یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

وقتی ابزار تحصیل «غذا» معیار تمدن می شود!


وقتی ابزار تحصیل «غذا» معیار تمدن می شود!
این اختیار به معنای مطلق اختیار نیست. ما جزئی از کل عالم وجود هستیم و به عنوان یک جزء هرگز نمی توانیم از مجموعه قوانین و سنت های کلی عالم سرپیچی و تخلف داشته باشیم. چگونه یک چنین تصوری ممکن است که یک جزء به اختیار خویش از مجموعه احکامی که بر کل آن حکم فرماست خارج شود یا بر آن احاطه پیدا کند؟ انسان مختار است نه مطلق العنان؛ باید بین این دو معنا تفاوت اساسی قائل شد.
نکته ی مهم دیگری که ذکر آن ضرورت دارد ـ و شاید بیشتر از هر چیز دیگر ـ این است که فی مابین مفهوم تکامل و تعالی در معارف اسلامی ما و معنای ترقی(۱) در مغرب زمین تفاوتی مبنایی وجود دارد. این دو لفظ را نه تنها نباید مترادف با یکدیگر دانست بلکه هرگز نباید برای دومی (ترقی) شأن حقیقی قائل شد. مبنای اعتقاد به ترقی از پیدایش علوم جدید سرچشمه گرفته است و بنابراین، هرگز نباید انتظار داشت که ریشه های این فکر به ماقبل رنسانس بازگردد. در کتاب «اندیشه ی ترقی»(۲) نوشته ی سیدنی پولارد از کتاب «انقلاب رنسانس» نوشته ی ژوزف آنتونی مازئو نقل شده است که:
فکر ترقی، یعنی ترقی مداوم، و بی حد و حصر در صعود مستقیم از یک وضعیت پست تر به سوی وضعیتی عالیتر، تا قرن هفده برای انسان ناشناخته بود.(۳)
آقای سیدنی پولارد نویسنده کتاب مذکور بدون اینکه علم زدگی خویش را پنهان دارد، با اعتقاد به شأن خدایی برای علم، همه فرضیات مربوط به فلسفه ی تاریخ و جامعه شناسی و اقتصاد را حول محور اندیشه ترقی بررسی و تحلیل کرده است و از این نظر کتاب او، بخصوص برای آنان که مخالف با اعتقادات او هستند، بسیار خواندنی است.
حقیقت این است که اندیشه ی ترقی مستقیم و بی وقفه بشر در طول تاریخ اصلاً اندیشه ای است که از علم زدگی برآمده است. علم زدگی و قول به شأن خدایی برای علم، یکی از وجوه عام تمدن امروز است و کم و بیش در وجود همه انسان های معاصر ـ بجز اهل ولایت ـ نشانه هایی از آن (علم زدگی) وجود دارد.
سیدنی پولارد معتقد است که اصولاً «اندیشه ی ترقی» «تنها پس از آنکه زنجیر موروثی اسارت روح... از هم گسست»(۴) پیدا شده است و «علم، اتکاء به انتظام سرمدی عالم را برانداخت، و خود به مهمترین جنبه زندگی انسان تبدیل شد. و از اینجا بود که انسان توانست به اصل پیشرفت وقوف حاصل کند...»(۵) و حق با اوست. اگر اعتقاد به نظام الهی جهان و اصالت روح با اشاعه ی علم زدگی از بین نمی رفت هرگز بشر به اینچنین اندیشه ای نمی رسید. او می گوید: هنگامی که دکارت بر طبق اصول ریاضی یک جهان نو و اطمینان بخش بنا کرد، که عظمتش از جهان مذهب کمتر نبود، و هنگامی که نیوتون جهان واقعیت را با تمام پیچیدگی ها و تضادهایش در چند قانون عمومی گنجانید، دیگر واضح بود که انسان جدید در عرصه ی بزرگی از تلاش وارد شده و از دنیای پیشین فاصله ی زیادی گرفته است. دانشمندان که به جای فکرمجرد به پیشرفت علمی اهمیت می دادند، رفتار انسان جدید را تحت تأثیر خود قرار دادند.(۶)
نخست باید دید که مقصود آنها از پیشرفت چیست. غایت و عصاره این مفهوم را خود سیدنی پولارد در مقدمه ی کتاب مذکور بیان کرده است:
ولی حمایت وسیع متفکران از مفهوم «ترقی» نیز لزوماً از اعتقادات فلسفی و تعقلی آنان سرچشمه نمی گیرد و در غایت امر به این حد می رسد که علم و تکنولوژی به افزودن بر منافع مادی غرب ادامه خواهد داد، و به لطف غرب]![، همه ی جهانیان سریعاً به معیارهای اقتصادی و سیاسی مغرب زمین نزدیک خواهند شد و به قول دکتر لیچ(۷) عاقبت انسانهایی بسان خدا، و حتی مقتدرتر از خدایان یونان باستان، پیدا خواهند شد که بر محیط خود تسلط مطلق خواهند داشت.(۸)
پولارد در جمله ای که از دکتر لیچ نقل کرده اصل مطلب را بیان کرده است. اصولاً اگر کسی از تاریخ تفسیری مادی نداشته باشد، به مفهوم پیشرفت و ترقی نخواهد رسید. لازمه ی رسیدن به این مفهوم این است که شما نخست انسان های گذشته را نیمه ـ انسان هایی مقهور طبیعت و اسیر توتم ها و تابوهای خودساخته و غرق در فقر و گرسنگی و مرض بدانید. همه ی تلاش اینچنین انسانی متوجه تکامل ابزار تولیدش خواهد بود، چرا که غلبه بر قهر طبیعت و نجات از فقر و گرسنگی صرفاً در بهترشدن ابزاری است که با آن به کار تولید غذا می پردازد. تنها در پرتو این تفکر است که تاریخ تمدن به اعصار سنگ و مفرغ و مس و آهن و... تقسیم می شود. انسان عصر حجر یعنی انسانی که ابزار تولیدش را از سنگ می ساخته است و انسان عصر مفرغ، از او پیشرفته تر است، چرا که ابزار تولیدش از سنگ به مفرغ تکامل یافته است. مهم ابزار تولید غذاست و اگراین قوم که ابزارش پیشرفته تر شده است قوم لوط هم باشد، در تفسیر مادی تاریخ تفاوتی نمی کند.
لازمه ی ادراک مفهوم پیشرفت در مرحله ی بعد این است که همه وقایع و اعصار شرم آور تاریخ غرب را به عنوان مرحله ای از پیشرفت تلقی کنید. اگر شما فی المثل دوران برده داری را در اروپا و آمریکا مرحله ای از پیشرفت محسوب ندارید، چگونه می توانید اعتقاد داشته باشید که بشر پیشرفتی مستقیم و بی وقفه داشته است؟ سیدنی پولارد با صراحت پیدایش و توسعه ی بردگی را یکی از نقاط روشن سیر تکاملی بشر می داند و تنها او نیست که اینگونه می اندیشد؛ لازمه ی پذیرفتن اندیشه ترقی همین است.
برای اثبات این سیر تکاملی می توان به نقاط روشنی اشاره کرد: استقرار اردوگاههای دائمی چادرنشینان، پیدایش امپراتوریهای رودکناران که از نیروی آب استفاده می کردند و به اوزان و مقیاس و فن کتابت دسترسی داشتند؛ استخراج و تصفیه ی مفرغ و آهن؛ و یا پیدایش و توسعه بردگی. ولی این ترقیات صدها و هزارها سال طول می کشید، و حرکتش بقدری کند بود که برای مردم روزگاران قدیم قابل مشاهده نبود...(۹)
نقاط روشنی که او برای اثبات سیر تکاملی خویش ذکر کرده است مؤیدی بر مدعای ماست: اسکان عشایر کوچ رو (آغاز مدنیت)؛ پیدایش امپراتوری هایی با ابزار تولید متکامل؛ باز هم تکامل بیشتر ابزار تولید در تصفیه مفرغ و آهن؛ پیدایش و توسعه ی برده داری (شناخت نیروی کار و استفاده از برده ها در جهت تأمین نیروی کار لازم برای پیشرفت تولید) و...
مرحله ی بعدی سیری که سیدنی پولارد برای تاریخ ترسیم کرده است باید به اینجا برسد: ایجاد کارخانه های بزرگ و جایگزین کردن نیروی کارگرها به جای برده ها و بالأخره اتوماسیون (ماشینیسم و خودکاری).
به راستی چرا غرب این همه در عمق تفکرات استکباری و امپریالیستی خویش غرق شده است که شناعت این نحوه تحلیل تاریخ را ادراک نمی کند و این خزعبلات را به عنوان تاریخ تمدن به خورد ملت های جهان داده است؟
نگاهی به تاریخ برده داری در اروپا و آمریکا می تواند ما را بیشتر به عمق فاجعه نزدیک کند. نیروی کار میلیون ها برده ی سیاهپوستی که از آفریقا ربوده می شدند و در بازارهای علنی برده فروشی به فروش می رفتند و به عنوان حیواناتی کارکن در مزارع به بیگاری کشیده می شدند، آمریکا را آمریکا کرده و غرب را به این سطح از توسعه اقتصادی کشانده است. آیا این دوران اسف بار و شرم آور تاریخ زندگی بشر را باید به مثابه «نقطه ای روشن از پیشرفت» نگریست یا به عنوان مرحله ای تاریک از هبوط بشر و تفسیر عینی این آیه ی مبارکه که ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس(۱۰)؟ کدام یک؟
توسعه ی اقتصادی ـ به مفهوم رایج ـ نیاز به نیروی کار دارد. برای آن که تاریخ را بر این مبنا تفسیر می کند، اصل پیشرفت توسعه اقتصادی است و برای او چه تفاوتی می کند که این نیروی کار از کجا تأمین شود؟ با عرض پوزش، چه تفاوتی می کند که این نیروی کار را قاطرها تولید کنند یا برده ها؟ غرب می خواهد توسعه اقتصادی پیدا کند و این را تنها معیار و محک پیشرفت و ترقی می داند و توسعه، نیاز به نیروی کار دارد. این نیروی کار از هر کجا تأمین شود گامی به سوی ترقی است. ما در فصل های آینده در باب تاریخ، اگر خدا بخواهد، خواهیم گفت که صورت آرمانی یا صورت مثالی غرب تمدن یونان و روم باستان است و نه عجب اگر آنها نیز مردم غیر خویش را «بربر» می دانستند و نیروی کار مورد نیاز خود را از طریق برده داری تأمین می کردند.
امروز آنچنان که سیدنی پولارد در مقدمه ی کتاب گفته است اندیشه ترقی را مذهب جدید یا جانشین جدید مذهب می نامند و او اذعان دارد که این نام گذاری چندان بی دلیل نیست. اگر غایت و آرمان بشر «تمتع بیشتر از حیات دنیایی با هر قیمت ممکن» باشد، پر روشن است که تکنولوژی، محصول معجزه آسای علوم جدید، حلال همه مشکلات خواهد شد. تکنولوژی خواهد توانست که غلبه بشر را بر طبیعت و محیط خویش تحقق بخشد و ابزار و روش های تولید را به مرزی از پیشرفت برساند که انسان حتی مقتدرتر از خدایان یونان باستان و مرفه تر از اشراف تمدن باستانی روم و یونان زندگی کند.
اگر اینچنین باشد، تکنولوژی بتی مقدس است و باید علم را که زمینه پیدایش این معجزه ی زمینی را فراهم آورده پرستید. متفکران قرن هفدهم و هیجدهم با انطباق فرضیه های عوام پسندانه علوم جدید بر جهان و فرض یک سیر خطی مستقیم تاریخی برای پیشرفت ابزار و روش های تولید غذا و پرستش تکنولوژی، به اندیشه ی دترمینیستی ترقی دست یافتند. بنا بر این اندیشه، انسان امروز نسبت به همه زمان های گذشته در بالاترین حد از پیشرفت و ترقی قرار گرفته است و (العیاذبالله) جای هیچ تردیدی وجود ندارد که مردم امروز در مقایسه با حضرت رسول اکرم(ص) و اصحاب و اولاد او بینش عالمانه تر و حقیقی تری نسبت به جهان آفرینش دارند. به راستی چرا مردم غرب به این حد از عجب گرفتار آمده اند؟
معنای تکامل و تعالی تدریجی انسان در معارف ما با آنچه که غربی ها در باب ترقی دترمینیستی بشر می گویند زمین تا آسمان متفاوت است. تکامل و تعالی برای ما اصالتاً یک اعتلای معنوی است که لاجرم دارای آثار و برکات دنیایی نیز هست. ما نیز نوعی تعالی و تکامل که ناشی از حرکت جوهریه است برای انسان قائل هستیم، اما این صیرورت تکاملی هرگز یک سیر خطی مستقیم و بی وقفه را در جهت تمتع هر چه بیشتر از حیات دنیایی طی نمی کند.
پی نوشت ها:
۱- progress
۲- The Idea of Progress
۳- سیدنی پولارد، اندیشه ی ترقی تاریخ و جامعه، حسین اسدپور پیرانفر، امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۴، ص ۲۰.
۴-اندیشه ی ترقی...، ص۱۵.
۵- اندیشه ی ترقی...، ص ۲۱.
۶-اندیشه ی ترقی...، ص ۲۱.
۷- Edmond Leach
۸- اندیشه ی ترقی...، صص ۱۰ و۱۱.
۹- اندیشه ی ترقی...، ص۱۶.
۱۰- روم . ۴۱
منبع : روزنامه کیهان