چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
شیعه و دفاع از حریم آن
«شیعه» نامی آشنا در فرهنگ توحید بوده و قرآن بزرگترین شاهد این گفتار است. در قرآن، حضرت ابراهیم علیهالسلام «شیعه» نامیده شده است؛ زیرا ادامهدهنده جریان توحیدی حضرت نوح علیهالسلام بود. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت علی علیهالسلام نیز شیعه بودند.
«تشیّع» راهی جدا یا منشعب از اسلام نیست، بلکه امتداد خط حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله و استمرار طریق توحید است. روشن است که در راه خدا و جریان توحیدی، انتخاب خلیفه و وصیّ پیغمبر همانند انتخاب پیامبر، فقط به دست خدا و به فرمان او انجام میگیرد. این همان اعتقادی است که شیعه را از دیگران ممتاز میگرداند.
حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه مبارک خود، به دفاع از این بینش میپردازد و در مقابل تمام جریاناتی که تا آن زمان پدید آمده بودند یا در آینده به تبع آنها میتوانستند پدید بیایند، ایستاده، مخالفت صریح خود را اعلام میکند؛ زیرا نتیجه آنها را بسیار شوم میداند که جز خونریزی و بدبختی ثمرهای نخواهد داشت، در حالی که اگر همان جریان برگزیده الهی که در رهبری حضرت علی علیهالسلام متجلّی بود، پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ادامه مییافت، یقینا به خوشبختی و سعادت تمام جوامع بشری منتهی میشد و اسلام آیندهای روشن و درخشان میداشت که در سایه آن، مردم در نهایت آسایش و رفاه، از نعمتهای فراوان مادی و معنوی بهرهمند میشدند و درهای برکت از آسمان و زمین برایشان گشوده میگشت؛ ولی افسوس!
● تاریخ و چگونگی پیدایش شیعه
«شیعه» در لغت، به معنای پیرو، یار و یاور است و در عرف فقها و متکلّمان، به پیروان حضرت علی علیهالسلام اطلاق میگردد.(۲)
لفظ «شیعه» را در بیشتر کتابهای لغت و تاریخ مییابیم؛ چنانکه در قرآن و احادیث نیز به آن اشاره شده است. خداوند تبارک و تعالی در آیه ۸۳ـ۸۵ سوره صافّات پس از ذکر حوادث حضرت نوح علیهالسلام میفرماید: «وَ اِنّ مِن شیعته لَاِبراهیم إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ»؛ از شیعیان او [حضرت نوح علیهالسلام ] ابراهیم است که با قلب سالم و دور از بیماری به پروردگارش روی آورد، آنگاه به پدر و قومش گفت: چه میپرستید؟ فاصله زمانی بین حضرت نوح علیهالسلام و حضرت ابراهیم علیهالسلام بیش از دو هزار سال است، ولی به دلیل آنکه حضرت ابراهیم علیهالسلام راه حضرت نوح علیهالسلام را در پرستش خدای یگانه و مبارزه با بتپرستی و غیرخداپرستی در پیش گرفت، «شیعه» نامیده شد.
در آیه ۱۵ سوره قصص، پرورردگار متعال پس از ذکر قصه حضرت موسی علیهالسلام میفرماید: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه ...»؛ در حال غفلت مردم وارد شهر شد و دو نفر را دید که با یکدیگر در نزاعند: یکی از شیعیان او و دیگری از دشمنان او. پس آن که از شیعیان او بود برای مبارزه با دشمن از او کمک طلبید ... .
حضرت موسی علیهالسلام به یاری شیعهاش شتافت، با یک مشت به زندگیاش خاتمه داد و او را از جنگ و منازعه برای بار دیگر نهی فرمود. در این آیه، «شیعه» به معنای یار و دوست و هواخواه است که در مقابل دشمن قرار دارد.
با توجه به آیات مزبور، روشن میشود که لفظ «شیعه» پیش از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، در زمان حضرت موسی علیهالسلام و پیش از ایشان در عصر حضرت ابراهیم علیهالسلام نیز وجود داشته است و تاریخی دیرینه دارد؛ چنان که بر معنای عام نیز دلالت میکند که همانا «پیرو» و «دوست» و «هواخواه» است.
اما چگونه و چسان و از چه زمانی این لفظ مبارک در خصوص یاران و پیروان حضرت علی علیهالسلام استعمال شده، موضع اختلاف مورّخان و نویسندگان مذاهب است:
ـ بعضی از نویسندگان پیدایش شیعه را از زمان وفات پیامبر خدا و پدیدآمدن مسئله انتخاب خلیفه در «سقیفه بنی ساعده» دانستهاند.
ـ جمعی دیگر ـ به اصطلاح خودشان ـ تکوّن حزب شیعه را پس از شهادت امام حسین علیهالسلام تاریخ زدهاند.
ـ بعضی نیز معتقدند: شیعه زمانی به وجود آمد که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله واپسین لحظات زندگی خویش را در این عالم سپری میکرد. او از مردم خواست دوات و ورقی حاضر سازند تا کلماتی را بر آنها املا کند. بعضی از اصحاب پیامبر با آوردن کاغذ و قلم مخالفت ورزیدند و با عمر بن خطّاب، که میگفت: پیامبر از شدت تب هذیان میگوید و دستورش لازمالاجرا نیست، همصدا شدند. از همینجا بود که اختلاف و دوگانگی بین مسلمانان پدید آمد و بعدها به پیدایش شیعه و غیرشیعه انجامید.
ـ گروهی دیگر برآنند که اصلاً تاریخ شیعه به پیش از تمام این اقوال برمیگردد؛ زیرا پیغمبر صلیاللهعلیهوآله خود سنگ زیربنای تشیّع را نهاد. با این حساب، در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حتی پیش از بیماری ایشان، شیعه به دست مبارک خود پیامبر خدا شکل گرفت و به وجود آمد.
بیتردید، تمام اخبار و اقوال و نظریههای مزبور تنها تاریخ به وجود آمدن اختلافات و شکلگرفتن گروههای اسلامی را بازگو میکنند و به وضع لغوی «شیعه» و چگونگی وضع این لفظ در خصوص پیروان علی علیهالسلام اشارهای ندارند. تنها نظریه اخیر تا حدی به موضوع مورد بحث اشاره دارد؛ زیرا پیامبر خدا را بنیانگذار تشیّع میداند. شاید همین امر سبب شد که از روزهای نخستین، به کسانی که در کنار حضرت علی علیهالسلام ایستادند و او را یاری کردند «شیعه» گفته شود. این نظریه منطقیتر نیز به نظر میرسد؛ زیرا بیان میکند که چگونه لفظی «عام» در معنایی «خاص» استعمال شده است، وگرنه چطور ممکن بود لفظی که همیشه بر معنایی عام دلالت داشته است، از مدلول لغوی عام خود خارج و در مدلول عرفی خاص استعمال شود، آن هم بدون هیچ دلیلی؟ مثلاً، در کتب مذهبی و تاریخی و ادبی، کلماتی مانند «شیعه ابوسفیان» و «شیعه بنیامیّه» یا «شیعه بنیعبّاس» مییابیم که هر یک با اضافهشدن به مضافٌ الیهی استعمال شده است؛ ولی در هر جای تاریخ، کلمه «شیعه» را بدون مضافٌالیه و بدون قرینه یافتیم، بیشک، شیعه حضرت علی علیهالسلام مقصود است. در بین مورّخان، تنها کسانی میتوانند پرسش ما را پاسخ گویند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را واضع اصلی «شیعه» میدانند.
شاید بتوان گفت: کلمه «شیعه» مانند الفاظ اسلامی دیگری همچون «صلاة، صوم، زکات و حج» است که پیش از عصر پیغمبر و پیش از زمان تشریع، مدلولی عام داشت و پس از اینکه پیامبر آن را در معنایی خاص وضع نمود یا در موردی خاص استعمال کرد، معنای جدیدی به خود گرفت. برای مثال، «صلاة» در معنای مطلق، «دعا» بود، ولی اکنون در عرف اسلامی به دعایی گفته میشود که با کیفیت خاص و کمیّت معیّن انجام میشود. «صیام» به هر امساکی گفته میشود، ولی در عرف اسلام، عبارت است از: امساک از مجموعهای مفطرات که از اول فجر تا غروب آفتاب ادامه مییابند. بیتردید، وضعکننده این لغت در معنای عرفی خاص، خواه به صورت تعیینی یا تعیّنی پیامبر خداست که برای نخستین بار در دین مبین اسلام، آنها را با شکل و هیأت ویژه معرفی نمود. همینطور است کلمه «شیعه» که سابقا معنایی عام داشت، ولی اکنون با استعمال یا وضع پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله معنای خاص پیدا کرده است.
دلایل اثبات این مدّعا احادیث شریفی هستند که از طریق شیعه و سنّی روایت شدهاند و دقیقا نشان میدهند که پیامبر عظیمالشأن از این کلمه برای پیروان حضرت علی علیهالسلام گاه با قرینه و زمانی بدون قرینه استفاده کرده است. ابن حجر از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنین نقل میکند: «یا علی، اِنّکَ ستُقدمُ علی اللّهِ و شیعتُکَ راضینَ مرضیّینَ و یَقدُمُ علیه عَدوُّک غَضابا مُقمَحینَ»؛(۳) ای علی تو و شیعیانت در روز قیامت در محضر پروردگار عالم، با کمال رضایت و خشنودی وارد میشوید و دشمنانت خمشگین و در زنجیرند.
از جابر بن عبدالله انصاری نیز چنین روایت شده است: کُنّا عندَ رسولِ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله فأقبلَ علیٌّ علیهالسلام فقال صلیاللهعلیهوآله : «قد أتاکُم أخیِ» ثمّ قال: «والذی نفسی بیدهِ، اِنّ هذا و شیعتَه هُم الفائزونَ یَومَ القیامةِ»؛(۴) نزد رسول خدا بودیم که حضرت علی علیهالسلام وارد شد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: به راستی که برادرم آمد. سپس فرمود: به خدایی که جانم در دست اوست، سوگند یاد میکنم که این شخص و شیعیانش همان رستگاران روز قیامتند.
در کتاب شافی، فیض کاشانی از عمّار آورده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «اِنّ الشیعةَ الخاصةَ الخالصةَ مِنّا اهلُ البیتِ»؛(۵) شیعه خاص و خالص از ما اهل بیت است.
اگر در احادیثی که از جانب دو گروه شیعه و سنّی نقل شدهاند دقت کنیم، درمییابیم که پیامبر خدا لفظ «شیعه» را گاه با قرینه و اضافه کردن آن به حضرت علی علیهالسلام و گاه بدون قرینه آورده است؛ گویا آن حضرت واقعا و عمدا میخواسته این لفظ را در معنایی خاص وضع کند.
پس از این کلام مختصر درباره شیعه و پیدایش آن، چند پرسش دیگر رخ مینمایند: شیعه چه کسانی هستند؟ چه امتیازاتی دارند؟ پیروی حضرت علی علیهالسلام چرا؟
اگر همانند اهل سنّت بیندیشیم و مسائل را با عینک آنها ببینیم و بخواهیم تشیّع را از دید آنها بررسی کنیم، با مطالعه کتب اهل سنّت، نه تنها تصویر درست و کاملی از «شیعه» در ذهنمان نقش نمیبندد، بلکه به نقیض آن نیز برمیخوریم. به جرأت، میتوان گفت: نمیتوان از میان کتابهای اهل سنّت، تصویر روشن و واضحی از شیعه را به دست آورد؛ مثلاً، وقتی میخواهند از شیعه سخن به میان آورند و شیعه را معرفی کنند، اقوال مختلفی میگویند؛ مثل:
۱) شیعه فرقهای از فرقههای اسلامی است که علی علیهالسلام را بر بقیه افراد ترجیح میدهد.
۲) شیعه کافر و فاجر و یاغی و طغیانگر است.(۶)
در این دو نظریه چه مییابیم؟ به طور طبیعی، این سؤال در ذهن نقش میبندد که مگر چه اشکال دارد شخصی معتقد باشد حضرت علی علیهالسلام از دیگر اصحاب پیامبر برتر است؟ مگر نه این است که حضرت علی علیهالسلام از دید اهل سنّت، تنها صحابی پیامبر است که هرگز به خدا شرک نورزید؟ حال چه اشکال دارد که گروهی حضرت علی علیهالسلام را برتر از دیگران بدانند؟ کجای این اعتقاد مستلزم کفر و بغی است؟ از این گذشته، اگر این امر جرم باشد و مستلزم کفر و شرک و طغیان، پس اهل سنّت چه حکمی خواهند داشت؟ مگر نه این است که جرم ما و آنها یکی است؟ آنها هم ابوبکر را بر دیگر اصحاب پیامبر ترجیح میدهند و برتر از بقیه میدانند. ابوبکر یک «صحابی» است و علی علیهالسلام هم یک «صحابی»!
در جایی دیگر میگویند:
۳) شیعه با انگیزه هواپرستی به جانبداری از علی علیهالسلام برخاست.
۴) شیعه با رافضی فرق میکند.
۵) شیعه کسی است که علی علیهالسلام را بر اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله برتری میدهد و اگر او را از ابوبکر و عمر هم برتر بداند «غالی» است که در عقیدهاش غلو میکند و به چنین شخصی «رافضی» اطلاق میگردد و آن شیعه یا رافضی، که از شیخین تبرّی کند، گمراه و مفتری است.(۷) جالب اینجاست که بعضی از علمای اهل سنّت میگویند: رافضیهای زمان پیامبر عبارت بودند از: زید بن ارقم، مقداد بن اسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری.(۸)
نویسنده همین سخنان در جای دیگر کتابش مینویسد: «اما رافضی و شیعه و امثال این دو گروه، برادران شیطانند. سفهاء العقولند، مخالف اصول و فروعند. آنان شیعیان ابلیس لعیناند ـ که لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنها باد!»(۹)
سبحانالله! شیعه فقط با برتر دانستن حضرت علی علیهالسلام یا تکفیر یک «صحابی» و یا تبرّی جستن از یک صحابی، از دید برخی نویسندگان اهل سنّت، غالی و مفتری و ضالّ به حساب میآید، ولی اهل سنّت، که به ابوذر و سلمان و مقداد و عمّار نسبت رفض میدهند و رافضیها را اخوان الشیاطین و سفهاء العقول و شیعیان ابلیس لعین معرفی میکنند، گمراه نیستند! مگر ابوذر و سلمان و مقداد، اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله خدا نبودند؟ پس چگونه تکفیر آنها موجب کفر و گمراهی این نویسندگان نمیشود؟
وقتی از فحشها و بدزبانیها بگذریم، احادیث دیگری در لابهلای کتب اهل سنّت مییابیم که دلالت بر پیروزی و کامیابی شیعیان حضرت علی علیهالسلام و دوستداران حضرت فاطمه علیهاالسلام میکنند. عجبا! نویسندهای که آن همه فحاشیها را به شیعه روا داشته است، با احادیثی که همه به نفع شیعه حکم میکنند چه خواهد کرد؟ در این مواقع، میبینیم نویسنده کاسه داغتر از آش شده و رافضیتر از ابوذر گشته و با کمال جرئت، در تفسیر این احادیث چنین میگوید: «و شیعتُه هم اهل السنّة»؛ شیعیان او در واقع همان اهل سنّتاند.(۱۰) و پس از قدری شرح و توضیح، گویا فراموش کرده باشد که شیعیان حضرت علی علیهالسلام همان سنّیان هستند، باز بر شیعه میتازد و چنین مینگارد: «ولاتتوّهم الرافضةُ والشیعةُ ـ قَبَّحَهُم اللّهُ ـ مِن هذه الاحادیث أنّهم یُحبّونَ أهلَ البیتِ»؛(۱۱) شیعیان و رافضیها ـ که خدا آنها را زشت گرداند ـ با مشاهده این احادیث، گمان نکنند که محبّان اهل بیت هستند.
آری، تناقضات را چنان متراکم مییابیم که دیگر جای بحثی باقی نمیماند. مطلب روشنتر از آن است که به تحقیق یا بحث و مناقشه نیاز باشد. راستی مگر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بلد نبود بگوید: فائزان و رستگاران روز قیامت سنّیان هستند، و چه اجباری بود که بفرماید شیعیان هستند، تا به ابن حجری نیاز باشد که آن را چنین تفسیر کند؟! بلکه شیعه از نظر اعتقادی، حضرت علی علیهالسلام را دارای جایگاهی بسیار رفیع نزد خدا میداند که وظیفهاش درباره آن مقام والا جز اطاعت و تسلیم و پیروی او چیزی نیست.
● آیات و احادیث منقول در شأن حضرت علی علیهالسلام
حال به بخشی از آیات و احادیثی مراجعه میکنیم که مقام ویژه حضرت علی علیهالسلام را بازگو و وظیفه امّت حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله را در رابطه با او بیان مینماید:
۱) خداوند متعال در قرآن مجید، حضرت علی علیهالسلام را نفس حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله معرفی میکند و میفرماید: «قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» (آل عمران: ۶۱): بگو، بیایید بخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان را و زنهایمان و زنهایتان را و خودمان و خودتان را، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
در تفسیر این آیه، امام حسن مجتبی علیهالسلام فرمود: «فأخرجَ رسولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله مِنَ الانفسِ مَعَهُ أبی و مِنَ البنینَ أنا و أخی و مِنَ النساءِ فاطمةَ امّی مِن الناسِ أجمعینَ، فنَحنُ اهلهُ و لَحمُه و دُمه و نفسُه و نحن مِنه و هو مِنّا»؛(۱۲) پس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با خودش از میان «أنفس»، پدرم علی علیهالسلام را و از میان فرزندان، من و برادرم را و از میان زنان، فاطمه مادرم را برای مباهله با قومش بیرون آورد. پس ما خاندان او و گوشت و خون او و خود او هستیم؛ ما از اوییم و او از ماست.
۲) پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله برای ابلاغ برائت از مشرکان، ابوبکر را به سوی آنان فرستاد، ولی طولی نکشید که دستور بازگشت او را صادر کرد و ابلاغ را به دست حضرت علی علیهالسلام سپرد. ابوبکر ناراحت شد و دلیل این کار را پرسید. پیامبر پاسخ فرمود: «اِنّ اللّهَ أمرنی ألاّیَبلُغَه الاّ أنا أو رجلٌ مِنّی؛ و فی حدیث: هو مِنّی و أنا مِنه»؛(۱۳) خداوند به من فرمود تا آیه برائت را ابلاغ نکند، مگر خودم یا مردی که از من است؛ و در حدیثی دیگر، چنین وارد شده است: مردی که او از من است و من از اویم.
اگر شیعه از حضرت علی علیهالسلام پیروی میکند به این دلیل است که او از حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله است و حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله از او؛ او «نفس» پیامبر و «خود» رسول اللّه است. آن دو، حقیقت واحدند؛ همان امتیازی را که پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر مردم دارد، حضرت علی علیهالسلام نیز دارد. همانگونه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله با هیچیک از مردم عصر خویش و دیگر عصرها قابل مقایسه نیست، حضرت علی علیهالسلام نیز چنین است. تنها وظیفه و مسئولیت آنها با هم تفاوت دارد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله وحی میآورد و علی علیهالسلام آن را حفظ میکند: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»(حجر: ۹)
۳) پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «یا علی، اِنّما انتَ مِنّی بِمنزلةَ هارونَ مِن موسی اِلاّ أنّه لا نبیَّ بعدی»؛(۱۴) ای علی، نسبت تو با من نسبت هارون با موسی است، جز اینکه پس از من دیگر پیامبری نیست. درست بدانسان که حضرت موسی و هارون علیهماالسلام در پی یک مسئولیت به راه افتادند، با یکدیگر تبلیغ رسالت را آغاز کردند و هارون علیهالسلام پس از موسی علیهالسلام پیامبر شد، حضرت علی علیهالسلام نیز همراه پیامبر رسالت را آغاز کرد ـ البته پس از حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله نبوّت پایان یافت و حضرت علی علیهالسلام نبوّتی نداشت.
با این بینش، شیعه هرگز حضرت علی علیهالسلام را بر هیچیک از اصحاب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله ترجیح نمیدهد و این کار را در شأن او نمیبیند، بلکه او را شخصیتی کاملاً ممتاز از دیگران به شمار میآورد و از همان «نفسی» میداند که محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآله را بر تمام کائنات برتری بخشید؛ همان نفسی که حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله را حتی از پیامبران نیز ممتاز گردانید. حضرت علی علیهالسلام شخصیتی مستقل از پیامبر خدا نیست صلیاللهعلیهوآله و دستورهایش نیز جز قوانین نبوی نمیباشد.
به همین دلیل است که مرحوم والد میفرمود: «ما شیعه را نفس اسلام میدانیم، نه فرقهای از فرقههای اسلامی.» اسلام چیزی نیست که قابل تجزیه و تفرقه باشد. آن فرد و گروهی که متفرّق میشود، در واقع از اسلام اصیل و ناب جدا میگردد و تنها به اعتبار اینکه حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله را پیامبر میداند یا به بعضی از احکام و دستورات نبوی پایبند است، مسلمان خوانده میشود، وگرنه اسلام یکی بیش نیست. وقتی حضرت علی علیهالسلام «نفس» حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله بود، پیروی از او نیز پیروی از رسول خداست.
این واقعیت بر زبان حضرت علی علیهالسلام نیز جاری گشته است؛ در عصر حضرت علی علیهالسلام ، شیعیان در نامهای از ایشان درباره نام «شیعه» پرسیدند، حضرت در پاسخ چنین نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. اِنّ اللّه ـ تبارک و تعالی ـ یقولُ: «و اِنّ مِن شیعتِه لاَِبراهیم اِذ جاءَ ربَّه بِقلبٍ سلیمٍ» و هو اسمٌ شرَّفهُ اللّهُ فِی الکتابِ و أنتم شیعةُ النبیِ محمّدٍ صلیاللهعلیهوآله ، کما أنّ محمّدا مِن شیعةِ ابراهیم علیهالسلام . اسمٌ غیر مختصر و امرٌ غیر مبتَدع»؛(۱۵) به نام الله بخشنده نعمتهای ظاهری و باطنی. خدای تبارک و تعالی در قرآن میفرماید: از شیعیان او حضرت ابراهیم علیهالسلام است، آنگاه که قلبی سلیم نزد پروردگارش آورد. و آن نامی است که خداوند در کتابش از آن تجلیل کرده و آن را محترم شمرده است. و شما شیعه پیامبر خدا هستید؛ همانگونه که محمّد صلیاللهعلیهوآله نیز شیعه ابراهیم است. نامی است غیرمختصر و امری است [دیرینه] که ما آن را بدعت ننهادهایم.
تشیّع از دیدگاه مولی المتقین علی علیهالسلام راهی جدا یا منشعب از اسلام نیست، امتداد خط محمّدی صلیاللهعلیهوآله و استمرار طریق سلیم توحیدی است؛ چنانکه اسلام هم امتداد خط ابراهیمی است. در واقع، لفظ «شیعه» بیانکننده یک «خط» و «جریان» است که از آن در قرآن به «صراط مستقیم» تعبیر شده است.
شیعه مسلمانی است که به این جریان اعتقاد راسخ دارد و ارتباط با این جریان و بودن در این راه را مهمترین وظیفه الهی خویش میداند؛ راهی که اولیای الهی و رسولان خدایی یکی پس از دیگری آن را پاس داشتند و پیروان آنان با تمسّک به آنها و پیروی از دستورهایشان، در آن راه قرار گرفتند و با آن پیوند خوردند و حضرت علی علیهالسلام به امر خدا، ادامهدهنده این جریان پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است.
● نقش حضرت زهرا علیهاالسلام در تبیین راه تشیّع و دفاع از آن
حرکت انقلابی حضرت زهرا علیهاالسلام و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهی و ولایت رهبران بر حق اسلامی از همان روزهای اولیه وفات پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله شروع شد. آنگاه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دار فانی را وداع نمود و مسلمانان تاری به نام «خلافت» گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبری حضرت علی علیهالسلام سرباز زدند، رهاورد شورای سقیفه اختلاف شدید مهاجران و انصار بود که به پیروزی مهاجران و خلافت ابوبکر انجامید.
تمام این حوادث زمانی تحقق یافتند که حضرت علی علیهالسلام همراه چند تن از یاران به غسل و کفن پیامبر مشغول بود. در این موقعیت، تنها مشکل خلیفه جدید، حضرت علی علیهالسلام و یاران او بود؛ زیرا میدانست که حضرت علی علیهالسلام هرگز به چنین عملی تن نخواهد داد و این مهم جز با تهدید و تخویف به دست نخواهد آمد.
ظاهرا هنوز این تهدیدها عملی نشده بودند که صدای گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام در مدینه پیچید. این صدا دقیقا با قلب مؤمنان رابطه برقرار کرد. گویا حضرت فاطمه علیهاالسلام میخواست با زبان قلبها مردم را متوجه حق مسلوب سازد.
پرداختن فاطمه زهرا علیهاالسلام به گریه در حوصله این نوشتار نمیگنجد؛ آن نیز خطبهای غرّا و جهادی است بزرگ؛ خطبهای که بر نفوس مردم اثری عمیق نهاد و ذهنها را از پرسشهای گوناگون آکنده ساخت؛ پرسشهایی که سرانجام به یک پاسخ روشن میرسیدند: ناخشنودی فاطمه علیهاالسلام که خشنودیاش خشنودی خداوند است و غضبش غضب خدا.
مسلمانان در جهت پایان بخشیدن به گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام بسیار کوشیدند، ولی تلاششان ناکام ماند و اشکهای اعتراض دخت رسول خدا علیهماالسلام همچنان بر دامن پاکش فرو میریختند. این وضعیت تا غصب «فدک» و بیرون راندن کارگزاران فاطمه علیهاالسلام از آن منطقه ادامه یافت.
در این موقعیت، حضرت فاطمه علیهاالسلام احساس کرد تمام درهایی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به فرمان خدا بر روی همگان بسته و تنها بر علی و فاطمه علیهماالسلام گشوده بود، بر آن دو بسته و بر دیگران گشوده شدهاند؛ حقوق معنوی او و رهبری بر حق الهی، که خداوند تنها به همسر و فرزندانش عطا فرموده بود، در جامعه اسلامی جدید ضایع و تباه گشتهاند و حقوق مادی که میتوانستند تا حدی او و خاندانش را در دعوت و تبلیغ مردم یاری دهند و بار دیگر امّت را به جریان صحیح اسلامی بکشند، از دست رفتهاند.
دیگر زمان گریه سرآمده بود؛ زیرا اسلام را خطری دیگر تهدید میکرد. آنها پس از غصب خلافت، احکام اسلامی را نیز زیرپا نهادند و اندیشه تحریف آیات قرآن در سر میپروراندند. اسلام به بیانی صریحتر و فصیحتر نیاز داشت تا مسلمانان حقایق را با بیانی گویاتر و رساتر از گریه بشنوند و دریابند. از اینرو، خِمار بر سر نهاد، جلباب پوشید و در میان گروهی از بستگان و زنان قومش به راه افتاد. راه رفتن او درست بسان راه رفتن پدرش بود و گامهایش قدمهای پیامبر را در اذهان زنده میکردند.(۱۶)
دخت گرانقدر رسول خدا در میان گروهی از مهاجران و انصار بر ابوبکر وارد شد. پردهای بین او و مردان آویختند و مجلس مهیّا گشت و حضرت جلوس نمود. ابتدا آهی از دل سوخته برکشید و به دنبال آن، صدای گریه مردم فضای مسجد را پر کرد. او پس از اینکه گریست و گریاند و قلبها را به تپش درآورده و برای پذیرش حق نرم ساخت، خطبه تاریخی و غرّای خود را آغاز کرد.
حضرت زهرا علیهاالسلام در سخنرانی خویش، بنابر عادت خطبای اسلامی، پس از حمد و ثنای پروردگار و درود بر محمّد و آل محمّد علیهمالسلام به طرح موضوعات اساسی پرداخت، سخن خویش را ابتدا از اهمیت امامت و ولایت آغاز کرد و مقدّمهای بسیار جالب، که حاوی وعظ و حکمت است، بر آن افزود.
فاطمه زهرا علیهاالسلام مانند یک رهبر مقتدر اجتماعی و سیاسی، وظایف و مسئولیتها را بر حسب توانایی افراد و به تناسب استعدادها و موهبتهای الهی، که در درجات متفاوت به اشخاص عطا شدهاند، تقسیم میکند. بدینسان، فرق آشکار انسانی را که در صف «امّت» قرار گرفته، با انسانی که خداوند او را برای «امامت» انتخاب کرده است، یادآور میشود و بیان میدارد که هر یک از آنها، مسئولیتی مربوط به خود دارند. این نظام الهی است که کوچکترین تغییر در آن ـ جابهجا کردن جایگاه امّت با امامت یا تغییر و تبدیل مسئولیتها ـ خروج از دین است و نظام را مختل خواهد کرد: «اَنتم عبادَ اللّهِ! نصب اَمرِه و نهیهِ و حملةُ دینهِ و وحیهِ و اُمناءُ اللّهِ علی اَنفسِکم و بلغاؤهُ الیَ الاُممَ، زعیمُ حقٍ له فیکم و عهدٌ قَدَّمَهُ اِلیکم و بقیةٌ استخلفَها عَلیکم»؛(۱۷) شما ای بندگان خدا! پرچمهای امر و نهی او، حاملان دین و وحی او و امین خدا بر خودتان و تبلیغکننده او به امّتها هستید. زعیم و رهبر حق الهی در میان شماست و آن عهدی است که خدا بر شما عرضه کرده و بقیهای است که آن را برای شما جانشین قرار داده است.
جامعه زنده و پیشرفته جامعهای است که در آن، همه افراد در جای خود قرار داشته، مسئولیت ویژه خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر، جامعه سالم باید از نظمی همچون پیکر سالم برخوردار باشد؛ هر عضوی در جایگاه مخصوص خود باشد و هر سلولی وظیفه خود را انجام دهد. تشریع اسلامی دقیقا بر پایه قانون تکوین بنا نهاده شده و در واقع، چهره ظاهر و بارز تکوین است؛ همان چیزی که خداوند آن را در قرآن «فطرة» مینامد و میفرماید: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم»(روم: ۳۰)؛ خلقت الهی که خداوند مردم را بر آن خلقت آفریده است. خلقت خدا تغییر و تبدیلی ندارد. آن همان دین استوار است.
پیامبران الهی جملگی برای پیاده کردن این قانون در میان بشر مبعوث گشتهاند و برای یادآوری همان فطرت، رسالت خود را آغاز کردهاند. همانگونه که در خلقت الهی تغییر و تبدیلی نیست و هر عضو و دستگاه و سلولی در این بدن «جای» خود و «کار» خود را دارد، در تشریع اسلامی و نظام پروردگار نیز هر انسانی را جایی است و صاحب هر صفت و روحیه و استعدادی را مقامی و مسئولیتی مقرّر، که خروج از آن مکان خروج از نظام تشریع شمرده میشود و خیانت به همان امانتی محسوب میگردد که آسمانها و زمین و کوهها آن را حفظ کردند، ولی انسان ظلوم جهول به آن خیانت ورزید.
خروج از این قانون تکوین و نظام خدایی سبب معلولیت جامعه اسلامی گشته، آن را در معرض هلاکت و مرگ قرار میدهد. اگر زمانی دستگاه تنفّس انسان بخواهد کار دستگاه گوارش را انجام دهد و از ادای وظیفه خود سرباز زند، در این پیکر کوچک چه پیش خواهد آمد؟ حال دقت کنید اگر امّتی بخواهد کار امام را انجام دهد، چه اتفاقی میافتد؟ این بدان معناست که گروهی از سلولهای پیکر انسان جای سلولهای مغزی را بگیرند. بیتردید، در این موقعیت، بدن از نظم طبیعی خارج شده، کارهایش مختل میگردند.
در نظام الهی، وظایف انسانها در جامعه به دستور خداوند ـ تبارک و تعالی ـ تقسیم میگردند، و اگر وظایف و مسئولیتها از جانب غیر خدا معیّن گردند یا اشخاص را غیرخدا برگزیند، چنین نظامی نظام شرک خواهد بود که دقیقا در مقابل نظام توحید و اسلام قرار دارد. خداوند خود گویای این امر است: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُون» (قصص: ۶۸)؛ پروردگار توست که آنچه بخواهد میآفریند و برمیگزیند. آنها حق انتخاب ندارند. خداوند منزّه است از آنچه آنها شرک میورزند.در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، جمله اول ایشان مکان و جای امّت را در دین مبین اسلام معیّن میکند: ای بندگان خدا! شما پرچمهای امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید. از طرف خدا، امین بر خودتان و تبلیغکنندگان او به دیگر امّتهایید.
پس امّت در رابطه با دین الهی و در جامعه اسلامی چهار وظیفه دارد:
۱) قبول امر و نهی خدا و تحقق بخشیدن به آنها در وجود خود؛
۲) مسئول بودن در قبال حفظ دین و وحی خداوند؛
۳) امین بر نفوس یکدیگر بودن؛
۴) تبلیغ دین.
با این بیان ـ چنان که پیداست ـ انتخاب خلیفه، که مسلمانان در صدر اسلام به آن قیام کردند، کاملاً از حیطه مسئولیت آنان خارج بود و باید به دست خداوند متعال انجام میگرفت.
حضرت زهرا علیهاالسلام در آغاز سخن، میخواهد به صورتی مرموز، مردم را مورد سؤال قرار دهد که:
▪ اولاً «انتخاب خلیفه» از جانب امّت به پیروی کدامین امر الهی صورت پذیرفته است؟ در حالی که خداوند به این عمل دستوری نداده است، امّت چگونه میتواند به آن عمل دست یازد؟ آیا این عمل با بندگی حق متعال مغایر نیست؟ و وقتی عملی با انگیزه الهی و به امر خدا انجام نپذیرد از دین خدا نیست.
در واقع، باید گفت: مسلمانان برای این عملشان هیچ سند شرعی نداشتند؛ چنانکه حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه دوم خود، در منزل خویش برای بانوان مدینه فرمود: «لیتَ شعری بأیِّ سنادٍ استندوا، أم بایِّ عمادٍ اعتمدوا، أم بأیِّة عروةِ تَمسّکوا و علی أیّة ذُریّةٍ أقدَموا و اجتنکوا؟ لَبِئسَ المولی و لَبِئسَ العشیرُ و بِئسَ لِلظالمینَ بدلاً»؛(۱۸) کاش میدانستم به کدامین سند استناد کردند؟ یا با کدامین اساس و پایهای این امر را بنا نهادند؟ یا به کدام آویزه چنگ زدند؟ و بر کدام ذرّیهای روی آورده، بر آن استوار گردیدند؟ چه بد رهبری است و بد یاوری است و در ازای عمل ستمکاران، بد جزایی خواهد بود.
▪ ثانیا، حضرت فاطمه علیهاالسلام با تحدید مسئولیت امّت در چهار وظیفه مزبور، به همه میفهماند که انتخاب خلیفه از حیطه مسئولیت آنها خارج است و باید به دست خدا انجام گیرد؛ زیرا «گزینش» درست مانند «خلق کردن»، از حقوق الهی است و به دست خداوند صورت میگیرد: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَة.» (قصص: ۶۸) با این بیان، مسلمانان با انتخاب خلیفه، به حق خداوند تعدّی کردند و تعدّی به حق خدا شرک و از ظلمهای غیرمغفور است.
مسلمانان نیز نیک میدانستند در این کار دستوری از جانب خدا ندارند. عمر بن خطّاب، که خود پایه اساسی آن را بنا نهاد و نخستین بیعتکننده ابوبکر بود، میگوید: «اِنّ بیعةَ أبی بکرٍ کانت فلتةً ـ وقانا الله شرَّها»؛ حقیقتا که بیعت ابوبکر کار بیاساس و بیشالودهای بود که خداوند ما را از شرّ آن حفظ کند. سپس میگوید: آگاه باشید! هر کس برای بار دیگر مثل آن را انجام داد، او را بکشید.(۱۹)
عبارات خطبه فاطمه زهرا علیهاالسلام در این قسمت وی را شخصیتی غضبناک مینمایانند؛ گویا بر امّت سخت خشم گرفته است؛ چرا که عمل اصحاب را پس از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله ، نخستین عملی میداند که بدون اساس الهی بنا شده و کوچکترین انگیزه الهی ندارد. حضرت فاطمه علیهاالسلام خوب درک میکند که با این گام انحرافی، اسلام چهره اصلی خویش را به مرور از دست خواهد داد و از آن جز نام باقی نخواهد ماند. از اینرو، با تمام قوا میخواهد اعوجاجی را که در خط اصیل اسلام پدید آمده است، اصلاح کند و زمام امّت پدرش را به دست خداوند بسپارد تا مسلمانان به ریسمان محکم اسلام چنگ زنند و دین پدرش مصونیت یابد.
در نظر حضرت فاطمه علیهاالسلام ، امّت زمانی میتواند ایمانش را حفظ کند که تحت حکومت و رهبری «الله» زندگی کند. او معتقد است: رهبری الله هرگز از میان انسانها رخت برنمیبندد و هنوز هم در جامعه وجود دارد و حتی با فوت پیغمبر نیز خاتمه نمییابد: «أتَقولُونَ ماتَ محمّدٌ صلیاللهعلیهوآله فَخَطِبَ جلیلٌ استوسعَ وهُنه و استنهرَ فتقهُ و انفتقَ رتقهُ و اظلمت الارضُ لغیبتِه فتِلکَ واللّهِ النازلةُ الکبری والمصیبتهُ العُظمی ... أعلنَ بِها کتابُ الله ـ جلّ ثنأوُه ـ فی اَفِنیتَکم و فی مُمساکم و مُصبِحکم، یَهتفُ فی اَفِنیتَکم هُتافا و صِراحا و تلاوةً و اِعلانا و لِقبله ما حَلّ بأنبیاءِ اللّهِ و رُسُلهِ، حکمٌ فصلٌ و قضاءٌ حتمٌ. «و ما محمّدٌ الاّ رسولٌ قد خَلَت مِن قَبلهِ الرُّسُلُ أَفَاِن ماتَ اَو قُتل انقَلبتُم علی اَعقابکم و مَن یَنقلب علی عَقِبیهَ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شیئا و سیجزیِ اللُّه الشاکرینَ»»؛(۲۰) آیا میگویید: دیگر محمد صلیاللهعلیهوآله مرد؟ پس حادثه بزرگی است که ضعف و سستی حاصل از رحلت پیامبر بیشتر شده، شکاف پدید آمده از هجران او فراختر گشته و پیوندهای محکم شده در عصر رسول خدا گسستهاند. با غیبت او، زمین تیره و تار شد، خورشید و ماه گرفتند و ستارگان در مصیبت وی پراکنده شدند و آمال و آرزوها بیثمر ماندند و کوهها فرو ریختند و حدود و حریم الهی ضایع گشتند و ارزشها نیز مردند. به خدا قسم! این اندیشه شما دردی بزرگتر و مصیبتی گرانتر است که مانند آن هرگز فرود نیامده و بلایی زودگذر نخواهد بود. خبر این بلای طولانی و مصیبت عظیم را کتاب خدای متعال قبلاً درگرداگرد خانههای شما، در شبانگاهان و صبحگاهان شما اعلام کرده بود ... گذشته از اینها، حوادث و جریانهایی که پیش از او بر پیامبران و فرستادگان خدا فرود آمده بودند، خود قانونی قطعی و قضایی حتمیاند. محمّد صلیاللهعلیهوآله نیست مگر فرستادهای از فرستادگان خدا که پیش از او نیز پیامبران دیگری آمده و رفتهاند. پس اگر او بمیرد یا کشته شود شما به همان گذشته و آیین جاهلیت خویش برمیگردید!؟ که هر کس به عقب برگردد به خدا ضرری نمیرساند و خداوند شاکران را پاداش خواهد داد.
اینکه مردم معتقد باشند با از بین رفتن حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله و رحلت وجود مبارکش، رهبری الهی از روی زمین برداشته شده و از این به بعد به عهده مردم گذاشته شده، در واقع، این اعتقاد همانا بازگشت به گذشته پیش از اسلام و رجوع به جاهلیت است؛ غیبت نور از زمین و غلبه تاریکی بر جهان است. ما چه زمانی میتوانیم به استمرار زعامت الهی اعتقاد داشته باشیم و فوت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله ، چیزی از دین و ایمان ما نکاهد؟ یقینا آنگاه که الله را رهبر حقیقی و دایم خویش بدانیم و در انتخاب رهبر و امام یا خلیفه به انتخاب او چشم بدوزیم. با این معنا، «امامت» استمرار و تداوم رهبری خدا در جامعه است.
گذشته از این، در جایی دیگر از خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام امامت را عهدی معرفی میکند که درباره آن میثاق گرفته شده است: «زعیمٌ حقّ له فیکم و عهدٌ قدّمه الیکم و بقیةٌ استخلفها عَلیکم کتابُ اللّهِ الناطقِ و القرآنِ الصادقِ و النورِ الساطع»؛(۲۱) رهبر حق الهی در میان شماست. او همان عهدی است که خداوند بر شما عرضه کرده و بقیه و استمرار رسالت محمّدی صلیاللهعلیهوآله است که برای شما به جا گذاشته. او کتاب گویای الهی و قرآن راستگو و نور فروزان و روشنایی درخشان است.
یا میفرماید: «مغتبطةٌ به أشیاعُه، قائدٌ الی الرضوانِ اتّباعُه، مؤدٍّ الیَ النّجاةِ استماعُه»؛(۲۲) شیعیانش به حال او غبطه میخورند، پیروی او به بهشت رهنمون میشود و گوش در گرو سخنان او نهادن، به نجات و کامیابی میرساند.
در مطالبی که گفته شدند، ملاحظه میشود که حضرت زهرا علیهاالسلام فقط درباره ضرورت وجود رهبری و انتخاب آن از جانب خدا سخن به میان آوردند، بدون اینکه نامی از آن امام همام ببرند. عمل امّت را استنکار کردند و بیان داشتند که این رهبر از جانب خدا در بین مردم بود و نیازی به انتخاب خلیفه وجود نداشت. حال ببینیم که آیا دخت گرامی رسول خدا و حجّت حق، نامی از آن امام همام نیز در خطبهشان میبرند یا نه؟
● رهبر برگزیده خدا کیست؟
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از بیان مطالب مزبور، برای آماگی اذهان عمومی، مقدّمهای مشحون از حکمت و موعظه حسنه میآورد؛ ابتدا به فلسفه تشریع احکام و قوانین الهی اشاره میکند و حکمت الهی را در وضع احکام و اختیار رهبران بازگو میفرماید: «فَجَعلاللّهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکَ والصلاةَ تنزیها لکم عَنِ الکِبر و الزکاةَ تزکیةً لِلنفسِ و نماءً فِی الرزقِ ... وطاعتَنا نِظاما للملّةِ و امامتَنا اَمانا لِلفُرقةِ و الجهادَ عِزّا للاِسلامِ»؛(۲۳) خداوند متعال ایمان را برای پاک کردن شما از شرک فرض نمود و نماز را برای دور بودن از تکبّر، و زکات را برای پاکی نفس و تکثیر روزی، و اطاعت و پیروی از ما را برای برقراری نظام دین، و امامت و رهبری ما را برای ایمنی از پراکندگی و تفرقه، و جهاد را برای عزّت و سربلندی اسلام قرار داد.
ایشان به وسیله این جملههای کوتاه و دقیق، معانی بیشماری را به ما گوشزد مینماید:
۱) رهبری و امامت ما با قراردادهای بشری نبوده، مانند نماز و روزه و حج و زکات از جانب خداوند مقرّر شده است.
۲) پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بیهوده نیست، خداوند آن را مقرّر فرموده تا نظام او در زمین و در میان جامعه بشری همیشه و به طور مستمر و زنده بماند؛ همانگونه که امامت آنها را برای ایجاد وحدت در جامعه و اجتناب از اختلاف و تفرقه تقدیر نموده است؛ همان تفرقهای که مسلمانان از لحظه اول فوت پیامبر در آن واقع شدند و دایره آن به تدریج گستردهتر شد و سرانجام، به قتل عثمان انجامید.
دختر پیامبر خدا، قوانین عام الهی و فرمولهای دقیق اجتماعی و دینی را به مردم میگوید و با بیان این قوانین روشن میکند: همانگونه که اسلام بدون جهاد ذلیل است و انسان بدون ایمان مشرک، جامعه و ملت محمّدی صلیاللهعلیهوآله هم بدون اطاعت و پیروی از اهل بیت علیهمالسلام فاقد نظم اجتماعی است و مسلمانان بدون زعامت و رهبری آنها، وحدت خویش را از دست خواهند داد؛ دقیقا بدانسان که بعدها اتفاق افتاد و تاریخ و از آن مهمتر، اوضاع کنونی مسلمانان جهان گویای آن است.
۳) سخن کسانی را که گفتهاند عقیده به امامت را غیر مسلمانانی همچون عبدالله بن سبأ در میان شیعه اشاعه دادهاند، رد و نقض میکند؛ زیرا فاطمه زهرا علیهاالسلام زمانی کلماتی امثال «عهدٌ مقدم» و «بقیةُالله» و «طاعتنا نظاما لِلملّة» و «امامتُنا امانا لِلفُرقِة» را به کار میبرد که اثری از عبدالله بن سبأ و امثال او در میان مسلمانان وجود نداشت؛ زیرا حضرت فاطمه علیهاالسلام بیش از ۷۵ یا ۹۵ و به قولی ۶ ماه پس از پدر گرانقدرش زندگی نکرد. پس این جملات، که بازگوکننده عقیده شیعهاند، اساسی کاملاً اسلامی دارند.
۴) با این دو جمله، امامت جایگاه خاص خود را در جامعه اسلامی مییابد؛ چرا که اگر امّت اعضا و جوارح پیکر اسلام را نمایش دهد، امامت سر و مغز آن خواهد بود. اگر امّت ممثل جسد جامعه باشد، امامت روح و عقل آن خواهد بود و اهلبیت رسالت علیهمالسلام سلولهای مغزی آن؛ زیرا نظام وجود به وسیله عقل پابرجاست و اطاعت و پیروی جز از عقل، چیزی را نشاید.
فاطمه زهرا علیهاالسلام در حکم یکی از سلولهای مغزی اسلام، با پیکر اسلام آشناست و میداند چه خطری آن را تهدید میکند. در واقع، دشمن تمام وجود اسلام را هدف ضربات خود قرار داده است، ولی هرگز نمیتواند تمام آن را یکباره نابود سازد، مگر با هدف قرار دادن رأس و مرکزیت آن پیش از هر عضو دیگر. از اینرو، حضرت فاطمه علیهاالسلام در این فراز از سخنانش توقّف نمیکند، بلکه پیشتر و پیشتر پیش میرود تا واقعیت را واضحتر بیان کند و عناصر اصلی اهلبیت علیهمالسلام را معرفی و ضمیر «نا» را در «طاعتنا» و «امامتنا» مشخص و محدّد سازد. بدینمنظور، چنین ادامه میدهد: «اَیُّها النّاسُ اِعلموا أنّی فاطمة و أبی محمّدٌ صلیاللهعلیهوآله ، اَقولُ عودا و بدوا و لااقولُ ما اَقولُ غلطا و لااَفعلُ ما اَفعلُ شططا «لَقد جاءَکُم رسولٌ مِن اَنفُسِکم عزیزٌ علیه ما عنتم حریصٌ علیکم بِالمؤمنینَ رؤوفٌ رحیمٌ»فان تَفرّوه و تعرفُوه تجدوُه أبی دونَ نِسائکم و أخاابن عمّی دونَ رِجالِکم و لَنِعمَ المعزّیِ الیه صلیاللهعلیهوآله »؛(۲۴) هان ای مردم! بدانید که من فاطمهام و پدرم محمّد صلیاللهعلیهوآله ، سخن اول و آخرم را میگویم. در گفتن، غلط نگویم و در عمل، راه خطا نپویم. به راستی، برای شما پیامبری از بین خودتان مبعوث گشته که رنج شما بر او دشوار است و بر هدایت شما سخت حریص، و بر اهل ایمان دلسوز و مهربان. اگر از منسوبانش جستوجو کنید و او را بشناسید، خواهید دید که او تنها پدر من است، نه پدر زنهای شما؛ و تنها برادر همسر من است، نه برادر مردان شما. و چه زیباست منسوب شدن به او!
فاطمه زهرا علیهاالسلام با بیان «اِعلَموا أنّی فاطمة» خود را معرفی میکند. او یگانه معیار و میزان محبت خدا و پیامبر در میان مردم بود. دوستی او دوستی پیامبر و کینه او کینه حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله بود. اکنون همان فاطمه علیهاالسلام در مقابل آنها ایستاده و نارضایتی خود را از آنها ابراز میکند.
از این گذشته، پیامبری که این قوم ادعای پیرویاش را دارند، آیا پدر شخصی غیر از فاطمه علیهاالسلام است؟ آیا برادر شخصی غیر از حضرت علی علیهالسلام است؟ اینکه پیامبر در میان آن همه مردم مسلمان، فقط حضرت علی علیهالسلام را برادر خویش اعلام میکند، چه معنایی دارد؟ آیا گزینش او همان گزینش الله نیست؟ «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»(نجم: ۳ و ۴)
از این ویژگی حضرت علی علیهالسلام که بگذریم، مجاهدتهای او در راه حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله ، خود بهترین دلیل صلاحیت او در احراز مقام ولایت اللّه است. همسرش حضرت فاطمه علیهاالسلام در وصف مجاهدتهایش چنین میگوید: «کُلّما اَوقدوا لِلحربِ نارا أطفأها اللّهُ. او نجمَ قرنُ الشیطانِ، أو فَغَرتْ فاغرةٌ مِن المشرکین قَذف أخاهُ فی لهواتها. فلا ینکفئ حتی یطأ جناحَها باَخمُصِه و یَخمُد لها سیفَه؛ مکدودا فی ذاتِ اللهِ، مجتهدا فی اَمرِ اللهِ، قریبا مِن رسولِ اللّهِ، سیدا فی اولیاءِاللّه، مشمّرا ناصحا مُجدّا کادِحا لاتأخذُه فِی اللّهِ لومةُ لائمٍ و انتم فی رفاهیّةٍ مِن العیشِ وادعونَ فاکهونَ آمِنونَ تتربّصونَ بِنا الدواثَر و تتوکّفونَ الاخبارَ و تتکّصونَ عندَ اِنزالٍ و تفرّونَ مِن القتال ...»؛(۲۵) هرگاه گرگان عرب آتشی افروختند، خداوند آن را خاموش گردانید، یا هرگاه شاخ شیطانی برمیآمد یا مشرکی دهان میگشود، [پیامبر [برادرش علی علیهالسلام را در بیخ گلوی آنها میافکند و او برنمیگشت تا آنگاه که بالهای دشمن را در زیر گامهای خود پایمال کند و آتش آن جنگها را با شمشیرش خاموش گرداند، در حالی که او در راه خدا خستگی میکشید و در کار خدا کوشش فراوان میکرد؛ نزدیکترین فرد به رسول الله بود و سیّد رهبران الهی به شمار میآمد، در خیرخواهی و نیکی آستین بالا زده، مجدّانه میکوشید و در مسیر حق از سرزنش سرزنشگران بیم نداشت. در آن حال، شما در رفاه زندگی به سر میبردید، در تن آسایی و خوشگذرانی و بیاعتنایی به امور دین و امن، و امان روزگار سپری میکردید، منتظر شنیدن حوادث و اخبار ناگوار درباره ما بودید، از جنگ کناره میگرفتید و هنگام مبارزه فرار میکردید ... .
با توجه به این سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام ، حضرت علی علیهالسلام یگانه قهرمان جنگهای پیامبر و خاموشکننده آتش فتنههای عرب با شمشیر برّان خویش بود. او در مقابل شدیدترین مشکلات آن زمان، سینهاش را سپر میکرد و به خاطر دین خدا و حفظ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، خود را در رنج و سختی میافکند؛ اما دیگران چه؟ مخاطبان فاطمه زهرا علیهاالسلام که به نام مسلمان در مسجد پیامبر نشسته بودند چگونه؟ «وَ کُنتم علی شفا حُفرةٍ مِن النارِ مذقةُ الشاربِ و نهزةُ الطامعِ و قبسَةُ العجلانِ و موطّئُ الاقدامِ، تشربونَ الطرق و تقتاتون القدّ، أذلّةً خاسئینَ تَخاففونَ أَن یتخطّفکم الناسُ مِن حولِکم فأنقذَکُم اللّهُ ـ تبارک و تعالی ـ بمحمّدٍّ صلیاللهعلیهوآله »؛(۲۶) شما در لبه پرتگاهی از آتش بودید؛ آب ناخالص هر آشامنده و طعمه هر طمعکار، آتش پاره هر انسان عجول و پایمال قدمها. آب تیره و آلوده به بول شتران میآشامیدید و پوست چهارپایان را غذای خود میساختید. ذلیل و رانده شده بودید و میترسیدید مردم اطرافتان شما را بربایند. پس خداوند به وسیله محمّد صلیاللهعلیهوآله شما را نجات بخشید.
در چنین وضعیتی، پیامبر رسالت خویش را از نخستین گام، همراه حضرت علی علیهالسلام آغاز کرد. علی علیهالسلام مردم را به پیامبر فراخواند و پیامبر به خدا. علی علیهالسلام تنها کسی بود که این قوم به وسیله او از تاریکی جهل و نادانی و فقر و بیفرهنگی به نور محمّد صلیاللهعلیهوآله هدایت شدند. مجاهدتهای حضرت علی علیهالسلام بود که به آنها آگاهی و بینش داد. او بود که با دشمنان پیامبر جنگید و زمینه پذیرش دعوت حق را برای مردم آماده ساخت.
در واقع، حضرت علی علیهالسلام تنها راهی بود که مردم را به پیامبر رساند؛ درست بدان سان که پیامبر انسانها را به خدا رساند.
سخنان فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان میدهند که تنها «قرب» حضرت علی علیهالسلام و خویشاوندی و دامادی او با پیامبر نیست که ایشان را لایق رهبری میگرداند، بلکه صفات و ویژگیهای روحی و اخلاقی وی نیز در این امر خطیر دخالت دارند، گذشته از اینکه او عهد پروردگاری و کتاب ناطق خداوندی است.
حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام به این وسیله میتواند عواملی که حضرت علی علیهالسلام را شایسته مقام رهبری گرداندهاند، در سه چیز خلاصه کند:
▪ انتخاب خدا؛
▪ انتخاب پیامبر، قرابت و برادری او با رسول خدا؛
▪ صفات والا و مجاهدتهایش در راه اسلام.
همینسان، به «راه» بودن حضرت علی علیهالسلام نیز اشاره دارد؛ زیرا وقتی حضرت علی علیهالسلام به پیامبر دعوت کرده و مردم تنها به وسیله دعوتها و مجاهدتهای حضرت علی علیهالسلام پیامبر را شناخته و دعوت او را درک کردهاند، پس او «راه» محمّد صلیاللهعلیهوآله است و قبول کردن پیامبر جز از طریق پیروی حضرت علی علیهالسلام میسور نیست. از اینرو، حضرت زهرا علیهاالسلام شکی ندارد که امّت با ترک رهبری حضرت علی علیهالسلام از راه اسلام و صراط هدایت الهی خارج گشته است، هرچند تا حدی احکام و مناهج اسلامی را انجام دهد و نماز و روزه به جای آورد؛ زیرا منهاج حق و روش صحیح زمانی مؤثر است که در راه حق انجام پذیرد. روش صحیح آنگاه که در راه صحیح نباشد بهرهای ندارد و به تعبیر دیگر، مقبول درگاه احدیت نیست. عمل به دستورهای پیامبر عظیمالشأن بدون قرار گرفتن در راه او، هرگز انسان را به بهشت نمیرساند.
حضرت زهرا علیهاالسلام با این بینش وارد بحث شده، قومش را به شدت سرزنش میکند. او ترازویی دقیق در مسجد پیامبر به پا داشته و امّت را در پیش از اسلام و پس از آن و آنگاه پس از رحلت پیامبر میسنجد و وضع اسلام را در حال و آینده بررسی میکند: «فلمّا اختارَاللُّه لِنبیّه دارَ انبیائه ظَهَر فیکم خَسَکةُ النفاقِ و سَملَ جلبابُ الدینِ و نطقَ کاظمُ الغاوینَ و نبغَ حاملُ الاقلّین و هدَر فنیقُ المبطِلین فخَطَر فی عَرَصاتکم و أطلعَ الشیطانُ رأسَهُ مِن مَغرزه هاتفا بِکم فاَلغاکم لدعوتِه مستجیبینَ و للفرّةِ فیه ملاحظینَ، ثُمّ استهضَّکُم فوجدَکم خِفافا و أحمشکم فألفاکم غضابا فوسمتم غیرَ اِبلکم و وردتم غیرمشرِبکم. هذا والعهدُ قریبٌ والکلمُ رحیب و الجرحُ لما یندملُ والرسولُ لِما یقرّ ابتدارا زعمتم خوفَ الفتنةِ «ألا فِی الفتنةِ سَقطُوا و اِنّ جهنمَ لِمحیطةٌ بالکافرینِ»»؛(۲۷) پس وقتی خداوند برای پیامبرش خانه پیامبران و مأوای برگزیدگانش را اختیار نمود، در میان شما خار نفاق رویید و لباس دین کهنه شد. آنان که [در زمان حیات پیامبر] از نومیدی سکوت کرده بودند، زبان به سخن گشودند، گمنامان خوار و ذلیل به عرصه ظهور آمدند. نر شتر راه باطل صدا در گلو انداخته، در میادین شما مغرورانه به جولان پرداخت و شیطان سرخویش از مخفیگاهش بیرون آورد و بر شما بانگ برداشت و شما را جوابگوی دعوتش یافت و فهمید که شما هنوز به او ارج و احترام مینهید و چشم در افتخارات شیطانی دارید. سپس شما را به نهضت و قیام فراخواند و سبکبالتان یافت؛ شما را به خشم آورد، خشمگینتان دید. پس غیر شتر خودتان را داغ نهادید و علامت زدید و بر غیر آبشخور خودتان وارد گشتید. اینها همه در زمانی صورت پذیرفتند که عهد پیامبر نزدیک بود و زخم ما عمیق و هنوز جراحتهای [غم هجران پیامبر] مداوا نگشته و پیامبر دفن نشده بود. پیش تاختید و گمان کردید که [بدینوسیله] از فتنه و آشوب جلوگیری میکنید، در حالی که به واقع در فتنه فرو افتادید و جهنم بر کافران احاطه دارد.
آری، همه چیز پس از پیامبر عوض شد و رنگ دیگری به خود گرفت. آن کس که در گذشته (در حال حیات رسولاللّه) زبانش بسته بود، زبان گشود و سخنور گشت. احمقان گذشته نوابغ شدند. آنان که در تمام تاریخ قبیلهشان نشانی از فخر و عزّت مشهود نبود، به یمن وجود اهل بیت پیامبر علیهمالسلام و تلاشها و مجاهدتهای آنان اسلام آوردند و با تمسّک به اسلام ارج و ارزشی یافتند، و کار به جایی رسید که همانها بر اهل بیت پیامبر علیهمالسلام فخر میفروختند و مغرورانه و متکبّرانه از کنار آنان میگذشتند و مانند نیشتری بر قلب اهل بیت علیهمالسلام فرود میآمدند و آنقدر این مسئله اوج گرفت و دشمنیها با فرزندان پیامبر تشدید گردیدند که حتی آنها را از ارث پیامبر محروم گرداندند.
حضرت زهرا علیهاالسلام با بیان این تغییرات عمیق، در تاریخ ثبت میکند که آنچه پس از پیامبر به صورت اسلام عرضه شد، اسلام نیست؛ زیرا رهبری مردم به دست خواران قوم افتاده و اسلام از راه اصیل و جریان صحیح خویش منحرف گشته است.
در خطبه دوم نیز به بانوان مدینه چنین میفرماید: «وَیحهم! «أفَمَن یَهدی اِلیَ الحقِّ أحقُّ أَن یُتَّبع أم مَن لایَهدی اِلاّ أن یُهدی فما لکم کیفَ تحکمونَ؟» فیاحسرتا لکم و أنّی بِکم و قد عُمیت علیکم «أنُلزِمکموها و اَنتم لها کارهونَ»»؛(۲۸) وای بر آنها! آیا کسی که به حق هدایت میکند شایسته پیروی و اطاعت است، یا آنکه نمیتواند خودش را هدایت کند مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه میشود؟ چگونه حکم میکنید؟ بر شما متأسفم و من میبینم که امر برایتان مبهم شده است. آیا به اجبار شما را بدان وادارم، در حالی که آن را نمیپسندید؟
پرواضح است که منظور حضرت زهرا علیهاالسلام از این جملات، اعتراض به خلافت ابوبکر است؛ زیرا او خود پس از رسیدن به خلافت، در منبر قرار گرفت و علیه خود چنین اعتراف کرد: «و انَّ لی شیطانا یعترینی أحیانا، فاذا رأیتُمونی غضبتُ فاجتنبونی و اِن زغتُ فقوّمونی»؛(۲۹) من شیطانی دارم که گاهگاهی بر من مستولی میشود. پس هرگاه عصبانی شدم، از من دور شوید و هر گاه میل به باطل کردم، مرا اصلاح کنید.
حضرت زهرا علیهاالسلام در جواب بانوان مدینه، که به عیادتش آمده بودند، زبان به سخن گشود و آشکارا بر مردان مدینه خشم گرفت و بر خلافت حضرت علی علیهالسلام تصریح فرمود: «وَیْحَهُم أنّی زعزعوها عَن رواسیِ الرسالة و قواعدِ النبوّةِ والدلالةِ ومهبِط الروحِ الامینِ والطبینِ بأمورِ الدنیا و الدین؟ «الا ذلکَ هو الخسرانُ المبینُ» و ما ادریَ نَقمُوا مِن أبیِ الحسنِ و نَقمُوا واللّهِ مِنه نکیرُ سیفهٍ و قلّةُ مبالاتِه لِحتفِه و شدةِ وَ طأتِه و نکالِ وَقعتَهِ و تنمره فی ذاتِ اللّهِ و تاللّه! لو مالوا عَن المحجّةِ اللائحةِ و زالوا عَن قبولِ الحجةِ الواضحةِ لردّهُم الیها ... ولأوردهم مَنهلاً صافیا رویّا ... «و لو أنّ أهلَ القُری آمَنوا واتّقوا لَفَتحنا علیهم برکاتٍ مِن السماءِ والارضِ و لکن کَذّبوا فأخَذناهم بِما کانوا یکسبون»»؛(۳۰) وای بر آنها! چسان خلافت را از لنگرگاه رسالت برجنباندند و از پایههای نبوّت و دلالت و مکان هبوط حضرت جبرئیل روحالامین و شخصیت آگاهِ آشنا به امور دنیا و دین جابهجا کردند؟ آگاه باشید که این همان زیان و خسارت کاملاً روشن است. چه چیزی را از علی علیهالسلام ناپسند شمردند؟ به خدا قسم! ناروا داشتند از او سختی شمشیرش را، و بیاعتنایی او را به مرگ، و نیروی مقاوت و پایداریاش را و شدت کیفر و آسیب حملههایش را، و خشم و غضب پلنگگونهاش را در راه خدا. به خدا قسم! اگر افرادی از راه روشن روگردان میشدند و از قبول حجت و دلیل واضح سرباز میزدند، علی علیهالسلام آنها را به آن راه بازمیگرداند و به پذیرش آن حجت وادارشان میکرد ... و آنها را به سرچشمهای زلال و سرشار وارد میکرد ... و خود از دنیا آرایهای زاید برنمیگرفت ... و اگر اهل آبادی ایمان میآوردند و تقوا میورزیدند، درهای برکت را از آسمان و زمین به رویشان میگشودیم، ولی تکذیب کردند و ما آنها را به سزای عملکردشان گرفتار کردیم.
مشاهده میشود که حضرت زهرا علیهاالسلام با براهین روشن و منطقی، از حق اهل بیت علیهمالسلام در خلافت ـ که برگزیدگان خاص خدایند ـ دفاع میکند و در واقع، از حق خدا دفاع میکند؛ زیرا انتخاب رهبری حق خالص خداست که در آن زمان، به تعیین شخص حضرت علی علیهالسلام و فرزندان او تصریح شده بود و در عصور بعد، به تعیین وصفی از طریق ائمّه اطهار علیهمالسلام اعلام شده است.
۱. مریم حکمتنیا عضو هیأت علمی دانشگاه قم.
۲. عبدالرحمن بن محمّد بن خلدون مغربی، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۵۶، فصل ۲۷، ص ۳۵۲.
۳. ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص ۱۵۶.
۴. محمّد وعی الامین الانطاکی، لماذا اخترتُ مذهب اهل البیت، ط. الثلاثه، قم، مکتبة الثقلین، ۱۹۶۲، ص ۱۵۴ به نقل از: حموینی شافعی، فرائد السمطین.
۵. همان، ص ۱۳۸.
۶. محمّد امین، العقود الدریّه فی تنقیح الحامدیة، ط. الثانیة، بیروت، دارالمعرفة، ص ۱۰۲.
۷. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقة، ط. الثانیة، مصر، شرکة الطبائع الفنیة المتحده، ۱۹۶۵، مقدّمه، ص «ز».
۸. همان.
۹. همان ص ۱۵۵.
۱۰. همان، ص ۱۵۴.
۱۱. همان، ص ۱۵۳
۱۲. سیدهاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۸۶.
۱۳. محمّد وعی الامین الانطاکی، پیشین، ص ۲۴۰.
۱۴. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۱۴۲، روایت ۵، باب ۲۷.
۱۵. مولی محسن فیض کاشانی، النوادر فی جمع الاحادیث، تهران، چ شمس، ص ۱۲۷.
۱۶. ابن طیفور، بلاغات النساء، نجف اشرف، ط. حیدریة، ص ۱۲ و ۱۵.
۱۷. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ ق، ص ۹۹.
۱۸. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۸.
۱۹. مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ص ۱۲۰. در تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰ نیز شبیه همین گفتار آمده است.
۲۰. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۳.
۲۱. همان، ص ۹۹.
۲۲. همان، ص ۹۹.
۲۳. همان.
۲۴. همان، ص ۱۰۰.
۲۵. همان، ص ۱۰۰.
۲۶. همان.
۲۷. همان، ص ۱۰۱.
۲۸. همان، ص ۱۰۸.
۲۹. ابن قتیبة الدینوری، الامامة والسیاسة، مصر، ط. مصطفی البابی الحلبی، ۱۹۶۹، ص ۲۸.
۳۰. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۸.
۲. عبدالرحمن بن محمّد بن خلدون مغربی، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۵۶، فصل ۲۷، ص ۳۵۲.
۳. ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص ۱۵۶.
۴. محمّد وعی الامین الانطاکی، لماذا اخترتُ مذهب اهل البیت، ط. الثلاثه، قم، مکتبة الثقلین، ۱۹۶۲، ص ۱۵۴ به نقل از: حموینی شافعی، فرائد السمطین.
۵. همان، ص ۱۳۸.
۶. محمّد امین، العقود الدریّه فی تنقیح الحامدیة، ط. الثانیة، بیروت، دارالمعرفة، ص ۱۰۲.
۷. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقة، ط. الثانیة، مصر، شرکة الطبائع الفنیة المتحده، ۱۹۶۵، مقدّمه، ص «ز».
۸. همان.
۹. همان ص ۱۵۵.
۱۰. همان، ص ۱۵۴.
۱۱. همان، ص ۱۵۳
۱۲. سیدهاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۸۶.
۱۳. محمّد وعی الامین الانطاکی، پیشین، ص ۲۴۰.
۱۴. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۱۴۲، روایت ۵، باب ۲۷.
۱۵. مولی محسن فیض کاشانی، النوادر فی جمع الاحادیث، تهران، چ شمس، ص ۱۲۷.
۱۶. ابن طیفور، بلاغات النساء، نجف اشرف، ط. حیدریة، ص ۱۲ و ۱۵.
۱۷. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ ق، ص ۹۹.
۱۸. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۸.
۱۹. مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ص ۱۲۰. در تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰ نیز شبیه همین گفتار آمده است.
۲۰. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۳.
۲۱. همان، ص ۹۹.
۲۲. همان، ص ۹۹.
۲۳. همان.
۲۴. همان، ص ۱۰۰.
۲۵. همان، ص ۱۰۰.
۲۶. همان.
۲۷. همان، ص ۱۰۱.
۲۸. همان، ص ۱۰۸.
۲۹. ابن قتیبة الدینوری، الامامة والسیاسة، مصر، ط. مصطفی البابی الحلبی، ۱۹۶۹، ص ۲۸.
۳۰. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۸.
منبع : مجله بانوان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست