دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
داستانهای اروپایی و نمایشهای آسیایی
یادداشتی بر نمایش« پروانه های آسیایی » به کارگردانی محمد حاتمی تا نمایش شروع شود با احتیاط در تنها صندلی خالی سالن انتظار، نزدیک چند خانم جوان (به قول سهیل محمودی) صاحب جمال نشستم. برای گذراندن وقت شروع کردم به خواندن بروشور؛ پروانههای آسیایی، اقتباس از رمان «تنهایی پر هیایو» اثر بهومیل هرابال ... صفحه بعد نام کارگردان و بازیگران ... اجرای این اثر را تقدیم میکنم.....و بعد حروف درشت سفید در زمینه نارنجی : سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که هواس انسان .... ؛ یک لحظه شک می کنم؛ حواس، هواس، حواس ؟! دلم طاقت نمی آورد از همان خانمهای مربوطه میپرسم، ببخشید خانمها من گیج شدهام مگه حواس با ح نیست؟ آنها هم نگاهی به کاغذهای توی دستشان میاندازند.
- وا خاکه عالم توی ۵ خط، غلط به این بزرگی؟!
- می گم شاید، هواس جمع هوس باشه
- نه خره! هوس که فارسیه؛ نمیشه اونجوری جمع بستش که.
- آره راس می گیا
بعد با خنده رو میکند به من: حالا یک غلط، نوزده؛ شما به بزرگی خودتون ببخشید.
برای این که این مکالمه کوتاه، بهانهای برای باز کردن باب مرافقت تعبیر نشود مجبور شدم از جایم بلند شوم. بلافاصله مرد جوانی با موهایی حاصل از انفجار دینامیت جایم را گرفت و من بیست دقیقه به خاطر این هواس پرتی یا حواس پرتی تهیه کنندگان بروشور، مجبور شدم در طول و عرض سالن قدم بزنم.
نمایش که شروع میشود اسمها در ذهنم جان میگیرند هرابال، هرابال... آهان یادم آمد داستانش را چند سال پیش خوانده بودم؛ نویسندهای عجیب از سرزمین نویسندگان عجیبی چون کافکا و کندرا. همان زمان شکل روایت و نگاه خواص هرابال به نظرم جالب آمده بود و عجیب این که ظاهراً از این نویسنده تنها همین یک اثر به فارسی ترجمه شده است.
داستان به آشفتگیهای ذهنی یک کارگر ساده به نام هانتا میپردازد که کارش خمیر کردن کتاب است و بیشتر عمر خود را در تاریکی محوطه ای می گذراند که جز موشها، کتابها و پاتیل بزرگ کاغذ خمیر کنی چیز دیگری نیست عذاب وجدان ناشی از ازبین بردن کتابها و وسواس برای حفظ یک نسخه از آنها موقعیت دشواری را به وجود می آورد که نتیجهاش تبدیل خانه هانتا به یک انبار بزرگ و مخفی کتاب است. او آن قدر کتاب دور بر و روی سقف کاذبی که ساخته ، تلنبار کرده است که هر لحظه از شب، امکان دفن شدن زیر آنها وجود دارد. مستی و همنشینی با موشها، مطالعههای پراکنده در کتابهای برجسته دنیا و کار طاقت فرسا مرز جنون و فرزانگی را در وجود این شخصیت آنچنان باریک کرده است که سرانجام خود سرنوشتی چون کتابهای خمیر شده پیدا می کند.
اگر مجبور باشیم نمایشی از رمان «تنهایی پر هیاهو» اجرا کنیم میتوانم بگویم «پروانههای آسیایی»
تجسم این اجبار است. اما آیا واقعاً جبری وجود دارد تا از یک داستان سراسر ذهنی به هر زحمتی هست یک نمایش عینی ارائه دهیم؟ این سوالی است که حسین پاکدل میبایست به آن پاسخ بگوید. درست است که متن خوب در تئاتر امروز ایران حکم کیمیاست و از سر ناچار میبایست بخشی از نمایشهای خود را با متنهای خارجی یا اقتباس از داستانهای غربی اجرا کنیم اما هوشیاری در این انتخاب، امری است که هنوز از ما سلب نشده است. نتیجه چنین رویکردی به رمان این میشود که در روایتی تلخ از یک موقعیت سمبولیک، موشی همانند «میکی ماوس» ورجه ورجه میکند و عدهای را به خنده میاندازد یا برای تعریف قسمت مهمی از داستان که در اصل به صورت یادآوردن خاطره بوده، شخصیتی به صورت تصنعی به شخصیت دیگر بگوید یادته فلان طور شد و بعد در دنباله بگوید یادته بهمان طور شد و همین طور تا آخر؛ آن هم خاطرات شرم آگینی که شخصیتها (در داستان اصلی) برای فرار از آن سال تلاش کردهاند.
خوشبختانه تا کنون دست پخت مرا نخوردهاید ولی برای درک فضاحت آن نیازی به چشیدن نیست بلکه با نگاه کردن هم میتوانید بفهمید عناصرش تا چه حد از هم جدا افتاده و نامربوطند. نمیدانم چرا قرار گرفتن هنرپیشههای این نمایش در کنار هم مرا به یاد دست پختم انداخت. در حالی که خلق فضای ملموس برای مخاطب در تمام هنرها امری حیاتی محسوب میشود مجاورت بازیهای نا همگون در این نمایش نه تنها به ایجاد این فضا کمک نمیکند بلکه نوعی حس غریب ناخواستهای را نیز القاء میکند (البته در چنین مواقعی کارگردانان محترم معمولا میگویند: اتفاقا منظور ما هم ایجاد چنین فضایی بود!)
محسن حسینی در نقش هانتا، چنان که از بدن منعطف و آمادهاش بر میآید (و همان طور که گفته میشود و حتماً هم همین طور است) در نمایشهای فرمیک و بیکلام تخصص دارد اما هنگام بازی در نقشهایی از این دست خصوصاً وقتی پای بیان به میان میآید باعث تعجب تماشاچی میشود. پیچ و تابهای بی مورد او هنگام بازجویی این توهم را در بیننده به وجود میآورد که هانتا احتیاج به دستشویی دارد! بازی حسینی در کنار بهروز میرلو در نقش مرد مست تنها صحنهای بود که مرا به وجد آورد چون برایم یاد آور خاطرات دوران جوانی و دیدن تئاترهای آماتوری دانش آموزی در مدرسه بود.
بازی محمد شیری (پدر شیر فرهاد!) و بهاره رهنما به عنوان تنها بازیگرانی که در حد یک کار حرفهای ظاهر شدند، اگر چه نتوانست فضای غیر صمیمی این نمایش را آن چنان که باید گرم کنند اما توانست موجب انبساط خاطر چند تماشاچی را که نمیدانم چرا خنده سر میدادند، فراهم کند که خود جای شکرش باقی است (چه باک که روح اثر دراین میان نابود شده باشد).
بار دیگر جملات سفید در زمینه نارنجی را میخوانم به روان پاک پدر تمام کتاب خمیر کنها درود میفرستم.
سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه،
وقتی که حواس انسان آرام گرفته است،
روحی جاودان، به زبانی بینام با انسان از چیزهایی،
از اندیشههایی سخن میگوید که میفهمی
ولی نمیتوانی وصف کنی.
بهنام ناصح
منبع : ماهنامه ماندگار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست