چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

لیون - Leon


لیون - Leon
سال تولید : ۱۹۹۵
کشور تولیدکننده : فرانسه
محصول : لوک بسون و پاتریس لودو
کارگردان : بسون
فیلمنامه‌نویس : بسون
فیلمبردار : تیری آربوگاست
آهنگساز(موسیقی متن) : اریک سرا.
هنرپیشگان : ژان رنو، گاری اولدمن، ناتالی پورتمن، دانی آیلو، پیتر اپل، مایکل بادالوکو، الن گرین و الیزابت رگن.
نوع فیلم : رنگی.
صدا : ۱۰۵ دقیقه.


"لیون" (رنو)، آدم‌کش حرفه‌ای، پس از انجام یک مأموریت موفقیت‌آمیز به "استانسفیلد" (اولدمن)، مأمور فاسد پلیس، تمام خانواده همسایه را می‌کشد و تنها دختر دوازده ساله‌شان، "ماتیلدا" (پورتمن) که بای خرید بیرون رفته، جان سالم به در می‌برد؛ "ماتیلدا" (پورتمن) که برای خرید بیرون رفته، جان سالم به در می‌برد؛ "ماتیلدا" موقعی سر می‌رسد که آدم‌کش‌ها در آپارتمان هستند، بنابراین به سراغ آپارتمان "لیون" می‌آید و تقاضا می‌کند که آن‌جا بماند و در آن‌جا متوجه شغل "لیون" می‌شود. از او می‌خواهد که به او آموزش بدهد تا انتقام قتل عام خانواده‌اش را بگیرد. به‌علت وجود پلیس در ساختمان، آنان آپارتمان را ترک می‌کننند و به هتلی می‌روند و به‌عنوان پدر و دختر اتاقی می‌گیرند. "لیون"، "ماتیلدا" را آموزش می‌دهد، "ماتیلدا" هم به "لیون" سواد می‌آموزد. "لیون" به سراغ "تونی" (آیلو) می‌رود تا از او پول بگیرد و آن‌جا به "تونی" می‌گوید که اگر بلائی سرش آمد همه پس‌اندازش را به "ماتیلدا" بدهد. "ماتیلدا" به آپارتمان پدر مقتولش می‌رود و از نهان‌گاه پول پیدا می‌کند. اما "استانسفیلد" سر می‌رسد. "ماتیلدا" او را تعقیب می‌کند و با تپانچه به سراغش می‌رود اما "استانسفیلد" می‌فهمد و حضور به‌موقع "لیون" باعث نجات جانش می‌شود. "استانسفیلد" با تهدید "تونی" محل اقامت "لیون" را پیدا می‌کند. پلیس‌ها به ساختمان یورش می‌برند. "لیون" گروهی از آنان را می‌کشد، "ماتیلد" را فراری می‌دهد و خود که زخمی شده، فرار می‌کند. "استانسفیلد" درست در لحظه خروج از ساختمان یورش می‌برند. "لیون" گروهی از آنان را می‌کشد، "ماتیلدا" را فراری می‌دهد و خود که زخمی شده، فرار می‌کند. "استانسفیلد" درست در لحظه "لیون" ضامن نارنجک‌های بسته شده به دور کمرش را می‌کشد. "ماتیلدا" به سراغ "تونی" می‌رود اما "تونی" به او یادآوری می‌کند که ماجرا خاتمه یافته است. "ماتیلدا" به مدرسه برمی‌گردد و داستانش را برای ناظم تعریف می‌کند.
٭ مشکل بسون (مثل کارهای دیگرش) در این است که می‌کوشد تا مخاطبانش را به شگفتی آورد. این اصرار را در کاربردهای مکرر، غلوآمیز و حالا کمی مستعمل شده تمهیدات خاص سینمائی او (تضاد رنگ‌ها: غلو در نمایش رنگ و نوع پوشش دختر، غلو در استفاده از گلدان گل آپارتمام "لیون" و اصلاً استفاده غلو آمیز و بیانگر آن در تمام طول فیلم ـ و تضاد نماها: شروع از نمای بسیار درشت یک بخش از عینک چشم "لیون"، نمای درشت لیوان شیر و اصرار در نمایش شیر نوشیدن "لیوان" در تمام فیلم، نمای غلوآمیز تفاوت قد "لیوان" و دخترک در صحنه حمله پلیس به آپارتمان و ده‌ها نمونه دیگر...) می‌بینیم و این اصرار در به شگفتی آوردن از طریق غلو و اغراق در کاربرد تمهیدات سینمائی با شکستن قواعد و قالب "نوع" (که نمونه‌هایش را مثلاً در ژان پی‌یر ملویل هم ـ در دو سه پلیسی آخرش ـ داریم) اولاً نگاه اروپائی و "خارجی" فیلم‌ساز را به "نوع" نشان می‌دهد و اغراق‌ها در بیانگر بودن حالا جای کافی برای همه "پیام"ها باز می‌گذارد: در این که شخصیت "لیون" اصلاً شخصیت آن مرد فیلم قبلی‌تر، زنی به‌نام نیکیتا (۱۹۹۱) است (که فیلمی بهتر بود) و این که "'ماتیلدا" یک "نیکیتا"ی تازه از نسل جدید است، این که عشق "آدم‌ها" را متحول می‌کند، که فاصله بین معصومیت مفرط و خشونت مفرط یک مو بیشتر نیست، که اصول‌گرائی و آرمان‌گرائی تنها در "بدوی‌"ها و "دل‌داده‌ها" باقی مانده است... و همه حرف‌هائی شبیه این... و حرف‌های دیگر برای همه علاقه‌مندان "لولیتا"ها ـ در دریغ کردن کودکی و معصومیت برای دخترک، کاشتن نهال عشق و زندگی در سبزی گسترده کنار شهر عظیم و... بقیه این حرف‌ها. اما آن‌چه لیون را مطبوع می‌کند، گرما و شور درونی فیلم از طریق دو بازی اعجاب‌آور دو بازیگر اصلی است.