پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


می خواهم موسیقی ایرانی را نجات دهم


می خواهم موسیقی ایرانی را نجات دهم
خیلی زود پس از خروج محسن نامجو، ستاره جنجالی موسیقی ایرانی، از کشور و در حالی که وی مشغول رتق و فتق کارهای خود برای اقامت و تحصیل در هلند است، چاپ مقاله یی در خصوص وی در روزنامه نیویورک تایمز به همراه عکسی که نیوشا توکلیان از کمپانی پلاریس گرفته است در روز شنبه اول سپتامبر، باعث شد که اگر تا دیروز فقط در وبلاگ های ایرانی بود که نامی از محسن نامجو می دیدیم، از امروز نام و آهنگ های او را در بسیاری از سایت های خارجی هم مشاهده کنیم. سایت هایی که غالباً از شنیدن کارهای وی متحیر شده اند هر چند که یک دهم ما ایرانی ها نیز قدرت فهم آثار وی را ندارند. چرا که حقیقتاً تشخیص مرجع صدای پردرد او و ترانه های اجتماعی اش برای یک غیرایرانی اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار است.
به هر رو مهم آن است که وی دیگر یک نام داخلی نیست چرا که چاپ یک مطلب در روزنامه یی به تاثیرگذاری و اهمیت نیویورک تایمز (هر چند اگر مقاله دقیق نباشد) می تواند بسیاری از موانع جلوی پای هر کسی را بردارد. و به نظر نگارنده نامجو به حقش رسیده است، انگار که ذکاوت و رندی محسن خان نامجو بالاخره بی نتیجه نماند و کسانی در اقصی نقاط جهان بودند تا وی را ببینند و هر چند نه چندان کامل، ولی درکش کنند و فرصت ابراز وجود بیشتری به او بدهند.
قطعاً کارهایی را که نامجو از این به بعد خواهد کرد، باید با نگاه دیگری بررسی کرد. او از خاستگاه موسیقی زیرزمینی اش جدا شده و به جایی رفته است که نه میدان ونکی دارد و نه سه راه آذری، اما امکان ارائه کارهای جدید و نوآوری در موسیقی همواره برای او وجود دارد. باید منتظر ماند و دید که این ستاره خلاق و محبوب در ادامه فعالیتش چه خط مشی یی را برای خود انتخاب می کند. در ادامه نگاهی کوتاه خواهم داشت به مقاله مذکور نوشته «نازیلا فتحی».
او سه تار می نوازد و استاد شعر و ادبیات کلاسیک ایرانی است. محسن نامجو امروزه به عنوان جنجالی ترین چهره موسیقی ایرانی شناخته شده است. کسی که صدای ساز و صدایی که با آن آواز می خواند را ناگهان قطع می کند و به نوعی با آنها بازی می کند. تا جایی که بعضی او را یک نابغه نامیده اند و به او لقب باب دیلن ایران را داده اند. درباره او می گویند که اشعار هزلی وی به بهترین وجه شرایط امروز جوانان ایرانی را بازگو می کند. منتقدان وی می گویند که او با گرفتن جانمایه موسیقی کلاسیک ایرانی و تلفیق با بعضی سبک های موسیقی غربی نظیر جز، بلوز و راک کار خود را عرضه می کند.
آقای نامجو، ۳۱ ساله، خواننده، آهنگساز و موسیقیدان است، هر چند که اغلب هوادارانش معتقدند که او یک مجری (performer) بزرگ است.
«من می خواهم موسیقی ایرانی را نجات دهم.» او در یکی از مصاحبه هایش در یکی از استودیو های تهران اینگونه می گوید و سپس ادامه می دهد؛ «این موسیقی متعلق به زمان حال نیست و نمی تواند جوانان را راضی کند. در حقیقت موسیقی ایرانی نزدیکی های زیادی با دیگر سبک ها دارد که با کمی هوشیاری می توان آن را با دیگر سبک ها تلفیق کرد.» تلفیق موسیقی ایرانی و غربی که او آن را ایجاد کرده، باعث اعتراض بسیاری از سنت گراها شده است، در حالی که این موسیقی برای بسیاری از طرفداران او که غالباً جوانان تحصیلکرده هستند جذاب و هیجان انگیز است.
به گفته یکی از طرفداران وی متن ترانه های آقای نامجو جایگاه بسیار مهمی در موسیقی وی دارد. او از شعرهای شاعران بزرگ کلاسیک ایران در قرون ۱۳ و ۱۴ میلادی مانند مولوی (البته مطابق معمول در مقاله از کلمه «رومی» استفاده شده است) و حافظ که سرشار از دلالت های ضمنی در خصوص مفاهیم عاشقانه است استفاده می کند. وی همچنین با تسلط چشمگیری که بر ادبیات فارسی دارد می تواند شعرهایی در فرمی قابل قبول و معانی چندلایه برای کارهایش بسراید.
مهسا وحدت (خواننده ۳۳ ساله) می گوید؛ «اولین باری که به موسیقی وی گوش کردم، برایم بسیار غیرمترقبه بود، در ابتدا خنده ام گرفت و در انتها گریه. ترانه ها و موسیقی وی بازنمایی شرایطی است که هم نسلان من در آن زیسته اند.»
او در یکی از آهنگ های معروفش غآهنگ جبر، همان آهنگی که در تیتراژ پایانی فیلم مستند «تهران انار ندارد» نیز استفاده شده است و یکی از آهنگ هایی است که موجب محبوبیت نامجو شدف می خواند؛ «یک روز از خواب پا می شی می بینی رفتی به باد / هیچ کس دور و ورت نیست، همه را بردی ز یاد / چند تا موی دیگت سفید شد ای مرد بی اساس / جشن تولد تو باز مجلس عزاست» و پس از نواختن یک ملودی عجیب غربی با صدایی آرام تر می خواند؛ «اینکه زاده آسیایی و می گن جبر جغرافیایی / اینکه لنگ در هوایی، صبحونت شده سیگار و چایی.»
اتابک علیاسی موسیقیدان و استاد موسیقی دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران می گوید که در کارهای نامجو اعتراض و هجو وجود دارد؛ «ضمن آنکه کارهای او بسیار ایرانی است؛ چرا که پیوسته به چیزهایی اشاره می کند که مختص زندگی در ایران است.»
آقای نامجو در شهر کوچکی حوالی مشهد به دنیا آمده و از زمانی که ۱۲ سال داشت شروع به آموختن موسیقی کلاسیک ایرانی کرد.
به گفته خودش وقتی که بزرگتر شد به موسیقی غربی نیز علاقه مند شد و کارهای اریک کلپتن، جیم موریسون و خواننده پاپ ایرلندی، کریس د برگ، برای او بسیار جذاب بود. او فلسفه و ادبیات فارسی می خواند و کم کم شوخی و بعضاً هجو بسیاری از شعرهای مدرن ایرانی را ادامه داد، به طوری که وی غالباً بر روی آواشناسی اشعار کار می کرد و مثلاً تاکید را از آواهای مختلف جا به جا می کرد. اما آن چیزی که بیش از همه نگاه وی را تغییر داد، به گفته خودش تجربه تئاتر بود. زمانی که وی در سال ۱۹۹۴ در دانشگاه هنر پذیرفته شد، باید تا یک سال برای شروع کلاس ها منتظر می ماند.
لذا تصمیم می گیرد که زمان خود را با مطالعه در تئاتر سپری کند. نامجو می گوید؛ «سازهای موسیقی یک مدیوم برای نواختن موسیقی توسط یک موسیقیدان است. بنابراین صدای یک خواننده هم شبیه یک مدیوم برای خواندن است اما هنگامی که من تئاتر خواندم، فرصتی یافتم تا با مخاطب ارتباط برقرار کنم، و این زمانی بود که شعرهای من تغییر کردند.» به گفته مدیر برنامه های محسن نامجو ۶/۱ میلیون نفر تا به حال از طریق سایت یوتیوب به موسیقی نامجو گوش کرده اند. اگر می خواهید در یک طرف موسیقی ایرانی داشته باشید و در طرف دیگر موسیقی غربی به کارهای نامجو گوش دهید. هر چند که به گفته رضا اسماعیلی نیا مدیر یک گالری هنری در تهران «موسیقی نامجو شبیه نوعی کاریکاتور و فانتزی بین این دو است» اما بسیاری نیز با نظر اسماعیلی نیا مخالفند.
علیرضا سمیع آذر مدیر اسبق موزه هنرهای معاصر تهران می گوید؛ «فکر می کنم که او برای من نماد یک هنرمند شجاع است که پنجره یی را به سوی ساخت خلاقانه آثار جدید گشوده است و به خوبی توانسته از محدودیت های آنچه در گذشته بوده، رهایی یابد... سهم او در موسیقی ما بسیار قابل توجه است.» اما نامجو در خصوص آینده خود نظرات دیگری دارد. او هدف خود را تحصیل موسیقی در خارج از کشور بیان کرده است و می گوید؛ «می خواهم با موسیقی غربی بیشتر آشنا شده و آن را به چالش بکشم... من در اینجا بسیار ساده پذیرفته شدم.»
هر چند چاپ شدن چنین مقالاتی در نشریات معتبر غربی همواره چه برای خود هنرمند و چه برای مخاطبانشان بسیار حائز اهمیت است، اما از یک نکته نیز نباید غافل شد و آنکه غالباً موارد بسیار غیردقیق هم در این مقالات ذکر می شود، حال آنکه نگارنده این مقاله ایرانی است و امکان مصاحبه و جمع آوری اطلاعات را به خوبی داشته و می توانسته با معانی آهنگ ها ارتباط برقرار کند. به عنوان مثال در این مقاله خانم فتحی از تیتر بسیار مهمی استفاده کرده اند که قطعاً بسیاری از خوانندگان غربی را که حتی چندان آشنایی با کشور ایران ندارند جذب خواهد کرد، چرا که باب دیلن یک اسطوره و ستاره طراز اول موسیقی در تمام دنیا است. اما خانم فتحی صرفاً به ذکر این نکته که بعضی از هواداران به او لقب باب دیلن ایران را داده اند اکتفا کرده و از هر گونه جست وجوی شباهت ها (در صورت صرف وقت می توان مواردی هم پیدا کرد، هر چند که کار نامجو چندان احتیاجی به این معرفی ها ندارد و به اندازه کافی هویت مستقل دارد) بین این دو خودداری کرده است.
جالب آنجاست که تا به حال اینگونه مقالات باعث مجادلات زیادی در ایران نیز شده است. مثلاً همین چند وقت پیش خبرگزاری فارس به نقل از هفته نامه لس آنجلس ویکلی در خصوص کنسرت های اخیر شهرام ناظری در امریکا نوشت؛ «شهرام ناظری با اندکی مبالغه در ایران به عنوان بلبل فارسی و پاواروتی ایران معروف است. اما اجرایی که هفته قبل در سالن دیزنی برگزار شد، نشان داد که این القاب نمی تواند قدرت و قوتی را که در صدای اوست به خوبی وصف کند.» در همین راستا «حافظ ناظری» در گفت وگو با فارس در خصوص این گزارش گفت که «بازتاب های این گزارش در اینجا بسیار زیاد بوده است چون هیچ کس باور نمی کند که نشریه معتبری چون لس آنجلس ویکلی «شهرام ناظری» را بالاتر از پاواروتی بداند.»
آنچه پیداست تنها یک مقایسه کاملاً غیردقیق و نپخته است و بس که بحث بر سر محک آن از حوصله این مقاله خارج است. حال آنکه از ورای همه این نقدها است که نیاز گفت وگو و نقد صحیح و علمی توسط متخصصان داخلی و آشنایان به فرهنگ ملی و تاریخی بیش از هر چیز احساس می شود. نقد محسن نامجو تا زمانی که در ایران بود از یک طرف همراه با یک سری هیجانات زودگذر بود و از طرف دیگر همراه با محدودیت ها. امید است تا با گذر زمان فرصت نقد های بهتری از کارهای او فراهم شود.
کامران معتمدی
منبع : روزنامه اعتماد