چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
نیچه و نقد فرهنگ و ارزشهای غربی
● نقد عقل مدرن
نیچه با زیر پرسش بردن عقل، اساس مدرنیسم و اندیشههای روشنگری را رد کرده است. در دوره روشنگری عقل از جایگاه بالایی برخوردار بود و نیروی استدلال را بهتر از هر مرجع دیگری برای زندگی فردی و اجتماعی انسانها پیشنهاد میکرد اما نیچه به نقد روشنگری و عقل فراگیر میپردازد. او معتقد است عقل نمیتواند جای نیروی سنت و دین را بگیرد و میان انگیزههای متفاوت و متنوع افراد هماهنگی ایجاد کند. او عقل را تنها نقابی میداند بر چهره قدرت و راهحل انسان مدرن را برای رهایی از این اسارت انکار اساس پروژه عقلی کردن جامعه میداند.
به عقیده او ویژگی برجسته دنیای مدرن نهیلیسم است. در حالی که در جامعه سنتی دین به زندگی انسانها و رفتار اخلاقی آنها جهت میداد و تصویر کلی از جهان را در اختیار انسانها میگذاشت اما در دنیای مدرن با رد تفسیرهای دینی و جایگزین شدن علم شاهد تهی شدن زندگی و بیهدف شدن آن از معنا هستیم که نتیجهای جز پیروزی نهیلیسم نداشته است. در دنیای مدرن ایمان به علم و پیشرفت علمی جانشین ایمان دینی شد. در حالی که علم تنها یک تفسر ویژهای از جهان ارائه میدهد و از چشماندازی ویژه به هستی مینگرد، پس نمیتوان برای آن مزیت بیشتری قائل شد زیرا هیچ تفسیری نمیتواند ادعای شناخت کامل جهان را داشته باشد. پس باید تمام توهمهای مابعدالطبیعه و علمی را کناز گذاشت و به جای آن تنوع چشماندازها و تفاسیر را از جهان پذیرفت. نیچه هنر را بهترین الگوی این نظریه میداند زیرا به گمان او فقط هنر قادر است در مقابل دامهای فریبنده علم و اخلاق مقاومت کند.
● نقد اخلاق مسیحی
نیچه معتقد است دگرگونی ارزشها با یهودیت آغاز شد و با مسیحیت ادامه یافت. از نظر نیچه اخلاق مسیحی (قرون وسطی) پوششی است که مردمان ضعیف از آن برای پنهان کردن ترس خود استفاده میکنند و وسیلهای است برای مردمان فرودست تا از طریق آن به تضعیف اعتماد به نفس مردمان والا و شخصیتهای قوی بپردازند. انسان حامی اخلاق مسیحی و فضایل آن سرشار از بدطینتی ، بغض و کینه نسبت به خود و دیگران است. این انسان آموخته است دست رد به زندگی بزند و از قابلیتهای حسی و غریزی خود نفرت داشته باشد. بنابراین او موجودی بیمار است.
اخلاق مسیحی قرون وسطی حافظ و حامی، بخش ضعیف، ترسو و نالایق بشریت است، کسانی که سعی میکنند از طریق کمک و فکر کردن به دیگران از فکر کردن به خود طفره روند و ضعف و بدطینتی خود را در پشت نقاب فضایل اخلاقی پنهان کنند.
ایراد اساسی که نیچه به اخلاق مسیحی دارد آن است که مسیحیت با حمایت از افراد ضعیف در مقابل افراد قوی زمینههای لازم را برای سقوط و انحطاط انسان سالم و شجاع فراهم میکند و باعث پرورش نوع ناسالم و منحط بشریت میشود. نیچه انسانهای قوی و سالم را از آن جهت ارزشمند میداند که سهمی والا و نقشی اساسی در رسیدن به آینده آرمانی بشر دارند و میتوانند نقش موثرتری را در بهبود وضع کلی بشر بازی کنند. بیزاری نیچه از مسیحیت در اساس از اثری است که در انسان دارد. مسیحیت انسان را ناتوان و اهل تسلیم و رضا و افتاده بار میآورد و یا وجدان عذابآلودهای به وی میبخشد و نمیگذارد خود را آزادانه پرورش دهد. مسیحیت یا از رشد افراد برتر جلوگیری میکند و یا آنان را خرد میکند.
نیچه تنها به نقد اخلاق مسیحی اکتفا نمیکند بلکه هدف انتقاد او رد اخلاق به طور کلی میباشد و به همین دلیل است که او خود را فیلسوف اخلاق ستیز مینامد . نیچه به رد مفاهیم پایهای اخلاق میپردازد. تسلط بر نفس از جمله مفاهیم پایهای اخلاق است. نیچه نه تنها این وجه اخلاق را مورد انتقاد قرار نمیدهد بلکه اخلاق را به خاطر همین ویژگی ستایش میکند زیرا براساس آن فرد تسلیم امیال و خواستهای آنی خود نمیشود. نیچه معتقد است دو برخورد غلط نسبت به غرایز وجود دارد. اول کسانی که از تسلط بر غرایز و احساسات غافل هستند و دوم کسانی که از غرایز کنارهگیری میکنند تا به فضایل دست پیدا کنند. او نمونه اشتباه اول را توهم رمانتیک بازگشت به انسان طبیعی میداند و نمونه اشتباه دوم را مسیحیت. او کلیسا را به خاطر همین سرکوب کردن غرایز طبیعی مورد حمله قرار میدهد. معتقد است عواطف و غرایز بشر باید مهار و راهنمایی شود . نیچه هم با سرکوب غرایز طبیعی انسان مخالف است و هم با بیبندوباری . به نظر او این که انسان بتواند امیالش را مهار کند و به خواستهایش جهت بخشد نشانه قدرت است.
او معتقد است انسان اروپایی با شناخت ارزشهای اخلاقی خاصی بار آمده است که با ایمان مسیحی همراه هستند و یا حتی به یک معنا بر آن تکیه دارند. بنابراین اگر انسان اروپایی ایمان خود را به این ارزشها از دست بدهد ایمان خود را به همه ارزشها از دست خواهد داد. زیرا این انسان، تنها اخلاقی را میشناسد که از طریق مسیحیت وارد جامعه شده است. پس فروریختن ایمان به ارزشهای اخلاقی مسیحی انسان را با خطر هیچ انگاری روبرو میکند نه به خاطر اینکه ارزشهای ممکن دیگری وجود ندارد بلکه از آن جهت که در غرب بیشتر مردم ارزشهای دیگری را نمیشناسند.
بر این اساس در جامعه سنتی همانا دین است که تصویر کلی از جهان را در اختیار فرد میگذارد و توجیه نهایی رفتار اخلاقی به عهده جهان بینی دینی است. در این جهان بینی رنجهای زندگی روزانه همچون ضرورتی برای رسیدن به جهان واقعی ابدی و زندگی پس از مرگ تلقی میشوند. زیرا در جهانی که خداوند، قادر و عادل مطلق است هر حادثهای دلیلی دارد. هر چند عقل ناقص بشر از درک آن عاجز باشد. اما این دیدگاه متعلق به جهانی بود که در آن دین مرجع نهایی اعتبار و مشروعیت بود. در حالی که در دنیای مدرن دین دیگر مرجع نهایی نیست و علم جایگزین آن شده است. در این دنیا حتی دین داران برای توجیه حقانیت دین به علم روی میآورند و برای اثبات وجود خدا در جستوجوی دلایل علمی اند در دنیای مدرن ایمان به علم و پیشرفت علمی جانشین ایمان دینی شده است در حالی که به اعتقاد نیچه هر دو افسانه هستند و ایدئولوژی حاکم بر جهان مدرن یک افسانه، یعنی علم را جانشین افسانهای دیگر، کرده است. در حالی که علم در دنیای مدرن برخلاق دین توانایی معنا بخشیدن به زندگی را ندارد، زیرا نه توانایی آن را دارد که به هستی معنا بخشد و نه توانایی ارائه یک دستگاه اخلاقی را دارد. علم نوعی تفسیر جهان است که پاسخگوی نیازهای حیاتی ماست و فاقد هرگونه ارزش نظری است و ارزش آن فقط جنبه عملی دارد یعنی ابزاری است در خدمت قدرت.
بنابراین رد تفسیر دینی از جهان و قبول تفسیر علمی به جای آن نتیجهای جز تهی شدن زندگی از معنا ، بیهدف نمودن هستی و پیروزی نهیلیسم ندارد و نهیلیسم سرنوشت محتوم دنیای مدرن است.
او هر کوششی را برای وضع قوانین و مقررات رفتاری عام و کلی محکوم میکند، زیرا معتقد است احکام کلی تفاوتهای افراد رانادیده میگیرد و در نهایت این تفاوتها را از بین میبرد و همه افراد را در نیازها و خواستهایشان یک دست میکند. نظامهای اخلاقی سنتی، خوب و بد را برای همگان یکسان میدانند و معتقدند هیچ حکم اخلاقی نمیتواند برای یک فرد مشخص و معین وضع شود. اما نیچه معتقد است مهم نیست که چه عملی انجام میشود بلکه مهم این است که چه کسی مرتکب عمل شده است و ارزش عمل را عامل آن تعیین میکند و هیچ کاری در ذاتش به طور یکسان برای همگان خوب یا بد نیست در نتیجه ناعادلانهترین عمل قابل تصور را نمیتوان بدتلقی کرد چرا که ممکن است توسط فردی والا، نجیب و برتر صورت گرفته باشد که این الگوی اخلاقی نیچه باعث فروریختن بسیاری از مفاهیم اخلاقی از جمله عدالت میشود. زیرا براساس این ارزشگذاری هر کس میتواند هر رفتاری را توجیه کند و هیچکس در مقامی نیست که درباره رفتار دیگری قضاوت اخلاقی کند. البته این حکم نیچه فقط در مورد انسانهای قوی صادق است. کسانی که توانایی ارزش آفرینی را دارند و بقیه افراد هم ابزاری هستند در جهت پرورش این نوع برگزیده و برتر.
● نقد دموکراسی و برابری:
به اعتقاد نیچه دنیای مدرن شرایط بسیار مناسبی برای پرورش روحیه گلهای فراهم آورده و وضع را برای رشد و پرورش انسانهای قوی و والا دشوار و نامناسب کرده و همین امر دلیلی است برای نیچه تا به محکوم کردن تمام نهادهایی بپردازد که در دنیای مدرن امکان شرکت توده وسیع مردم را در تصمیمگیریهای عمومی فراهم کردهاند. نهادهای سیاسی و اجتماعی مدرن مانند پارلمان ، حقرای همگانی و نیز جنبش های دموکراتیک و سوسیالیستی نقشی جز دامن زدن به روحیه گله ای ندارند.
نیچه به عنوان یک منتقد محافظه کار جامعه مدرن جریانهای فکری لیبرال، سوسیال و دموکرات را از آن رو که وعدههای توخالی به زحمتکشان و تودههای مردم میدهند و با این وعدهها انتظارهایی را پدید میآورند که توانایی برآوردن آن را ندارند به شدت مورد حمله قرار میدهد. او معتقد است آرمانهای دنیال نو از جمله آزادی، برابری و دموکراسی ، توهمی بیش نیستند و نهادهای سیاسی و مدنی دنیای مدرن که وعده تحقق آنها را میدهند فقط به مشتی توهم دامن میزنند.
از نظر نیچه، برابری یعنی برابر دانستن افراد نابرابر، یا اجرای قوانین عام و کلی درباره افراد نابرابر که درنتیجه آن عدالت ایجاب میکند که ابر انسانها و انسانهای میانه و ضعیف برابر تصور شوند او معتقداست مفهوم برابری با ذات زندگی اجتماعی بشر در تضاد است زیرا در جهت از بین بردن تفاوتهای بشر و یک کاسه کردن آنها اقدام میکند که نتیجهای جز به مخاطره افتادن زندگی نوع بشر ندارد. اشارههای مکرر نیچه به عدم برابری مردمان و قربانی کردن میان مایگان برای حفظ نژاد برتر حاکی از آن است که مفهوم برابری جایی در دستگاه فکری او ندارد. نیچه برخلاف متفکرانی چون کانت و مارکس که بهرهکشی انسان از انسان را غیراخلاقی و مغایر با عدالت اجتماعی میدانند. بهرهکشی را وجه ذاتی زندگی میداند و آن را ویژگی طبیعی هر رابطه اجتماعی می شمارد. از نظر او توزیع نابرابر قدرت نه فقط یک واقعیت بلکه ضرورت زندگی است و جامعهای که در آن قدرت در انحصار گروهی خاص نباشد خاستگاه موجوداتی ضعیف و گله صفت است. پس جامعهای که اصل حاکم بر آن برابری انسانهاست نه ممکن است و نه مطلوب.
نیچه با دموکراسی و مبانی آن از قبیل برابری مخالف است. زیرا بر نابرابری و تفاوت انسانها تاکید میکند او معتقد است برای درجهبندی و ارزیابی افراد ملتها باید بهنیروی معنویت و باروری طبیعت آن مراجعه کرد و براساس آن برتری و فرزانگی آنها را تعیین نمود. نیچه با نقد دموکراسی و عنصر اصلی آن برابری، در اندیشه پرورش اذهان و اشخاص بزرگ است زیرا از نظر او انسانهای ضعیف در کارهای بزرگ بدون استفاده هستند.
● نقد ارزشهای غربی
نیچه از جمله فیسلوفان بزرگ غربی است که به نقادی فرهنگ غربی میپردازد. نیچه با یک تقسیمبندی نه چندان منسجم فرهنگ و تمدن را از هم تفکیک نمودو تداول سنتها و ارزشها و فروافتادن انسان از آفرینندگی و خلاقیت را به حساب فرهنگ گذاشت . نیچه معتقد بود ارزشهای موقت و محدود به زمان و مکان خاص باید جای ارزشهای جاودان کلی و همگانی را بگیرد زیرا همان طور که حیات مشروط به زمان و مکان است و زندگی کلی وجود ندارد. پس نباید ارزشهای کلی هم وجود داشته باشد. او اعتقادی به اخلاق مطلق نداشت و معتقد بود اخلاق نسبی است و به همین دلیل به انتقاد شدید از سقراط و افلاطون میپردازد. زیرا آنها دارای تصوری مطلق از اخلاق بودند در مقابل به حمایت از پیش سقراطیان میپردازد و از آنها به عنوان فیلسوفان واقعی یاد میکند. نیچه به انکار اصالت ارزشهای متداول فرهنگی یکی پس از دیگری میپردازد و معتقد است که این ارزشهای تاریخی محصول زندگی تاریخی انسان است و عادتهایی هستند که زندگی بر انسان تحمیل کرده است.
او یکی از زمینههای اصلی رشد ارزشهای متعارف و نهادینهشدن ارزشها و به دنبال آن گرفتار شدن انسان در دام آنها و از دست رفتن آزادی انسان را رشد تعلیم و تربیت تخصصی میداند. یعنی به سبب رشد علم، کسی که میخواهد درجه قابل ملاحظهای از اهمیت کسب کند باید حتما در رشته ای از علم تخصص پیدا کند و به دنبال پیشرفت بیشتر علم حوزه تخصص افراد تنگتر میشود. بنابراین یک متخصص در عین حال که در رشته تخصصی خود بسیار داناست . در دانستنیهای خارج از علم خود نادان میباشد.
نقد نیچه از ارزشها به معنای رد یااثبات بیاعتباری آنها نیست بلکه برای تشریح اصولی است که پایه این ارزشهاست . نیچه در صدد است آن مبانی مشکوکی که ارزشها را پدید آورده تشریح کند و مورد سوال قرار دهد.
یکی از ارزشهایی که نیچه به نقد آن میپردازد. ارزش حکومت است زیرا همه ارزشهای اجتماعی جاری برخاسته از آن میباشد. اگرچه او به تائید قدرت میپردازد اما قدرت مورد تائید او قدرت حکامی چون هیتلر نیست بلکه قدرت مورد حمایت او قدرت اندیشه شخصی است. یعنی قدرت فکر و اندیشه و معتقد است انسان باید صاحب قدرت شود نه نهاد جعلی حکومت.
او ارزشها را روبنایی و سطحی میداند و معتقد است در عمق واقعیت چیزی به نام ارزش وجود ندارد و ماهیت همه آنها قراردادی میباشد که تنها واضعان این ارزشها آن را حقانی و اصیل قلمداد کردهاند. اگرچه در عصر جدید نگرش کمی به جای نگرش کیفی استقرار یافته و علم به معنای اندازهگیری به کار رفته اما با این حال نیچه معتقد است ارزشهای اخلاقی اصولا از مقوله کیفیتاند و نمیتوان آنها را از طریق معیارهای کمی مورد سنجش قرار داده . پس شناخت علمی در مورد ارزشهای اخلاقی مردود و ناموفق است. از نظر او علم درصدد است تا جهانی ساده شده و سراسر ساختگی را به ما عرضه کند. در حالی که جهانی که در برابر ما قرار دارد افسانهای بیش نیست.
از نظر او ، این عقیده که یک نظام تعلیم و تربیت صحیح میتواند دگرگونیهای اساسی در جامعه و انسانهای والا پدید آورده و پرورش دهد به کلی مردود است. زیرا بیبندوباریهای زننده، حسدهای تنگنظرانه و ... همچون خونی فاسد از پدر و مادر به فرزند میرسد و آموزش و پرورش تنها میتواند سایهای فریبنده بر چنین میراثی بکشد. به طور کلی نیچه علت اصلی مشکلات دنیای مدرن را حاکمیت ایدئولوژی مسیحی، زیادهروی در رحم و شفقت، فراموش کردن فضایل آریستوکرات دنیای باستان ، کمبود خودخواهی و فردباوری و شیوع فکر دموکراسی یا به قول خودش روحیه گلهای دانسته است.
فاطمه شهابی
منابع :
تاریخ فلسفه (جلد ۷) ، فریدریک کاپلستون ، ترجمه داریوش آشوری ، انتشارات سروش ، . ۱۳۶۷
گذار از مدرنیته . (نیچه ، فوکو ، لیتوتار ، دریدا) ، شاهرخ حقیقی ، انتشارات آگاه، .۱۳۸۱
نیچه پس از هیدگر ، دریدا و دولوز ، محمد ضیمران ، انتشارات هرمس ، .۱۳۸۲
پیام نیچه ، منوچهر صانعی دره بیدی ، انتشارات نقش و نگار، ۱۳۸۶
اراده معطوف به قدرت، فردریش نیچه ، ترجمه محمدباقر هوشیار ، نشر و پژوهش فرزان روز ، ۱۳۷۷
شرح افکار و آثار برگزیده نیچه، استنلی مکدانیل، مترجم محمد بقایی (ماکان) ، انتشارات اقبال ، ۱۳۸۳
منابع :
تاریخ فلسفه (جلد ۷) ، فریدریک کاپلستون ، ترجمه داریوش آشوری ، انتشارات سروش ، . ۱۳۶۷
گذار از مدرنیته . (نیچه ، فوکو ، لیتوتار ، دریدا) ، شاهرخ حقیقی ، انتشارات آگاه، .۱۳۸۱
نیچه پس از هیدگر ، دریدا و دولوز ، محمد ضیمران ، انتشارات هرمس ، .۱۳۸۲
پیام نیچه ، منوچهر صانعی دره بیدی ، انتشارات نقش و نگار، ۱۳۸۶
اراده معطوف به قدرت، فردریش نیچه ، ترجمه محمدباقر هوشیار ، نشر و پژوهش فرزان روز ، ۱۳۷۷
شرح افکار و آثار برگزیده نیچه، استنلی مکدانیل، مترجم محمد بقایی (ماکان) ، انتشارات اقبال ، ۱۳۸۳
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست