چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

در اندیشه حکومت جهانی واحد


در اندیشه حکومت جهانی واحد
«اللهم انا نرغب الیك فی دولهٔ كریمه تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاهٔ الی طاعتك و القادهٔ الی سبیلك و ترزقنا بها كرامهٔ الدنیا و الآخرهٔ.»
بسیاری از آرزوهای بشر، و بخش وسیعی از آرمان خواهی‌های او مبتنی بر خاستگاه فطری است. اگر انسان زمانی در آرزوی پرواز از كران تا كران آسمان پهناور به سر می برده، اگر در اندیشه كشف جهان و سلطه یابی بر آفاق و اكناف آن بوده و اگر در صدد دست یابی به برترین‌ها برآمده است و اگر امروزه سخن از حكومت جهانی یا جهانی شدنِ حكومت به میان می آید، همه به نوعی ریشه در دست مایه‌های فطری انسان دارد. گرایش به وحدت و یكپارچگی در ساختار جامعه انسانی یك گرایش فطری است.
بدین ترتیب، انسان نه تنها از این بابت كه پای بند به دین و آیین خاصی است، بلكه از این نظر كه انسان است، به حكم فطرت انسانی و غریزه خاص زندگی در سمت و سوی تحقق بخشیدن به نظامی یكپارچه به رهبری انسان وارسته‌ای كه در فضایل و كمالات سرآمد دیگران باشد، گام برمی دارد.
ولی پیش از هر چیز باید روشن شود كه چرا از اسلام الهام می گیریم و برای استقرار و تأمین عدالت اجتماعی از این آیین مدد می جوییم؟ با توجه به شرایطی كه در طول تاریخ بر انسان‌ها و انسانیت تحمیل شده است، سخن از برپایی حكومت جهانی با تمام ویژگی‌ها و خصوصیات جهانی بودن، از جمله استقرار و گسترش عدالت جهانی، نخست امری ایده آل به نظر می آید. به همین دلیل، برخی از فلاسفه، از جمله افلاطون از جهان غرب و فارابی از جهان اسلام در فلسفه سیاسی خود، موضوع «اتوپیا» یا «مدینه فاضله» را به گونه‌ای ایده آلیستی ترسیم كرده اند. هنوز بسیاری تردید دارند كه روزی بتوان عدالت اجتماعی را در زمین برپا كرد و بساط ظلم و تبعیض را به كلی از میان برچید. در عین حال، برخی از نظریه سازان نیز به ترسیم صورتی از حكومت و جامعه آرمانی خود پرداخته اند.
باید دید كدام یك از ایده‌های جهانی توان جهانی شدن را دارد. از آن گذشته، آیا آنچه در سده معاصر در اندیشه سیاسی غرب تحت عنوان لیبرال دموكراسی ارائه شده، می تواند سرمشق برتر نظام سیاسی برای ایجاد نظم نوین جهانی به شمار آورید؟ آیا این گزاره صحیح است كه «قدرت برتر برای سالاری جهانی لایق تر است؟» آیا قدرت برتر نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب با هیچ آفت و آسیبی روبه رو نخواهد شد؟ مسلماً امروزه قدرت‌های استعماری، ضمن برخورداری از استراتژی واحد، تاكتیك‌ها و ابزارهای گوناگونی را در استعمار و استثمار ملت‌ها به كار بسته اند. تجربه رفتاری سلطه گرانه این قدرت‌ها نشان داده است كه صاحبان این قدرت‌ها هرگز نتوانسته اند پاسخگوی نیاز بشر به برپایی عدالت اجتماعی باشند. باید در جستوجوی دولت و حكومت قدرتمندی بود كه با قدرت جهانی اش به برپایی عدالت در سطح جهان و در میان همه قشرهای جوامع انسانی موفق شود، بدون اینكه در رویارویی با قدرت‌های استكباری و شیطانی آسیب ببیند.
كرامت انسانی ایجاب می كند كه انسان تن به اسارت ندهد و عزّت و انسانیت خویش را در پناه دولتی با كرامت و عزّتمند تقویت و استوار سازد. اما از طرفی لئامت انسان، كه تنها جنبه اكتسابی و تربیتی دارد، او را به هر نوع تجاوزگری و تن سپردن به هر نوع ذلت سوق می دهد. با این همه، اراده الهی به این تعلق گرفته است كه آدمی خود برای نجات خویش به پاخیزد، خود بیندیشد و تفكر خویش را به كار گمارد تا تحقق بخش آرمان الهی ـ توحیدی باشد. تنها در سایه تحقق آرمان ناب توحیدی و ظهور حكومت الهی است كه به كرامت انسان لطمه‌ای وارد نمی آید و حیثیت و شرافت او خدشه دار نمی شود. در پرتو چنین حكومتی انسان هرگز بر انسان حكومت نمی كند. بنابراین، انسان به اسارت انسان درنمی آید و بندگی خدا، جای بندگی انسان را می گیرد; چرا كه قدرتی والاتر و بلند مرتبه تر از آدمی بر افراد و جوامع انسانی حاكمیت می یابد. حاكمیت الهی، حكومت خداوند بر تمامی ابعاد وجودی انسان، اعم از فردی، اجتماعی، مادی و معنوی است.
نوشتار حاضر بر آن است تا با توجه به جنبه‌های الهی ـ انسانی در زندگی فردی و اجتماعی انسان، موضوع مهم حكومت جهانی واحد را بررسی كند. این بحث هنگامی كمال می یابد كه با الهام از منابع و مبانی اسلامی، مترقّی ترین و انسانی ترین تصویر از چنین حكومتی را ترسیم كند.
● مفهوم شناسی حكومت جهانی واحد
آیا اندیشه حكومت جهانی، همان اندیشه جهانی سازی یا جهانی شدن است؟ آیا مقولاتی چون حكومت جهانی واحد، جهان گرایی و جهان گیری از معیارهای یكسان برخوردارند؟ بدیهی است تا تعریف روشنی از حكومت جهانی واحد ارائه نشود، نمی توان در زمینه مسائل هستی شناختی و ایدئولوژیك مربوط به آن داوری كرد.
اجمالا، اصطلاح حكومت جهانی واحد بیانگر پدیده حاكمیت سیاسی یگانه و تك محور بر جهان انسانی است. تشكیل و برپایی این نظامِ یگانه چنانچه به منظور تأمین مقاصد عالی معنوی و مادی انسان روی كره زمین باشد، مطلوب و پسندیده است. در غیر این صورت، ناكارآمد و نامطلوب و آسیب پذیر خواهد بود. هنگامی كه در سایه سار حاكمیت یك نظام، خواسته‌ها و اغراض گروه یا گروه‌ها و احزاب خاص سیاسی تأمین گردد و حقوق و خواسته‌های دیگران نادیده گرفته شود، آن حكومت وجهه جهانی نخواهد داشت و دیر یا زود در چارچوب تنگِ قومی یا نژادی و یا ملی خاصی گرفتار خواهد شد. هنگامی یك حكومتْ جهان شمول خواهد بود كه بتواند نظر جهان بشری رابه خود جلب كند و مصلحت عمومی جوامع انسانی را در نظر بگیرد. قید «جهانی» و «واحد» ایجاب می كند كه آحاد انسان‌ها به صورت یكپارچه، به حاكمیت نظام یگانه‌ای تن دهند و آن را بپذیرند. آنچه از عنوان «جهانی» به ذهن متبادر می شود، استقرار حكومتی است كه از تمامی جهات و در همه ساحت‌های زندگی فردی و اجتماعی شایستگی حاكمیت بر انسان‌ها را، با خط مشی واحد و اصول و مبانی یكسان، احراز كرده باشد. اما اینكه چه حكومتی می تواند از چنین ویژگی ممتازی برخوردار باشد، باید اصول و قواعد الهی و انسانی و طبیعی این موضوع را به بحث و بررسی گذاشت.
پرسشی كه در اینجا مطرح می شود این است كه «وجه جهانی بودن یا جهانی شدنِ یك حكومت چیست؟» آیا می توان آنچه را امروزه به حسب ظاهر و بر اساس وجود شرایط حاكم بر جهان از خاستگاه اصلی خود، یعنی غرب، ظهور و بروز یافته است از عناصر و اركان فرآیند جهانی شدن برشمرد؟
در پاسخ به این پرسش باید در تعیین معیارها و مؤلفه‌ها و عناصر اساسی جهانی بودن حكومت، دقت نمود و به جای پرداختن به برخی از مسائل كلی، به صورت عینی تر و مشخص تر این موضوع را بررسی كرد. اگر تصویر روشنی از مؤلفه‌ها و معیارهای جهانی بودن حكومت ارائه نشود، بیم این می رود كسانی بپندارند صرف گستردگی یك پدیده در جهان، به هر صورت ممكن و با هر نگاه و اندیشه ای، دلیل بر اعتبار حقیقی آن پدیده در جهان است. اگر یگانه معیار جهانی بودن، گستردگی دامنه انتشار و استفاده جهان بشری از یك پدیده باشد، باید گفت: امروزه غرب در جهانی بودن و جهانی شدن گوی سبقت را از سایر جوامع ربوده است; زیرا استفاده از بسیاری از پدیده‌ها و محصولات غربی صورت بین المللی به خودگرفته است.
اگر به دقت پیرامون خود را بنگریم و به بازیابی و بازشناسی محیط زندگی خود بپردازیم، به تولیداتی با ویژگی‌های مشترك زیر برمی خوریم:
۱) همه جهان شمول گردیده اند;
۲) خاستگاه و زادگاهشان غرب است;
۳) به مقدار زیادی حامل بار فرهنگی غرب هستند;
۴) فرهنگ‌ها و ارزش‌های بومی جوامع را زیر نفوذ فرهنگی خود قرار داده اند;
۵) گرایش جوامع انسانی عموماً در رویارویی با آن‌ها بیشتر گرایش مصرفی و منفعلانه است، تا گرایش تولیدی و خلّاقانه;
۶) در چرخش تغییر و تحولات صنعتی و فرهنگی هر روز رنگ و روی تازه می یابند و نوبه نو می شوند;
۷) بازار جهانی را اشباع كرده و امكان رقابت عملی و تكنولوژیك را از هر جامعه نوپای صنعتی یا در حال پیشرفت صنعتی سلب كرده اند;
۸) چشم و دل بسیاری از جوامع را مرعوب و مجذوب خود ساخته اند;
۹) سود سرشاری نصیب تولیدكنندگان غربی كرده اند;
۱۰) موجب برتری در ساحت‌های سیاسی و اقتصادی شده اند.
این امر كه به صورت یك موج به ظهور و بروز تحولات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی انجامیده است، قادر خواهد بود ملل مختلف جهان از هر نژاد، رنگ، زبان و ملیت و مذهبی را تحت سیطره و نفوذ آن تحولات قرار دهد. برای اینكه قدری عینی تر بحث كنیم به ماشین، تلفن، تلویزیون، رایانه، سینما، اینترنت و سایر تولیدات فكری و صنعتی غرب بنگرید. آیا استفاده از این وسایل جهان شمول نیست؟ آیا اقبال عمومی ملل مختلف برای تهیه و تدارك این وسایل وجود ندارد؟ امروزه بسیاری از جوامع در هر جایی از كره زمین در تلاش برای بهره مندی و الگوگیری از تولیدات صنعتی غرب هستند. به سادگی تكنولوژی غرب در كالبد جوامع انسانی همچون روح دمیده شده است. علاوه بر این، تأثیرپذیری و الگوبرداری جوامع انسانی از زندگی به سبك غربی، از شكل معماری گرفته تا طرز پوشاك و خوراك و حتی نام گذاری خوراكی‌ها و انواع غذاها و مكان‌ها و فعالیت‌ها بر كسی پوشیده نیست.
این‌ها همه حكایت از موج هم گرایی فرهنگی و فرهنگ پذیری جوامع شرقی و از جمله جوامع اسلامی در رویارویی با امواج فرهنگی غرب دارد. ما امروزه با یك موج فرهنگی مواجه هستیم كه همه جهان را فرا گرفته است. به عبارت دیگر، یك الگویی از جهانی سازی و جهانی شدن در حال شكل گیری است; الگویی كه طرح و برنامه عملیاتی غرب در جهانی سازی به شمار می آید و برای جلب منافع و خواسته‌های غرب تدارك دیده شده است. در رویارویی با چنین الگویی، ملیت‌ها و كشورها یا باید منفعلانه تن به پذیرش و تسلیم دهند، یا در اندیشه بنای الگوی شایسته‌ای باشند كه نه تنها عزّت و هویت انسانی آنان را خدشه دار نسازد، بلكه اسباب تعالی و كرامت انسانی آنان را نیز فراهم آورد.● نقش غرب در ایجاد حكومت جهانی واحد
آیا می توان حضور همه جانبه صنعتی و احیاناً فرهنگی غرب در جهان را زمینه ساز تشكیل حكومت جهانی واحد توسط غرب دانست؟ آیا موج هم گرایی فرهنگی با غرب می تواند برای حاكمیت غربی و تحقق آرزوی غرب برای جهانی شدن نویدبخش و امیدواركننده باشد؟ غرب، خوش بینانه بر این باور است و می كوشد تا مردم جهان را همفكر خود سازد. غرب بر این نكته اصرار میورزد كه سلطه اقتصادی و صنعتی، سرانجام به سلطه فرهنگی و سپس، به سلطه سیاسی می انجامد، و این یعنی زمینه سازی برای حكومت جهانی واحد. این امر عامل حیات و ثبات سیاسی و فرهنگی غرب محسوب می شود. ناآگاهی و زودباوری جوامع جهان سوم زمینه ساز و پشتوانه بهره برداری غرب از چنین عامل حیاتی است. باور جوامع مزبور به اینكه غرب واقعاً آن چنان كه می نماید هست و آن چنان كه تظاهر می كند، سزاوار حاكمیت بر جهان است، ثبات سیاسی و فرهنگی غرب را تا حدودی تضمین می كند. در واقع، تظاهر غربی‌ها به این معنا، بیش از میزان واقعی اعتماد به نفس خود غربی هاست.
برخی از جوامع نیز بر این باورند كه حاكمیت جهانی غرب بر جهان امری حتمی خواهد بود. در این باره بیشتر وسایل ارتباط جمعی و نظریه پردازان رشته‌های جامعه شناسی، روان شناسی، علوم سیاسی و علوم تربیتی بر آنند تا خودباوری غربی را در تمام سطوح جوامع غربی ترویج و تثبیت كنند و دامنه این خودباوری را به دیگر جوامع بكشانند. تحریك و تحركات غرب، به ویژه در دهه‌های اخیر، برای تأمین غریزه سلطه طلبی غرب بوده است. خوی سلطه طلبانه غرب ایجاب می كرده كه همه تجهیزات و امكانات انسانی، طبیعی، مادی و ماشینی را به كار گمارد تا دایره سلطه خود را گسترده تر سازد و سرانجام بر كل جهان حاكم شود.
آیا غرب با این ترفندهای سیاسی و فرهنگی می تواند حكومت جهانی را نصیب خود گرداند؟ حقیقت این است كه غرب در مسیر استقرار و استحكام حاكمیت جهانی و سلطه جویانه خویش با موانع بی شماری روبه رو خواهد شد. بیداری ملت ها، به ویژه ملت هایی كه در رویارویی با غرب به احساس حقارت ناخواسته‌ای مبتلا شده اند و خود و فرهنگ و ارزش‌های خود را در حال متلاشی شدن و نابودی می بینند، می تواند زمینه سلطه غرب بر جهان را به مخاطره اندازد. در واقع خودآگاهی غرب، به ویژه آمریكا از ناتوانی خویش در اداره و تدبیر حوزه حاكمیت سیاسی داخلی خود، باور غرب را در خصوص توانایی بر حاكمیت جهانی دچار تزلزل كرده است. شواهد زنده از درون و بیرون نظام غرب، حكایت از ناتوانی غرب در اداره جهان دارد. بالاتر از همه، آن چنان كه رابرت جی رینگر (Rabert j.Ringer) و دیگران اظهار داشته اند، دنیا به زودی شاهد فروپاشی تمدن و حاكمیت غرب خواهد بود.۲
بنابراین، برخورداری غرب از سلطه اقتصادی، سیاسی و یا فرهنگی هرگز به معنای دست یابی به معیارهای كافی و لازم برای تحقق بخشیدن به حاكمیت جهانی نیست. حكومت جهانی علاوه بر كسب برترین مقام در زمینه فوق و سایر زمینه‌های مطلوب، لازم است مطلوبیت ذاتی نیز داشته باشد و به اقتضای نظام آفرینش و به حكم فطرت انسانی، مصالح عمومی بشر را تأمین كند و سایه عدالت اجتماعی را بر جهان بگستراند. در نتیجه، در برپایی حكومت جهانی لازم است نقطه اتصال و اتكای جهان و انسان به محوریت یگانه‌ای معطوف شود كه تمام قدرت از اوست و حكومت بر انسان و جهان را به هر كس كه خود مصلحت بداند واگذار می كند.
آمریكا در اندیشه نظم نوین جهانی
آمریكا برای تدوین اصول سیاسی خود در سلطه بر جهان و انسان، به تحقق شرایط و زمینه‌های لازم برای استقرار تك قطبی، به حاكمیت و امریت خود امید بسته است. نظریه‌های ساخته و پرداخته كارگاه‌های سیاسی آمریكا، یكی پس از دیگری، بیانگر نقشه‌ای است كه این كشور برای سلطه بر جهان در سر می پروراند. درباره تحقق نظام جهانی به یكی از سه فرضیه زیر می توان اشاره كرد:
الف) حاكمیت جهانی با تصاحب قدرت و زورگویی و زورمداری ابرقدرت حاكم;
ب) حاكمیت جهانی از طریق مردم جهان و بر اساس خواست و علاقه و استعداد انسانی آنان;
ج) حاكمیت جهانی بر اساس بینش توحیدی اسلام و متّكی بر اراده الهی و خواست فطری نسان ها.
آنچه امروزه آمریكا برای كنترل نظم جهانی در نظر می گیرد، بر اساس معیار و فرضیه نخست است. این كشور تنها با قدرت مداری و تجاوزگری در صدد است دنیار را تصاحب كند و به دلیل جهان بینی ماتریالیستی و ایدئولوژی مادی و موقعیت و شرایطی كه دارد، هیچ یك از شیوه‌های دوم و سوم را برنمی تابد. ایجاد سلطه زورمدارانه بر جهان انسان، طبع ابرقدرت بودن و اقتضای جهان گرایی غربی است. با الغای خصوصیت از غرب جغرافیایی، امپراطوری شرق نیز در فرهنگ و الفبای ابرقدرتی چنانچه موقعیت قدرتمندانه و زورمدارانه خود را می توانست حفظ كند، برای ادامه سلطه خویش و گسترش آن، چاره‌ای جز فراهم آوردن زمینه‌های سلطه جهانی نمی یافت. البته تلاش‌های مستمر ابرقدرت شرق در این مورد حاصلی نداشت.
طبیعی است هنگامی كه اصل قدرت بر سیاست حاكم باشد، قدرت ابزاری برای گسترش و تداوم سلطه خواهد بود. قدرت مداری به عنوان اساس حاكمیت در نظام غرب (آمریكا) و قبل از آن، دوران جنگ سرد در دو نظام شرق و غرب، مورد توجه سیاست گذاران دو ابرقدرت قرار گرفته بود. امروزه نیز همان نظریه در تك تازی‌های غرب با لحن تندتر و آشكارتری دنبال می شود. دكترین نظام تك قطبی در جهان، ابتدا در اندیشه جامعه شناسان غربی وجهه تئوریك و علمی به خود می گیرد و سپس به سرعت در یك چرخش تبلیغاتی خوراك كارگاه‌های سیاسی پنتاگون و سازمان جاسوسی سیا می شود.
بنابراین، برخی از نظریه‌های جامعه شناختی غربی، رنگ و لعاب سیاسی به خود گرفته و از اصول و مبانی علمی و پژوهشی تهی است. این‌ها مجموعه نظریاتی است كه تنها بر اساس معیارها و خواست‌های سیاست پردازان تدوین و تنظیم می شود و بر اثر تبلیغات فراگیر و حیرت انگیز، شكل نظریه علمی و فنی و صورت حقیقت به خود می گیرد. حتی در پاره‌ای از موارد، نقد این فرضیه‌ها با واسطه‌های گوناگون به نوعی ارائه می شود كه در تقویت و اعتبار اركان آن فرضیه‌ها در اذهان عمومی مردم دنیا اثرگذار باشد.
در دهه گذشته فرضیه هایی نظیر «نظم نوین جهانی» بوش یا «برخورد تمدن ها» ی هانتینگتون و نقد و بررسی آن‌ها به همین هدف و به همین صورت برنامه ریزی شده است. تبلیغات آن چنان مؤثر می افتد كه كمتر كسی در آن تردید می كند و هر چه به او القا می شود، حقیقت می پندارد. قرآن كریم در مواردی، از جمله درباره نقش ساحران فرعون و همچنین نقش تبلیغاتی سامری در جذب و جلب نظر مردم به گوساله دست ساز خود، مسئله اثرگذاری شگرف تبلیغات را مورد توجه قرار داده است. نقش تبلیغات غربی را در ترویج و نشر افكار و خواسته‌های غرب نمی توان از نظر دور داشت; همچنان كه نباید از اهمیت بیدارگری مردم در رویارویی با تبلیغات غرب غافل ماند. نظم نوین جهانی پیشنهادی غرب بر خرابه‌های لیبرالیسم و دموكراسی در غرب بنا نهاده می شود و به رغم تجربه‌های تلخی كه غرب تاكنون بر اثر لیبرالیسم و دموكراسی افراطی با آن روبه رو شده است، به شكل جدید لیبرال دموكراسی رخ می نماید.
غرب با تأكید بر لیبرال دموكراسی، می كوشد مضامین بلند نظام نو در آخرالزمان را كه با بیانات گوناگون، كم و بیش، در فرهنگ آسمانی ادیان الهی بیان شده، تحت الشعاع فرهنگ و آموزه‌های فرهنگی خود قرار دهد. در این صورت، غرب به ناچار به خلق و بازسازی واژگان مخصوص نظام برتر پرداخته است تا تمامی این واژگان را در خدمت و تأمین اغراض سلطه طلبانه خود به كار بندد. مثلا، اگر به مفاد و فلسفه ایجاد حكومت جهانی واحد از دیدگاه ادیان الهی توجه كنیم، درخواهیم یافت مهم ترین عنصر چنین حكومتی برپایی و گسترش عدل در جهان است. در واژگان غربی اصطلاح «لیبرال دموكراسی» بیانگر حاكمیت برتری است كه به گمان پایه گذارانش آزادی می دهد و برابری می آفریند و در مقابل ظلم و تبعیض می ایستد. یا مثلا در روایات اسلامی سخن از برپایی حكومت جهانی واحد به میان آمده و اساس چنین حكومتی «توحید» دانسته شده است. توحید توجه محض به یگانه منبع وجود و یكتا سرچشمه نور و زندگی است كه ایمان به او، به یگانه سازی تمام جهات مادی و معنوی، فرهنگی و سیاسی، فردی و اجتماعی و نظامی و اقتصادی می انجامد. بدین ترتیب، در نظام توحیدی همه چیز و همه امور، سمت و سوی الهی می یابد و با حاكمیت الهی تفسیر می شود. همه قدرت به آفریدگاری منتهی می شود كه مهربان ترینِ مهربانان است و عظمت از آنِ اوست و تمامی قدرت‌ها در مقابلش هیچ اند و پوچ، و همه مخلوقات در برابرش خاضع اند و خاشع.
این در حالی است كه، در فرهنگ سیاسی غرب، تنها راه رسیدن به حكومت جهانی واحد، ایجاد سلطه از طریق قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی است; عناصری كه امروز الفبای سلطه جویی غرب، به ویژه آمریكا را تشكیل می دهد. این با آنچه غربی‌ها با استفاده از نظریه دموكراسی لیبرال در اذهان عمومی بشر القا می كنند در تعارض است. هنگامی كه ابزار سلطه جهانی مثلث قدرت شد، همان گونه كه برای ایجاد چنین سلطه‌ای اضلاع سه گانه قدرت (یعنی قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی) به همدیگر می پیوندند، برای تداوم سلطه جهانی نیز این عناصر با یكدیگر پیوند می خورند; پیوندی كه نتیجه آن مغایر با شعارها و اصول لیبرال دموكراسی است. هرگز این همه تجاوزات و نسل كشی انسان‌ها به رهبری آمریكا با آنچه لیبرال دموكراسی به آن تظاهر می كند، سازگار نیست! انسانیت از این همه ظلم و آزار غربی در رنج است و عدالت از این همه جنایت در عذاب. حاكمیت واحد و تسلط قدرت واحد، با روح دموكراسی و لیبرالیسم غربی سنخیت ندارد. بدین سان، غرب در تدوین اصول اولیه حكومت جهانی واحد همواره در تنگنا و دچار نوعی سردرگمی می باشد.
نظریه‌های ساخته و پرداخته كارگاه‌های سیاسی ـ فرهنگی غرب یكی پس از دیگری با لعابی زیبا طرح و به خواست و اراده سیاست پردازان به مردم خوش باور جهان تحمیل می شود. هر نظریه پردازِ وابسته به این كارگاه ها، بدون توجه به اصول فنی و علمی و بعضاً بدون آینده نگری روشن و حتی بدون رعایت اصول نخستین انسانی و بی هیچ تجزیه و تحلیل دقیق و منطقی، مطالبی را كه تأمین كننده اغراض سیاسی كارگاه‌های مزبور است، تئوریزه می كند. تئوریزه كردن در اینجا یعنی انتخاب فرمول یا شیوه‌ای كه بر اساس آن بتوان فرضیه‌ای را علمی، فنی و كاربردی جلوه داد. تئوریزه كردن در اینجا یعنی آراستن برخلاف واقعیت و نمایاندن برخلاف آنچه هست.
از عوامل زمینه ساز فروپاشی غرب، همین نمایاندن‌های كاذب و تناقض گونه است. ابزاری از این دست كه امروزه كاربری ویژه‌ای برای غرب یافته، سرانجام به زیان بافت فكری، فرهنگی و معرفتی غرب تمام می شود. مردم جهان در آینده‌ای نه چندان دور، شاهد شكست‌های پی در پی ستون‌های فكری، فرهنگی و سیاسی غرب خواهند بود. غرب از درون دچار فروپاشی خواهد شد و در نتیجه، تكیه گاه عمومی خود را از دست خواهد داد و دیگر در جلب آرای عمومی موفق نخواهد بود. غرب با این همه امكانات و تجهیزات و صرف هزینه و با همه توان و قدرت رسانه‌ای و سلطه بر امواج اطلاعاتی و ارتباطی، هرگز نتوانسته به طور كامل اعتماد عمومی مردم جهان را جلب كند.
برای مثال، در حوزه دین شناسی امروزه خداشناسی، جهان شناسی یا معادشناسی غربی شایان اعتماد نیست. در حوزه علوم اجتماعی و جامعه شناسی نیز به دنبال متزلزل شدن نظام‌های فكری غرب، حس عمومی جهان به تدریج اعتماد خود را به تئوری‌های ارائه شده از دست می دهد.
در قلمرو علوم و نظریه‌های سیاسی، هرچند غرب ممكن است به كمك تبلیغات یا بر اثر اهرم‌های فشار و تهدید به جایگاه به ظاهر بارز سیاسی دست یافته باشد، ولی با گذشت زمان، ذهنیت بشر و جوامع بشری شكوفاتر و بیناتر می گردد و به ناكارآمدی این نظریه‌ها بیشتر واقف می شود. علوم انسانی نیز در غرب از سایر زمینه‌ها و گرایش‌ها متزلزل تر به نظر می رسد. از همه بدتر، پلورالیسم دینی، اجتماعی، سیاسی و انسانی، كانون بی ثباتی غرب به شمار می رود. در چنین شرایطی هرگز نمی توان به ظهور و استقرار وحدت روش و خط مشی واحدی در غرب امیدوار بود. جایی كه وحدت دینی، سیاسی، اجتماعی و انسانی رخت بربندد، دیگر نمی توان به انسجام آحاد بشری و جوامع انسانی و حاكمیت جهانی واحد مطمئن بود. بنابراین، قبل از هر عامل بیرونی دیگر، این وضعیت درونی خود غرب است كه موجبات تزلزل آن را فراهم می آورد.
آنچه امروزه غرب، به ویژه آمریكا درصدد استقرار و اجرای آن است، نظریه نظم نوین جهانی است. مفاد این تئوری كاملا سیاسی، تثبیت رهبری جهان در همه ابعاد دینی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای آمریكاست. رؤیای نظم نوین جهانی هرگز تعبیر نخواهد شد، حتی اگر غرب به قدرت تمام عیار دست یابد و بر امواج ارتباطات جهانی سلطه یابد; چرا كه عوامل ایجادی و ابقایی نظام سلطه غربی یكی پس از دیگری تأثیر خود را از دست می دهد و در گیر و دار تغییر و تحولات فرهنگی ـ اجتماعی در جهان رنگ می بازد.برخی از عواملی كه دست آویز غرب قرار گرفته و غرب سلطه خود را وامدار آن می داند، عبارتند از:
۱) حالت انقیاد و سلطه پذیری دولت‌ها و حكومت‌های كوچك و ضعیف;
۲) غفلت و بی خبری جوامع بشری;
۳) باز بودن فضای سلطه به دنبال فروپاشی شوروی سابق;
۴) حضور فعال مهره‌ها و وابستگان مزدبگیر در سایر جوامع;
۵) تعهد و سرسپردگی بسیاری از سران كشورها به غرب;
۶) برخورداری غرب از قدرت و سلطه ظاهری;
۷) بهره مندی غرب از وضعیت سیاسی، نظامی و اقتصادی به ظاهر قوی تر;
۸) تسلط غرب بر امواج تبلیغاتی و ارتباطاتی جهانی.
غرب در جریان ترویج اندیشه‌های سیاسی و اعتقادی و ایدئولوژیك خود، به تعبیر آلوین تافلر (Alvin Taffler) ـ سه موج ارتباطی را به خدمت می گیرد:
▪ موج اول، اطلاع رسانی از طریق رو در رو به صورت دهان به گوش;
▪ موج دوم، اطلاع رسانی با پست، تلگراف، تلفن، تلویزیون، سینما، روزنامه، مجله و سایر رسانه‌های جمعی و ارتباطی;
▪ موج سوم، اطلاع رسانی از طریق به كارگیری جامع و فراگیر انبوهی از ابزارهای ارتباطی; كه توده‌ها و گروه‌های كلان انسانی را در منظر توجه خود قرار می دهد.
رسانه‌ها در موج دوم معمولا هر یك به صورت مستقل از یكدیگر عمل می كنند. هنگامی كه این رسانه‌های جمعی با یكدیگر درآمیزند و در ارتباطی تنگاتنگ با هم پیام‌ها و اطلاعات مورد نظر را به توده‌ها و گروه‌های انسانی ارسال دارند، پدیده موج سوم به جریان افتاده است. با یك برنامه رادیویی، كه دارای مضامینی از یك فیلم سینمایی است و آن فیلم هم زمان از رادیو و تلویزیون پخش و پیام یا محتوایش به طور متقارن از طریق مطبوعات نیز منتشر می شود، جریانی از موج سوم پدید آمده است. تافلر تصویری از موج سوم به صورت زیر ارائه داده است:
مجله نیوزویك نمایش مصاحبه یك خبرنگار جراید با یك كشاورز اهل ایالت آیوا،۳ كه اكنون به نمایشی تقریباً عادی و تكراری مبدل شده، وصف كرده و نوشته است: «یك عكاس از این خبرنگار عكس گرفته است و یك گروه تلویزیونی نیز از این عكاس تصویر ویدئویی تهیه كرده اند; و همه این‌ها موضوع گزارش یك مجله درباره رسانه هاست.» عكس نیز در گزارش خود نیوزویك چاپ شده است.۴
در این میان، مهم ترین و كارآمدترین عاملی كه مانع اثرگذاری عوامل مذكور می شود، بیداری و هوشیاری توده‌های مردمی در جوامع مختلف بشری است. شواهد نشان می دهد كه نهضت‌ها و جنبش هایی نظیر انقلاب اسلامی ایران، كه در رویارویی با غرب به افشاگری غربِ سلطه گر پرداخته، در بیداری توده‌های مردمی نقش فراوانی ایفا كرده است. بسیاری از جنبش‌های مردمی در مقابل سیاست سلطه گری غرب و از جمله در مقابل تمامیت خواهی آمریكا، پس از ظهور انقلاب اسلامی به منصه ظهور رسیده اند.
● حكومت جهانی واحد در غرب
آمریكا با شعار نظم نوین جهانی خود، به فرضیه هایی تمسّك كرده است كه گروهی از نظریه پردازان سیاسی و اجتماعی غرب، چارچوب و اصول آن را پردازش كرده اند و به عنوان اندیشه‌های ناب و سرنوشت ساز به اذهان عمومی مردم جهان تزریق كرده اند. از میان این فرضیه‌های پیش ساخته می توان به چهار فرضیه اشاره كرد كه تا حدودی ساختار و شكل نظریه به خود گرفته و راهنمای عمل نظام سیاسی حاكم بر آمریكا شده است. تفصیل كلام مجال دیگری می طلبد۵ و در اینجا تنها به جمع بندی برخی از زوایای این نظریات می پردازیم. نقاط مشتركی كه این چهار دیدگاه را ـ با وجود همه وجوه متمایزی كه دارند ـ به یكدیگر ربط می دهد، به قرار زیر است:
۱) هر چهار نظریه به نام آزادی و برابری در اندیشه تبیین و توجیه سیطره دموكراسی ـ لیبرال در جهان است.
۲) همه آن‌ها به نوعی حركت غرب، به ویژه آمریكا را به منظور زمینه سازی برای سلطه لیبرالیسم جهانی می ستایند و آمریكا را شایسته این منزلت در جهان می شناسند.
۳) هر چهار دیدگاه نارسایی‌های حاكمیت لیبرالیسم در غرب و تجربه‌های تلخ و ناكارآمد ناشی از لیبرالیسم و دموكراسی را نادیده می انگارند.
۴) این نظریه ها، سرنوشت جهان را به سرنوشت غرب به فرماندهی آمریكا، به عنوان ژاندارم جهانی متصل می كنند.
۵) هر چهار نظریه، رهبری جهان را از آنِ غرب می دانند و ملاك این رهبری را نیز شایستگی و توانایی آمریكا در ترویج دموكراسی و لیبرالیسم می شناسند.
۶) هر چهار نظریه در صدد القای جانشین فكری و معرفتی برای موضوع مهدویت و ایده منجی جهانی در عالم تشیع می باشند و می كوشند تا مسئله مهدویت را تحت الشعاع اندیشه‌های آخرالزمان خود قرار دهند.
۷) هیچ یك از آن‌ها متذكر قدرت محوری دین در آخرالزمان نیستند، بلكه در واقع به نوعی در پی تخریب ذهنیت دین محوری برمی آیند.
۸) همه آن‌ها آینده جهان و تاریخ را از آنِ آمریكا می دانند و با ظرافت روان شناسانه سعی دارند به جهان بقبولانند كه هر جامعه یا كشوری همراه آمریكا نباشد، متضرر خواهد شد.
این دیدگاه‌ها عبارتند از:
۱) نظریه «آخرالزمان» از فرانسیس فوكویاما ( FrancisFukuyama) كه مبتنی بر اندیشه هِگلی كمال مادی و معنوی تاریخ است. از این دیدگاه، كمال تاریخ به منزله پایان پذیرش جریان و حركت تاریخ است. تاریخ از جریان می افتد و زمان از حركت باز می ایستد، آخرالزمان می شود و در این صورت، ظهور یك حكومت، كه سرنوشت كل جهان و انسان را بر عهده گیرد، محرز می گردد. كمال مادی و معنوی توأمان در آخرالزمان اتفاق می افتد و زمینه را برای حكومت جهانی واحد فراهم می آورد. حكومت جهانی بر این اساس، یكی از ضروریات آخرالزمان است.۶
فوكویاما دو اشتباه بزرگ مرتكب شده است:
▪ اولا، تحت تأثیر اندیشه هگل و اصولا ماركسیسم ـ لنینیسم نظریه بی اساس پایان یا نفی تاریخ را پذیرفته و با این بیان، رویدادهای تاریخی را محكومِ جبر تاریخ دانسته است. این در حالی است كه اندیشه هگل، ماركس و پیروان آنان در مورد جبر تاریخ باطل شده و ادوار تاریخ و رویدادهای تاریخ برخلاف پندار هگلی‌ها و ماركسیست‌ها مسیر دیگری را می پیماید. بطلان جبر تاریخ نشان می دهد كه رویدادهای تاریخی به اراده و تدبیر قدرت دیگری رخ می نماید.
▪ ثانیاً، تحت تأثیر تمایل و گرایش سیاسی خودِ آمریكا و حاكمیت دموكراسی لیبرال، آن را پایان بخش تاریخ و تصمیم گیرنده جدی و سرنوشت ساز در پایان تاریخ دانسته است. بر این اساس، آینده انسان و جهان و تاریخ به دست آمریكا و لیبرالیسم حاكم سپرده شده است و انسان‌ها راهی جز پذیرش سلطه آمریكا پیش روی خود نمی یابند. توجیه كارآمدی نظام آمریكا و برتری آن در جریان تاریخ، محور اندیشه نارسا و ناكارآمد فوكویاما است.
۲) نظریه «دهكده جهانی» از مارشال مك لوهان (Marshal Mcluhan)، كه مبتنی بر پدیده انقلاب در اطلاعات است. بر اساس اندیشه مك لوهان، جهان به سوی یكسانی و یكنواختی فرهنگی به پیش می رود. فرهنگ‌ها به تدریج ساختار و محتوای واحدی می یابند و زمینه حكومت جهانی ثابت را نیز فراهم می آورند. مك لوهان با اعتقاد به اینكه دموكراسی لیبرال قطعاً جهانی خواهد شد، به توجیه نظریه خود در باب دهكده جهانی می پردازد و چنین استدلال می كند كه انقلاب در اطلاعات و اطلاع رسانی موجب تسهیلاتی در امر ارتباط ساكنان كره زمین با همدیگر شده است. این دسترسی و ارتباط به سهولتِ دسترسی و ارتباط ساكنان یك روستا با هم، در شرف تكوین است. انقلاب اطلاعات مرزها را درنوردیده و فرهنگ‌ها و عناصر كلیدی ساختار اجتماعی و جامعه‌ها را یك سو و یك رنگ كرده است. گویی همه عناصر اجتماعی به جانب یكسانی در حركتند و این یك شكلی، بالطبع زمینه ساز تشكیل حكومت جهانی واحد است.
از این منظر، از آنجا كه غرب سرچشمه انقلاب در اطلاعات است، او را باید سلسله جنبان حكومت جهانی واحد در این دهكده جهانی برشمرد و سرنوشت سایر جوامع، فرهنگ‌ها و حكومت‌ها را به دست وی سپرد. در این زمینه، سایر فرهنگ‌ها و سامان‌های اجتماعی از فرهنگ و سامان غربی الهام خواهند گرفت; زیرا در پرتو انفجار و انقلاب اطلاعات اندیشه دموكراسی لیبرال پیش از هر اندیشه مجال گسترش می یابد و رفته رفته خرده فرهنگ‌ها را در درون خود هضم می كند و زمینه حاكمیت جهانی دموكراسی لیبرال فراهم می شود. طبعاً چون در حال حاضر آمریكا سمبل تمام عیار غرب و فرهنگ غربی به شمار می رود، نقش اول در حاكمیت جهانی واحد از آنِ آمریكا خواهد بود.
اشتباه مك لوهان در این است كه:
اولا، انقلاب و انفجار اطلاعات و دسترسی افراد و جوامع را به یكدیگر، یگانه عامل اساسی شكل پذیری سامان نو اجتماعی و تحقق حكومت جهانی دانسته و به سایر عوامل مهم فرهنگی و اجتماعی بی توجه بوده است.۷ امروزه مسلم شده كه جهانی سازی بسیار پیچیده تر از آن است كه غرب می اندیشد. سیاست مداران غربی اغلب آن چنان مغرورِ توانایی‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی خود گردیده اند كه گویا بسیاری از نارسایی‌ها را نمی بینند یا نمی خواهند ببینند. در حال حاضر با توجه به شرایطی كه فضای سیاسی حاكم بر جهان برای آمریكا فراهم آورده، آمریكا شعف زده و در عین حال، متكبّرانه و مستكبرانه سرگرم بافتن تار و پود سلطه جهانی شده، گو اینكه این كشور همه چیز را در قدرت و قدرت مداری خلاصه كرده است. اشتباه آمریكا از جمله در این است كه: اولا، اگر نقشه و سیاستش در جایی و در زمانی مؤثر واقع شد، می پندارد این نقشه و این سیاست حكم قانون همگانی را دارد و در همه جا و همواره اجرا شدنی است. ثانیاً، نه تنها از شكست هایش عبرت نمی آموزد، بلكه به عكس، همواره در پی تأمین خواسته‌ها و تمایلات خود به هر قیمت است.
ثانیاً، غلبه نهایی را در عصر ارتباطات و اطلاعات از آنِ غرب و فرهنگ دموكراسی لیبرال غرب برشمرده و از عناصر قدرتمند پنهان و پیدای سایر فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌ها غفلت ورزیده است; عناصری كه نه تنها مانع بزرگی بر سر راه اثرگذاری فرهنگ غربی است، بلكه حتی می تواند فرهنگ غربی و فرهنگ‌های دیگر را تحت الشعاع قرار دهد.۸مك لوهان، دانسته یا ندانسته و خواسته یا ناخواسته، از بیان ناتوانی غرب در اداره عادلانه و ظلم ستیزانه جوامع غربی چشم پوشیده و اندیشه خود را بر این مبنا بنیان نهاده كه غرب توانایی اداره جهان را دارد.
۳) نظریه «برترین ها» كه بافته و پرداخته ذهن نظریه پرداز مشهور، آلوین تافلر است. به باور تافلر، امروز عصر ارتباطات و اطلاعات است. بر این اساس، سرچشمه قدرت را در این زمان باید قدرت علمی دانست. در قرن نوزده و بیست میلادی معیار قدرت بر محورهای نظامی و سیاسی دور می زد، بعدها محور اقتصادی جانشین آن دو محور شد. امروزه به پشتوانه قدرت‌های سه گانه، قدرت اطلاعاتی و اطلاع رسانی در جهان بیشترین تأثیر را دارد. در اندیشه تافلر، نظر به اینكه غرب در آینده محور قدرت اطلاعاتی و علمی در جهان خواهد بود، بر اداره جهان فایق خواهد آمد.۹ تافلر با ارائه چنین نظریه‌ای بر آن است كه قدرت، آن هم از انواع برترین را عامل اساسی و اصلی تصاحب سروری و حاكمیت بر جهان و پشتوانه ایجاد حكومت جهانی واحد معرفی كند. وی با بیان این مطلب كه اعتبار و روایی حكومت جهانی به قدرت مداری سیاسی، نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی وابسته است، غربِ سده اخیر را برخوردار از این سه محور می داند; محورهایی كه به قدرت غرب اعتبار می بخشد. بنابراین، تافلر احراز مقام حاكمیت جهانی را حق غرب ـ و طبعاً آمریكا ـ می داند. نظر به اینكه شكل حكومتی غرب در حال حاضر دموكراسی لیبرال است، وی چنین فرهنگی را بهترین راه و رسم زندگی سیاسی ـ اجتماعی در چارچوب نظام نو حكومت جهانی برشمرده است.
به نظر می رسد تافلر، متأثر از اندیشه افرادی چون ماكیاولی۱۰ و نیچه۱۱ كه قدرت و قدرت مداری را معیار اصلی حقیقت و ارزش‌ها می دانند، بدون ارائه برهانی روشن و تنها با ذكر مثال و نمونه‌های موردی و جزئی، نظریه مذكور را به تصویر كشیده است. مسلّماً اظهارات تافلر به یك خطابه سیاسی بیشتر می ماند تا به یك تئوری علمی، كاربردی و محققانه.
۴) نظریه «برخورد تمدن‌ها و فرهنگ ها»ی ساموئل هانتینگتون. بر اساس این نظریه، با سپری شدن دوره جنگ‌های ایدئولوژیك و اقتصادی نوبت به جنگ بین فرهنگ‌ها و تمدن‌ها رسیده است. از طرفی، به دنبال فروپاشی ابرقدرت‌های شرقی، غرب به سمت و سوی یكپارچگی و سرانجام، تصاحب قدرت و رقم زدن موازنه قدرت به نفع حاكمیت خود در جهان پیش می رود. در این میان، تمدن و فرهنگ آمریكایی است كه می تواند رهبر منحصر به فرد جهان باشد. هانتینگتون ضمن اعتقاد به برتری نظام دموكراسی لیبرال، دسته بندی جهان بر اساس اقتصاد و سیاست را كافی نمی داند و هیچ عاملی را به اندازه فرهنگ و تمدن كارآمد و تعیین كننده نمی شناسد. به نظر وی، تمدن و فرهنگ غربی در مقایسه با سایر تمدن‌ها در اوج قدرت و تعالی خود است. در اندیشه هانتینگتون غرب می كوشد تا ارزش‌های ناشی از دموكراسی و لیبرالیسم را به عنوان ارزش‌های فراتر به كل جهان سرایت دهد و در عین حال، برتری نظامی، سیاسی و اقتصادی خود را در رویارویی با سایر نقاط جهان حفظ كند.۱۲
تمام تلاش وی بر آن است كه اسلام و تمدن و فرهنگ اسلامی را عامل تهدیدكننده قدرت جهانی آمریكا به حساب آورد و این كشور را برای حفظ امنیت و منافع ملّی اش به مصاف جهان اسلام فراخواند. هانتینگتون به اشتباه می پندارد كه عامل تنش موجود بین جوامع اسلامی از یك سو، و جوامع غربی از سوی دیگر، فرهنگ، دیانت و تمدن اسلامی است. این در حالی است كه عامل چنین تنش هایی را باید در سیاست گذاری‌های غلط و ظالمانه دولت‌های غربی، از جمله آمریكا، در قبال جهان اسلام و مسلمانان جستوجو كرد.به نظر می رسد نگرش‌های چهارگانه مذكور بیانگر نگرانی شدید نظریه پردازان اجتماعی و سیاسی غرب از حضور و نفوذ اسلام در غرب است. آنان از چنین حضور و نفوذی واهمه جدی دارند و سخت در تلاشند تا نگذارند اسلام جایگاه و منزلت ویژه‌ای را در آینده جهان تصاحب كند. نظریه آرمانی اسلام در مورد آخرالزمان و اعتقاد به ظهور منجی بشر و باور راسخ شیعه به قیام مصلح كل، سیاست بازان غربی را بر آن داشته است تا اذهان عمومی را متوجه كانون فرهنگی ـ سیاسی غرب گردانند; به این بهانه كه غرب می تواند جایگاه رفیع هدایت و نجات مردم جهان را تصاحب كند و رهبری جهان را برعهده بگیرد. اینجاست كه نظریه پردازان غربی و غرب باور را بر آن داشته اند تا با ارائه نظریه‌های گوناگون و بعضاً جذاب، فرهنگ و تمدن غربی را بسیار فراتر از آنچه هست بنمایانند و غلبه و تسلط آن را بر جهان پایان بخش تاریخ و فرهنگ‌ها و تمدن‌ها بشمارند! شكل و ساختار حاكمیت در غرب مهم ترین عنصری است كه توجه این دسته از نظریه پردازان غربی را به خود جلب كرده است.
تأكید بیش از حد آنان بر اهمیت و توانمندی و كارآیی نظام دموكراسی لیبرال بیانگر توجه خاص این گروه به حاكمیت چنین نظامی است، در حالی كه، نه لیبرالیسم و نه دموكراسی و نه تركیبی از این دو، هیچ یك توانایی و كارآیی لازم را در ایجاد عدالت فردی و اجتماعی و سامان بخشیدن به نابسمانی‌های فردی و اجتماعی نداشته و ندارد. دموكراسی و لیبرالیسم، در بُعد فردی و اجتماعی، با اتّكا بر فردگرایی و داوری شخصی یا با اتّكا بر تسامح و نسبی گرایی و اكثریت‌های نسبی ثمره‌ای جز تكثرگرایی و سرانجام، هرج و مرج فرهنگی و از هم گسیختگی نظام فكری ندارند و ارمغانی جز جدایی آحاد جوامع انسانی از یكدیگر و سردرگمی آنان در تعیین خط مشی صحیح زندگی به بار نمی آورند. این هرج و مرج ها، از هم گسیختگی ها، جدایی‌ها و سردرگمی‌ها سرانجام به بحران هویت فردی و اجتماعی انسان می انجامد و انسان‌ها را رو در روی یكدیگر قرار می دهد.
نابهنجاری‌ها و نابسامانی‌های ناشی از نظام دموكراسی لیبرال در غرب حكایت از این دارد كه چنانچه نظام مزبور بخواهد جهانی شود و بر جهان حاكمیت یابد، نابسامانی‌ها و ناهنجاری‌های ناشی از آن به گستره جهان گسترش خواهد یافت، آن گاه بشر با نابسامانی جهانی شدیدتر و ویرانگرتری روبه رو خواهد شد. هماهنگی دموكراسی و لیبرالیسم در غرب به تعبیری، بیانگر هماهنگی حاكمان سیاسی و عوامل انسانی حوزه سیاست با شیوه‌های اجرایی اعمال حاكمیت سیاسی است. بدین ترتیب، چنانچه دموكراسی را به مفهوم حاكمیت اكثریتی بدانیم كه به هر طریق و ترفندی بر مسند حكومت نشسته اند، لیبرالیسم را باید شیوه خاصی از حاكمیت بشناسیم كه بر اساس آن، ارزش‌های لیبرالی نظیر آزادی‌های فردی و گروهی دموكراتیزه می شود و به تعبیری، تحت نظارت گروه حاكم قرار می گیرد یا محدود می شود.۱۳ كوتاه سخن اینكه، غرب با به كارگیری چنین الگویی از حكومت هنوز نتوانسته است خود را نجات دهد، حال چگونه می تواند اندیشه نجات جهان را در سر بپروراند؟!
● حكومت جهانی واحد در اندیشه جهانی اسلام
روشن شد كه غرب با نظام به اصطلاح دموكراسی لیبرال نتوانسته است راهی فراروی انسان‌ها به سوی نجات و سعادت باز كند. دموكراسی، نظم تعریف شده، محدودیت یافته و دموكراتیزه را برمی تابد كه در كنترل اكثریت ویژه‌ای قرار دارد و بر اساس خواست و تمایل آن ترتیب می یابد، بدون اینكه بخواهد یا بتواند خواسته‌ها و تمایلات سایر اكثریت‌ها را در نظر بگیرد. لیبرالیسم نیز به سهم خود با اعطای نشان آزادی بیش از حد، حیات فردی و اجتماعی انسان‌ها را به خطر می اندازد و به جای فراهم آوردن زمینه برای تأمین آزادی‌های انسانی و عقلانی، افراد آنان را اسیر تمایلات و خواهش‌های نفسانی می سازد. دموكراسی و لیبرالیسم ـ هر دو با هم ـ جز حاكمیت اكثریتی نسبی و تأمین خواسته‌ها و آزادی‌های آنان به طور كامل، امّا به بهای محكومیت و محدودیت اكثریت‌های نسبی دیگر، حاصلی ندارد. به این نمونه توجه كنید:
در سال ۱۹۹۷ م. لایحه‌ای به تصویب مجلس ایالتی انتاریو۱۴ كانادا رسید كه بر اساس آن به درخواست گروهی از فمینیست‌ها پاسخ مثبت داده شده بود. این درخواست را دولت مركزی فدرال پذیرفت. مفاد لایحه مزبور این بود كه در ایالت انتاریو خانم‌ها اجازه خواهند داشت با وضعیت Top-less(بالاتنه عریان) در انظار و اماكن عمومی وارد شوند. پیشتر، فقط مردان از این آزادی برخوردار بودند. آن روز رادیوی CBC كانادا را گوش می دادم. خانمی تماس گرفت و از تصویب چنین لایحه‌ای گلایه كرد. او اظهار داشت: تاكنون فرزندان خود را از تماشای برخی فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی و سینمایی و از ورود به برخی از پارك‌ها و اماكن منع می كردم تا دچار تربیت سوء یا بدآموزی نشوند; اما آیا از میان مسئولان و تصمیم گیرندگان جامعه چند صدایی دموكراتیك كانادا كسی بود كه خواسته به حق آن خانم را نیز در نظر گیرد و به او جواب مثبت دهد؟! هرگز.
نظام لیبرال دموكراسی خواسته و آزادی اكثریتی نسبی را هر چند به بهای پایمال كردن خواسته‌ها و آزادی خواهی عده‌ای دیگر از شهروندان محق تأمین می كند. هنگامی كه، به اصطلاحْ، این برترین شیوه حاكمیت در اندیشه غرب حتی در میان خود جوامع غربی نتوانست موقعیت لازم را به دست آورد، باید سراغ راه دیگری رفت و آن را به محك تجربه گذاشت. ما مدعی هستیم كه سیستم و شیوه‌ای به جز آنچه نظام سیاسی اسلام ارائه می دهد، نمی تواند جانشین نظام‌های سیاسی حاكم بر غرب و جهان باشد. ممكن است گفته شود كه اسلام نیز طی قرون متمادی نتوانسته است پاسخ گوی بسیاری از نیازهای جوامع بشری از جمله نیاز انسان‌ها به عدالت و رفع تبعیض باشد، همان گونه كه نظام لیبرال دموكراسی از عهده این مهم برنمی آید. پاسخ این گفته نظایر آن را باید در اصول، اركان و ماهیت هر دو نظام جستوجو كرد. نظام و اندیشه لیبرال دموكراسی به رغم این همه تلاش و هیاهو و هزینه‌های سرسام آوری كه داشته است، نتوانسته حتی در میان خود غربی‌ها موقعیت ممتاز و رضایت بخشی به چنگ آورد; زیرا اساساً مبانی فكری و اصول راهبردی آن نارسا و ناتمام است و توانایی لازم را برای تأمین نیازمندی‌های بشر در ابعاد گوناگون زندگی فردی و اجتماعی ندارد. این در صورتی است كه به اعتراف غیرمسلمانان منصف، و حتی در باور سیاست مداران غربی كه روی دیدن مسلمانان و گوش شنیدن اسلام را ندارند، اسلامِ ناب، اقتضای جهانی شدن و گسترش یافتن در جهان را به صورت اصولی و مبنایی دارد. به عبارت دیگر، ضعف و نارسایی نظام لیبرال دموكراسی اصولی و مبنایی است و به ذات و ماهیتِ خود نظام برمی گردد، در صورتی كه نارسایی‌ها و كمبودها و بی عدالتی‌های جهان اسلام بر ضعف و نارسایی و بی توجهی یا كم توجهی مسلمانان باز می گردد و نه به اصول باورها و ارزش‌های اسلام ناب.
تعالیم انبیای الهی، به ویژه تعالیم سیاسی و فرهنگی برگرفته از اندیشه و سیره الهی خاتم آنان و اوصیای ایشان، حكایت از ظهور و تحقق حاكمیت جهانی اسلام در آخرالزمان دارد. باورها و ارزش‌های حاصل از فرهنگ اسلامی در ساحت‌های گوناگون سیاسی، فقهی، اقتصادی و اخلاقی و از هر دو جنبه عملی و نظری یك سلسله باورها و ارزش‌های جهانی است كه بسته به شرایط و فقدان موانع در تمامی ادوار تاریخ بشر و در همه جوامع انسانی قابل باورمندی، التزام و اجراست. به تعبیری، مكتب اسلام و فرهنگ برگرفته از آن برای جهانی شدن اقتضای تام دارد و این حقیقتی است كه از جهان بینی و ایدئولوژی اسلام به روشنی به دست می آید.
بحران فرهنگی در جهان كه خود به بحران سیاسی، اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و بحران هویت انسانی انجامیده است، بشر را بر آن می دارد تا به راه كارها و راهبردهای سازنده و كارآمد متوسل شود. به هر حال، مسلّم است كه انسان در تكاپوی رسیدن به راه حل بحران‌های جاری، راهی جز فرهنگ و تعالیم اسلام پیش روی خود نمی یابد.
اصولا فلسفه انتظار از جنبه تربیتی، فلسفه شكوفایی تمامی استعدادهای فردی و اجتماعی بشر و آمادگی روحی، روانی، مادی، جسمی و معنوی انسان برای ظهور حكومت جهانی كامل و پیشرفته‌ای است كه در سایه آن، اختیار انسان و جهان به دست با كفایت شخصیت گرانقدری سپرده شده كه از همه برتر و هدایت یافته تر است و شایستگی حاكمیت بر جهان را در همه جوانب داراست.
وعده‌های قرآنی در وراثت صالحان و حاكمیت نیكوكاران و سالاری شایستگان بر زمین بسیار صریح و قاطعانه است و بر اساس منابع روایی و تفاسیر كلام وحی، اندیشه ظهور مصلح كل و رهبر جهانی در آخرالزمان برای پاك كردن زمین خدا از وجود تبهكاران و ستمگران بسیار گویا و روشن گرانه است. این امر چنان صریح، قاطع و روشن فكرانه است كه هر صاحب فكری را به اندیشه وامی دارد و هر منكر معاندی را به مناظره و احتجاج در مقابل خود دعوت می كند.
اقامه عدالت اجتماعی در گستره جهان از شاخص ترین اهداف الهی ظهور آن شخصیت برجسته و والا به شمار می رود. تجدید حیات اسلام و گسترش آن در جهان و در نتیجه، ایجاد دگرگونی در زندگی مادی و معنوی انسان و تأمین رفاه عمومی جوامع بشری، از بركات این ظهور الهی است. بهره مندی انسان‌ها از كمال مادی و معنوی و برخورداری امت ولایی آن مصلح جهانی (عج) از انواع نعمت‌ها و پیشرفت‌های مادی و معنوی كه بر اثر انتشار همه شاخه‌ها و اجزای علوم معنوی و طبیعی۱۵ حاصل می شود، از جمله مظاهر دولت استوار و آسیب ناپذیری است كه به همت شایسته آن مصلح و عدالت گستر جهانی برپا می گردد.
مقابله و عداوت غرب، به ویژه آمریكا، با مسلمانان در دهه‌های اخیر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ناشی از این است كه غرب دریافته كه اسلام ناب قدرت و كارآیی لازم را برای حاكمیت بر جهان دارد و اگر اقدامی نكند ممكن است اسلام، دیر یا زود، طومار سیاستش را برای همیشه درهم پیچد.
● انتظار فرج; انتظار حكومت جهانی امام زمان(عج)
انتظار فرج گامی است به سوی تحقق كامل تمدن اسلامی و انسانی. منتظران فرج از پیشگامان استقرار و برپایی تمدنی خواهند بود كه نظیرش را تاكنون كسی در جهان ندیده و نشنیده است. از منظر فرهنگ و روایات اسلامی، هیچ عملی نمی تواند از نظر ارزشمندی هم پایه انتظار فرج اسلام، كه همان انتظار ظهور پیشوای عدالت گستر است، به شمار رود. بازسازی مفاهیم و مضامین عالی و متعالی زیارت‌ها و دعاها، به ویژه آنچه درباره ظهور حضرت مهدی (عج) است، از زاویه تشكیل تمدن اسلامی در پرتو حاكمیت دولت آسیب ناپذیر، كریمه و جاوید آن امام همام برای ما مسلمانان، به ویژه شیعیان، امری بایسته و حایز اهمیت است.اهمیت بررسی سرنوشت تاریخ انسان و جهان در همین زندگی دنیوی و مادی هنگامی روشن تر است كه می بینیم غرب به شیوه‌ها و ترفندهای مختلف، با تمام وجود می كوشد خود را طلایه دار و پایه گذار تمدن جهانی واحد معرفی كند. تاكنون فیلم نامه ها، نمایشنامه‌ها و نظریه‌های فراوانی در زمینه آینده جهان و انسان، و به تعبیری در تفسیر آخرالزمان، در كارگاه‌های سیاسی ـ فرهنگی غرب، به ویژه آمریكا، تهیه و منتشر شده اند كه بیانگر نگرانی غرب از نفوذ فرهنگ اسلامی و سبقت گیری اسلام از غرب است. غرب در صدد برآمده تا خود، سكّان دار و پایه گذار نظم نوین جهانی، آن هم بر اساس معیارهای غربی باشد. از این رو، نظریه پردازان جامعه شناس و سیاست مدار غربی را به خدمت گرفته است تا زمینه ایدئولوژیك چنین سلطه‌ای را فراهم سازند و سرانجام، غرب گوی سبقت از اسلام و جهان اسلام برباید و مسلمانان را در مبارزه رویاروی به انفصال بكشاند و آنان را زمین گیر سازد.
با این همه سرمایه گذاری فكری و فرهنگی، هنوز نظام دموكراسی لیبرال، یگانه الگوی برتر پیشنهادی نظریه پردازان سیاسی و اجتماعی غرب است. این در حالی است كه غرب، خود همچنان دچار آسیب‌ها و ناهنجاری‌های ناشی از حاكمیت لیبرالیسم و دموكراسی است، اما به شیوه مبارزه سكوت از كنار این واقعیات تلخ و ناخوشایند می گذرد تا موازنه را به نفع سلطه خود در دست بگیرد و جهان را به سوی خواسته‌ها و اغراض سیاسی و مطامع مادی خود بكشاند.
ما امروزه، در هر صورت، راهكارهای غربی را در ایجاد نظام نوین جهانی ناكارآمدتر و ناموفق تر می یابیم و غرب را در اندیشه‌های واهی خود فرو رفته تر و گرفتارتر می بینیم. با توجه به واقعیاتی كه در جهان غرب می گذرد، پرداختن به مسئله انتظار فرج در جوامع اسلامی و به خصوص جامعه شیعی اهمیت خود را باز می یابد.
علاوه بر این، تمامی ادیان الهی و حتی پاره‌ای از مكاتب غیرآسمانی از سرانجام جهان و آخرالزمان خبر می دهند. آن‌ها از موقعیتی گزارش می دهند كه ظرفِ برترین تحولات در جهان انسانی و حاكی از تحقق حكومت جهانی است. واقعه‌ای رخ خواهد داد كه كاملا به مصلحت و منفعت كل بشر روی زمین خواهد بود. در اصلِ بیان چنین اخبار و گزارش هایی، تقریباً میان ادیان اتفاق نظر وجود دارد. با این حال، در كیفیت ارسال این اخبار و گزارش‌ها هیچ مكتبی به اندازه مكتب حیات بخش اسلام به صراحت و قاطعیت زوایای این رویداد مهم را بیان نكرده و بر ظهور آن تأكید و اهتمام نورزیده است. از آن گذشته، حتی در میان مذاهب اسلامی، هیچ مذهبی هم پایه مذهب شیعه اثنی عشر، باورمندی به امام و رهبر زنده را ترویج نكرده است. این امر ذهنیت برخی از پژوهشگران غربی همچون پروفسور هنری كربن فرانسوی را به خود مشغول داشته تا آنجا كه گفته است: عمر همه مذاهب از جمله مذاهب اسلامی به جز مذهب شیعه اثنی عشر به سر آمده است. اعتقاد به امام زنده و قائم، عامل اساسی تداوم حیات مكتب تشیع از نگاه این متفكر غربی است.
قرآن نه تنها از نابودی كفر و نفاق خبر داده است، بلكه حتی بالاتر از آن، به مسلمانان سفارش فرموده تا زمینه ساز نابودی كفر و نفاق و تحقق بخش آرمان‌ها و منویات الهی باشند. مسلمانان بر اساس رهنمود قرآن و روایات باید به موازات اقدام برای نابودی كفر و نفاق، برای پیروزی مستضعفان و تحقق دولت كریمه امام زمان (عج) همت گمارند. قرآن ضمن بیان فلسفه ارسال رسولان الهی، بر اراده خداوند برای قوت و برتری بخشیدن به دین اسلام بر سایر ادیان تأكید میورزد و اهل ایمان را به كارزار در مقابل كافران و منافقان فرامی خواند تا با استعانت الهی كانون فتنه را بخشكانند و زمینه را برای ظهور و غلبه دین خداوند به امامت و رهبری خلیفه بزرگ او بر روی زمین فراهم آورند.۱۶ سخن فوق نه تنها در قرآن، بلكه در روایات نیز آمده است.۱۷
كوتاه سخن اینكه، لحن آیات و روایات به گونه‌ای است كه حكایت از حكومت جهانی ـ الهی امام زمان (عج) در سراسر جهان دارد و بیانگر این است كه انتظار برای این حكومت جهانی، انتظار برای فرج مسلمانان و پیروزی اسلام در سراسر جهان است.
● حكومت مهدی (عج) یگانه مصداق حكومت جهانی و سرآمد همه حكومت ها
پیش از ظهور حضرت، مردم جهان انواع حاكمیت‌های دینی و غیردینی، مذهبی و سكولار و لائیك را تجربه كرده و دریافته اند كه همه این حكومت‌ها در كسب و احراز مقام حاكمیت جهانی ناموفق بوده اند.
الف) حكومت‌های دینی غیراسلامی، نظیر حاكمیت مسیحیت تحریف شده طی قرون وسطی در غرب یا حاكمیت‌های سیاسی منتسب به یهود و مسیحیت، با گذشت قرون متمادی تجربه شیرین و مثبتی از حاكمیت در ذهنیت شهروندان خود برجای ننهادند، بلكه برعكس در پاره‌ای موارد، تصویری موحش و موهن از تجاوزات و بی عدالتی‌ها به یادگار گذاشته اند.
ب) حكومت‌های غیردینی و سكولار كه پیشینه كهن تری در مقایسه با حكومت‌های دینی دارند، در اكثر موارد ثمره‌ای جز انتشار و ترویج ظلم و بی عدالتی نداشته اند.
ج) حكومت‌های دینی اسلامی در مقام عمل، با بسیاری از موانع بر سر راه تحقق آرمان‌های الهی مواجه بوده اند. حكومت الهی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، امام علی و امام حسن(علیهما السلام) و حكومت جمهوری اسلامی ایران، به ذات خود اقتضای كامل برای اجرا در مقیاس جهانی را دارا بوده اند، امّا در مسیر اجرای منویات و مقاصد الهی ـ اسلامی با موانع و بحران‌های ویرانگری روبه رو شده اند، به گونه‌ای كه از تحقق آن منویات باز مانده اند. حكومت اسلامی با توجه به بحران هایی كه بر او تحمیل شده، از اقامه حكومت جهانی ناتوان مانده است، امّا برخلاف سایر حكومت ها، كه ذاتاً از اقامه حكومت جهانی ناتوان بوده اند، ذاتاً اقتضای جهانی شدن را دارد.
این در حالی است كه حكومت جهانی امام زمان (عج) كه حكومت برترین هاست نه محدودیت و ناتوانی حكومت‌های غیردینی و غیراسلامی را دارد و نه با موانعی از جانب دشمنان و بحران آفرینان روبه رو خواهد بود. حضرت در قبال هیچ ظالمی كوچك ترین تعهد و مسئولیتی ندارند۱۸ و یگانه تعهدشان بر تحقق منویات الهی و اقامه حق و عدالت جهانی پابرجا و استوار است.
بنابراین، حكومت ایشان برای جهانی شدن، هم از اقتضای كامل برخوردار است و هم با موانعی ویرانگر مواجه نخواهد شد. از آنجا كه بیعت و تعهد ایشان تنها به خداوند است، از همه بیعت‌ها و تعهدات رها هستند، و نفوذ و سلطه هیچ ستمگری را گردن نمی نهند. از طرفی، حكومت امام زمان(عج) سرآمد همه حكومت هاست; زیرا به بركت قدرت و توانمندی شگرفی كه از جانب خداوند به آن امام بزرگوار تفویض می شود، دولت كریمه ایشان به عناصر و سیستم‌های كارآمدی مجهز می گردد كه به كمك آن‌ها بتواند همه امواج ارتباطی در جهان را به كنترل خویش در آورند و توده‌های میلیاردی بشر را به حقایق و واقعیت‌ها واقف سازند و اوضاع كلان جهان را برای تأمین مصالح بشری و اجرای عدالت جهانی سامان بخشند. نقطه عزیمت حضرت در رویارویی با ظلم و جنایت و تبعیض و بی عدالتی، ایجاد معرفت و بصیرت در سطح عمومی جهان است. معرفت جهانی بستر تشكیل حكومت جهانی را فراهم می آورد. بین مقوله معرفت جهانی و مقوله حكومت جهانی همبستگی مثبت وجود دارد; هر چه معرفت راسخ تر و كامل تر و دقیق تر باشد، زمینه تأسیس دولت كریمه و حكومت جهانی فراهم تر و هموارتر خواهد بود.
● عناصر كلیدی حكومت جهانی واحد با الهام از فرهنگ اسلام
در مجموع از دیدگاه فرهنگ اسلام و قرآن، دو عامل را می توان از عناصر بنیادین حكومت جهانی واحد برشمرد. این دو عامل، هر دو گوهر یك حقیقت اند و از یك منبع نشأت می گیرند. توحید و ولایت را باید مهم ترین ركن و اساسی ترین گوهر حكومت جهانی دانست. توحید با تمام مراتب فروع و شاخه‌های خود و ولایت با تمام مراحل خویش، قوی ترین عنصر حكومت جهانی است، به گونه‌ای كه بدون این دو نه اقتضایی برای حاكمیت جهانی باقی می ماند و نه شرایطی برای تحقق آن فراهم می آید و نه وسیله‌ای برای پیشگیری از بروز بحران‌ها و موانع می توان تدارك دید.
۱) توحید
الف) در الوهیت: كه خدایی جز او را خدا نخوانیم;۱۹
ب) در ربوبیت: كه یگانه مدبّر عالم را او بدانیم;۲۰
ج) در خالقیت: كه كسی جز او را آفریدگار جهان نشناسیم;۲۱
د) در عبودیت: كه احدی جز او را نپرستیم.۲۲
وحدت كلمه از اصول مسلّم ساختاری و محتوایی حكومت جهانی به شمار می رود. در این میان، هیچ عنصری به اندازه توحید نمی تواند وحدت كلمه ایجاد كند و انسجام فكری و عملی بیافریند. همچنین هیچ عاملی به قدر ولایت نمی تواند تمامی نیروها و عوامل انسانی و امكانات و توانایی‌ها و استعدادهای بشری را در جهت توحید همسو و هماهنگ كند. بدین ترتیب، توحید و ولایت به پشتوانه همدیگر، در هدایت و بسیج جوامع انسانی به سمت تدارك و تأسیس حكومت جهانی نقش چشمگیری دارند.
۲) ولایت
الف) ولایت اللّه;
ب) ولایت رسالت;
ج) ولایت امامت:
۱) ولایت معصومان;
۲) ولایت جانشینان شایسته معصومان (ولایت ولی فقیه).۲۳
وحدت كلمه همسو با وحدت روش و به تعبیری وحدت در استراتژی، هماهنگ با وحدت در خط مشی، از اصول مسلّم ساختاری و محتوایی نظام جهانی واحد محسوب می شود كه در تأمین آن اصول، هیچ گرایشی به اندازه گرایش به توحید و هیچ عنصری به قدر ولایت پذیری مؤثر نیست.
برخورداری از روح توحید و ولایت ـ كه به تعبیر ساده، دو روی یك سكه اند ـ وحدت بخش نظام فكری و عقیدتی و تأمین كننده انسجام عملی و رفتاری فرد و جامعه انسانی اند. كرامت انسان كه به تكریم الهی مزیّن گردیده ایجاب می كند كه انسان به كسی جز خدا سر نسپارد و ولایت احدی جز او و جز كسانی را كه او معرفی فرموده است نپذیرد. پذیرش توحید و ولایت به مفهوم ایجاد ارتباط تنگاتنگ فكری و رفتاری انسان با خدا و اولیای اوست. اولیای الهی كه جز به رضای خداوند نمی اندیشند و جز تحقق منویات اومنظوری ندارند، محور اتصال بندگان خدا به خداوند هستند. خداوند به تدبیر و اداره شایسته امور جاری بندگانِ خود می پردازد و مصالح دنیوی و اخروی آنان را از طریق ولی و خلیفه خود بر روی زمین و به دست با كفایت او تأمین می فرماید. خلیفه خداوند بر روی زمین جز تحصیل رضایت الهی و تأمین مصالح بشری، اندیشه‌ای در سر نمی پروراند و همواره از حیات خویش برای تحقق این هدف مقدس مایه می گذارد. گفتنی است كه سایر عناصر در جامعه و نظامولایی جهان اسلام از دو عنصرتوحید و ولایت وام می گیرند.● لازمه حكومت جهانی امام مهدی (عج)
پیشتر اشاره شد آلوین تافلر، یكی از نظریه پردازان حكومت جهانی در آمریكا، برخورداری از برترین‌ها را از ابزار و لوازم حكومت جهانی می داند. وی در صدد برآمد نظام آمریكایی را ترسیم و تمثیلی از آمال و ایده‌های خود از حكومت جهانی معرفی كند. بنابراین، همانند همتایان سیاسی و فكری خود می كوشید این اندیشه را القا كند كه آینده جهان و تاریخ به دست آمریكا رقم خواهد خورد و سروری عالم از آنِ این كشور خواهد بود. تافلر وانمود می كند كه او مبتكر اندیشه برترین هاست، در صورتی كه موضوع برترین‌ها از دیرباز در روایات اسلامی نقل شده از معصومین، با كمال صراحت و عنایت درباره ظهور حكومت جهانی امام مهدی(عج) مطرح شده است. با این بیان، به نظر می رسد روایات و تفاسیر اسلامی بهره مندی از برترین‌ها را یكی از لوازم كارآمد بودن نظام جهانی حضرت ولی عصر (عج) برشمرده اند. چنین نظامی باید بتواند در تكاپوی تأمین نیازمندی‌های مادی و معنوی جوامع گوناگون بشری سرآمد باشد و این امر جز با برخورداری از برترین‌های ضروری امكان پذیر نیست. به برخی از برترین هایی، كه با ظهور دولت كریمه امام زمان (عج) به منصه ظهور می رسند و از لوازم حكومت جهانی حضرت محسوب می شوند، اشاره می كنیم و تفصیل و تبیین آن را به مقام دیگری وامی گذاریم.
۱) نیل به برترین مرحله عقل و شعور ـ كمال عقلانی: در روایاتی به این نكته اشاره شده است كه به هنگام ظهور حضرت قائم (عج)، دست مرحمت الهی از آستین حضرت بر سر و روی بندگان خدا كشیده می شود و با عنایات ویژه‌ای عقل و شعورشان را به كمال می رساند.۲۴ مقارنت كمال عقلانی با ظهور حضرت، بیانگر این حقیقت است كه عصر ظهور، عصر برتری و كمال عقلانیت انسانی است. این حقیقت مناسب با پیشرفت فكر بشر در كشف و شناخت حقایق معنوی و ارتباطات فردی و اجتماعی و به موازات رشد علمی و اخلاقی در زمان حضرت روی می دهد و به سهم خود، توجیه گر كمال عقلانی و علمی بشر در عصر ظهور است.
۲) دستیابی به برترین مرحله از رشد علم: یكی از بركات ظهور حضرت ـ بر اساس روایات ـ رشد و شكوفایی علمی در جهان بشری است. روایتی بر این حقیقت اشاره دارد كه با قیام قائم (عج) تمام بیست و هفت رشته و شاخه علوم به منصه شكوفایی دست یافته اند. در اینجا نیز تقارن قیام قائم (عج) با شكوفایی علوم دلیل روشنی بر برتری عصر ظهور از جنبه علمی بر سایر اعصار و قرون است. اگر چنین امری حتی از كرامات حضرت برشمرده شود، به این مفهوم نیست كه لزوماً بدون استفاده از اسباب ظاهری و ابزار علمی حاصل می شود. امروزه به مدد ابزار الكترونیك می توان دریچه هایی از اطلاعات و داده‌های علمی را در فرصتی كوتاه به روی اذهان و دیدگان كاربران آن ابزار گشود. چرا امام زمان با آن قدرت و عنایت الهی نتوانند بر اساس مبانی و ابزار پیشرفته علمی و فنی بالاترین وجه ارتباطات و اطلاع رسانی را در اندك زمان ممكن تحقق بخشند و اذهان بشری را سرشار از علوم سازند و زمینه فراگیری علوم برتر را برای آنان فراهم آورند؟ آنچه امروزه در صنعت الكترونیك و ارتباطات به وقوع پیوسته است، پذیرش چنین ادعایی را آسان می كند.
۳) جریان یابی برترین شكل از عدالت اجتماعی: عدالت، به عنوان رفع ظلم و رفع تبعیض، از جمله خواسته‌های فطری و به حق انسان است كه از دیرباز مصلحان بشری در اندیشه تحقق آن بر روی كره زمین بوده اند، اما تاكنون هیچ مصلحی توفیق نیافته است چنین عدالتی را بر كل زمین بگستراند. این مهم از عهده حضرت حجهٔ بن الحسن المهدی (عج) برمی آید و از ویژگی‌های حكومت ایشان است. تعبیر پر شدن زمین از عدالت در عصر ظهور و پس از آن، بیان این حقیقت است كه عدالت و عدالت گستری در این عصر به كمال خود می رسد. طبیعی است هنگامی كه عقلانیت و درایت و شعور و آگاهی انسان به اوج كمال خود برسد، بستر لازم برای اجرای عدالت در همه ابعاد وجودی جامعه انسانی به نحو كامل فراهم می آید. عدالت گستری امام زمان به قدری شاخص و آشكار است كه در روایاتی از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) آمده است كه فرمود: «حتی اگر از عمر دنیا تنها یك روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می كند تا فرزندم مهدی(علیه السلام) ظهور كند و دنیا را از عدل و قسط پر سازد، همان گونه كه قبل از او از جور و ستم پر شده است.»۲۵
۴) پیش به سوی برترین و صالح ترین منزلت و قدرت اقتصادی و رفاهی: عوامل اقتصادی و پشتوانه‌های مالی همواره از ابزار سرآمد اداره و تدبیر جوامع بشری به شمار می رفته است. كمیت و كیفیت اداره جوامع بشری به كمك چنین پشتوانه‌ای بستگی به این دارد كه این عوامل و ابزار در اختیار و كنترل چه شخصیت‌ها و نمادها و حكومت هایی باشد. اگر مصلحان واقعی بشر بر این عوامل دست یابند، به كمك آن‌ها در مسیر آبادانی و تأمین مصالح مادی و معنوی بشر گام برخواهند داشت. به عكس، چنانچه این ابزار در خدمت و اختیار سیاست بازان نابكار و نااهل و خودخواه قرار گیرد، از آن‌ها برای تأمین منافع شخصی، گروهی و حزبی بهره برداری خواهد شد. در این صورت، خیل عظیمی از آحاد انسانی از حقوق مسلّم خود محروم می شوند و در نتیجه، عدالت پیش پای خواسته‌های نفسانی و شیطانی گروهی اندك و فرصت طلب ذبح می شود.
با ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) هیچ جای ویرانی بر روی زمین نخواهد ماند و همه جا را آبادانی و خرّمی و رفاه فراخواهد گرفت. روایاتی اشعار یا تصریح به این مطلب دارد; از جمله احادیثی كه بیانگر این واقعیت اند كه حكومت و دولت حضرت بر شرق و غرب عالم سایه می افكند. در این هنگام، گنجینه‌های زمین كه تاكنون مخفی مانده است برای حضرت ظاهر می گردد و حق صاحبان حق به دستشان می رسد و مردم از وفور نعمت و رفاه برخوردار می شوند و اموال به طور صحیح و شایسته در میان آنان تقسیم می شود. دولت حضرت با برخورداری از دارایی وافر و سرشار و با همتی والا به آبادانی زمین می پردازد. در زمان حضرت مهدی(علیه السلام) وضعیت رفاهی و اقتصادی مردم به حدی رشد یافته است كه دیگر احدی به صدقه نیاز ندارد.۲۶
۵) برخورداری از برترین قدرت و توان سیاسی: قدرت و توانمندی سیاسی به پشتوانه توانمندی‌های علمی و عقلانی و اقتصادی حاصل می آید. اینكه بر اساس روایات، همه گردنكشان عالم و قدرتمندان جهان در مقابل قدرت مهدوی رنگ می بازند و تاب مقاومت و ایستادگی را از دست می دهند، بیانگر این واقعیت است كه قدرت سیاسی دولت كریمه حضرت فراتر و برتر از سایر قدرت‌های بشری است. امكاناتی است كه برای فرمانروایی بر جهان در اختیار حضرت است، به مراتب بیش از همه امكاناتی كه تاكنون در اختیار قدرتمندان و سیاست مداران بوده است. اگر قرآن از عظمت حكومت و گستردگی دولت سلیمان پیامبر(علیه السلام) یاد می كند، حكومت و دولت حضرت مهدی(علیه السلام) به مراتب فراتر و وسیع تر و قوی تر از دولت و سلطنت حضرت سلیمان است. سیاست و سلطنت حضرت مهدی(علیه السلام)چنان فراگیر می شود كه هیچ دیاری و هیچ مردمی را نمی توان یافت مگر اینكه از سرِ آگاهی و درایت، به وحدانیت خداوند و رسالت ختمی مرتبت گواهی می دهند.۲۷ از طرفی، قدرت سیاسی حضرت به قدری بالاست كه از هیچ طاغوت و ستمگری، كوچك ترین عهد و پیمانی بر گردن نمی گیرد،۲۸ و در كمال شجاعت و توانمندی در مقابل همه گردن افزاران عالم می ایستد و آنان را به خاك مذلّت می كشاند.
۶) بهره مندی از كارآمدترین فنون و تجهیزات نظامی تسلیحاتی: برخورداری از استطاعت نظامی و تسلیحاتی، همچنین آشنایی با فنون پیشرفته نظامی و دفاعی، پشتوانه عظیمی برای حفظ استقلال و تمامیت كیان یك نظام به شمار می رود. ارتش و سپاه مجهّز به ادوات، تجهیزات و فنون رزمی، دفاعی و نظامی مایه زینت و سربلندی و امنیت هر نظام و كشوری است و موجب می گردد كمتر دشمنی چشم طمع به تصرف آن كشور و براندازی آن نظام بدوزد. طبیعی است بهره هر دولت و حاكمیتی از فنون و تجهیزات نظامی و دفاعی باید پاسخگوی نیازهای تسلیحاتی آن دولت باشد و با قلمرو حاكمیت آن تناسب داشته باشد. طبعاً اگر حكومتی داعیه جهانی بودن داشت، باید توان نظامی و تسلیحاتی اش وسعت جهان را دربرگیرد تا بتواند منویات و مقاصد خود را در سطح جهان دنبال و تأمین كند.
دولت جهانی امام زمان (عج) پاك كردن زمین از ستم و ستمگران، همچنین گسترش عدالت در سراسر جهان را در سرلوحه برنامه‌ها و وظایف خطیر خود قرار داده است. این دولت برای تحقق این مهم باید از ابزار لازم، از جمله ادوات، فنون و تجهیزات نظامی كارآمد برخوردار باشد. برای پاك كردن زمین از وجود ستمگران و اشرار، شمشیری در اختیار حضرت است كه از نمونه شمشیرهای معمولی نیست. قهراً شمشیر حضرت باید سلاحی باشد كه بر تمامی تجهیزات پیشرفته دشمنان حضرت فایق آید و بتواند دژ استحكامی و تجهیزاتی و تسلیحاتی دشمن را در هم شكند. اگر در روایاتی تصریح شده است كه حضرت قائم و یارانش مجرمان و ستمگران را با شمشیرهای خود تنبیه می كنند۲۹ و اگر آمده است كه دشمنان از جانب او به جز شمشیر چیزی دریافت نمی كنند،۳۰ بیانگر این حقیقت است كه به یقین كارآمدی سلاح حضرت به حدی است كه هیچ قدرتی تاب و یارای مقاومت در برابر آن را ندارد. این نكته حكایت از این دارد كه حضرت از برترین و كارآمدترین تجهیزات نظامی برخوردارند. این برتری تسلیحاتی می تواند همان گونه كه به صورت باطنی و معنوی و از طریق امدادهای غیبی حاصل می آید، به صورت ظاهری و مصنوعی نیز به منصه ظهور رسد. كمال علمی و صنعتی و فنی نیز چنین پیشرفتی را ایجاب می كند.
در مجموع آنچه از برترین‌ها بیان شد، اشاره‌ای است به برخورداری دولت و حكومت حضرت از كلیه لوازم و شرایط و زمینه‌های جهانی شدن. مفاد دولت كریمه بودن نیز، آن گونه كه در دعاها و روایات وارد شده، آسیب ناپذیر بودن دولت و امام و امت در برابر هجمه‌ها و حملات و بحران‌های كوبنده و شكننده است. این آسیب ناپذیری خود با بهره مندی حكومت از برترین‌ها و به ویژه برترین‌های علمی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و مردمی حاصل می شود. در سایه دولت كریمه است كه اسباب عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان در جهان فراهم می آید و خط كفر و نفاق شكست می خورد و كافران و منافقان ذلیل می شوند و در پرتو نور چنین حكومتی است كه كرامت دنیا و آخرت نصیب انسان‌ها می گردد.۳۱ این حقیقت گمشده انسان‌ها و خواست فطرت بشر است كه به مدد الهی سایه مباركش را بر جهان می گستراند و از ثمرات شیرین و گوارایش همه انسان ها، بلكه تمامی جهان را برخوردار می گرداند.
دكتر سیداحمد رهنمایی
پی‌نوشت‌ها
در اندیشه حكومت جهانی واحد۱
۱ـ این مقاله در «اجلاس دو سالانه بررسی ابعاد وجودی حضرت مهدی (عج)»، اجلاس چهارم، در سال ۱۲۸۲ ارائه گردیده است.
۲ـ رابرت جی. رینگر، فروپاشی تمدن غرب، ترجمه احمد تقی پور، تهران، رسام، ۱۳۶۵.
۳. Iowa.
۴ـ آلوین تافلر، تغییر ماهیت قدرت، دانش، ثروت و خشونت در آستانه قرن بیست و یكم، ترجمه حسن نورایی بیدخت، شاهرخ بهار، با مقدمه ای از دكتر جواد لاریجانی، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۷۰، ص ۵۱۴.
۵ـ محمدجواد لاریجانی، كاوش های نظری در سیاست خارجی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، ص ۱۸۳ و ص ۲۶۹ـ۲۸۰ / جمعی از نویسندگان، جامعه ایده آل اسلامی و مبانی تمدن غرب، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، دبیرخانه اجلاس دوسالانه بررسی ابعاد وجودی حضرت مهدی (عج)، ۱۳۷۹، ص ۲۸۵ـ۳۰۸.
۶ـ همان، ص ۲۷۰ به نقل از: F. Fukuyama, The, End of History and the last man, Free Press, New York: ۱۹۹۲.، جمعی از نویسندگان، پیشین، ص ۲۸۵.
۷ـ به این عوامل در بررسی حكومت جهانی واحد از منظر اسلامی اشاره خواهد شد.
۸ـ در طرح و بررسی حكومت جهانی واحد از دیدگاه اسلام این عناصر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
۹ـ آلوین تافلر، تغییر ماهیت قدرت، ترجمه نوراییوبهار،ص۶۴.
۱۰ـ (Nicolodi Bernarde Machiavelli (۱۴۶۹-۱۵۲۷)) به نظر ماكیاولی زندگی بهتر این است كه برای انسان متضمن شهرت، برجستگی، سربلندی و نام آوری باشد. برای رسیدن به این هدف قدرت لازم است... او كه فقط به وحدت ایتالیا می اندیشید، به جز كسب، حفظ و تعمیق قدرت، نكته اندیشیدنی دیگری سراغ نداشت، ... اگر گاهی به سراغ مذهب و اخلاق می رفت، صرفاً به دلیل استفاده ابزاری از آن ها در راستای قدرت بود. (برای تفصیل بیشتر ر.ك.به: سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، ۱۳۸۱، ص ۱۱۰.)
۱۱ـ (Friedrich Nietzsche (۱۸۰۰-۱۹۰۰)) از دیدگاه نیچه «قدرت منشأ و ریشه همه صفات نیك در انسان است، به طوری كه بدون تحقق قدرت در انسان، هیچ صفت پسندیده ای را در او نمی توان انتظار داشت.» (برای تفصیل بیشتر ر.ك.به: مجتبی مصباح، فلسفه اخلاق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، ۱۳۷۸، ص ۸۱ ـ۸۲.)
۱۲ـ محمدجواد لاریجانی، كاوش های نظری در سیاست خارجی، ص ۲۷۵ـ۲۷۶.
۱۳ـ غرب در آئینه فرهنگ، «لیبرالیسم و بررسی لیبرالیسم موجود در تركیه»، جمال فدایی، ماهنامه فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ش ۲۵، آبان ۱۳۸۱، ص ۵.
۱۴. Ontario.
۱۵ـ اشاره به روایتی است از حضرت امام صادق(علیه السلام) كه در آن می فرماید: «دانش بیست و هفت حرف (شعبه و شاخه) است و مجموع آنچه پیامبران آورده اند دو حرف است و مردم تا آن روز بیش از دو حرف را نمی دانند و چون قائم قیام كند، بیست و پنج حرف بقیه را بیرون می آورد و در میان مردم منتشر می سازد و بدین سان مجموع بیست و هفت حرف جزء دانش را نشر می دهد.» (علی كورانی، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۳۶۶، به نقل از محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۶.)
۱۶ـ «و قاتلوهم حتی لاتكون فتنهٔ و یكون الدین كله لله» (انفاق:۳۹)
۱۷ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۵۲، ص ۳۴۰.
۱۸ـ اشاره است به این بخش از توقیع حضرت مهدی(عج) كه در پاسخ به سؤالات اسحاق بن یعقوب فرمودند: «لم یكن احد من آبائی الا و قد وقعت فی عنقه بیعهٔ لطاغیهٔ زمانه و انّی اخرج و لابیعهٔ لاحد من الطواغیب فی عنقی.» (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۵۱، ص ۹۱.)
۱۹ـ «قل لو كان فیهما آلههٔ الا الله لفسدتا» (انبیاء: ۲۲)
۲۰ـ «یا صاحبی السجن أارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار» (یوسف: ۳۹)
۲۱ـ «خالق كل شی فاعبدوه» (انعام: ۱۰۲)
۲۲ـ «وقضی ربّك الا تعبدوا الا ایاه» (اسراء: ۲۳)
۲۳ـ هر چهار مرحله از پذیرش ولایت در آیه ذیل جمع شده است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم» (نساء: ۵۹)
۲۴ـ لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، تهران، مكتبهٔ الصدر، ص ۴۸۳، روایت از امام محمدباقر(علیه السلام).
۲۵ـ شیخ صدوق، كمال الدین، ج ۱، ص ۳۱۷ و ۳۱۸.
۲۶ـ لطف الله صافی گلپایگانی، پیشین، ص ۴۸۲ / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۵۲، ص ۳۳۸.
۲۷ـ علی كورانی، عصر ظهور، ترجمه عباس جلائی، ص ۳۶۹.
۲۸ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۵۲، ص ۹۱.
۲۹ـ غیبت نعمانی، ص ۱۲۱ و ۱۲۷.
۳۰ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۷۸.
۳۱ـ اشاره به بخشی از دعای افتتاح.
منبع : مجله معرفت