چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا
پرده استتاری از دود

پنهانکاری، پرده پوشی، تغییرچهره، ظاهرسازی، فریبکاری تحریم، حقه بازی، تزویر، حیلهگری، و الی آخر. من همه این کلمات را با حروف بزرگ نگاشته ام. البته باید به دو کلمه یعنی «سانسورگری» و «کنترل» هم اشاره کنم که مبنای حکومت در بسیاری از دولتهای نظامهای لیبرال دموکراسی است. البته در این کشورها، دو عرصه «تبلیغات» و «روابط عمومی» نیز طی سالیان متمادی، بازیگران غالب فریبکاریها و حقه بازیهای نظامهای حاکم در دستکاری و مخفی نمودن حقایق در ورای پردهای از تزویر و نیرنگ به شمار میروند.
برای ایجاد یک فراموشی گسترده در سطح افراد یک جامعه، رسانههای ما با ایجاد پردهای از دود سعی میکنند تا با پنهان نمودن فزاینده واقعیتها، حقایق را پنهان نموده و در این راه، روشهای خود را نیز، روز به روز، بهبود میبخشند. این اتفاقات در کنار پیشرفتهای مداوم فن آوریهای ارتباطی و اطلاعرسانی رسانههای جمعی، به صاحبان رسانهها کمک میکند که واقعیتهایی مجازی را برای مخاطبان خود، به ویژه در زمان جنگ به تصویر بکشند. در این حیطه، شباهتهای موجود بین وقایع روی داده و همچنین روشهایی که به وسیله آنها رسانهها توسط فرماندهان نظامی جنگها مورد بهرهبرداری قرار میگیرند، نشان دهنده اتفاقات شگفتآوری به ویژه در دوره جنگ اول خلیج فارس است، جنگی که با عنوان «عملیات طوفان صحرا» و یا «عملیات سپر صحرا» در رسانهها نامیده شد. به علاوه، در جنگ اخیر عراق (۲۰۰۳ میلادی) یا جنگ دوم خلیج فارس هم که «عملیات آزادی عراق» نام گرفت، ما شاهد وقوع این فریبکاریها بودهایم. برای استفاده از عباراتی که «پنتاگون» در گزارشهای خود از آنها بهره میگیرد، میتوان به ترفند «دادن شوک و هراس افکنی» اشاره نمود. ترفندی که در سایه آن، رسانهها وادار به انجام کارهایی شدند که نتایج آن را در گذشته نیز دیده بودند. به این ترتیب، رهبران دولتهای ما، رسانههای جمعی را عمدتاً به عنوان مؤسساتی میبینند که اخبار و گزارشهای خود را با بهبود شیوههای اطلاعرسانی و بهرهگیری از سانسور، کنترل، تبلیغات روانی و یا استفاده از روشهایی تجربه شده از سوی مقامات رسمی که به آن «روابط عمومی» گفته میشود، به مخاطبان ارائه میکنند.
آلکس تامسون در کتاب خود با عنوان «پرده دود؛ سانسور، رسانه، خلیج» از توضیح در مورد واژهها و اصطلاحاتی نظیر «تلاش رسانهها در گزارشدهی درگیریها»، چنین نتیجهگیری میکند: «به نظر میرسد که روابط گزارشگران و جنگافروزان، همانند جنگ موش و گربه، هیچ گاه پایانی ندارد. شما تنها به دلیل یک جنگ جدید، از کشوری به کشوری دیگر میروید و در هر زمان نیز، مجموعهای جدید از قوانین، به کار برده میشوند.»
البته در مورد گسست تاریخی بین روزنامهنگاران و جنگافروزان و روابط متزلزل همیشگی آنان که به دلیل خواستههای دو طرفه آنها از یکدیگر بوده است، میتوان نظری مخالف با آنچه تامسون به آنها اشاره میکند، داشت. با بررسی تجارب پیشین تاریخی، میتوان دریافت که از ۱۵۰ سال پیش تاکنون، یعنی از دوره جنگهای کریمه، تقابل بین روزنامهنگاران و جنگافروزان و تفاوت انتظارات و خواستههای این دو گروه، وجود داشته است. تنها روشهای به کار گرفته شده و روشهای اجرای سیاستها، و نه واقعیتها و روح حاکم بر این اقدامات، با تغییراتی روبهرو گردیده اند.
تلاش دولتها در جهت تأثیرگذاری بر رسانهها و افکار عمومی در زمان جنگ، همچون خود جنگها، قدمتی به بلندای تاریخ دارد. در کتاب «هنر جنگ» اثر سان تزو که ۲۴۰۰ سال قبل به نگارش درآمده، از تبلیغات و هنر جهتدهی و تغییر افکار عمومی، نام برده شده است. برای یافتن اولین نشانههای موجود در روابط بین روزنامهنگاران و جنگافروزان، باید به سالهای آغازین قرن نوزدهم بازگردیم. در نامهای که در ۲۱ نوامبر ۱۸۰۹ میلادی از سوی دوک ولینگتون به برد لیورپول ارسال گردیده است، چنین میخوانیم:
«من تلاشهای خود را در جهت خشنودی خاطر شما، در روزنامههای انگلیسی، به کار بردم. به بیان دیگر، روزنامههای انگلیسی در مورد کشورهای متخاصم اسپانیا و پرتقال، دقیقاً در مورد هر حرکت نظامی ارتشهای این کشور، جهتگیریهای حاکمیت را دنبال میکنند، چرا که ممکن است، دشمنان ما از اطلاعات ارائه شده، در جهت ضربه زدن به نیروهای خودمان بهره گیرند.»
در دوره جنگهای کریمه نیز که ۵۰ سال بعد روی داد، فرمانده نیروهای انگلیسی سر ویلیام کودرینگتون، در جهت کنترل و سازمان دهی جریان اطلاعات از این روشها بهره برده بود. وی برای اولین بار با سانسور نظامی رسانهها، ضمن فشار بر روزنامهنگاران در جهت اجرای خواستههایش، متخلفان را با مجازاتهایی تنبیه میکرد. بدین ترتیب، رهبران کشورهای در حال جنگ، با مطرح نمودن موضوعاتی نظیر «امنیت ملی» و «امنیت عملیاتهای نظامی»، از دیرباز به دستکاری اخبار و سانسور و فریبکاری دست میزنند.
پس از بررسی گفت وگوهایی که با مسؤولان و روزنامهنگاران در مورد جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۹ صورت گرفته است، تامسون، به خوانندگان آثارش میگوید که ارتشهای دنیا هر چیزی را که به نظر آنها، تهدیدی بالقوه علیه واحدهای نظامی به نظر آید، سانسور مینمایند. امنیت عملیاتها و اخلاق نظامیگری و یا تهدید به دستگیری و مجازات روزنامهنگاران، همه و همه عناوینی هستند که در نهایت به سانسور منتهی میگردد و این همان کاری است که در سال ۱۸۵۹ میلادی و در دوره کودرینگتون روی داده بود.
اما آیا در جنگ سال ۲۰۰۳ میلادی خلیج فارس، ما با تغییری در این وضعیت روبهرو بودیم؟ روزنامهنگارانی که جنگ اخیر را به دنیا مخابره کرده اند، معتقدند که پرسنل ارتش با بررسی و تغییر هر آنچه که از سوی رسانهها انتشار مییافت، عملاً کاری کردند که دشمنان نتوانند از هیچ یک از اطلاعات ارائه شده، علیه متحدین بهرهبرداری نمایند. به بیان دیگر، دستاندرکاران رسانههای ما در این جنگ نیز با دشواریهای زیادی روبهرو بوده اند.
لوییس کاسترو یک خبرنگار تلویزیون پرتغال که در سال ۲۰۰۳ میلادی، حوادث جنگ عراق را گزارش میکرد، با شکنجه فیزیکی روبهرو شد و به اتهام جاسوسی، از سوی نظامیان ارتش آمریکا به مدت دو روز بازداشت گردید. به گفته کاسترو، سربازان ایالات متحده ضمن بدرفتاری و زدن برچسب جاسوسی به وی، علیرغم مصونیت ناشی از خبرنگاری در دوره جنگ، مکرراً این جمله را تکرار میکردند: «شاید تو برای این به اینجا آمدهای که مکان ما را به دشمن نشان بدهی.»
فیلیپ اسموکر، یک روزنامهنگار مستقل که در سال ۲۰۰۳ میلادی برای گزارش جنگ خلیج فارس به عراق رفته بود، پس از مشاهده شرایط کار و اعمال فشارهای گوناگون از سوی نیروهای ائتلاف، ناگزیر به ترک خاک عراق گردید. مسؤولان نظامی آمریکا از وی خواسته بودند که کلیه گزارشها و اخبار ارسالی وی را بررسی و کنترل نمایند. به علاوه، آنان در راه اطلاعرسانی صحیح وی، موانع فراوانی ایجاد نموده بودند.
وی میگوید: «آنان در حقیقت، خواهان حضور گزارشگران و خبرنگاران مستقل در صحنه نبرد نبودند. آنها خواستار حضور افرادی ترسو و مطیع بودند. آنها همه تلاش خود را انجام دادند تا ما را از صحنه جنگ و وقایع آن و سربازان حاضر در آن نبرد، دور کنند. به بیان دیگر، آنان خواستار حضور خبرنگارانی مطیع و گوش به فرمان بودند که از ارتش ایالات متحده در همه امور حرف شنوی داشته باشند. به همین خاطر هم، من خاک عراق را ترک نمودم.»
حمله به دفتر خبرگزاری شبکه الجزیره در بغداد، این هراس را در دنیای رسانهها به وجود آورد که حمله به این شبکه قطری، به این علت روی داد که مدیران این شبکه حاضر نشدند از دستورات رهبران کاخ سفید اطاعت کنند. به همین دلیل نیز «فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران» فرماندهان ارتش ایالات متحده را متهم به هدف قرار دادن روزنامهنگاران غیروابسته و مستقل نمود. حمله به ایستگاههای تلویزیونی منتقد فعالیتهای ایالات متحده، این اندیشه را به وجود میآورد که این اقدامات جزء دکترین نظامی ایالات متحده باشد، چرا که حمله به دفتر الجزیره در شهر کابل، مرکز رادیو و تلویزیون عراق و همچنین ایستگاه تلویزیونی صربستان در سال ۱۹۹۹ میلادی و در دوره جنگ کوزوو نیز در کارنامه فرماندهان ارتش آمریکا وجود دارد. همه این وقایع نشان میدهد که دومین حمله به شبکه الجزیره به هیچ وجه اتفاقی نبوده، بلکه تلاشی سازمان یافته در جهت ساکت نمودن یک منتقد صریح اقدامات واشنگتن بوده است.
همچنین این کار به عنوان دادن علامتی به سازمانهای رسانهای به شمار میرفت: اگر شما با ما همسو نباشید، پس مخالف ما و دشمن شماره یک مردم ما نیز خواهید بود. اما به هر ترتیب، رسانههای ایالات متحده و انگلستان به اندازه کافی عاقل بودند که از دستورات سانسورهای آنان تبعیت نمایند. چراکه علیرغم همه پیشرفتهای دانش نظامی در بخشهای ماهواره ای، باز هم ممکن است که دفتر یک شبکه غربی هم نظیر دفتر الجزیره مورد هدف قرار گیرد.
در مورد جنگ اول خلیج فارس، تامسون معتقد است که مسؤولان این مطلب را روشن نموده بودند که اگر هر یک از خبرنگاران بدون هماهنگی و همراهی نیروهای نظامی متحدان، در صحنه جنگ حضور یابد، به «پایگاه ظهران» (واقع در عربستان سعودی)، باز گردانده خواهد شد.
در کنار این سیاستهای محدودکننده، راهبردهای نیروهای ائتلاف در جنگ اول خلیج فارس، در مجموع منجر به پیدایش روشی مؤثر در کنترل اخبار میدان جنگ گردید. در جنگ دوم این منطقه نیز، علیرغم اینکه خبرنگاران میدانستند همراهی با این سیاستهای تحمیلی، کاری اشتباه است، اما به خواستههای جنگ افروزان تن در دادند.
بن براون خبرنگار ویژه شبکه بیبیسی، در برنامه «تن اوکلاک نیوز» در این مورد چنین میگوید: «پس از اینکه ما و نیروهای غربی زیر آتش عراقیها قرار گرفته و موفق به دفع آن شدیم، به سوی یک سرباز ایرلندی رفتم تا به خاطر این اقدامش او را ببوسم. از نظر من، این یک عکسالعمل طبیعی در برابر اقدام صورت گرفته بود، اما بعدها خودم را سرزنش کردم. چرا که خبرنگاران باید گزارش دهندگان جنگها و صحنههای نبرد و نه یک مشارکت کننده در این اتفاقات باشند. لذا من با نزدیک شدن بیش از حد به نیروهای انگلیسی، از یک خط قرمز ناپیدا عبور کرده بودم.»
البته برنامه ریزان ارتش ایالات متحده برای اقدامات محدود کننده رسانهای خود، توجیهاتی تکراری را به مردم دنیا ارائه میکنند. از سوی دیگر، رسانهها هم به این نتیجه رسیده اند که در سایه تحریفها و سانسورها و فریبکاریهای ناگزیر به وجود آمده، اخبار و گزارشهای انتشار یافته آنان، روز به روز از واقعیات و حقیقت دورتر میگردد و البته به یاد داشته باشید که رسانههای مستقل نیز از سوی یکی از فرماندهان غربی با برچسب «سخنگویان رژیم عراق» روبهرو شده اند.
علاوه بر این، در جریان این دو جنگ، پوشش رسانهای اخبار کنترل شده وقایع و زد و خوردها، با همراهی اکثر رسانههای همسو با نیروهای متحدین همراه بود. همچنین این رسانهها تصویر دلخواه غربیها را از تواناییهای نظامی نیروهایشان به جهانیان نشان دادند. به علاوه آنان با ارائه تصویری مخدوش و شکست خورده از نیروهای نظامی ارتش عراق، به همراهی با «طرح عملیات روانی ارتش ایالات متحده» پرداختند. کاری که برای ارتش آمریکا هیچ هزینهای در برنداشت. به طور خلاصه، این رسانهها به بازی در نقشهای از پیش تعیین شده برای خود، که از سوی برنامه ریزان جنگهای اول و دوم خلیج فارس طراحی شده بود، پرداختند.
نورمن سولومون مدیر اجرای انیستیتوی مطالعات ملی در این مورد میگوید: «جزایر دور افتاده از هم (گزارشگری مستقل) در اقیانوس وابستگی به منافع دولتی، ناپدید شده اند.»
هنوز هم بسیاری از سازمانهای رسانهای معتقدند که سانسور و پردهپوشی رسانهها، به این دلیل که به گزارشگران شبکهها امکان حضور در قلب نبردها را همراه با حفاظت از طرف نیروهای نظامی میدهد، میتواند مفید ارزیابی شود. علاوه بر این، این خبرنگاران میتوانستند در سایه همراهی با سیاستهای نیروهای ائتلاف، در سریعترین زمان ممکن، گزارشهای مفصلی را برای بینندگان شبکههای خویش ارسال نمایند. البته خبرنگاران نیز میدانستند که باید چه محدودیتهایی را در نظر بگیرند، چیزی که در نهایت، از آن به «خودسانسوری» تعبیر میگردد. اما آنان که به این محدودیتها تن در ندادند، نظیر گزارشگر شبکه «فاکس نیوز»، آقای جرالدو ریورا، عملاً به دلیل مخالفت با حضورشان و عدم همکاری نیروهای ائتلاف، نتوانستند در اکثر صحنههای این جنگ حضور یابند.
ناشر مجله «هارپر» آقای جان مک آرتور، جنگ دوم خلیج فارس را «سانسور شدهترین جنگ تاریخ بشریت» میخواند. وی میافزاید: «۹۵% پوشش حوادث این جنگ، با تحریف همراه بوده است. بنابراین، هیچ کس وقایع جنگ را ندیده است. شما فقط شاهد عبور و مرور کامیونها و تانکها در خیابانها و بزرگراههای عراق و تخلیه جعبههای ساز و برگ نظامی و سربازانی بودید که از احساسشان حرف میزدند. همین و همین. اما شما هرگز شاهد صحنههای تعقیب و گریز و زد و خورد و آوارگی و اشغال و بدنهای متلاشی شده شهروندان عراقی هدف قرار گرفته توسط سربازان مهاجم و یا بمبها و گلولههای نیروهای ائتلاف نبودید.»
اگر ما بخواهیم مسأله چگونگی پوشش اخبار این جنگ را توسط رسانههای آمریکایی مورد بررسی قرار دهیم، صحبتهای مارک کریسپین نویسنده کتاب «بوش پریشان خاطر» راه گشا خواهد بود. وی میگوید: «این رسانهها تلاش میکنند که تصویری قهرمانانه و درخشان را از جنگجویان ما ارائه نمایند: هیچ چیز اشتباه نیست. همه چیز رو به راه است. به هیچ کس صدمهای نمیرسد. شما هیچ صحنه خونریزی و زخمی شدنی را شاهد نیستند. به علاوه، ما هرگز شاهد یکی از صحنههای وحشیگری نبودهایم. همهچیز به خوبی و خوشی ادامه دارد. و اگر شما در این مورد سؤالی بپرسید، شما یک وطنپرست نیستید.»
تصویری را که در این جنگ شاهد بودیم، بسیاری از کارشناسان را بر آن داشت که مقایسهای بین واقعیتهای جنگ و جنگ به عنوان یک ورزش پرطرفدار و تماشاگر پسند، بنمایند. ما از یک سو شاهد حضور گزارشگران در قلب حوادث بودیم و از سوی دیگر، قریب به اتفاق اخبار و گزارشهای منتشر شده، غیر دقیق و بیهدف بودند. اما با همه این تلاشها، چرا این گزارشها، تحریف شده و غیرقابل اعتماد بودند؟
و چرا دلایل و انگیزههای این جنگ، سردرگم و پیچیده بودند؟ و چرا نظرات مختلف سیاسی در مورد آن، هیچ گاه مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفت؟ همراهی ارتشهای متحدین با خبرنگاران، از یک سو به خلق تصاویری به یاد ماندنی و عالی منجر شد، اما در عین حال، گزارشهای ارسالی مزخرف بودند و به همین دلیل، هیچ کس تمایلی به انعکاس واقعیت جبهههای نبرد نداشت.
تامسون معتقد است که در سال ۱۹۹۱ میلادی، جنگ همچون بازیهای ویدیویی برای رسانههای مستقر در شهر ریاض توضیح داده میشد. وی میگوید: «ما به عصری پا نهادهایم که در آن وقایع یک جنگ همچون یک بازی ویدیویی گردیده است. به همین دلیل نیز، پس از مشاهده آنچه خلبانان نیروی هوایی ایالات متحده با انسانها و خانههای عراقیها میکنند، لبخند میزنیم.» وی به تفصیل توضیح میدهد که چگونه هزینههای انسانی این جنگ از پوشش رسانهها مخفی گردیده است. چگونه واقعیتهای خونبار، وحشتناک و متأثرکننده این جنگ و بسیاری از سؤالات، در ورای تصاویر ارائه شده توسط نیروهای متحدین به رسانهها، ناگفته مانده است. البته، بسیاری از مردم نیز خواهان این دیدگاه «بازیگونه» از جنگ هستند. چرا که همه حوادث این جنگ در اتاقهای توجیه فرماندهان در ریاض شکل میگرفت. بدین ترتیب، تصویری هیجانانگیز و خوشایند برای سراسر دنیا به نمایش درمیآمد.
برای تکرار درسهایی که از جنگهای پیشین آموختیم، باید دانست که مرکز و قلب فعالیتهای رسانهای بخش عملیاتهای زمینی در جنگ دوم خلیج فارس، در یک مرکز یک میلیون دلاری و در مرکز فرماندهی «جین فرانکس» واقع در شهر دوحه قطر قرار داشت. از این مرکز، تصویری دلخواه فرماندهان آمریکایی و بریتانیایی به جهانیان مخابره میگردید. به همین دلیل نیز، تصاویر پخش شده از این جنگ، به فیلمهای تولید شده درهالیوود شباهت داشت.
سرلشکر وینست بروکس، سخنگوی شماره یک ایالات متحده در جنگ سال ۲۰۰۳ میلادی عراق، در مورد هنر حقهبازی و فریب افکار عمومی، کاملاً توجیه شده بود. او به گرمی به کلیه سؤالات پاسخ میداد ولی تمام تلاش خود را برای نادیده گرفتن آنها به کار میگرفت. پاسخهای او عمدتاً دم دستی و طولانی بود و هرگز به صورت تند و یا گستاخانه صورت نگرفت. تصاویر نشان داده شده توسط او، صحنههای خروج بمبها و شلیک موشکها را علیه اهدافی در خاک عراق نشان میداد، اما هرگز خبرنگاران، صحنههای کشتار مردم غیرنظامی این کشور را در این تصاویر مشاهده نکردند.
ما تنها شاهد شهروندان عراقی خوشحال بودیم که با صورتهایی خندان به دوربینها نگاه میکردند. البته این سناریو با اتفاقاتی از پیش مهیا شده که در جنگ اول خلیج فارس روی داد، کاملاً مشابه بود. به هرحال، با نگاهی منصفانه به پوشش اخبار جنگ اخیر، بسیاری از روزنامهنگاران به این نتیجه رسیدند که رسانههای ما در گزارش دقیق تعداد تلفات نیروهای عراقی، ناکام بوده اند.
«البته ما میدانیم که هر روز و هر روز، چشمان خود را بر روی حوادث کشور عراق بستهایم.» این جمله را جان اسنو مجری شبکه چهارم در برنامهای که در مورد پوشش جنگ دوم خلیج فارس داشت، میگوید. وی میافزاید: «واقعیتهای دردناک مربوط به مرگ غیرنظامیان، در تلویزیونهای کشورهای انگلستان و ایالات متحده نشان داده نمیشوند. تماشاگران برنامههای این شبکه، تنها شاهد جنگی هستند که با کمکهای انسان دوستانه و خدمات درمانی به مجروحان همراه است.»
در سال ۲۰۰۳ میلادی، اوضاع رو به بهبودی میرفت، چرا که روزنامهنگاران و خبرنگاران شبکهها توانسته بودند با استفاده از فن آوریهای ارتباطی و اطلاعرسانی، اخبار جنگ را بدون ابهام پوشش دهند. چرا که در سالیان اخیر، تجهیزات همراه خبرنگاران، کوچکتر و کوچکتر گردیده است. تلفنهای ماهوارهای در جیبها جا میگیرند. دوربینهای دیجیتال بر گردنها آویزانند. تلفنهای ویدیویی قابلیت ارسال تصاویر را با یک دیش کوچک، تنها پس از چند ثانیه از وقوع حوادث، به سراسر جهان دارا هستند. اما آنچه همچنان تغییر نیافته، این واقعیت است که به دلیل عدم وجود شفافیت، هنوز هم به سختی میتوان واقعیتهای روی داده را دریافت.
اگرچه فهرست بلند روشهای به کار گرفته شده متحدین در جهت کنترل و تغییر اطلاعات در سالهای جنگ اول و دوم خلیج فارس همچنان رو به تکامل هستند، اما هنوز هم یکی از کارشناسان علوم ارتباطات معتقد است که جنگ اول خلیج فارس را باید «بزرگ ترین عملیات بینالمللی کنترل رسانهها» در تاریخ بشریت دانست. البته این گفته بدین معنا نیست که در سایر جنگها، رسانهها در انعکاس اخبار و گزارشهای خویش، بیطرف بوده اند. البته در مقایسه با جنگ دوم خلیج فارس باید گفت که دراین جنگ، روشهای پیشین نیز با گستردگی بیشتر، به کار گرفته شده بودند.
اما جنگ دوم خلیج برای چه به وجود آمد؟ آیا، شکلگیری آن، مسأله سلاحهای کشتار جمعی بوده است؟ و آیا به دلیل تهدید ایالات متحده و یا انگلستان توسط دولت عراق، ما شاهد شکلگیری این جنگ بودیم؟ آیا این جنگ برای تغییر یک دولت روی داد؟ و آیا این جنگ یک دخالت نظامی انسان دوستانه بود؟ یا اینکه، این جنگ برای تصاحب نفت بوده است؟ و آیا هرگز رسانههای ما قادر خواهند بود که از پس گرد و غبار جنگ، واقعیتهای این نبرد را به مخاطبان خویش نشان دهند؟ اگر رسانهها شکل دهنده افکار عمومی هستند، پس نظرسنجیهای صورت گرفته در کشورهای ایالات متحده و انگلستان، در آغاز جنگ و اوج بمبارانها، که حاکی از حمایت اکثریت مردم این کشورها از این جنگ بود، حاکی از آن است که دولتهای غربی به دنبال آن بوده اند که این جنگ را در چارچوب ارزشهای مجازی، مدیریت و راهبری نمایند. راه پیماییهای ضدجنگ، در دورهای که جنگ ادامه داشت، به خاموشی گرایید. آنانی که این وقایع را طراحی نموده بودند، به اوضاع سلطه یافتند و رسانهها، نظیر جنگ اول خلیج فارس، در نشان دادن واقعیتهای جنگ از پس گرد و غبار آن، ناکام ماندند و همچنان، مدیران این رسانهها به وظیفه بنیادی خود در ارائه تصویری مخدوش و تحریف شده از واقعیتها، ادامه دادند. و البته همه این اتفاقات بدین خاطر روی داده اند که قدرتهای دنیا، خواهان شکلگیری و تداوم این وضعیت هستند.
ارشد تشریف
مترجم:محسن داوری
منبع: www.medialens.org
Arshad Tashrif: استاد مرکز مطالعات رسانه دانشگاه اولستر ایرلند شمالی.
منبع :ماهنامه سیاحت غرب،شماره ۴۶
مترجم:محسن داوری
منبع: www.medialens.org
Arshad Tashrif: استاد مرکز مطالعات رسانه دانشگاه اولستر ایرلند شمالی.
منبع :ماهنامه سیاحت غرب،شماره ۴۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست