پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا
در پرتو مهتاب
شهد است ولی شرنگ در چشمانت
آمیزة صلح و جنگ در چشمانت
تکثیر تحیّر است کارش شب و روز
آیینة رنگرنگ در چشمانت
آشفته و بیقرار باشد باشد
یکپارچه انتظار باشد باشد
این آینه را که جز تو پیدایش نیست
خواهی که پر از غبار باشد باشد
ماییم و شب امید در چشمانت
صبحی همه صبح عید در چشمانت
یک پلک توجه تو کافی است که دل
صد بار شود شهید در چشمانت
ماییم و غمی دوباره در چشمانت
شبهای پر از ستاره در چشمانت
باید بچشد عذاب زیبایی را
چشمی که کند نظاره در چشمانت
ماییم و سماع دیده در چشمانت
صحرا صحرا دویده در چشمانت
آیینة عاقبت به خیر نظرند
جانهای به لب رسیده در چشمانت
ماییم و تب حضور در چشمانت
آیات زلال نور در چشمانت
میآیی و جان به واژهها میبخشی
با محشر شعر و شور در چشمانت
ماییم و تبی تپنده در چشمانت
زیبا شدن پرنده در چشمانت
روز و شبشان به گردش پلک شماست
این منتظرانِ خنده در چشمانت
پاییز ولی بهار در چشمانت
سرشاری آبشار در چشمانت
فرمان به سکوت میدهد یا فریاد؟
آرامش بیقرار در چشمانت
ماییم و امید و بیم در چشمانت
فوجی همه یا کریم در چشمانت
شرمندة پاسخیم اگر میپرسی
ناخوانده چه میکنیم در چشمانت
نه فرقی داشتم ناکامی و کام
نه پروایی ز ننگم بود و نه نام
تمام راه روشن بود از عشق
نه تردیدی در آغاز و نه انجام
دو مصراع شهیر خاص و عاماند
غزلهای مرا حُسن ختاماند
یکی میخواند و میراند آن یک
دو چشم تو جناس تام تاماند
تویی درد من و درمانم از تو
سرآغازم تویی پایانم از تو
چنین که میدوی در رگ رگ من
جدا کی میکند هجرانم از تو
به آسانی سپردی مشکلم را
سرشتی با غمت آب و گلم را
به پرواز آوری تا در سپهرت
به دست شعلهها دادی دلم را
مرا از من جدا کردی و رفتی
به دردت آشنا کردی و رفتی
دلم را درخور اینقدر دیدی
به هجران مبتلا کردی و رفتی
بسوزان در شرار طعنههایم
بگو بیزاری از شعر و صدایم
زبانت کی کند آزردهخاطر
مرا که با دل تو آشنایم
برونم را درونی مرحمت کن
تب خورشید گونی مرحمت کن
دلم از دست عشق و عقل خون شد
خداوندا جنونی مرحمت کن
همه شب با دو چشم پرستاره
به تشبیه و مجاز و استعاره
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
دلم را میسرایم پاره پاره
دوباره ناله را از سر بگیرید
و این بار آسمانیتر بگیرید
غمی بر سینه در حال فرود است
دوبیتیها مرا در بر بگیرید
غمی اینجا غمی آنجا گذاری
به روی خاطراتت پا گذاری
چگونه میتوانی در شب درد
مرا با غربتم تنها گذاری
برو تنها مرا بیتاب بگذار
مرا با شعلههای ناب بگذار
ولیکن خاطرات این سفر را
شبی در پرتو مهتاب بگذار
رفیق هر شب و هر روزی دل
غمت تا بوده بوده روزی دل
بگردان گوشه چشمی و بنگر
چه حالی دارد آتشسوزی دل
مصطفی محدثی خراسانی
منبع : سورۀ مهر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب انتخابات دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی حجاب مجلس انتخابات مجلس
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سیل فضای مجازی سلامت قوه قضاییه
گاز دولت مالیات خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب تلویزیون کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس سینما تئاتر موسیقی رسانه ملی
دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح روسیه حماس حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال رئال مادرید استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی ذوب آهن لیگ برتر ایران نساجی لیگ برتر فوتبال ایران
اینترنت تبلیغات اپل عیسی زارع پور سامسونگ ناسا گوگل آب مایکروسافت نوآوری
هندوانه آسم سنگ کلیه بیماران خاص کمردرد ناباروری بیمه سبزیجات اعتماد به نفس