پنجشنبه, ۱۹ مهر, ۱۴۰۳ / 10 October, 2024
مجله ویستا


در برزخ درنگ و شتاب


در برزخ درنگ و شتاب
«رصد صبح، خوانش و نقد شعر جوان امروز» به قلم محمدکاظم کاظمی و به همت دفتر آفرینش‌های ادبی حوزه هنری، توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است.
نویسنده این کتاب به خوانش و نقد آثار ۲۰ شاعر جوان پرداخته است. اعتبار شاعر کهنه کاری چون محمد کاظم کاظمی که در سال‌های اخیر دلمشغولی جدی‌ای به نقد نشان داده و جذابیت موضوع کتاب که خوانش شعر جوان است،کتاب را برای مطالعه وسوسه انگیز ساخته است.
از نکات برجسته‌ای که فصل تمایز«رصد صبح،خوانش و نقد شعر جوان امروز» و عامل جذابیت آن به شمار می‌آیند به دو نکته مهم اشاره می‌کنم:
● دقت انتخاب
به‌نظر می‌رسد که در انتخاب شاعران و چینش آنها در کتاب نگاه خاصی مبنی بر پوشش بیشتر سلایق و جریان‌های روز شعر جوان کشور وجود داشته است که این خود خالی از ارزشی نیست.هرچند نباید نادیده گذاشت که شاعران منتخب کتاب تقریبا از نسل دهه ۷۰ (به غیر از دو مورد) انتخاب شده‌اند و در این میان جای نسل واسط بسیار خالی است، زیرا بررسی شعر و تطور زبان شعری این نسل است که می‌تواند روشن‌کننده نوع تمایز و تغییر زبان سنتی و عمدتا شعارگونه شاعران دهه ۶۰ (البته در گروه‌ها و شاخه‌های خاصی از جریان شعر) و تبدیل آن به زبانی اصیل، ساختارمند و با زاویه نگاهی متفاوت به پدیده‌های اطراف باشد.
● نقددلسوزانه و سلامت نگاه
این‌که نقدهای غالبا انجمنی که در بعضی موارد با تنگ نظری و ابراز سلیقه‌های افراطی (کلاسیک و مدرن و پسامدرن و...) همراه بوده، چه بر سر ذوق و شعر نسل جوان امروز آورده و شاید هم می‌آورد، خود قصه‌ای مستقل است که باید در مقاله و شاید هم کتابی مستقل بررسی و آسیب شناسی شوداما سلامت نگاه و نقد دلسوزانه کاظمی، بحث‌های کتاب را راهگشا و جذاب کرده و دریچه‌های نویی را مقابل تماشای مخاطب می‌گشاید؛ به‌عنوان نمونه وقتی به بحث شعر آیینی و مذهبی می‌رسد، نحوه ورود به بحث، توضیح و نقد و آسیب‌شناسی آن به گونه‌ای است که این سلامت نگاه و دلسوزی مورد اشاره ما را به خوبی نشان می‌دهد: «گرایش شاعران جوان ایران به شعر آیینی، گرایشی است نیکو و با برکت و حتی تا حدی غیرقابل پیش‌بینی. به واقع پس از سال‌های جنگ و رحلت حضرت امام(ره) و در تنگنای مضمونی که شاعران انقلاب دچارش آمده بودند، در نهایت سه گرایش در شعر جوان این مملکت پدید آمد: شعر عاشقانه، شعراعتراض و شعر آیینی.
اینکه گفتم غیرقابل پیش‌بینی، بدین واسطه است که گمان نمی‌رفت شعر آیینی در میان جوانان این سال‌ها به اندازه آن دو شاخه دیگر، به ویژه شعر عاشقانه خریدار و طرفدار داشته باشد و مسیری روی به بالندگی را بپیماید... به گمان من در این میان آنهایی بیشتر موفق بودند که توانستند چند گرایش را به صورت توامان دنبال کنند؛‌ مثلا اثری پدید آورند که در عین مذهبی بودن، از روحیه انتقادی هم خالی نباشد و یا شعر عاشقانه‌ای بسرایند که قابلیت تأویل مذهبی هم داشته باشد، یعنی به شعر ولایی نزدیک شود... به واقع شعر آیینی بدون حضور انسان امروز و خواست‌های او، در همان افق شعر مذهبی دوره صفوی و قاجاری باقی می‌ماند و از آن فراتر نمی‌رود.»
اما این کتاب نقاط سایه هم دارد که شاید اصلی‌ترین و مهم‌ترین آنها به قول معروف در
دقیقه۹۰کار کردن است، آن‌گونه که منتقد کتاب تنها ۲ ماه برای خوانش و نقد اشعار فرصت داشته است که این خود نه تنها از میزان استحکام بحث‌ها می‌کاهد، بلکه مولد آسیب‌های دیگری نیز می‌شود.(و چنین سهوی از دوستان حوزه هنری که می‌دانند برای چنین کار علمی یک‌سال هم‌زمان زیادی محسوب نمی‌شود، بعید می‌نمود، مگر اینکه باز هم، پای برنامه‌ریزی‌های مناسبتی و... در کار باشد!)
● ایجاد کسالت
خوانش پی در پی و تعویض مداوم فضا برای هر ذهنی ایجاد خستگی و ادبار می‌کند، حتی اگر به قلم ورزیده منتقد خوبی مثل محمد کاظم کاظمی باشد. جملات متعددی از کتاب موید این سخن هستند؛ مثلا: «شاید این یکنواختی آن قدرها برای خوانندگان این شعرها محسوس نباشد که برای منتقدی محسوس است که می‌باید در۲ ماه ۲۰ دفتر شعر را نقد کند و هر بار حرف‌های تازه بگوید.»
به‌نظر می‌رسد که نیاز به توضیح اضافه نباشد؛ زیرا این سخن به همان نسبت و حتی بیش از آنکه مبین یکنواختی کار شاعران نسل مورد اشاره باشد، نشانه نوعی خستگی یا ادبار، در ذهن منتقد است و این معنا بر اهالی شهرستان شعر پوشیده نیست. وقتی که انسان مدت زمانی را به‌صورت مداوم و تکراری صرف خوانش شعر کند حتی اگر شاعران مورد مطالعه از نظر زمانی، سال‌ها با یکدیگر فاصله داشته باشند، به‌علت ادبار ذهن، احساسی مبنی بر یکنواختی و تکراری بودن زبان به وجود می‌آید؛ بنابراین مشاهده می‌شود که در اثنای کتاب وقتی که مولف با یک شاعر سپیدسرا مواجه می‌شود، نوعی نشاط و دقت در نگاه و زبان او ایجاد می‌شود و این اتفاق برای نقد ادبی خالی از اشکال نیست.
● هنگ کردن
تحقیقاً به همان دلایلی که در بالا آمد گاهی ذهن دچار گرفتگی عضله می‌شود! یعنی به‌علت هجوم معانی مختلف در مدت زمان کوتاه گاهی ذهن از دریافت بعضی از مفاهیمی که در حالت عادی به سرعت دریافت می‌شوند با مشکل مواجه می‌شود؛ به‌عنوان مثال، منتقد ما در مورد معنی مصراع اول این بیت چنین می‌گوید:
چشمانم از هجوم تماشا گذشته‌اند
از مرز واقعیت و‌رؤیا گذشته‌اند
«من ندانستم که کلمه«هجوم» چه نقشی دارد و «گذشتن چشمان از هجوم تماشا» یعنی چه.»
در این بیت ، مصراع دوم است که دریچه فهم مصراع اول می‌شود و ابهام موجود را به روشنی مبدل می‌سازد.مرز واقعیت و‌رؤیا و یا نقطه تلاقی و فصل افتراق رئال و سوررئال، آن هم برای شاعری که از پنجره‌ای سوررئال یا فرا واقعی به مفاهیم مورد نظرش نگاه می‌کند (و همین پنجره تماشاست که موجب ابهام مورد اشاره منتقد می‌شود)، لحظه‌ای است که می‌خواهد به حقیقتی سیال بین‌رؤیا و حقیقت (که در این شعر حضرت رضا«ع» است) نگاه کند؛ این، همان نقطه‌ای‌است که تماشاهای گوناگون به چشمان شاعر هجوم می‌آورند و خیال او را از یافتن تصویری از مفهوم سیال آسمان هشتم باز می‌دارند، بنابراین او می‌گوید که برای دیدن آنچه می‌نویسم از این نقطه تلاقی، یعنی از مرز رئال و سوررئال گذشته‌ام و از بعدی دیگر به تماشا نشسته‌ام.
کاظم رستمی
منبع : روزنامه همشهری