جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آخرالزمان بر پرده نقره‌ای


آخرالزمان بر پرده نقره‌ای
در دوران جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم، سینمای نوظهور به قضیهٔ آخرالزمان رویكردی مبسوط نشان داد و با تلاش متمركز بر دو هویت دولت نازیسم و پس از آن اردوگاه شرق سیاسی با محوریت دولت شروری، بخش عمده‌ای از آثار هالیوود و اروپای غربی ناظر به این قضیه شد. با فروپاشی اردوگاه شرق و ابرقدرت شوروی عملیات راهبردی تقابل با تمدن و تفكر اسلام انقلابی مورد توجه قرار گرفت و نوعی خاص از رویكرد به مسئله آخرالزمان مورد توجه قرار گرفت...
در جهان ارتباطات مطمئناً بسیاری از وسایل ارتباطی ما دچار تغییرات ساختاری و غیرساختاری می‌شود. حوزه‌های ارتباطی انسان‌ها ساحت هنر است كه ساحتی آسمانی ـ زمینی دارد. در تغییراتی كه در این ساحت پدید آمد، هنر «سینما» تولد یافت. سینما به عنوان «هنر هفتم» و به صورت یك هنر صنعت توانست با سیطره و به كارگیری هنرهای دیگر جایگاه وسیعی را در دنیا كسب كند. طبق بررسی‌هایی كه صورت گرفته، كنش انسانی، اغلب محصول دریافت‌های شهودی است تا دریافت‌های عقلانی. عنصر سینما «تصویر» است. تصویر جایگاه ویژه‌ای در دستگاه فكری و روانی انسان دارد و از این رو اگر ما پنج حس خود را پنج دروازهٔ روحمان بدانیم برای ارتباط با پدیده‌های پیرامونی در هر شبانه‌روز ۷۹ درصد اطلاعاتمان را از چشممان یعنی از طریق تصویر به دست می‌آوریم و این همان نقطه اثر سینما است؛ و بهترین حربه برای تأثیر مستقیم آن هم بر روی موضوعی چون «آخرالزمان» كه حجم عظیمی از ناخودآگاه هر انسان را به صورت خود اختصاص داده است.
درگیری «خیر» و «شر» و خوبی و بدی، هستهٔ اصلی و جانمایهٔ هر قصه و ابزار اصلی داستان‌پردازی و به تبع آن سینما است. «قهرمان» و «ضدقهرمان» كه در سینما «هرو» (Hero) و «ولاین» (Vellain) شناخته می‌شوند، عناصری غیرقابل اجتناب، نه تنها در سینما كه در تمام داستان‌های اساطیری به شمار می‌روند. یكی از مفاهیمی كه ناخودآگاه و خودآگاه انسان امروز را فارغ از دغدغه‌های روزمره به خود مشغول كرده، پایان زمان و نبرد نهایی خیر و شری است كه بشر از سال‌های كهن به آن اهتمام داشته و آن قهرمان و ضدقهرمان نهایی است. سینما به عنوان مدرن‌ترین كارخانه رؤیاپردازی، خیلی زود به این اصل اولیه قصه‌گویی متوسل شد و تولد نوعی خاص از سینما و گسترش و توسعه آن به عنوان یك صنعت و تجارت، مرهون این اصل است. واقعیت این است كه سینما امروزه به عنوان یكی از ابزارهای چشمگیر در توسعه تمدن مادی درآمده است. سینما به دلیل جذابیت‌های ظاهری و فریبنده فراوان و كاركردهای عینی و مؤثر آن، مورد توجه عوام و خواص قرار گرفته است. برخی غرق شكوه مادی آن شده‌اند كه بیشتر مردم جهان راتشكیل می‌دهند و عدهٔ اندكی متأملانه با آن برخورد می‌كنند. قطعاً توجه به این نكته در خصوص مطالعهٔ علمی و تمركز بر مسئله آخرالزمان تأثیر مهمی در این روند دارد. مسئله دیگر زمینه‌های فلسفی و فكری و مبادی مادی یا ماوراءالطبیعی رسانه‌ها، به خصوص سینما، و فنون «نبرد سایبرنتیك» و «عملیات روانی» آن است كه سهم بسزایی در تصمیم‌گیری‌های خرد و كلان رسانه‌ای دارد. از آنجایی كه برای ساخت این گونه فیلم‌ها هزینه‌های نجومی و تلاش‌ها و تخصص‌های گوناگون به كار گرفته می‌شود. سینمای هالیوود همواره غرب و نشانه‌ها و نمادهای جامعه غربی و شخصیت‌های متأثر از فرهنگ غربی و همه مظاهری كه به نوعی متأثر از جامعهٔ سفیدپوستان اروپایی و امریكایی و به خصوص «انگلوساكسون»هاست را مظاهری از بخش سفید و نیروهای خیر داستان‌پردازی خود قلمداد می‌كند و هرآنچه در مقابل آن قرار می‌گیرد جزو عناصر سیاه و شر به حساب می‌آورد. در یك نگاه كلی از منظر آنها هرآنچه در فرودست آنها قرار نگیرد، در مقابل آها تعبیر خواهد شد. این همان دیدگاهی است كه امروز در گفت‌وگوهای سیاسی دولتمردان آمریكایی دیده می‌شود.
در دوران جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم، سینمای نوظهور به قضیهٔ آخرالزمان رویكردی مبسوط نشان داد و با تلاش متمركز بر دو هویت دولت نازیسم و پس از آن اردوگاه شرق سیاسی با محوریت دولت شروری، بخش عمده‌ای از آثار هالیوود و اروپای غربی ناظر به این قضیه شد. با فروپاشی اردوگاه شرق و ابرقدرت شوروی عملیات راهبردی تقابل با تمدن و تفكر اسلام انقلابی مورد توجه قرار گرفت و نوعی خاص از رویكرد به مسئله آخرالزمان مورد توجه قرار گرفت؛ در حالی كه در خلال این رویكرد، اصولی خاص نیز به صورت پیدا و پنهان مورد توجه قرار گرفتند. در این خصوص سینمای هالیوود در دنیای رسانه‌ای غرب در ترسیم جایگاه خود در تضاد خیر و شر دچار تردید و شك، پنهان‌كاری انحراف نشده و همیشه خود را مظهر خیر و سفیدی و دیگران را مظهر شر و سیاهی قلمداد كرده و می‌كند.
موضوعی دیگر كه جا دارد به آن اشاره شود، پرداخت جدی و همیشگی نسبی نسبت به اخلاق و دین، امور انسانی و اجتماعی می‌آید؛ یعنی نسبت خیر و شر در مراتب مختلف معنا می‌یابد. موضوع مهمی كه همواره دستمایه آغاز داستان است، ایجاد جو ناامنی و اضطراب و وحشت (ترور) كه مقدمه‌ای برای پذیرش قدرت برتر و حاكمیت خشن و بی‌رحمانه است. این اتفاق یكی از سرفصل‌های راهبرد فرهنگی است كه در بعضی از این فیلم‌ها دنیا به پایان خود می‌رسد و چیزی جز انهدام گسترده و نابودی نسل بشر باقی نمی‌ماند. فیلم «نوستر آداموس» «فردا چگونه به بشر نگاه خواهد شد» (The man how saw tomarrow) و «روز بعد» (the dey after) نمونه‌ای از این فیلم‌ها هستند؛ در حالی كه در بعضی دیگر افرادی باقی می‌مانند كه در تلاش زندگی دوباره به تجدید تلاش و ایجاد حكومت صهیونیستی می‌پردازند؛ مانند فیلم «حكومت آتش»، «نبرد آخر»، «روز استقلال» و «آرماگدون».
هالیوود با ساخت این فیلم‌ها قصد دارد ترس و وحشت ناشناخته و هولناك و عظیمی را در دیدگان مخاطب ساده و بی‌دفاع خود ماندگار سازد تا تعابیر اصلی آخرالزمانی ناشی از كتب غیرآسمانی مانند تلمود را به خورد مخاطب دهد.
نكته دیگر كه در این خصوص مطرح است،‌ استمرار فیلمسازی در ژانرها و گونه‌های مختلف سینمایی اعم از عاطفی، رمانتیك، كمدی، حماسی، حادثه‌ای، سیاسی، جنگی، تخیلی، كودك و نیز در قالب‌های انیمیشن، بازی رایانه‌ای و غیره سود می‌جوید و از همه ظرفیت‌های انسانی هم استفاده می‌كند. این شگرد انبوه‌سازی در برخی اوقات بسیار كارساز است و در یك دوره زمانی كاملاً عملیاتی می‌نماید. در فیلم «هفت دیوید» «فینچر» كه فیلمی صددرصد آخرالزمانی است، كارگردان با مطرح كردن هفت گناه مشهور مسیحیت و یهودیت فرجامی تلخ را مطرح می‌كند كه به عزا نشستن انسان و مصیبت‌وارگی زندگی انسان معاصر را ترسیم می‌كند، مضاف بر اینكه عنصر روایت باعث تمركز در موضوع نیز می‌شود.
حقیقت این است كه مسئلهٔ حضور منجی، نحوه پرداخت آن و مسئله آخرالزمان، بلایا و مصیبت‌های قبل از ظهور ... جنگ در لابه‌لای آن متجلی است؛ به گونه‌ای كه حتی دین «هندو» كالكی را به عنوان دهمین تجلی «ویشنو» كه منجی خویش می‌داند، سوار بر اسب سپید و با شمشیری آخته تصور می‌كند كه جهان را دچار محنت شده است، نجات می‌دهد.
این همان نقطه كشش است كه تمام مخاطبان را جذب می‌كند و وقتی سینما با ارائه تصویر با تأكید بر نقاط روشن ذهنی مخاطبان، سایر نقاط مبهم را نیز روشن و تصویر مورد نظر را حقنه می‌كند و آن اسطوره منجی غربی یا انتظار در تفكر غربی در صهیونیزم مسیحی را به تماشاچی‌های میلیونی تزریق می‌كند.
مثلاً در فیلم«ماتریكس» منجی، هویت صهیونیزم مسیحی را دارد؛ یعنی تلفیق صهیونیزم را با مسیحیت دارید. چون «نئو» باز تولید مسیحیت و «زایان» همان صهیون است و در فیلم‌هایی مثل «آرماگدون» مخاطب به آرمان‌های یهودی نزدیك می‌شود و فیلم «روز استقلال» در حقیقت با یك نوع آخرالزمان كاملاً آمریكایی روبه‌روست.
واقعیت این است كه سینمای امروز بسیار ملهم از اندیشه‌های فلسفی است كه نظریه‌های مطرح شده در جهان معاصر مثل «پایان تاریخ» و «برخورد تمدن‌ها» الهام گرفته است و از این رو مسئله منجی بسیار كم‌رنگ و بحث فرجام تاریخ پررنگ‌تر شده است؛ در حالی كه گرایش به این فیلم‌ها نیز افزایش یافته است و عجیب این كه از ۲۲ فیلم برتری كه از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴ انتخاب شده‌اند، ۱۹ فیلم به نحوی به آخرالزمان ربط دارد. از جمله این فیلم‌ها فیلم «ارباب حلقه‌ها» است. در این فیلم جنگ خیر و شر مطرح است. این فیلم قوی از یك كارگردان ونزوئلایی است و عجیب اینكه نحوه پرداخت جنگ خیر و شر در این فیلم همان رویكردی است كه كارگردان «ترمیناتور ۲» یعنی «جیمز كامرون» دارد. نحوه جنگ خیر و شر، سلاح‌ها و انسان‌ها در این فیلم متعارف نیستند. تصاویر این فیلم شبیه همان مفهوم‌های انتظاری است كه متون اسطوره‌ای و یا در متون مذهبی در جنگ آخرالزمان بیان شده است. در «ارباب حلقه‌ها» هم مسئله فرجام و هم نحوه پرداخت به آن فرجام به نحوی بیان جنگ آخرالزمان است؛ یعنی به شدت با آن جریان‌های اسطوره‌ای كه پیرامون نبردهای خیر و شر داریم، مشابه است، این در حالی است كه مفاهیم چندی در قالب واقعیت به خورد مخاطبان داده می‌شود كه از جمله آنها مفاهیم پیچیده ماتریالیسم دینی است كه در زیر به برخی از گرایش‌های ارائه شده اشاره می‌كنیم.
●دئیسم (طبیعت خودكار)
در این تئوری، انسان هوشمند دستگاهی را خلق كرده كه با درایت و انتظام قدرت‌های درونی خویش، خالق خود را به كناری نهاده و حتی او را بردهٔ خود كرده است و با عقل «لوگوسی» و درونی، خود را حفظ و حراست می‌كند.
توضیح این كه در بین فلاسفه باستان، دو نوع عقل مطرح بود؛ «نوس» و «لوگوس»؛ اولی بیرون از نظام معادل «عقل مستقل» است و دومی را بیشتر معادل عقل «درون سیستمی» و «قانون درونی» ترجمه می‌كنند. البته در تفكرات تورات منحرف هم شاهدیم كه خدای این تفكر ضعف‌های زیادی دارد و از آفریده‌های خود هم می‌ترسد. آگوست كنت می‌گوید:در مكتب دئیسم، خدا خالق بوده، ولی به دلیل كوتاهی دست او از هرگونه تصرف و اعمال نظر، بایسته سمت پروردگار نیست.و این دقیقاً به همان اندیشه انحرافی یاد شده اشاره دارد.در واقع این اندیشه خدا را فقط ناظم می‌داند، نه خالق در حالی‌كه اگر او را فقط ناظم هم بدانیم، در نظام عظیم خلقت، ناظم هم نمی‌تواند ساعت را كوك كند و دنبال كار خود برود؛ كوك ساعت پس از مدتی تمام می‌شود.
●اومانیسم (انسان محوری)
در عمده این فیلم‌ها، انسان خالق و سازنده است و تقریباً هیچ صحبتی از خدا نمی‌شود، تمام گفت‌وگوهای شخصیت‌ها هم بر اساس «باور به خود» و «ایمان به قابلیت‌های خود» است و حتی منجی را هم خود انسان‌ها برمی‌گزینند. این نوع پیشبرد داستان برگرفته از جسم‌انگاری خدا و تشابه خدا بر انسان در تورات است كه در فرهنگ غرب، تأثیر فراوانی داشته است. قبول این خدا در واقع ماتریالیسم و بی‌خدایی است. در بسیاری از فیلم‌ها، بشر با تكیه بر عقل معیشت‌اندیش و ابزاری خویش و زور بازو و اسلحه، كه علوم سیانتیستی و تجربی هستند، به مقابله با شرّ بر می‌خیزد و پیروز میدان است و هیچ خبری از خدا نیست.
●سكولاریسم (عرفان‌های اومانیستی)
به تصریح بسیاری از منتقدان، فیلم‌های امروز به نوعی متأثر از نوعی عرفان بودایی هندویی ممزوج با مبانی «اومانیستی» است. در فیلم‌های آخرالزمانی امروز، فضای عرفانی الهی، حماسی و دینی، بسیار دور است و در سطح بسیار نازلی و در جهت رسیدن به اهداف عملی و پراگماتیستی به كار رفته است. این عرفان سكولار هیچ‌گاه رنگ «معنویت خدا محور» و ظلم ستیز را ندارد.
●جبرگرایی و تقدیرگرایی
جبرگرایی یكی از مهم‌ترین محورهای فیلم‌های آخرالزمانی است؛ به نوعی كه انسان‌ها و «كاراكترها» مجبورند همان‌گونه كه به ذهنشان القا می‌كنند، بیندیشند و راه بروند و تعامل كنند و هیچ اراده‌ای ندارند كه برخلاف آن عمل كنند؛ در حالی كه در ادیان الهی این موضوع مورد ردّ و اعتراض است. یهودیان صهیونیست چون تقدیر است ما به سرزمین مادری موعود خویش بازگردیم و خدای قومی ما (یهود) چنین خواسته است، فلسطینی‌ها را می‌كشیم و آواره می‌كنیم تا به تقدیر خود برسیم.متأسفانه این باور در بسیاری از آثار هالیوود خودنمایی می‌كند.
●وابستگی به فناوری امروز
بر خلاف آنچه در باب آخرالزمان مبنی بر تغییر اصول و قواعد حاكم بر دنیا بیان می‌شود، بسیاری از فیلم‌های آخرالزمانی هالیوود سرشار از وابستگی انسان معاصر به فناوری موجود است. در این فیلم‌ها بدون تلفن و رایانه نمی‌توان با یكدیگر ارتباط برقرار كرد؛ مثلاً در فیلم «ماتریكس» خط تلفن،‌ دالانی برای عبور از زمان به فضای خارج از آن تصویر می‌شود. این فیلم برخی انسان‌ها را اسیر و در بند فناوری ماتریكس نمایش می‌دهد، ولی متأسفانه راهكار برون رفت از این معضل را هم به صورت اشتباه و مادی تعریف می‌كند و زندگی بدون ماشین را محال می‌داند.

منبع: سایت موعود
منبع : خبرگزاری فارس