پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا
یلینک - الفریده

حرف های خودمانی الفریده یلینك با فرانكفورتر آلگماینه:
نوشتن خشمی است كه با منطق كنترل می شود.
حرف های خودمانی الفریده یلینك با فرانكفورتر آلگماینه
نوشتن خشمی است كه با منطق كنترل می شود
خانه، مانند هر چیز دیگری در این قسمت شهر، كوچك و معمولی است. بیست دقیقه طول می كشد تا از مركز وین به هوتلدورف با تپه های سرسبزش برسیم. در كنار در ورودی دو زنگ بدون اسم وجود دارد.
الفریده یلینك در را باز می كند. در ابتدا تنها ابروهای او دیده می شوند و بعد چشمانش كه دوستانه و اندكی خسته هستند. انگار می گویند اوضاع را درك می كنم و می دانم آسان نیست، اما این هم می گذرد و بعد صورتش مشخص می شود و او لبخند می زند. «خواهش می كنم بیایید داخل» به طبقه بالا می رود. در بالا یك اتاق نشیمن روشن وجود دارد، جایی كه نقاشی های صورتی رنگی به دیوار آویخته شده است، نقاشی هایی كه همه، آنها را در روزنامه ها و تلویزیون دیده اید. او شلوار راحتی مشكی پوشیده و پولیوری بژ رنگ بر تن دارد. او شبیه بهترین دوست شما به نظر می رسد. تلفن به صدا در می آید. «صبر كن سریع جواب می دهم. این را گفت، مثل اینكه می خواست اول به خودش توضیح دهد.» او ۷ اكتبر ساعت ۳۰/۱۲ فهمید كه برنده جایزه نوبل ادبیات امسال شده است. بلافاصله با دبیر آكادمی در استكهلم تماس برقرار كرد و گفت كه نمی تواند برای مراسم به آنجا برود. «او فهمید و مرا درك كرد، به همین خاطر بسیار سپاسگزارم.»چیز عجیبی است. از اول مصاحبه نوعی سبكی در اعمال و رفتار او دیده می شود كه از هر آنچه بر وجودش سنگینی كرده نشات گرفته است. تلفن چند بار دیگر زنگ می زند. هر بار او خودش گوشی را برمی دارد و با تماس گیرنده صحبت می كند. بعد دوباره روی مبل می نشیند.
«این افتخاری برای من است اما در حال حاضر كمی برای من زیادی بزرگ است. نمی توانم باور كنم كه در كنار افرادی چون بكت و همینگوی قرار می گیرم.» لحظه ای سكوت می كند. «البته جایزه ای مثل این یك عمل ستیزه جویانه است، یك نوع مزاحمت.»
چه چیز بدی درباره مراسم اهدای جایزه وجود دارد؟ می گوید: «نمی توانم تحمل كنم از اینكه همه به من خیره شوند. نمی توانم این كار را بكنم.» جملاتی كه او می گوید آرام هستند، دقیق بیان می شوند و در بین آنها هرازگاهی توقفی می كند. كاملاً با عبارات و جملاتی كه الفریده یلینك می نویسد متفاوتند.می گوید حرف زدن در روزهای اول اشتباه بود. «هر چیزی كه بگویی به هر حال بد فهمیده می شود.» او از تصویری كه دیگران از او دارند صحبت می كند و نمی خواهد دیگر به آ ن تصویر پایبند باشد. تصویر كودك نابغه، فمینیست، نویسنده شرم آور، شاعر سنگدل، خائن به كشور و امروز هم تصویر برنده جایزه نوبل. «هیچ وقت دلم نخواسته در ملاء عام باشم، برای این نقش مناسب نیستم.» ما هنرمندان اتریشی هیچ گاه به دنبال این نقش نبوده ایم، اما بالاخره كسی باید این كار كثیف را انجام می داد. منظور او بیان جنگ، دروغ ها، فاشیسم، پورنوگرافی، مردان، ورزش و حادثه تلخ و وحشتناك قطار در سال ۲۰۰۰ است كه منجر به كشته شدن ۱۵۵ نفر شد.«تنها چیزی كه می خواهم این است كه دور از همه باشم. دلم می خواهد همه مرا به جای خود بگذارند.»ساعت تیك تیك می كند. سكوت چیزی است كه عمیقاً درونت نفوذ می كند. كتاب هایی كه او در این سكوت می نویسد پرسروصدا و ستیزه جویانه هستند، مثل یك عمل دفاع شخصی، خواندن این كتاب ها كار آسانی نیست، همان طور كه نوشتن درباره این كتاب ها راحت نیست و شاید به همین دلیل است كه پس از اعلام پیروزی او در نوبل احساسات و واكنش های متضادی در روزنامه ها دیده شد. یلینك زبان را به راحتی در نوشته های خود به كار می گیرد، بر آن مسلط است. از آن به عنوان یك ابزار، مثل یك سلاح استفاده می كند.او می گوید، بر مبنای وسوسه های قوی عمل می كند. دستانش را صلیب كرده و بسیار آرام به نظر می رسد. نوشتن به دیسیپلین نیاز دارد و نویسندگی برای خالی كردن انرژی ضروری است، در غیر این صورت مغز منفجر می شود. نویسندگی و نوشتن خشمی است كه با دلیل و منطق كنترل می شود.او زمانی نوازندگی ارگ می آموخت. او پیانو می زد و این كار را به اجبار مادرش انجام می داد. طبقه پایین او یك پیانو بزرگ دارد، پیانو اشتاین وی. «دیگر پیانو نمی زنم، دیگر باید آن را رد كنم.» برای لحظه ای به بیرون پنجره نگاه می كند و بعد می گوید: «من همراه خوبی هستم.» این دوباره جمله ای سرشار از معنی است. آموزش های مادر و انتظارات پدر همیشه با او است. ترس و آسیب پذیری و شكست. او خیلی دیر متولد شد. پدرش ۴۸ سال داشت و مادرش ۴۳ سال و او تنها فرزند آنها باقی ماند. پدرش سوسیالیست یهودی بود و مادرش بورژوای كاتولیك. «دو جهان متفاوت و متضاد كه بر من فرود آمد و مرا خرد كرد و از پای در آورد.» این را می گوید و لبخند می زند. جمله ای كه در آن گفت همراه خوبی هستم قطعاً تنها به نواختن پیانو اشاره نمی كرد.او مانند نت های موسیقی می اندیشد، زبان را به مانند موسیقی می شنود. او درگیر دوگانگی است، درگیر تولید و خلق چیزی از خود و در عین حال دوری جستن و فرار از خود. او این تضادها را به خوبی نمی شناسد. او همراه خودش هم هست. مجدداً درباره نوشتن حرف می زند. درباره كتابش به نام كودكان مردگان (The chidren of the dead) كه او فكر می كند مهمترین اثرش است. «هر آنچه را كه می خواستم در این كتاب گفتم و خودم را سبك كردم.» فریب كاری غیرقابل باور اتریشی ها در مورد تاریخ چیزی است كه به شدت او را آزار می دهد. اتریش، كشوری كه همیشه خودش را اولین قربانی نازی ها دانسته است. «مردگان خانواده من بودند كه مرا واداشتند تا این كتاب را بنویسم.»و او دوباره درباره پدر یهودی خود صحبت می كند كه به عنوان یك مهندس شیمی كار می كرد و توسط همسرش كه یك شناسنانه جعلی آریایی برایش تهیه كرده بود محافظت و مراقبت می شد. پدرش بود كه دخترش را به مسیر ضدفاشیسم هدایت كرد.«در كودكی او مرا وادار می كرد تا فیلم هایی را تماشا كنم كه سرشار از اجساد كشته شدگان بود.» برای اولین بار صورت او كاملاً تهی است.
تعهد و دیسیپلین كلمات بسیار مهمی هستند. او كلمه دیسیپلین را چند بار تكرار می كند. «من شخصیتی اقتدارگرا دارم و واكنش هایم مطیع و فرمانبردار خودم هستند، جنگ اصلی تنها در درون خود من صورت می گیرد.» این عبارات ما را به سوی خانواده اش هدایت می كند. «من هیچ وقت رابطه واقعی با پدرم نداشتم. او به عنوان یك شخصیت بسیار ضعیف بود و خیلی زود دیوانه شد.»رك و راست و در عین حال بسیار حساس و آسیب پذیر به نظر می رسد. از مشكلات روانی خودش می گوید، درباره جلسات درمانی اش، درباره اضطراب ها، نگرانی ها و دلشوره ها. «آنها را از همان دوره دبستان داشتیم.» اما او نمی خواهد درباره مادرش صحبت كند اما از او می گوید. درباره اینكه چطور او چند سال پیش از او در منزل مراقبت كرد و اینكه آن دوران تقریباً او را از بین برد و نابود كرد و پس از مرگ مادرش بود كه نیاز به دوری جستن از همه در او رشد كرد و دیگر از او جدا نشد. «من هنوز كاملاً بهبود نیافته ام.» در چنین لحظاتی كاملاً بی پرده است. با چشمان خاكستری اش به تو نگاه می كند در حالی كه همان زمان جایی بسیار بسیار دور سیر می كند.
«من بیشترین احترام را برای كسانی قائلم كه از دیگران مراقبت می كنند. این بزرگ تر از هر هنری است، اما از زمانی كه ترس وحشتناك پیرشدن مرا فراگرفته، فكر می كنم هر كس باید در زمان مناسب خودش را بكشد.»
•اصلاً فكرش را می كردید كه روزی جایزه نوبل را بگیرید؟
نه، هرگز. البته چند سالی بود كه می دانستم اسمم جزء لیست هایی است، اما هیچ وقت جدی رویش حساب نكرده بودم. تازه دعا كرده بودم كه جایزه به من تعلق نگیرد، چون از این می ترسم كه حداقل برای مدت زمانی از زندگی منزوی ام، كه دوستش دارم، بیرون كشیده شوم. من از اجتماع بی اندازه وحشت دارم و امیدوارم كه به من اجازه داده شود در خلوت خود بمانم. اصلاً نمی خواهم دیده شوم. البته فكر می كردم كه اگر قرار باشد یك اتریشی جایزه نوبل را بگیرد، پتر هاند كه خیلی بیشتر از من استحقاقش را می داشت.
•اما امسال از قبل معلوم بود كه قرار است جایزه به یك خانم تعلق بگیرد.
اما در سوئد به من گفتند كه این جایزه نه به خاطر اینكه من یك زن هستم بلكه به خاطر كارهایم به من داده شده كه امیدوارم همین طور باشد. اما مصیبت اینجا است كه زنان همیشه همه چیز را تضمین می كنند، چون در طبقه ای قرار دارند كه همیشه تحت ظلم بوده اند. نمی شود به عنوان یك فرد نوشت و جایزه ا ی گرفت بدون اینكه آن را با زنان دیگر قسمت كرد. اما به من اطمینان داده اند كه، دلیل این نبوده است.
•كی از تصمیم با خبر شدید؟
پنجشنبه ساعت دوازده و نیم. درست نیم ساعت قبل از اینكه اعلام عمومی بشود. قبل از آن خبر نمی دهند و بعد منشی آكادمی سوئد زنگ زد.
•هیجان زده اید؟
خیلی زیاد.
•برای حفظ زندگی شخصی تان چه می كنید؟
فقط این را می دانم كه هیچ كاری در ملاء عام انجام نخواهم داد. دلم می خواهد همین الان ناپدید شوم و امیدوارم كه بتوانم.
•آیا جایزه را تقدیری از فعالیت سیاسی خود می دانید؟
این طور می گویند.
•بگذارید جور دیگری بپرسم. فكر می كنید كه از شما به خاطر مخالف بودن با حكومت تقدیر كرده اند؟
گمان می كنم كه فعالیت سیاسی ام به خصوص فعالیت هایم در مورد زنان در آن نقش داشته است. نمی شود آن را جدا كرد؛ چون در این باره هم می نویسم. فعالیت سیاسی بخشی از ادبیات من است و نوشتن بخشی از فعالیت سیاسی ام.
•از این نمی ترسید كه حامل جایزه نوبل ادبیات برای ملت اتریش و حكومتش هستید، آنهایی كه همیشه مخالفشان بوده اید و اكنون باید این افتخار را با آنها تقسیم كنید؟
هرگز این كار را نمی كنم؛ چون از مخالفان قطعی این حكومت هستم. اولین حكومتی كه در اروپا راستی های افراطی را دوباره پذیرفته است و بسیار محفل پسند است. این برای من واقعاً نابخشودنی است و به همین علت است كه تمایلی به تقدیر علنی ندارم.
•اما به این فكر نكرده اید كه به رغم خواسته شما این اتفاق خواهد افتاد؟
قطعاً این خطر وجود دارد اما تلاششان از طرف من با استقبال روبه رو نخواهد شد.
•در پاسخ موراك، وزیر فرهنگ خوشحال شده كه جایزه نوبل شما تقدیر از سرمایه گذاری های هنگفتی بوده كه در زمینه خلاقیت صورت گرفته، چه می گویید؟
حتی ستیزه جوترین نولیبرال ها - كه البته من جزءشان نیستم- می گویند كه دولت حداقل دو وظیفه دارد: جاده سازی و حمایت از هنر. پس حمایت از هنر با پول مالیات وظیفه شان است؛ بزرگواری نكرده اند.
•آیا فكر می كنید كه نمایشنامه های شما به اندازه رمان هایتان شایسته تقدیر باشند؟
فكر می كنم باشند. در حال حاضر، ترجمه «ماجراهای شاهزاده ها»ی من در استكهلم روی صحنه است. مرا تقریباً می شناسند؛ چون تقریباً خیلی از كارهایم ترجمه شده است و گمان می كنم كه نمایشنامه هایم در این امر بی تاثیر نبوده اند.
•با مبلغ بیش از یك میلیون یورو جایزه چه خواهید كرد؟
حتماً مقداری از آن را نگه می دارم. اما اگر بخواهم بخشی از آن را هدیه دهم آن را قطعاً صرف پروژه های مربوط به امور زنان خواهم كرد.
•خود این جایزه سوای ارزش مالی اش برایتان چه معنایی دارد؟
به اندازه گذران زندگی است: مثل اختراع یك كارخانه دار دینامیت كه به صراحت اذعان داشته جایزه می بایست به بشریت تعلق داشته باشد، اهداف انسانی یا در درجه بعدی فعالیت های سیاسی را دنبال كند و در این حالت است كه حداقل در وصیتنامه اش به عنوان دوستدار بشر شناخته می شود.
•این كه با ۵۷ سال سن نوبل ادبیات را برده اید خیلی عجیب است؛ چون برای این جایزه خیلی جوان هستید.
من نمی دانم كسانی كه قبل از من این جایزه را برده اند چند سال داشته اند اما قدر مسلم اینكه برای این قدردانی نسبتاً جوان هستم. صادقانه بگویم كه هرگز به آن فكر نمی كردم. جایزه نوبل هرگز برایم موضوعیت نداشته است.
•در حال حاضر چه چیزی برایتان تغییر كرده است؟ میزان فروش كتاب هایتان بالا می رود؟
در هر صورت از كتاب هایم خیلی عایدم نمی شود؛ چون همه شان كتاب های جیبی هستند. اما از این خوشحالم كه افراد بیشتری آنها را می خوانند.
•در میان آثارتان كدام كار را بیش از همه می پسندید؟
«اولاد مردگان» قطعاً مهمترین كار من است. هر چه می خواستم بگویم در آن گفته ام. اگر فقط همین یكی منتشر می شد واقعاً كافی بود.
•می توانید كلیت آن را توصیف كنید؟
موضوع رمان درباره تاریخ هولناك این سرزمین است. این واقعیت را كه این سرزمین برروی كوهی از جسد ایستاده است در جامعه ما هرگز نمی خواستند بپذیرند و زمانی پذیرفتند كه دیگر خیلی دیر بود. در واقع داستان ترس و دلهره است. تاریخ میهنی غرق در وحشت و دوگانگی.
•از راه ادبیات نان خوردن همان طور كه می دانید سخت است. اما به نظر می رسد تاكنون مشكلی در این زمینه نداشته اید؛ یعنی می توانید از طریق آن گذران زندگی كنید، این طور نیست؟
می توان گفت كه از اغلب همكارانم بهتر زندگی می كنم، اما این تنها به این دلیل است كه نمایشنامه های رادیویی و قطعات تئاتری می نویسم و ترجمه هم می كنم. اما به درآمد كتاب هایم نمی شود بسنده كرد.
•حتی با وجود اینكه در سطح بین المللی شناخته شده اید و بسیاری از آثارتان ترجمه شده است؟
نه چون این مستلزم تیراژ بالا است و به جز دو كتاب «میل» و «طمع» بقیه كتاب هایم تیراژ پایینی دارند.
•«معلم پیانو» نه فقط به این خاطر كه فیلمی با اقتباس از آن در سطح بین المللی به نمایش در آمده است؛ احتمالاً معروفترین اثر شما است. اما یكی از كارهای اولیه تان به شمار می آید. امروز راجع به این رمان چه نظری دارید؟
فكر نمی كردم كه اثر ویژه ای به حساب بیاید. اما كتابی بود كه باید نوشته می شد و از درونم فوران می كرد. اما پس از گذشت چندین سال از نگارش آن باید بگویم كه آن قالب نوشتاری برایم قدیمی شده است.
•در حال حاضر روی چه اثری كار می كنید؟
با همكاری كارین راوش، اسكار وایلد را ترجمه كرده ایم ابتدا «Bunbury» را ترجمه كردیم كه به زبان ما می شود «زندگی جدی است» به غیر از آن روی «همسران ایده آل» وایلد كار می كنم كه در واقع نمایشنامه ای از یلینك شده است. من اغلب بسیار به متن وفادارم، اما این یكی را آن قدر تغییر داده ام كه به آثار خودم بیشتر شبیه است.
•پس از انتشار «طمع» مدعی شدید كه دیگر میل و توانی برای نوشتن رمان ندارید. در این فاصله نظرتان تغییر نكرده است؟
سئوال این است كه توانایی اش را دارم یا نه. برای نوشتن باید دیوانه وار انرژی صرف كرد و نمی دانم كه هنوز این توانایی برایم باقی مانده یا نه.
•گرفتن جایزه نوبل هم شما را به نوشتن ترغیب نمی كند؟
چرا تاثیر دارد؛ چون دیگر دغدغه مالی نخواهم داشت و اجباری به ترجمه كردن و نوشتن برای كسب درآمد مثل الان برایم نیست. با وجود اینكه اوضاعم از ۹۸ درصد همكارانم بهتر است. برای نوشتن، داشتن زمان و آرامش كافی در این دنیا مهم است و این، شرایط آرمانی است.
منبع : آی کتاب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست