دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

پروفسور محسن هشترودی


پروفسور محسن هشترودی
● هشترودی از نگاه دیگران
صدای هشترودی رساترین صدای تبلیغ علم و ریاضیات در زمانی بود که علم جدید در این مملکت هیچ پایگاهی نداشت. شاید بتوان گفت که هر فرد نسل ما که به دنبال ریاضیات و فیزیک بله، فیزیک هم رفت، به طور مستقیم یا غیر مستقیم زیر نفوذ هشترودی بود.
«دکتر سیاوش شهشهانی»
هشترودی از نادر اندیشمندان زمان ما بود، که در دوران تخصص ها، همه جانبه بود و از دانش و هنر و فلسفه به عنوان مجموعه واحد و ناگسستنی معرفت انسانی آگاه بود و در دوران دریوزگی و لذت طلبی، در مقام یک انسان وارسته و آزاده باقی ماند.
«استاد پرویز شهریاری»
اشراف دکتر هشترودی در علوم، خصوصا علم ریاضی، او را به صورت یک استاد مرجع درآورده بود که سر حکمت را فقط می توانستیم از کلام شیوای او دریابیم. حکمت واسعه دکتر هشترودی، محدود به علوم پایه و ریاضیات نبود، بلکه گستره دانش و بینش او شامل ریاضیات، فیزیک، هیئت، نجوم، فلسفه، عرفان، ادبیات و هنر و به طور کلی تمام معرفت بشری می شد.
«عباس صدوقی»
دکتر هشترودی، دانشمندان و علاقه مندان به دانش را در هر کسوتی و با هر مسلکی که داشتند، گرامی می داشت. «عبدالحسین مصحفی»
سیزدهم شهریور سال ۸۵ سی امین سالمرگ محسن هشترودی، از چهره های برجسته ریاضی کشور است. در این مقاله نگاهی داریم به زندگینامه، تحصیلات و همچنین فعالیت های علمی و فرهنگی وی.
مولوی می گوید: «بر اندیشه گرفت نیست و درون عالم آزادی است.» کانتور می گوید: «جوهر ریاضیات آزادی آن است.»
هشترودی عارفی بود با اندیشه ریاضی یا ریاضیدانی عارف مشرب. او در شرایط اسفناک زمان خویش به لحاظ علمی به بسط دانش و جهان بینی علمی در این سرزمین همت گماشت و اگرچه کم توفیق آن را یافت که به همیاری تنی چند، علاقه به تفکر علمی را در میان ما برانگیزد. هرازگاهی چنین می نماید که علم نه از طریق تکنیک بلکه از جهت تغییر اندیشه بشری و دگرگونی جهان بینی انسان، معنی جهان شمول خود را باز یافته است و این ممکن نیست مگر به سودای دانشمندانی که در وسعت اندیشه خود، دانش را به ابعادی گسترده با فلسفه می پیوندند تا سازنده جهانی روشن تر و مردمی تر باشد. بی شک هشترودی، استاد جامع العلوم، یکی از معدود پیشروان این گروه ارزنده اندیشمندان بوده است. آن تصور محدود از علم که عالم را به تکنوکرات و عاملی چشم و گوش بسته بدل می سازد برای او هرگز متصور نبود. تموج گسترده افکار وی چنان وسیع بود که مسائل بسیار فراتر از حوزه علوم و فلسفه را نیز شامل می شد.
دیده نشده است که ریاضیدان و فیلسوفی این چنین در هنر و ادب متبحر باشد. استاد مدت ها در دانشگاه های مختلف به تدریس دروس غیرریاضی اشتغال داشت و از آن جمله در جایی تاریخ هنر درس می داد. استادی اش در ریاضیات چنان بود که دانشجویان درباره دانشش افسانه ها ساخته بودند. جهان بینی علمی فلسفی وی حوزه ای چنان گسترده از تفکر در اختیارش می نهاد که بدون احتیاج به تحصیلات تخصصی وی را قادر می ساخت که از طریق زیربنای فلسفی منطقی مسائل او با بهره گیری از منطق دقیق ریاضی، موضوعات مختلف را با ارتباطی اساسی تواما تجزیه و تحلیل کرده و در نهایت همچنان که از طریق فلسفه به حیطه مسائل وارد شده بود، به همان سیاق بررسی را خاتمه بخشد، در حالی که رشته ای از روابط به ظاهر نامعلوم ولی عمیقا آشکار بین آنها به دست می داد. دانش عمیق او در منطق قاطعیتی سازنده به افکار و سخنانش می بخشید. در سخنرانی چنان مسلط و دقیق سخن می گفت که نشان دهنده آگاهی عمیق و همه جانبه او بر تمامی موضوعات مورد بحث بود، این قاطعیت و استواری بیان علمی که با اصطلاح «بی شک» در لفظ وی مشهور بود، نشان دهنده سیمای درخشانی از «علم کلاسیک» است که استادانش اکثر رخت به سرای دیگر کشیده اند. در کنگره مسائل ریاضی انتگرال های فاینمن که در اواخر ماه مه سال ۱۹۷۸ برگزار شد، فرهاد قابوسی از پروفسور آندره لیشزوویچ ریاضیدان برجسته فرانسوی در مورد هشترودی پرسید. وی با قطعیت او را یکی از دوستان بزرگ خویش دانست و در موردش گفت: «او یکی از هندسه دانان خوب به شمار می رفت.» آنان مظاهری زنده از دوران طلایی علم اوایل قرن بیستم بودند که با نزول فرهنگ و انحطاط تمدن در استیلای ماشین سرمایه سالاری در تاریخ دیگر نظیرشان یافت نخواهد شد. استاد هشترودی بی شک در زمره نوابغی بود که با آمیزش علم و فلسفه در گستردن دامنه انقلاب اندیشه ای تا به امروز مرحله ای متعالی از دستاوردهای انسانی را فراهم ساخته اند. بی گمان مرگ اینان که تبلور علم انسانی بودند خبر از فاجعه ای می دهد که همچون سال های پیش از «رنسانس» انسان را به تاریکی فرهنگ و ظلمات تمدن سوق خواهد داد، تا شاید دگربار عالمانی دیگر بشر را از آن خلوت «مرگ فرهنگ» رهایی بخشند و سپیده دمی دیگر بر آنان ارزانی دارند. در مرگش نباید سخن گفت که همواره زنده است. زندگی اش «انسانیت» او بود و اندیشه هایش که همیشه جاودانی خواهند ماند. اما این را باید گفت که در سال های آخر عمرش بسیار رنجیده خاطر می نمود. رنجیده از جهانی که بر ضد انسان آلوده شده است. یکی از علل رنجیدگی وی در اواخر عمر، خودکشی دخترش بود که گویا سنگینی آن، مرگ وی را نزدیک تر ساخت. جهانی که انسان زندگی اش را به ناکامی در آن به سر می برد و در این میان اندیشمند امروز به قول استاد طالب آن ظلمات مغاره ای است تا از فشار این همه نابسامانی راحت شود. مسئولیت او را ثمری نیست، چرا که جز در حیطه عمل آن هم مرگناک بی شک سخن گفتن را فایده ای نیست، این است که اندیشمند در کنج کاشانه ای که آنجا هم از مصایب روزگار گریزی نیست محدود می شود. این جاست که اعتقاد به نسل دیگر نسلی جوان که جوش و خروشش حوزه امکانات را در هم می دوزد و از مسئولیت های عادی فراتر می رود در اندیشمندان نسل پیش پیدا می شد. هشترودی نیز در این چند سال اخیر چشم امیدش به جوانان بود و همیشه از افکار و عقاید آنان دفاع می کرد. چندین بار در سخنرانی هایش گفت: «اگر ممکن بود می گفتم تا مرا در همین دانشگاه دفن کنید تا جوانان از روی خاک من بگذرند.» و شاید همین تهور پیرسالانه بود که شناختنش را مشکل می کرد. استاد هشترودی، جزء معدود «نوابغ شفاهی» بود و گفتارش جوهر جهان بینی و دانش گسترده اش. درک ارتباط اساسی بین گفته هایش و ریشه یابی علمی سخنانش مگر با اطلاعی در زمینه فلسفه و تاریخ علوم مشکل می نمود. چرا که علمش محدود به درهای بسته دانشگاه نمی شد. از دکتر هوشیار استاد فلسفه دانشگاه تهران روایت می کنند که گفته اگر در کفه ای از ترازو استاد هشترودی و در کفه ای دیگر همه استادان دانشکده علوم و دانشکده ادبیات به قولی دیگر همه استادان دانشگاه را هم قرار می دادیم، کفه ای که استاد در آن بود، سنگینی می کرد. شاگردان استاد بهتر از هر کس می دانند که درس استاد هشترودی شاید تنها مورد درس غیرکلاسیک و اساسا تحقیقی بود که در تمامی سال ها در دانشگاه تهران و بالطبع در ایران درس داده شده است. به خوبی به نابسامانی علم نیز مطلع بود که در خدمت تکنولوژی از مسیر انسانی خود منحرف شده است. اضطراب ناآگاه بشر از این آلودگی در ذهن فعال وی آگاهانه رشد کرده و همه دیگر مسائل فکری اش را تحت الشعاع قرار داده در سخنرانی ها و صحبت های خصوصی اش همواره از این اضطراب سخن می گفت. اضطرابی که بیشتر ناآگاهانه و گهگاه آگاهانه در جوامع انسانی نمایان می شد. وی به جریان های تحلیلی طولانی علاقه مند بود و ذهن کاوشگر او چه بسیار استدلال های منطقی که در این زمینه یافته و تحلیل می کردند و عموما استدلال های زنده و مربوط به انسان نه مجرد پایه اعتباری عقاید وی را در مورد وجوه انسانی علم تشکیل می داد. انسانیتی که در اندیشه او معبر «علم به هنر» بود و این از خوشبختی های استاد بود که در دوره دگرگونی علم از صورت قطعیتی آن به صورت واقع گرایانه اش در طلب آن کوشیده و به اوج آن دست یازیده بود. وی قبل از تحصیل ریاضی ابتدا فلسفه و مذهب اسلامی و بعد طب تحصیل کرده بود، در دانشگاه پاریس از شاگردان برجسته الی کارتان بزرگترین هندسه دان قرن و مخترع اسپینورها بوده و مورد احترام بسیاری از ریاضیدانان فعلی بوده است. صورت جدید علم حالتی هنرگونه یافته بود، منطبق با ضرورت های زمانه که خلجان عمومی بشر را در طرح های گوناگونش نقش می زد.
بی گمان این مشابهت بین علم و هنر از آن جاست که این دو انعکاس های مختلفی از طبیعت در ذهن آدمی هستند. به قول داوید هیلبرت ریاضیدان بزرگ، طبیعت می جهد و این جهش ها است که در نظر «عالم» به صورت توابع ناپیوسته «انرژی در زمان» و در نظر شاعر همچون «گذری متخلل» از لحظاتی میرا جلوه گر می شود. عالم و هنرمند به ثبت تحلیلی جهان پیرامون خود می پردازند. یکی از طریق «تجربه و منطق» و دیگری به وسیله «احساس و تخیل»، اگر همه اینها در کسی جمع آید، هر دو خواهد شد. «نقاشی فیزیکدان» چون لئوناردو داوینچی یا «ریاضیدانی شاعر» چون خیام و هشترودی و هشترودی در این پیوند به اوجی ارجمند دست یافته بود.
در دوران علم نااخلاق، او دانشمندی خوش خلق به شمار می رفت. با شرافت زندگی کرد و به مناعت طبعی دست یافت که کمتر کسی را در حد آن توان شناخت اینک که وی از دروازه زمان گذشته و به افسانه ها پیوسته است، باشد که به احترام انسانیت متعالی و وارستگی عالمانه اش در نشر افکار علمی و انسانی او بکوشیم و از این طریق آثار شفاهی او را که متاسفانه کمتر چاپ شده اند، از این سوی و آن سوی کشور جمع آورده و منتشر کنیم، تا حقیقت افکارش در روشن کردن «سیمای انسانی علم» و جهانی کردن آن ما را یاری دهد. شرافت انسانی و علو همتش را بیاموزیم، اگر که در آرزوی علم به مثابه عامل انسان در چیرگی بر طبیعت هستیم. دریغا که در طول حیاتش او را به کمال نشناختند و نشناساندند. بجاست که این مقال را با بیان ارسنت رخان در رثای اسپینوزا در پای مجسمه او به پایان بریم که در حق معدودی دیگر از اندیشمندان نیز رواست: «خوار و زبون باد آن که هنگام عبور از این جا به این قیافه نجیب و متفکر ناسزا بگوید، سزای او همان جهل اوست که سزای همه جاهلان است… این مرد از روی این پایه سنگی به تمام مردم جهان راه خوشبختی را نشان می دهد و هر که از این راه برود به آن خواهد رسید. سیاحان متفکر که در قرون آینده از اینجا خواهند گذشت، در دل خواهند گفت که حقیقی ترین مظهر خدا در این جا تجلی کرده است.»
● گاهشمار زندگی پروفسور محسن هشترودی از نگاه هشترودی
دانش در جست وجوی چیزی است که هست ولی هنر در پی آفرینش چیزی است که نیست. اگر هنرمند امروز سرسام زده به نظر می آید، به دلیل آن است که گناه ناخواسته دانش را معصوم دیگری که همان هنرمند است، باید با اشک چشم تائید کند.
دکارت می گوید: می اندیشم پس هستم.
من می گویم: هستم پس می اندیشم.
«پروفسور محسن هشترودی»
دکتر محسن هشترودی در ۲۲ دی ماه سال ۱۲۸۶، در تبریز متولد شد. پدرش شیخ اسماعیل مجتهد مشاور شیخ محمد خیابانی در قیام تبریز و استقرار مشروطیت، نقشی اساسی داشت.
پس از اتمام دوره دبستان در دبستان های اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴ تمام کرد. در سال ۱۳۰۷، در اولین گروه دانشجویان اعزامی به اروپا، برای تحصیل در رشته مهندسی، از طرف وزارت فوائد عامه عازم اروپا شد. در سال ۱۳۰۸، به وطن بازگشت و وارد دارالمعلمین مرکزی شد. دارالمعلمین مرکزی را بعدها دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلم نامیدند. در سال ۱۳۱۱، شاگرد اول دانشسرا و جزء دومین دوره فارغ التحصیلان و گروه پنجم اعزامی به فرانسه شد.
در سال ۱۳۱۲، دو سال زودتر از موعد مقرر موفق به کسب امتیاز اول در امتحانات آنالیز عالی در پاریس و اخذ لیسانس دوم در رشته ریاضی از دانشگاه سوربن شد. در سال ۱۳۱۵ به همراه دکتر محمد علی مجتهدی دکترای دولتی یا «راتا» را دریافت کرد.
رساله دکترای دکتر هشترودی توسط ریاضیدان نامدار «الی کارتان»، راهنمایی و تصویب شد.
در سال ۱۳۱۶، تدریس ریاضیات هندسه، حساب، آنالیز را در دانشکده ادبیات، علوم و دانشسرای عالی آغاز کرد که آنها سال ها در یک جا جمع بود. در سال ۱۳۲۰، در دانشسرای عالی به پایه استادی رسید.
در سال ۱۳۲۱، کرسی مکانیک تحلیلی گروه آموزشی ریاضی دانشگاه تهران به وی اعطا شد. در همان سال، به مقام ریاست فرهنگ تهران اداره تعلیمات متوسطه و نیز دریافت امتیاز مجله هفتگی «نامه کانون ایران» از شورای عالی فرهنگ نایل شد. در سال ۱۳۲۲، در اعتصاب استادان و دانشجویان دانشگاه تهران برای استقلال دانشگاه از وزارت معارف فعالانه شرکت کرد.
این اعتصاب سرانجام در سال بعد با کوشش دکتر محمد مصدق منجر به تصویب تبصره ای در مجلس شد. در سال ۱۳۲۳ با «رباب مدیری» ازدواج کرد و پدر دو دختر و یک پسر به نام های فرانک، رامین و فریبا شد. در سال ۱۳۲۵، یک مجمع فلسفی را هدایت کرد که اشخاصی چون امیرحسین آریان پور و ابوالحسن فروغی و حسینعلی راشد در آن عضویت داشتند. پس از چندی این مجمع در منزل استاد تشکیل شد و به مدت پنج سال ادامه یافت.
در سال ۱۳۲۶، برای تنظیم رساله دکترا در هندسه ترسیم فضای چهاربعدی استاد راهنمای «الکساندر سمباد آبیان» شد. این رساله بعد به تائید الی کارتان نیز رسید. در سال ۱۳۲۹، در کنگره بین المللی ریاضیدانان در دانشگاه هاروارد به عنوان نماینده دانشگاه تهران شرکت کرد و گزارش آن را به الی کارتان تقدیم کرد. در این زمان استاد به عضویت موسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون آمریکا درآمد. این عضویت به درخواست ریاست آن دانشگاه، پروفسور «اوپن هایمر»، انجام شد. استاد در ترم پائیز ۵۲۱۹۵۱ نیز به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد. در این سال ها، با اینشتین نیز به مصاحبت و گفت وگو می پرداخت. در سال ۱۳۳۰ به ایران مراجعت کرد و به مدت یک سال ریاست دانشگاه تبریز را عهده دار بود. در سال ۱۳۳۲، در کنگره بین المللی ریاضیدانان در آمستردام به عنوان نماینده دانشگاه تهران شرکت کرد. در سال ۱۳۳۵، در کنگره طوسی دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در همین سال ریاضیدان برجسته «زاریسکی»، مقیم آمریکا، اقامت چند روزه ای در منزل دکتر هشترودی داشت. در سال ۱۳۳۶، در کنگره بین المللی ریاضیدانان زبان لاتین در شهر نیس فرانسه شرکت کرد و از طرف شورای استادان دانشکده به ریاست دانشکده علوم دانشگاه برای یک دوره ۳ساله انتخاب شد. استاد متعاقبا پیشنهاد کار در موسسه تحقیقاتی «کلژ دوفرانس» را رد کرد.
در این سال به تقاضای بدیع الزمان فروزانفر نایب رئیس انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی دانشکده معقول و منقول، سخنرانی ای در باب «تجسم و تصویر» ایراد کرد. باز در همین سال بود که استاد کوشش مستمری برای تصویب تبصره الحاقی به قانون استخدام مهندسان را به انجام رساند که این قانون گام بزرگی برای اشتغال و تامین آتیه فارغ التحصیلان رشته های علوم بود. هشترودی در این سال هدایت سازمان صنفی دانشجویان را به مدت ۳ سال عهده دار شد و تاسیس کانون فارغ التحصیلان دانشکده علوم را مطرح کرد. در سال ۱۳۳۷ در کنگره بین المللی ریاضیدانان در ادینبو شرکت کرد و با بزرگانی چون برتراند راسل به مصاحبت و گفت وگو پرداخت. در سال ۱۳۳۸ به پیشنهاد ریاست انجمن اتحادیه بین المللی فضا به عضویت در این انجمن درآمد. در همان سال دوره فوق لیسانس ریاضی را در ایران راه اندازی کرد.
در سال ۱۳۴۰ با همکاری منوچهر آتشی و احمد شاملو به مدت یک سال ریاست هیات تحریریه نشریه فرهنگی، علمی، هنری «کتاب هفته» کیهان را به عهده گرفت.
در سال ۱۳۴۳ در کنگره بین المللی ژئومتری و ژئودزی در صوفیه شرکت کرد. در همین سال هیاهویی برای نامزدی وی برای دریافت جایزه نوبل در زمینه مکانیک سماوی به وجود آمد. در سال ۱۳۴۷، طی نامه ای خطاب به مدیر مجله یکان، پیشنهاد داد که انجمن ریاضی و انجمن معلمان ریاضی، به مفهوم عام تشکیل شود. استاد در سال ۱۳۴۸ بنا به تقاضای خودش بعد از ۳۱ سال خدمت در کسوت استادی تمام وقت دانشکده علوم، بازنشسته شد.
در این سال همچنین به ریاست کانون فضایی ایران و ریاست هیات امنا و شورای نویسندگان مجله «فضا» منصوب شد. در سال های ۱۳۴۹ ، ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ در کنفرانس های اول، دوم و سوم ریاضی کشور شرکت کرد. در شهریور ماه سال ۱۳۴۹ موفق به دریافت لوح استاد ممتازی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۵۱ در کنگره تحقیقات ایرانی در دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در سال ۱۳۵۲ همسر خویش را برای درمان روانه آلمان کرد. دختر بزرگش نیز در فرانسه به طور نابهنگامی وفات یافت و بدین ترتیب، احوال استاد رو به نزاری گذاشت و بالاخره، در ۱۳ شهریور ماه سال ۱۳۵۵، استاد بر اثر سکته قلبی به سرای باقی شتافت و جنازه وی در ۱۷ شهریور ماه از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشییع شد.
محمدرضا مولایی
منابع:
۱ یادنامه دکتر محسن هشترودی، هادی سودبخش
۲ مجله «آشتی با ریاضیات»، شماره های مهر و آبان ۱۳۵۷
۳ دانش و هنر، «محسن هشترودی»
۴ «پدیده هشترودی» تکرار شدنی نیست، نوشته سیاوش شهشهانی، مجله نشر ریاضی، سال ۴، شماره ۱ و ۲، مرداد ۱۳۷۰
منبع : کانون دانش