جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا
دین از نگاه دورکیم
![دین از نگاه دورکیم](/mag/i/2/sdd24.jpg)
● مقدمه
دورکیم در کتاب صورتهای ابتدایی حیات مذهبی اعلام داشت که مقصودش شناخت ابتدایی و سادهترین دینی است که تاکنون شناختهایم. دورکیم همچنین روشهای بررسیاش را مشخص کرد و از نظریات مذهبی روزگارش، بهویژه تفکری که دین را پدیدهای ساختگی و موهوم معرفی میکرد، به شدت انتقاد کرد. او میپرسد که اگر دین یک خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طی قرون و اعصار چیست؟ ما باید ادیان را با ماهیتی نمادین در نظر آوریم تا به کنه آنها دست یابیم. به گفته دورکیم اگر این کار را انجام دهیم، درخواهیم یافت که هیچ دینی ساختگی و عاری از حقیقت نیست. حتی ابتداییترین دین بیانگر نوعی حقیقت است؛ هرچند این حقیقت درست همان چیزی نباشد که باوردارندگانش تصور میکنند. دورکیم امیدوار بود در بررسی ساده و ابتدایی دین، پایدارترین و اساسیترین ویژگیهای آن را بیابد؛ زیرا در صورتهای تحولیافته و پیچیده دین، روابط بین واقعیتها را نمیتوان پیدا کرد و خصوصا صورتهای مذهبی این واقعیتها گم میشود. به اعتقاد دورکیم از آنجا که دین یک پدیده اجتماعی است، پس مقولات بنیادی اندیشه بشری نیز باید از جامعه سرچشمه گرفته باشد.
او همچنین یادآور میشود که انسانها نیز بهرهای از تقدس دارند. آنها به عنوان اعضای کِلان [clan] دارنده توتم مقدس هستند و کسانی که خودشان را از تبار یک توتم مقدس میدانند، خودشان را نیز مقدس مییابند؛ زیرا نوعی نظام طبقهبندی توتمی وجود دارد که هر کلان با طیفی از پدیدههای طبیعی پیوند یافته و همه چیزها نیز ضمن اتصال با یک توتم کِلان، بهرهای از تقدس میبرند. به زعم دورکیم، از آنجا که این نظام طبقهبندی توتمی، الگویی از سازمان اجتماعی است، سازمان اجتماعی کلان را باید قوه مولد مقولات بنیادین اندیشه دانست.
دورکیم این تقدس مشترک را به دلیل وجود ریشهای مشترک بین توتمها میداند که «مانا» نامیده میشود. مانا نیرویی بالقوه و کاملا غیرشخصی و بینام و نشان است که پیوند مشترک تمام توتمهاست. در واقع توتم به جای دو چیز مینشیند: یکی همین نیروی شخصی و انتزاعی و یا اصل توتمی و دیگری کِلان. دورکیم از این مطلب نتیجه میگیرد که خدا و جامعه یکی هستند؛ زیرا یک توتم در زمانی واحد هم نماد خدا و هم نماد جامعه است. خدای کلان و اصل توتمی چیز دیگری جز خود کلان نیستند که در تخیل بشر به صورت مرئی حیوان یا گیاه توتمی تشخص مییابد و بازنموده میشود.
دورکیم جامعه را واقعیتی فی نفسه و تابع قوانین و نیازها و مقتضیات خاص خود میداند. او همیشه جامعه را بر فرد و هر چیز دیگری اولی میداند و آن را ماهیتا حائز شرایطی میداند که طی آن فرد را بدون توجه به علایقش در خدمت میگیرد و فرد هر لحظه ناچار به تسلیم در برابر قواعد ذهنی و رفتاریای است که نه آنها را ساخته و نه به راستی مورد علاقه است؛ علایقی که گاه با اساسیترین گرایشها و غرایز او تعارض دارند. اما دورکیم این چیرگی جامعه بر افراد را بیشتر مبتنی بر اقتدار اخلاقی میداند تا فشارهای مادی و فیزیکی؛ از این جهت وی فرامین جامعه را پایه اخلاق میداند. اخلاق محصول جامعه و همه کسانی است که احکام جاری در آن را تأیید میکنند. در واقع افراد گوش به فرمان احکام افراد نیستند؛ بلکه مطیع امیال و فرامین جمعاند؛ لذا اخلاقی بودن کنشها محصول گردننهادگی جمعی است. دین هم چنین وضعیتی دارد. به نظر دورکیم، دین چیزی جز نیروی جامعه بر افراد نیست. دین نظامی فکری است که افراد، جامعه را به وسیله آن به خودشان باز مینمایند و روابط مبهم و در ضمن صمیمانهشان را با جامعه، از این طریق بیان میکنند؛ بنابراین دین نه یک توهم است و نه یک چیز اساسا ساختگی؛ بلکه واقعیتی است محصول جامعه.
اما دین از دیدگاه دورکیم نیز همانند نظر رابرتسون اسمیت فقط نظامی از باورداشتها و مفاهیم نیست؛ زیرا دین نظامی کنش و در برگیرنده مناسک عملی نیز است. در واقع، این مناسک و مراسم مذهبی هستند که شور و شوق ایجاد میکنند و احساسات مذهبی را تقویت و تجدید میکنند. همچنین حس وابستگی به یک قدرت خارجی روحانی و اخلاقی را که در واقع همان جامعه است تشدید میکنند و موجبات حفظ و تحکیم همبستگی و انسجام اجتماعی را فراهم میآورند. از سوی دیگر، احساس عمیق سرخوشی و بهروزیای که حاصل انجام مناسک دینی است، تصوری از تحقق حقیقی اغراض مناسک را در نظر شرکتکنندگان مراسم پدید میآورد که اتفاقا کاملا مجازی و غیرواقعی است؛ مناسکی که طبق پیشفرض باید وضعیت خوشایندی را به ارمغان میآورد، یا از وقوع وضعیتی ناخوشایند جلوگیری میکرد. به زعم دورکیم، آنچه شرکتکنندگان گمان میکنند اتفاق میافتد، در حقیقت اتفاق نمیافتد. از این دیدگاه، توجیه عملکردهای راستین مذهبی را نه در اهداف آشکار ادیان، که در صورتهای نامرئی و ذهنی انسانها باید جست. تبیین کارکردگرایانه مناسک و مذهب، دورکیم را از جهتی به مارکس شبیه میسازد؛ با این تفاوت که اولی دین را به مفهوم شیرازه اجتماعی در نظر میگیرد؛ در حالیکه دومی از آن به عنوان تریاک اجتماعی یاد میکند.
● انتقادات
بر تبیین دینی دورکیم اشکالات متعددی گرفته شده است که به طور کلی به سه دسته اصلی تقسیم میشوند:
الف) اشکالات روششناختی:
اول اینکه او سراسر بررسیاش را بر رشته محدودی از دادههای مربوط به تعدادی از قبایل بومی استرالیا استوار ساخته بود. به نظر دورکیم کافی بود تنها یک دین به دقت مورد بررسی قرار گیرد تا ماهیت اساسی دین به طور کلی شناخته شود. مسأله این است که نمیتوان جوهر دین به معنای خاص را به جوهر دین به معنای عام تعمیم داد. برای تعیین ماهیت عمومی دین، بررسی طیف گستردهای از ادیان بشری ضرورت دارد که دورکیم انجامش نداد.
دوم اینکه ادعای دورکیم مبنی بر ظهور سادهترین صورت دین در جوامع بسیار ساده از جهت تحول فنآورانه قابل تردید است؛ زیرا از ساده بودن سطح فنآوری یک جامعه چنین برنمیآید که چیزهای دیگر مانند نظامهای مذهبی و نمادین آن نیز ضرورتا ساده و غیرکامل باشند. به هر روی، اصطلاح «ساده» را نمیتوان با اصطلاحات «اساسی» یا «بنیادی» یکی دانست. این مطلب با این واقعیت نیز تأیید میشود که نظامهای مذهبی و نمادین جوامع شکارگر و گردآورندهای چون جوامع بومیان استرالیا، از جهت درجه تکمیل و پیچیدگی با یکدیگر تفاوت نمایانی دارند. قضیه به این صورت نیست که همه این جوامع ساختارهای کِلانی یا توتمیسم دارند و همچنین میان توتمیسم و ساختار کِلان همبستگی وجود ندارد؛ بلکه مسأله در ایجاد رابطهای همیشگی و لایتغیر میان عواملی چون سادگی و پیچیدگی یا ساختارهای کلانی ویژه است.
ب) اشکالات مردمنگارانه و تجربی:
۱) هیچ مدرکی دال بر این وجود ندارد که توتمیسم به همانسان که دورکیم تصور میکرد، پدید آمده باشد و سرچشمه نهایی دینهای دیگر نیز همین توتمیسم باشد.
۲) تمایز میان امور مقدس و نامقدس در مورد بسیاری از نظامهای اعتقادی مصداق ندارد.
ج) اشکالات نظری و تئوریک:
این بخش، مهمترین و وسیعترین حملات را متوجه دورکیممیکند:
▪ کشف این نکته که میان دین و جامعه پیوند نزدیکی وجود دارد، چندان شگفتآور نیست؛ اما آنچه در نظریه دورکیم جای بحث دارد، این است که او گامی فراتر میگذارد و موضوع دین را که همان ربانیّت است، عین جامعه میداند. آیا از مقایسه شباهتهای مفاهیم مذهبی و ماهیت اجتماعی دین میتوان به این نتیجه رسید که دین چیزی نیست مگر بازنمود نمادین جامعه؟ زیرا دورکیم تنها آن جنبههایی از ویژگیهای جامعه و ربّانیت را که با نظریهاش تطابق دارند، بر میگزیند. از این تقارن چنین برنمیآید که جامعه سرچشمه مفاهیم مذهبی و یا محرک قضیه مذهبی است.
▪ در مورد نیرو و فشاری که از سوی جامعه اعمال شده و به زعم دورکیم، «اخلاق» نامیده میشود و کنشهای ما را تنظیم و هدایت میکند باید گفت اگر فشار اجتماعی میتواند کنشهای قهرمانی را برانگیزد، پس توان برانگیختن کنشهای بیرحمانه را نیز دارد. مفهوم اخلاق دورکیم، مفهوم شگفتانگیزی به نظر میرسد. بر مبنای بیشتر معیارهای اخلاقی، هیجان دستهجمعی تضمینکننده رفتار اخلاقی نیست. وانگهی آیا این حقیقت ندارد که قهرمانان بزرگ اخلاقی تاریخ، درست همان کسانیاند که در برابر اکثریت و یا صاحبان قدرت و اقتدار ایستادگی کرده و رنج آن را نیز چشیدهاند؟
▪ پیدایش جنبشهای فرقهای و تکثر و گوناگونی مذهبی در یک جامعه، قضیهای است که نظریه دورکیم بیشترین دشواری را در برخورد با آن دارد. همچنین تفاوتهای مذهبی غالبا به تنش و کشمکش میانجامد؛ واقعیتی که پایه تبیین کارکردگرایانه دورکیم از دین را سست میسازد.
▪ نظریه دورکیم در قبال جهانگرایی دینی هیچ سخنی نمیگوید و از کنار آن به تسامح میگذرد؛ در حالیکه یکی از مهمترین جنبههای سنتهای بزرگ دینی، همین بعد جهانی مذهب است که از تعلقات گروهی فراتر میرود و بشریت را مخاطب قرار میدهد.
▪ پیامد دیگر نادیده گرفتن اهمیت صورتهای خاصی که مناسک به خود میگیرند، این است که برای تبیین صورتهای خاص مناسک، هیچگونه مبنای واقعی برای دورکیم باقی نماند. اگر آنچه که مردم انجام میدهند واقعا اهمیتی نداشته باشد، پس از چه طریق میتوان اعمال آنها را تبیین کرد؟ آنها چرا این کار را انجام میدهند و کار دیگری انجام نمیدهند؟ در اینجا نیز دورکیم سخن نمیگوید. برحسب پیشفرض، اگرچه خاستگاههای مناسک به صورت نظمی اجتماعی، اشتراک در منافع و یا سنتهای جامعه تبیین میگردند و مناسک برای تداوم و ثبات جامعه ضروری تشخیص داده میشوند، اما بدون وجود یک نوع نظم اجتماعی پیشینی، هیچگونه منسکی نمیتواند به وجود بیاید. اشکال اینجاست که نظم اجتماعی (بنا به پیشفرض دورکیم) موجد مناسک میشود و نظام مذهبی هم بر انسجام همین نظم اجتماعی صحه میگذارد؛ اما اینها چگونگی تکوین نظام مذهبی و مناسکی را تبیین نمیکنند؛ زیرا از صرف وجود نظم نمیتوان به اتحاد و همبستگی جوامع دست یافت. در کار دورکیم از این نوع تناقضات منطقی بسیار دیده میشود. مثال دیگر آن را در تبیین او از خاستگاه آرمانهای مذهبی و اخلاقی و مفاهیم بنیادین اندیشه نیز میتوان دید.
▪ آنچه دورکیم در کتاب صورتهای ابتدایی گفته، با آنچه در قواعد روش جامعهشناختی بیان داشته متعارض است؛ چراکه در اثر دوم، در احتمال سرچشمه گرفتن واقعیتهای اجتماعی از منابع روانشناختی تردید میکند. به نظر او دین بیشتر یک واقعیت اجتماعی است؛ اما آن را بر پایه «روانشناسی تودهای» یا «هیستری تودهای» قرار میدهد. این کار تنها کمی بهتر از آن است که دین را سرچشمه گرفته از توهم، خیال واهی و خطا بدانیم؛ یعنی همان تصوری که خود دورکیم آن را رد کرده بود.
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست