پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ارنست‌ همینگوی‌؛ کابوس‌ های‌ توده‌ بی‌ دفاع‌


ارنست‌ همینگوی‌؛ کابوس‌ های‌ توده‌ بی‌ دفاع‌
شاید اگر بگوییم‌ همینگوی‌ نویسنده‌یی‌ است‌ كه‌ در مورد جنگ‌ اثری‌ ندارد گفته‌مان‌ اشتباه‌ نباشد، چرا كه‌ همینگوی‌ در هیچ‌ كدام‌ از آثارش‌ مستقیما به‌ جنگ‌ نمی‌پردازد، آنچه‌ در آثار همینگوی‌ تجلی‌ می‌یابد اثرات‌ جنگ‌ بر توده‌ بی‌دفاع‌ و سرانجام‌ هراس‌انگیز جنگ‌ است‌. همینگوی‌ نه‌ دلایل‌ جنگ‌ را موشكافی‌ می‌كند و نه‌ جبهه‌ یكی‌ از طرفین‌ را می‌گیرد. همینگوی‌ در آثارش‌ به‌ كابوس‌های‌ اذهان‌ آسیب‌دیده‌ بعد از جنگ‌، به‌ تنهایی‌ و بی‌خانمانی‌ سربازان‌، به‌ افسردگی‌ روانی‌ و وضعیت‌ وخیم‌ زخمی‌شدگان‌ می‌پردازد. خشونت‌ كه‌ همراه‌ با جنگ‌ در آثار همینگوی‌ مطرح‌ می‌شود برای‌ بیان‌ مقصودی‌ خاص‌ به‌ كار می‌رود و با مفهوم‌ خشونت‌ كه‌ در آثار بعد از او با سوء ادراك‌ و تقلید به‌ كار رفته‌ تفاوت‌های‌ بنیادین‌ دارد. میدان‌ دید و تخیل‌ همینگوی‌ در آثارش‌ محدود و كاملا متمركز است‌، واقعیت‌ در آثار همینگوی‌ با چنان‌ هیبتی‌ چهره‌ می‌نماید كه‌ راه‌ را بر هرگونه‌ خیال‌پردازی‌ نویسنده‌ می‌بندد. همینگوی‌ متناسب‌ با دنیای‌ آثارش‌ كه‌ در جنگ‌ و جدال‌ شكل‌ می‌گیرد، زبانی‌ كنایه‌آمیز و موجز را برای‌ شخصیت‌ها به‌ كار می‌برد و در استعمال‌ لغات‌ و كلمات‌ نهایت‌ صرفه‌جویی‌ را می‌كند. حوادث‌ در داستان‌ها بدون‌ هیچ‌ گسست‌ زمانی‌ و متناسب‌ با وضعیت‌ اورژانسی‌ جنگ‌، تیتروار روایت‌ می‌شوند و ذهن‌ خواننده‌ برای‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ رویدادها متحمل‌ فشار نمی‌شود. همینگوی‌ تمام‌ تكیه‌كلام‌ها، اصطلاحات‌ و شیوه‌های‌ ثابت‌ مكالمه‌ اشخاص‌ را در ذهن‌ ضبط‌ می‌كند و در مكالمه‌ شخصیت‌ها هنرمندانه‌ آنها را به‌ كار می‌گیرد.
جنگ‌ و خشونت‌ در دنیای‌ آثار همینگوی‌ چه‌ به‌ صورت‌ صوری‌، مجهز به‌ سلاح‌ها و جنگ‌افزارها و چه‌ به‌ صورت‌ مجازی‌اش‌ همواره‌ حاضر است‌. مردم‌ این‌ دنیا در یك‌ بسیج‌ عمومی‌ برای‌ جنگ‌ و خصومت‌ و همراه‌ با دلهره‌ و ترس‌ از آینده‌ زندگی‌ می‌كنند. شتابزدگی‌ و اضطرار ناشی‌ از جنگ‌ زندگی‌ آنها را محدود كرده‌ است‌ و لذات‌ و خوش‌گذرانی‌های‌ آنها در لذایذ جسمی‌شان‌ خلاصه‌ شده‌ است‌. عشق‌ در دنیای‌ آثار همینگوی‌ بی‌خانمان‌ می‌شود و شادی‌ عشق‌ وجود ندارد، اگر هم‌ باشد دیگر نابود شده‌ است‌.
عشق‌ هم‌ مانند سایر مسائل‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ جنگ‌ و جدال‌ ناپایدار و زودگذر است‌. عشق‌ در داستان‌ «بیمارستانی‌» چنان‌ مقاوم‌ و شاعرانه‌ جلوه‌ می‌كند كه‌ برمی‌آید تاب‌ و توان‌ جنگ‌ و جدایی‌ را دارد. اما كوشش‌ آدم‌ها برای‌ رسیدن‌ به‌ خوشبختی‌ بیهوده‌ است‌. جنگ‌ و خشونت‌ تمام‌ خواستنی‌های‌ بشر را می‌رباید و جز اندوه‌ و بی‌سامانی‌ برایش‌ نمی‌گذارد. دنیای‌ آثار همینگوی‌ دنیایی‌ است‌ كه‌ در آن‌ همه‌ چیز محكوم‌ به‌ نابودی‌ است‌. در آن‌ چیزی‌ رشد نمی‌كند و ؤمری‌ به‌ بار آورده‌ نمی‌شود. قهرمان‌ دنیای‌ همینگوی‌ به‌ حال‌ عادی‌ بالغ‌ و كبیر نمی‌شود و خشونت‌ مستولی‌ بر ذهن‌ نویسنده‌، قهرمانان‌ را وا می‌دارد كه‌ برای‌ رشد كردن‌شان‌ بها بپردازند.
آنچه‌ همینگوی‌ می‌خواست‌ و یكبار نیز خودش‌ نوشت‌ این‌ بود كه‌ قهرمانی‌ در داستان‌هایش‌ خلق‌ كند و شخصیت‌ خود را مستقیما در وجود او ببیند و این‌ خواسته‌ با آفرینش‌ نیك‌ آدامز تحقق‌ یافت‌. بنابراین‌ كاراكتری‌ به‌ نام‌ «Nik Adams» كه‌ همینگوی‌ دوران‌ كودكی‌ تا بلوغ‌ او را بطور متوالی‌ در آثارش‌ روایت‌ می‌كند، در واقع‌ خود اوست‌ كه‌ در دوران‌ جنگ‌ و خشونت‌ پشت‌ نام‌ آدامز سنگر گرفته‌ است‌.
انتخاب‌ نام‌ آدامز برای‌ این‌ كاراكتر بی‌هدف‌ نبوده‌ است‌، همینگوی‌ خواسته‌ تا با این‌ نام‌، نام‌ نخستین‌ مخلوق‌ را به‌ صورت‌ ضمنی‌ یادآوری‌ كند و نقاط‌ مشترك‌ این‌ دو شخصیت‌ را متذكر شود. ماجراهای‌ نیك‌ آدامز بیانگر پیكار افراد ساده‌لوح‌ و معصوم‌ با مسائلی‌ است‌ كه‌ فطرت‌ خود را از دست‌ داده‌اند. حكایت‌ این‌ پیكار چنان‌ لحن‌ گویا و متقنی‌ به‌ خود می‌گیرد كه‌ حقیقت‌ در واقع‌ فاقد آن‌ است‌.
همینگوی‌ مفهوم‌ صلح‌ جداگانه‌ و صلح‌ شخصی‌ را برای‌ اولین‌ بار در ماجراهای‌ نیك‌ آدامز می‌یابد و در آثار بعدش‌ دقیق‌تر به‌ آن‌ می‌پردازد. نیك‌ آدامز زخم‌ خود را بهانه‌یی‌ برای‌ صلح‌ جداگانه‌اش‌ قرار می‌دهد. همچنان‌ كه‌ قهرمان‌ داستان‌ «وداع‌ با اسلحه‌» با فرار از خدمت‌ صلح‌ جداگانه‌ را می‌پذیرد. كریس‌ امریكایی‌ در داستان‌ «در خانه‌» كه‌ جنگ‌ و خشونت‌ ناشی‌ از آن‌ تمام‌ ریشه‌های‌ زندگی‌اش‌ را ساقط‌ كرده‌ است‌، از دنیای‌ خارج‌ می‌بس‌رد و تنها می‌خواهد آرام‌ زندگی‌ كند و بدین‌ ترتیب‌ به‌ صلح‌ جداگانه‌ كه‌ خاص‌ قهرمانان‌ همینگوی‌ است‌ تن‌ می‌دهد. صلح‌ جداگانه‌ در این‌ مفهوم‌ به‌ معنای‌ بیزاری‌ و نفرت‌ عمومی‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ كشتار دسته‌جمعی‌ جنگ‌ است‌ كه‌ برای‌ مردم‌ عادی‌ جز رنج‌ و اندوه‌ و مرگ‌ به‌ بار نمی‌آورد.
نسل‌ بعد از جنگ‌ كه‌ جنگ‌ موازنه‌ و تعادل‌ زندگی‌اش‌ را گرفته‌ است‌ دیگر خود را در وطن‌ حس‌ نمی‌كند و برای‌ فرار از گذشته‌ غم‌انگیز خود به‌ تنهایی‌ و عزلت‌ رو می‌آورد. پیشرفت‌های‌ صنعتی‌ و ثروت‌ بادآورده‌ بعد از جنگ‌ هم‌ نمی‌تواند احساس‌ هولناك‌ فقر معنوی‌ توده‌ مردم‌ را التیام‌ ببخشد بنابراین‌ بر عده‌ مهاجرانی‌ كه‌ امریكا را به‌ قصد كشورهای‌ آرام‌تر ترك‌ می‌كنند، افزوده‌ می‌شود. در این‌ مهاجرت‌ها میل‌ به‌ جابه‌جا شدن‌ و ترك‌ صحنه‌ جنایت‌ و فراموش‌ كردن‌ مصیبت‌های‌ حاصل‌ از جنگ‌ بیش‌ از بوالهوسی‌ و مد روز ارزش‌ می‌یابد. سرنوشت‌ همینگوی‌ و قهرمانان‌ آثارش‌ همواره‌ با جابه‌جایی‌ و مهاجرت‌ پیوند می‌خورد به‌ گونه‌یی‌ كه‌ در یكی‌ از نوشته‌هایش‌ می‌نویسد: كشور امریكا، كشور خوبی‌ بود، اما بیا ببین‌ ما او را به‌ چه‌ چیزی‌ تبدیل‌ كرده‌ایم‌، حالا كه‌ این‌ طور شد، من‌ هم‌ می‌روم‌ به‌ جایی‌ دیگر.
قهرمان‌ شاعرانه‌ آثار همینگوی‌ در جریان‌ صلح‌ جداگانه‌اش‌ طبیعت‌ را به‌ یاری‌ می‌گیرد، او یك‌ تماشاگر بی‌تفاوت‌ طبیعت‌ نیست‌، طبیعت‌ چون‌ واقعی‌ و برجسته‌ است‌ می‌تواند قهرمانان‌ آثار همینگوی‌ را از احساس‌ خوشبختی‌ لبریز كند، این‌ است‌ كه‌ ماهیگیری‌، شكار، اسكی‌ در دل‌ طبیعت‌، در آثار همینگوی‌ جای‌ گرفته‌ است‌. شادی‌هایی‌ ساده‌ چون‌ فراهم‌ بودن‌ خوراك‌ و آرامش‌ حاصل‌ از یك‌ خواب‌ سنگین‌ و دوستی‌ مردانه‌ همه‌ ارزش‌هایی‌ راستین‌ و بی‌غل‌ و غش‌ هستند و قهرمانان‌ همینگوی‌ با سرسختی‌ برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌شان‌ می‌كوشند. طبیعت‌ برای‌ زندگی‌ به‌ آنها انگیزه‌ می‌دهد و همراه‌ با آن‌ آگاهی‌ و اندیشه‌ دل‌انگیز، چالاكی‌، زبردستی‌، پایداری‌ و مردانگی‌ را در او به‌ وجود می‌آورد.
او چنان‌ در آمیزش‌ با طبیعت‌ بهبود می‌یابد كه‌ به‌ دست‌ آوردن‌ سرمایه‌ كارآمد زندگی‌ بهبودش‌ می‌بخشد. زمانی‌ كه‌ قهرمان‌ آثار از جنگ‌ و خشونت‌ حاصل‌ از آن‌ برمی‌گردد این‌ طبیعت‌ است‌ كه‌ او را یاری‌ می‌كند. هنگامی‌ كه‌ نیك‌ آدامز زخمی‌ بر زمین‌ دراز كشیده‌ و برای‌ گریز از درد زخم‌هایش‌ به‌ گذشته‌ و خاطره‌هایش‌ متوسل‌ می‌شود، تنها رود كوچكی‌ را به‌ یاد می‌آورد كه‌ هنگام‌ كودكی‌ در آن‌ قزل‌آلا می‌گرفت‌.
قهرمانان‌ همینگوی‌ برای‌ وادار كردن‌ خود به‌ نیندیشیدن‌ و به‌ نظم‌ درآوردن‌ درون‌ خود و ایستادگی‌ كردن‌ در برابر سختی‌ها و ناملایمات‌ زندگی‌ از طبیعت‌ به‌ عنوان‌ عاملی‌ فعال‌ یاری‌ می‌گیرند و به‌ صلح‌ جداگانه‌ درونی‌شان‌ دست‌ می‌یابند. اما صلح‌ جداگانه‌ كه‌ همینگوی‌ و قهرمانانش‌ به‌ آن‌ پناه‌ می‌بردند جنبه‌ سست‌ و ناپایدار هم‌ داشت‌، این‌ جایگاه‌ انسان‌ را به‌ جزیره‌یی‌ كوچك‌ كه‌ آگاهانه‌ جدا افتاده‌ تبدیل‌ می‌كرد تا زمانی‌ كه‌ اقیانوس‌ حوادث‌ اجتماعی‌ آرام‌ بود، صلح‌ جداگانه‌ می‌توانست‌ معنا بدهد.
كافی‌ بود جامعه‌ انسانی‌ دچار آشوب‌ شود در آن‌ زمان‌ بود كه‌ این‌ وارستگی‌ و آزادگی‌ ناگزیر نابود می‌شد و پوچ‌ و بی‌معنی‌ جلوه‌ می‌كرد. در سال‌های‌ ۱۹۳۰ بود كه‌ همینگوی‌ فهمید صلح‌ جداگانه‌ چیزی‌ جز ناامیدی‌ زاییده‌ تنهایی‌ نیست‌ و در سال‌ ۱۹۳۳ برای‌ همیشه‌ به‌ نیك‌آدامز، قهرمان‌ صلح‌ جداگانه‌ بدرود گفت‌ و جست‌وجو در راه‌های‌ تازه‌ را آغاز كرد.
همینگوی‌ در برابر قهرمان‌ شاعرانه‌ آثارش‌ كه‌ همیشه‌ توانایی‌ درگیر شدن‌ با واقعیت‌ را ندارد، دست‌ به‌ آفرینش‌ قهرمانانی‌ دیگر می‌زند. آدم‌هایی‌ كه‌ نیرومندتر باشند و بتوانند حتی‌ در شرایط‌ سخت‌ هم‌ به‌ پیروزی‌های‌ درونی‌ برسند. همینگوی‌ پی‌درپی‌ آدم‌هایی‌ را به‌ نگارش‌ درآورد كه‌ می‌توانستند آرام‌ و خاموش‌ رنج‌ ببرند و قادر بودند شرف‌ و اعتقاداتشان‌ را در برابر مرگ‌ حفظ‌ كنند.
همینگوی‌ زین‌ پس‌ همه‌ توان‌ خود را به‌ كار انداخت‌ تا خوانندگان‌ را به‌ لزوم‌ پیشگیری‌ از جنگ‌ متقاعد كند.
همینگوی‌ در این‌ هنگام‌ دیگر نمی‌تواند كناری‌ بایستد و فروپاشی‌ همه‌ ارزش‌ها را به‌ وسیله‌ شعله‌های‌ جنگ‌ و خشونت‌ شاهد باشد.او در جایی‌ از گفته‌هایش‌ می‌گوید: تنها راه‌ مبارزه‌ با آدم‌كشی‌ آشكار ساختن‌ نیرنگ‌های‌ كثیفی‌ است‌ كه‌ برای‌ برپا كردن‌ آن‌ به‌ كار می‌رود و نیز بازكردن‌ مشت‌ جنایتكاران‌ و نابكارانی‌ است‌ كه‌ امید به‌ برافروختن‌ آن‌ دارند...
سبك‌ شاعرانه‌ داستان‌نویسی‌ همینگوی‌ نیز با تغییر قهرمانان‌ آثارش‌ و همچنین‌ تغییر رویه‌ اجتماعی‌ سیاسی‌ او تغییر می‌كند. این‌ پیشرفت‌ هنری‌ و آرمانی‌ همینگوی‌ را برای‌ برداشتن‌ گام‌ مهمی‌ آماده‌ می‌كند.
در سال‌ ۱۹۳۶ كه‌ جنگ‌ میهنی‌ در اسپانیا آغاز می‌شود، همینگوی‌ در جبهه‌ جمهوری‌خواهان‌ علیه‌ فاشیسم‌ قرار می‌گیرد. همینگوی‌ بعدها گفت‌: زمانی‌ كه‌ فكر می‌كردیم‌ اسپانیا (جمهوری‌خواهان‌) پیروز می‌شوند خوش‌ترین‌ زمان‌ زندگی‌ ما بود.
همینگوی‌ در اسپانیا، در پیش‌ آمد جنگ‌ دوم‌ جهانی‌ و درگیری‌ نیروهای‌ داخلی‌ و بین‌المللی‌ برای‌ نخستین‌ بار آگاه‌ شد كه‌ انسان‌ جزیره‌یی‌ تك‌افتاده‌ و تنها نیست‌ و سرنوشت‌ فرد با سرنوشت‌ جامعه‌ پیوندی‌ تنگاتنگ‌ دارد. این‌ تنها یك‌ گردش‌ به‌ دور خود ساده‌ برای‌ پدیدارشدن‌ قهرمانان‌ متفاوت‌ نبود و در زندگی‌ هنری‌ و آرمانی‌ همینگوی‌ نقش‌ مهمی‌ را بازی‌ كرد.
همینگوی‌ همیشه‌ جنگ‌ را تبهكاری‌ می‌دانست‌ و برعكس‌ آنهایی‌ كه‌ پس‌ از شكست‌ جمهوری‌خواهان‌ می‌گفتند دست‌ بردن‌ به‌ اسلحه‌ احمقانه‌ بود، او خوب‌ می‌دانست‌ كه‌ زدوخورد لازم‌ بود. جنگیدن‌ در جبهه‌ جمهوری‌خواهان‌ و تلاش‌ برای‌ پیروز شدن‌ به‌ همینگوی‌ كمك‌ كرد تا دركش‌ را از زندگی‌، مرگ‌، عشق‌ و مبارزه‌ تغییر دهد و زندگی‌ را در تمام‌ ابعادش‌ حس‌ می‌كند. سبك‌ نوشته‌های‌ مربوط‌ به‌ این‌ دوره‌ با سبك‌ داستان‌های‌ كوتاه‌ و بلند گذشته‌ تفاوت‌ فاحشی‌ دارد و همینگوی‌ سادگی‌ و آهنگ‌ سوگواری‌ را در داستان‌ «امریكایی‌هایی‌ كه‌ در راه‌ اسپانیا جان‌ دادند» و خصلت‌ رزمی‌ داستان‌ را در داستان‌ «زنگ‌ها برای‌ كه‌ به‌ صدا در می‌آیند» تجربه‌ می‌كند.
روحیه‌ نویسنده‌ و قهرمانان‌ آثارش‌ بعد از جنگ‌ دوم‌ جهانی‌ افت‌ چشمگیری‌ می‌كند. ناامیدی‌ حاصل‌ از شكست‌ جمهوری‌خواهان‌ اسپانیا و ترسی‌ كه‌ جنگ‌ سرد به‌ آن‌ دامن‌ می‌زد، دست‌ به‌ دست‌ هم‌ می‌دهد و همینگوی‌ را دیگر بار قانع‌ می‌كند كه‌ بشریت‌ همواره‌ محكوم‌ به‌ زندگی‌ و تحمل‌ خستگی‌ حاصل‌ از كوشش‌های‌ بی‌سرانجام‌ خویش‌ است‌.
اما همینگوی‌ نه‌ تنها ایمان‌ به‌ توانمندی‌، دلاوری‌ و شایستگی‌ انسان‌ را از دست‌ نداد، بلكه‌ با نیرویی‌ تازه‌ آن‌ را استوارتر كرد. گواه‌ این‌ امر داستان‌ پیرمرد و دریا است‌ و تلاش‌ نویسنده‌ بر باور این‌ نكته‌ كه‌ پیروزی‌ انسان‌ زمانی‌ به‌ سرانجام‌ خواهد رسید.
بهجت‌ قاسم‌زاده‌
منبع : روزنامه اعتماد