جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دلیل آوری برای خداوند


دلیل آوری برای خداوند
مفهوم خدا و علت نخستین همزاد بشر است و مهم ترین بحث در فلسفه و كلام شرقی و غربی وجود خدا است. در اخلاق نیز عنصر خدا از عناصر كلیدی، بلكه كلیدی ترین است.
این مقاله در صدد آن است نگاهی گذرا به اقسام دلائل اثبات وجود خدا در كتب قدما و معاصرین داشته باشد و معیارهای تقسیم ادله را بررسی كند.
● واژه دلیل:
دلیل صیغهٔ مبالغه از مادّهٔ دلالت در زبان عربی به معنای راهنما است امّا در اصطلاح منطقیون به معنای قیاسی است كه در آن حد وسط معلول حد اكبر باشد.
به عبارت روشن تر: اگر در یك برهان ما از معلول بر وجود علّت استدلال كنیم چنین برهانی دلیل خوانده می شود. در علم منطق برهان به دو قسم لمّی و انّی تقسیم می شود. و برهان انی دارای دو قسم است، در یك قسم دیگر از تحقّق یك معلول به علّت می رسیم و در قسم معلول بر معلول دیگر استدلال می كنیم، از این دو قسم، قسم اول را دلیل می گویند: و برای قسم دوم، اسم خاصّی نیست(تفصیل بیشتر این مطالب را در كتب منطقی بخوانید) معنای دیگر واژهٔ دلیل، مطلق استدلال است، خواه به شكل قیاس باشد خواه استقراء و خواه تمثیل. و در شكل قیاسی نیز خواه به گونهٔ برهان انّی باشد و خواه به صورت لمّی. مراد ما از این واژه در بحث اثبات وجود خدا، همین معنای مطلق است كه شامل هرگونه استدلالی می شود از قبیل: برهان فطرت، برهان وجوب و امكان، برهان صدیقین، برهان نظم و...
● دلایل خداشناسی از نظر تعداد
در بررسی تعداد دلائل اثبات وجود خدا نخست باید دیدگاه های مختلفی را كه در این زمینه مطرح اند، از یكدیگر تفكیك نمود. مثلاً سخن گفتن در زمینه فوق از دیدگاه عرفان نظری بسیار متفاوت خواهد بود با آنچه كه از دیدگاه عقلی و فلسفی مطرح است، در برخورد با آیات قرآن كریم و استفاده از آنها نیز دیدگاه ها بسیار متفاوت است. به عنوان مثال عارف معتقد است كه همه هستی جلوهٔ حق است پس خدا هرگز غایب نیست تا در پی اثبات و كشف او باشیم. مائیم كه در حجابیم و او را شهود نمی كنیم والّا او نه تنها نورانی و موجود است كه اصل وجود و حقیقت نور اوست پس غیبت و عدم برای او محال ذاتی است. مسلّماً این دیدگاه با نظرگاه یك فیلسوف یا متكلّم كه نخست خدا را به عنوان یك امر محتمل الوجود فرض می كند تا با دلائل عقلی و تجربی آن را اثبات كند، بسیار تفاوت می كند.
▪ قرآن:
می دانیم كه قرآن كریم، كتاب هدایت انسان هاست(۱) و در آن از همهٔ آنچه در این راستا لازم است، سخن گفته شده است، امّا قرآن هرگز كتاب فیزیك- شیمی- فلسفه- جامعه شناسی- بیولوژی و یا روانشناسی نیست تا متوقّع باشیم كه در هر باب برای ما سخن بگوید، هرچند در آن از همهٔ این مقولات در حد نیاز سخن رفته است. هم از این روست كه در باب خداشناسی نیز هم دلائل فلسفی اشارت شده و هم از ادلّه تجربی و طریق فطرت و درون نگری سخن به میان آمده است. در بین آیات پیرامون خداشناسی، سه دسته مشخص از یكدیگر قابل تفكیك اند:
الف) آیات فطرت.
ب) آیاتی كه از راه قانون علیت، خدا را اثبات می كنند.
ج) آیات نظم و شگفتی های هستی.
▪ عرفان:
چنان كه اشارتی كردیم، از دیدگاه عرفان، همه هستی، اسماء و صفات حق اند و هر موجودی وجهی از وجوه خداوند است(واینماتولوافثم وجه الله) (بقره، ۱۱۵) پس هر موجودی می تواند به اندازه توان و سعهٔ وجودی خود حق نما باشد و راه را نشان دهد. پس راه های رسیدن به خداوند منحصر در چند طریق محدود نخواهد بود و هم از این روست كه گفته اند الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق و یا الطرق الی آلله بعددالنفوس [راه های به سوی خداوند- به تعداد نفس های مخلوقین و یا به تعداد موجودات ذی نفس است(۲)] مرحوم صدرالمتالهین فصل اول از ج۶ اسفار را اینچنین آغاز می كند... و اعلم ان الطرق الی الله كثیره لانه ذوفضائل وجهات كثیره ولكل وجه هومولیها...[بدان كه راه های رسیدن به خداوند فراوان است چرا كه او دارای فضائل و جهات زیادی است و هر موجودی دارای وجهه و راهی است كه از آن به سوی خداوند روی می آورد].
گرچه آیه فوق(ولكل وجهه هومولیها) ۱۴۸ بقره پیرامون مسئله قبله است و در كنار آیات دیگری در همین زمینه آمده است. امّا مرحوم علاّمه طباطبائی(ره) در ذیل آن فرموده اند كه این آیه همان طور كه قابل انطباق بر مسئله قبله است، بر مسئله تكوین نیز قابل انطباق است.
حكیم سبزواری(قده) نیز در تعلیقهٔ خود بر اسفار در ذیل همین عبارت صدرالمتالهین می نویسد كه عبارت مصنّف، ظاهری دارد و باطنی- معنای ظاهری این است كه بگوئیم مراد از كثرت طبق همان تعدّد براهینی است كه در فلسفه برای اثبات واجب اقامه می شود مثل راه های وجوب و امكان، حدوث، حركت و...
امّا معنای باطنی این است كه بگوئیم عبارت ان الطرق الی الله كثیره اشاره ای است به كلام عرفا، كه الطرق الی الله تعالی بعدد انفاس الخلائق و منظور از كمالات و جهات فراوان در خداوند اسماء حسنای حق و صفات علیای اوست و خلاصه كلام این است كه هر ماهیتی از ماهیات عالم هستی مظهر اسمی و صفتی از اسماء صفات حق است مثلاً فرشته، مظهر سبوح قدوس و حیوان، مظهر سمیع و بصیر است.
از آنچه گفتیم روشن می شود كه از طرفی موجودیت خدا در نزد عارف و از دیدگاه اهل عرفان روشن تر از آن است كه محتاج به دلیل و برهان باشد، چرا كه او قبل از شناخت هر چیزی، پیدا و هویدا است و از سوی دیگر راه های رسیدن به حق منحصر در چند طریق محدود نیست بلكه هر ذرّه در هستی می تواند راهی به سوی او باشد.
▪ فلسفه و كلام:
در فلسفهٔ كلاسیك، وجود خدا به عنوان یك امر بدیعی تلّقی نمی شود بلكه قضیه خدا موجود است یك قضیه نظری و نیازمند اثبات شمرده می شود. البته مرحوم صدرالمتالهین(ره) در اسفار تلاش كرده است كه با بازگرداندن علیت فلسفی به شأن عرفانی حكمت را تعالی بخشد و عرفان را به منزلهٔ اوج حكمت بشمارد و هم از این روست كه فلسفه خود را از دیگر نحله های فلسفی ممتاز می داند و آن را حكمت متعالیه نام می نهد امّا به هر حال این بدان معنی نیست كه اساس این دو رشته از علم و معرفت یكی باشد؛ خیر؛ مبنای فلسفه تعقّل و برهان است و اساس عرفان شهود و وجدان.(۳) مرحوم صدرالمتالهین(ره) درج۶ اسفار كه در الهیات بالمعنی الاخص نگارش یافته، در طی ۴ فصل پیرامون ادلّه اثبات واجب سخن گفته است. در فصل اوّل به تقریر و بیان استدلال معروف به برهان صدیقین می پردازد و آن را به گونه ای كه خود تبیین می نماید، محكم ترین براهین و اشرف آن ها می داند و براساس همان برهان(توحید واجب الوجود) را نیز اثبات می كند. در فصل دوم تحت عنوان فی الاشاره الی مناهج اخری للوصول الی هذه الوجهه الكبری به بیان راه ها و دلائل دیگری پیرامون اثبات واجب می پردازد. از جمله برهان وجوب و امكان به گونه ای كه شیخ الرئیس ابن سینا در كتاب شریف اشارات تقریر كرده آن را طریقه صدیقین نام نهاده است.
و به دنبال او امثال خواجه طوسی و دیگر پیروان فلسفه مشّاء نیز آن را به همین نام خوانده اند و به همان گونه اقامه كرده اند. اضافه كنیم كه در این برهان بطلان دور و تسلسل از جمله مقدمات استدلال است و هم از این روی، پاره ای فیلسوفان آن را به عنوان برهان صدیقین نمی پذیرند. سپس صدرالمتهالهین برهان وجوب و امكان را به گونه ای كه شیخ اشراق(ره) در كتاب مطارحات تقریر نموده و در آن از ابطال دور و تسلسل استمداد نجسته، نقل می كند.
و در پایان این فصل، به برهان دیگری براساس امكان و وجوب اشاره می كند و می گوید كه چنین برهانی براساس بطلان دور و تسلسل استوار نیست. صاحب شوارق اللالهام، عبدالرزاق لاهیجی ادّعا كرده است كه مبتكر این برهان، محقّق طوسی است(۴) و صدالمتالهین می گوید كه در كلمات فارابی، اشارتی به آن یافت می شود.
فصل سوّم پیرامون نقد و بررسی دلایلی است كه برخی محقّقان اهل فارس در اثبات واجب اقامه كرده اند. نخستین دلیل مبتنی بر بطلان دور است و دومین استدلال مبتنی بر بطلان تقدّم شیء علی نفس(تقدّم چیزی بر خودش) است. مرحوم صدرالمتالهین این دو استدلال را از چهار زاویه مورد نقّادی و مناقشه قرار داده، تام نمی داند.
در فصل چهارم: كه با عنوان. فی الاشاره الی طرائق اخری لاقوام آمده است، نخست به دو شیوه ای كه حكمای الهی در اثبات واجب دارند، اشاره می كند و سپس متد حكمای طبیعی را در اثبات واجب از راه حركت و تغییر عالم، نقل و نقد كرده و در پایان فصل، دیدگاه و شیوهٔ متكلّمان را در اثبات صانع از راه حدوث عالم تقریر و تحسین می نماید.
مرحوم ملاصدرا در مجموع این چهار فصل، حدود ۱۰ دلیل پیرامون اثبات واجب ذكر كرده اند.
امام فخر رازی كه از متكلّمان نام دار محسوب می شود در كتاب معروف المباحث المشرقیه به ۶ طریقه در باب اثبات واجب اشاره می كند. نخستین دیدگاه از آن فیلسوفان است كه از راه امكان عالم، وجود واجب را اثبات می كند. دوم، نظر متكلمین است كه از راه حدوث عالم وارد می شوند و سومین شیوه، شیوهٔ كسانی است كه از راه نظم و پیچیدگی های خلقت بر وجود خداوند استدلال می كنند. چهارمین دسته طبیعیون اند كه از راه حركت وارد شده، واجب الوجود را به عنوان محرّك اوّل اثبات می كند. طریقه پنجم: راه فطرت و دل است و دیدگاه ششم از آن عرفا است كه معتقد به بداهت وجود خداونداند و چنان كه اشارت شد می گویند قبل از شناخت هر چیزی، شناخت حق واقع می شود و هیچ معرفتی بدون معرفت پیشین از خداوند حقیقتاً علم نیست بلكه جهل مركّب است. شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق در كتاب مطارحات خود تحت عنوان فی الاشاره الی واجب الوجود براهین امكان و حركت را مطرح و به طور كلی شیوه های اثبات واجب را به دو دسته تقسیم می نماید: دسته ای كه در آن ها نخست وجود واجب اثبات می شود و به دنبال آن توحید واجب ثابت می گردد و دسته دیگر به عكس، یعنی نخست توحید واجب الوجود اثبات می گردد و به دنبال آن نیاز ضروری عالم ممكنات به وجود واجب به كرسی می نشیند. همین جا بگوئیم كه آخرین نظرات و دیدگاه های شیخ اشراق در كتاب حكمه الاشراق او آمده است و مطالب كتاب های دیگر او همچون: تلویحات، مطارحات و مقاومات به شیوهٔ حكمای مشّاء تنظیم و تدوین یافته است، هم از این روی، وی در كتاب حكمه الاشراق، براساس قاعدهٔ خود از واجب با نام های: نورالانوار، النورالمحیط، النورالقیوم، النورالمقدس، النورالاعظم الاعلی و النور القهّار یاد می كند و در برهان مذكور از بطلان تسلسل به عنوان مقدّمه سود جسته است ر.ك: شرح حكمه الاشراق ص۳-۶/ انتشارات بیدار.
مرحوم استاد علامه طباطبائی(ره) در كتاب بدایه الحكمه تنها به ذكر دو دلیل در باب اثبات واجب اكتفا كرده اند: نخست برهان صدیقین را با بیانی موجز تقریر نموده، سپس برهان امكان را اقامه كرده اند. ولی در كتاب نهایه الحكمه به بیان ۵ دلیل پرداخته اند- نخست برهان صدیقین را به سه بیان تقریر كرده اند، و سپس براهین وجوب و امكان- برهان حركت- برهان حدوث نفس انسانی و برهان حدوث اهل كلام را ذكر كرده اند[ر.ك: نهایه الحكمه‎/ مرحلهٔ دوازدهم‎/ فصل ۱و۲]
● دسته بندی دلائل اثبات وجود خدا
در منطق خوانده اید كه هر تقسیم واحد، براساس معیار و ملاك واحدی صورت می گیرد و تعدد ملاك ها برای تقسیم یك مجموعه موجب تعدّد تقسیم ها خواهد شد: مثلاً اگر گل های یك گل خانه را یك بار براساس رنگ و بار دیگر براساس بو تقسیم بندی كنیم، دو تقسیم جداگانه انجام داده ایم و افراد هر دسته در هر بار تقسیم متفاوت خواهند بود.
دلائل اثبات وجود خدا را نیز می توان با ملاك های مختلفی دسته بندی كرد: گاهی صغرای استدلال را ملاحظه می كنیم و بر این اساس، دلائل را به چند دسته تقسیم می كنیم، و گاهی معیار تقسیم را نحوهٔ رابطهٔ حد وسط با دو طرف یعنی حد اصغر و حد اكبر قرار می دهیم و مثلاً براهین خداشناسی را به دو دستهٔ براهین لمّی و وانی تقسیم می كنیم.
و گاهی معیار دسته بندی را رابطهٔ سالك و مسلك و مقصد در نظر می گیریم و از این حیث، ادلّه را تقسیم می كنیم. اینك به تفصیل بیشتری پیرامون دسته بندی های مختلف سخن بیشتری پیرامون دسته بندی هایی مختلف سخن می گوییم.
▪ تقسیم ادله به: فطری، تجربی و عقلی
اجمالاً باید دانست كه مراد از راه فطرت آنجا كه در كنار تجربه و عقل ذكر می شود. فطرت عقل نیست بلكه فطرت دل است و لذا در این برهان، دیگر سخن از صغری و كبری و حد وسط نیست، و آنچه كه قوام استدلال است درون نگری و تأمل باطنی است. پس در تقسیم فوق ملاك دسته بندی، ابزار شناخت خداوند است. در برهان فطرت، ما از راه دل و توجه و تأمل درونی، علم آگاهانه به خداوند پیدا می كنیم و از این طریق، معرفت ناآگاهانه و یا نیمه آگاهانه خود نسبت به خداوند را بالفعل و آگاهانه می سازیم.
در ادّله تجربی ما از مشاهدهٔ آثار محسوس و ملموس و دقت در ساختار نظم عالم، بر وجود خداوند استدلال می كنیم، مانند برهان نظم و عنایت(هدایت عمومی). و در ادله عقلی ما هرگز از مقدمات تجربی استفاده نمی كنیم بلكه تنها به كمك عقل همراه با پذیرش اصل هستی بر وجود واجب استدلال می كنیم مانند برهان وجوب و امكان، برهان علت و معلول و برهان صدیقین.
▪ تقسیم ادّله به انّی و لمّی
چنان كه بیشر اشاره كردیم، در علم منطق، برهان به دو قسم لمّی و انّی تقسیم می شود. برخی معتقدند كه تنها برهان لمّی است كه مفید یقین است چرا كه براساس قاعدهٔ ذوات الاسباب لاتعرف الا با اسبابها [موجودات معلول و دارای سبب، جز از راه علت و سببشان شناخته نمی شوند] تنها برهان لمّی است كه در آن از علت به معلول می رسیم و از وجود علت، بر وجود معلول استدلال می كنیم، اما در برهان انّی كه از معلول به علت می رسیم، یقین حاصل نمی شود. پاره ای دیگر می گویند برهان انّی خود بر دو قسم است كه در یك قسم آن از معلول به علت می رسیم و در قسم دیگر از یك ملازم بر وجود ملازم دیگر استدلال می كنیم و قسم اخیر نیز همانند برهان لمّی مفید یقین است. البته تفصیل مطلب و نقد و بررسی اقوال در این زمینه، در كتب فلسفی و منطقی آمده است و ما در این نوشته بدان ها نمی پردازیم.
غرض ما این است كه بگوئیم در ادلّه اثبات وجود خدا نیز تقسیمی براساس معیار فوق صورت گرفته است. برخی معتقدند كه اصلاً دلیل لمّی در فلسفه راه ندارد و بر وجود واجب نیز نمی توان برهان لمّی اقامه كرد. ولی پاره ای می گویند كه با یك تحلیل منطقی، می توان بسیاری از براهین فلسفی را برهان لمّی دانست و در باب خداشناسی نیز بسیاری از فیلسوفان تلاش كرده اند برهان معروف به برهان صدیقین را به صورت لمّی تقریر نمایند. حال آیا همه در تقریرات خود از این برهان موفق بوده اند یا نه؟ خود بحث فلسفی دیگری است كه در جای خود آمده است. مرحوم حكیم آشتیانی در تعلیقه بر شرح منظومه، ۱۹ تقریر برای برهان صدیقین نقل كرده اند.(۵) دقیق ترین و استوارترین و لطیف ترین بیان پیرامون برهان صدیقین توسط علامهٔ معاصر آیه الله سیدمحمد حسین طباطبایی(ره) اقامه شده است.
▪ تقسیم ادله براساس اتحاد سالك و مسلك و مقصد
در ملاحظهٔ یك حركت، سه امر اساسی مورد توجه است: متحرك، مسیر و هدف . منظور از متحرك[در اینجا] متفكری است كه در مسئله ای می اندیشد و مراد از مسیر، راه و زمینهٔ تفكر و مقصود از هدف، نتیجه و حاصل تفكر است. از این دیدگاه و براساس این معیار نیز، ادلهٔ خداشناسی را به چند قسم تقسیم كرده اند. در یك قسم، هر سه امر مذكور، جدا و منفك از یكدیگرند. در قسم دیگر رونده و راه(متحرك و مسیر) متحدند اما هدف جدای از آن دوست و در قسم سوم، مسیر و هدف یكی است و متحرك جدای از آن دوست.(۶)
براهینی مثل برهان امكان، برهان حدوث، برهان حركت و برهان نظم را از قبیل قسم اول شمرده اند كه در آن ها سالك و مسلك و مقصد، هر یك جدای از دیگری است.
یكی از راه های استدلال بر وجود واجب، معرفت نفس است، به این معنا كه انسان از راه مطالعه در حالات درونی خویش و با سیر انفسی پی به وجود واجب ببرد و با تأمل در خویشتن، بر وجود واجب استدلال كند.(۷) در این گونه استدلال، راه و رهرو متحدند، اما هدف جدای از آن هاست. مرحوم صدرالمتالهین(ره) برهان صدیقین را از قسم سوم شمرده كه در آن، مسلك و مقصد یكی است و تنها اندیشمند و متفكر است كه از آن دو جداست و هم از این رو، چنین برهانی را شریف ترین و استوارترین برهان می داند.
واسدّالبراهین و اشرفها الیه هوالذی لایكون الوسط فی البرهان غیره بالحقیقه فیكون الطریق الی امقصود هو عین المقصود و هو سبیل الصدیقین الذین یستشهدو به(تعالی) علیه...
مستحكم ترین برهان ها و شریفی ترین آن ها نسبت به خداوند، آن است كه حد وسط آن، در حقیقت چیزی جز خود او نیست، و در نتیجه راه و هدف عین یكدیگرند. این همان راهی است كه صدیقین می پیمایند، یعنی كسانی كه با واجب بر واجب استدلال و استشهاد می كند.(۸)
ـ سؤال:
در پایان این مقاله، به جاست كه به طرح و پاسخ یك سؤال مهم در زمینهٔ مورد بحث بپردازیم. سؤال این است كه چرا و چگونه برخی از فلاسفهٔ بزرگ صریحاُ استدلال و اقامهٔ برهان بر وجود خداوند را نفی كرده اند؟! به عنوان مثال شیخ الرئیس ابوعلی سینا(ره) در كتاب تعلیمات خود می گوید: ... این واجب الوجود لابرهان علیه و لایعرف الاّمن ذاته [بر وجود واجب، برهان اقامه نمی شود و او جز از راه خودش شناخته نمی شود.](تعلیقات‎/ ص۷۰- ر.ك: آموزش فلسفه‎/ استاد مصباح‎/ ج۲ ص۳۲۹)
ـ پاسخ:
در پاسخ باید گفت كه بدون شك تحصیل علم حصولی نسبت به خداوند از راه براهین عقلی و فلسفی، امری است ممكن و خود ابن سینا نیز دلائل متعددی بر ذات واجب اقامه كرده است. بنابراین باید دید مراد واقعی از نفی برهان در اثبات واجب چیست؟ نفی برهان به یكی از وجوه زیر قابل تفسیر و توجیه است:
الف) پاره ای از فیلسوفان واژهٔ برهان را تنها به برهان لمّی اطلاق می كنند و برهان انّی را اصطلاحاً دلیل می خوانند و نه برهان، از این رو ممكن است مراد كسانی همچون ابن سینا كه برهان در واجب را نفی كرده اند این باشد كه بر ذات واجب، برهان لمّی نمی توان اقامه كرد، چرا كه در برهان لمّی- چنان كه پیش تر اشارت شد- از وجود علت بر وجود معلول استدلال می شود و ذات واجب، خود عله العلل بوده و هرگز معلول چیز دیگری نیست، پس برهان لمّی بر وجود واجب میسور نیست. شاهد این توجیه آن است كه در كتاب شفا می گوید: ولابرهان علیه لا نه لاعله له و لذلك لا لمّ له [خداوند برهان بردار نیست، چرا كه او علت ندارد و لمّیت(چرایی) در مورد او راه ندارد](۹)
ب) آنچه ما در علم حصولی بدان می رسیم جز مفهوم نیست و یافتن و درك وجود عینی و شخصی، تنها از طریق حضور و شهود ممكن است. بر این اساس ممكن است مراد از نفی برهان در اثبات واجب این باشد كه ما هرگز از راه برهان نمی توانیم وجود عینی و شخصی خداوند متعال را درك كنیم، و نهایت چیزی كه از راه این براهین برای ما حاصل می شود، عناوین و مفاهیمی كلی از قبیل واجب الوجود ، عله العلل ، محرك نخستین و امثال این هاست. اما راه رسیدن و یافتن وجود واجب، سیر و سلوك عرفانی است و نه مشی عقلانی و برهانی.
ج) نتیجهٔ قیاس های برهانی كه در زمینهٔ وجود واجب اقامه می شود، قضایایی حملی است كه موضوعات آن ها موجودات ممكن و معلول اند: مثلاً در برهان امكان این قضیه استنتاج می شود كه: ممكنات واجب الوجودی دارند و در برهان علیت، این قضیه كه: موجودات معلول، عله العللی دارند و در برهان نظم، این قضیه كه: عالم، ناظمی دارد . پس این براهین- بالاصاله و مستقیماً- محمولاتی را برای مخلوقات اثبات می كنند، نه اینكه وجود واجب را اثبات نمایند و شاید از همین روست كه برخی در باب نفی برهان واجب، چنین تعبیر كرده اند: الواجب اوجود لابرهان علیه بالذات بل بالعرض (۱۰) [بر ذات واجب، بالذات نمی توان برهان اقامه كرد. اما بالقرض، ممكن است.]
محسن غرویان
پی نوشت ها
۱. ان هذالقرآن یهدی للّتی هی اقوم: ۹/۱۷- شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس ۱۸۵/۲.
۲. به نظر می رسد منظور از این عبارت بیان كثرت راه های خداشناسی است والاّ صرف وجود تنفّس و یا نفس در یك موجود، مدخلیتی در مسئله ندارد.
۳. ر، ك- تمهیدالقواعد ابن تركه ص۲۱- شرح نصوص الحكم قیصری ص۴۴. ر.ك. شوارق الالهام/ص۵۰۰‎/ انتشارات مهدوی اصفهان.
۵. درس های اسفار استاد جوادی آملی‎/ نقل از تعلقیهٔ حكیم آشتیانی‎/ ص۴۴۸- ۴۹۷.
۶. برخی صاحب نظران برآنند كه این تقسیم سه گانه، تقسیم سطحی و ظاهری است، چرا كه براساس اتحاد عقل و عاقل و معقول هرگگز متفكر از تفكرش جدا نخواهد بود، و لذا این تقسیم به آسانی در همهٔ موارد قابل تطبیق نیست. ر.ك: مدرك سابق.
۷. مراد، شناخت حصولی است و نه مشاهدهٔ حضوری و یافت وجدانی.
۸. اسفار ج۶ ص۱۳.
۹. الهیات شفا‎/ مقالهٔ هشتم‎/ فصل۴‎/ ص۳۴۸‎/ طبع چاپ خانه حضرت آیه الله العظمی نجفی مرعشی(ره)
۱۰. ر.ك: آموزش فلسفه‎/ ج۲‎/ ص۳۳۲.
منبع: خردنامه همشهری
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن