارع، رمزی وجود دارد كه اگر آن رمز را برای عقل بگویید، عقل هم تصدیق میكند .» (۵۳)
مبنای ملازمه فوق، اهتمام اسلام به عقلانیت است كه در اصطلاح اصولیین و فقها از آن به «تابعیت احكام از مصالح و مفاسد» تعبیر میشود . به موجب این اصل احكام واجب و استحبابی، درپی خود مصالحی دارد; چنانكه احكام حرام و مكروه در متعلقات خود، مفاسدی را داراست . استاد در این باره میگوید:
«اگر اسلام چیزی را گفته واجب است، به این دلیل است كه یك مصلحت ملزمهای در كار بوده و اگر چیزی را گفته حرام است، به دلیل یك مفسده بسیار مهمی است . فقها میگویند آن مصلحتها و مفسدهها به منزله علل احكاماند .» (۵۴)۴ . عقل منبع دینی و فقهی; اهتمام اسلام بر عقل، تنها در ملازمه بین حكم شرع و عقل منحصر نشده، بلكه عقل را به عنوان یكی از منابع چهارگانه در عرض قرآن و سنتبه رسمیتشناخته است . استاد شهید در این باره میگوید:
«اسلام در اساس قانونگذاری، روی عقل تكیه كرده است; یعنی عقل را به عنوان یك اصل و به عنوان یك مبدا برای قانون به رسمیتشناخته است ... و این خیلی عجیب به نظر میرسد كه در دینی، در مبادی استنباط، عقل را در ردیف كتاب آسمانی قرار بدهند، بگویند این مبادی چهار چیز است و یكی از آنها عقل است .» (۵۵)
لازمه در عرض قرآن و سنت قرار دادن عقل، عدم تعارض آن سه است .
«این اولا متضمن این مطلب است كه آن دین به تضادی میان عقل و كتاب آسمانی و سنت معتقد نیست و اگر معتقد به این تضاد بود، محال بود كه آن را در عرض این قرار بدهد .» (۵۶)
استاد در ادامه متعرض فروض امكان تعارض عقل و دین میشود و تاكید میكند كه «نص» قرآن و سنتبا حكم قطعی عقل اصلا تعارض نمیكند، امكان تعارض حكم قطعی عقل با ظاهر كتاب و سنت است كه در این فرض به دلیل حكم عقل از ظاهر قرآن و سنت صرف نظر میشود . (۵۷)
۵ . عدم كفایت عقل; اما بسنده نبودن عقل و اظهار بینیازی از دین در عرصههای مختلف; از جمله شناختخداوند (ادعای دئیسمها) و عرصه اجتماع، اقتصاد و حكومت (ادعای سكولارها) از جهاتی قابل نقد است كه اشاره میشود:
۱ . ۵ . عدم شناخت مبدا و معاد; عقل بیشتر انسانها به تنهایی قادر به شناختخداوند و ایمان به آن نیست، لذا ارسال پیامبران برای بیداری عقل بشر برای شناختخداوند لازم است . به بیان دیگر، با وجود ارسال ۱۲۴ هزار پیامبر آسمانی، بشریت در ناختخداوند به نقطه مطلوبی نرسیده است، حال اگر رسول آسمانی نمیآمد و بشریتبه خودش واگذار میشد، عیتبشریتبه مراتب بدتر از این میشد .
اما این ادعا كه بعضی انسانهای نابغه قادر به شناختخداوند هستند، باید گفت آنان نیز به صورت كلی و به شكل براهین عقلی قادر بر این امر هستند، اما شناخت كامل خداوند از قبیل صفات جمال و جلال خداوند با بیان پیامبران میسور است .
وانگهی در مساله آخرت و چگونگی جزئیات آن، عقل ناتوان است و باید تصویر آن را از پیامهای آسمانی دریافت كرد .
نكته دیگر اینكه عقل به انسان تنها تصورات و تصدیقات صوری و منطقی میبخشد، اما اصل ایمان و عشق و محبتبه مبدا و معاد تنها از عهده ادیان و پیامبران آسمانی بر میآید .
استاد نقش اعتقاد به معاد را ملازم با نیاز به دین و عدم عقل بسندگی میداند و در این باره میگوید:
«اگر ما تنها مساله آخرت را بپذیریم (برزخ و آخرت و اینها) بدون شك علم و عقل بشر كافی نیست، برای تحقیق در مسایل آخرت و تشخیص اینكه چه چیزی برای سعادت اخروی نافع است و چه چیزی مضر; حتی بشر با علم و عقل خودش اصلا نمیتواند پی ببرد به وجود یك نشاهای .» (۵۸)
۲ . ۵ . نیاز به دین در اجتماع; مساله اصلی در عقل بسندگی ادعای استقلال بشریت از ادیان و پیامبران آسمانی در تنظیم امور اجتماعی خودشان است .
استاد مطهری در بررسی این مساله، از دو رویكرد درون و برون دینی بحث میكند:
«آن چیزی كه بیشتر باید رویش بحث كرد، مساله زندگی اجتماعی است كه آیا واقعا این زندگی دنیایی بشر نیازی به پیغمبران دارد یا ندارد؟ اولا ببیینیم خود قرآن چه میگوید؟ آیا در قرآن به این مساله عنایتی هستیا قرآن فقط توجه به عالم آخرت دارد؟
ما میبینیم قرآن تنها مساله عالم آخرت را بیان نمیكند، مساله زندگی دنیا را هم از نظر هدف انبیا مطرح میكند، خیلی واضح و صریح، در آن آیه معروف:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط .» (۵۹)
پس معلوم میشود قرآن این را یك نیازی دانسته است و برای این اصالتی قائل شده است .» (۶۰)
استاد مطهری در اثبات برون دینی نیاز به دین و نبوت با بعد اجتماعی انسان تاكید میكند كه تبیین آن در نكات ذیل روشن میشود:
الف . زندگی اجتماعی خاص انسان; انسان بر خلاف بعضی جانداران، برای تامین زندگی خود ناچار به تن دادن به زندگی نوعی و اجتماعی است .
«بشر یك موجود خاصی است كه زندگیاش باید زندگی اجتماعی باشد; یعنی بدون اینكه با یكدیگر زندگی كنند و با یكدیگر ارتباط داشته باشند و زندگی تعاونی داشته باشند، امكانپذیر نیست .» (۶۱)
ب . غریزه نفعطلبی انسان; اما زندگی اجتماعی انسان مانند بعضی حیوانات غریزی نیست، به گونهای كه از طرف طبیعت و غریزه همه مناصب و مشاغل انسان و چگونگی رفتار وی با دیگران قبلا تعریف و پیریزی شده باشد، بلكه زندگی اجتماعی انسان، تنها در اجتماعی بودن مانند جانداران اجتماعی است . انسان بر خلاف جانداران، دارای نفس مختار است كه منافع و مصالح جامعه و دیگران را به سود خود جلب میكند و به اصطلاح غریزه «نفعطلبی» در اینان نهفته است .
«بشر به موجب همین كه مختار و آزاد آفریده شده است، امكان تخلف از وظیفه همیشه برایش هست و به حكم این كه غریزه حیات دارد و میخواهد زندگی بكند، نفعجو آفریده شده و دنبال منفعتخودش هست، این است كه هر فردی آن چیزی كه ابتدائا در باره آن فكر میكند این است كه در اجتماع دنبال هدفهای شخص خودش و فرد خودش برود، نه دنبال مصلحت اجتماع .» (۶۲)
ج . عدم تشخیص منافع و مصالح جامعه; نتیجه حس نفعطلبی انسان این میشود كه همه فكر و همش منافع خودش باشد و اصلا به فكر منافع دیگران و جامعه نیست، بلكه قادر به درك و شناخت آن نیز نمیباشد .
«آن چیزی كه اول بار بشر و برای فكر بشر مطرح است، منفعت فرد است نه مصلحت اجتماع، مصلحت اجتماع را نه خوب تشخیص میدهد ...» (۶۳)
د . عدم رعایت منافع جامعه; نكته پیشین تاكید داشت كه انسان به شناخت مصالح و منافع قادر نیست، این نكته تاكید دارد نباید انكار كرد كه در فرض تشخیص، صرف تشخیص كافی نیست، چرا كه به دلیل غریزه نفعطلبی، انسان به همه تشخیص خود عمل نمیكند و منافع خود را بر دیگران مقدم میدارد .
«مصلحت اجتماع را نه خوب تشخیص میدهد و نه به فرض تشخیص دادن، رعایت میكند . حیوان اجتماعی به حكم غریزه مصلحت اجتماع را تشخیص میدهد میرود دنبالش و به حكم غریزه آن را اجرا میكند .» (۶۴)
ه . نیاز به نبوت در تشخیص و رعایت مصالح جامعه; رهاورد چهار مرحله پیشین این میشود كه برای شناخت و رعایت مصالح جامعه - كه سعادت حقیقی انسان در آن تامین میشود - به ادیان و پیامبران آسمانی نیازی هست و گرنه عدالت اجتماعی از بین رفته بود .
«بشر در هر دو ناحیه [تشخیص و رعایت مصالح جامعه] این نیاز را دارد، نیاز دارد به یك هدایت و رهبری كه او را به سوی مصالح اجتماعیاش هدایت و رهبری كند و نیازمند استبه یك قوه و قدرتی كه حاكم بر وجودش باشد كه آن قوه حاكم بر وجودش، او را دنبال مصالح اجتماعی بفرستد . میگویند [حكما] پیغمبران برای این دو كار آمدند . هم او را به مصالح اجتماعی راهنمایی میكنند و هم - كه این دومی شاید بالاتر است - او را موظف میكنند، یك قدرتی بر وجودش مسلط میكنند به نام «ایمان» كه به حكم این قدرت آن مصالح اجتماعی را اجرا میكند» . (۶۵)
استاد در جای دیگر تاكید دارد كه مقتضای عقل عملی انسان نفعطلبی است، پیامبران با نشان دادن منافع و مصالح فراتر از نفع شخصی و مادی، عقل عملی انسان را به سوی رستگاری و سعادت واقعی هدایت میكنند . (۶۶)استاد دلیل عدم قدرت تشخیص مصالح جامعه از سوی عقلای قوم را اختلاف آنان در اصل تفسیر سعادت و مصالح جامعه و عدم ارائه یك برنامه منسجم و متقن ذكر میكند:
«بشر هنوز در مساله سعادت و راهی كه باید برای خوشبختی كامل پیش بگیرد، به توافق نظر نرسیده است، همان اندازه كه علما و فلاسفه در دو هزار و پانصد سال قبل در این زمینه اختلاف نظر داشتند، امروز هم دارند، چرا؟ برای اینكه درون ذره شناخته شده است ولی انسان هنوز مجهول و ناشناخته است . طرح و تنظیم برنامه سعادت انسان فرع بر این است كه تمام استعدادها و ظرفیتها و كمالات انسان و تمام خط سیر تكاملی انسان، كه هر دو سر به بینهایت میزند، شناخته شود .» (۶۷)
● مبنای پنجم: لیبرالیسم (۶۸)
لیبرال، در لغتبه معنای رهایی و آزادی انسان ار هر گونه قید و بند است . انسان لیبرال انسانی است كه آزادی خود را بر همه چیز مقدم میدارد و چون بعصی از آموزههای دینی، آزادی مطلق انسان را تحدید و تقیید میكند، از سوی انسان لیبرال پذیرفتنی نیست .
لیبرالیسم در عرصههای مختلف، از جمله عرصه سیاست و اقتصاد، مطرح است و به اعتبار آنها به لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی تقسیم میشود .
لیبرالیسم سیاسی بر آزادیهای انسان در عرصه اجتماع و سیاست تاكید میكند و معتقد است از آنجا كه انسان آزاد آفریده شده، نباید آزادیهای فردی و اجتماعی او از سوی مكاتب و ادیان تحدید یا سلب گردد . (۶۹)
لیبرالیسم اقتصادی با طرفداری از آزادیهای انسان در حوزه اقتصاد، در صدد تحصیل منافع اقتصادی انسان است، لذا واژگان دینی; مانند «حلال و حرام» ، «ربا» و «مالیات شرعی» بی معنا و خردگریز است، همچنین لیبرالیسم اقتصادی بر این باور است كه اكثر ادیان، با دادن وعدههای ثواب اخروی، متدینان را از فعالیتهای اقتصادی باز میدارند . (۷۰)
● بررسی و تحلیل
در نقد این مبنا، نكات ذیل لازم به تامل است .
۱ . اسلام دین آزادی; لیبرالیسم بر آزادی فرد تاكید دارد، در حالی كه اسلام از چهارده سده پیش، حقوق و آزادیهای فرد به عنوان یك آموزه دینی دفاع كرده است .
«روح آزادی خواهی و حریت در تمام دستورات اسلامی به چشم میخورد . در تاریخ اسلام با مظاهری روبرو میشویم كه گویی به قرن هفدهم دوران انقلاب كبیر فرانسه و یا قرن بیستم دوران مكاتب مختلف آزادی خواهی متعلق است» . (۷۱)
آزادی انسان در اسلام از شرافت و كرامت ذاتی او در دستگاه خلقت و آفرینش آزاد وی سرچشمه میگیرد . استاد با اشاره به وصیت امام علی (ع) به فرزندش حسن (ع): «و لاتكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا» (۷۲) میگوید:
«تعالیم لیبرالیستی، در متن تعالیم اسلامی وجود دارد، زیرا این گنجینه عظیم از ارزشهای انسانی در معارف اسلامی نهفته بود .» (۷۳) «از نظر اسلام، انسانها به حسب گوهر و ذات برابرند، مردم از دو گونه یا چندگونه آفریده نشدهاند، رنگ، خون، نژاد و قومیت ملاك برتری و تفوق نیست . سید قرشی و سیاه حبشی برابرند . آزادی، دموكراسی و عدالت در اسلام زاده برابری و مساوات انسانها است» . (۷۴)
استاد در باره تاكید اسلام بر انواع حقوق و آزادیهای فرد در عرصههای سیاسی، اقتصادی، قضایی و مدنی میگوید:
«فرد از نظر اسلام، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و چه از نظر قضایی و چه از نظر اجتماعی حقوقی دارد . از نظر سیاسی حق مشورت و حق انتخاب و از نظر اقتصادی حق مالكیتبر محصول كار خود و حق انتخاب معاوضه و مبادله و صدقه و وقف و اجاره و مزارعه و غیره در مایملك شرعی خود دارد و از نظر قضایی حق اقامه دعوی و احقاق حق و حق شهادت و از نظر اجتماعی، حق انتخاب شغل و مسكن و انتخاب رشته تحصیلی و غیره و از نظر خانوادگی حق انتخاب همسر دارد .» (۷۵)
بنابراین، اسلام بر خلاف مسیحیت، دین آزادی است و ناسازگاری مسیحیتبا آزادی و رفتار ناشایست كلیسا موجب شد كه لیبرالها میان آزادی و دین، ناسازگاری قائل شوند و برای آزادی، قید دین را بزنند، استاد در این باره مینویسد:
«تفتیش عقاید و اختناق و روش ضد آزادی و دموكراسی كلیسا بود كه دنیا را به این حالت كشانید و این سؤال را در برابر خود مطرح كرد كه یا باید خدا را بپذیریم یا دموكراسی را .» (۷۶)
۲ . تفاوت آزادی غربی و اسلامی; در نقد حقوق طبیعی رایج در فلسفه غرب، به تفصیل گذشت كه نگاه فلاسفه غرب به حقوق طبیعی، از جمله آزادی، نگاه مادی و محور قراردادن بعد حیوانیت انسان است، در حالی كه اسلام «انسانیت انسان» را محور و مبنای تفسیر حقوق و آزادیهای انسان قرار داده است و از این منظر به تفسیر آزادی میپردازد . رهاورد آن اختلاف، آزادی انسان در دو فلسفه اسلامی و غربی میشود . پس آزادی و لیبرالیستی كه استاد از آن جانبداری میكند، نه معنای غربی آن، كه معنای فلسفی دینی آن است كه توضیحش گذشت . استاد قسم دیگری از آزادی، به نام «آزادی معنوی» را مطرح میكند كه آن تنها در ساحت دین جریان دارد . آزادی معنوی، آزادی روح انسان از انواع بند و اسارتهای مادی; از قبیل: نفعطلبی، جاهطلبی، شهوترانی و به بیانی روح انسان در اسارت این زنجیرها قرار نگیرد .
«آزادی معنوی بر خلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسان خودش از خودش است . آزادی اجتماعی آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر ولی آزادی معنوی نوع خاصی از آزادی است ... یعنی نگذارند شرافت انسان، انسانیت انسان به عقل و وجدان انسان، اسیر شهوت انسان بشود . اسیر خشم انسان بشود، اسیر منفعتطلبی انسان بشود، این معنای آزادی معنوی است» . (۷۷)
به دلیل تفاوت آزادی غربی و اسلامی، استاد میان «آزادی عقیده» و «آزادی تفكر» تفاوت به دلیل تفاوت آزادی غربی و اسلامی، استاد میان «آزادی عقیده» و «آزادی تفكر» تفاوت قائل شده و اسلام را طرفدار - نه هر آزادی عقیده باطل، بلكه حامی - آزادی عقیدهای میداند كه از تفكر و اندیشه صحیح سرچشمه بگیرد .
قائل شده و اسلام را طرفدار - نه هر آزادی عقیده باطل، بلكه حامی - آزادی عقیدهای میداند كه از تفكر و اندیشه صحیح و به اصطلاح از «دلیل» - و نه «علت» - سرچشمه بگیرد . (۷۸) همچنین ایشان در آزادیهای سیاسی و اجتماعی، به محدودیتهایی قائل است كه تفصیل آن در حوصله این مقال نیست . (۷۹)
حاصل آنكه با توجه به اینكه آیین مقدس اسلام از همان بدو پیدایش خویش به انواع آزادیهای انسانی اهتمام خاصی را مبذول داشته است، با مساله آزادی انسان، نه تنها هیچ چالشی ندارد، بلكه خود را از مدافعان تاریخی آن نیز میداند، لذا مشكل لیبرالیسم از عدم اهتمام مسیحیتبه شرافت و آزادی انسان نشات گرفته و به آن هم اختصاص دارد .
باری، بعضی نكات در لیبرالیسم وجود دارد كه با آموزههای اسلامی نیز سازگار است; از جمله، آزادی مطلق در عقیده و ارتداد و آزادی جنسی . استاد با پیش كشیدن بحث فلسفی و اینكه منافع و مصالح حقیقی انسان و جامعه با آزادیهای مطلق همخوانی ندارد، به حل معارضه پرداخته است .
● مبنای ششم: اومانیسم (۸۰)
اصل واژه اومانیسم در لاتین (تتتب) به معنای انسان است . اولین بار در رم، در بحث از انسانیتبا عنوان «انسان انسانی» در مقابل «انسان الهی» مورد توجه قرار گرفت .
مطابق این عقیده انسان باید محور و مدار كائنات و كانون توجهات همه مكاتب و برنانههای آسمانی و زمینی باشد . بدین سان، اصالت در همه زمینهها از آن انسان و فهم او خواهد بود . رنه گنون از فلاسفه معاصر در باره اومانیستها میگوید:
«مخواستند همه چیز را به میزان بشری محدود سازند; بشری كه خود غایت و نهایتخود قلمداد شده بود .» (۸۱)
ماكیاولی از پیشگامان تز اومانیسم محسوب میشود . وی انسان محوری را جایگزین خدامحوری كرد و برای توجیه مبنای خود استدلال میكرد: درست است كه هدف سیاست جلب رضایتخداست، اما در حقیقت هر آنچه «بنده خدا» را راضی و خشنود كند، «خدا» را خشنود كده است . (۸۲)
با این بهانه و مبنا، اعمال سیاست و حكومت نه برای جلب رضایتخدا، بلكه برای جلب رضایت و خشنودی انسان متمركز شد با این ترفند، دین مسیحیت از صحنه سیاست و حكومت در حاشیه قرار گرفت .
اومانیسم به دو طیف متاله و ملحد تقسیم میشود; هر دو طیف اصالت را از آن انسان میدانند، طیف ملحد مانند سارتر، كه معتقدند چون انسان آزاد است و وجود خداوند ملازم با محدودیتخواستههای انسانی است پس خدایی وجود ندارد . شهید مطهری در این باره میگوید:
«ژان پل سارتر در مقابل اینها میگوید: من به دلیل اینكه انسان آزاد است، میگویم پس خدایی نباید وجود داشته باشد، چون اگر خدایی وجود داشته باشد انسان دیگر نمیتواند آزاد باشد .» (۸۳)
انسان محوری تا جایی پیش رفت كه نه تنها منكر دین آسمانی شد، بلكه بشر، مدعی اختراع دین برای خود گردید . اگوست كنت در اواسط قرن نوزدهم دین بشری را عرضه داشت و برای آن مناسك خاص قرار داد . (۸۴)
● بررسی و تحلیل
در تحلیل اومانیسم نكات ذیل قابل تامل است .
۱ . چالش مسیحیتبا انسانگرایی; یكی از علل مهم ظهور مكتب اومانیسم در غرب، تحقیر انسانیت از سوی مسیحیت تحریف شده و كلیسا بود . مسیحیتبا پیش كشیدن آموزه «گناه فطری» بر این باور بود كه همه انسانها به دلیل گناه حضرت آدم در هشتبه گناه آلوده شدند و این گناه آدم به انسانها منتقل میشود . (۸۵)
ریشه آموزه مسیحی، مورد انتقاد اندیشمندان; مانند روسو قرار گرفت كه با مخالفتشدید كلیسا مواجه شد . اسلام نه تنها مخالف این تفسیر است، بلكه انسان را اشرف مخلوقات و جانشین خداوند در زمین میداند و از كرامت ذاتی انسان سخن میراند . (۸۶) پس زمینه اومانیسم كه به حاشیه راندن مسیحیت و در مراحل بعد به حذف دین منجر شد، به مسیحیت اختصاص داشته است و چنین بستری در اسلام یافت نمیشود .
۲ . تفسیر ناصواب از انسان; انسانگرایی یا انسان محوری به معنای حقیقی آن، یعنی مقدم دانستن انسانیت انسان، مورد تایید اسلام است . آرای استاد را كه در صفحات پیش گزارش شد كه انسانیت انسان; یعنی جوهر معنوی و قدسی انسان بر لایه بیرونی آن یعنی حیوانیت انسان مقدم است . اما در غرب اومانیسمها همچنین اگزیستانسیالیستها جوهر قدسی انسان را نادیده انگاشتند و مقام انسانیت را به حد یك ماشین و حیوان تنزل دادند; كه حاصل آن، نه انسانمحوری، كه حیوان محوری انسان شده است .
استاد در این باره مینویسد:
«انسان از نظر غربی تا حد یك ماشین تنزل كرده و روح و اصالت او مورد انكار واقع شده است . اعتقاد به علت غایی و هدف دانستن طبیعتیك عقیده ارتجاعی تلقی میگردد .» (۸۷)
«برای غرب لازم بود، اول در تفسیری كه از انسان میكند تجدید نظر به عمل آورد، آنگاه اعلامیههای بلند در زمینه حقوق مقدس و فطری بشر صادر كند .» (۸۸)
بر این اساس، اگر ما تفسیر صواب از انسان داشته باشیم، انسان محوری را تنها در تقدم خواستههای مادی وی حصر نخواهیم كرد، بلكه انسان محوری در تامین حقیقی انسان; یعنی نیازهای معنوی و سعادت حقیقی او متجلی میشود و برای این منظور دین و حاكمیت دینی نه تنها با حقوق و خواستههای انسانی متعارض نخواهد بود، بلكه سهم بزرگی در تامین نیازهای انسان و بالندگی آن خواهد داشت، از این پیوند به ملازمه دین و انسانیت تعبیر میكند . (۸۹)
مبنای هفتم: تجدد و مدرنیسم (۹۰)
انقلاب صنعتی اروپا، چهره جامعه را متحول كرده بود و همه چیز برای انسان با چهره نوینی ظاهر میشد . با پیشرفتحیرتانگیز علوم تجربی رنسانس خود را در قله كامیابی نسبتبه انسان دوره قبل میدید و خود را از تعلقات سنت رها مییافت .
تجدد و مدرنیسم، نگاه انسان به دین را متحول میكرد، انسان پیشین كه در محرومیت مادی بسر میبرد . با كامیابی خود در این دنیا، خوشبختی خود را در این دنیا یافت و دیگر به وعدههای خوشبختی ادیان آسمانی در جهان دیگر بهای لازم را نمیداد .● به تعبیر باربور:
«تصور میكردند كه علم و پیشرفت مادی، خود به خود خوشبختی و فضیلتبه بار میآورد، انسان میتوانستبهشت را برای خود بر روی زمین بسازد .» (۹۱)
انسان متجدد خود را به دوره جدید متعلق میدانست و لذا به عنوان كالای دوره كهن و ما قبل تجدد مینگریست كه در زعم وی، انسان متجدد نباید خود را بدان ملزم نماید . (۹۲)
دئیستها كه پیشتر از آنها سخن گفتیم، كه منكر نبوت بودند - با تمسك به دوره تجدد، اصول و عقاید و شعایر دینی را به بهانه اینكه با روحیه جدید نمیخواند، مشكوك و بیاعتبار نشان دادند . (۹۳)
در جهان اسلام، از جمله ایران نیز تجدد و رونق اقتصادی غرب موجب شد كه بعض روشنفكران به بهانه تجدد، همه الگوهای غربی، از جمله سكولار را در ایران پیاده كنند و بعضا یگانه نسخه تجدد را پذیرفتن الگوی سكولار معرفی كنند .
استاد در این باره میگوید:
«برخی روشنفكران مسلمان را معتقد ساخت كه اگر شرقی میخواهد متمدن شود، باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود، خطش خط فرنگی، زبانش زبان فرنگی، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگی، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفهاش، هنرش، اخلاقش ، همه فرنگی شود .» (۹۴)
● تحلیل و بررسی
در تحلیل این رویكرد، نكات زیر قابل توجه است:
۱ . سازگاری اسلام با تجدد و مدرنیسم; در تحلیل پدیده اجتماعی تجدد و مدرنیسم باید گفت اسلام به صرف امر نو و جدید بودن یك شیء مخالفت نمیكند، اگر امر جدید به نفع و مصلحت انسان باشد، از باب علمگرایی و آبادكردن زمین - كه خواسته قرآن است - (۹۵) امر مطلوب است . اینكه سنت و فرهنگ كهن جای خود را به فرهنگ و مدل جدید بدهد، نفس این پدیده بدون اشكال است; چرا كه مبارزه با هر نوع امر جدید، مسلك طیف قشریگرای «خوارج» در تاریخ اسلام است كه با روح اسلام ناسازگار است . استاد در این باره مینویسد:
«همواره عدهای خارجی مسلك بوده و هستند كه شعارشان مبارزه با هر شیء جدید است - حتی وسایل زندگی را كه گفتیم هیچ وسیله مادی و شكل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد - به آن رنگ تقدس میدهند و استفاده از هر وسیله نو را كفر و زندقه میپندارند .» (۹۶)
استاد در جای دیگر میان بدعت و نوآوری در دین و امور زندگی تفاوت قائل شده و تصریح میكند كه نوآوری و بدعت تنها در دین حرام است:
«نوآوری در غیر امر دین عیبی ندارد . كسی در شعر میخواهد نوآور باشد، این مانعی ندارد، كسی در هنر میخواهد نوآور باشد، كسی در فلسفه میخواهد نوآور باشد، این مانعی ندارد .» (۹۷)
استاد تاكید دارد كه وسایل و ابزارهای مادی در اسلام موضوعیت و تقدس ندارند تا اسلام با تحول و تجدد آنها مخالفت كند:
«در اسلام یك وسیله و یا یك شكل ظاهری و مادی نمیتوان یافت كه جنبه «تقدس» داشته باشد تا یك نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسیله و شكل را برای همیشه حفظ كند .» (۹۸)
به دیگر سخن، اسلام نه در امور خاص دنیوی مدل خاصی ارائه میكند و نه از مد خاص طرفداری یا مخالفت میورزد .
«اسلام نه برای كفش و لباس مد خاصی آورده و نه برای ساختمانها سبك و استیل معینی در نظر گرفته و نه برای تولید و توزیع ابزارهای مخصوص معین كرده است .» (۹۹)
۲ . پرهیز از تجدد افراطی; در شماره پیشین گفته شد كه اسلام با اصل تجدد و تحول و تنوع در عرصههای دنیوی مخالفتی ندارد، اما باید به این نكته توجه كرد كه تجدد نباید موجب آسیب شود و ضرری را برای مسلمانان و جامعه اسلامی به دنبال داشته باشد، به این گونه كه تجدد یا طرح آموزه و فرهنگ اصیل دینی یا انسانی را به عقب براند . به بهانه تجدد نباید جامعه اسلامی سرمایههای اولیه و اصیل خود را از دست دهد، بلكه باید راه اعتدال را بپیماید . با پذیرفتن الگوهای تجدد و تمدن غربی و الگوبرداری از آن، باید از تقلید انحرافها و فرهنگ آسیبزای آن خودداری كرد، و به بیانی، نباید در برابر تمدن و تجدد غربی، جامعه اسلامی به حالتخودباختگی و هضم خود در بیگانه ابتلا گردد .
«امااسلام یك چیز دیگر گفته است، گفته شخصیتباختن حرام است، مرعوب دیگران شدن حرام است . تقلید كوركورانه كردن حرام است . هضم شدن و محوشدن در دیگران حرام است . طفیلی گری حرام است . افسون شدن در مقابل بیگانه مانند خرگوشی كه در مقابل مار افسون میشود، حرام است . الاغ مرده بیگانه را قاطر پنداشتن حرام است . انحرافات و بدبختیهای آنها را به نام «پدیده قرن» جذب كردن حرام است . اعتقاد به اینكه ایرانی باید جسما و روحا وباطنا فرنگی شود، حرام است .» (۱۰۰)
استاد در جای دیگر «تجددگرایی افراطی» را از آفات نهضتها ذكر میكند . (۱۰۱) ایشان د رموضع دیگر از آن به «تجددزدگی» تعبیر میكند . آن را از مظاهر «استعمار فرهنگی» میشمارد . (۱۰۲)
۳ . سازگاری دیانت و معنویتبا تجدد; ادعای مطلق تجددگرایی، ملازم با هر نوع تحول در خواستهها و نیازهای مادی و معنوی انسان است، مدرنیسم تامین كننده خوشبختی و نیازهای انسان است و همچنین این ادعا كه عصر دیانت منقضی شده و با روحیه انسان ناسازگار است، ادعاهای گزاف، باطل و بدون دلیل است . تبیین مفصل این بحث در این مختصر نمیگنجد كه با اشاره میگذریم . دین، به خصوص دین اسلام به عنوان آخرین و جاودانهترین دین آسمانی مطابق فطرت انسان است . (۱۰۳) اسلام با شمول خود به مبانی و اصول كلی و فطری نیازهای معنوی و ثابت انسان را پاسخ میدهد و با اصل اجتهاد به حل نیازها و مشكلات جزئی و روز انسان میپردازد . (۱۰۴)
تجدد و مدرنیسم - كه محصول علوم تجربی است - هر چند نیازهای مادی انسان را رفع میكند، اما قادر بر رفع نیازها و مشكلات روحی و معنوی انسان نیست . به تعبیر دیگر، دین دارای آثار و كاركرد خاصی در رفع اضطرابهای روحی و روانی انسان است كه به هیچ وجه از عهده علم و مدرنیته برنمیآید; به گونهای كه اگر ما روحیه دیانت و خداگرایی، از جمله اعتقاد به رستاخیز و ثواب و عقاب را از انسان متجدد بگیریم ، جهان برای انسان متجدد نه تنها كامروا و بهشت نخواهد بود، بلكه به جهنم تبدیل خواهد شد . تبیین ضرورت دین و فواید آن، در آثار مختلف استاد آمده (۱۰۵) و نگارنده نیز در مجال دیگر به تقریر آن پرداخته است . (۱۰۶)
● مبنای هشتم: تجربه دینی
یكی از مبانی سكولاریسم كه مسیحیت را از عرصه اجتماع به شكل فردی و قلبی تنزل داد، رهیافت جدید در تفسیر گوهر دین بود . بنابراین تفسیر، گوهر دین امر قلبی، احساسات درونی و به تعبیر فنی «تجربه دینی» و «مواجهه با امر قدسی» است .
رویكرد فردی و روانشناسی به دین از سدههای هفدهم و هیجدهم شروع شده بود كه از مهمترین طراحان آن، میتوان ویلیام جیمز و شلایر ماخر را نام برد . (۱۰۷) اختصاص دیانتبه تجربه و شهود دینداران، نادیده انگاری بعد معرفتی و در نتیجه قداست زدایی از آموزههای دینی است . این قرائت از دین، حتی با دیانت مسیحیتسر ناسازگاری نداشت . چنانكه كاپلستون مینویسد:
«پارسا مذهبی (پیتیسم جنبشی بود كه در اواخر قرن هفدهم در كلیسای لوتر پدید آمد، هر چند به حق نمیتوان گفت كه پارسا مذهبی دین را به احساس صرف تقلیل میداد، ولی در هر حال هیچ همدلی با مابعدالطبیعه یا الهیات نداشت، بلكه بر ایمان شخصی و زندگی درونی تاكید میورزید» . (۱۰۸)
به دلیل هجمههای مختلف مخالفان مسیحیتسنتی یه دین و رواج الحاد و بی دینی در جهان غرب، كلیسا به مرور به رویكرد فوق راضی شد; چرا كه برای نجات اصل دیانت، به حد اقل آن بسنده كرد . لذا در میان طرفداران تجربه گرایان دینی، مسیحیان سنتی متعددی یافت میشود .
● نقد نظریه
۱ . عدم سازگاری با اسلام; انحصار دین به امر قلبی و تجربه دینی، اگر با مسیحیت - كه آن فاقد ساحت دنیوی و اجتماعی است - سازگار باشد، با اسلام همخوانی ندارد . اسلام آیین دو ساحتی است; یعنی برای دنیا و آخرت مردم آمده و برای هر دو برنامهها و جهات كلی را لحاظ كرده است كه اینجا برای اثبات این مدعا به نكاتی اشاره میشود:
۱ . ۱ . تلفیق دین و دنیا; آیین اسلام بر خلاف مسیحیت آیین اجتماعی و دنیوی است; به گونهای كه عبادات و آخرت با دنیا مرتبط و تلفیق شده است . استاد در این باره مینویسد:
«به این موضوع توجه بفرمایید كه در اسلام چگونه دنیا و آخرت به هم آمیخته است . اسلام غیر از مسیحیت است . در سیحیتحساب دنیا از حساب آخرت جداست . مسیحیت میگوید هر یك از دنیا و آخرت به دنیای جداگانهای تعلق دارد، یا این، یا آن . اما در اسلام این گونه نیست . اسلام آخرت را در متن دنیا و دنیا را در متن آخرت قرار داده است .» (۱۰۹)
۲ . ۱ . آزادی اجتماعی فلسفه بعثت; اسلام دینی است كه یكی از اهداف اصلی نبوت و پیامبران را آزادی مردم از یوغ زنجیر اسارت استعمارگران میداند . (۱۱۰)
۳ . ۱ . عدالت اجتماعی فلسفه نبوت; نگرش اسلام نسبتبه ساحتهای دنیوی، جامع نگرانه است، به گونهای كه فلسفه نبوت را تنها قیام بر ضد حاكمان جور و آزادی از بند اسارت ذكر نمیكند، بلكه به فكر آینده است; به این معنا كه بعد از آزادی باید عدالت اجتماعی برپا گردد . (۱۱۱)
با این سه عنوان و مشاركت دین در عرصه دنیا، چگونه میتوان اسلام را به یك تجربه دینی و امر قلبی فرد مؤمن منحصر كرد، تفسیر اسلام به امر قلبی، ماهیت و غایت آن را مخدوش میكند .
۲ . تجربه دینی انكار حقیقت دین; تفسیر گوهر دین به تجربه دینی و امر قلبی اشكال مهم دیگری دارد و آن اینكه تحلیل دین به یك حس درونی فرد و به تعبیر استاد «وجدان شخصی» ، به معنای انكار حقیقت و واقعیت دین در هستی و ارجاع آن به یك حس درونی است كه هر كس از آن احساسات مختلفی دارد و آن را ابراز میكند . استاد در تبیین این اشكال میگوید:
«از نظر طرز تفكر بعضی از فلاسفه اروپا، دین و مذهب امری است مربوط به «وجدان شخصی» هر فرد; یعنی هر فرد در وجدان خودش نیازمند است كه یك سرگرمی به نام مذهب داشته باشد . این مقدارش را قبول كردهاند كه انسان نمیتواند بدون سرگرمی مذهبی باشد . مسائلی كه مربوط به وجدان شخصی هر فرد است، اصلا خوب و بد ندارد، راست و دروغ ندارد، حق و باطل ندارد، حق و باطل و راست و دروغش بستگی دارد به پسند شما، هر چه را شما بپسندید آن خوب است .» (۱۱۲)
استاد در ادامه به رنگها و خورشها مثال میزند كه پسند و خوب و بد آن امری سلیقهای و ذوقی است، لازمه تفسیر دین به وجدان شخصی، انكار واقعیت دین و لااقل جهل به آن است .
«در مسائل مذهبی و دینی، چون آنها [فلاسفه اروپا] نمیخواهند به واقعیتی برای دین و نبوت اعتراف كرده باشند و قبول كنند كه واقعا پیغمبرانی از طرف خدا آمدهاند و یك راه واقعی برای بشر نشان دادهاند و سعادت بشر در این است كه آن راه واقعی را طی بكند، میگویند: ما نمیدانیم واقعیت و ریشه مذهب چیست؟ ... هر كس به ذوق و سلیقه خودش هر چه انتخاب میكند، همان خوب است .» (۱۱۳)
حاصل آنكه اولا، انحصار گوهر دیانتبه: حس درونی و وجدان، با اسلام همخوانی ندارد و ثانیا اصل این تفسیر اشكال اساسی دارد و پذیرفتن آن با انكار دیانت و لااقل جهل به آن مساوی است .
نكته سوم اینكه مشكل تجربه دینی بیشتر در بستر مسیحیت مطرح بود كه فاقد كتاب اصیل دینی هستند، اما اسلام با «نص محوری» و دارا بودن كتاب اصیل آسمانی، گوهر دین را در آن مییابد . اما آنچه در تجربه دینی و قلب انسان اتفاق میافتد، آن به ایمان مؤمن برمیگردد .
نویسنده:محمد حسن قدردان قراملكی
پینوشتها
۱) محقق حوزه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه .
۲) ر . ك: براین/ . ویلسون، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگاری دین و دنیا، ص۱۲۴، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، طرح نو، تهران، ۱۳۷۴
۳) وایتسكر، سكولاریزاسیون چیست؟ ، مجله نامه فرهنگ، تابستان ۱۳۷۵، ص۳۷
۴) ر . ك . به: سید محمد نقیب العطاس، اسلام و دنیوی گری، ترجمه احمد آرام، ص۱۵، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴; برای توضیح بیشتر ر . ك . به: اثری از نگارنده، سكولاریزم در مسیحت و اسلام، ص ۱۳ به بعد .
۵) نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۲۶، انتشارات صدرا، قم .
۶) همان، ص۲۷
۷) نظام حقوق زن در اسلام، ص۸۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۵۹
۸) همان مدرك .
۹) این لغتبه همان معنا است كه در بالا گفته شد [سكولاریسم]، هر چند عربی نما است، در لغت نشانهای از آن پیدا نكردیم» ، (نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۲۶ پاورقی) ; پیرامون انقلاب اسلامی، ص۴۱، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۵۹
۱۰) ر . ك . به: سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش اول .
۱۱) مبنای فوق از علل سكولاریزاسیون (فرایند جدایی مسیحیان در غرب از كلیسا) است نه از مبانی سكولاریسم به عنوان یك مكتب .
۱۲) سیری در نهج البلاغه، صص۸۴ و ۸۵
۱۳) ر . ك . به: نگارنده، سكولاریسم در مسیحیت و اسلام، صص۷۵ - ۸۱
۱۴) سیری در نهج البلاغه، ص۸۷
۱۵) فقد جعل الله سبحانه لی علیكم حقا بولایهٔ امركم و لكم علی من الحق مثل الذی لی علیكم و الحق اوسع الاشیا فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجری لاحد الاجری علیه و لا یجری علیه الاجری له» ، (نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶) .
۱۶) سیری در نهج البلاغه، ص۸۹
۱۷) همان مدرك .
۱۸) ر . ك . به: نگارنده، حكومت دینی از منظر شهید مطهری، فصل نهم . مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، ۱۳۷۹
۱۹) ر . ك: پاپكین، كلیات فلسفه، ص۱۱۳، ترجمه جلال الدین مجتبوی، انتشارات حكمت، تهران، ۱۳۷۳
۲۰) انسان گذشته یا ما قبل مدرن را میتوان «انسان مكلف» نامید، و در مقابل، انسان جدید را «انسان محق .» زبان دین به خصوص دین اسلام آن چنانكه در قرآن یا روایات تجلی شده است، بیش از آنكه زبان حق باشد، زبان تكلیف است» ، عبدالكریم سروش، كیان، شماره ۲۶، معنا و مبنای سكولاریسم، ص۹) .
۲۱) نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۴۲ و ۱۴۳ و نیز ص۱۴۶
۲۲) ر . ك: همان، ص۱۴۱
۲۳) آشنایی با قرآن، ج۶، ص۱۵۸، انتشارات صدرا، تهران .
۲۴) همان، ص ۱۵۹
۲۵) پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷۹ و ۸۰
۲۶) همان، صص۸۰ و ۸۲
۲۷) آشنایی با قرآن، ج۶، ص۱۶۰
۲۹) ر . ك . به: مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ص۱۹ به بعد، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲
۳۰) ر . ك . به: ایان باربور، علم و دین، صص۴۳، ۲۱۰; ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، مركز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۲، جامعهشناسی ادیان، ص۱۳۲
۳۱) ر . ك . به: علم و دین، ص۷۲
۳۲) ر . ك . به: همان، ص۴۹
۳۳) ر . ك . به: همان، ص۷۸ و نیز: فرهنگ و دین، صص۲۲۸ و ۲۸۸; جامعهشناسی دین، ص۳۰; جان هیك، فلسفه دین، ص۸۴
۳۴) ر . ك: عبدالكریم سروش، كیان، شماره ۲۶، ص ۸
۳۵) عدل الهی، صص۹۶ و ۱۰۲، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۱
۳۶) احزاب: ۶۲; فتح: ۲۳
۳۷) عدل الهی، ص ۱۱۰
۳۸) مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۱۱۵
۳۹) ر . ك . به: ده گفتار، ص۱۳۳، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۶۱; بیست گفتار، ص۲۱۶، انتشارات صدرا، قم، ۱۳۵۸
۴۰) پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۷
۴۱) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۱، ۲ و ۳، ص۳۸۹، مقاله نهم، انتشارات اسلامی، قم .
۴۲) ر . ك . به: همان، صص۴۱۱ و ۲۷
۴۳) عدل الهی، صص۱۱۵ و ۱۱۶
۴۵) برای توضیح بیشتر ر . ك . به: نگارنده، سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، صص۴۴ تا ۵۱ و صص۵۴ و ۷۵
۴۶) ر . ك . به: علم و دین، صص۴۹ و ۷۶
۴۷) ر . ك . به: همان، ص۷۷
۴۸) ر . ك . به: همان، ص۷۸
۴۹) ر . ك . به: همان، ص۷۷
۵۰) اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۲۴۷ و ج ۲، ص ۳۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۷
۵۱) آشنایی با قرآن، ج۱ و۲، صص۵۸ - ۴۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۶
۵۲) اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۴۶
۵۳) همان، ص۲۴۷ و نیز: ج۲، ص۴۰
۵۴) همان، ج۲، ص۳۷
۵۵) اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۳۶
۵۶) همان، ص۳۷
۵۷) همان، ص۳۸ و ۳۹
۵۸) نبوت، ص۱۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۷
۵۹) حدید: ۲۵
۶۰) نبوت، ص۱۷
۶۱) نبوت، ص۱۸
۶۲) همان مدرك .
۶۳) همان، ص۱۸ و نیز مجموعه مقالات، ص ۷۸، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲
۶۴) همان صص۱۸ و ۱۹
۶۵) همان، ص ۱۹
۶۶) همان، ص ۵۴
۶۷) مجموعه مقالات، ص ۸۷
۶۹) ر . ك . به آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ص۱۹ به بعد .
۷۰) ر . ك . به ژولین فروند، جامعهشناسی ماكس وبر، ص ۱۹۲ و نیز: مجله نامه فرهنگ، شماره ۳، سال ۱۳۷۰، مقاله جامعهشناسی دین .
۷۱) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۳۲
۷۲) نهجالبلاغه، نامه ۳۱، ش ۸۷
۷۳) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۳۴، پاورقی .
۷۴) مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص ۲۳۱
۷۵) همان، ص ۲۲۵
۷۶) فلسفه اخلاق، ص ۱۱۶، بنیاد ۱۵ خرداد، تهران، ۱۳۶۲
۷۷) گفتارهای معنوی، صص ۲۲ و ۴۰، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۶۳
۷۸) ر . ك . پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۶، ۷; جهاد، صص ۲۱ و ۱۴ و ۶۴ و ۵۴ ; پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۹۰; آشنایی با قرآن، ج ۳، ص ۲۲۰
۷۹) ر . ك . نگارنده، حكومت دینی از منظر شهید مطهری، ص ۱۳۶
۸۱) نقل از: رضا داوری، مجله حوزه و دانشگاه، شماره ۶ ص ۷۵
۸۲) ر . ك . بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج ۲، فصل ماكیاولی .
۸۳) فلسفه اخلاق، ص ۱۲۲
۸۴) گفتارهای معنوی، صص ۳۱۷ و ۳۱۸ و نیز: ویلیام هوردن، راهنمای الهیات پروتستان، ص ۷۴; جامعهشناسی دین، صص ۴۰ و ۲۸۸
۸۵) رومیان، باب ۳، آیه ۲۰ و ۲۴، باب ۱۴۳، آیه ۲، غلاطیان، باب ۳، آیه ۲۲; تیماؤس، باب ۱، آیه ۱۵
۸۶) ر . ك . به: مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، صص ۲۵۱ - ۲۴۶
۸۷) نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۳۳
۸۸) همان، ص ۱۳۵
۸۹) گفتارهای معنوی، ص ۳۲۳
۹۱) علم و دین، ص ۷۹
۹۲) ژان پل ویلم، جامعهشناسی ادیان، صص ۱۳۳ - ۱۳۲
۹۳) علم و دین، ص ۷۷
۹۴) نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۲۵
۹۵) جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص ۱۷۷، انتشارات صدرا، قم، بیتا .
۹۶) همان .
۹۷) سیره نبوی، ص ۶۶، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۴، استاد در ادامه تاكید دارد كه اجتهاد در اسلام امر مقبولی است و آن بدعت نیست، بلكه «نو استنباط كردن» است، نه نوآوری، (همان، صص ۶۶ و ۶۷) .
۹۸) نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۰۰
۹۹) همان، صص ۱۰۰ ، ۱۰۱ و ۱۰۵
۱۰۰) نظامحقوق زن در اسلام، ص ۱۰۵
۱۰۱) نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۸۶ . استاد در تعریف تجددگرایی افراطی میگوید: «آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن» ، (همان، ص ۸۸) .
۱۰۲) ر . ك . به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۲۷
۱۰۳) ر . ك . امدادهای غیبی، ص ۳۶، انتشارات دفتر مركزی جهاد سازندگی، تهران، بیتا .
۱۰۴) ر . ك . به: مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص ۲۲۰; اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱ و۲ ; پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷۱ ; نظام حقوق زن در اسلام، ص ۹۹ ; خاتمیت، صص ۱۳۹ و ۱۴۳، صدرا، تهران، ۱۳۶۴
۱۰۵) ر . ك . به: بیست گفتار، مقاله فواید و آثار ایمان; امدادهای غیبی، صص ۲۸ - ۲۶; مقدمهای بر جهان بینی، صص ۱۷۷ و ۲۴
۱۰۶) ر . ك . به: نگارنده، فلسفه نیاز به دین و پیامبران، قبسات، شمارههای ۲۷ و ۲۸
۱۰۷) ر . ك . به: فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج ۷، س ۱۵۶، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی وسروش، تهران، ۱۳۷۵
۱۰۸) همان، ج ۶، ص ۱۱۹، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران ۱۳۷۲
۱۰۹) گفتارهای معنوی، ص ۸۸; امدادهای غیبی، ص ۱۳۷; نظری به اقتصاد اسلامی، صص ۱۵ و ۱۶، صدرا، تهران، ۱۳۷۷; نظام حقوق زن در اسلام، ص ۷۶
۱۱۰) گفتارهای معنوی، صص ۱۶ و ۱۸; امدادهای غیبی، ص ۱۳۷; پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۴۹ و ۷۸
۱۱۱) مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، صص ۵۰، ۴۲۴، ۴۳۸ و ۴۶۹; پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۲۲
۱۱۲) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۰۵
۱۱۳) همان، ص ۱۰۶
منبع:فصلنامه حكومت اسلامی،شماره ۳۱
پینوشتها
۱) محقق حوزه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه .
۲) ر . ك: براین/ . ویلسون، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگاری دین و دنیا، ص۱۲۴، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، طرح نو، تهران، ۱۳۷۴
۳) وایتسكر، سكولاریزاسیون چیست؟ ، مجله نامه فرهنگ، تابستان ۱۳۷۵، ص۳۷
۴) ر . ك . به: سید محمد نقیب العطاس، اسلام و دنیوی گری، ترجمه احمد آرام، ص۱۵، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴; برای توضیح بیشتر ر . ك . به: اثری از نگارنده، سكولاریزم در مسیحت و اسلام، ص ۱۳ به بعد .
۵) نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۲۶، انتشارات صدرا، قم .
۶) همان، ص۲۷
۷) نظام حقوق زن در اسلام، ص۸۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۵۹
۸) همان مدرك .
۹) این لغتبه همان معنا است كه در بالا گفته شد [سكولاریسم]، هر چند عربی نما است، در لغت نشانهای از آن پیدا نكردیم» ، (نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۲۶ پاورقی) ; پیرامون انقلاب اسلامی، ص۴۱، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۵۹
۱۰) ر . ك . به: سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش اول .
۱۱) مبنای فوق از علل سكولاریزاسیون (فرایند جدایی مسیحیان در غرب از كلیسا) است نه از مبانی سكولاریسم به عنوان یك مكتب .
۱۲) سیری در نهج البلاغه، صص۸۴ و ۸۵
۱۳) ر . ك . به: نگارنده، سكولاریسم در مسیحیت و اسلام، صص۷۵ - ۸۱
۱۴) سیری در نهج البلاغه، ص۸۷
۱۵) فقد جعل الله سبحانه لی علیكم حقا بولایهٔ امركم و لكم علی من الحق مثل الذی لی علیكم و الحق اوسع الاشیا فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجری لاحد الاجری علیه و لا یجری علیه الاجری له» ، (نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶) .
۱۶) سیری در نهج البلاغه، ص۸۹
۱۷) همان مدرك .
۱۸) ر . ك . به: نگارنده، حكومت دینی از منظر شهید مطهری، فصل نهم . مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، ۱۳۷۹
۱۹) ر . ك: پاپكین، كلیات فلسفه، ص۱۱۳، ترجمه جلال الدین مجتبوی، انتشارات حكمت، تهران، ۱۳۷۳
۲۰) انسان گذشته یا ما قبل مدرن را میتوان «انسان مكلف» نامید، و در مقابل، انسان جدید را «انسان محق .» زبان دین به خصوص دین اسلام آن چنانكه در قرآن یا روایات تجلی شده است، بیش از آنكه زبان حق باشد، زبان تكلیف است» ، عبدالكریم سروش، كیان، شماره ۲۶، معنا و مبنای سكولاریسم، ص۹) .
۲۱) نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۴۲ و ۱۴۳ و نیز ص۱۴۶
۲۲) ر . ك: همان، ص۱۴۱
۲۳) آشنایی با قرآن، ج۶، ص۱۵۸، انتشارات صدرا، تهران .
۲۴) همان، ص ۱۵۹
۲۵) پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷۹ و ۸۰
۲۶) همان، صص۸۰ و ۸۲
۲۷) آشنایی با قرآن، ج۶، ص۱۶۰
۲۹) ر . ك . به: مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ص۱۹ به بعد، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲
۳۰) ر . ك . به: ایان باربور، علم و دین، صص۴۳، ۲۱۰; ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، مركز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۲، جامعهشناسی ادیان، ص۱۳۲
۳۱) ر . ك . به: علم و دین، ص۷۲
۳۲) ر . ك . به: همان، ص۴۹
۳۳) ر . ك . به: همان، ص۷۸ و نیز: فرهنگ و دین، صص۲۲۸ و ۲۸۸; جامعهشناسی دین، ص۳۰; جان هیك، فلسفه دین، ص۸۴
۳۴) ر . ك: عبدالكریم سروش، كیان، شماره ۲۶، ص ۸
۳۵) عدل الهی، صص۹۶ و ۱۰۲، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۱
۳۶) احزاب: ۶۲; فتح: ۲۳
۳۷) عدل الهی، ص ۱۱۰
۳۸) مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۱۱۵
۳۹) ر . ك . به: ده گفتار، ص۱۳۳، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۶۱; بیست گفتار، ص۲۱۶، انتشارات صدرا، قم، ۱۳۵۸
۴۰) پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۷
۴۱) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۱، ۲ و ۳، ص۳۸۹، مقاله نهم، انتشارات اسلامی، قم .
۴۲) ر . ك . به: همان، صص۴۱۱ و ۲۷
۴۳) عدل الهی، صص۱۱۵ و ۱۱۶
۴۵) برای توضیح بیشتر ر . ك . به: نگارنده، سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، صص۴۴ تا ۵۱ و صص۵۴ و ۷۵
۴۶) ر . ك . به: علم و دین، صص۴۹ و ۷۶
۴۷) ر . ك . به: همان، ص۷۷
۴۸) ر . ك . به: همان، ص۷۸
۴۹) ر . ك . به: همان، ص۷۷
۵۰) اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۲۴۷ و ج ۲، ص ۳۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۷
۵۱) آشنایی با قرآن، ج۱ و۲، صص۵۸ - ۴۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۶
۵۲) اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۴۶
۵۳) همان، ص۲۴۷ و نیز: ج۲، ص۴۰
۵۴) همان، ج۲، ص۳۷
۵۵) اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۳۶
۵۶) همان، ص۳۷
۵۷) همان، ص۳۸ و ۳۹
۵۸) نبوت، ص۱۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۷
۵۹) حدید: ۲۵
۶۰) نبوت، ص۱۷
۶۱) نبوت، ص۱۸
۶۲) همان مدرك .
۶۳) همان، ص۱۸ و نیز مجموعه مقالات، ص ۷۸، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲
۶۴) همان صص۱۸ و ۱۹
۶۵) همان، ص ۱۹
۶۶) همان، ص ۵۴
۶۷) مجموعه مقالات، ص ۸۷
۶۹) ر . ك . به آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ص۱۹ به بعد .
۷۰) ر . ك . به ژولین فروند، جامعهشناسی ماكس وبر، ص ۱۹۲ و نیز: مجله نامه فرهنگ، شماره ۳، سال ۱۳۷۰، مقاله جامعهشناسی دین .
۷۱) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۳۲
۷۲) نهجالبلاغه، نامه ۳۱، ش ۸۷
۷۳) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۳۴، پاورقی .
۷۴) مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص ۲۳۱
۷۵) همان، ص ۲۲۵
۷۶) فلسفه اخلاق، ص ۱۱۶، بنیاد ۱۵ خرداد، تهران، ۱۳۶۲
۷۷) گفتارهای معنوی، صص ۲۲ و ۴۰، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۶۳
۷۸) ر . ك . پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۶، ۷; جهاد، صص ۲۱ و ۱۴ و ۶۴ و ۵۴ ; پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۹۰; آشنایی با قرآن، ج ۳، ص ۲۲۰
۷۹) ر . ك . نگارنده، حكومت دینی از منظر شهید مطهری، ص ۱۳۶
۸۱) نقل از: رضا داوری، مجله حوزه و دانشگاه، شماره ۶ ص ۷۵
۸۲) ر . ك . بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج ۲، فصل ماكیاولی .
۸۳) فلسفه اخلاق، ص ۱۲۲
۸۴) گفتارهای معنوی، صص ۳۱۷ و ۳۱۸ و نیز: ویلیام هوردن، راهنمای الهیات پروتستان، ص ۷۴; جامعهشناسی دین، صص ۴۰ و ۲۸۸
۸۵) رومیان، باب ۳، آیه ۲۰ و ۲۴، باب ۱۴۳، آیه ۲، غلاطیان، باب ۳، آیه ۲۲; تیماؤس، باب ۱، آیه ۱۵
۸۶) ر . ك . به: مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، صص ۲۵۱ - ۲۴۶
۸۷) نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۳۳
۸۸) همان، ص ۱۳۵
۸۹) گفتارهای معنوی، ص ۳۲۳
۹۱) علم و دین، ص ۷۹
۹۲) ژان پل ویلم، جامعهشناسی ادیان، صص ۱۳۳ - ۱۳۲
۹۳) علم و دین، ص ۷۷
۹۴) نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۲۵
۹۵) جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص ۱۷۷، انتشارات صدرا، قم، بیتا .
۹۶) همان .
۹۷) سیره نبوی، ص ۶۶، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۴، استاد در ادامه تاكید دارد كه اجتهاد در اسلام امر مقبولی است و آن بدعت نیست، بلكه «نو استنباط كردن» است، نه نوآوری، (همان، صص ۶۶ و ۶۷) .
۹۸) نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۰۰
۹۹) همان، صص ۱۰۰ ، ۱۰۱ و ۱۰۵
۱۰۰) نظامحقوق زن در اسلام، ص ۱۰۵
۱۰۱) نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۸۶ . استاد در تعریف تجددگرایی افراطی میگوید: «آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن» ، (همان، ص ۸۸) .
۱۰۲) ر . ك . به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۲۷
۱۰۳) ر . ك . امدادهای غیبی، ص ۳۶، انتشارات دفتر مركزی جهاد سازندگی، تهران، بیتا .
۱۰۴) ر . ك . به: مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص ۲۲۰; اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱ و۲ ; پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷۱ ; نظام حقوق زن در اسلام، ص ۹۹ ; خاتمیت، صص ۱۳۹ و ۱۴۳، صدرا، تهران، ۱۳۶۴
۱۰۵) ر . ك . به: بیست گفتار، مقاله فواید و آثار ایمان; امدادهای غیبی، صص ۲۸ - ۲۶; مقدمهای بر جهان بینی، صص ۱۷۷ و ۲۴
۱۰۶) ر . ك . به: نگارنده، فلسفه نیاز به دین و پیامبران، قبسات، شمارههای ۲۷ و ۲۸
۱۰۷) ر . ك . به: فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج ۷، س ۱۵۶، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی وسروش، تهران، ۱۳۷۵
۱۰۸) همان، ج ۶، ص ۱۱۹، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران ۱۳۷۲
۱۰۹) گفتارهای معنوی، ص ۸۸; امدادهای غیبی، ص ۱۳۷; نظری به اقتصاد اسلامی، صص ۱۵ و ۱۶، صدرا، تهران، ۱۳۷۷; نظام حقوق زن در اسلام، ص ۷۶
۱۱۰) گفتارهای معنوی، صص ۱۶ و ۱۸; امدادهای غیبی، ص ۱۳۷; پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۴۹ و ۷۸
۱۱۱) مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، صص ۵۰، ۴۲۴، ۴۳۸ و ۴۶۹; پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۲۲
۱۱۲) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۰۵
۱۱۳) همان، ص ۱۰۶
منبع:فصلنامه حكومت اسلامی،شماره ۳۱
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست