دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
مجله ویستا
خاطرات یکی از دانشجویان حاضر در قیام ۲۹ بهمن تبریز

در سال ۱۳۵۶ دانشجوی سال سوم دانشكده فنی دانشگاه تبریز بودم. در بهمن ماه آن سال مسئله مهم برای دانشجویان مسلمان، چگونگی برپایی مراسم اربعین شهدایی بودكه در روز نودزهم دی ماه، در شهر قم بدست ایادی رژیم شاهنشاهی مظلومانه به شهادت رسیده بودند. در آن دوران، جامعه ایران در اختناق شدیدی به سر میبرد. رژیم شاهنشاهی در اوج قدرت و تسلط بر مردم بود و هرگونه جنبش اجتماعی سیاسی را به شدت سركوب میكرد. دانشگاهها نیز تحت كنترل ساواك (سازمان امنیت و اطلاعات شاه) قرار داشتند و از سوی گارد دانشگاه، دانشجویان نیز تحت نظر و مراقبت دائمی بودند. بنابراین تلاش برای برپایی حركتی از سوی دانشجویان در بزرگداشت شهدای قم، دغدغه بسیاری از دانشجویان مبارز بود. چهل روز قبل شش نفر از طلاب و مردم قم در روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ زمانی كه در اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات كه علیه حضرت امام خمینی منتشر شده بود، در خیابانهای قم به تظاهرات می کردند، با تیراندازی مأمورین رژیم شاهنشاهی به شهادت رسیدند و تعدادی نیز زخمی گردیدند. من كه خود با قم و فضای آن روز آن آشنا بودم تلاش زیادی داشتم تا در دانشگاه و در شهر تبریز، اقدامی در این جهت صورت گیرد. دانشجویان دو هفته قبل از ۲۹ بهمن تلاش كردند تا در بازار تبریز تظاهراتی در حمایت از حضرت آیت الله العظمی خمینی، مرجع بزرگ تقلید شیعیان جهان كه به صورت تبعید در نجف اشرف به سر میبردند و نیز در اعتراض به كشتار طلاب و مردم قم در ۱۹ دی، برگزار نمایند. در این حركت اعتراضی، بازاریان تبریز با اشاره آیتالله سید محمد علی قاضی طباطبایی، روحانی مبارز و برجسته تبریز، با دانشجویان همراه شدند. ولی برپایی مراسم چهلم شهدای قم اقدام مهمی بود كه از عهده دانشجویان دانشگاه به تنهایی برنمیآمد. پرچمداری را میخواست تا نفوذ كلام وی و محبوبیت الهی او، مردم تبریز را به مسجد كشانده و آنان را در مقابل رژیم شاه به حركت درآورد . خوشبختانه، تبریز از وجود "خمینی آذربایجان" بهرهمند بود. او آیتالله قاضی طباطبایی بود، مبارزی كه در جریان قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ از سوی رژیم شاهنشاهی زندانی شده بود و مردم تبریز او را از جان و دل دوست میداشتند.
مدتی قبل در تبریز مراسم بزرگداشت فرزند امام خمینی، آیت الله سید مصطفی خمینی در مسجد بازار پنیهفروشان با شكه زیادی از سوی آیتالله قاضی طباطبایی برگزار شده بود و روزهای بعد از واقعه ۱۹ دی تعدادی از علمای مبارز در برخی از مساجد بازار تبریز و نیز مسجد سید حمزه به طرح جنایات رژیم شاهنشاهی به صورت تلویحی میپرداختند و زمینه لازم در بین مردم برای برپایی یك حركت گسترده بوجود آمده بود.
علمای قم، با صدور اعلامیههایی چهلمین روز شهادت شهدای ۱۹ دی كه مصادف با ایام شهادت امام صادق (ع) بود را، روز عزای عمومی اعلام كرده بودند. گذشت حدود ۴۰ روز از جنایات جلادان شاه در قم، زمینه لازم را در افكار و اذهان مردم متدین تبریز برای اعتراض به فجایع عمال شاهنشاهی بوجود آورده بود.
آیتالله قاضی طباطبایی به هرماه برخی علمای دیگر تبریز طی صدور اعلامیهای، از مردم دعوت كردند تا برای بزرگداشت شهدای قم در روز شنبه ۲۹ بهمن ماه، ضمن تعطیل بازار و مغازهها در مسجد قزلی در مدخل بازار تبریز گردهم آیند.
در آن روز تلاش زیادی شد تا دانشجویان، ابتدا در دانشگاه تبریز دست به تظاهرات اعتراضی به مناسبت چهلم شهدای قم بزنند و سپس دسته جمعی به سوی مسجد قزلی حركت نمایند، ولی اماكن برپایی چنین حركتی به وجود نیامد و فقط صدای یك بمب صوتی ضعیف در فضای دانشگاه، توجه همه را به یاد شهدای قم جلب نمود. دانشجویان مبارز به صورت جداگانه خود را به مركز شهر برای شركت در مجلس ترحیم شهدا به ابتدای بازار رساندند. من هم برای ساعت حدود ۹ صبح، خود را به جلوی مسجد حاجی میرزا یوسفآقا ( قزلی) در ابتدای خیابان فردوسی رساندم. از حضور انبوه مردم گرد آمده در آنجا تعجب كردم و به خوبی فهمیدم كه شعور و احساس مذهبی مردم، تنها قدرتی است كه میتواند به راحتی اقشار مختلف را دور هم جمع نماید.
نیروهای رژیم شاه از ترس حضور مردم دربهای مسجد را بسته بودند و در مقابل اصرار آنان برای باز كردن خانه خدا به روی خلق خدا، اقدام به اهانت به مسجد و مردم كردند. سرگرد حقشناس ، رئیس كلانتری ۶ تبریز با اهانت، خطاب به مردم جملهای با این مضمون گفت: "چرا میخواهید وارد این طویله شوید؟!" این جمله، آغاز واكنش خشمآلود مردم بود. رییس كلانتری در واكنش به عصبانیت مردم به ناگاه، با كلت خود به سینهی آقای "محمد تجلی" یكی از دانشجویان دانشگاه كه در جلوی درب مسجد ایستاده بود، شلیك كرد و او را به شهادت رساند. بلافاصله جنازه این شهید مظلوم، در جلوی مسجد بر روی دستان مردم خشمگین قرار گرفت و به ناگاه شرایط دگرگون شد. مردم كه چنین جسارتی را با چشمان خود از سوی عوامل رژیم دكتاتوری مشاهده كردند، یاحسین گویان به خیابانهای شهر سرازیر شدند. تا آن روز چنین جمعیت عظیمی را یكجا و هماهنگ و همدل و هم جهت با یكدیگر، ندیده بودم. در این لحظه به یكباره، همه شهر یكپاره اعتراض و اعتصاب و فریاد شد. در اولین لحظات یك موتور و یك اتاقك پلیس در جلوی بازار از سوی مردم خشمگین به آتش كشیده شد و سیل جمعیت از هر سو در خیابانها سرازیر گردید. به همراه جمعیت در حركت بودم كه ناگهان متوجه شدم ساعتهای زیادی است در حال تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی هستیم و كیلومترها در خیابانهای مختلف راه، پیمودهایم. در آن روز تا میدان راه آهن با مردم به شعار دادن علیه رژیم شاهنشاهی پرداختیم. با دوست دانشجویی از بچههای شمال به نام آقای "محمدی یا محمدپور" در طول مسیر همراه بودیم. از خوشحالی حضور مردم در پوست خود نمیگنجیدیم.
در فضای دانشجویی هیچ گاه كسی فكر نمیكرد كه مردم اینگونه وسیع و پرجوش و با خروش و خودجوش به یكباره فضای شهر را از دست رژیم شاهنشاهی خراج كنند. آن روز شهر در دست مردم بود و هر كجا كه نمادی از رژیم شاهنشاهی بود خود را از چشم و خشم مردم پنهان میكرد. مردم در مسیر خود به هر آنچه كه مظهر حاكمیت و فرهنگ شاهنشاهی بود. حمله میكردند؛ به دفتر حزب رستاخیز، حزب شه ساخته، در محله امیرخیز و در انتهای خیابان شتربان حمله شد؛ در تلاش برای پایین كشیدن مجسمه شاه از میدان دانشسرا یك نفر به شهادت رسید. مردم به مركز فساد و انحطاط مثل مشروب فروشیها و سینماها كه فیلمهای فاسد را نشان میدادند، یورش بردند،ولی هیچ كس به اموال عمومی صدمهای نمیزد. مردم به صورت خودجوش حركت میكرندند و شعار میدادند. به ظاهر كسی یا گروهی، سازماندهی آنها را بر عهده نداشت، ولی آنچنان منظم و با صلابت و با دقت حركت میكردند و شعار می دادند كه انگار همه چیز از قبل هماهنگ شده است.
البته یك نوع سازماندهی مسجدی و مردمی در تظاهرات به چشم میخورد. مردم در رفتار خود و در شعارهای خود نشان دادند كه "چه چیزهایی را نمیخواهند" و "چه آرمانهایی دارند و به دنبال چه چیزی هستند" شعارها عبارت بود از: "لااله الاالله" ، " یاحسین" ، "صلوات" ، "یا صاحبالزمان" ، " اللهاكبر" ، " درود بر خمینی" ، " مرگ بر شاه" و ایستمیروخ بیز شاهی والسلام" یعنی ما شاه نمیخواهیم.
مردم درآن روز طعم آزادی از رژیم استبداد و اختناق را برای چند ساعتی چشیدند. شب كه به خوابگاه "شاهید" در روبروی درب غربی دانشگاه برگشتم، وقتی به اتقا ۳۰۹ كه محل سكونت من و حدود ۸ نفر دیگر از دانشجویان بود رفتم، اكثر دانشجویان آنجا را تكر گفته بودند. بعد از مدتی ، فردی راكه به پایش تیر خورده بود به اتاق ما آودرند. او یحیی صفوی، فرمانده سپاه پاسداران امروز بود كه آن زمان دانشجوی دانشكده علوم تربیتی دانشگاه تبریز بود و در حین عبور با پیكانی كه آقای حمید سلیمی آن را میراند در چهارراه منصور از سوی ساواكیها كه در تعقیب تظاهر كنندگان تیراندازی میكردند، گلوله آنها به خودروی ایشان اصابت كرده بود و در داخل خودرو مجروح شده بود. آقای مهندس حمید سلیمی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در جریان جنگ تحمیلی و در عملیات والفتجر ۸ در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۶۴ به شهادت رسید.
مدتی بعد، دوست دیگری به نام آقای بهرام محسنی كه دانشجوی درشته جغرافیا بود و وی نیز از ناحیه پا ، در حین تظاهرات ۲۹ بهمن تیر خورده بود را به اتقاق ما آوردند. علت انتقال مجروحین به اتاق ما، این بود كه بیمارستان پهلوی در جلوی خوابگاه شاهید قرار داشت و برای گیر نیفتادن زخمیها، آنها را بعد از پانسمان اولیه، فوری از بیمارستان خارج میكردند تا به یك محل امن برسانند. یكی از دانشجویان پزشكی به نام آقای محمد هاشمی در مداوای اولیه زخمیها تلاش زیادی مینمود. افراد تیر خورده را بلافاصله ، از ترس هجوم مأمورین ساواك به خوابگاه و از آنجا نیز به محل امن تری انتقال میدادند.
اذان صبح كه برای نماز از خواب برخاستم، به ناگاه مأمورین ساواك به اتاق ۳۰۹ هجوم برده و مرا با اسم صدا كرده و وقتی از شناسایی من مطمئن شدند، مرا با چشمان بسته و با سرعت به جرم شركت در تظاهرات ۲۹ بهمن ، به مركز ساواك تبریز بردند. در سلول انفرادی ساواك متوجه شدم كه تعداد دیگری از دانشجیان و مردم شركت كننده در تظاهرات چهلم شهدای قم را به زندان ساواك آوردهاند. من جزو ۱۵ نفر از اولین كسانی بودم كه ساواك با اسم به دنبال آنها آمده و آنها را دستگیر كرده بود. این اولین بار بود كه چهره واقعی رژیم شاهنشاهی ر ااز نزدیك میدیدم. در آن زمان شاه میگفت كه در كشور، فضای باز سیاسی ایجاد شده است و شكنجه از زندانها برداشته شده است .
ولی ورود من به ساواك با پذیرایی چك و لگد ، دست بند قپانی و بطری نوشابه همراه بود و در همان لحظات اول سر و صورتم خونین گشت و به خوبی دریافتم كه معنی شكنجه، چیزی فراتر از این نوع رفتارهای خشن وحیوانی است واین حركات جزء اقتضاء ذاتی مأمورین ساواك میباشد.
نیش عقرب نه از ره كین است اقتضای طبیعتش این است
چهره وحشتناك یكی از ساواكیها به نام "نادری" كه وقتی دریچه سلول مرا باز میكرد، به یاد شمر ذی الجوشن میافتادم، هنوز از خاطره من پس از گذشت سالیان دراز ، پاك نشده است.
آرام آرام افراد بیشتری از اقشار مختلف مردم رادستگیر و به زندان میآوردند، از جمله یكی از دانشجویان دانشكده ادبیات كه دستش تیر خورده بود به نام آقای حسین علینژاد را به كنار سلول من آوردند. دوستان دانشجوی دیگری را نیز از جمله آقای نادر نوری، علی قیامتیون، سید محمود دهنوی، حسامالدین صفویه، محمدعلی صائمی، محمد صفری و ... را دستگیر كردند كه از صدای آنها توانستم از پشت دیوار سلول به هویت آنان پی ببرم. حجتالاسلام ابراهیم رازینی همدانی را نیز به سلول دیگری در ساواك بردند.
بعد از پیروزی انقلاب آقای نادر نوری به دست اعضای سازمان منافقین خلق در تبریز ترور و به شهادت رسید.
پس از مدتی زندانی بودن در ساواك، به دلیل فراوانی شمار زندانیان، تعدادی از آنها از جمله مرا به زندان پادگان تبریز منتقل كردند.
در آنجا با یك سرباز زندانی برخورد كردم كه منتظر اعدام بود. او "احمد احمدی" نام داشت و اصالتا اهل قم و ساكن حوالی میدان خراسان تهران بود. آنگونه كه خود میگفت از دستور مافوق خود برای تیراندازی به سوی مردم در تظاهرات ۲۹ بهمن تبریز خودداری كرده و در عوض به سوی فرماندهان خود تیراندازی نموده بود. او را در سلولی انفرادی و با هوای سرد نگهداری میكردند. ما را در یك سلول نسبتا عمومی، در كنار سلول وی جای داده بودند و برای رفتن به دستشویی میتوانستیم او را دیده و سخنان مختصرش را بشنویم. بعدها كه از زندان آزاد شدم متوجه شدم كه آن دلیر مرد به دست جلادان رژیم شاهنشاهی اعدام شده است.
در مجموع در قیام مردم تبریز در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶، ۱۴ نفر به شهادت رسیده و دهها نفر نیز زخمی شدند و هزاران نفر هم بازداشت گردیدند كه ساواك برای حدود ۶۰۰ نفر آنها پرونده تشكیل داد. شهدا از همه اقشار ملت بودند، كارر قالی بافی، بازاری ، دانشجو ، كشاورز و سایر مردم عادی كه سن آنها بین ۱۷ تا ۶۵ سال بود.
شاه قیام رمدم را به كمونیستها و افرادی كه از آن سوی مرزها آمدهاند، نسبت داد. او نمیخواست بپذیرد كه مردم ایران ، خود او و رژیمش را بر نمیتابند و اگر فرصتی بیابند مخالفت خود را با وی نشان میدهند. این قیام برگزاری مراسم چهلمها را در ایران به یك سنت مبارزاتی رژیم شاهنشاهی تبدل كرد و راهگشای قیامهای بعدی مردم در شهرهای یزد و جهرم و كرمان شد. قیام ۲۹ بهمن تبریز بسیار گستردهتر از آنچه در قم اتفاق افتاده بود و حكایت از عمق نفوذ مذهب در بین مردم و ناراحتی عمیق آنها از سلطنت پهلوی داشت و به خوبی نشان داد كه رژیم شاهنشاهی از كمترین پایگاه مردمی نیز، برخوردار نیست. این قیام موجب شد تا مردم آذربایجان در مسیر نهضت امام خمینی (ره) یك گام بلند برداشته و شوك عظیمی را به رژیم سلطنتی وابسته به آمریكا وارد كنند و ناقوس سقوط او را به صدا در آورند. آذربایجان، نقش برجسته خود را در انقلاب اسلامی به اینگونه، ایفا نمود و وفاداری خود را به اسلام، فراتر و بالاتر از هر یز به همگان نشان داد.
پژوهشگر: دکتر حسین علایی
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست