یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


ترجمه پذیری قرآن : معانی و ساختارهای ادبی


ترجمه پذیری قرآن : معانی و ساختارهای ادبی
نوشته حاضر ترجمه ای خلاصه وار از بخشی از كتاب «خداوند زیباست: تجربه زیبایی شناختی قرآن» نوشته دكتر نوید كرمانی است. عنوان این بخش «Idee und struktur» (ص ۱۶۵-۱۴۹) است كه در آن به موضوع تنگنای مترجم در انتقال معنا و بار ادبی قرآن اشاره شده است. بخش اعظم این نوشتار به نقش زبان عربی خاص قرآن در بیان معنا و ارتباط تنگاتنگ آن با ذهن و ضمیر مسلمانان، به ویژه مسلمانان عرب و تاثیر موسیقایی- زیبایی شناختی آن هنگام انتقال پیام اختصاص دارد. خلاصه این مقاله قبلاً در روزنامه آلمانی «نویه سورشر سایتونگ» انتشار یافته است.
نوید كرمانی متولد ۱۳۴۶ شمسی در آلمان، فارغ التحصیل دكترای اسلام شناسی از دانشگاه بن (۱۹۹۸)، نویسنده و روزنامه نگار ساكن آلمان است. از وی تاكنون ده ها مقاله و نزدیك به ده كتاب در حوزه مطالعات ایران و اسلام به زبان آلمانی منتشر شده است.
از زمان ابلاغ قرآن به وسیله پیامبر اكرم و طی تاریخ قرآن خوانی، مسلمان ها همواره گفته اند كه قرآن در واقع نه ترجمه شدنی است و نه قابل بازگویی به زبان نثر. محمدتقی شریعتی عالم ایرانی می گوید: «به دلیل انتخاب كلمات زیبا است كه هیچ كلمه قرآن را نمی توان با مرادف و مشابه اش عوض كرد مگر اینكه از زیبایی لفظی یا خصوصیت معنویش كاسته شود.» و با این اظهارات اتفاق نظری را كه تقریباً در هر زمان و مكانی بین علمای قرآن حاكم بوده بازگو می كند. شریعتی سپس به «نظم كلمات و جمله بندی و تعبیرات خاص و در آخر به سبك و اسلوب قرآن» اشاره می كند و تغییرناپذیری آنها را گواهی بر منشاء الهی آنها می داند (وحی و نبوت، ص۴۲۱). این اظهارات، هر اندازه با جدل و احتجاج دینی همراه باشد، باز هم بر شیوه بیان قرآن مبتنی است و نشان دهنده درك عمیق از زبان شاعرانه است.
یوری م. لوتمن نشانه شناس روسی می گوید: «فكر نویسنده در ساختار هنری خاصی تحقق می یابد. روش همیشگی مدارس و تفكیك محتوای فكری و ویژگی های هنری مبتنی بر تصور نادرستی از ادبیات است. گویی ادبیات نحوه بیان افكار است كه آن را هم می توان طولانی و آراسته و هم كوتاه و ساده ابراز كرد.» سخنان لوتمن را باید به كارشناسانی گوشزد كرد كه امروزه از قرآن مطالبی به دلخواه استخراج می كنند كه گویی با معدن سنگ سر و كار دارند. با مقایسه دو ترجمه از سوره ای می توان حقانیت نظریه لوتمن را نشان داد. در سوره اخلاص شهادت به یگانگی خداوند در كمال ظرافت كلام بیان شده است: قل هو الله احد/ الله صمد/ لم یلد ولم یولد/ ولم یكن له كفواً احد. فریدریش روكرت شاعر آلمانی این آیات را در قرن نوزدهم میلادی به صورت زیر ترجمه كرده است:
Sprich: Gott ist Einer/ Ein ewig reiner/ Hat nicht gezeugt /und ihn gezeugt hat keiner.
روكرت در ترجمه كلمه صمد (كه بیان معنای آن دشوار است) نشان می دهد كه در موارد تردید حاضر است از مفهوم كلمه منحرف شود تا به ویژگی ادبی اصل وفادار بماند. این روش او ممكن است به دلایل دینی و علمی مطرود باشد، ولی نمی توان نادیده گرفت كه او و فقط او در بین مترجمان آلمان موفق شده است زبان ابدی و شاعرانه قرآن را حفظ كند. ترجمه رودی پارت كه امروزه ترجمه معیار در زبان آلمانی تلقی می شود، نشان می دهد كه اگر این سوره را فقط به محتوای متن آن كاهش دهیم، چه اتفاقی می افتد:
زSag: Er ist Gott, ein Einziger, Gott, durch und durch (er selbst) (?) (w. der Kompakte) (oder: der Nothelfer (?), w. der, an dem man sich (mit seinen Noten und Sorgen) wendet, genauer: den man angeht?). Er hat weder gezeugt, noch ist er gezeugt worden. Und keiner ist ihm ebenburtig.س
در مورد قرآن همان صدق می كند كه یاكوبسن درباره شعر گفته است: قرآن «ترجمه پذیر» نیست و فقط «برگردان خلاقانه» آن مقدور است. سوره ای مانند اخلاص بدون تخریب ساختار آن قابل ترجمه به زبان عادی نیست. ولی باید اذعان كرد كه با این روش نه تنها ظرافت و گیرایی كلام، بلكه خود پیام، یا به قول لوتمن فكر نهفته در آن از میان برمی خیزد. اشتباه است اگر مانند پارت تصور كنیم كه مترجم می تواند برای حفظ امانت در بازگویی محتوا از قالب آن عمداً صرف نظر كند. ترجمه او درست به علت تظاهرش به دقت نه تنها بد، بلكه نادرست است زیرا تصور نادرستی را از قرآن تلقین می كند. خواننده ترجمه پارت به هیج وجه همان محتوا را دریافت نمی كند كه در اصل آیات آمده است.
تصور اینكه اطلاعات فقط از طریق محتوای پیام منتقل می شود و قالب ادبی فقط جامه بیرونی است، مبتنی بر عدم درك ماهیت زبان ادبی است. اگر چنین می بود زبان ادبی حق حیات خود را می باخت. ولی لوتمن می نویسد كه «چنین نیست. زیرا ساختار پیچیده هنری كه از مواد زبان (طبیعی) آفریده شده ابعادی از اطلاعات را می رساند كه به كمك ساختار عادی و ابتدایی زبان ممكن نیست.» فخرالدین رازی مفسر سده ششم هجری تاكید كرده است كه ابعاد اطلاعات مندرج در پیام شاعرانه قرآن هیچ گاه در زبان عادی قابل بازگویی نیست (حداقل در نظر اول). او در تاملات گسترده اش درباره ترجمه پذیری قرآن می نویسد: درست است كه مطالب زیادی از تورات و انجیل در قرآن نیز آمده است مانند حمد و ثنای خداوند و توضیحات راجع به آخرت. با وجود این جایز نیست كه این بخش از مطالب مندرج در سایر كتب وحیانی در نماز قرائت شود. این مفسر افزونی معنی را در سطح خبررسانی نمی بیند، زیرا در این سطح، قرآن، انجیل و تورات یكسان هستند.
او آن را به طوری كه از اظهاراتش برمی آید، در اطلاعات هنری خارج از درك استدلالی می بیند. بنا بر این استدلال كسانی كه غیرعرب ها را مجاز می دانند نماز را مثلاً به فارسی بخوانند تا معنی آن را در ك كنند رد می كند. به نظر او دانستن محتوای كلام قرآن و قرائت آن در نماز با به كار بردن الفاظ اصلی یكسان نیست. فخر رازی حق دارد. وقتی قرآن در آیه ۴۴ سوره اعراف از زبان بهشتیان ندا می دهد كه «قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا» (ما به حقیقت یافتیم آنچه را كه پروردگارمان وعده داده بود) مطلبی را به وجه دستوری درستی بیان می كند كه شنوندگانش آن را قبلاً شنیده و مومنان پذیرفته بودند كه وعده خداوند تحقق خواهد یافت. این خبر با انتخاب دقیق كلمات به ترتیب غیرمترقبه و غیرعادی بیان می شود.
آمیختن محتوای معنایی با لفظ و ضرباهنگ جمله بر تازگی و اثربخشی و یادسپاری آن می افزاید. محتوای اطلاعاتی آن بیش از كلامی است كه با محتوای یكسان از ایجاز كمتری برخوردار باشد. این افزونی معطوف به معنای اطلاعات بیرونی (وعده خداوند) نیست بلكه از اطلاعات افزوده هنری سرچشمه می گیرد. این اطلاعات تجربه احساسی و عاطفی خاصی را در شنونده پیام ایجاد می كند. یعنی سطوح ارتباط و با آن خود پیام گسترش می یابند در حالی كه ارتباط با جمله خبری ساده فقط به سطوح استدلالی و عملی كلام محدود می شود. لوتمن توضیح می دهد: «آنچه را كه با كلام منظوم می توان گفت با غیرمنظوم مقدور نیست.
كلمه ای كه تكرار می شود دیگر همان كلمه نیست.» در حالی كه با ترجمه چكیده مقاله ای در یك مجله علمی، اطلاعات از یك حامل فیزیكی به دیگری بدون تغییر زیادی در محتوای آن منتقل می شود، متن شاعرانه چنین نیست؛ چرا كه چنین متنی به ساخت های معنی دار و معنای تركیبی آنها وابسته است. دشواری ترجمه متنی شاعرانه از زبانی به زبان دیگر در سطوح واژگانی و نحوی یا معنایی آن نیست. در موارد زیادی مسئله در آهنگ كلام است. هرچه متنی به طنین حروف و ضرباهنگ زبانش وابسته باشد و به موسیقی نزدیك تر شود ترجمه ناپذیرتر به نظر می آید. این امر در مورد قرآن كه از همان آیه اول آشكار می شود كه این متن برای خواندن نیست بلكه مختص تلاوت است به حدی صدق می كند كه در ادبیات زبان های مغرب زمین فقط در موارد نادری دیده شده.
نمونه اش این شعر گوته Uber allen Gipfeln ist Ruh است كه در آن پیام هنری بیشتر با آهنگ ابیات، با سیر نزولی سه گانه اصوات از روشن به تیره بیان می شود تا با معنای آنها. اوج بیان عاطفی معانی را با ابزار شنیداری، با وزن و طنین، اكفا و هماهنگی، تلایم حروف، جناس و تجنیس، آواواژه سازی و تشابه آوایی می توان هنگام تلاوت قرآن به وسیله قاریان بزرگ در قاهره و دمشق تجربه كرد. تلاش پارت در نادیده گرفتن قالب كلام برای استخراج مضمون آن خطای اصولی رشته او یعنی قرآن شناسی فقه اللغه ای را نشان می دهد: گویا متنی با ساختار شاعرانه، فراسوی هیئت خاص خود وجود خارجی دارد. البته هر مترجمی نمی تواند آنچه را كه گوته در یادداشت ها و رساله هایش، یا بنیامین در مقاله خود تحت عنوان «وظیفه مترجم» از او خواسته اند، یعنی حركت به سوی زبان اثر و استقبال آن، «احساس همدلی با اثر ادبی» را به توصیه گوته یا «نشان دادن نحوه بیان منظور با علاقه و تمام جزئیات در زبان خود» به طوری كه بنیامین در توضیح این جمله گوته می گوید تحقق بخشد.
و اما اگر در بیان پارت روز قیامت هنگامی است كه da die sache brenzlig wird (قلم، ۳۲) وقتی معجزه آفرینش reines milch, ein suffiges Getrank (نحل، ۶۶) است و خداوند همان است كه(فرقان ۲۰):
sich kein Kind zugelegt hat و از پیامبر با اشاره به آفرینش می پرسد(ملك، ۳):
Kannstتduت(irgend)einenتDefektتfeststellen?
در این صورت همه اینها تحریفی بیش نیست.
اعتقاد به ترجمه ناپذیری قرآن صرفاً یك حكم جزمی اختیاری نیست، بلكه تجربه ای است قابل قیاس با احساسی كه در ادبیات غرب نیز، حداقل از زمان دیدرو با خواندن اشعار زیبا این گونه بیان می شود: این شعر به قدری تقلیدناپذیر است كه قابل ترجمه نیست. در خود قرآن به اهمیت اساسی شكل زبان برای رساندن پیام اشاره شده و در سوره ابراهیم، آیه چهار آمده است: «هیچ پیامبری را جز به زبان مردمش نفرستادیم تا بتواند پیام خدا را برایشان بیان كند.» این طرح و حیانی كه با وحدت مضمون در تمام عناصر اساسی به هر قومی در قالب مناسب با نیازها و با زبان خاص آن قوم اعطا شده، از این جهت غرابت دارد كه با وضع تاریخی زمان وحی در تضاد است. مثلاً مسیحیت از وحدت دینی برخوردار بود ولی نه از وحدت زبانی و ملی. محمد(ص) البته می دانسته كه زبان رومیان و حبشیان یكی نیست.
احتمالاً در تاریخ ادیان، متن دیگری وجود ندارد كه با این صراحت و بداهت بر زبان خاص خود تاكید كرده باشد. پیوند قرآن به زبان عربی در خود قرآن صریحاً مشخص شده و تاریخ اسلام آن را تا امروز تایید كرده است: هیچ تعلیم و تربیت اسلامی وجود ندارد كه در آن نماز به زبان عربی خوانده نشود و هیچ تشرفی به اسلام بدون شهادتین به زبان عربی صورت نمی پذیرد. آشنایی به زبان عربی جزء دینداری تلقی می شود. ابن الفرا نحوی (متوفی ۸۲۲ میلادی) كه سرآمد ادیبان مكتب كوفه بود، مطالعه دستور نحو عربی را از لحاظ دینی ارزشمندتر از فقه می دانست. گرچه در صدر اسلام نیز كسانی بودند كه در تعدیل تكلیف یادگیری عربی تلاش كردند ولی نه تلاش آنها و نه راه حل ظریف دیگری كه گویا در یك حدیث نبوی آمده، كه «غیر عرب های امت من قرآن را به زبان غیرعربی تلاوت می كنند و فرشتگان آن را به سطح زبان عربی ارتقا می دهند» به جایی نرسید. عرب ها به هر جا رسیدند زبان قرآن را نیز با خود آوردند. تاكنون منزلت زبان عربی به عنوان زبان قدسی اسلام مورد تردید جدی واقع نشده است.
این منزلت با زبان عبری در یهودیت امروز یا سانسكریت هندوها قابل قیاس است، برخلاف زبان عیسی(ع) در مسیحیت كه اطلاع اندكی از آن در دست است و تاكنون علاقه مفسران را به خود جلب نكرده است (كه این واقعیت البته مانع از آن نبود كه سایر زبان های كلیسایی مانند اسلاوی كهن برای روس ها و لاتین برای كاتولیك ها و آلمانی لوتری برای پروتستان ها زبان مراسم عبادی شود.) عهد جدید به زبان محاوره یونانی كهن به نام Koine نوشته شده كه زبان مادری مولفان آن نبوده است. متن عبری عهد قدیم نیز تازه از رنسانس در محافل وسیع علوم دینی مورد استفاده قرار گرفت. از زمان معجزه پنجاهه كه «زبان های منقسم شده مثل زبانه های آتش» بر حواریون ظاهر شد و آنها به «موعظه كردن به زبان های دیگر» پرداختند و از زمان نوشته های آباء كلیسا، هیرونوموس قدیس و لوتر تا انجمن های تبلیغ دینی قرن نوزدهم میلادی كه هدفشان ترجمه انجیل به تمام زبان های موجود بود، ترجمه پیام مسیح و حواریون به زبان های قومی، خواسته ثابت و اصلی دینداران و علما بود؛ خواسته ای كه به انتشار انجیل در بیش از دو هزار زبان و گویش منجر شده است. تحقیقات نظری و عملی علم ترجمه در مغرب زمین با درك ضرورت ارائه انجیل به اقوام بیگانه توسعه یافت و هر اقدامی برای اصلاح كلیسا از درون آن همواره توام با این خواسته بود كه كلام خدا باید به زبان قابل فهمی بیان شود. ضرورت مبرم تبلیغ انجیل منجر به تحول زبان های محاوره به زبان های نوشتار شد، با الفبایی كه مخصوصاً برای این منظور ایجاد شده بود.ترجمه قرآن به زبان كشورهای اسلامی تا قرن بیستم نادر بود و اگر ترجمه ای می شد، چندان رواج پیدا نمی كرد. این ترجمه ها غالباً در اروپا منتشر می شد كه فقط ترجمه های میان سطری بودند. در هر حال، مشروعیت آنها در تمام دوره ها مورد انكار بود. گرچه در همان صدر اسلام نظری نیز حاكم بود كه ترجمه را اصولاً رد نمی كرد، ولی این ترجمه ها برخلاف یهودیت كه حتی علمای آن نیز «ترگم» را می پذیرفتند، فقط به عنوان چاره موقت یا حداكثر برای استفاده شخصی، تربیت اطفال و تفسیر یا نقل قول همراه با ذكر متن عربی مجاز بودند، ولی نه برای مراسم عبادی وحفظ كلام الله یا حتی تبلیغ اسلام.
اولین ترجمه كامل فارسی منتشر شده بنا به معروف مربوط به قرن هجدهم میلادی است كه دور از مراكز راست كیشی عربی در دهلی نو به وسیله شاه ولی الله انتشار یافته است. در همین قرن علما مخالفت خود را با ترجمه قرآن به تركی یا انگلیسی در قاهره اعلام داشتند، از آن جمله محمد عبده اصلاح گر مصری ( متوفی ۱۹۰۵) است كه می ترسید این اقدام «فرصت به دست مبلغان مسیحی» دهد: «دعوت ما به قرآن، دعوت به زبان عربی است.» در تركیه، مصطفی كمال آتاتورك با طرح «تركی سازی» اسلام (كه ازجمله موقتاً به خواندن اذان به زبان تركی منجر شد) با مقاومت شدیدی مواجه شد. هنگامی كه از محمد عاكف شاعر ملی خواست كه ترجمه رسمی از آن تهیه كند، عاكف ترجیح داد جلای وطن كند و به مصر برود. بسیاری از مبلغان مسیحی ترجمه ناپذیری قرآن را «عامل بازدارنده» می دانند.
در سال های اخیر تعداد ترجمه ها به زبان های ملل مسلمان شدیداً افزایش یافته و مترجمان مسلمان تعداد زیادی قرآن به زبان های اروپایی عرضه كرده اند. چه بخواهیم از آن استقبال كنیم، چه آن را به علت ترك اعتقاد اسلامی رد كنیم به هر حال نمی توانیم طرح نگارش «پروتستانی» را كه در كشورهای اسلامی نیز گسترش می یابد نادیده بگیریم. و اما این بلندپروازی مترجمان مسلمان حداقل در یك مورد تحول چندان زیادی به وجود نیاورده است. هنوز هم قرآن در كشورهای عربی نقش دیگری دارد كه در سایر كشورهای اسلامی. در حالی كه اهمیت آن در فرهنگ عربی از حوزه دین فراتر می رود. این سخن به رغم ترجمه های زیادی كه اخیراً به عمل آمده، حداقل در مورد ایران چندان صدق نمی كند.
البته در ایران هم تلاوت قرآن رایج است، البته هیچ ایرانی مومن انكار نخواهد كرد كه زبان قرآن از زیبایی الهی برخوردار است ولی قرآن برای لذت بردن از تلاوت آن در ایران قیاساً با كشورهای عربی نقش مهمی ندارد. مردم در قرآن تسلی و ارشاد و عبرت می جویند. آیات آن را برای نزدیكی به خدا تلاوت می كنند و در نماز می خوانند، ولی وقتی می خواهند متن شاعرانه ای را قرائت كرده، از آهنگ كلام لذت ببرند و یا تسلیم احساسات عرفانی دینی شوند به آثار شعرای ملی خود مانند حافظ و مولوی روی می آورند. شاید تصادفی نباشد كه ابوحنیفه (متوفی۷۶۷) تنها فقیه در میان بنیادگذاران مذاهب چهارگانه اهل سنت كه خواندن نماز را به زبان غیر عربی مجاز می دانست ایرانی تبار بود. یا خوارج ایرانی بودند كه ادای شهادتین را به زبان عربی اجباری نمی دانستند و در زمان ما نیز باز یك غیر عرب، عبدالكریم سروش اصلاح طلب ایرانی مدعی است كه زبان عربی عارض بر قرآن است و ذات و ماهیت آن نیست.
هنگامی كه وی در پاییز سال ،۱۹۹۵ این ایده را در همایش «خانه فرهنگ های جهان» در برلین ابراز داشت، موجب تعجب و تمسخر حاضرین عربی در بحث میزگرد شد. بین آنها كسانی مانند محمد اركون، نصر حامد ابوزید و عبدالوهاب مصری حاضر بودند كه حداقل دو نفر اول در مظان جزم اندیشی نیستند. بحث های مشابهی در صدر اسلام نیز انجام می گرفت. در حالی كه قوم عرب به عربیت اسلام اصرار می ورزید و از آن برتری عربی را بر دیگر زبان ها (و عرب را بر سایر ملل) نتیجه می گرفت، متقابلاً مسلمان های ایرانی می كوشیدند ثابت كنند كه خداوند عربی را بر سایر زبان ها برتری نبخشیده و اقوام غیر عرب به ویژه یونانیان و ایرانیان زبان غنی تر و ادبیات زیباتری دارند. این بحث كه غالباً مبتنی بر زمینه های سیاسی و اجتماعی بود، چندین سده به طول انجامید و ادبیات وسیعی به جای گذاشت.
در این مباحثه، طرف عربی از این امر كه خداوند بشر را به زبان عربی مخاطب قرار داده، حد اعلای استفاده را می كرد. طرف مقابل آن را انكار نمی كرد ولی نتیجه ای را كه عرب دوستانی مانند ابن فارس از آن می گرفتند قبول نداشت. این نتیجه را كه گویا خداوند عربی را برگزیده زیرا این زبان زیباتر، غنی تر و ممتازتر است، ما در همه زبان هایی است كه خداوند به آدم یاد داده، زبان بهشتیان است، زبانی است بدون هر گونه نارسایی، چنان كه هر مضمونی را با آن می توان به وضوح و زیبایی بیان كرد، رد می نمود.ارتكاب این «گناه اولیه» در نظریه منشاء زبان كه بین علمای اسلام بسیار شایع بود، منجر به آن شد كه تصور شود زبان آدم ابتدا سریانی بوده و پس از توفان نوح اسمعیل و اخلافش از امتیاز تكلم به زبان عربی برخوردار شده اند، زیرا خداوند توبه ابراهیم را پذیرفته است.
ولی فقط كسی از میان آنها می تواند بر عربی تسلط كامل یابد كه پیامبر باشد. بشر عادی نمی تواند همه ظرافت های كلام و نحو آن را به كار گیرد، اسامی ۵۰۰گانه شیر را با معانی مختلف آن بداند، بیش از ۴۰۰ نوع بلاد و ۲۰۰ واژه برای ریش و ۷۰ نام برای سنگ های مختلف را بشناسد. معجزه قرآن در كاربرد كامل زبان عربی است (به همین علت طرفداران این نظریه وجود كلمات دخیل خارجی را در قرآن انكار می كنند). می گویند زبان وحی با عربی كه در زمان پیامبر به كار می رفته، متفاوت است. بنا به روایتی عمر از رسول خدا می پرسد: «علت چیست كه تو فصیح تر از ما هستی هرچند كه هیچ گاه ما را ترك نكرده ای؟» پیامبر جواب می دهد: «زبان اسمعیل از میان برخاسته بود، ولی جبرئیل آن را باز آورد و مرا یاد داد و من آن را حفظ كردم.» در این سنت فكری، زبان قرآن با زبان فرشتگان و زبان بهشت یكسان است.
سایر زبان های وحیانی را هر یك از پیامبران از این زبان اولیه عربی به زبان خود ترجمه كرده اند و نارسایی آنها از اینجا ناشی می شود. نظریه منشاء زبان كه در اینجا به اجمال از آن سخن رفت، از لحاظ تاریخ تفكر بسیار جالبی است. با این نظریه، علمایی مانند ابن فارس و شافعی و سیوطی سئوال راجع به زبان كامل را نیز به طور ضمنی پاسخ داده اند. این نظریه حتی با قطع نظر از الگوی خاص تاریخی زبان كه عاری از غرور ملی نیست (مثلاً نمایندگان مغرور فرهنگ ملی ایران به هیچ وجه حاضر نیستند بپذیرند كه زبان بشر قبل از ساختن برج بابل عربی بوده) و با توجه به فرهنگ عربی اسلامی، با اعتقاد به اعجاز، یعنی زبان معجزه آسای قرآن كه تنها معجزه اسلام است، ارتباط دارد و گام مهمی در تحقیق این موضوع اساسی بشری است. استدلال كلامی در این مورد برای مسیحیان بسیار شگفت انگیز است. به قرآن ایمان می آورم، زیرا زبانش كامل تر از آن است كه بشری بتواند آن را به سخن آورد. این استدلال را می توان به راستی نوعی برهان زیبایی شناختی وجود خدا دانست.
مشابه آن را در حوزه فرهنگ غرب در مورد دین نمی توان یافت. این استدلال، تاثیری را به خاطر می آورد كه بعضی از قطعات آهنگسازانی مانند باخ و موتسارت به جای می گذارند. تصادفی نیست كه شنوندگان گرایش دارند آنها را «ملكوتی» بنامند. برهان زیبایی شناختی برای اثبات حقیقت دین، ادعای امتی مبنی بر اینكه كلام خدا را به زبان معجزه آسای بشری دریافت كرده، صرف نظر از ایرادها، اما و اگرها و توضیحات روانشناسی دینی كه ممكن است به ذهن بیگانگان خطور كند جذابیت اسرارانگیزی دارد. پس از فاجعه نخستین بابلی هنوز بشر به فكر زبان از دست رفته و در رویای بازیافتن زبان كامل است. این جست وجو در حوزه فرهنگ یهودی - انجیلی، متفكران سده های متعددی را پس از میلاد به خود مشغول داشته و منجر به طرح نظریه ها، دیدگاه ها و مكاتب فلسفه زبان و طرح های عملی بی شماری شده است. گونه های دیگر این رویا تقریباً در همه تمدن ها یافت می شود. فقط عرب های مسلمان در این جست وجو شركت ندارند. امكان تفحص درباره زبان كامل یا آفریدن چنین زبانی ظاهراً هیچ گاه در تاریخ تفكر عربی اسلامی موضوع تحقیق علمی و فلسفی و لغوی نبوده است. عرب مسلمان در جست وجوی چنین زبانی نبود؛ چرا كه آن را یافته بود. بسیاری از آنها معتقدند كه آرمان زبان كامل تحقق یافته است. برای آنها قرآن بهشت زبان بر روی زمین است.
*نوید كرمانی متولد ۱۹۶۷ نویسنده كتاب «خدا وند زیباست: تجربه زیبایی شناختی قرآن» است. او تحصیلات اسلام شناسی را در دانشگاه بن انجام داده و اكنون به نویسندگی و روزنامه نگاری اشتغال دارد.
خلاصه این مقاله قبلاً در روزنامه «نویه سورشر سایتونگ» منتشر شده است.
نوید كرمانی*
ترجمه: منوچهر امیرپور،ویرایش: مرتضی كریمی نیا
منبع : روزنامه شرق