سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


آگاممنونیزم معترض و عصبی


آگاممنونیزم معترض و عصبی
● نگاهی به نمایش آگاممنونیزم، به کارگردانی محمد میرعلی اکبری
ایفی ژن در جایی از نمایشنامه که همه چیز از هم فرو می پاشد مونولوگی شاهکار دارد. بیانیه ای می خواند تاثیرگذار؛ ماییم. متولدین نسل پنجاه. سرخورده و ناامید. گرسنه و ناتوان. با کوله بار سنگینی از عقده، در این راه بیکران بی مقصد، در حرکتیم.
نه ازلی داشتیم نه ابدی. نه آسمانی نه زمینی. چون چوب دوسر از اینجا رانده و از آنجا مانده ایم. ده سال است که سوخته ایم. صد سال است که تحقیر شده ایم، هزار سال است که وا رفته ایم. می بینم. شما را می بینم. با ذره بین های بزرگتان ما را نظاره می کنید تا علل سوختگی را بررسی کنید ولی در اشتباهید. کبریت و بنزینی در کار نیست. جیوه است که زندگی ما را مذاب کرده. آتشفشان مان خاموش است. ستاره دنباله داری در طالع مان نمی درخشد. سخت در گل مانده ایم. و هوار می کشیم از سوزش. پماد نیاوردید.
بر ما سلام نکنید و بی خداحافظی تنهای مان گذارید در این خلاء لایتناهی. می روم. معلق ام. به بی انتها می روم. سقوط می کنم. زمین نمی خورم. کاش به سنگی، صخره ای، گداخته ای برخورد کنم تا نابود گردم. تمام ما را در انباری جمع کنید مثل میکروب طاعون بسوزانید که ما مثل طاعون ویرانگریم. خدایان را سپاس نگوییم. با جنگ سر سازگاری نداریم. بر شاه تعظیم نمی کنیم. مریض و پریشان خاطر در بستر مرگ تا آخرین رمق خون سرفه می کنیم.
آگاممنون فاتح تروا بود، فانتزی ترین جنگ تمام تاریخ. جنگی که داستان بود اما از معروف ترین جنگ های تاریخ شد. این داستان هومر مایه نمایشنامه نویسان یونان باستان شد و در جشن های دیونوسوسی اجرا شد. در این زمانه اجرای چنین نمایشنامه ای، آن هم در ایران و با این اوضاع و احوال تئاتری تقریباً کار بیهوده ای است. اما چاره کار چیست؟
اینکه بخواهیم چنین داستان عظیمی را دوباره به صحنه ببریم باید از چه راهی وارد شویم. راه از گذشته ای نه چندان دور هموار شده است. در همین سال های اخیر اجراهای فراوانی را شاهد بوده ایم که متن کلاسیکی همچون آگاممنون یا آنتی گونه را روی صحنه برده اند یا حتی الکتر، دست به بدعت گذاری زده اند.
بسیاری از اجراها عیناً و با اندکی دخل و تصرف متن را با شیوه ای مدرن اجرا کرده اند، بهترین نمونه که شاید خیلی از تئاتری ها حداقل عکس هایش را دیده اند؛ اجرای آژاکس به کارگردانی پیتر سلرز (نه آن بازیگر اسطوره ای که یک کارگردان مطرح تئاتر انگلستان) است. آن اجرا بعدتر به عنوان یک کپی تقریباً بد توسط آرش دادگر به روی صحنه رفت. محمد میرعلی اکبری اما در اجرای اخیر خود، «آگاممنونیزم» راه متفاوتی را طی کرده است.
سیری که هم در شکل اجرایی متفاوت است و هم در نوع نگارش از مسیر اقتباس. این اثر اقتباسی است از داستان زندگی آگاممنون که به شکلی مدرن و امروزی اجرا شده است. این اما سنت کار میرعلی اکبری است که در چندین نمایش به روی صحنه رفته اش به ثبات رسیده از «رومئو و ژولیت» تا «آیاس»، «زرتشت»، «آرتیگوشه» و حتی هملت ماشینی که از هانیر مولر اجرا کرد. تمام این آثار براساس داستان ها یا نمایشنامه های کلاسیک و معتبر اقتباس شده است. اما با نگاه امروزی و مهم تر از آن نگاهی که شخص مولف به این داستان ها دارد در آگاممنونیزم نیز میرعلی اکبری به راه خود ادامه داده است.
این بار اما «آگاممنون» موضوع میرعلی اکبری است. از داستان اصلی ۵ آدم گزینش شده اند. آدم هایی به نمایشنامه جدید آمده اند که میرعلی اکبری به آنها علاقه دارد، آدم هایی که نه تنها در این اثر که در کارهای قبلی هم دیده شده اند، آدم هایی که گهگاه شبیه به هم هستند. منتها از فیلتر ذهن معترض و عصبانی میرعلی اکبری عبور کرده اند. «آگاممنونیزم» نیز از این قاعده مستثنی نیست، آدم هایی حضور دارند که می توان رد آنها را در آثار قبلی نویسنده گرفت. متن ایده ای جسورانه دارد و نگاهی متفاوت و معترض به جنگ.
داستان در کاخ آگاممنون می گذرد؛ آنگاهی که او در جنگ ترواست، کلیتمنستر و اجسیت کاخ که نقشه قتل پادشاه را می کشند. اما آگاممنون این نمایشنامه نماد تمام دیکتاتورهایی است که در طول تاریخ از آنها شنیده ایم. این تمثیل و نماد به شیوه ای متفاوت روایت شده است. آگاممنون این نمایشنامه جیوه ای است.
شبیه به «کایل ریز» یا همان مرد جیوه ای در فیلم ترمیناتور. نمی دانم چرا یاد این داستان افتادم. شاید به خاطر شنیدن نام جیوه یا اینکه آگاممنون یک مرد جیوه ای است. هربار که آگاممنون در این اجرا کشته می شود در هیئتی جدید به وجود می آید. در شکل هیولایی تر. درست در شکل افسانه ای خودش؛ هربار هیولا کشته شود بار دیگر در هیئتی هیولایی تر متولد می شود و از بین بردن آن سخت تر و مهیب تر.
به هر صورت «آگاممنونیزم» از منظر متن ایده های جذابی دارد، همراه با پرداخت مناسب و دیالوگ هایی قدرتمند که با زبانی متناسب و متفاوت در کنار هم قرار گرفته اند. اما «آگاممنونیزم» در شکل اجرایی اش آن چنان که باید البته در قیاس با شأن نمایشنامه جذاب نیست.
اجرا قصد دارد مدرن بودن خود را به رخ بکشد اما عناصر اجرایی کارگردان را یاری نمی کنند. طراحی صحنه تا حدودی در قواره اجرا نیست و دور از ایده های اجرایی. طراحی چنان متفاوت است و آشفته که تا حدودی زیبایی را از صحنه گرفته است.
سالن خانه نمایش یک تالار کوچک است با ابعاد کاملاً «لی لی پوتی»، پس شلوغ کاری و آشفته کردن بیش از حد صحنه نه تنها کمکی به اجرای نمایش نمی کند که تنها اجرا را بیش از آنچه باید عصبی کرده است. آنچه دیگر بار چنان وصله به اجرا سنجاق شده، موسیقی است. موسیقی اجرا چنان «جوک باکسی» سطح پایین است.
از موسیقی فولکلور ایرانی با تنظیم جدید تا یک بلوز وحشی در اجرا شنیده می شود. در جایی شاید این تضاد به کمک بیاید، آنجا که ناگهان اجرا واژگونه می شود و ما به فضایی دیگر پرتاب می شویم. اما در کل موسیقی بسیار آشفته انتخاب شده است. «آگاممنونیزم» همچون دیگر اجراهای پیشین میرعلی اکبری در نهایت رضایت تماشاگر را جلب می کند. یادم هست دوستی می گفت اجراهای میرعلی اکبری در بدترین وضعیت ممکن حداقل ۱۵ دقیقه اش شاهکار است.
شاید میرعلی اکبری از موفقیت فوق العاده اش در «هملت ماشین» یا «آرتیگوشه» فاصله گرفته باشد. اما به هرحال «آگاممنونیزم» امضای میرعلی اکبری را شدیداً بر خود دارد؛ همان طور معترض و عصبی.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید