شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روز دیگر بمیر - DIE ANOTHER DAY


روز دیگر بمیر - DIE ANOTHER DAY
سال تولید : ۲۰۰۲
کشور تولیدکننده : انگلستان و آمریکا
محصول : باربارا بروکولی و مایکل ویلسن
کارگردان : لی تاماهوری
فیلمنامه‌نویس : رابرت وید و نیل پرویس، برمبنای شخصیت‌هائی خلق شده توسط ایان فلمینگ
فیلمبردار : دیوید تاترسال
آهنگساز(موسیقی متن) : دیوید آرنولد
هنرپیشگان : پیرس برازنان، هالی بری، ویل یون لی، ریک یونه، امیلیو اچه‌واریا، توبی استیونز، رُزمند پایک، جان کیلز، جودی دنچ، میخائیل گورووی و لارسن ماکور
نوع فیلم : رنگی، ۱۳۲ دقیقه


̎جیمز باند̎ (برازنان) به کرهٔ شمالی فرستاده شده تا ̎کلنل مون̎ (لی)، رهبر نظامی را به قتل برساند. برنامه مطابق نقشه پیش نمی‌رود ولی ̎مون̎ ظاهراً به قتل می‌رسد و معاونش، ̎زائو̎ (یونه) مجروح و ̎جیمز باند̎ دستگیر می‌شود. پس از چهارده ماه شکنجه و بازجوئی، ̎جیمز باند̎ را با ̎زائو̎ مبادله می‌کنند ولی ̎جیمز باند̎ پس از آزادی پی می‌برد که دولت بریتانیا و رئیس‌اش، ̎ام̎ (دنچ) حالا او را مهرهٔ سوخته تلقی می‌کنند. از این‌رو، ̎ام̎، مقام جاسوسی او را لغو می‌کند. ̎باند̎ که می‌خواهد جایگاه از دست‌رفته را دوباره به چنگ آورد و از آنان که او را در چنان دردسری انداخته‌اند، انتقام بگیرد، سرنخی را می‌گیرد و به کوبا می‌رود. ̎باند̎ در آن‌جا با ̎رائول̎ (اچه‌واریا) ملاقات می‌کند و باخبر می‌شود که عملیاتِ مخفیانه‌ای در جریان است که طی آن می‌خواهند به کمک پیوند DNA هویت جدیدی به مردم بدهند. او ضمناً با ̎جینکس̎ (بری) آشنا می‌شود که بعداً آشکار می‌شود که یک مأمور مخفی آمریکائی است که برای به‌هم زدن آن عملیات به کوبا آمده است. ̎باند̎ پس از برخوردی با ̎زائو̎ که سرنخ‌های بیش‌تری در اختیارش می‌گذارد، به لندن برمی‌گردد تا با ̎گوستاو گریوز̎ (استیونز)، تاجر الماس ملاقات کند ـ الماس‌هائی که قطعاتی از آنها را نزد ̎زائو̎ پیدا کرده است. پس از یک جلسهٔ شمشیربازی که به درگیری و زد و خوردی هیجان‌انگیز تبدیل می‌شود، ̎گریوز̎ از ̎باند̎ دعوت می‌کند به ایسلند برود. ̎گریوز̎ در ایسلند، به کمک ̎میراندا فراستِ̎ تبلیغات‌چی (پایک) و ̎ولادِ̎ مخترع (گورووی)، می‌خواهد از اختراع جدیدیش، ̎ایکاروس̎ پرده بردارد. ̎ایکاروس̎، ماهواره‌ای است که در مدار زمین قرار گرفته و می‌توان ستون نور و انرژی ویران‌گرش را به هر سوی زمین که بخواهند، هدایت کند. ̎باند̎ به کمک انواع و اقسام ابزارهای پیش‌رفته که ̎کیو̎ (کلیز) در اختیارش گذاشته، باید میزان تبانی ̎گریوز̎ را در شرایطی که به وجود آمده تعیین کند و در حالی‌که سعی دارد جلوی پیاده‌ شدن نقشه‌های شیطانی آن مرد خبیث را بگیرد، باید خبیث‌هائی مثل ̎زائو̎ و ̎آقای کیل̎ (ماکور) را هم از سر راه بردارد.
● بیستمین ̎باند̎ (بدون در نظر گرفتن دیگر هرگز نگو هرگزِ اروین کرشنر، ۱۹۸۳) را می‌توان متضمن یکی از پر تخیل‌ترین تصویرهای ارائه شده از این اسطورهٔ سینمائی و نشان‌دهندهٔ فاصله گرفتن تدریجی سازندگان سری جدید فیلم‌ها (چشم طلائیِ مارتین کامبل، ۱۹۹۵ به این طرف) از برخورد محافظه‌کارانه‌شان با این شخصیت و در مقابل نزدیک‌ شدن به تصویری نو و هم‌خوان با معیارهای امروزی از آن است. تاماهوری و فیلم‌نامه‌نویسان فیلم با درکی درست از روح فانتزی حاکم بر این فیلم‌ها، ضمن رعایت تمام اصول و قواعدشان، نگاهی پرکنایه و هجوآمیز هم به آنها داشته و در حفظ این دو عامل در کنار هم تا انتهای فیلم و تلفیق آنها کمابیش موفق عمل می‌کنند. باید در این زمینه به مجموعه ارجاعات به فیلم‌های قبلی (و اینک کلاسیک سری) اشاره کرد؛ از جمله ارجاع به دکتر نو (ترنس یانگ، ۱۹۶۲، نحوهٔ معرفی ̎جنیکس̎ در فیلم)، از روسیه با عشق (یانگ، ۱۹۶۳، فیلم‌برداری از پشت آینه)، گلدفینگر (گایه همیلتن، ۱۹۶۴، استفادهٔ خبیث‌های داستان از لیزر) و ...، هم‌چنین به شوخی‌هائی حول محور چگونگی شکل‌گیری این اسطوره و تصویر شناخته شدهٔ آن، مثل صحنه معارفهٔ ̎جنیکس̎ و ̎باند̎، که طی آن او خودش را پرنده‌شناس معرفی می‌کند، در حالی‌که می‌دانیم فلمینگ نام مخلوقش را از یک پرنده‌شناس گرفته، یا صحنه‌ای که ̎باند̎ با ریش و موی بلند و نامرتب در حالی‌که به کلی از نشانه‌های ظاهری‌اش آشنائی‌زدائی شده، در انتظار آن است که دیگران او را به‌جا آورند. فیلم‌ساز هم‌چنین تمام صحنه‌های آشنا و قراردادی سری را به کار می‌گیرد ولی به طرق مختلف، از به هم زدن ترتیب و روال همیشگی‌شان در فیلم گرفته تا ایجاد تغییراتی در نحوهٔ روایت آنها، از این صحنه‌ها آشنائی‌زدائی می‌کند. مثل صحنهٔ ورود باند به مقر MI6 که از آغاز فیلم به اواسط آن منتقل شده یا صحنهٔ برخورد ̎باند̎ و ̎مانی پنی̎ که هم از اوایل فیلم به انتهای آن رفته و هم در آغازش به شکلی نامتعارف و ناآشنا در سری، از دید ذهنی ̎مانی پنی̎ روایت می‌شود. یا صحنهٔ ملاقات ̎باند̎ و ̎کیو̎ که به قاعده پس از صحنهٔ ملاقات او و ̎ام̎ می‌آید ولی با تصویر ذهنی ̎باند̎ از آن آغاز می‌شود. جملات کوتاه و پر طعنه یا به اصطلاح تکه‌های فیلم، در صحنه‌هائی مثل درگیری پایانی ̎جینکس̎ و ̎میراندا فراست̎، طبق سنت این فیلم‌ها کارکرد همیشگی و آشنای خود را می‌یابند. پیچ‌های طرح داستانی با وجود آن‌که گاه قابل پیش‌بینی می‌نمایند (مثلاً خائن از آب درآمدن ̎میراندا̎، هویت اصلی خبیث ماجرا̎، ولی در جای خود خوب عمل می‌کنند. ابزار و ادوات مورد استفادهٔ ̎باند̎، مثل اتوموبیل نامرئی‌اش، حد اعلای فانتزی‌گرائی در فیلم را به نمایش می‌گذارند. خبیث ماجرا (با بازی توبی استیونز پسر بازیگر صاحب‌نام مگی اسمیت)، که می‌گوید در خلق شخصیت و هویت تازه‌اش از ̎باند̎ الهام گرفته، هم از شخصیت‌های جالب این سری است و به جمع اسلافش در فیلم‌های قبلی می‌پیوندد. از نظر سیاسی، فیلم اصل محافظه‌کاری حاکم بر سری (به‌ویژه در سال‌های پس از فروپاشی شوروی و اقمارش) را رعایت می‌کند. خبیث اصلی نیروهای تندرو یک حاکمیت و نه کل آن مجموعه هستند، حتی اگر این نظام، کرهٔ شمالی باشد! آخرین و بهترین حضور برازنان در این نقش و طلیعه‌ای درخشان بر ادامهٔ حضور ̎باند̎ در هزارهٔ نو.


همچنین مشاهده کنید