پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
بهتر از عقلایی بودن: روان شناسی تطوری و دست نامرئی
سالها پیش در یک سمینار بین رشتهای، با این موضوع که چه چیزی را باید در فرآیند مذاکره، «پیش داوری» تلقی نمود، شرکت کردیم. اقتصاددانان، روان شناسان و زیست شناسان مشغول بحث در مورد دادههایشان بودند که یکی از اقتصاددان برجسته فریاد زد: «فهمیدم، رفتار یا عقلانی است یا روان شناسانه.»
این صورتبندی در ذهن مان باقی ماند، زیرا همان فرضی را بیان میکرد که بسیاری از اقتصاددانان تلویحا در ذهن داشتند. فرضی که همواره با جدا کردن حیطه اقتصاد از زیست شناسی، روان شناسی و دیگر علوم طبیعی، به آن لطمه زده است. آن فرض این است که رفتار عقلایی، وضعیتی طبیعی است و نیاز به هیچ توضیحی ندارد. {براساس این فرض} تنها زمانی که رفتار فرد از این وضعیت طبیعی تخطی میکند، باید به دنبال توضیح و تبیین آن رفتار بر اساس فرآیندهای شناختیای باشیم که تصمیمگیری را شکل میدهند. در این دیدگاه، فرض رفتار عقلایی پایه اقتصاد قرار میگیرد و اقتصاد از لحاظ نظری از نتایج منطقی فرض رفتار عقلایی ساخته میشود و با توسل به متغیرهای گوناگونی نظیر «ترجیحات» که برای اقتصاددانان برون زا هستند، دقیق و تصریح میشود. براین مبنا، روان شناسی تنها برای تصحیحات مرتبه دومی ِنظریههای اقتصادی به کار میآیند: برای فراهم کردن علل موارد استثنایی و غیرعادی در تعقل فردی (مانند «تعصب» و «سفسطه»_ که بسیار از آنها مصنوعات تجربی یا بدفهمی هستند. رجوع کنید بهG. Gigerenzer, ۱۹۹۱) در موارد بسیاری که استانداردهای رفتار عقلایی مبهم و تعریف نشدهاند، اقتصاد حرفی برای گفتن ندارد.
اما از نگاه علمی وسیعتر، این صورت بندی بسیار عجیب است. رفتار عقلایی به هیچ وجه مشخصه یک وضعیت طبیعی نیست. در جهانی شامل سیارات خالی از حیات، کوهها و جنگلها، وضعیت طبیعی، فقدان هرگونه عمل و رفتار است و هرگونه انحرافی از این وضعیت ِانفعال محض، نیاز به توضیح دارد. علاوه براین، مجموعه رفتارهای جانوران مختلف کاملا با یکدیگر متفاوت است و این تفاوت نیز به همان اندازه نیازمند توضیح میباشد: برای مثال، خفاشها نمیتوانند صحبت کنند و ما هم نمیتوانیم از طریق انعکاس صدا مسیریابی کنیم. انسانها و دیگر جانوران به مدد ابزارهای محاسباتی موجود در بافتهای نورونی، فکر میکنند، تصمیم میگیرند و عمل میکنند. بنابراین هر توصیف علی کامل از یک رفتار_عقلانی یا غیرعقلانی_ لزوما نیازمند نظریهای در مورد این ابزارهای محاسباتی است. عقلانی بودن رفتار، هیچ ارتباطی به علت یا تبیین آن رفتار ندارد.
هر مدل اقتصادی به نظریهای در مورد این ابزارهای محاسباتی منجر میشود، هرچند این نظریهها معمولا به صورت ضمنی در زیر فرضیات مدل اقتصادی پنهان باقی میمانند. بیشتر اقتصاددانان بهاین نظریه ضمنی (و تا حدودی مبهم) باور دارند کهاین ابزارهای محاسباتی به نحوی بیانگر قواعد تصمیمگیری عقلایی اند. اما رویکرد واقع گرایانه، لزوم ارائه یک نظریه جایگزین دقیقتر، مفیدتر و خوش تعریفتر به جای این جعبه سیاه را پیش میکشد. نتایج برآمده از رشته نوظهور روان شناسی تطوری بیانگر آن است که (۱) مدلهای صریح و دقیق در مورد ذهن انسان میتواند به میزان زیادی به غنای گستره و دقت نظریههای اقتصادی منجر شود. (۲) در درون مدلهای اقتصادی، میتوان نظریههایی صریح در مورد ساختار ذهن بشر ارائه کرد به طوری که به حفظ و گسترش سادگی، روشنی و قدرت توضیحی آنها بینجامد.
در حال حاضر، اقتصاد با تکیه بر فرض عقلانیت، بی هیچ پشتوانه علمی و جدامانده {از سایر رشتههای مرتبط}،معلق مانده است. اما چنین فرضی غیرضروری و محدود کننده است. ارتباط علی و تحلیلی محکمی میان اقتصاد، روان شناسی و زیست شناسی وجود دارد: (Tooby and Cosmides, ۱۹۹۲a).
انتخاب طبیعی - فرآیند دست نامرئی- تنها جزو فرآیند تطوری است که میتواند دستگاهها و ارگانیزمهایی- مانند چشم مهره داران- پدید آورد که عملکردی پیچیده دارند.
۲) انتخاب طبیعی در ذهن آدمی یک دستگاه تصمیم گیری پدید آورده است.
۳) این مجموعه ابزارهای شناختی، تمام رفتارهای اقتصادی را شکل میدهد.
۴) بنابراین هر نظریهای در مورد رفتار اقتصادی، لزوما در بر دارنده نظریههایی در مورد مکانیزمهای شناختی ای است که آن رفتار را موجب میشوند. علاوه براین، مشخصههای این ابزارهای شناختی، اصول جهانشمولی را تعریف کرده و شکل میبخشد که تصمیم گیری اقتصادی را هدایت میکنند.
به عبارت دیگر، دست نامرئی انتخاب طبیعی، ساختار ذهن انسان را پدید میآورد و برهم کنش میان این اذهان مختلف، دست نامرئی اقتصاد {بازار} را ایجاد میکند: یک دست نامرئی، دست نامرئی دیگری را به وجود میآورد.
۱) روان شناسی تطوری
مغز ابزار محاسباتی پیچیدهای است که دادههای حسی را به عنوان ورودی دریافت میکند و به روشهای گوناگون آنها را انتقال میدهد، ذخیره، پردازش و جمع بندی میکند و قواعد تصمیم گیری را بر آن اعمال میکند و سپس خروجی این قواعد را به انقباضهای عضلانی که ما «رفتار» میخوانیم، ترجمه میکند. در بیشتر موارد، آگاهی ما از ساختار این برنامهها و قواعد تصمیمگیری موجود در آنها بیشتر از آگاهی ما از فرآیند تصفیه مواد در کبد (گزینش میان مواد مفید و زاید) نیست. با این همه، ساختار این برنامههای پردازش اطلاعات میتواند به همان روشی فهمیده شود که برنامه نویس با مطالعه رابطه میان ورودیها و خروجیها، ساختار برنامه کامپیوتری را میفهمد. بنابراین یک دانشمند علوم شناختی میتواند بپرسد: آیا ذهن ما میتواند دربردارنده سازوکارهایی باشد که قواعد استنتاجات منطقی را شکل دهند؟ یا محاسبه احتمالات ذهنی را ممکن سازند؟ یا موجب شوند که از مقاربت با محارم بپرهیزیم؟ یا به ما توانایی مسیریابی بر اساس انعکاس صدا را بدهند؟
از آن جاکه ساختار پردازش اطلاعات ذهن به طرز اعجاب آوری پیچیده است، آزمایشهای کورکورانه بدون دانستن آن که دقیقا بهدنبال چه چیزی هستیم، روش کارآمدی برای پژوهش نیست. از همین رو است که ترکیب روان شناسی تطوری و علوم شناختی مفید به نظر میآید. کارآیی زیست شناسی تطوری مبتنی بر یک فرض ساده ولی بسیار قوی است. این ایده را میتوان به صورت زیر بیان کرد: ویژگیهای یک مکانیزم تطور یافته، بیانگر ساختار مسالهای است که آن مکانیزم برای حل و فصل آن تطور یافته است.
قدرت این رویکرد از آن جا ناشی میشود که فرآیند تطوری این مکانیزمها را تنها برای حل یک دسته از مسائل خاص، ایجاد میکند: یعنی مسائل مربوط به سازگاری. این دسته از مسائل در طول تاریخ تطور یک گونه، برای نسلهای متعددی تکرار میشود و پاسخ بهاین مسائل میزان تولید مثل را در آن محیط افزایش میدهد. با مدل سازی و تعیین مسائل سازگاری که بشر در طول تاریخ تطور یافتنش با آنها مواجه بوده، پژوهشگران میتوانند در مورد ابزارهای محاسباتی پیچیده مغز آدمی و نیز در مورد قابلیتهای ساختاری کهاین ابزارها برای حل آن مسائل لازم دارند، حدسهای سنجیده و پختهای ارائه کنند. با در دست داشتن این مدلها، پژوهشگران میتوانند آزمایشهایی را طراحی کنند که آنها را قادر به تعیین برخی ویژگیهای این ابزارهای محاسباتی کند. ویژگیهایی که در غیر این صورت هیچ کس به فکر آزمودن آنها نمیافتاد.
۲) نگاهی جدید به ذهن
کاربرد این روشها به دیدگاهی کاملا نو در مورد ساختار ذهن بشر میانجامد. پیشتر، ذهن را مانند یک کامپیوتر همه- منظوره (general purpose) تصور میکردند: ذهنی خالی از هر محتوایی که از حواس و جامعه ناشی نشده باشد(فرضیه لوح سفید) و مجهز به تعداد اندکی از قواعد استنتاجی مستقل از محتوا (مانند قواعد برآمده از منطق و ریاضیات، نظریه احتمال)
از رشتههای علمی مختلف، شواهد هم سویی بهدست آمده است که دیدگاه نوینی را جایگزین دیدگاه مطرح شده در بالا میکند. بر اساس این دیدگاه اخیر، ساختار شناختی بشر همانند شبکه بزرگ و ناهمگنی در نظر گرفته میشود که دربردارنده ابزارهای محاسباتی است که هریک کارکردی تخصصی دارند. از آن جاکه تطور زیست شناختی، فرآیندی بسیار آهسته است ولی جهان مدرن از خلال یک تطور آنی ظهور کرده است، این ابزارهای شناختی از دوران گذشته به ارث رسیده اند و همچنان کارکرد آنها برای حل مسایلی که ویژه دوران شکارگر- گردآور گذشته بوده اند، تخصص یافته است نه مسائل خاص دوران مدرن (مانند: انتخاب محل زیست، یافتن مواد غدایی، رقابت میان گروههای مسلح کوچک، مراقبتهای والدین، یادگیری زبان، پرهیز از سرایت بیماری، رقابت جنسی و غیره) این واقعیت کهاین ابزارها اولا تخصص یافتهاند نه همه منظوره و ثانیا برای مسائل خاص و نامتعارف نیاکان مان تخصص یافتهاند نه برای هر مسالهای یا برای مسائل خاص دوران مدرن، منجر به پیشبینیهای کاملا متفاوتی در مورد رفتار و تصمیم گیری فرد میشود. این دیدگاه، همچنین بر این مطلب دلالت میکند که در مورد اختلافات فرهنگی بسیار اغراق شده است، زیرا در سطح زیرین گوناگونیهای فرهنگی موجود، همه انسانها مجموعه مشابهی از ابزارهای تصمیم گیری و ترجیحسازی دارند. نهایتا فرض لوح سفید کمکم بی اعتبار میشود: محتوای ذهنی بشر به سادگی ریشه در جهان بیرونی ندارد. مکانیزمهای تخصص یافته ذهنی، محتوایی تکراری را از طریق فرهنگ به تفکرات بشر تزریق میکنند. (از طریق فرضیههای فاخر و سرنمونههای مفهومی خاص، قالبهای بازنمود کننده تخصص یافته، ترجیح سازهای رایج و غیره) نکته حیاتی برای اقتصاددانان این است که میتوان نشان داد روشهای تصمیم گیری «عقلایی» (یعنی روشهای معمول برآمده از منطق و ریاضیات و نظریه احتمالات) از نظر محاسباتی بسیار ضعیف اند و قادر به حل مسائل سازگاری طبیعی که پیشینیان ما برای تولید مثل مجبور به حل آن بودند، نیستند.(e.g., Cosmides and Tooby, ۱۹۸۷; Tooby and Cosmides, ۱۹۹۲a; Steven Pinker, ۱۹۹۴ )این ناتوانی در حل اغلب مسائل طبیعی، نخستین علت این واقعیت است که چرا در فرآیند انتخاب طبیعی، تخصص یافتگی در حل مساله، به حل مساله از طریق روشهای همه- منظوره برتری دارد. برخلاف دیدگاههای انتقادی رایج، کارکرد ذهن بشر در اغلب موارد نه بدتر از کارکرد عقلایی، بلکه بهتر از آن است (برای مثال بهدلیل محدودیت روشهای عقلایی در پردازش). ذهن بشر برای کارکردهای محاسباتی که طی دوره تطور تکرار میشوند مانند؛ شناسایی اشیا، فراگیری دستورزبان و فهم سخن، از هر سیستم مصنوعی که طی دههها پژوهش ساخته شده بهتر عمل میکند و طیف وسیعی از مسائلی را حل میکند که حتی اکنون نیز هیچ یک از سیستمهای ساخته شده توسط بشر قادر به حل آنها نیستند.
چگونه چنین چیزی ممکن است؟ سیستمهای همه- منظوره با این محدودیت روبهرو هستند که برای هر مسالهای باید روشهای حل مساله یکسانی را به کار بگیرند و نمیتوانند در هر مورد خاص، فرضیات ویژهای را به کار بگیرند. اما روشهای تخصیص یافته حل مساله با چنین محدودیتهایی روبهرو نیستند. در طول تاریخ تطور بشر، همواره واقعیات و روابطی وجود داشته که با مسائل سازگاری خاصی در ارتباط بودهاند. (برای مثال در آمیزش بین محارم درصد بالاتری از نوزادان دچار نقص میشوند، دستور زبان همواره به دسته محدودی از الگوها محدود میشود) انتخاب طبیعی توانسته است قوای شناختی فرد را با قابلیتها و روشهایی برای حل مسائل سازگاری تجهیز کند، استراتژیهایی که از وجود نظمهای موجود در یک مساله خاص برای حل مجموعهای از مسائل تکرار شونده مشابه استفاده کنند؛ آنهم با روشهای کارآمدی که تنها مناسب همین دسته از مسائلند. به مدد نشانههای موجود در یک دسته خاص از مسائل، شبکهای از محاسبه گرهای تخصصی میتوانند از میان مجموعه وسیع روشهای موجود، آنهایی را که برای حل آن مساله خاص مناسب ترند، انتخاب کرده و مورد استفاده قرار دهند. روشهایی که برای حل مسائل خاصی تخصص یافتهاند، برای این دسته از مسائل بهتر از روشهای عقلایی عمل میکنند. یعنی میتوانند به نتایج موفقیت آمیزی برسند که هیچ روش عقلایی همه- منظوره پذیرفته شدهای قادر بهایجاد آن نباشد. این فرضیات تطوری، بیانگر آن هستند که رویکردهای هنجاری و توصیفی سنتی به عقلانیت باید مورد بازنگری قرار گیرند (Robert Nozick, ۱۹۹۴). (متاسفانه، از آنجاکه فلاسفه و کسانی که در مورد «تصمیم گیری» نظریه پردازی کرده اند، اغلب، روشهای عقلایی را با ابزارهای تحلیلی همه- منظوره یکسان دانسته اند، تحلیل و توسعه روشهایی که در یک دامنه خاص کاربرد دارند، تا حدی مورد غفلت قرار گرفته است.)
۳) غرایز تعقل
از این منظر، ذهن انسان قوی و تیزهوش است نه بهاین دلیل که دربردارنده روشهای عقلایی همه- منظوره است (هرچند ممکن است شامل آنها باشد)، بلکه بهاین خاطر که مجهز است به مقادیر معتنابهی از آن چه «غرایز تعقل» نامیده میشود. اگرچه اغلب، غرایز نقطه مقابل تعقل پنداشته میشوند، شواهد بسیاری وجود دارند که نشان میدهند بشر دارای مدارهای تعقل، یادگیری و ترجیحاتی است که (۱) به صورت پیچیدهای برای حل مسائل سازگاری پیش روی پیشینیان مان تخصص یافتهاند (۲) مطمئنا در همه انسانهای عادی وجود دارند (۳) بدون هیچ گونه تلاش آگاهانهای پدید آمده اند (۴) بدون هیچ گونه آموزش قاعده مندی شکل گرفته اند (۵) بدون آگاهی از منطق درونی شان مورد استفاده قرار میگیرند و (۶) چیزی متمایز از تواناییهای عمومی تر برای پردازش اطلاعات و رفتار هوشیارانه اند. به عبارت دیگر، این مدارهای تعقل، یادگیری و ترجیح، همه ویژگیهای غرایز را دارا میباشند. آنها برای آدمی دسته خاصی از استنتاجات را ممکن میسازند که همانند تنیدن تار برای عنکبوت و ساختن کندو برای زنبور، طبیعی، ساده، بی درد سر هستند.
تعیین و ترسیم این ابزارهای محاسباتی تخصص یافته بسیار مهم است، زیرا کهاین ابزارها به فرآیندهای اقتصادی شکل میبخشند (مثلا از این طریق که فهم و انجام برخی از روابط متقابل اجتماعی را ساده میسازند و برخی دیگر را دشوارتر). برای مثال به نظر نمیآید که انسان مدارهای مناسبی برای انجام بسیاری از عملکردهای منطقی داشته باشد. اما شواهد تجربی نشان میدهند که انسان توانسته به مرور مدارهایی را ایجاد کند که قادرند فعالیتهای تخصصی با همان اندازه (یا حتی بیشتر) پیچیدگی را انجام دهد: مانند تشخیص فرد متقلب در یک مبادله. روشن است که منطق تخصصیافته برای مبادله اجتماعی و مدارهای مرتبط با آن موجب میشوند که فرد منافع ناشی از مبادله را تشخیص دهد، تجارت شکل بگیرد، افراد متقلب حذف شوند و بنابراین بازار به شکل خودجوش پدید آید. شواهد تجربی نشان میدهند که انسان مدارهای تخصص یافتهای دارد که به همان اندازه که در تشخیص خیانت و تقلب توانا هستند، در فهم خطر نیز قدرت دارند. توانایی بشر در فهم و تفسیر درست از خطرات دیگری نیز به نوبه خود منجر به شکل گیری و ایجاد برخی ترتیبات اجتماعی نظیر غارتگران اجتماعی، ائتلافهای اجباری، دولت و غیره شده است.
علاوه براین به نظر نمیآید که مدلهای اکتشافشناسی و عقلانیت محدود، تصویر درستی از سیستم تعقل انسان به دست داده باشند. این مدلها بر این مفهوم مبتنی هستند که ظرفیت پردازش انسان محدود است
(e.g., Herbert Simon, ۱۹۵۶; D. Kahneman et al., ۱۹۸۲)؛ و برای مثال این عقیده را- که شواهد تجربی نیز بر صحت آن توافق دارند_ تایید میکنند که انسان قادر به استدلال بیزینی نیست. اما مشاهدات نوین در بومشناسی رفتاری نشان میدهد که زنبور عسل، از استقرای احتمالاتی استفاده میکند، امری که ظرفیت ذهنی انسان برای انجام آن محدود پنداشته میشود. این مطلب بدین معنی است که سرشت مصنوعی آزمایشهایی که معمولا انجام میشوند، ممکن است نتوانند طرفیتهای پنهان {ذهن} را نشان دهند. همان طور که اثبات شده است، اگرچه مردم در محاسبه احتمال یک پدیده واحد، خوب عمل نمیکنند، اما وقتی این احتمالات به دفعات تکرار شوند، خطاها و یکسونگریها از بین میروند و افراد معمولی قادر میشوند {در مواجهه با آن رخدادها تکرار شونده} همانند بیزینهای حرفهای عمل کنند. از دیدگاه تطوری این مطلب نباید تعجببرانگیز باشد. پیشینیان شکارگر- گردآور ما، با دادههای آماری سر و کار داشتهاند. این دادههای آماری، همان پدیدههای واقعی بوده است که آنها با آن مواجه بودهاند. در مقابل، احتمال یک رخداد واحد برای آنها قابل مشاهده نبوده است (زیرا یک پدیده واحد یا اتفاق میافتد یا اتفاق نمیافتد). میتوان انتظار داشت که انتخاب طبیعی، تنها مکانیزمهایی برای استفاده از دادههایی بهوجود آورده باشد که نزد پیشینیانمان موجود بوده است. این مشاهدات، بیان میکنند که چگونه فرد اطلاعات گوناگونی را که در مورد محیط اقتصادی در اختیار دارد، پردازش میکند. همچنین این مشاهدات موید این دیدگاه هستند که انسان به جای عقلانیت محدود، قابلیتهای طبیعی ِناآگاهانه مشخصی دارد که بسیار بهتر از آن چیزی هستند که تا کنون در مورد آنها گفته شده است.
۴) ترجیحات جهانشمول و «قواعد بازی»
ساده ترین نتیجه روانشناسی تطوری برای اقتصاد این است که دو جامعه میتوانند مشترکا علمی واحد در مورد ترجیحات ارائه کنند. دستگاه روا نشناختی که به سادگی مجموعه دلخواهی از ترجیحات را کسب میکند، قاعدتا نمیتواند توسط فرآیند تطوری به وجود آمده باشد. در عوض روانشناسی تطوری باید قادر باشد فهرستی از ترجیحات جهانشمول ارائه کند و نیز توضیح دهد که چگونه ترجیحات جدید به وجود میآیند یا ترتیبات متفاوت پیدا میکنند. مدلسازی این مکانیزمها باید بتواند با گسترش دامنه ترجیحات و فراتر رفتن از مفاهیم متداول کالا و خدمات، به مسائل دیرپای اقتصاد بپردازد. (برای مثال ترجیح و تمایل برای عضویت در یک ائتلاف، تمایل به ریسک به عنوان تابعی از سن و جنسیت یا حتی تمایل نسبت به یک سری «قواعد بازی» خاص)
برای مثال غالبا فرض میشود که قواعد حاکم بر روابط متقابل اقتصادی نتیجه یک فرآیند تاریخی است و به وسیله جامعه یا توسط «دستیمریی» یعنی با قصد آگاهانه و مشخص آدمی به وجود آمده است؛ در حالی که ساختار بسیاری از این بازیها توسط ابزارهای محاسباتی تطور یافته آدمی و به صورت ضمنی شکل گرفته است. روان شناسی تطور یافته ما میتواند حالتهای کارکردی متفاوتی داشته باشد که موجب شود انسانها در هر مکان خاص، بسته بهاین که محیط اقتصادی شان تا چه حد به شرایط بوم شناسی دوران یخی خاصی شبیه است، مجموعه قواعد خاصی را موجه بیابند.
برای مثال، انسانهایی را در نظر بگیرید که در گروههای اجتماعی کوچکی تطور یافتهاند که با شکار و جمع آوری مواد غذایی زندگی میکنند. در بسیاری از جوامع، شکار فعالیتی است با تغییرات شدید که بخت و اقبال نقشی اساسی در آن ایفا میکند و بسیار محتمل است که شکارچی پس از روزها تلاش دست خالی از شکار بازگردد. تحقیقات بهینگی انجام گرفته در بوم شناسی تطوری، نشان میدهد که وقتی دگرگونیهای محیطی برای یافتن غذا شدید است، به اشتراک گذاشتن غذا با دیگر اعضای گروه یا قبیله به نفع تک تک افراد است و به اشتراک گذاشتن ریسک در میان اعضا سبب میشود که شرایط برای افراد و خانوادهها پایدارتر شود. در غیر این صورت، آنها دائما با وضعیتهای قحطی و فراوانی روبهرو میشوند. از آن جا که یافتن و به اشتراک گذاشتن غذا مسائلی پیچیده و مربوط به سازگاری هستند و بشر میلیونها سال با آنها دست به گریبان بوده است، میبایست مکانیزمهای شناختی در بشر تطور یافته باشد که برای حل این دسته از مسائل، تخصص داشته باشند. شواهدی که اخیرا از مطالعه روشهای مدرن شکار- جمع آوری بهدست آمده، موید وجود چنین مکانیزمهایی است. این مکانیزمها، اطلاعات پیرامون در مورد عواملی نظیر شدت تغییر در منابع را مورد بررسی قرار میدهند و با توجه بهاین اطلاعات، روشهای به اشتراک گذاشتن متفاوتی را فعال یا غیرفعال میکنند. در شرایطی که دگرگونی در میزان منابع شدید است این مکانیزمهای ذهنی، قواعد مربوط به تقسیم و به اشتراک گذاشتن منابع را خوشایند جلوه میدهند و برعکس، هنگامی که بهدست آوردن منابع، بیشتر نتیجه تلاش است تا نتیجه بخت و اقبال، این مکانیزمها، قواعد مزبور را در نظر ناخوشایند میسازند. به عبارت دیگر، «قواعد بازی» مختلف به شکل قانون مندی از طریق متغیرهای بوم شناسی معین، فعال میشوند.
علم به وجود این ابزارهای محاسباتی میتواند پایهای باشد برای ارائه نظریههایی عمیق تر و موجه تر در مورد این که تحت چه شرایطی فلان عقیده یا ایدئولوژی پدید میآید و باقی میماند. برای مثال در جهان مدرن، تاثیر مکانیزمهای به اشتراک گذاشتنی که از دوران یخی به ارث رسیده اند و به تغییر در منابع حساس اند، به نحوی است که به اشتراک گذاشتن هزینههای درمانی از نظر روانشناسانه مطلوب تر از بسیاری کالاهای دیگر است، زیرا در بیماری عوامل تصادفی بیشتری وجود دارد. درک ساختار این ابزارهای شناختی میتواند به اقتصاددانان کمک کند تا دریابند چرا برخی از اقتصادها به کندی رشد میکنند: اگر تغییرات ناخواسته شدیدی در رفاه اقتصادی ایجاد شود (مثلا از طریق شورشهای سیاسی یا بلایای طبیعی پی در پی)، پس انداز و سرمایهگذاری لازم برای رشد اقتصادی به آسانی حاصل نمیشود_ حتی اگر متوسط درآمد افزایش یابد. در چنین شرایطی نظام اخلاقی رایج ِ«به اشتراک گذاشتن» میتواند عمل کند و منابعی که در شرایط دیگر ممکن بود پس انداز یا سرمایه گذاری شوند، به مصرف برسند.
در نهایت این تخصصهای شناختی تعیین میکنند که در یک موقعیت خاص چه استدلالاتی به کار روند، و چه اطلاعاتی اهمیت پیدا کنند، به یاد ماندنی، قابل آموزش یا قابل انتقال شوند. بنابراین ساختار این تخصصهای شناختی تعیین میکنند که کدام ایدهها میتوانند به سادگی از یک ذهن به ذهن دیگر منتقل شوند و کدام ایدهها نمیتوانند (Dan Sperber, ۱۹۹۰). نهایتا مدل سازی این مکانیزمها اقتصاددانان را موفق میسازد تا در مورد «توزیع معرفت» – که هایک به آن اشاره کرده است- نظریههایی با پایه قوی ارائه کنند.
به طور خلاصه، مدلهایی که به صورت نظری و تجربی در مورد مکانیزم تصمیم گیری انسان بدست آمده و در حال حاضر در چارچوب روش شناسی تطوری ساخت یافتهاند، میتوانند بیش از پیش پایهای برای نظریههای اقتصادی باشند.
این صورتبندی در ذهن مان باقی ماند، زیرا همان فرضی را بیان میکرد که بسیاری از اقتصاددانان تلویحا در ذهن داشتند. فرضی که همواره با جدا کردن حیطه اقتصاد از زیست شناسی، روان شناسی و دیگر علوم طبیعی، به آن لطمه زده است. آن فرض این است که رفتار عقلایی، وضعیتی طبیعی است و نیاز به هیچ توضیحی ندارد. {براساس این فرض} تنها زمانی که رفتار فرد از این وضعیت طبیعی تخطی میکند، باید به دنبال توضیح و تبیین آن رفتار بر اساس فرآیندهای شناختیای باشیم که تصمیمگیری را شکل میدهند. در این دیدگاه، فرض رفتار عقلایی پایه اقتصاد قرار میگیرد و اقتصاد از لحاظ نظری از نتایج منطقی فرض رفتار عقلایی ساخته میشود و با توسل به متغیرهای گوناگونی نظیر «ترجیحات» که برای اقتصاددانان برون زا هستند، دقیق و تصریح میشود. براین مبنا، روان شناسی تنها برای تصحیحات مرتبه دومی ِنظریههای اقتصادی به کار میآیند: برای فراهم کردن علل موارد استثنایی و غیرعادی در تعقل فردی (مانند «تعصب» و «سفسطه»_ که بسیار از آنها مصنوعات تجربی یا بدفهمی هستند. رجوع کنید بهG. Gigerenzer, ۱۹۹۱) در موارد بسیاری که استانداردهای رفتار عقلایی مبهم و تعریف نشدهاند، اقتصاد حرفی برای گفتن ندارد.
اما از نگاه علمی وسیعتر، این صورت بندی بسیار عجیب است. رفتار عقلایی به هیچ وجه مشخصه یک وضعیت طبیعی نیست. در جهانی شامل سیارات خالی از حیات، کوهها و جنگلها، وضعیت طبیعی، فقدان هرگونه عمل و رفتار است و هرگونه انحرافی از این وضعیت ِانفعال محض، نیاز به توضیح دارد. علاوه براین، مجموعه رفتارهای جانوران مختلف کاملا با یکدیگر متفاوت است و این تفاوت نیز به همان اندازه نیازمند توضیح میباشد: برای مثال، خفاشها نمیتوانند صحبت کنند و ما هم نمیتوانیم از طریق انعکاس صدا مسیریابی کنیم. انسانها و دیگر جانوران به مدد ابزارهای محاسباتی موجود در بافتهای نورونی، فکر میکنند، تصمیم میگیرند و عمل میکنند. بنابراین هر توصیف علی کامل از یک رفتار_عقلانی یا غیرعقلانی_ لزوما نیازمند نظریهای در مورد این ابزارهای محاسباتی است. عقلانی بودن رفتار، هیچ ارتباطی به علت یا تبیین آن رفتار ندارد.
هر مدل اقتصادی به نظریهای در مورد این ابزارهای محاسباتی منجر میشود، هرچند این نظریهها معمولا به صورت ضمنی در زیر فرضیات مدل اقتصادی پنهان باقی میمانند. بیشتر اقتصاددانان بهاین نظریه ضمنی (و تا حدودی مبهم) باور دارند کهاین ابزارهای محاسباتی به نحوی بیانگر قواعد تصمیمگیری عقلایی اند. اما رویکرد واقع گرایانه، لزوم ارائه یک نظریه جایگزین دقیقتر، مفیدتر و خوش تعریفتر به جای این جعبه سیاه را پیش میکشد. نتایج برآمده از رشته نوظهور روان شناسی تطوری بیانگر آن است که (۱) مدلهای صریح و دقیق در مورد ذهن انسان میتواند به میزان زیادی به غنای گستره و دقت نظریههای اقتصادی منجر شود. (۲) در درون مدلهای اقتصادی، میتوان نظریههایی صریح در مورد ساختار ذهن بشر ارائه کرد به طوری که به حفظ و گسترش سادگی، روشنی و قدرت توضیحی آنها بینجامد.
در حال حاضر، اقتصاد با تکیه بر فرض عقلانیت، بی هیچ پشتوانه علمی و جدامانده {از سایر رشتههای مرتبط}،معلق مانده است. اما چنین فرضی غیرضروری و محدود کننده است. ارتباط علی و تحلیلی محکمی میان اقتصاد، روان شناسی و زیست شناسی وجود دارد: (Tooby and Cosmides, ۱۹۹۲a).
انتخاب طبیعی - فرآیند دست نامرئی- تنها جزو فرآیند تطوری است که میتواند دستگاهها و ارگانیزمهایی- مانند چشم مهره داران- پدید آورد که عملکردی پیچیده دارند.
۲) انتخاب طبیعی در ذهن آدمی یک دستگاه تصمیم گیری پدید آورده است.
۳) این مجموعه ابزارهای شناختی، تمام رفتارهای اقتصادی را شکل میدهد.
۴) بنابراین هر نظریهای در مورد رفتار اقتصادی، لزوما در بر دارنده نظریههایی در مورد مکانیزمهای شناختی ای است که آن رفتار را موجب میشوند. علاوه براین، مشخصههای این ابزارهای شناختی، اصول جهانشمولی را تعریف کرده و شکل میبخشد که تصمیم گیری اقتصادی را هدایت میکنند.
به عبارت دیگر، دست نامرئی انتخاب طبیعی، ساختار ذهن انسان را پدید میآورد و برهم کنش میان این اذهان مختلف، دست نامرئی اقتصاد {بازار} را ایجاد میکند: یک دست نامرئی، دست نامرئی دیگری را به وجود میآورد.
۱) روان شناسی تطوری
مغز ابزار محاسباتی پیچیدهای است که دادههای حسی را به عنوان ورودی دریافت میکند و به روشهای گوناگون آنها را انتقال میدهد، ذخیره، پردازش و جمع بندی میکند و قواعد تصمیم گیری را بر آن اعمال میکند و سپس خروجی این قواعد را به انقباضهای عضلانی که ما «رفتار» میخوانیم، ترجمه میکند. در بیشتر موارد، آگاهی ما از ساختار این برنامهها و قواعد تصمیمگیری موجود در آنها بیشتر از آگاهی ما از فرآیند تصفیه مواد در کبد (گزینش میان مواد مفید و زاید) نیست. با این همه، ساختار این برنامههای پردازش اطلاعات میتواند به همان روشی فهمیده شود که برنامه نویس با مطالعه رابطه میان ورودیها و خروجیها، ساختار برنامه کامپیوتری را میفهمد. بنابراین یک دانشمند علوم شناختی میتواند بپرسد: آیا ذهن ما میتواند دربردارنده سازوکارهایی باشد که قواعد استنتاجات منطقی را شکل دهند؟ یا محاسبه احتمالات ذهنی را ممکن سازند؟ یا موجب شوند که از مقاربت با محارم بپرهیزیم؟ یا به ما توانایی مسیریابی بر اساس انعکاس صدا را بدهند؟
از آن جاکه ساختار پردازش اطلاعات ذهن به طرز اعجاب آوری پیچیده است، آزمایشهای کورکورانه بدون دانستن آن که دقیقا بهدنبال چه چیزی هستیم، روش کارآمدی برای پژوهش نیست. از همین رو است که ترکیب روان شناسی تطوری و علوم شناختی مفید به نظر میآید. کارآیی زیست شناسی تطوری مبتنی بر یک فرض ساده ولی بسیار قوی است. این ایده را میتوان به صورت زیر بیان کرد: ویژگیهای یک مکانیزم تطور یافته، بیانگر ساختار مسالهای است که آن مکانیزم برای حل و فصل آن تطور یافته است.
قدرت این رویکرد از آن جا ناشی میشود که فرآیند تطوری این مکانیزمها را تنها برای حل یک دسته از مسائل خاص، ایجاد میکند: یعنی مسائل مربوط به سازگاری. این دسته از مسائل در طول تاریخ تطور یک گونه، برای نسلهای متعددی تکرار میشود و پاسخ بهاین مسائل میزان تولید مثل را در آن محیط افزایش میدهد. با مدل سازی و تعیین مسائل سازگاری که بشر در طول تاریخ تطور یافتنش با آنها مواجه بوده، پژوهشگران میتوانند در مورد ابزارهای محاسباتی پیچیده مغز آدمی و نیز در مورد قابلیتهای ساختاری کهاین ابزارها برای حل آن مسائل لازم دارند، حدسهای سنجیده و پختهای ارائه کنند. با در دست داشتن این مدلها، پژوهشگران میتوانند آزمایشهایی را طراحی کنند که آنها را قادر به تعیین برخی ویژگیهای این ابزارهای محاسباتی کند. ویژگیهایی که در غیر این صورت هیچ کس به فکر آزمودن آنها نمیافتاد.
۲) نگاهی جدید به ذهن
کاربرد این روشها به دیدگاهی کاملا نو در مورد ساختار ذهن بشر میانجامد. پیشتر، ذهن را مانند یک کامپیوتر همه- منظوره (general purpose) تصور میکردند: ذهنی خالی از هر محتوایی که از حواس و جامعه ناشی نشده باشد(فرضیه لوح سفید) و مجهز به تعداد اندکی از قواعد استنتاجی مستقل از محتوا (مانند قواعد برآمده از منطق و ریاضیات، نظریه احتمال)
از رشتههای علمی مختلف، شواهد هم سویی بهدست آمده است که دیدگاه نوینی را جایگزین دیدگاه مطرح شده در بالا میکند. بر اساس این دیدگاه اخیر، ساختار شناختی بشر همانند شبکه بزرگ و ناهمگنی در نظر گرفته میشود که دربردارنده ابزارهای محاسباتی است که هریک کارکردی تخصصی دارند. از آن جاکه تطور زیست شناختی، فرآیندی بسیار آهسته است ولی جهان مدرن از خلال یک تطور آنی ظهور کرده است، این ابزارهای شناختی از دوران گذشته به ارث رسیده اند و همچنان کارکرد آنها برای حل مسایلی که ویژه دوران شکارگر- گردآور گذشته بوده اند، تخصص یافته است نه مسائل خاص دوران مدرن (مانند: انتخاب محل زیست، یافتن مواد غدایی، رقابت میان گروههای مسلح کوچک، مراقبتهای والدین، یادگیری زبان، پرهیز از سرایت بیماری، رقابت جنسی و غیره) این واقعیت کهاین ابزارها اولا تخصص یافتهاند نه همه منظوره و ثانیا برای مسائل خاص و نامتعارف نیاکان مان تخصص یافتهاند نه برای هر مسالهای یا برای مسائل خاص دوران مدرن، منجر به پیشبینیهای کاملا متفاوتی در مورد رفتار و تصمیم گیری فرد میشود. این دیدگاه، همچنین بر این مطلب دلالت میکند که در مورد اختلافات فرهنگی بسیار اغراق شده است، زیرا در سطح زیرین گوناگونیهای فرهنگی موجود، همه انسانها مجموعه مشابهی از ابزارهای تصمیم گیری و ترجیحسازی دارند. نهایتا فرض لوح سفید کمکم بی اعتبار میشود: محتوای ذهنی بشر به سادگی ریشه در جهان بیرونی ندارد. مکانیزمهای تخصص یافته ذهنی، محتوایی تکراری را از طریق فرهنگ به تفکرات بشر تزریق میکنند. (از طریق فرضیههای فاخر و سرنمونههای مفهومی خاص، قالبهای بازنمود کننده تخصص یافته، ترجیح سازهای رایج و غیره) نکته حیاتی برای اقتصاددانان این است که میتوان نشان داد روشهای تصمیم گیری «عقلایی» (یعنی روشهای معمول برآمده از منطق و ریاضیات و نظریه احتمالات) از نظر محاسباتی بسیار ضعیف اند و قادر به حل مسائل سازگاری طبیعی که پیشینیان ما برای تولید مثل مجبور به حل آن بودند، نیستند.(e.g., Cosmides and Tooby, ۱۹۸۷; Tooby and Cosmides, ۱۹۹۲a; Steven Pinker, ۱۹۹۴ )این ناتوانی در حل اغلب مسائل طبیعی، نخستین علت این واقعیت است که چرا در فرآیند انتخاب طبیعی، تخصص یافتگی در حل مساله، به حل مساله از طریق روشهای همه- منظوره برتری دارد. برخلاف دیدگاههای انتقادی رایج، کارکرد ذهن بشر در اغلب موارد نه بدتر از کارکرد عقلایی، بلکه بهتر از آن است (برای مثال بهدلیل محدودیت روشهای عقلایی در پردازش). ذهن بشر برای کارکردهای محاسباتی که طی دوره تطور تکرار میشوند مانند؛ شناسایی اشیا، فراگیری دستورزبان و فهم سخن، از هر سیستم مصنوعی که طی دههها پژوهش ساخته شده بهتر عمل میکند و طیف وسیعی از مسائلی را حل میکند که حتی اکنون نیز هیچ یک از سیستمهای ساخته شده توسط بشر قادر به حل آنها نیستند.
چگونه چنین چیزی ممکن است؟ سیستمهای همه- منظوره با این محدودیت روبهرو هستند که برای هر مسالهای باید روشهای حل مساله یکسانی را به کار بگیرند و نمیتوانند در هر مورد خاص، فرضیات ویژهای را به کار بگیرند. اما روشهای تخصیص یافته حل مساله با چنین محدودیتهایی روبهرو نیستند. در طول تاریخ تطور بشر، همواره واقعیات و روابطی وجود داشته که با مسائل سازگاری خاصی در ارتباط بودهاند. (برای مثال در آمیزش بین محارم درصد بالاتری از نوزادان دچار نقص میشوند، دستور زبان همواره به دسته محدودی از الگوها محدود میشود) انتخاب طبیعی توانسته است قوای شناختی فرد را با قابلیتها و روشهایی برای حل مسائل سازگاری تجهیز کند، استراتژیهایی که از وجود نظمهای موجود در یک مساله خاص برای حل مجموعهای از مسائل تکرار شونده مشابه استفاده کنند؛ آنهم با روشهای کارآمدی که تنها مناسب همین دسته از مسائلند. به مدد نشانههای موجود در یک دسته خاص از مسائل، شبکهای از محاسبه گرهای تخصصی میتوانند از میان مجموعه وسیع روشهای موجود، آنهایی را که برای حل آن مساله خاص مناسب ترند، انتخاب کرده و مورد استفاده قرار دهند. روشهایی که برای حل مسائل خاصی تخصص یافتهاند، برای این دسته از مسائل بهتر از روشهای عقلایی عمل میکنند. یعنی میتوانند به نتایج موفقیت آمیزی برسند که هیچ روش عقلایی همه- منظوره پذیرفته شدهای قادر بهایجاد آن نباشد. این فرضیات تطوری، بیانگر آن هستند که رویکردهای هنجاری و توصیفی سنتی به عقلانیت باید مورد بازنگری قرار گیرند (Robert Nozick, ۱۹۹۴). (متاسفانه، از آنجاکه فلاسفه و کسانی که در مورد «تصمیم گیری» نظریه پردازی کرده اند، اغلب، روشهای عقلایی را با ابزارهای تحلیلی همه- منظوره یکسان دانسته اند، تحلیل و توسعه روشهایی که در یک دامنه خاص کاربرد دارند، تا حدی مورد غفلت قرار گرفته است.)
۳) غرایز تعقل
از این منظر، ذهن انسان قوی و تیزهوش است نه بهاین دلیل که دربردارنده روشهای عقلایی همه- منظوره است (هرچند ممکن است شامل آنها باشد)، بلکه بهاین خاطر که مجهز است به مقادیر معتنابهی از آن چه «غرایز تعقل» نامیده میشود. اگرچه اغلب، غرایز نقطه مقابل تعقل پنداشته میشوند، شواهد بسیاری وجود دارند که نشان میدهند بشر دارای مدارهای تعقل، یادگیری و ترجیحاتی است که (۱) به صورت پیچیدهای برای حل مسائل سازگاری پیش روی پیشینیان مان تخصص یافتهاند (۲) مطمئنا در همه انسانهای عادی وجود دارند (۳) بدون هیچ گونه تلاش آگاهانهای پدید آمده اند (۴) بدون هیچ گونه آموزش قاعده مندی شکل گرفته اند (۵) بدون آگاهی از منطق درونی شان مورد استفاده قرار میگیرند و (۶) چیزی متمایز از تواناییهای عمومی تر برای پردازش اطلاعات و رفتار هوشیارانه اند. به عبارت دیگر، این مدارهای تعقل، یادگیری و ترجیح، همه ویژگیهای غرایز را دارا میباشند. آنها برای آدمی دسته خاصی از استنتاجات را ممکن میسازند که همانند تنیدن تار برای عنکبوت و ساختن کندو برای زنبور، طبیعی، ساده، بی درد سر هستند.
تعیین و ترسیم این ابزارهای محاسباتی تخصص یافته بسیار مهم است، زیرا کهاین ابزارها به فرآیندهای اقتصادی شکل میبخشند (مثلا از این طریق که فهم و انجام برخی از روابط متقابل اجتماعی را ساده میسازند و برخی دیگر را دشوارتر). برای مثال به نظر نمیآید که انسان مدارهای مناسبی برای انجام بسیاری از عملکردهای منطقی داشته باشد. اما شواهد تجربی نشان میدهند که انسان توانسته به مرور مدارهایی را ایجاد کند که قادرند فعالیتهای تخصصی با همان اندازه (یا حتی بیشتر) پیچیدگی را انجام دهد: مانند تشخیص فرد متقلب در یک مبادله. روشن است که منطق تخصصیافته برای مبادله اجتماعی و مدارهای مرتبط با آن موجب میشوند که فرد منافع ناشی از مبادله را تشخیص دهد، تجارت شکل بگیرد، افراد متقلب حذف شوند و بنابراین بازار به شکل خودجوش پدید آید. شواهد تجربی نشان میدهند که انسان مدارهای تخصص یافتهای دارد که به همان اندازه که در تشخیص خیانت و تقلب توانا هستند، در فهم خطر نیز قدرت دارند. توانایی بشر در فهم و تفسیر درست از خطرات دیگری نیز به نوبه خود منجر به شکل گیری و ایجاد برخی ترتیبات اجتماعی نظیر غارتگران اجتماعی، ائتلافهای اجباری، دولت و غیره شده است.
علاوه براین به نظر نمیآید که مدلهای اکتشافشناسی و عقلانیت محدود، تصویر درستی از سیستم تعقل انسان به دست داده باشند. این مدلها بر این مفهوم مبتنی هستند که ظرفیت پردازش انسان محدود است
(e.g., Herbert Simon, ۱۹۵۶; D. Kahneman et al., ۱۹۸۲)؛ و برای مثال این عقیده را- که شواهد تجربی نیز بر صحت آن توافق دارند_ تایید میکنند که انسان قادر به استدلال بیزینی نیست. اما مشاهدات نوین در بومشناسی رفتاری نشان میدهد که زنبور عسل، از استقرای احتمالاتی استفاده میکند، امری که ظرفیت ذهنی انسان برای انجام آن محدود پنداشته میشود. این مطلب بدین معنی است که سرشت مصنوعی آزمایشهایی که معمولا انجام میشوند، ممکن است نتوانند طرفیتهای پنهان {ذهن} را نشان دهند. همان طور که اثبات شده است، اگرچه مردم در محاسبه احتمال یک پدیده واحد، خوب عمل نمیکنند، اما وقتی این احتمالات به دفعات تکرار شوند، خطاها و یکسونگریها از بین میروند و افراد معمولی قادر میشوند {در مواجهه با آن رخدادها تکرار شونده} همانند بیزینهای حرفهای عمل کنند. از دیدگاه تطوری این مطلب نباید تعجببرانگیز باشد. پیشینیان شکارگر- گردآور ما، با دادههای آماری سر و کار داشتهاند. این دادههای آماری، همان پدیدههای واقعی بوده است که آنها با آن مواجه بودهاند. در مقابل، احتمال یک رخداد واحد برای آنها قابل مشاهده نبوده است (زیرا یک پدیده واحد یا اتفاق میافتد یا اتفاق نمیافتد). میتوان انتظار داشت که انتخاب طبیعی، تنها مکانیزمهایی برای استفاده از دادههایی بهوجود آورده باشد که نزد پیشینیانمان موجود بوده است. این مشاهدات، بیان میکنند که چگونه فرد اطلاعات گوناگونی را که در مورد محیط اقتصادی در اختیار دارد، پردازش میکند. همچنین این مشاهدات موید این دیدگاه هستند که انسان به جای عقلانیت محدود، قابلیتهای طبیعی ِناآگاهانه مشخصی دارد که بسیار بهتر از آن چیزی هستند که تا کنون در مورد آنها گفته شده است.
۴) ترجیحات جهانشمول و «قواعد بازی»
ساده ترین نتیجه روانشناسی تطوری برای اقتصاد این است که دو جامعه میتوانند مشترکا علمی واحد در مورد ترجیحات ارائه کنند. دستگاه روا نشناختی که به سادگی مجموعه دلخواهی از ترجیحات را کسب میکند، قاعدتا نمیتواند توسط فرآیند تطوری به وجود آمده باشد. در عوض روانشناسی تطوری باید قادر باشد فهرستی از ترجیحات جهانشمول ارائه کند و نیز توضیح دهد که چگونه ترجیحات جدید به وجود میآیند یا ترتیبات متفاوت پیدا میکنند. مدلسازی این مکانیزمها باید بتواند با گسترش دامنه ترجیحات و فراتر رفتن از مفاهیم متداول کالا و خدمات، به مسائل دیرپای اقتصاد بپردازد. (برای مثال ترجیح و تمایل برای عضویت در یک ائتلاف، تمایل به ریسک به عنوان تابعی از سن و جنسیت یا حتی تمایل نسبت به یک سری «قواعد بازی» خاص)
برای مثال غالبا فرض میشود که قواعد حاکم بر روابط متقابل اقتصادی نتیجه یک فرآیند تاریخی است و به وسیله جامعه یا توسط «دستیمریی» یعنی با قصد آگاهانه و مشخص آدمی به وجود آمده است؛ در حالی که ساختار بسیاری از این بازیها توسط ابزارهای محاسباتی تطور یافته آدمی و به صورت ضمنی شکل گرفته است. روان شناسی تطور یافته ما میتواند حالتهای کارکردی متفاوتی داشته باشد که موجب شود انسانها در هر مکان خاص، بسته بهاین که محیط اقتصادی شان تا چه حد به شرایط بوم شناسی دوران یخی خاصی شبیه است، مجموعه قواعد خاصی را موجه بیابند.
برای مثال، انسانهایی را در نظر بگیرید که در گروههای اجتماعی کوچکی تطور یافتهاند که با شکار و جمع آوری مواد غذایی زندگی میکنند. در بسیاری از جوامع، شکار فعالیتی است با تغییرات شدید که بخت و اقبال نقشی اساسی در آن ایفا میکند و بسیار محتمل است که شکارچی پس از روزها تلاش دست خالی از شکار بازگردد. تحقیقات بهینگی انجام گرفته در بوم شناسی تطوری، نشان میدهد که وقتی دگرگونیهای محیطی برای یافتن غذا شدید است، به اشتراک گذاشتن غذا با دیگر اعضای گروه یا قبیله به نفع تک تک افراد است و به اشتراک گذاشتن ریسک در میان اعضا سبب میشود که شرایط برای افراد و خانوادهها پایدارتر شود. در غیر این صورت، آنها دائما با وضعیتهای قحطی و فراوانی روبهرو میشوند. از آن جا که یافتن و به اشتراک گذاشتن غذا مسائلی پیچیده و مربوط به سازگاری هستند و بشر میلیونها سال با آنها دست به گریبان بوده است، میبایست مکانیزمهای شناختی در بشر تطور یافته باشد که برای حل این دسته از مسائل، تخصص داشته باشند. شواهدی که اخیرا از مطالعه روشهای مدرن شکار- جمع آوری بهدست آمده، موید وجود چنین مکانیزمهایی است. این مکانیزمها، اطلاعات پیرامون در مورد عواملی نظیر شدت تغییر در منابع را مورد بررسی قرار میدهند و با توجه بهاین اطلاعات، روشهای به اشتراک گذاشتن متفاوتی را فعال یا غیرفعال میکنند. در شرایطی که دگرگونی در میزان منابع شدید است این مکانیزمهای ذهنی، قواعد مربوط به تقسیم و به اشتراک گذاشتن منابع را خوشایند جلوه میدهند و برعکس، هنگامی که بهدست آوردن منابع، بیشتر نتیجه تلاش است تا نتیجه بخت و اقبال، این مکانیزمها، قواعد مزبور را در نظر ناخوشایند میسازند. به عبارت دیگر، «قواعد بازی» مختلف به شکل قانون مندی از طریق متغیرهای بوم شناسی معین، فعال میشوند.
علم به وجود این ابزارهای محاسباتی میتواند پایهای باشد برای ارائه نظریههایی عمیق تر و موجه تر در مورد این که تحت چه شرایطی فلان عقیده یا ایدئولوژی پدید میآید و باقی میماند. برای مثال در جهان مدرن، تاثیر مکانیزمهای به اشتراک گذاشتنی که از دوران یخی به ارث رسیده اند و به تغییر در منابع حساس اند، به نحوی است که به اشتراک گذاشتن هزینههای درمانی از نظر روانشناسانه مطلوب تر از بسیاری کالاهای دیگر است، زیرا در بیماری عوامل تصادفی بیشتری وجود دارد. درک ساختار این ابزارهای شناختی میتواند به اقتصاددانان کمک کند تا دریابند چرا برخی از اقتصادها به کندی رشد میکنند: اگر تغییرات ناخواسته شدیدی در رفاه اقتصادی ایجاد شود (مثلا از طریق شورشهای سیاسی یا بلایای طبیعی پی در پی)، پس انداز و سرمایهگذاری لازم برای رشد اقتصادی به آسانی حاصل نمیشود_ حتی اگر متوسط درآمد افزایش یابد. در چنین شرایطی نظام اخلاقی رایج ِ«به اشتراک گذاشتن» میتواند عمل کند و منابعی که در شرایط دیگر ممکن بود پس انداز یا سرمایه گذاری شوند، به مصرف برسند.
در نهایت این تخصصهای شناختی تعیین میکنند که در یک موقعیت خاص چه استدلالاتی به کار روند، و چه اطلاعاتی اهمیت پیدا کنند، به یاد ماندنی، قابل آموزش یا قابل انتقال شوند. بنابراین ساختار این تخصصهای شناختی تعیین میکنند که کدام ایدهها میتوانند به سادگی از یک ذهن به ذهن دیگر منتقل شوند و کدام ایدهها نمیتوانند (Dan Sperber, ۱۹۹۰). نهایتا مدل سازی این مکانیزمها اقتصاددانان را موفق میسازد تا در مورد «توزیع معرفت» – که هایک به آن اشاره کرده است- نظریههایی با پایه قوی ارائه کنند.
به طور خلاصه، مدلهایی که به صورت نظری و تجربی در مورد مکانیزم تصمیم گیری انسان بدست آمده و در حال حاضر در چارچوب روش شناسی تطوری ساخت یافتهاند، میتوانند بیش از پیش پایهای برای نظریههای اقتصادی باشند.
لدا کاسماید، جان توبای
مترجم: حمزه عرب زاده جمالی
فهرست منابع:
_Cosmides, L. and Tooby, J. «From Evolution to Behavior: Evolutionary Psychology as the Missing Link,» in J. Dupre, ed., The latest on the best: Essays on evolution and optimality. Cambridge, MA: MIT Press, ۱۹۸۷, pp. ۲۷۷-۳۰۶.
_«Cognitive Adaptations for Social Change,» in J. Barkow, L. Cosmides, and J. Tooby, eds., The adapted mind: Evolu-tionary psychology and the generation of culture. New York: Oxford University Press, ۱۹۹۲, pp. ۱۶۳-۲۲۸.
_«Are Humans Good Intuitive Statisticians After All?» Cognition, ۱۹۹۴ (forthcoming).
_Dawkins, Richard. The blind watchmaker. New York: Norton, ۱۹۸۶. Gigerenzer, G. «How to Make Cognitive Illu-sions Disappear: Beyond Heuristics and Biases,» in Wolfgang Stroebe and Miles Hewstone, eds., European review of social psychology, Vol. ۲. Chichester, U.K.: Wiley, ۱۹۹۱, pp. ۸۳-۱۱۵.
_Kahneman, D.; Slovic, P. and Tversky, A. Judg-ment underu ncertainty: Heuristicsa nd bi-ases. Cambridge: Cambridge University Press, ۱۹۸۲.
_Nozick, Robert. «Invisible-Hand Explana-tions.» American Economic Review, May ۱۹۹۴ (Papersa nd Proceedings),۸ ۴(۲), pp. ۳۱۴-۱۸.
_Pinker, Steven. The language instinct. New York: Morrow, ۱۹۹۴.
_Real, Leslie. «Animal Choice Behavior and the Evolution of Cognitive Architecture.» Science, ۳۰ August ۱۹۹۱, ۲۵۳, pp. ۹۸۰-۸۶.
_Simon, Herbert. «Rational Choice and the Structure of the Environment.» Psycho-logical Review, March ۱۹۵۶, ۶۳(۲), pp. ۱۲۹-۳۸.
منبع:
The American Economic Review, Vol. ۸۴, No. ۲, Papers and Proceedings of the Hundred and Sixth Annual Meeting of the American Economic Association (May, ۱۹۹۴), pp. ۳۲۷-۳۳۲
مترجم: حمزه عرب زاده جمالی
فهرست منابع:
_Cosmides, L. and Tooby, J. «From Evolution to Behavior: Evolutionary Psychology as the Missing Link,» in J. Dupre, ed., The latest on the best: Essays on evolution and optimality. Cambridge, MA: MIT Press, ۱۹۸۷, pp. ۲۷۷-۳۰۶.
_«Cognitive Adaptations for Social Change,» in J. Barkow, L. Cosmides, and J. Tooby, eds., The adapted mind: Evolu-tionary psychology and the generation of culture. New York: Oxford University Press, ۱۹۹۲, pp. ۱۶۳-۲۲۸.
_«Are Humans Good Intuitive Statisticians After All?» Cognition, ۱۹۹۴ (forthcoming).
_Dawkins, Richard. The blind watchmaker. New York: Norton, ۱۹۸۶. Gigerenzer, G. «How to Make Cognitive Illu-sions Disappear: Beyond Heuristics and Biases,» in Wolfgang Stroebe and Miles Hewstone, eds., European review of social psychology, Vol. ۲. Chichester, U.K.: Wiley, ۱۹۹۱, pp. ۸۳-۱۱۵.
_Kahneman, D.; Slovic, P. and Tversky, A. Judg-ment underu ncertainty: Heuristicsa nd bi-ases. Cambridge: Cambridge University Press, ۱۹۸۲.
_Nozick, Robert. «Invisible-Hand Explana-tions.» American Economic Review, May ۱۹۹۴ (Papersa nd Proceedings),۸ ۴(۲), pp. ۳۱۴-۱۸.
_Pinker, Steven. The language instinct. New York: Morrow, ۱۹۹۴.
_Real, Leslie. «Animal Choice Behavior and the Evolution of Cognitive Architecture.» Science, ۳۰ August ۱۹۹۱, ۲۵۳, pp. ۹۸۰-۸۶.
_Simon, Herbert. «Rational Choice and the Structure of the Environment.» Psycho-logical Review, March ۱۹۵۶, ۶۳(۲), pp. ۱۲۹-۳۸.
منبع:
The American Economic Review, Vol. ۸۴, No. ۲, Papers and Proceedings of the Hundred and Sixth Annual Meeting of the American Economic Association (May, ۱۹۹۴), pp. ۳۲۷-۳۳۲
منبع : رستاک
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست