جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا
کلئوپاترا،جولانگاه ادیبان بزرگ شرق و غرب
«كلئوپاترا» یكی از پرآوازهترین شخصیتها در تاریخ ادبیات شرق و غرب است. تاكنون هیچ شخصیتی مانند كلئوپاترا مورد توجه ادیبان بزرگ جهان نبوده است. موضوعی كه از نظر مفاهیم تاریخی، عجیب و غریب است و به قصههای تخیلی میماند... جلوهای از شكوه و عظمت، جمال، كبر و غرور، و ضیافتها و مراسمی كه هیچیك به پای آن نمیرسد، واز نظر سیطره عواطف و عشق مصیبتبار، و حوادث تراژیك تاریخی و جنگهای بزرگ بیهمتاست. سریرها شكسته میشوند و همه آرزوهای طرفین بر باد میرود. و نتیجه آنها شخصیتی میشود عجیب، كه تمام ویژگیهای اقتدار و ذكاوت بیبدیل، زنانگی كامل، و آفرینش نیرنگها و ترفندهای بینظیر را ـ كه زیركترین زنان در آن میمانند ـ دارد. او زندگی خود را وقف زیستن در اقتدار و لذّات كرد، تا لحظهای كه با چشمان خویش افول ستارهاش را دید... او با مرگ خویش بر اوكتاویوس، پیروز شد، همانگونه كه پیش از آن با زیبایی شگفتش و ذكاوتش بسیاری از قیصرهای زمانهاش را نابود كرد، او در این راه كمترین شكی به خود راه نداد. او خود را وقف كشورش، مصر كرده بود. كلئوپاترا موضوع نمایشنامههای بسیاری در ادبیات جهان گردید. ۱۵ نمایشنامه فرانسوی، ۶ نمایشنامه انگلیسی، و چهار نمایشنامه ایتالیایی ... و در ادبیات معاصر ما، احمد شوقی اولین كسی است كه آن را مطرح كرد و شهرت جهانی یافت. نمایشنامهٔ «جولانگاه كلئوپاترا» یكی از اولین نمایشنامههایی است كه به زبان ما نگاشته شده است... و شگفت اینكه سرودن این نمایشنامه مصادف با نگارش نمایشنامهٔ «كلئوپاترای اسیر» سرودهٔ ژودل شاعر فرانسوی در عصر نهضت به سال ۱۹۵۵. م میباشد. ولی احمد شوقی نمایشنامهاش را به سبك و سیاق اكثر نویسندگان پیشین ننوشت...
معروفترین آنها نمایشنامهٔ «آنتونی و كلئوپاترا» اثر ویلیام شكسپیر بود كه آن را حدود سالهای ۱۶۰۷ سرود، و پس از آن «در ایران» نمایشنامهٔ «همه چیز بهخاطر عشق، یا جهان گمشده» بود كه برای اولینبار در سال ۱۶۷۷ به روی صحنه رفت و در سال ۱۶۷۸ چاپ شد نمایشنامههای دیگری نیز نوشته شده است كه در خلال این بحث به آنها اشاره خواهد شد. نامعقول است اگر بگوییم كه شوقی این نمایشنامه را صرفاً با تكیه بر اسناد و مدارك تاریخی سروده است، بلكه از دیدگاه هنری مانند دیگر شاعران پیش از خود به آن پرداخته است. هیچ یك از مورخان نتوانستند به منبع تازهای دست یابند، چرا كه آشنا با این نوع بررسی جدید نبودند، آنها تلاش كردند كه شوقی را متهم كنند كه آنچه سروده است بر اساس تخیلات و توهمات شخصی بوده و عاری از تأثیر آثار ادبی گذشته است. درحالیكه با مقارنهای قاطعی كه صورت گرفته، شوقی با اِشراف كامل از آثار ادبی كه نام بردهاند بیشترین بهره را برده است و برخلاف نظر آنها كه مدعی هستند اصالت اثر را از بین برده، كاملاً به آنها وفادار بوده است. در خلال بحث به بیان جایگاه شوقی در استفاده از نمایشنامههای قبل، یاد میكنیم، و به تأثیرپذیری از این جایگاه در تصویر شخصیت كلئوپاترا، میپردازیم. علاوه بر این او از موضعهای فرعی و افكار و تصاویر عامه بهره برده است. و اشارهای هم خواهیم داشت به اینكه چگونه او از این تأثیرپذیری به نحو كامل و موفقیتآمیز استفاده كرده است. علیرغم روابط عاشقانه بین آنتونیوس و كلئوپاترا كه محور حوادث بزرگی بوده است، نویسندگان غرب از جدال بین این دو عاشق و معشوق و اوكتاویوس بهعنوان نمادی از نبرد دائم بین شرق و غرب استفاده كردهاند و كلئوپاترا بار تمامی این نبرد را بر دوش میكشد. او زنی مكار و نیرنگباز است كه، تمامی این نیرنگها را برای آرمانهایش به كار میبرد، و آنتونیوس را در این امر وارد او را اغوا میكند و جز لذّات خویش، هیچچیز برایش ارزشی ندارد. در نهایت همه چیز را تحت سیطرهٔ خود درمیآورد. و شگفتتر آنكه همه بهعنوان عقلانیت شرقی با او به دشمنی پرداختهاند، نه بهعنوان یك ملكه، بلكه بهعنوان یك مصری ـ با شدت تمام ـ آن را بهعنوان نوعی جنگ خونبار بین شرق و غرب مطرح میكنند. بهطور مثال در نمایشنامهٔ «آنتونی و كلئوپاترا» شكسپیر، آنتونیوس با مشاهده تسلیم ناوگان جنگی روم در اسكندریه چنین میگوید:
«همه چیز نابود شد، این زن مصری پست به من خیانت كرد.. و ناوگانم را به دشمن تسلیم كرد... سه بار جنایت كردی ای خائن، و من فریب خوردم، فریب... چه روح شیطانی دارد این زن مصری!! این افسونگر كه سینهاش تاج سرم بود و نخستین آرمان من بود. با افسون شگفتش مرا شیفته خود كرد، بهراستی كه او یك كولی است، او مرا به عمق گمراهی كشاند.»(۱) (پرده چهارم. صحنه ۱۲)
عین چنین توصیفی در نمایشنامهٔ «در ایران» آمده است. ونتیدیوس (Ventidius) فرماندهٔ ناوگان دریایی در رابطه با ملت مصر و كلئوپاترا چنین میگوید:
«ملتی كه همه افرادش ریاكارند، خیانت را به هنگام تولد با هوایشان تنفس میكنند... و ملكهشان خلاصهٔ روح این ملت است.» (پردهٔ پنجم صحنه اول)(۲)
مادام ژیراردن نمایشنامهنویس فرانسوی در اثرش به نام «كلئوپاترا» (۱۹۴۷) او را زنی هرزه، غرقه دل لذّات تصویر میكند: «او چیزی جز عشقورزیدن نمیشناسد، پاداش عدل او كینهتوزی است، هیچ چیز جز لذّات جسمانی او را از خود بیخود نمیكند، تا آنجا كه بردهای قویهیكل جرئت پیدا میكند و چشم در چشمانش میدوزد و میگوید «ساعتی كام برگیرم و بمیرم». او فرمان را اجرا میكند چون در برابر پیمانی كه شكسته بود نوشیدن زهر بهترین گزینه است!(۳)
احمد شوقی در برابر این عبارات و امثال آن موضع دفاعی از كلئوپاترا میگیرد. و همه نویسندگان را به سوءنیت متهم میكند. و تلاش میكند منصفانه با او برخورد كند، نه تنها صرفاً بهعنوان یك ملكه، بلكه بهعنوان یك زن مصری. چرا كه آنها بهعنوان یك مصری با او به دشمنی برخاستند و او را نماد ملت مصر قرار دادند. و اِشراف شوقی بر این موضوعهاست كه او را وامیدارد تا چنین موضعی را اختیار كند. او موضعی برگزید كه مخالف مواضع همهٔ نویسندگان غرب است. و این مسئله نشاندهنده این حقیقت است كه شوقی اِشراف كامل به نمایشنامه غربی درباره این شخصیت داشته است بهویژه همه منتقدان فرانسوی كه آن نمایشنامهها را نقد كردهاند، و آن را زیربنای موضوع قرار داده و به شرح و بسط آن پرداختهاند. شوقی بهوسیله تصویرپردازی هنری به آنها پاسخ داده است. و این نوع تأثیرپذیری اعمال ادبی از اعمال ادبی دیگر است كه ما در ادبیات مقارن آن را: «تأثیر واكنشی» مینامیم، و از درون این شیوه است كه آثار دیگر متولد میشود... و این تأثیرپذیری به مثابه مقاومتی است كه از نظر مفهوم مورد نظر است. و به وسیله آن است كه ضد، از ضد خود زاده میشود. و با این شیوه است كه شوقی از نظریات نویسندگان و تصویرپردازی هنری و فنی آنها سود میبرد و بین آنها، مقاربت و نوعی خویشاوندی ایجاد میكند، تا بتواند از درون آنها وحدتی هنری و اصیل، بیافریند و اهداف وطنپرستانه خود را تحقق بخشد. اولین نشانه این تأثیر آن است كه شوقی از كلئوپاترا، تصویر یك وطنپرست مخلص را ارائه میدهد، و عشق به وطن را به وسیله عشق خالصانه به معشوقش عرضه میكند. ریاكارانه یا ترسان از آكتیوم نمیگریزد چنانكه در اغلب نمایشنامههای غربی متداول است، ولی نتیجهای كه حاصل میشود كشیده شدن او به یك بازی سیاسی مرسوم است: او آنتونیوس و اوكتاویوس را، بیآنكه در اعمال آنها دخالتی داشته باشد، در جنگ با یكدیگر رها میكند، تا یكی دیگری را تضعیف كند، و برنده قدرتمند باقی بماند... او كاملاً مواظب خود و وطنش بود تا خود آنتونیوس.آنچه كه در زیر میآید بیانگر وجه احتیاط اوست درصورتیكه عشق آنتونی و دلدادگی به او كم یا بیزار شود. كلئوپاترای شوقی در جایگاه عقبنشینی از آكتیوم در پرده اوّل در وصف خود چنین میگوید:
سوار بر مركب خویش و در میان سربازانم
فرماندهٔ جنگم و سربازان گوش به فرمان من
سپاه روم به هزیمت افتاد و درهم شكسته شد
یلانش فلك را به دو نیمه كردهاند
و سربازان در دریا و صحرا غوغا به پا كردهاند در اندیشه فرو رفتم كه اگر روم در دریا نابود شود (۴)
هیچكس جز من پا به آن عرصه نخواهد گذاشت. پس چون طوفان بادبان برافراشتم و فانوسهای دریایی را علم كردم جایگاهی كه حتی شكوه و اقتدار در آن همه عظمت، فرو میماند
من، دختر مصر، و ملكه مصر(۵)
این نگرش محور سیاست كلئوپاترا در نمایشنامهٔ شوقی است، نگرشی بسیار ساده و باورپذیر كه اصولاً نیاز به یك دفاع سیاسی قوی ندارد، همین نوع نگرش در نمایشنامهٔ «درایدن» آمده است، ولی از زبان شخصیت دوم نمایشنامه «الكساس» یار وفادار كلئوپاترا: (پرده اوّل ـ صحنه اوّل) «اگر هر آنچه كه میخواستم میشد، همه این سركشان را نابود میكردم ـ با تمام سرشتهای متفاوتشان، این حاكمان بر بشر را ـ یكی یكی از دم شمشیر میگذراندم، ولی چه باید كرد كه خواستهٔ ما تابع قدرت لنگ ماست، باید پیرو یكی از آنها باشیم، یا اوج میگیریم یا سقوط میكنیم.(۶)
ولی این بینش گذرا در نمایشنامه درایدن هیچ نشانهای از حوادث و سیاست كلئوپاترا ندارد. و به عقیدهٔ شوقی طرح این اندیشه از زبان كلئوپاترا میتوانست در قربانی شدن او برای وطنش متجلی شود، درحالیكه درایدن این گفتهها و اندیشههای كلئوپاترا را یك دروغ جلوه میدهد. شوقی با تمام قدرت تلاش میكند اتهاماتی را كه مادام دی ژیراردن به او میزند مبنی بر اینكه تمامی اینها امیال جنسی است و لذّات جسمانی. ولی آن را از زبان خود كلئوپاترا مطرح میكند. گویی كه اشاره به این اتهام است كه شوقی به آن اشاره میكند صدای رسای آن اتهامی است كه قبلاً به آن اشاره شد. كلئوپاترا در پردهٔ چهارم نمایشنامه شوقی چنین میگوید:
«میگویند من زنی هستم كه تمام عمرم را دیوانهوار وقف لذّت و شهوت كردهام قربانی عشق به مردان و زیباییهایشان شدم چون دلبستگی هرزگان و هوسرانیهای ملكهها. ولی مرا نه جوانی زیبا افسون میكند و نه پوست زیبایشان و نه سترگی عضلاتشان من نه چون دختركان دیوانهوار و نه مانند زنان سادهدل شیفته اقتدار و شكوه روم شدم
من از كودكی عاشق فرزانگی و شیفتهٔ سروریام.(۷)
در اینجا شوقی برای تبرئه كلئوپاترا از پستیها به شیوهٔ مكتب كلاسیكها عمل میكند، تا مسئولیتها را به حاشیهها واگذارد، تا كه از موضع ضعف قدرتمند ظاهر شود. بهطور مثال «پلوتارك» مورخ چنین میگوید كه؛ كلئوپاترا نامهای به آنتونیوس ارسال میدارد ـ پس از شكست آنتونیوس ـ تا او را از دروغ بودن خودكشیاش مطلع كند. شكسپیر نیز در نمایشنامهاش همه نقل قول پلوتارك را نقل میكند، ولی درایدن ـ و گرایش كلاسیك او در نمایشنامه ـ «لكساس» خبر خودكشی كلئوپاترا را به دروغ به آنتونیوس میدهد بیآنكه كلئوپاترا خبری داشته باشد. در پردهٔ پنجم نمایشنامه درایدن عین چنین جایگاهی را اتخاذ میكند،تا جایی كه میزان تأثرش را به شكلی واضح و آشكار میبینیم. كلئوپاترا به آنتونیوس میگوید نگران او شدم ولی كار از كار گذشته بود و آنتونیوس خودكشی كرده بود: «وقتی رسیدم كه دیر شده بود! ای الكساس ملعون!»
وقتی رسیدم كه دیر شده بود! ای الكساس ملعون!
آنتونیوس: تو زندهای؟ یا من مُردهام پیش از آنكه بدانم، این اولین شبحی است كه میبینم؟
كلئوپاترا: ای آسمانها! چقدر به من ستم روا میدارید! و اكنون به ستم این وفاداری دردناك را به من هدیه میكنید. پس این محتضر را به من بازگردانید!
آنتونیوس: من دیگر نیستم، محبوب من، من روح نفرین شدهام را به چنگ گرفتهام، ولی به من بگو كه سنگدل نیستی.
كلئوپاترا: اكنون دیگر دیر شده تا صادقانه از عشقم حرف بزنم. الكساس كمر به قتل من بست، بیآنكه خود بدانم... وقتی باخبر شدم زود به اینجا آمدم تا این سرنوشت شوم را عوض كنم... ناوگان دریایی به من خیانت كرد همانطور كه به تو خیانت كرد.
آنتونی: بسه، گفتم بهدنبال من میآیی، و باور میكنم، هر آنچه كه میگویی باور میكنم، عاشقانه با هم میرویم... بوسهای از تو باشكوهتر از هر چیز است كه برای قیصر میبرم (میمیرد)(۸)
در نمایشنامهٔ شوقی. هنگامی كه كلئوپاترا با آنتونی مجروح مواجه میشود شبیه این دیالوگها بین آنها رد و بدل میشود (پرده سوم)
آنتونیوس: كلئوپاترا... شگفتا... تو اینجا هستی... نمردهای؟ آه، پس، دروغ گفتند
كلئوپاترا: سرور من، روح من، زندگی من، قیصر من! تو زنده هستی؟
آنتونیوس: چند لحظهای بیش نخواهم بود.
كلئوپاترا: چه كسی به تو دروغ گفت... چه كسی؟
آنتونیوس: اولمپوس پست و خیانتكار
گذر میكرد كه از او پرسیدم
گفت مُرده است، جام زهر را سركشیده است
كلئوپاترا بوسهای به من ده
از ژرفای دردمند روح ناكامت
و با اندك روشنایی این ظلمت مرگ را از من بزدای (۹)
دیگر اینكه این اندیشه نافرمانی ناوگان دریایی از دستورهای كلئوپاترا، همانطور كه در سروده قبل اشاره شد از درایدن است، كه ما آن را از زبان كلئوپاترا در نمایشنامه او میشنویم و در نمایشنامهٔ شوقی از زبان آنوبیس كاهن. (همان پرده)
«آیا دانست كه سپاه از رفتن سرپیچید(۱۰)
و فانوسهای دریایی خاموش گشت؟»
گسیل نشدن ناوگان دریایی به جنگ، فرمانی است كه خود كلئوپاترا صادر كرد، و این مخالف سیاست كلی او در نمایشنامه است كه در پردهٔ اوّل به آن اشاره شد، از ضرورت التزام بیطرفی است. و ما این تحول سیاسی ژرف را نمیتوانیم حس كنیم مگر در اشاره دقیقی كه در بیت گذشته از آن سخن رفت و این چیزی است كه ما در نمایشنامه درایدن نمیبینیم.دیگر اینكه شاهد خداحافظی كلئوپاترا با فرزندانش هستیم كه متأثر از نمایشنامههای گذشته است، و این صحنه، نشانگر جنگ درونی كلئوپاترا با خویشتن است كه آیا برای فرزندانش باید به یك زیستن عادی بسنده كند. یا مرگ باعزّت را برگُزیند. این صحنه را «روبرگارنیه» بهصورت گفتوگوی طولانی بین كلئوپاترا و «اوفر» (پرستار فرزندان كلئوپاترا) به تصویر میكشد، پرستار برای حفظ فرزندان كلئوپاترا به او زندگی یك زن معمولی را پیشنهاد میكند. در این صحنه فرزندان حضور دارند، و كلئوپاترا از آنها میخواهد در برابر سرنوشت دردناكشان شكیبا، و پس از او منتظر عذابی دردناك باشند. و دردمندانه به آنها میگوید:
كلئوپاترا: خداحافظ
كودكان: خداحافظ...
(پردهٔ پنجم)(۱۱)
شوقی نیز صحنه خداحافظی را چنین توصیف میكند، با این تفاوت كه كودكان در صحنه نیستند، و خفتهاند. و این پرداخت تراژیكتر است، چرا كه حضور كودكان روی صحنه بازی با احساسات و عواطف تماشاچی در حدی بسیار پایین و سبك است. شوقی نه فقط از ارائه چنین صحنهای خودداری كرد، بلكه از نمایش تصاویر حاشیهای مانند «روبرگارنیه» اجتناب كرد. كلئوپاترا به خدمتكار زن خود شرمیون میگوید: (پرده چهارم نمایشنامه شوقی)
«با من بیا شرمیون تا با كودكانم
وداعی هولناك كنم
خطاب به كودكان:
عزیزان من چیزی به یادگار نخواهد ماند
جز كودكانی با نالههای یتیمانه
از مصیبت آنها ذوب میشوم
هرچند میدانم به آنها اقتدار و عظمت بخشیدم
ای كاش برایشان زندگی سادهای میداشتم
ولی شكوه و اقتدار این اجازه را به من نمیداد
دلبندان من! مرا ببخشید كه در این جولانگاه به شما ظلم كردم
بزرگمنش باشید و مرا ببخشید
بدرود عزیزان من، ای كودكان زیبای من!
خداوند هر آنچه كه شایسته یتیمان است بر شما ببخشاید!
گِردتان میگردم
چون چرخش پیكان بر صفحههای درخشان
و شما غرق در خوابید(۱۲)
از جایگاههای فرعی دیگر در نمایشنامه احمد شوقی، خودكشی هیلانه خدمتكار زن كلئوپاترا است. او نیز مانند بانویش، با نیش افعی خودكشی میكند، ولی بهوسیله پادزهری كه آنوبیس كاهن به او میخوراند از مرگ نجات مییابد. در نمایشنامهٔ «مادام ژیراردن»، برده سیاه پس از كام گرفتن از كلئوپاترا جام زهر را مینوشد، همانگونه كه قول داده بود، تابهای خوشبختیاش را بپردازد... ولی «دیومید» و وانتیدیوس با پادزهر او را نجات میدهند، با خیانتی كه به كلئوپاترا میكنند... و دیگر اینكه این بهانهای است برای انتقام گرفتن و موضوع اختلاف است. و این شباهت ـ علیرغم آن ـ بین دو جایگاه كاملاً مشهود است. دیگر اینكه برده سیاه پیش از آنكه زهر را بنوشد، سرود مرگ را میخواند كه سرشار از غنای عاطفی و عظمت آن موضع خطرناك است. و شوقی با استفاده از سرود مرگ در اثر خویش، استفاده میكند، و این موضوع به ما یادآوری میكند كه شوقی صرفاً از آن بهعنوان یك سرود بهره برده، درحالیكه مادام ژیراردن از آن استفاده كرده، ولی با هدفی كاملاً متفاوت. در نمایشنامه شكسپیر جایگاه دیگری وجود دارد، اوكتاویوس پس از خودكشی آنتونی (صحنه اوّل ـ پرده پنجم) وارد میشود و خطاب به او میگوید: «ای آنتونی، من تا این حد به تعاقب تو پرداختم، ولی در حقیقت به غدد بیمار بدن خود نیشتر زدم و ناچار بودم كه یا سقوط خود را به تو نشان دهم یا افول تو را نظاره كنم. من و تو قادر نبودیم در این دنیای وسیع هم غرقه شویم. ولی بگذار با اشكهایی كه چون خون دل تأثرانگیز است سوگواری كنم. ستارگان ما من و تو، كه برادر و رقیب بینظیر و هم قطارم در این امپراطوری و دوست و همدمم در جبهه جنگ و بازوی ستبرم و قلبم بودی و افكارت به من نور و الهام میبخشید تا این درجه آشتیناپذیر شدند كه من و تو را بدین جا بكشاند! دوستان عزیزم گوش كنید، ولی بهتر است موقع مناسب دیگری به شما بگویم. اول ببینم این مرد چه میخواهد [یك مصری وارد میشود](۱۳)
شوقی نیز چنین جایگاهی به هنگام وداع اتخاذ میكند، و در تصویری كه اوكتاویوس با دوستش خودكشی كرده است، و سپس خطاب به كلئوپاترا میگوید: (آخر پردهٔ سوم نمایشنامه شوقی):
آیا بانوی من اجازه میدهد
از گونههای صیقلیافته از رزم، بوسهای برگیرم
آنكه شایستگی آن را یافتیم زیر سایهاش باشیم
آنكه زیر بادبانها، سایه سرم بود
و با هم سرود افتخار روم را سر میدادیم
و از هر پستی و بلندی زمین، بهشتی میساختیم
دژها را تسخیر میكردیم
و دور میشدیم چون ستارگان دور
و پیكانهای درخشان روم را در سرزمینها میكاشتیم
و پرچمش را بر قلهها میافراشتیم؟در بیت دوم شوقی اشارهای تاریخی دارد، به نقل از پلوتارك كه آنتونیوس در جنگهای زمینی فرماندهٔ اوكتاویوس بود، و در جنگهای دریای این اوكتاویوس بود كه فرماندهٔ او بود، و این سرودهٔ خطابی در ابیات سروده شده از نظر طبیعت دراماتیك ضعیفتر از ابیاتی است كه شكسپیر در توصیفی كه از جایگاه به كار برده است. در اینجا ما به بیان تصویرهایی از ورود اكتاویوس بهره او را بسیار زیبا و شگفتانگیز توصیف میكندر كلئوپاترا پس از خودكشی بسنده میكنیم... تاریخی ـ به قول پلوتارك ـ چهرهٔ كلئوپاترا را چنین توصیف میكند: «چهرهای درهمریخته، خراشیده(۱۴)» پس از مرگ آنتونیوس.» درحالیكه شكسپیر مخالف تاریخ عمل میكند. و چ ، شوقی نیز به تبع شكسپیر چنین میكند.
اوكتاویوس: با عمل پر از شهامت خود در آخرین لحظه در مقابل منظور ما ایستادگی كرد و چون شخصیتی شاهانه داشت راه خود را پیش گرفت. خونی دیده نمیشود. چطور جان سپرد؟
نگهبان اوّل: ای امپراطور، خارمیان تا یك لحظه پیش زنده بود. ایستاده بود و سخن میگفت. به چشم خود دیدم كه تاج خود را راست میكرد.
ناگهان لرزید و به زمین افتاد.
اوكتاویوس: آه. چه بیماریی بوده؟ اگر زهر خورده بود تورم روی بدنش دیده میشد، ولی به نظر میرسد كه به خواب رفته تا آنتونی دیگری را در چنگال نیرومند زیباییاش اسیر كند؟(۱۵) و در نمایشنامه شوقی چنین آمده است:
شگفتا ای طبیب كه او را كشته میبینم
بیآنكه اثر زخمی دیده شود
در لحظه مرگ چنین زیبا
و طراوتی بیش از گلهای بامدادی؟
به او نزدیك شو و ببین چگونه مُرده است!
با زهری كشنده مُرده است یا با دشنه؟(۱۶)
در این مجال اندك نمیتوان به تفصیلات بیشمار پرداخت و امكان ندارد كه تصادفاً وارد موضوع شویم. شكی نیست كه شوقی از این مراجع كاملاً آگاه بوده است، و از نقدهای درستی كه بر این نمایشنامه شده است بهره برده است. ولی چگونه؟ درك این موضوع جز مراجعه و پژوهش در بحثهای تاریخی كه دربارهاش نوشته شده است امكان ندارد. ولی نظیر آن در مباحث نقدی غربیها بسیار است. در مبحثی دیگر ثابت كردیم شوقی در نمایشنامهٔ «لیلی و مجنون» از ادبیات فارسی و تركی استفاده بسیار كرده است، و ما شاهد تأثیر این دو ادبیات در نگارش نمایشنامهٔ عربی «لیلی و مجنون» هستیم. این امر نشاندهندهٔ این است كه شوقی اِشراف كامل به ادبیات جهان داشته است. بهویژه در رابطه با این هنر جدید یعنی فن نمایشنامهنویسی و تئاتر كه وارد فرهنگ ما شده است. و دیگر اینكه، هدف ما با طرح چنین مباحثی كاستن از ارزشهای والای شوقی نیست كه از ادبیات دیگر كشورها سود جسته است، بلكه این بحث مقدمات نقد مقارن است. تأثیرپذیری، از اصالت یك موضوع نمیكاهد، و اشتباه است كه ما به این تأثیرپذیری از ادبیات، از زاویه دید پژوهشگران سرقتهای ادبی گذشته، بنگریم. شاعر یا نویسنده از كارهای ادبی گذشته سود میجوید، تا اصالت ساختار آن را بهطور عام در كار هنری خود حفظ كند. آثار هنری بزرگ جهان چون دریایی بیكرانه است و اگر غیر از این میبود موجودیت نداشت. به قول «هیچ اثری از آثار تألیفی هوایی و به خودی خود وجود ندارد. در ادبیات نیز ـ مثل طبیعت ـ خودانگیختگی وجود ندارد، اصالت مطلقه، زادهٔ توهمات نادانان است ـ برای اینكه ـ پس از آن ـ ضد قوانین طبیعت است، محالی است كه فهم آن غیرممكن است». و پیمان ما با نویسندگان بزرگ جهان این است كه ایشان از سرچشمههای جهانی بنوشند و آن را بگسترانند تا فوران كند ـ بعد ـ ما از آفریدههاشان میوههای گوناگون بچینیم آثاری كه دارای ریشه واحد و سترگ باشند زیرا این بزرگان به زنبور عسل میمانند كه برگهای رنگارنگ و متنوع مینشینند، میوههایشان را میخورند، آن گاه عسلی شیرین تولید میكنند كه شفای مردمان است. در خاتمه اشاره كنیم كه شوقی نتوانسته آنگونه كه باید و شاید از منابع استفاده كند. و نتوانسته پرداختی قانعكننده از شخصیت كلئوپاترا به ما بدهد، چرا كه در نمایشنامهاش اعمال و كارهای كلئوپاترا با شخصیت او بهعنوان یك وطنپرست متضاد است. كلئوپاترا دارای شخصیتی است «نامتوازن» با خویش، سیاستمداری خیرهسر، كوتهنظر، بردهٔ امیال خویش، كسی كه حكومت جدی را سرگرمكننده میپندارد. او دارای شخصیتی پایدار در ابعاد مختلف نیست. با این وصف هدف ما اشاره به این موضوع است و هدف ما اشاره به سرچشمههای جهانی است كه شوقی از آنها نوشید، تلاشگری كه تا آنجا كه میتوانست بهره برد، و این موضوعی طبیعی است كه، همه نویسندگان بزرگ جهان از یكدیگر متأثر میشوند. و بر یكدیگر تأثیر میگذارند. و این نوعی از مباحثی است كه بیانگر تعاون ادبی در میدان جهانی است، بنابراین آنچه كه از این بحث حاصلمان میشود این است كه بر ما روشن شد كه اینان با ذوق و قریحههای متفاوت آثاری باشكوه و ماندگار میآفرینند كه به یكدیگر تافته و هم پیوند هستند.
منبع: كتاب النقد المسرحی حواشی
۱ـ آنتونی و كلئوپاترا «ویلیام شكسپیر» پرده چهارم. صحنه ۱۲. ترجمهٔ عربی
۲ـ همه چیز بهخاطر عشق یا جهان گمشده. درایدن. پردهٔ پنجم. صحنه اوّل
۳ـ كلئوپاترا. مادام ژیراردن
۴ـ كلئوپاترا . احمد شوقی. پردهٔ اوّل
۵. كلئوپاترا. احمد شوقی و درایدن. پردهٔ اوّل. صحنه اوّل
۶ـ كلئوپاترا. احمد شوقی. پردهٔ چهارم
۷ـ همه چیز به خاطر عشق، جهان گمشده. درایدن. پردهٔ پنجم.
۸ـ كلئوپاترا. احمد شوقی. پردهٔ سوم.
۹ـ كلئوپاترا. احمد شوقی. پردهٔ سوم.
۱۰ـ كلئوپاترا. روبرگاینیه. پردهٔ پنجم.
۱۱ـ كلئوپاترا. احمد شوقی. پردهٔ چهارم.
۱۲ـ آنتونی و كلئوپاترا. ویلیام شكسپیر. پرده پنجم. صحنه اوّل. ترجمه دكتر علاالدین پازارگادی. آثار كامل شكسپیر. ج دوم.
۱۳ـ پلوتارك. مورخ یونانی.
۱۴ـ آنتونی و كلئوپاترا. ویلیام شكسپیر. پردهٔ پنجم. صحنه دوم. ترجمهٔ دكتر علاءالدین پازارگادی. آثار كامل شكسپیر. ج ـ دوم.
محمد غنیمی هلال
منبع : خبرگزاری ایسنا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست