پنجشنبه, ۱۵ آذر, ۱۴۰۳ / 5 December, 2024
مجله ویستا

گفتگوئی غیرمتعارف با لوبنر


گفتگوئی غیرمتعارف با لوبنر
در مسابقات k-۱ ”لوبنر“ فرانسوی از کفر ابلیس هم معروف‌تر است، مبارزی که اگر چه هنوز نتوانسته عنوان قهرمانی این رقابت‌های حرفه‌ای را به خود اختصاص دهد، اما شهرت او اگر از ارنستو هوست، سیریل ابیدی، رمی یونجاسکی و پی‌تر آرتز بیشتر نباشد، دست کمی از آنها ندارد.
این فرانسوی ۳۴ ساله که مثل اکثر هم‌قطارانش جهان با فیلم‌های ”بروس لی“ با دنیای پرهیاهو رزمی آشنا شده، دارای شخصیت عجیب و منحصربه‌فردی است. در رینگ مبارزه او عصیانگر بی‌مهاری است که با ضربات نابودکننده‌اش علاقمندانش را به تحسین وامی‌دارد، اما در خارج از رینگ او ترجیح می‌دهد با رفتارش همه را بخنداند!
مجله معتبر بوشیدو در تازه‌ترین شماره خود با سؤالات غیرمتعارفش به سراغ لوبنر رفت تا او علاوه بر k-۱ از علایق شخصی و زندگی خصوصی‌اش بگوید و جالب اینکه درست مثل ضربات هدفدارش در رینگ، جواب‌هایش هم بی‌هدف نبود.
گفت و شنود با قهرمانی که به تازگی وارد عالم سینما شده، برای دوستدارانش می‌تواند جالب باشد:
● اولین خاطره ورزشی که در ذهنت مانده را برای ما تعریف کن؟
▪ مسابقه بوکس آمریکائی در پاریس و در جام فرانسه، من نوزده سالم بود و در آن تیم با برادران هافروبی هاور تمرین می‌کردم. اول از همه جودو کار می‌کردیم ولی خوب من آن وقت‌ها خیلی بچه بودم و چیز زیادی یادم نمانده است.
● تو همیشه دوست داشته‌ای وارد ورزش‌های رزمی شوی، نه؟
▪ به همیشه و درست از سن ۱۰ سالگی دوست داشته‌ام ورزش‌های مبارزه‌ای کار کنم.
● خوب، اولین مبارزه‌ات را به یاد داری؟
▪ در توکو و در کنار دیریل بود. هجده سالم بود و راند اول با تاک اوت پیروز شدم.
● لابد تو هم مثل خیلی از ورزشکاران بروس لی را مدنظر خود داشتی؟
▪ بله، من همیشه برای او احترام قائل بودم. شانزده ساله بودم که مانکن چوبی او را خریدم. در مجموع آنقدر صبر کردم. تا شانزده ساله شدم و یک تابستان در کارخانه‌ای که مادرم کار می‌کرد. کار کنم تا با پولش آن مانکن را بخرم.
● رزمی‌کار اگر مبارز نمی‌شدی، چه حرفه دیگری را ممکن بود انتخاب کنی؟
▪ جنگلبانی را، چون من طبیعت را دوست دارم.
● چه‌طور بچه‌ای بودی؟
▪ پرجنب‌وجوش، اما سوپراکتیو نبودم، یعنی همیشه در حال حرکت.
● در اولین سفرت به ژاپن سال ۱۹۹۵، فکر می‌کردی که زندگیت از این رو به آن رو بشود؟
▪ اگر به چیزی فکر کنی، از کنار همه چیز می‌گذری نه، من به هیچ چیزی فکر نمی‌کردم، به حرف ریموند دوس معتقدم که می‌گوید! ”من برای شهرت. کمدی بزی نمی‌کنم بلکه بازی با کلمات را دوست دارم“.
ِ● از اولین مبارزه‌ات در ۱۹۹۵ مقابل ترک ووید دیوی تایلندی تا به حال به نظرت K-۱ تغییراتی هم کرده؟
▪ به شدت تغییر کرده است. درست مثل زندگی! البته دیگر مثل قدیم نیست. بیست سال از عمرش گذشته است k-۱ با تجربیات خوب و بدش تغییر می‌کند. فکر می‌کنم قدیم‌ها K-۱ یک نیز مرگ داشت به نام اندی هوگ (اوت ۲۰۰) این را می‌گویم چون به خوبی حس کرده‌ام. سال ۱۹۹۵ من در k-۱ یک نوپا و تازه‌وارد بودم. هنوز یک ماشین کنده مثل حالا شنیده بودم. حالا دیگر تا نه خط رفته‌ام. فکر می‌کنم آن دوره واقعاً تخصصی و حرفه‌ای بود. خیلی ساختاری و حساب شده بود.
● اگر فقط بنا بود یکی از پیروزی‌ها یا شکست‌هایت را در ذهن‌ات داشته باشی کدام را انتخاب می‌کردی؟
▪ هیچ‌کدام، من اصلاً نمی‌دانم چند بار مبارزه کرده‌ام، پیروزی یا شکست، حتی تعدادش را نمی‌دانم. یادم هم نمی‌آید، همیشه پشت سر هم مبارزه داشته و دارم. اولین بار مارک هانت را با امتیاز بردم. بعد با او رفیق شدم و دوباره دو بار دیگر هم از او بردم.
● وقتی روزی رینگ می‌روی به چه چیزی فکر می‌کنی؟
▪ به دخترم، اما فکر می‌کنم دیگر این عقیده باید عوض شود. مثل زندگی، همه چیز در حال حرکت است. اما تا حالا فقط به او فکر می‌کردم، به دخترم.
● تا به حال برایت پیش آمده که قبل از رفتن روی رینگ بترسی:
▪ ترس از بد کار کردن بله. اما ترس ا زحریف یا شکست نه. ترس از اینکه ضربه توی چانه‌ام بخورد نه. چون من دوستش دارم. البته این برایم مهم است که مردم پول می‌دهند و بلیط می‌گیرند و دوست ندارم ناامید شوند. فقط همین!
● تو هیچ وقت عنوان سلطان سلاطین را به‌دست نیاورده‌ای، ولی با این حال خیلی در ژاپن سرشناس و محبوب هستی، فکر می‌کنی چرا؟
▪ چیزی حدود ۱۰ سال است که من در ژاپن مسابقه می‌دهم و هر بار اتفاقی می‌افتد. با اینکه سه بار تا به حال ساعدم دچار شکستگی شده اما مثل یک خروس جنگی به مبارزه ادامه داده‌ام. فکر می‌کنم اولین کسی باشم که علی‌رغم مصدومیت‌های سنگین به کارم ادامه می‌دهم. این روحیه بوشیدو خلاف اعتقادات ژاپنی‌ها است.
● توی مبارزه، تو فقط باید بزنی، مهم نیست چه کسی را، اما فرمول تورتواها با این کمی متفاوت است...
▪ در فرمول تورنو، فاکتور اصلی شانس است که من دو بار آن را داشته‌ام. همان دفعاتی که هانت، پتاس و هوست را زده‌ام. اما اینها برای شب‌های بزرگ فینال نبوده‌اند.
● در زندگی چه چیزی باعث تأسف هستند می‌شود؟
▪ تنها تأسف همین به پایان خط رسیدن و متوقف شدن است. تنها هدف من تمرین و یادگیری است.
● ار وقتی دخترت برای اولین بار مبارزه‌ات را دید، چه عکس‌العملی نشان داد؟
▪ اولین خوشم نمی‌آمد که او مبارزاتم را ببیند. خصوصاً وقتی فرانسیسکو فیلهو را تاک اوت کردم. دیدم دخترش گریه می‌کند و پدرش هنوز توی رینگ افتاده بود. عرق سردی کل بدنم را فرا گرفت، حس می‌کردم به آخر خط رسیده‌ام. در طول دو سال او یک بند نشسته و مبارزات من را دیده و خوشبختانه دختر قدرتمندی است. دختر من عاشق هواپیما، هتل و ژاپن است.
● می‌دانی که ستاره بودنت از مرز ورزش‌های کیک بوکس گذشته است؟
▪ نه من این‌طور فکر نمی‌کنم اینطوری بردن را دوست ندارم.
● دردناک‌ترین خاطره‌ات را بگو؟
▪ مصدومیت و ساعد چپ مقابل ارنستو هوست در فینال K-۱ گراند پریکس جهانی ۲۰۰۲
● زیباترین خاطره‌ات ..
▪ دخترم ویکتوریا
● دوست‌ داشتی یک خواهر یا برادر داشتی؟
▪ اصلاً و ابداً. من یکی یک دانه هستم!
● کودکی ژروم لوبنر چطوری سپری شد؟
▪ تک و تنها. از صبح تا شب می‌خوردم. مادرم کار می‌کرد و سرش شلوغ بود. من از این محله به آن محله پرسه می‌زدم و دعواهایم را می‌کردم!
● بعد از مبارزه و مسابقه زندگی‌ات چطور طی خواهد شد!
▪ فعلاً منتظرم این دوره طی شود، به مزرعه‌ها نگاه می‌کنم. به دشت و صحرا. نمی‌دانم، فعلاً به این مسئله اصلاً فکر نمی‌کنم.
● تواس لانگ من تهیه‌کننده فیلم ”ستاره‌های بازی‌های المپیک“ در روزنامه کشنبه گفته که تو در قسمت سوم غوغا کردی ...
▪ او لطف دارد ترجیح می‌دهم نقش مهاجم را داشته باشم. خیلی از هنرپیشه‌ها بیست سال صبر می‌کنند تا به این نتیجه برسند.
● البته او اضافه کرده که تو پتانسیل کمپک (کمدی) قوی هم داری...
▪ (می‌خندیم) آدم‌هائی که من را می‌شناسند وقتی شخصیت واقعی‌ام را می‌بینند، همین را می‌گویند چون من واقعاً آنها را می‌خندانم شاید به این دلیل است که من قبلاً کمتر فرصتی برای خندیدن و خنداندن داشته‌ام.
● الان رابطه‌ات با رقیبانت مثل ارنستو هوست و پی‌تر آرتز چطور است؟
▪ من و پی‌تر (آرتز) همیشه و بعد از هر مبارزه وقتی کارمان در ژاپن تمام می‌شود یک جشن می‌گیریم این بار در آمستردام جشن گرفتیم. ارنستو (هوست) به من تلفن کرد و مرا برای عروسی‌اش دعوت کرد. رابطه خوبی با هم داریم.
● به‌نظر می‌رسد، که با افزایش سن‌ات، خوی پرخاشگری‌ات کمتر شده یا هنوز هم مثل آنهائی...
▪ من هیچ وقت پرخاشگر نبودم. در اوایل کارم در K-۱ پی‌تر آرتز من را دعوت می‌کرد نزد خودش تا بعدها توانستم در چاکوری کی به تمرین بپردازم. امروز اگر از من بخواهند با آرتز یا هوست روبرو شوم، رد می‌کنم چون فکر می‌کنم هر چه باید در طی این سال‌ها به‌دست می‌آمده به‌دست آمده است. الان چیزی که بین ما وجود دارد رفاقت است و واقعاً الان حس رقابتی که من می‌توانم با مبارزهای جدید را داشته باشم دیگر با آنها ندارم.
● امروز تو سی و چهار سال داری بین توانائی فعلی‌ات با گذشته فرقی احساس می‌کنی؟
▪ من سرحالم و همان‌قدر قدرتمند و توانمند.
● دوست دارم از آنچه که از جیت کان دو، که در جوانی تمرین می‌کردی، به‌دست آوردی، بدانم
▪ من کتاب‌های به زبان انگلیس خریدم. همیشه یا پول‌هایم را جمع می‌کردم یا به کارخانه مادرم می‌رفتم و با او کار می‌کردم. می‌خواستم چیزی را که می‌دیدم انجام بدهم اما بدون مربی که من را راهنمائی و اصلاح کند، و این کار سختی بود. من همیشه این سبک را دوست داشته‌ام از این سبک یاد گرفتم که گارد جیم را درست حفظ کنم در صورتی که من گارد اصلی‌ام راست است.
● در روزهائی که در فاز مسابقه و تمرین نیستی، وقتت را چطور می‌گذرانی؟
▪ در فیلم ”استریکس و اویلیکس“ بازی می‌کنم (می‌خندیم) با دخترم و دوستم فریل سرگرم هستم. دوست دارم و نیاز دارم دور و برم شلوغ باشد اما نمی‌توانم به همه چیز برسم.
● چه توصیه‌ای داری برای یک جوان که دوست دارد به K-۱ برسد؟
▪ اگر می‌خواهد در مجله‌ها چهره بشود هرگز پا در این راه نگذارد. اما در غیر این صورت باید سخت کار کند، از خستگی نترسد و فقط به حرف‌های مربی‌اش گوش کند. من هیچ وقت دنبال ورزش‌های مبارزه‌ای نرفتم تا معروف بشوم، اصولاً برای جستجوی شهرت پا در این مسیر نگذاشتم. یک جمله از ریموند دس بگویم: ”هیچ وقت فکر نکردم که برای شهرت باید به کارم بچسبم. فقط چون بازی با کلمات را دوست دارم این حرفه را در پیش گرفته‌ام“.
● تو به مبارزات آزاد M.M.A هم علاقه داری؟
▪ بله، مطمئناً! این به تو اجازه می‌دهد با مبارزان مختلف در هر سطح و درجه‌ای آشنا شوی. آنجا حس دیگری دارم. اگر روزی مربی شدم، در دسته کلیدم کلیدهای زیادی برای باز کردن قفل‌ها دارم.
● بیشتر جیرجیرکی (پر سرو صدا) یا مورچه (آهسته و پیوسته)؟
▪ بسته به هر زمان دارد ه ردو تایش هستم.
● ببین هاور و اترتات در کدام بیشتر دوست داری زندگی کنی؟
▪ آنکه نزدیکتر است.
● کجا دوست نداری زندگی کنی؟
▪ در پاریس. با پاریسی‌ها هیچ چیز را نمی‌توان دید. پایتخت برای من خطرناک است با اینکه عاشقش هستم.
● در طول سال‌هائی که کار می‌کنی شهر یا کشوری هست که خیلی در آن سرشناس و محبوب باشی؟
▪ ژاپن، با اینکه من اصلاً نمی‌توانم آنجا زندگی کنم اما حس خوبی دارم.
● مادرت (دو سال پیش مادر ژروم فوت کرد) همیشه در زندگی‌ات بود. الآن عدم حضورش را چه‌طور تحمل می‌کنی؟
▪ (صدایش جدی می‌شود) در من تحولی شد. من خیلی زود واقعیت را می‌پذیرم. راستش را بگویم خیلی این مسئله ذهن من را به خود مشغول نکرد. مگر همان ماه‌های اول نبودش که بالاخره سپری شد. من کلاً آدم زمختی هستم. بله، شخصیت جالبی ندارم.
● یعنی همان شخصیتی که تو را در رینگ همراهی می‌کند؟
▪ بله و باید حمایتم کند
● دوست داری بچه دیگری داشته باشی؟
▪ بله حتماً (ژروم خیلی قاطع جواب می‌دهد)
● چه آرزوئی داری؟
▪ اینکه خیلی زود نمیرم.
● اگر بواهی خودت را در یکی دو کلمه معرفی کنی، چه می‌گوئی؟
▪ علاقمند به مبارزه و راحت‌طلب
● بیست سال بعدت را چطور می‌بینی؟
▪ تا آن وقت مرده‌ام.
● چطور؟
▪ چطور ندارد
● در دنباله این مصاحبه دوست داری چه چیزی اضافه کنی؟
▪ از همه تشکر می‌کنم، من هم مثل شما فکر می‌کنم بروس لی مال همه ماست.
● می‌دانی ستاره و محبوب هستی؟
▪ بله می‌دانم که هوادار زیاد دارم، این را وقتی می‌فهمم که توی خیابان با مردم روبرو می‌شوم. من را نگه می‌دارند ولی باور کن از این بابت مغرور نیستم. یک تمرین حسابی دوباره عطش مبارزه و پیروزی را در من پدیدار می‌کند. یادم می‌آید از دست چه کسانی کمربند گرفتم... من به همه آنها فکر می‌کنم.
● فکر می‌کنی تا مدت‌های طولانی مبارزه کنی؟
▪ بله هنوز دوست دارم، گاهی از خودم بدم می‌آید. با اینکه سینما من را خواسته ولی با اطمینان به تو می‌گویم که من در سال‌های آینده هم با K-۱ خواهم بود. بله، داستان هنوز تمام نشده است.
مترجم: نگار نباتی
منبع : مجله‌رزم‌آور