جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
فرق بین تصوف ، عرفان و فلسفه
▪ س: گروهی میگویند که تصوف آغاز راه و عرفان غایت و هدف آن است و گروه دیگر بر آنند که این دو کاملاً با هم متفاوتند ؛ نظر شما چیست؟
ـ پاسخ : هر کس که در خصوص دانش های سه گانه تصوف و عرفان و فلسفه به تحقیق و جستجو آغاز کند با بسیاری از ملابسات و پیچیدگیهای تاریخی و معرفتی و شرعی روبرو میشود. پوشیدگیهائی که محقق را ملزم میسازد تا تمایزات میان این علوم را به دقت درک کند و این کار نیز تنها از کسی ساخته است که گذرگا های مختلف این علوم را در ابعاد و انعکاس های تاریخی و اجتماعی و دینی اش شناخته باشد . درست وقتی که محقق در مییابد که از جهت تکیه بر عقل میان فلسفه و عرفان تداخل روشن و بزرگی وجود دارد متوجه میشود که میان عرفان و تصوف نیز از حیث تمسک به ذوقیات و وجدانیات و همچنین مباحث اخلاق و آداب و ریاضت ها نقاط اشتراک وجود دارد . از این رواست که ما ناگزیریم تا موضوعات و مفردات این علوم را به شکل تفصیلی تحلیل کنیم تا پیچید گی هایشان از میان رفته ، تفاوت هایشان روشن شده و همپوشی های ناشی از تشابه الفاظ و مباحث به کناری رود .
● فلسفه:
یک نظام معرفتی است که خواهان شناخت ماهیت "هستی" و هر چیزی است که به آن مربوط است – خواه درابعاد الهی و خواه مادی (فیزیکی و یا متافیزیکی ) .ابزار فیلسوف نیز در شناخت حقایق ،عقل رهاشده از عواطف و یا عقاید پیشین است که به استدلال و برهان میپردازد .
● عرفان:
دانشی است که نام آن از معرفت گرفته شده است و هدف آن رسیدن به شناخت پروردگار متعال و فنا شدن در بساط قرب وبقای در آن است . عرفان در حقایق هستی جستجو میکند و معارف این علم نیز از طریق مشاهده و تجلی بر " عقل دریافت کننده" به دست می آید . عقلی که میتواند آن را تصور ، تدبر و مشابه یابی کند . پس فرق میان فلسفه و عرفان آن است که عرفان علاوه بر عقل بر احکام پیشینی که از وحی و از طریق نقل به دست می آورد تکیه می کند . به عبارت دیگر عقل عرفا ازپیش یک سری مسلمات دینی دارد و نتایج تاءملات و کشفیاتشان درفلک این مسلّمات دور میزند واز دلایل مذهبی دور نمیشود . فرق دیگر آن است که فلاسفه در اندیشه های نظری خود بر مجاهده با نفس و تطهیرآن از آلودگی تکیه نمیکنند در حالی که عرفان بر این روش های دریافت شده از ادله شرعی تکیه میکند تا به مرحله ای برسد که بتواند از جانب خداوند ، فیض و علوم و معرفت را دریافت کند . معارفی که عقاید آنها در علم کلام بر آن استوار شد ه و میتوان آن را به حقایق عرفانی تعبیر و توصیف کرد .
● تصوف:
علمی است که به بعد روحی اسلام توجه میکند ، زیرا این همان بعدی است که ادیان الهی برای رشد و یاد آوری و توجه دادن به آن نازل شده اند . تصوف در آغاز خود را اینگونه توصیف میکند : " معرفت به خدای سبحانه و تعالی ، معرفتی است شهودی که برای انسان تنها از طریق مجاهده ء نفس و تزکیه و تطهیر آن و ادب ساختنش با آداب و رسوم شریعت به دست می آید . همان آداب و رسومی که صوفی پیش از سلوک به سوی خداوند به آن ملزم میگردد . " پس فرق اساسی میان تصوف از جهتی و فلسفه و عرفان از جهت دیگر در آن است که تصوف بر "قلب" به عنوان وسیله ء دریافت معرفت شهودی تکیه و اعتماد میکند و در محدوده عقل متوقف نمی ماند . البته این اعتماد معرفتی، بر دریافت قلبی –بر خلاف آنچه که عده ء زیادی می پندارند – به معنای تضاد قلب با نقل و عقل و مخالفتش با آنها نیست ، بلکه به این معناست که قلب مرتبه ای از مراتب تجلی حقیقت است ، همانطور که عقل و نقل مرتبه ای از تجلی حقیقت اند . به عبارت دیگر فلاسفه استدلال و برهان عقلی را وسیله ای برای برای شناخت گرفته اند و عرفا آمدند و بر این ابزار روش " ذوق " و تکیه به ایمان و وحی را نیز افزودند.
اختلاف میان فلاسفه و عرفا در این است که کدامیک اول و کدامیک دوم است ، فلاسفه معتقدند که روش برهان عقلی را باید بر ذوق عقلی(ویا به عبارتی برهان را بر عرفان) مقدم داشت در حالی که عرفا به عکس این معتقدند و میگویند که عرفان (ذوق) بر برهان مقدم است . اهل عرفان به سوی معرفت شهودی سیر میکنند و به ذوق و علم شهودی اعتقاد دارند و صوفیه گام بعدی را بر میدارند وبدون نیازبه برهان عقلی و عرفانی(عقلی ذوقی) به سوی تعامل با قضایای وحی و ذوق به شکلی حضوری سیر میکنند زیرا آنها قلب را مرکز کشف و هبوط (فرود آمدن) تجلیات ربوبی و معرفت لد نی میدانند و مسئولیت مجرد نظری عقل را به کناری نهاده اند (فلسفه و علم کلام) . صوفی معتقد است ، قلب مرکزی است که اگر با ذکر خدا آرامش یابد همچون آیینه ای میگردد که انوار حق تعالی در آن منعکس میشود و این انعکاس نور به " نفس " و " عقل " و " روح " و دیگر ملکات باطنی انسان بازمیتابد و آنها را نورانی میسازد .
وقتی که نفس را نورانی سازد ، نفس از میل به حرام و حتی شبهات صاف میگردد و به ذوقیاتی میرسد که به آن احوال میگویند . وقتی روح نورانی شود ، حجاب میان او و پروردگار از میان رفته و روح میتواند از چشمه های زلال قرب الهی بنوشد . و اگر عقل نورانی شود در تفکر و تاءمل خویش ذوقیات عرفانی را در یافت میکند و همه این ها به آن معناست که عرفان برای صوفی تنها بخشی از تجربه صوفی است . یعنی هرگاه کسی به عرفان دست یافت و در محدوده آن متوقف ماند تنها بُعد ذوقی تصوف – که ابعاد روشنگرانه دیگری نیز دارد – را به دست آورده است. علیرغم تمام تشابهات و تقابلات ظاهری که بین این سه علم وجود دارد مامعتقدیم که آنها کاملاً با یکدیگر متفاوتند . یعنی نمیتوان گفت این علوم با یکدیگر مربوطند و یا هریک در بطن دیگری قرار دارد و یا به حقیقت واحدی راه میبرند . در حقیقت نقطه عزیمت آنها با هم متفاوت است ، آنها راه های مختلف برای رسیدن به غایات و اهداف مختلف هستند و چه بسا چیزی جز تلاش برای رسیدن به شناخت حق آنها را در کنار هم قرار نمیدهد .
ایوب دهقانی
بر گرفته شده از موثق ترین منبع و مرکز اسلامی جهانی
http://www.kasnazan.com/article.php?id=۹۶۴
http://www.kasnazan.com
بر گرفته شده از موثق ترین منبع و مرکز اسلامی جهانی
http://www.kasnazan.com/article.php?id=۹۶۴
http://www.kasnazan.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست