جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


سینمای دینی ؛ تجربه ای مختص به ماوراء


سینمای دینی ؛ تجربه ای مختص به ماوراء
درباره سینمای دینی در ایران چه می توان گفت؟ با این یكی- دو فیلمی كه در زمینه های مذهبی ساخته شده است، برخی چنین می اندیشند كه ما حركت مهمی را آغاز كرده ایم و این فیلمها الگو هستند. بحث از سینمای دینی، بحث درباره آینده است. به نظر نمی رسد سینمای ایران تاكنون یافته های مهمی را به دست آورده باشد. با وجود این، به عقیده بسیاری، ما مهمترین مدعی سینمای دینی در دنیا هستیم.
حال باید دید چه پیشفرضهایی برای این ادعا وجود دارد؟ مهمترین دعوی سینمای دینی یا حتی روایتگری دینی كه شاید قدمت آن در بعد از انقلاب، بیش از دعاوی دیگر باشد، روایت تاریخ مقدس است. قصص قرآنی یا تاریخ مقدس عبارت است از تاریخ انبیا، تاریخ صدر اسلام و آنچه برگرفته از قرآن است. اینها بنیانهای فرهنگی هر جامعه و هر فرهنگی است و باید مكرر بازگو شود. جامعه ای كه اسطوره های مذهبی اش (به معنای اسطوره شناسی جدید، نه اسطوره به معنای قرآنی آن) را به طور دائم تكرار نكند، نمی تواند به فرهنگ سازی بپردازد.
در واقع، این اسطوره ها و تاریخ قدسی، هم فرهنگ آفرین است و هم آن را تثبیت می كند. بدین ترتیب، فرهنگی كه ما به آن وابسته ایم، همواره در حال تصویر و بازسازی و آفرینش خواهد بود. یكی از مهمترین ایرادهایی كه به این حوزه وارد می شود این است كه آیا تاریخ قدسی یا تاریخ اسطوره ای، تاریخی است تقویمی یا خطی؟ یعنی مثلاً ما از آدم و حوا كه شروع می كنیم و می آییم، آیا به ترتیب وقایع تاریخی پیش می رویم یا این كه دو گونه زمان وجود دارد.
اسطوره شناسان می گویند، زمان دو نوع است؛ یكی زمان خطی كه همان زمان معمول تاریخ است كه وقایع به ترتیب وقوع نقل می شوند. این تاریخ خطی یا زمان خطی است. اعتقاد عمده اسطوره شناسان این است كه اسطوره ها دارای زمان دایره ای هستند؛ یعنی تكرار می شوند. این شاید حوزه ای باشد كه ما كمتر بدان توجه كرده ایم.
تاریخ قدسی به طور مكرر در حال اجرا و وقوع است. وقایع زندگی حضرت علی(ع)، امام حسین(ع)، آدم و حوا، حضرت ابراهیم(ع) و... مربوط به گذشته های دور نیست، بلكه وقایعی است كه هم اكنون و در همین لحظه هم روی می دهد. مفهوم زمان دایره ای این است كه دائماً در حال تكرار است و اگر در حال تكرار نباشد، به تجربه فرهنگ روز ما بدل نمی شود. ما بسیاری اوقات در موقعیت حضرت ابراهیم(ع) قرار می گیریم، در موقعیت امام حسین(ع) در فلان لحظه قرار می گیریم. اگر بیندیشیم كه حسین وار تصمیم می گیریم، ابراهیم وار تصمیم می گیریم و اگر این را بپذیریم، پس این بخشی از فرهنگ ماست. یعنی ما داریم به اسطوره هایمان می اندیشیم و تصمیم می گیریم و فرهنگ سازی می كنیم.
اما اگر حضرت ابراهیم(ع)، امام حسین(ع) و حضرت علی(ع) از دیدگاه ما، شخصیتهایی مربوط به گذشته های دور باشند كه وقایعی برایشان روی داده است، دیگر این تاریخ برای ما تمام شده خواهد بود، مثل هر تاریخی كه مطالعه می كنیم. مثلاً وقتی تاریخ بیهقی را مطالعه می كنیم و داستان "بر دار كردن حسنك وزیر" را می خوانیم، از آن واقعه كه در گذشته روی داده، قدری تأسف می خوریم. اما حسنك وزیر بخشی از زندگی بالفعل فرهنگی ما نیست. تاریخ قدسی، هم تاریخ خطی است و هم دایره ای؛ هم زمان خطی است و هم زمان دایره ای.
ولی ما هنوز آن را به مثابه وقایعی در گذشته دور نقل می كنیم. این ایراد، عمده برنامه های مذهبی كنونی است. از این رو، این پیش فرض از اهمیت بسیاری برخوردار است كه هر فرهنگی نیاز دارد كه بنیانهای اسطوره ای خویش را حفظ كند و برای حفظ آن باید به طور دائمی آن را بازگو و نقل نماید. این روش در سنت ما معمول بوده است. یعنی حتی در قصه گویی های خانوادگی، مادران و پدران، قصه های محدودی را به طور مكرر برای فرزندان نقل می كردند. در شرایط زندگی امروز، رسانه ها باید عهده دار این حوزه ها باشند.
حوزه دیگری كه شاید در همه رسانه ها، بویژه در سینما نتواند شكل بگیرد این است كه هنر دینی از اساس، هنری است آیینی. مثلاً در ایام محرم آیینهایی مذهبی در كشور ما برگزار می شود و اسطوره های گذشته را به تجربه زمان حال و تجربه جمعی بدل می كند كه چه بسا سینما در این زمینه دعوی جدی نداشته باشد. تئاتر یك هنر آیینی است، اما سینما چنین نیست و به همین دلیل، این دو هنر را از هم تفكیك می كنند. حتی گاهی عنوان می شود كه آیا آیین ها می توانند در سینما شكل بگیرند؟ آیا یك روایت سینمایی می تواند شكل آیینی به خود بگیرد؟ اینها حوزه هایی است كه واقعش به نظر سینمای ما در این حوزه، بسیار ضعیف است. ما در ترسیم آیینهای مذهبی، حتی در حد فیلمبرداری مستند مراسم عاشورا یا تعزیه خوانی هم ناموفقیم. ما به این توانایی بندرت دست یافته ایم. این یك امكان فنی است كه تقریباً مانند تئاتر، نیازمند مشاركت آیینی فیلمبردار و همه افراد گروه است.
برای ضبط برخی برنامه ها از تعداد فیلمبرداران زیادی بهره گرفته می شود. گاهی ده- دوازده دوربین به طور همزمان به تصویربرداری می پردازند. از این رو، وقتی یك مسابقه گرم فوتبال را مشاهده می كنید، احساس می كنید این گرما از طریق تصویر به شما منتقل می شود، تقریباً باید مطمئن باشید كه همه افراد گروه مجری در این آیین اجتماعی (فوتبال هم در واقع، مانند یك آیین اجتماعی برگزار می شود) مشاركت می كنند. این هم حوزه ای است كه در حكم یك پیشفرض مطرح می شود و سینما زیاد به آن توجه نكرده و به آن نپرداخته است. دست كم، سینمای ایران در این مورد ادعای جدی نداشته است. اما در سینمای غرب، این دعوی وجود دارد كه سینما می تواند مشاركت آیینی داشته باشد و این مشاركت آیینی نوعی تجربه مذهبی است و فیلمهایی هم بر اساس این تفكر ساخته شده است.
● تأثیر دین در سینما
لازم نیست داستانی را انتخاب كنیم كه در آن موقعیتها و شخصیتها انتخابها و تصمیمهایی باشد كه برای ما الگوی دینی فراهم می كنند. ممكن است داستان درباره شخصیتهایی مذهبی نباشد یا اصلاً شخصیتها غیرمذهبی باشند، اما داستان دارای تأثیر دینی باشد. این كه چنین تأثیری فی نفسه از داستان ناشی می شود یا از نحوه دریافت تماشاگر؟ به هر حال، بین این دو تعامل وجود دارد. اما این یك بحث جدی است كه وقتی فیلمی تأثیر دینی ایجاد می كند، چه مقدار از این تأثیر از خود فیلم است؟ مثلاً فیلمهای مجید مجیدی را اغلب در یك فضای دینی تجربه می كنیم. اگر كمی با بی طرفی و بدون تعلقات مذهبی با این فیلمها رو به رو شویم، می بینیم كه بخشی از این تأثیر را جامعه ما می سازد؛ بدین صورت كه تأثیر دینی آن را تشریح می كند و می بیند كه این آثار در فضایی است كه ما دوست داریم در آن فضا تجربه اش كنیم.همان طور كه بیان شد این تعامل وجود دارد. بخشی از آن تجربه دینی كه تماشاگران و منتقدان و مطبوعات ما توصیف می كنند، تجربه ای است كه در تعامل به فیلم می بخشند. بخشی از آن هم البته مال خود فیلم است. بنابراین، می توان داستانی را روایت كرد، به گونه ای كه دارای تأثیر دینی باشد.
این پیش‌فرض چند سال است به میدان آمده، در عمل هم به كار بسته می شود و خاصیتهای خودش را هم دارد. این رویكرد خودش را به تاریخ قدسی و شخصیتهای لزوماً مذهبی و داستانهایی كه لزوماً در یك فضای مذهبی روی می دهند، مقید نمی كند. حتی ممكن است عناصر خاص مذهبی هم در داستان نباشد. اما تأثیر دینی داشته باشد، یا مدعی چنین تأثیری باشد. در این حوزه فقط ما مدعی نیستیم؛ بسیاری از فیلمهای خارجی هم چنین ادعایی دارند؛ البته در حد آنچه به نظر آنها دینی است و دارای تأثیر دینی.
● تجربه دینی سینما
اساساً هر گونه ارجاع به عالمی، جز عالم ماده و عالم تجربه ملموس و محسوس نوعی تجربه دینی است. حتی اخیراً بنیاد فارابی یك گونه یا ژانری را برای خودش گشوده به نام سینمای ماوراء. در پس این تفكر، این پیش فرض هست كه تجربه دینی، تجربه ای است كه به ماوراء می پردازد. شكی نیست كه تجربه دینی یا تفكر دینی به عالم محسوسات و ملموسات بسنده نمی كند. بسیاری از مدعیان خارج از كشور ما هم از همین منظر به تجربه دینی می نگرند.
وقتی فیلمی را به عنوان فیلم دینی تجربه می كنیم، در واقع با این پیشفرض با آن رو به رو می شویم كه فراتر از عالم محسوسات حركت می كند و عالم ورای محسوسات و ملموسات را عالم واقعی فرض می كنیم، نه عالم توهمی و خیالی.
این دعوی، به قدمت همان دعوی كه فیلم مذهبی را فیلمی می داند كه تاریخ قدسی را بیان می كند، مسایلی هم به دنبال دارد. مسایل آن اغلب این است كه آیا واقعاً عالم ماوراء از عالم ملموس و محسوس جداست؟ آیا تجربه دینی لزوماً به عالم ماوراء اختصاص دارد؟ آیا ما در همین زندگی روزمره و این عالم ملموس، فاقد هر نوع تجربه دینی هستیم؟ گاهی هم در این زمینه ساده انگاریهایی وجود دارد كه هر نوع تكنیك دیجیتالی و رایانه ای كه به تخیل ما كمك كند تا اموری را تصور یا باور كنیم، را بخشی از این حركت قلمداد می كنند. در رساله های برخی دانشجویان آمده است كه هر نوع حركت ماورایی از این دست را دینی می دانند.
● وظیفه هنر
نكته ای كه در داستان گویی عرفانی ما مورد نظر بوده، این است كه وظیفه یا كاركرد هنر دینی، تمرین قوه ذاكره است. این كه ما وارد این عالم شده ایم، یعنی از عالمی دیگر گسسته ایم. مثنوی مولوی نیز از همین نكته آغاز می شود:
بشنو از نی چون حكایت می كند
از جدایی ها شكایت می كند
مسأله كنده شدن از عالمی و وارد این عالم ملموس شدن و میل و اشتیاق برای بازگشت، سنت دیرپایی است و حتی در قصه هایی كه از سنتهای بسیار كهن یافت شده هم وجود دارد كه ما در این عالم فرو افتاده و فراموش كرده ایم كه از كجا آمده ایم. وظیفه هنر این است كه به طور دائم و مكرر این موضوع را یادآوری كند و قوه ذاكره ما را به این سمت بكشاند.
سهروردی و ابن سینا در "رساله الطیر" و مولوی در "مثنوی" مكرر در این باره سخن گفته اند. امروزه نیز افرادی كه در این زمینه قلم فرسایی می كنند، سخنشان این است كه كار هنر، یادآوری آن وطن فراموش شده است.
ما در شرایطی زندگی می كنیم كه میل به فراموشی آن داریم و وظیفه هنر تمرین قوه ذاكره است. این تفكر در شرق سابقه بیشتری دارد و در نمونه های غربی كمتر دیده شده است، ولی در تئاتر غرب بی سابقه نیست و حتی نظریه پردازانی در این حوزه ها وجود دارند. این متفكران می گویند كه وظیفه هنر یادآوری چیزهایی است كه ما میل به فراموشی آنها داریم؛ یادآوری این كه ما چه گوهری بودیم، چه گوهری در نهاد ما هست، از كجا كنده شدیم، به كجا وابسته ایم و به كجا می رویم. این مسایل باید به طور دائم یادآوری شود.
● ژانر دینی
این پیشفرضها حداقل به عنوان دعوی موجودند. بعضی از آنها ممكن است در كشور ما قویتر باشند و برخی در كشورهای دیگر. ما در حوزه تحلیل، مسایل و پرسشهایی تحقیق نشده داریم كه برخی از آنها فهرست وار ذكر می شود:
معلوم نیست وقتی از سینمای دینی یا هنر دینی صحبت می كنیم، آیا می توانیم آن را یك ژانر در كنار ژانرهای شناخته شده دیگر بدانیم یا نه (ژانر مفهومی كاملاً انتقادی است؛ یعنی بخشی از واژگان نقد است) اگر به ژانر نظر داریم، طبعاً باید از واژگان نقد بهره بگیریم و با آن واژگان بحث كنیم. یعنی از سینمای دینی به عنوان ژانر بحث كنیم. كسی به طور جدی وارد این بحث نشده است. ما هنوز وارد این پرسش جدی نشده ایم كه آیا سینمای دینی واقعاً یك ژانر است؛ به همان معنایی كه غربی ها به كار می برند و در واژگان انتقادی وجود دارد.
مثلاً سینمای گانگستری، سینمای وسترن، ملودرام خانوادگی، فیلمهای جنگی، فیلمهای دریایی كه همه ماجرا در دریا و درون كشتی می گذرد، یا حتی ملودرام تراژدی. آیا واقعاً سینمای دینی به عنوان یك ژانر مورد نظر است؟ این سؤالی است كه هیچ وقت به پیشفرضهایش هم نپرداخته ایم. تفكرهای دینی دیگر، مثل مسیحیت هم به آن نپرداخته اند. دو حوزه ای كه تفكر مسیحی تا حدی به آن پرداخته، كمدی و تراژدی است.
تفكر مسیحی به طور جدی، درباره این كه كمدی دینی چیست، تراژدی دینی چیست، نسبت تراژدی و دین چیست، وارد بحث شده است. حتی تفكر مسیحی درباره این كه خنده مذهبی چیست، توضیح داده است. ولی ما در این زمینه، حرف جدی ـ در حدی كه بتوانیم فصولی را به آن اختصاص دهیم ـ نداشته ایم. بخشی از تفكر انتقادی غرب اعتقاد جدی دارد كه تراژدی ضد مذهب است. اما بسیاری از حوزه های مسیحی چنین اعتقادی ندارند. اینها حوزه هایی است كه چون برای ما مسأله نشده بود، به آن نپرداختیم. كمدی و تراژدی دو حوزه ای است كه با ژانرشناسی روایت عجین شده است. شاید دلیل نپرداختن ما به این زمینه ها، ضعف ما در روایت شناسی و ژانرهای روایتی باشد. اگر به طور جدی به حوزه روایت بپردازیم، این مسایل هم جدی خواهد شد.
رسانه شناسی
مسأله دیگری كه ما همچنان تحقیق نشده و خام با آن برخورد می كنیم، خود رسانه ها و رسانه شناسی است. البته، در غرب هم از تئوریزه شدن مباحث رسانه شناسی، زمان زیادی نمی گذرد. رسانه ها، پدیده های مدرنی هستند. بنابراین، همه ایدئولوژی مدرنیسم و شرایط زندگی مدرن را (كه اساساً شرایط سكولار است) با خود می آورند؛ چه در نحوه تولید برنامه ها و چه در نحوه عرضه آن. مثلاً تلویزیون كلیه سیستم تولید و توزیع و پخش آن، مدرن است. چگونه می توان رسانه ها را در خدمت تفكر دینی درآورد؛ در حالی كه خود این نظام رسانه ای كه قدرت زیادی هم دارد و خود را بر انسان تحمیل می كند، از اساس دینی نیست.
در رسانه های فراگیر و میلیونی، مانند تلویزیون، ارزش و اهمیت و اندیشه انسان به حداقل می رسد و سیستم رسانه است كه دارد عمل می كند. ما كمتر به این پرداخته ایم كه چه باید كرد و این رسانه ها در یك فرهنگ دینی چگونه كاركردی خواهند داشت؟ اشكال كار در اینجاست كه ما هنوز وارد مبادی رسانه شناسی نشده ایم.
منبع : روزنامه قدس