پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
پولاد پسر سینمای امروز ایران نیست
![پولاد پسر سینمای امروز ایران نیست](/mag/i/2/sbe5x.jpg)
همانطور که گفتی تو خودت در شکلگیری فیلمنوشت «حکم» و مراحل ساخته شدن آن بودی و میدانی که حتی وقتی سر صحنه میرفتیم قرار نبود سینما اینقدر در فیلم موثر باشد. به همین دلیل میتوانم بگویم در اجرا زیاد به فیلمنامهام پایبند نیستم و حتی فکر میکنم خیلی کم به فیلمنامه وفادار میمانم. خیلی از کارگردانها هستند که وقتی محلی را برای فیلمبرداری انتخاب میکنند، آنجا را منطبق میکنند با چیزی که نوشتهاند. یعنی نگاه میکنی میبینی این آدم هر آنچه هست را با آن چیزی که قبلا دیده منطبق میکند و فرضا وقتی میبیند یک جایی از اجرا با فیلمنامهاش همخوانی ندارد نوع اجرایش را عوض میکند. من هیچ وقت با این شیوه کار نکردهام. چون وقتی من سر لوکیشن و محل فیلمبرداری میروم نگاه میکنم که آیا قصه من میتواند اینجا اتفاق بیفتد و بعد میبینم که میتواند همینجا اتفاق بیفتد و صحنه فیلم در همان محل شکل میگیرد.
یعنی همه ارجاعات سینمایی «حکم» در طول اجرا شکل گرفت، مثل وجود پرده سینما و ویدئو پروجکشن در خانه رضا معروفی؟
پرده سینما در خانه رضا معروفی در قصه اولیه فیلم «حکم» به نام «روخط قانون» نبود. این یک سناریویی بود که من سال ۷۱ آن را نوشته بودم و در واقع فیلمنوشت «حکم» براساس آن قصه شکل گرفت. ولی در آن سناریو خانه رضا معروفی به این شکل فعلی نیست و اصلا شخصیت رضا معروفی یک شکل دیگری بود. در قصه «روخط قانون» رضا معروفی یک آدم تمام شده یی بود که حتی در زندگی خصوصیاش هم همین طوری بود و به بنبست رسیده بود. ولی رضا معروفی که در «حکم» میبینید به دلیل شخصیتی که خود انتظامی دارد، اقتدارش را از دست نداده است.
حتی در ورسیون اولیهیی که از روی قصه «رو خط قانون» نوشته بودید و فیلمنوشت قطورتری نسبت به فیلمنوشت نهایی بود هم رضا معروفی این شکلی که الان در فیلم «حکم» میبینیم نبود، یعنی هم از لحاظ طبقه اجتماعی و هم کاری که داشت انجام میداد خیلی با این رضا معروفی که آقای انتظامی نقش او را بازی کرده تفاوت داشت.
بله، خیلی تفاوت داشت. رضا معروفی آن قصه آدم مقتدری نبود و یک جوری در زندگی واداده بود. ولی رضا معروفی فیلم «حکم» اینطوری نیست و فیلم هم از این فرصتهای خیلی کوچک استفاده میکند و توسط انسرینگ تلفنش که برای هر آدم تنهایی است با آدمهای بیرون از خانه ارتباط برقرار میکند و خیلی از کارها و برنامههایش را توسط پیغامهای تلفنش انجام میدهد. انسرینگ برای آدمهای تنها خیلی مهم است چون آنها از طریق آن صدا میشنوند و وجود انسرینگ در خانه رضا معروفی که در طول فیلم هم خیلی روی آن تاکید داریم یعنی نشانهیی از سینما.
یعنی ماندن یک چیز، ثبت شدن.
بله. یعنی سینما. رضا معروفی وقتی به خانهاش میآید ما میبینیم که اقتدارش را از آن پرده سینما دارد میگیرد. برای اینکه زندگیاش مثل یک مرد پا به سن گذاشته معمولی متلاشی نشده است. او توانسته خودش را اداره کند و علاوه براینکه خودش را اداره کرده خیلی از آدمها و موضوعات اطرافش را هم اداره کرده است و روی آن انسرینگ صدای آدمها را میشنویم.
شما راجع به تفاوت شخصیتها صحبت کردید، تفاوتی که از مرحله نوشتن تا اجرا در این شخصیتها به وجود میآید و اشاره کردید آقای انتظامی باعث شد که شخصیت «رضا معروفی» عوض شود. من در رابطه با همین موضوع میخواهم یک سوال کلیتری را مطرح کنم، اینکه آیا این بازیگر است که در فیلمهای شما شخصیت را با خودش همراه میکند یا اصلاص به خاطر اینکه مثلاً میخواستید شخصیت رضا معروفی جور دیگری باشد عزتالله انتظامی را برای این نقش انتخاب کردید؟
نه، انتخاب آقای انتظامی به این دلیلی که شما میگویید نبود. وقتی من عزتالله انتظامی را برای نقش «رضا معروفی» انتخاب کردم همان موقع فکر کردم که این شخصیت خیلی تغییر میکند. البته بعد از این همه سال من برای اولین بار با آقای انتظامی همکاری داشتم. در سینما برای بازیگرها یک مرسومهایی وجود دارد و برهمین اساس آقای انتظامی فکر میکرد که او قرار است نقش همان آدم همیشگی فیلمهای من که حالا پیر شده است را بازی کند، همین حس او باعث شد که لقیها و به اصطلاح ضعفهای این کاراکتر البته نه در سناریو و فیلمنوشت بلکه ضعفهایی که این شخصیت در جامعه دارد همین جور از او گرفته شود و او آنها را تبدیل به یک نوع اقتدار پیر شده و یک اقتدار خوب جواب داده در زندگیاش کند و سربلند باشد.و این اتفاق در مورد پولاد هم افتاد، شخصیت «محسن» در فیلمنامه به لحاظ سنی بزرگتر از «محسن» فیلم بود ولی وقتی قرار شد پولاد نقش محسن را بازی کند ما روی دیگر سکه این اقتدار را دیدیم، حالا محسن یک شخصیت عاصی شده است که این ویژگی بخاطر حضور پولاد به دست آمده است، ولی ممکن بود یک بازیگر پنجاه ساله نتواند این ویژگی را به این خوبی نشان دهد. یعنی برای یک بازیگر پنجاه ساله بازی کردن این عصیان کور و اینکه میخواهد به هر طریقی نابود کند و خراب کند تا با اونی که میخواسته و خراب شده، انتقام این اتفاق را بگیرد غیرممکن بود... در واقع میخواهم به این نکته برسم که حضور پولاد کیمیایی هم با خود ویژگیهای دیگری را به شخصیت «محسن» اضافه کرد و تغییراتی را در این کاراکتر باعث شد...
بله. پولاد به دلیل شرایط چهرهاش در خود معصومیتی دارد به دلیل اینکه پسر سینمای امروز ایران نیست. چشم رنگی ندارد یا فرضاص زیبایی آنچنانی ندارد به همین خاطر باید با خودش کاراکترش را بیاورد و اگر دوستداشتنی بود دوست داشته شود. به همین دلیل گذاشتیم پولاد برهنه باشد، یعنی بدون اینکه وابستگیهایی داشته باشد. این شخصیت فقط دو تا موضوع با خودش دارد، یکی عشق است و یکی اینکه به قول خودش حوصلهاش تو این سن سر رفته.
و حالا میشود گفت که پولاد محسن نه تنها خصوصیات قهرمان امروزی سینما را ندارد بلکه حتی هرچیزی هم که دارد در فیلم از او گرفته شده است. مثل گوشهایش که فرم بد شکلی دارد یا سرفههای طولانی و بیمارگونه که به یک نوع ضعف هم در او بدل شده است. بنابراین محسن هیچ ویژگی بارز و قدرت و برتری خاصی ندارد به جز خودش که در نهایت به عصیان روی میآورد.
بله. تعبیرات دقیق و خوبی از این شخصیت ارایه دادی، محسن به خاطر همین ویژگیهایش که در خودش است به یکی از شخصیتهای تاؤیرگذار فیلم بدل میشود.
در ابتدای این مصاحبه اشارهیی شد به دنیای سینما و ارجاعات شما به این دنیا که در یک بستر اجتماعی رخ میدهد. در مورد همنشینی این نگاه اجتماعی و نوعی ارجاع سینمایی که در فیلم هست و ما آن را مثلا در نوع لباس پوشیدن گنگستر مانند شخصیتهای «حکم» میبینیم کمی توضیح دهید.
ما اگر نگاه کنیم میبینیم سرمایهداری امروز با آن شکل سرمایهداری سنتی و بازاری گذشته خیلی فرق کرده است و الان سرمایهدارها بیشتر جوانها هستند. یعنی یک جوانی با ۳۳۲ سال سن برجساز است، یا سی و هفت هشت سالش است و دارد کارخانه ماشینسازی وارد میکند. هیچ سوالی هم نمیشود که این جوان از کجا این همه سرمایه را آورده است. از این گذشته همین جوان سرمایهدار حالا برای اجرای ظاهری زندگیاش و اینکه حالا چطوری باید خرج کند خیلی شبیه سینما خرج میکند. یعنی مثل سینما لباس میپوشد، مثل سینما ماشین میخرد، مثل سینما موسیقی گوش میکند، در واقع این سینمایی که شب در خانهاش از طریق ماهواره میبیند خیلی رویش تاثیر میگذارد.
در واقع میتوان گفت زندگی این سرمایهدار جوان یک جورهایی قلابی است.
بله، اصلا در فیلم «حکم» همین را نشان میدهیم. یعنی هجوی که شما در این شخصیتها میبینید ناشی از همین قضیه است. وقتی این همه ساعت رولکس و لباسهای مارکدار در فیلم میبینیم یعنی که اینها برای رسیدن به پول همه کاری میکنند. در آن صحنه عروسی نشان میدهیم که چه اتفاقی دارد آن پایین میافتد. به دلیل ماهیت سرمایه همه نوع خریدی میکنند همه نوع فروشی هم دارند. یعنی شکل بدهبستان آنها شکل معین و مشخصی مثل سرمایهداری سنتی بازاری ندارد. آن سرمایهدار سنتی شکل سنت خودش پولش را خرج میکرد و این هم شکل خودش پول را خرج میکند. تمام لباسهایی که توی این همه بوتیکهای تهران هست و به پول امروز قیمت چهار دست کت و شلوار آنها میشود ۵ میلیون تومان، این را مطمئنا آدمهای عادی نمیتوانند بخرند و این لباسها را سرمایهدارهای جوان میخرند و تازه لباس ارزانترین خرید آنهاست و وقتی به ویترین نمایشگاههای ماشین سر بزنید میبینید که مثل شکلات همینجوری مرسدسبنز و بیامو چیده شده است و اینها را فقط برای نگاه کردن پارک نکردهاند، چون کسانی هستند که براحتی پول دارند و میتوانند این ماشینهای لوکس و گرانقیمت را بخرند. آن سرمایهداری که پول دارد و میتواند این اتومبیلها را بخرد شکل لباسش و شکل زندگی داخلیاش را هم از رو دست رفاهی که شکلش در سینما است وام میگیرد. نمونههایش هم زیاد است. مثلا در عروسی حبیب اگر فرضا آن ویولن زن و آن ضرب زن سنتی وجود دارند در کنارش موسیقی پاپ راک هم آن پایین وجود دارد و خوانندهیی دارد ترانههای غربی میخواند. یا مثلا دوتا میمون در این عروسی میبینیم که منطقی برای بودن آنها در عروسی وجود ندارد و یا آن سگ در میهمانی چه کار میکند. به هر جهت این اعتقاد را من دارم که شیوه زندگی دارد تغییر میکند، فرم زندگیها در حال تغییر است و دیگر از آن زندگی سنتی فقط یک ارجاعاتی وجود دارد و خیلی چیزها تغییر کرده که از بیرون وارد این جامعه شده است و متاسفانه خیلی شکل «دبی» و زندگی «دبی»یی به خود گرفته است. اصلا این سرمایهدارهایی که میروند «دبی» پول خرج میکنند یا پولشان را میآورند اینجا در واقع به نوعی دارند سلیقه عربی و سلیقه سنتی و وابسته به سنت را با هم قاطی میکنند و یک فرهنگ بیریشه را به این جامعه تزریق میکنند. به هر حال من این اعتقاد را دارم و وقتی هم که دقت میکنیم و در رفتارهای جامعه دقیقتر میشویم میبینیم که خیلی هم درست است.
در واقع همانطور که گفتید یک فرهنگ بیریشه را به وجود میآورند که یک تکهاش از آنجا و یک تکهاش از جایی دیگر است.بله و در واقع هیچ چیزی در این فرهنگ وجود ندارد. اینکه میگویم فرهنگ «دوبی» به همین دلیل است. یعنی شما وقتی شهر «دوبی» را نگاه کنید عین یک دکور میماند که در یک گوشه آن کمپانی عظیم پارامونت دیده میشود و در گوشهیی دیگر بوتیکها و مغازههای مارکدار فرانسوی و امریکایی و آن وقت اکثر آدمهای شهر با لباسهای سنتی عربی که از پارچه سفید ساده دوخته شده و تا پایین مچ پایشان را گرفته است در این خیابانهای لوکس راه میروند و تماشای این آدمها در کنار این ساختمانهای عظیم و این همه مغازههای مارکدار واقعا تصویر متضادی را از یک جامعه سنتی با مردمانی سنتی که حتی نوع پوشش خودشان را هم تغییر ندادهاند، ترسیم میکند. آن آدمی که با چنین لباسی بیرون میآید در واقع سلیقهاش را پوشیده و آمده توی خیابان و محل کار و تفریح. پس لباسهای مارکداری که در این بوتیکها هست را چه کسانی میخرند و میپوشند، این اتومبیلهای لوکس را چه کسانی میخرند. وقتی تمام طول و عرض دوبی را میتوان در مدت ۱۰ دقیقه رفت و آمد پس این همه اتومبیل در دوبی چه میکند. برای همین است که فکر میکنم این یک جور مصرف نقاشی شده است از زندگی سرمایهداری که سینما و غرب به آنها داده است.
و حالا جنبههایی از این نوع زندگی را داریم در جامعه خودمان میبینیم...
بطور قطع نمیشود از آن دور شد. یک زمانی آدم سرمایهدار بازاری یا آدمی که پول داشت حتما باید تمام زنهای فامیل را به مکه می فرستاد. یعنی باید میرفتند عتبات و شهرهای زیارتی. اگر هم حالا قرار بود که بروند اروپا و یک گشتی بزنند حتما اروپای شکل خانوادگی میرفتند، یعنی با خانوادههایشان رفت و آمد میکردند و به صورت خانوادگی سفر میکردند. ولی الان اصلا دیگر این شکل مسافرت وجود ندارد.
این مساله خانواده که الان به آن اشاره کردید، اتفاقا در سینمای شما تا فیلم «اعتراض» یکی از بنیانیترین مضامینی است که ما میدیدیم اما بعد از آن در دو فیلم اخیرتان «سربازهای جمعه» و «حکم» ما اضمحلال آن را به وضوح میبینیم، یعنی با هر خانوادهیی که روبرو هستیم بنیان آن از هم گسسته است. ما حتی در «حکم» هیچ خانوادهیی نمیبینیم به جز رضا معروفی و دخترش که او هم در آن وضعیت بسر می برد یا شخصیت «حبیب» که دارد ازدواج میکند اما ازدواجی که به نابودی کانون خانوادهاش تمام میشود...
و اصلا معلوم است که چه نوع مراسمی است، عروسی «حبیب» صرفا یک مراسم عروسی ساده نیست و شما میبینید که در حاشیه آن مراسم چه برنامههایی در جریان است. قبل از آن هم صدای زن «حبیب» را از طریق انسرینگ خانه رضا معروفی شنیدهایم، و واقعیت این است. به همین دلیل وقتی از من فرضا سوال میشود که چرا دیگر قیصر نمیسازی و چرا دیگر سینمایت مثل «گوزنها» نیست، من میگویم سینمای من متکی به رئالیسم است و رئالیسم هم در من سبک نیست که بتوانم تغییرش بدهم یا بگویم این سبک سینمای من است. این اعتقاد را دارم و قبلا هم گفتهام که رئالیسم را هنرمند نساخته، یعنی سبکی نیست که هنرمند آن را ساخته باشد. مثل شاعر یا نقاش. وقتی میگوییم اکسپرسیونیسم یا امپرسیونیسم اینها همه ساخته هنرمندها است، اما رئالیسم اصلا ساخته هنرمند نیست بلکه جامعه به آن تکیه میدهد.
یعنی هست.
بله وجود دارد. حالا نه اینکه من باشم. رئالیسم اصلا یک پدیده تاریخی جغرافیا است، یک پدیدهیی است که همه چیز روی آن تاثیر داشته و تاؤیر دارد. هنرمند باید به آن تکیه بدهد و به آن گوش کند و به دلیل اینکه واقعیتبینی و واقعیتگویی دو تا اصل جداست، برای اینکه تو وقتی واقعیت را میبینی یک شکل است و وقتی که میخواهی واقعیت را بگویی با خیلی چیزهای دیگری برخورد میکنی.
و حالا این وسط یک اتفاقی مثل «حکم» میافتد، یعنی ما این چیزهایی که میبینیم در ظاهر واقعی نیستند اما به جزییات که وارد میشویم میبینیم همه آنها از همان رئالیسم اجتماعی بیرون آمدهاند.
بله و فکر میکنم علت اینکه مردم هم میبینند و این واقعیت را قبول میکنند این هست که میشناسنش، شاید روی پرده سینما تا حالا آن را ندیدن، اما وقتی فرضا از سینما فرهنگ یا یک سینمای دیگر بیرون میآیند خانهیی که میروند و وسیلهیی که سوار آن میشوند تمامش همین طوری است یعنی این نوع زندگی را توی فامیلشان دارند. مطمئن باشید آدمکشیها هم یواش یواش عین فیلمها میشود.(میخندد)
آقای کیمیایی قهرمان «حکم» کیه؟
(مکث طولانی)... قهرمان حکم بطور قطع محسن است.
یکی از مشکلات فیلمنامه «حکم» که نمیتوان آن را در فیلم نادیده گرفت این است که بعضی شخصیتهای شما در طول قصه فراموش میشوند و اصلا به حال خود رها میشوند، نمونه بارز آن هم شخصیت «سهند» با بازی بهرام رادان است که فراموش میشود.
شخصیت «سهند» فراموش نمیشود، بلکه مضمحل میشود. «سهند» یک آدمی است که با خودش فراموش شده. در واقع خودش با خودش فراموش شده، در نتیجه این آدم همین جور مدام میرود به سمت کم رنگ بودن. اتفاقا این فیلم «حکم» است که همهاش سعی میکند سهند را بیشتر ببیند و تلاش میکند که او را بیشتر ببیند. یعنی واقعا زحمت میکشد که او را ببیند، در حالی که این آدم، آدم فراموش شده خودش در خودش است، شیزوفرنیک است و بسیار هم حق دارد، آنقدر که خب دو سال پریشانی کشیده است، بعد از اینکه برای زنش دریا اون اتفاق میافتد این پریشانی را در تبعید میکشد. دیگر بر نمیگردد به تهران و همانجا توی شمال مانده و به دلیل اینکه حالا مدرک دارد و مهندس است توی یک شرکت ساختمانی استخدام شده. اما اون اگه بخواد زندگیشو تعریف بکنه هیچی نداره بگه، به قول معروف فراز نداره.
خب همین چیزی که شما خودتان اشاره کردید در مورد رئالیسم به این معنی است که در زندگی واقعی اتفاقاتی میافتد که شما وقتی میخواهید این اتفاق را در واقع دراماتیزه و سینمایی کنید باید هرس کنید، کم و زیاد کنید و آن را تبدیل به مدیوم سینمایی کنید. به دلیل همین قضیه است که میگویم شخصیت «سهند» در چارچوب قصه شما که آدمها خیلی نمایشی و خیلی دراماتیزه شده هستند یک جوری گل درشت است و توی ذوق میزند، در واقع شخصیتی نمایشی نیست، یعنی شخصیتی نیست که من تماشاگر به عنوان مخاطب فیلم دوست داشته باشم بدانم چه بر او گذشته و چه بر سرش خواهد آمد یا بخواهم به دنبال جایگاه او در قصه باشم، او هیچ انگیزهیی در من ایجاد نمیکند و در واقع همانطور که گفتم قسمتهای مربوط به این شخصیت چه در گذشتهاش و چه در زمان حال مثل یک بخشی میماند که انگار از خود فیلم مجزا است و با تماشاگر ارتباط برقرار نمیکند.
من فکر نمیکنم از فیلم مجزا باشد و عقیده دارم بهرام رادان هم خیلی خوب این نقش را بازی کرده است.
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست