جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
مینیاتورهای اورهان پاموک
اورهان پاموک، برندهٔ نوبل ادبی امسال، اهل استانبول، و زاده و برآمدهٔ این شهر است. او استانبول را شهری بزرگ، پیشرفته و رازآمیز میداند. نویسندهٔ پنجاه و چهار سالهٔ ترک، آفرینشگر آدمهایی است پیچیده و رعبآور که میتوانند«اجنهٔ» مردم وطنش را احضار کنند. مجلهٔ تایم نام پاموک را در زمرهٔ افرادی میداند که جهان ما را شکل دادهاند.
این قصهگوی وقایع هولآور، این مرد گنده و عصبی، تند و محکم سخن میگوید، عینک به چشم میزند و جهان را از دریچهٔ استانبول میبیند:«بیست و چهار سال است که من هفت روز هفته در اتاقم از ساعت ده صبح تا هفت شب بدون ناهار یک سره مشغولم و مینویسم.» او نوشتن را در بیست وسه سالگی آغاز کرده است، ویک سره و بیوقفه نوشته است. او هفت سال تمام در خانهاش معتکف شد و حاصل این اعتکاف، زندگی شگفت «جودت بیگ و پسرانش» است که روایتِ سه نسلِ یک خانواده را به دست میدهد؛ خانوادهای از محلهٔ اورهان پاموک. این کتاب برایش جایزهٔ«اورهان کمال» را به ارمغان آورد. اگر چه بعدها گفت:«نویسندههای پیش از من خود را رئالیست یا رئالیست سوسیالیست میدانند، اما نوشتههای من مدرن، پست مدرنِ تجربی، فرمالیستی و شهری است. در دههٔ هفتاد شاید سی نویسنده وجود داشتند که مثل یاشار کمال مینوشتند، از آن نسل فقط خود کمال باقی مانده که هنوز هم مینویسد. اما من با ادبیات مکتب گورکی سازگاری ندارم.»
دومین رمان پاموک که به فاصلهٔ اندکی ازرمان اول چاپ شد، برندهٔ جایزه شد، رمان«خانهٔ خاموش». خودش گفته است:«به من میگویند کتاب های تو از کتاب های دیگر مایه میگیرد و نه از واقعیت. بله، من به ذهنم بیشتر متکی هستم تا تجربیاتم.» واقعیت این است که آثار پاموک جامعتر ازآن چیزی است که واقعیت نامیده میشود.
کتاب سوم او که نامش«قلعهٔ سفید» است داستان دوستی و اصطکاک منافع یک برده(یک محقق ایتالیایی قرن هفده) و یک عالم عثمانی است. این کتاب به انگلیسی و دیگر زبانهای عمدهٔ جهان ترجمه شده است و برای پاموک شهرت جهانی به ارمغان آورده است. مترجم فرانسوی کتاب مونورآنداک، همسرِ ناظم حکمت، است و در معرفی پاموک به جهان اروپایی نقش موثری داشته است.
پاموک در بارهٔ آدمهای«قلعه سفید» گفته است:«آدمهای این کتاب نماد فرهنگ و تمدن خاصی هستند. آن ها تنها از خود دفاع می کنند و دیگر تمدنها را درک نمی کنند.» بعد از «قلعهٔ سفید» که نقطهٔ عطفی در آثارِ پاموک به شمار میآید، او به مدت سه سال استاد مدعوِ دانشگاه کلمبیا بود و در آنجا«کتاب سیاه» را نوشت، که زندگی حقوقدانی را توصیف می کند که در کوچه پس کوچههای استانبول در جستجوی همسر گمشدهٔ خویش است.
در ۱۹۹۰ ترجمهٔ فرانسوی این اثر جایزه ای را نصیب پاموک کرد و نام او را به عنوان نویسندهای آزمایشگرکه به گذشته و حال جان میبخشد، مطرح ساخت. او، چنانکه خودش گفته است، این کتاب را تحت تاثیر منطقالطیر عطار نوشته است. در سال۱۹۹۱ فیلم «چهره پنهان» که فیلمنامهٔ آن بر اساس یک صفحه از«کتاب سیاه» نوشته شده است، ساخته میشود و نام پاموک را بیش از پیش سر زبانها میاندازد. کتاب بعدی او«زندگی نو» در بارهٔ دانشجویان جوانی است که تحت تاثیر یک کتاب اسرارآمیز ماجراهایی را از سر میگذرانند.«این مشکل ترین کتابی است که نوشتهام.» این کتاب در سال ۱۹۹۴ پرفروشترین کتاب ترکیه شد.
بعد از آن رمان«نام من قرمزاست» را منتشر ساخت. مایهٔ این کتاب در بارهٔ نقاشی است، هنری که پاموک آرزو داشت در آن نامآور شود. خوانندگان در کنارِ حظِ وافری که از خواندن آن میبرند به یک کارشناس غیر حرفهای مینیاتور هم بدل میشوند.این رمان که به راز قتل پیچیدهای در قرن شانزده میپردازد و مثل نقاشیهای مینیاتور پیچیده ولی ظریف است برندهٔ جایزه ادبی دوبلین شد که بزرگترین جایزهٔ نقدی جهان است و بعد به عنوان برندهٔ بهترین رمان خارجی فرانسه و بهترین رمان خارجی ایتالیا برگزیده شد و ازطرف کتابخانهٔ کنگرهٔ امریکا جزو بیست و پنج رمان برگزیدهای شناخته شد که تا پایان قرن بیست ویکم نظر خوانندگان را خواهد گرفت.
این رمان داستان مینیاتوریستهای عثمانی و ایرانی شاگردان بهزاد است که در دربار عثمانی درهمان حال که به خلق آثار زیبای مینیاتور میپرداختند به آزار و کشتن یکدیگر دست میزنند. در این رمان راز سر به مهر قتلها با لحنی طنزآمیز و مانند داستانهای پلیسی معاصر فاش میشود. پاموک در نخستین بخش رمان نشان میدهد که در جهان داستان همه چیز ممکن است.«امر ممکن» برتر از «امرواقع» است، ومردهای در آن میتواند به حرف بیاید:«من حالا مردهام... این قاتل که این همه ازش نفرت دارم کیست؟... پشت مرگِ من توطئهای وحشتناک نهفته است.
توطئهای علیه دین ما، باورما و نگاه ما به جهان اطراف.» در مسیر حرف های او است که داستان اندک اندک روشنتر میشود. درمیان مینیاتوریستها مبارزهای جریان دارد. کسانی هستند که معیارها و ارزشهای کهن را به همان شکل میخواهند حفظ کنند و اندکی فاصله گرفتن از سنت و شکل سننتی را روا نمیدارند:« کسی که بخواهد آنچه را که میبیند به تصویر بکشد در خلقت شریک شده است.
برای همین تذهیبکار مومن آنچه را میبیند نقش نمی کند.» و مینیاتوریستهایی نیز هستند که به شرق، سنت و باورهای دینی خود بیاعتنا شدهاند و به غرب، رنسانس و کفر گرایش پیدا کردهاند و بر تصویرهایی که در آن انسان جنبهٔ خداگونه گرفته ابرام میورزند. همهٔ فصلهای این کتاب عنوانی دارند که روشن میکند چه کسی دارد حرف میزند:«من درختم» که در آن درختی از تنهایی شکوه میکند، نه یک درخت معمولی، یک درخت نقاشی.
کاربرد این شگرد، چند صدایی شگفتی ایجاد میکند که در آن از منظرهای گوناگون زندگی انسانی روایت میشود و به یاری نقش بازانِ گوناگون ما قادر میشویم داستان درداستان درداستانها را بپذیریم. این رمان هجده زاویهٔ دید و هجده راوی دارد- همچون رمان معروف«گوربه گور» فاکنر- و نمیتوان برای آن داستان مرکزی قایل شد و از لحاظ شکل و ساختار ممتازترین نوشتهٔ این نویسنده است.
در سال ۲۰۰۲ پاموک رمان «برف» را، که او آن را اولین و آخرین رمان سیاسی خود نامیده است، منتشر کرد. در پیشانی این کتاب این جملهٔ استاندال به چشم میخورد:«امور سیاسی در یک اثر ادبی شلیک یک تیردر میان یک کنسرت است. این کار امری ظالمانه است که چشمپوشی از آن غیر ممکن است. به این ترتیب، ناگزیر از صحبت کردن از موضوعات خیلی زشت خواهیم شد.» رمان«برف»جایزهٔ صلح اتحادیه ناشران آلمان را از آن خود کرد و با فروش بالایش نمایشگاه کتاب فرانکفورت را روسفید کرد.
در سال ۲۰۰۵ پاموک نشان لیاقت فرانسه را از آن خود کرد. از جمله برندههای قبلی این جایزه میلان کوندرا و امبرتواِکو بودهاند. ماجرای این کتاب در شهر کوچک و مرزی قارص میگذرد. راوی داستان، که به صورت دوم شخص است، تنشها و خشونتهای جاری میان سربازهای اسلام سیاسی و سیاستمداران عرفی را در جدال با ملیگراهای کرد و ترک روایت میکند. منتقدی گفته است:«برف رمانی است موحش و کمیک. مضحکهای سیاسی است که خواننده نمیتواند در آن جانب کسی را بگیرد؛ زیرا هویت یک فرد، یک ملت به همراه کشمکشهای موجود در کشور ترکیه، میان غربزدهها، اصحابِ سنت و شریعت پناهان درونمایه آن است.»
کتاب بعدی پاموک«سایر رنگها» حاوی مقالهها و نوشتههای خصوصی او است، و کتاب اخیرش«استانبول»که به سختی میتوان آن را از حیث نوع ادبی طبقهبندی کرد، خاطرات جوانی و نوجوانی نویسنده را روایت میکند. این کتاب حاوی عکسهایی از آلبوم شخصی نویسنده و نیز تصویرهایی است که مستشرقین از سرزمین ترکیه برداشتهاند. نقاشیهایی که غربیها و شرقیها از استانبول کشیدهاند نیز دراین کتاب دیده میشود.
کمتر پیش آمده است که پاموک در مسایل سیاسی جاری کشورش دخالت کند، مگر وقتی که به ضرورت نوشتن مقالاتی را در بارهٔ حقوق بشر وآزادی بیان آغاز کرد که انتشارشان در محافل مطبوعاتی و سیاسی ترکیه جنجال بزرگی برانگیخت.
خودش میگوید:«من فقط جرات کردم بگویم سی هزارکرد و یک ملیون ارمنی در ترکیه کشته شدهاند و هیچ کس جرات نکرده است در این باره چیزی به زبان بیاورد. بنابراین من این کار را میکنم.» این سخنان در ترکیه، که هنوز تابوهای سیاسی و قومی و نژادی بسیاری درآنجا وجود دارد، آشوب به پا کرد. به پاموک برچسب«خائن به وطن» زدند. کتابهایش را سوزاندند و او را آشکارا و به دفعات تهدید به مرگ کردند. یک دادستان متعصب محلی او را به«تحقیرهویت ملی» متهم کرد که مجازات آن در قانون کیفری ترکیه سه سال حبس است.
اما پارلمان اروپا، که ترکیه سالها است خواستار پیوستن به اتحادیه آن است، جریان حقوقی پاموک رابا حساسیت فراوان پیگیری کرد و انجمن پن کانادا بیانیهای در حمایت از او صادر کرد:«این که به او برچسب «تحقیر هویت ملی» زدهاند و به حبس محکوم شده است بسیار اسفناک است. این نمونهٔ تاسف بار سانسور عقاید و فقدان آزادی بیان در کشوری است که خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا است.»
خود پاموک در مقالهای در نشریهٔ معتبر نیویورکر نوشت:«من آنموقع مثل«کا» شخصیت رمان برف متوجه شدم که وقتی آدم مجبورمیشود برای بیان عقاید سیاسیش شهر محبوبش را ترک کند چه حس و حالی پیدا میکند... من اعتقاد دارم آنچه غرور یک ملت را جریحهدار میکند بحث در بارهٔ نقاط تاریک یک مملکت نیست، بلکه فقدان بحث در بارهٔ آن است که باعث جریحهدار شدن غرور یک ملت میشود. من در کشوری زندگی میکنم که مقاماتش از یک طرف ادعا میکنند که مردمش مهربانتر و دلسوزتر ازآن هستند که دست به قتلعام بزنند و از سوی دیگر گروههای سیاسی ناسیونالیست دائم مرا تهدید به مرگ میکنند.»
آنچه را که مقامات ترکیه در پی انکار آن هستند و پاموک برآن تاکید میورزد در مقالهٔ محمدعلی جمالزاده با عنوان«آنچه من از جنگ جهانی اول دیدم» آمده است:«ما از بغداد و حلب با ارابه و گاری به طرف استانبول رفتیم. از همان اولین روز سفرمان کلی ارمنی دیدیم. ارتش ترکیه را میدیدیم. ژاندارمهای سوارهٔ آن ارمنیهای پیاده را به سمت مرگ و نابودی هدایت میکردند... ژاندارمهای ترکیه صدها نفر از مرد و زن و بچههای ارمنی گریان را پیاده با ضربات شلاق و اسلحه به جلو هدایت میکردند... و آنها را مثل گله گاو با شلاق و اسلحه میزدند و به جلو میبردند.» این واقعیتی است که صدها شاهد عینی بر وقوع آن شهادت دادهاند واسناد بسیاری برآن گواهی میدهند. مادام که حقیقت در پردهٔ ابهام باشد و کسانی بخواهند بر روی این حقیقت پردهٔ ساتر بکشند فقط بغض و کینه و هو و جنجال میداندار معرکه خواهد بود.
پاموک به جز دو بار اقامت طولانی در ایالات متحده هیچگاه محله کودکی خودرا، در شمال محلهٔ شاخ طلا در استانبول، ترک نکرده است. او از این لحاظ به نجیب محفوظ، نویسنده اهل قاهره که اونیز برندهٔ جایزه ادبی نوبل شد و بیش ازصد کتاب و فیلمنامه در بارهٔ شهر قاهره و مسقط الراسش نوشته است و بخش عمدهٔ زندگیاش را تا لحظه مرگ در همان محلهٔ زادبومی گذراند، شباهت دارد.
آدمهای داستانی پاموک در خدمت یک آرمان واحد نیستند، آنها برای آرمانهای متعددی زندگی میکنند و میجنگند. پاموک بی هیچ جهتگیری خاصی خوانندهاش را به درونِ ذهنِ یک کمونیست سابق(که ملیگرای امروز شده)، یک عضو پ.ک.ک. و یا یک شریعت پناه متعصب میبرد و او را با همهٔ کسانی که در متن و حاشیهٔ ترکیهٔ امروز ساکن هستند آشنا میسازد. پاموک ترکیه مخلوق خودش را تصویر میکند- همانگونه که شهرزاد قصهگو بغداد را میسازد و خلف داستانپرداز مدرن او جویس، شهر دوبلین را بازمیسازد- در واقع ما ترکیه را میخوانیم، البته از منظر نویسنده. او از ترکیه سطح مقطعی به دست میدهد که در آن چکیدهٔ چند قرن تاریخ و چند سده تبادل فرهنگی پیش چشم ما جان میگیرد. آدمهای داستانی او حساس و متغیر و چند وجهی هستند و به صراحت نمیتوان در بارهٔ آنها حکم کرد. به گفتهٔ خودش او به جهان خارج از ترکیه با چشم یک ترکِ اهل استانبول مینگرد.
اگرچه پارهای از همشهریهای تنگچشم و حسدورز پاموک قدر او را نشناختند و در زمان اعلام جایزه نه فقط شادی خود را اعلام نکردند، بلکه همراه با حاکمان فعلی ترکیه، که پاموک در یکی از آخرین مصاحبههایش آنها را دیکتاتور خوانده است از این فرزند ناخلف ابراز خشنودی نکردهاند. با این همه تودههای مردم، به ویژه تحصیلکردهها و اهل فرهنگ در ترکیه، حتی کسانی که موافق سبک و سیاق نویسندگی پاموک نیستند، نظیر یاشارکمال، شادمانه به او تبریک گفتند؛ زیرا اهدای جایزه به او را فخر فرهنگ خود میدانند. حقیقتاً این جایزه تبریک هم دارد، مانیز به نوبت خود به او شاد باش میگوییم. این جایزه مبارکش باد.
فریبا حاجدایی
منبع : پایگاه اطلاعرسانی دیباچه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب رئیس جمهور رئیسی دولت سیزدهم دولت توماج صالحی سریلانکا سیدابراهیم رئیسی پاکستان کارگران مجلس شورای اسلامی
کنکور تهران سیل آتش سوزی هواشناسی سازمان سنجش پلیس زنان سلامت شهرداری تهران اصفهان فراجا
قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار بازار خودرو مسکن قیمت دلار ارز بانک مرکزی ایران خودرو تورم قیمت
موسیقی رهبر انقلاب خانواده فیلم تلویزیون ترانه علیدوستی سینمای ایران مهران مدیری بازیگر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
غزه آمریکا اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین روسیه حماس اوکراین طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا ترکیه
پرسپولیس فوتبال استقلال بازی جام حذفی سردار آزمون بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال تراکتور
هوش مصنوعی ناسا رونمایی بنیاد ملی نخبگان گوگل تیک تاک فیلترینگ
دندانپزشکی مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه