یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مار و رنگین‌کمان - The Serpent And The Rainbow


مار و رنگین‌کمان - The Serpent And The Rainbow
سال تولید : ۱۹۸۷
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : یونیورسال
کارگردان : وس کریون
فیلمنامه‌نویس : ریچارد ماکسول و ا. ر. سایمون، برمبنای کتابی نوشته وید دیویس.
فیلمبردار : جان لیندلی
آهنگساز(موسیقی متن) : براد فیدل.
هنرپیشگان : بیل پولمن، کتی تایسن، زاکس موکائه، پل وینفیلد، برنت جنینگز، کانراد رابرتس، ترزا مریت، مایکل گوگ، پل گیل‌فویل و ویلیام نیومن.
نوع فیلم : رنگی، ۹۸ دقیقه.


سال 1985. در دل جنگل‌های بارانی آمازون، «دنیس آلن» (پولمن)، انسان‌شناس دانشگاه‌های هاروارد، تحت تأثیر معجون یک جادوگر با ارواح خیر و شر رودررو می‌شود، ولی با یاری روح خیر از این مخمصه رهائی می‌یابد و راه بازگشت به جهان متمدن را پیدا می‌کند. در بازگشت به بوستن، استاد سابق «دنیس»، «شونباکر» (گوگ)، که اینک مشاور یک کارخانه بزرگ داروسازی است، به او عکس‌هائی را که ادعا شده از یک زامبی‌ هائیتی گرفته شده، نشان می‌دهد. او و «اندرو کاسدی» (گیل فویل)، یک زیست‌تکنولوژیست، از «دنیس» می‌خواهند درباره مسئله تبدیل انسان‌ها به مرده‌های متحرک، به‌عنوان یکی از راه‌های ممکن بهبود بخشیدن به روش‌های بی‌هوشی در عمل جراحی تحقیق کند. در هائیتی، «دنیس» ضمن ملاقات با «ماری‌یل» (تایسن)، دکتری که عکس‌ها را فرستاده، فکر می‌کند که قصد او فرصاً نقلب برای تهیه پول برای بیمارستانش است. «دنیس» در باشگاه‌ شبانه‌ای متعلق به «سلین» (وینفیلد)، یکی از ساحران جادوی سیاه، متوجه شباهت انکارناپذیر «پیترو» (موکائه)، فرمانده فاسد نیروهای امنیتی «تون تون ماکوت» به روح شیطانی که در آمازون با آن مواجه شده بود، می‌شود. «دنیس» و «ماری‌یل» پس از جست‌وجو در گورستان‌ها، «کریستوف» (رابرتس)، زامبی‌ای را که از او عکس گرفته شده، می‌یابند. «کریستوف» می‌گوید که «پیترو» او را با پودری مسموم کرده و روحش را ربوده است. «سلین»، «دنیس» را نزد «موتسارت» (جنینگز)، ساحری می‌فرستد که مقداری پودر تقلبی به او می‌فروشد. رژیم دووالیه اعلام حکومت نظامی می‌کند. «دنیس» که توسط «پیترو» تحت شکنجه قرار گرفته، به اتهام دروغین قتل از کشور اخراج می‌شود. اما پیش از آن موفق می‌شود به کمک «موتسارت» مقداری پودرِ اصل تهیه کند. در بوستن، «کاسدی» آزمایش روی پودر را آغاز می‌کند، اما «دنیس» که روح شیطانی، همچنان از راه دور آزارش می‌دهد، به هائیتی بازمی‌گردد. در آنجا در می‌یابد که «پیترو»، «ماری‌یل» را بازداشت کرده و او را تهدید به جدا کردن سر از بدنش می‌کند. «پیترو»، «موتسارت» و «سلین» را به قتل می‌رساند، به «دنیس» مقداری پودر می‌خوراند و او را زنده‌به گور می‌کند. اما «کریستوف» او را از خاک بیرون می‌کشد. «دنیس» هنگامی که آشوب‌های خیابانی برپا شده، خود را به مرکز فرماندهی نیروهای «تون تون ماکوت» می‌رساند. در آنجا جادوی سیاه «پیترو» را دفع می‌کند و با یاری «ماری‌یل» و راهنمائی روح خیر او را نابود می‌سازد.
* مار و رنگین‌کمان اقتباسی آزاد از سفرنامه دیویس، انسان‌شناس ماجراجوئی است که در سال 1982 برای تحقیق درباره داروئی که جادوگر آئین «جادوی سیاه / وودو» از آن برای بردن افراد به حالت مرگ مصنوعی سود می‌جستند، به هائیتی سفر کرد. او با نمونه‌ای از این دارو موسوم به تترودو توکسین به آمریکا بازگشت. کریون در فیلمش که فیلم‌برداری آن را در شرایطی سخت و پُرمخاطره در هائیتی به انجام رساند، به این ماجرای واقعی، قالب روایتی هراس‌آور بخشید؛ مفهوم «زامبی»، مطابق روایات فولکلوریک هاییتی، به مرده‌های متحرکی اطلاق می‌شود که با انجام مراسم آئینی خاص تحت عنوان «وودو» به جهان مادی باز می‌گردند و بر مبنای بعضی از این روایات در زندگیِ دوباره‌شان از گوشت و خون انسان‌های زنده تغذیه می‌کنند. این واژه نخستین بار با جزیره اسرارآمیز (1929)، سفرنامه ویلیام سی‌بروک، ماجراجوئی که خود بعدها متهم به آدم‌خواری شد، وارد فرهنگ آمریکائی شد. این امر طبعاً بر تولیدات هالیوود نیز بی‌تأثیر نبود و در تاریخ سینما از مرده متحرک سفید (ویکتور هالپرین، 1932) به‌عنوان نخستین فیلم ترسناک با این مضمون یاد می‌شود. فیلم کیون، به‌ویژه در آغاز و پیش از آنکه لحن ملودرام‌های عرفانی درباره زندگی بدوی، مثل دوره‌گردی (نیکلاس روگ، 1971) و جنگل زمرد (جان بورمن، 1985) را به خود گیرد، در ارائه تصویر هائیتی به‌عنوان یک عالم رویائی واقعی و در دسترس، سخت موفق می‌نماید. تا آن حد که می‌توان ان را با شاهکار ژاک تورنور در این عرصه، من با یک مرده متحرک راه رفتم (1943) قیاس کرد. از سوی دیگر حساسیت سیاسی / اجتماعی مشهور کریون را اینجا می‌توان در نحوه ارائه تصویر مرده‌های متحرک فاقد روح و اندیشه به مثابه نمادی از مردم هائیتی تحت ستم و بهره‌کشیِ حکومت دووالیه ونیروهای سرکوبگر «توان تون ماکوت»، شاهد بود. کریون در صحنه‌های کابوس این فیلم، شگرد روائی عالم رویا در برابر جهان واقعی را مثل دیگر ساخته‌اش، کابوسی در خیابان الم (1984) در عرصه‌ای متفاوت به کار می‌گیرد. در این صحنه‌ها، استفاده از نماهای نقطه دید ذهنی «دنیس» به او امکان می‌دهد تا با بخشیدن بُعدی فراواقع گرایاانه به روایتِ به ظاهر ساده و واقع‌گرا، مسیر پیشرفت آن را تغییر داده و صحنه‌هائی هولناک و وهم‌انگیز (مبلمانی که ناگهان شروع به حرکت می‌کند، پلکان‌هائی که وارونه می‌شود، مرده‌هائی که جان می‌گیرند و...) به آن بیفزاید. فیدل، آهنگ‌ساز نخبه‌گرا با بهره‌گیری هوشمندانه از عناصر موسیقی محلی، نوای طبل‌ها و...، با حفظ اصالت فرهنگی بومی منطقه، هم به فیلم (با توجه به زمینه داستانیِ واقعی آن) نوعی «سندیت» بخشیده و هم حالت و هم‌انگیز صحنه‌های ترسناک را تشدید می‌کند. امتیاز دیگر فیلم، خبیث به یادماندنی آن، ساحر / مأمور امنیتی دندان طلائی سیاه‌دل و بی‌رحمی است که به جرأت می‌توان او را با نمونه‌های همانند در فیلم‌های «جیمز باند» قیاس کرد؛ حتی اگر در صحنه پایانی در حد یک تقلید سیاه‌پوستی از «فردی کروگر» نزول کند.


همچنین مشاهده کنید