جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جرأت و حریت


جرأت و حریت
دگرگونی و تغییر سابقه ای به اندازه عمر بشر دارد. میل به حرکت وصیرورت و تغییر از ویژگی های ذاتی نهفته در روح آدمی است و سیمای تاریخ را دوگانگی این میل به تغییر، و چالش میان دو گزینه انحطاط و اعتلا تصویر کرده است. انسان مدام می خواسته نو کند و نو شود و از این طریق رنجی را بزداید و لذت یا رضایتی را فراهم سازد. قافله تمدن بشری در این راه گاه به بیراهه رفته و با سردرگمی به گرد خویش چرخیده یا عقبگرد زده و گاه در انتخاب الگوی تغییر چنان انتخاب کرده که او را بر آرمان ها و آرزوهای انسانی نزدیک ساخته است.
در این میان آنچه بیش و پیش از اصل تغییر مهم است، متولیان آن و جهت گیری آنها در صورت بندی و تدوین مدل مطلوب بوده است. اینکه تأثیرگذاران و متولیان تحول، چقدر جرئت اندیشیدن و پرسیدن و آزاداندیشی داشته اند؟ چقدر رنج و زحمت اندیشیدن (روشنفکری) را بر خود هموار کرده یا دنبال عافیت و آسان و آماده خوری رفته اند؟ و چقدر با روش و منش خویش در پیشرفت بشر خدمت کرده یا خود تبدیل به معضل و مسئله شده اند؟ تاریخ روشنفکری ما در سده اخیر از این جهت سرنوشتی پرماجرا و عبرت آموز دارد. طوایفی از جریان های خودخوانده روشنفکری در این سده پرحادثه که جهان دچار تلاطم های بزرگ و تجارب تمدنی جدید بود، رنج اندیشیدن و جرئت پرسیدن و چون و چرا و محک زدن و نقد کردن را بر خود و مردم حرام کردند و اگر چه مدام از گوهر آزادی و انتخاب، و تغییر و تجدد مبتنی بر آن سخن می گفتند، در عمل تن به تبعیت از مدل های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قاهر در دنیا دادند. به مدت یکصد سال، ایران و سیاست و اقتصاد و فرهنگ و دانشگاه و افکار عمومی آن تبدیل شد به بازار بنجل فروشی انواع مدها و مدل های قاهر.
ایسم پشت ایسم و مد پشت مد بود که آمد، داعیه داران روشنفکری و روشنگری را مقهور و تسلیم کرد و با همراهی حکومت ها و پشتوانه قدرت خارجی، بر سپهر سیاست و فکر و فرهنگ ایران مستولی شد. رفورم، لیبرالیسم، مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، ماتریالیسم، سکولاریسم، لائیسم و... انبوهی از خوراک های فکری عجیب و غریب تولید شده در غرب جدید بود که به خورد ایران و ایرانی داده شد تا مگر از بیماری شفا دهد. اما شفا نداد هیچ که کور هم کرد. نه در اینجا، که در هیچ جای دنیا، این ایسم ها و آیین ها و مکاتب سیراب شده و بالیده از آبشخور ماده پرستی، رنجی از جان بیماری نکاست و گرهی از کار مردمی گرفتار و در رنج نگشود؛ تا امروز که بحران های انباشته در چند سده اخیر از همه سو بر گریبان متولیان تمدن جدید چنگ انداخته و می فشارد.
اگر فکر و ایده مستقل بومی، مبنای گفتمان سازی و حرکت و تمدن سازی باشد، روشنفکری مصطلح در ایران از اساس بیگانه با آن بود. او با همه ادعاها در انهدام بنیان های فرهنگ خودی، اسیر اسطوره غرب بود، یا مفتون و مسحور زرق و برق یا اسیر و مرعوب هیبت و قدرت آن چه از نوع مارکسیستی و چه از نوع لیبرالیستی. انقلاب اسلامی نقطه پایان بر این روند اسارت آمیز منادی حق استقلال و آزادی و انتخاب بود. و شگفتا که قبل از هر کس، همین طیف از روشنفکران در برابر قد علم کردن و شعار استقلال و آزادی ملت ایران ترش کردند! و شعارهای هویت طلبانه و تشخص خواهانه انقلاب قبل از همه به این جماعت برخورد گویا که میل ملی به تشخص و تمایز در برابر قدرت ها و مدل های غالب، توهین به آنهاست!
۳۰ سال پس از پیروزی آن انقلاب، چهره جهان کاملاً دچار دگرگونی شده است.
اکنون همچنان که حتی از جنازه شرق کمونیستی هم اثری نیست، غرب کاپیتالیستی و لیبرالیستی دچار بحران های لاینحل و جدی تر شده و ماندگاری و تشدید آن بحران ها، این پرسش معطوف به عقل و مصلحت را پیش می کشد که آیا باید همچنان زیر سایه این تمدن در حال آوار شدن ماند و به خاطر مسحور یا تسخیرشدگی و مرعوبیت هستی خود را پای آن گذاشت؟ آیا حتماً باید آخرین تکیه گاه های این تمدن رو به زوال هم- مانند ماجرای موریانه و عصای سلیمان- فرو بریزد و لیبرال- کاپیتالیسم را با خود به زیر کشد تا روشنفکر «غرب زده» یقین کند با تسلیم طلبی و واداشتن مردم خود به چنین تسلیمی، حق انتخاب و آزادی و اصلاح و پیشرفت را از ملت خویش دریغ کرده است؟! آیا مسئله عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و معامله قدرت ها با تروریست ها و جنایتکاران برای نقض حقوق میلیون ها انسان کافی نیست تا غربزدگان در حقوق بشر ادعایی آنها شک کنند؟ آیا عار نیست که رابرت وود سخنگوی وزارت خارجه دولتی با مختصات دولت آمریکا به بهانه بازداشت یکی از عناصر ضدانقلاب به سی ان ان بگوید «ما در کنار همه کسانی که در ایران مشغول دفاع از حقوق بشر و عدالت هستند، ایستاده ایم»؟! حالا که کسی با مختصات عباس امیرانتظام سخنگوی جاسوس دولت موقت تصریح می کند «نه شرایط داخلی و نه شرایط جهانی برای تغییر در ایران مساعد نیست، من از بازخورد نامه ام به دبیرکل سازمان ملل مطمئن شدم که امروز شرایط جهانی برای تغییر در ایران مساعد نیست»، کافی نیست تا عناصر سیاسی امید بسته به تیمار و حمایت بیگانگان عیار کار دستشان بیاید و بیراهه طی شده از سوی روشنفکری وابسته در سده اخیر و چند دهه گذشته را دوباره طی نکنند؟!
آیا در سیستم و ساختار اقتصادی غرب مسئله عدالت و حقوق شهروندان مسئله حل شده ای است که ما هم در انتخاب مدل اقتصادی به آن سیستم دخیل ببندیم یا آن را ملاک تخطئه ارزش های بومی و خودی قرار دهیم؟ به این چند جمله قابل تامل پروفسور ژوزف اشتیگلیتس اقتصاددان خبره و استاد دانشگاه کلمبیا در گفت وگو با روزنامه آلمانی برلینر سایتونگ عنایت کنید: «من به خاطر بحران مالی اخیر نگرانم. عدم اطمینان کاملا حکمفرماست. ده سال پیش بحران فقط دامنگیر مردم آسیا بود اما امروز همان بحران دامنگیر آمریکا و اروپایی هاست و ابعاد آن چند برابر بزرگتر است... دولت آمریکا که خود عامل بحران است، برنامه نجات ۷۰۰میلیارد دلاری ارائه می کند. اینجاست که من شک می کنم... آنچه موجب آشفتگی بسیاری از آمریکایی ها شده این است که آنهایی که با رفتار بی ملاحظه به ویژه در چند سال اخیر درآمدها و مزایای کلانی را به جیب زده اند، حالا به هزینه مالیات دهندگان آمریکایی، باران پول نثارشان می شود... نظام نئولیبرالی در بیشتر کشورهای غربی مرده است، همین طور نسخه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی. آمریکا نقش خود را به عنوان مدل برای دیگر کشورها از دست داده است و هر جا تکنوکرات های آمریکایی سخنرانی می کنند و می گویند نگاه کنید و بازارهایتان را لیبرالیزه کنید، دیگران با تمسخر به آنها می خندند. سرخوردگی مردم در حال تشدید است چرا که دریافته اند نظام اقتصادی آمریکا به فکر همه آمریکایی ها نیست بلکه تنها به فکر گروهی کوچک است.
آنها از بازار آزاد حرف می زنند ولی تنها به تمول و اشرافیت چند کنسرن فکر می کنند و به جای ایجاد رقابت، به گونه ای گسترده ابزار واگذاری مستقیم قراردادها را به کار می گیرند... جامعه ما دو دسته شده. تصورش را بکنید چند ماه پیش رئیس جمهور قانونی را وتو کرد که می خواست بیمه بیماری برای بچه های فقیر به وجود آورد. عملی کردن این قانون چند میلیارد بیشتر هزینه برنمی داشت. بوش گفت خیلی گران تمام می شود. اما حالا دولت یکشبه چندصد میلیارد دلار را دست و پا می کند تا همان گروه های کوچک و خاص را نجات دهد.»
آیا از فرهنگ حرص و آز و ربا و خدعه و لذت طلبی و اباحی گری محض و جنگ و تعدی و غلبه و قدرت- ذات جاهلیت مدرن- که با مردم خود چنان می کند می توان توقع داشت به دیگرانی در این سوی دنیا جز به چشم طعمه و ابزار و واسطه بهره کشی و سیطره نگاه کند؟ یا بحرانی را مدیریت کند؟ یا رنجی را از بشر دور سازد؟ یا گرهی از کار او بگشاید؟ یا حداقل در ادعای دوستی صادق باشد و خیانت نکند؟
بگذارید همین جا پرانتزی باز کنیم. چهارشنبه گذشته سازمان مجاهدین انقلاب در بیست و سومین سالگرد درگذشت مرحوم حسن منتظرقائم عضو آن روزگار سازمان و از عناصر محوری در مدیریت کیهان (از موسسان نشریه کیهان فرهنگی) مراسم یادبودی برگزار کرد که در آن پس از قرائت پیام آقای خاتمی، کسانی چون محسن آرمین و هادی خانیکی- با سوابق ویژه اش- سخنرانی کردند. عبارت قابل تاملی را آقای آرمین در آن مراسم گفته بود مبنی بر اینکه «روشنفکر دینی ذهن نقاد دارد.» سابقه مرحوم منتظرقائم و برادر شهید وی در سازمان که روشن است، چه در تاکید بر خط امام و مبارزه با استکبار و چه در مرزبندی با جریان های منافق و افشای ماهیت آنها از جمله در ماجرای طبس.
اما آیا میراث خواران او که سر از حلقه کیان درآوردند پس از ۲۳سال به آرمان های امثال منتظرقائم وفادار مانده اند؟ وفاداری به آرمان ها پیشکش! در همین یک قلم «نقاد بودن» آیا همان گونه که- مانند آقای آغاجری- تا مرز اهانت به مرجعیت و امامت شیعه پیش رفتند، جرئت داشتند که یک سوزن هم به غرب و مدل سیاسی اقتصادی حاکم بر آن- به عنوان هویت جدید خود- بزنند و از زاویه نقد و نقادی و پرسشگری به آن بنگرند؟ آیا اگر منتظرقائم ها و جهان آراها امروز بودند- که اقران و امثال آنها در جبهه انقلاب فراوانند- آیا امروز مورد تکریم واقع می شدند یا درکانون طعن و ترور شخصیت قرار می گرفتند؟... بگذریم.
اگر این عبارت روزنامه نیویورک تایمز را درست بدانیم که «سی امین سال انقلاب ایران زمان آن است که در رویکرد کلی آمریکا در قبال ایران تجدیدنظر شود. انقلاب ایران یک قیام مذهبی و ملی گرایانه در برابر دخالت آمریکا از جمله کودتای ۱۹۵۳ به رهبری سیا و حمایت از شاه بود. قدرت ایران در سال های اخیر با حوادث عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین افزایش یافته و تجربه بوش نشان داد ما نسبت به ایران در توهم به سر می بردیم»، توقع به جایی است که جریان های مفتون یا مرعوب آمریکا و غرب هم با حریّت و جرئت رویکرد خود نسبت به «انقلاب ایران» و «دشمنان آن» را تغییر دهند وگرنه بدون این تغییر، تاریخ مصرف شان را باید منقضی شده تلقی کرد. همچنان که تاریخ مصرف مشابهان بسیاری سپری شد.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان