سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

درجستجوی صلح عادلانه


درجستجوی صلح عادلانه
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار چند تن از شخصیت های سیاسی - مذهبی بین المللی، از جمله رومانو پرودی نخست وزیر سابق ایتالیا و “شل ماگنه بوندویک “نخست وزیر اسبق نروژ ، گفتگو و تعامل را عاملی ضروری و موثر در رفع ابهامات و دستیابی به تفاهم خواندند و تاکید کردند: “واقعیت های تلخ جهان امروز همچون جنگ و گرسنگی و تعرض به حقوق انسان ها، در عواملی نظیر قدرت طلبی و زیاده خواهی ریشه دارد بنابراین در هر تلاش و حرکتی برای حل مشکلات جهان، باید شعار عدالت طلبی و مبارزه با ظلم را شاخص اصلی قرار داد... دعا و نصیحت برای حل مشکلات جهان خوب است اما بدون عدالت طلبی و مقابله با ظلم، هیچ نصیحتی و اقدامی موثر نخواهد بود ..... صلح غیرعادلانه، ادامه نخواهد یافت و لازم است ضمن حمایت از شعار صلح، شعار عدالت طلبی و مقابله با ظلم را به طور جدی مطرح و پیگیری کرد. “
در خصوص اظهارات مقام معظم رهبری لازم است سه نکته مهم را مدنظر قرار دهیم:
۱) قواعد بازی قدرت در جهان امروز بسیار پیچیده است. این پیچیدگی بیش از آنکه مرهون نظریات آکادمیک و تئوریک در مقوله قدرت باشد،معلول زیاده طلبی تاریخی قدرتهای بزرگ است.استعمار فرانو قدرت را نه به عنوان یک مولفه،بلکه به عنوان روحی که باید کالبد کاپیتالیسم را زنده نگاه دارد مورد شناسایی قرار داده است.بر این اساس تاریخ مصرف نظریات ماکس وبر و برتراند راسل در خصوص “قدرت”به سر آمده و در عمل،شاهد ایجاد ارتباطی تنگانگ میان قدرت وسلطه هستیم.در نگاه تازه غرب ،وزن قدرت تنبیهی نسبت به قدرت تشویقی و اقناعی بیشتر شده است زیرا ملتها ی غربی دیگر به سادگی تحت تاثیر ژستهای فریبنده و وعده های عوام فریبانه سیاستمداران خود قرار نمی گیرند.در چنین شرایطی قدرت مترادف با سلطه و سلطه هم وزن با “استیلای همه جانبه بر مردم”تعریف می شود.مطابق اظهارات مقام معظم رهبری،واقعیات تلخ جهان امروز نظیر جنگ و گرسنگی و تعرض به حقوق انسانها همگی در قدرت طلبی و زیاده خواهی غرب ریشه دارد.
”حقوق بین المللی عمومی”و”قواعد رفتار جمعی”در قاموس قدرتهای بزرگ حکم ابزار را دارند .از این رو ناتوانی سازمانهای بین المللی از جمله سازمان ملل متحد و آژانس بین المللی انرژی اتمی در حل و فصل بحرانهای جهانی امری کاملا بدیهی است.در جهان امروز مولدان بحران خود متولی حل و فصل آنها هستند.آیا مضحکانه تر و ناعادلانه تر از این حقیقت می تواند قابل تصور باشد؟گفتمان عدالت تنها قالب و پارادایمی است که می توان در قالب آن رفتار قدرتهای بزرگ در غرب را به چالش کشید.”عدالت”همواره پاشنه آشیل ظلم بوده و خوشبختانه این رابطه دوسویه نیست.”عدالت”در فطرت و طبیعت آدمی جریان دارد و “قدرت طلبی”در امیال او.از این رو در جدال تاریخی “عدالت”و”ظلم”هیچ گاه شاهد تفوق ظلم نبوده ایم.
۲) “دعا”و” برقرای عدالت در جهان” در رابطه ای موازی و همسو با یکدیگر تعریف می شوند.متاسفانه خلط این رابطه توسط پیروان برخی ادیان ابراهیمی بستر تاریخ را به جولانگاه ظالمان و هوسرانان تبدیل نموده است.در نگاه والای اسلامی فعل انسان حکم تعیین کننده سرنوشت انسان را دارد و دعا به این سرنوشت جهت می دهد.هرچند این دو مکمل یکدیگر هستند اما تحقق یکی از آنها بدون دیگری نمی تواند تضمین کننده حیات متعالی یک انسان کامل باشد.خداوند متعال در قران کریم صراحتا فرموده است که سرنوشت هیچ قومی را مگر به اراده همان قوم تغییر نخواهد داد.این تاکید خداوند به منزله تائید اصل اختیار و پرهیز از جبرگرایی در برخورد با مسائل مختلف حیات بشری است.
بسیاری از بحرانهایی که در خاورمیانه و جهان اسلام رخ می دهد،معلول حاکمیت همین نگاه سلبی در میان برخی مسلمانان است.”عدالت طلبی”و”مقابله با ظلم”با “ایستایی”در تعارضی کامل قرار دارد.این تعارض اساسی تا زمان حیات انسان بر روی کره زمین باقی خواهد ماند.”دعا”به تنهایی حد فاصل میان “عدالتخواهی فطری”و”عدالتخواهی عینی”را پر نمی کند و باید با “اراده انسان “و”عملگرایی”آن قرین شود.از سوی دیگر،ظالم به صورت ماهوی نصیحت پذیر نیست و نمی توان بر روی گفتگو با جریان ظلم سرمایه گذاری نمود.مستتر بودن مقوله قدرت و سلطه در ماورای هر ظلمی که رخ می دهد،این مسئله را پررنگ تر می کند.در مبارزه با ظلم بیش از آنکه بخواهیم انرژی و دقت خود را صرف تغییر رفتار ظالم بناییم باید نسبت به تقویت مولفه های عدالت در جهان بیندیشیم.
۳) صلح”بیش از آنکه یک آرمان بین المللی و پایه تشکیل یک آرمانشهر باشد،مبنای جاذبه و دافعه بازیگران یک ساختار جهانی نسبت به یکدیگر محسوب می شود.بر این اساس دو نوع نگاه فلسفی و سیاسی نسبت به “صلح”حاکم است.هرچند هر دوی این نگاهها مبنایی منطقی دارد اما باید در تقدم و تاخر آنها نهایت دقت را لحاظ نمود.هم اکنون نگاه فلسفی و اندیشه ای نسبت به مقوله صلح نسبت به نگاه سیاسی و کاربردی نسبت به این مسئله اهمیت کمتری دارد.از این رو تکرار چندین باره مبانی صلح بدون دقت به جنبه کارکردی آن در نظام بین الملل امروز تنها ارزشی ایدئولوژیک دارد.مسلما این جنبه ایدئولوژیک متضمن ایجاد صلحی پایدار و عینی در جهان نیست.همه ادیان الهی نسبت به تقبیح ظلم و تمجید صلح و عدالت در جهان تاکید دارند اما وظیفه انسان امروز فراتر از مرور این تعالیم و آموزه هاست.باید پذیرفت که نگاه کارکردگرایانه و سیستمی به صلح در دنیا کمرنگ شده است.در برهه فعلی همه از قباحت اشغال عراق و افغانستان سخن می گویند اما اقدامی جمعی و تاثیرگذار در خصوص خروج نیروهای اشغالگر از این کشورها بر نمی دارند.به راستی مرز میان گفتار و عمل در واکاوی “صلح جهانی”چگونه تعریف می شود؟
در نهایت اینکه دستیابی به صلح عادلانه در کنار مبنا قرار دادن نگاه متعالی دینی و فطری به مقوله عدالت و صلح مولفه ها و ابزارهایی عینی و در ماورای این ابزارها رویکردی جمعی را می طلبد که در سایه آن بتوان به صورت مجهز به جنگ تئوری و عملی با “توسعه طلبی”در جهان رفت.شاید موثر ترین اقدام در این خصوص اصلاح ساختار سازمانهای بین المللی بر اساس فاصله گیری از قدرتهای زورگو باشد.دغدغه ای که بسیاری از ملتها و دولتهای جهان نسبت به آن اتفاق نظر دارند.لحظه احتضار شورای امنیت سازمان ملل متحد و خروج روح سلطه از کالبد آن بهترین لحظه حیات بشریت در مقطع فعلی خواهد بود.
حنیف غفاری
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید