پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
رقص با شکارچیان کله انسان
هرسال چند میلیون ایرانی به سفر خارج از كشور میروند: اروپا، آمریكا، شرق آسیا، سوریه، تركیه، دوبی و پارسال و پیرارسال نیز چنین بوده و دهها سال است كه چنین است.
چه كسی میتواند بگوید تاكنون چند ایرانی به قصد گردشگری به آن سوی مرزها رفتهاند؟ ده میلیون؟ بیست میلیون؟ صد میلیون؟ عددش را فقط خدا میداند، اما از میان این همه، فقط همت دو نفر آنقدر زیاد بود كه دور دنیا را در پنج قاره بچرخند. هر خطری را به جان بخرند و با هرجور جماعتی حشر و نشر كنند.
این دو با نود دلار سفر دور دنیا را آغاز كردند، اما خاطرهها و تجربههایی را به سوغات آوردند كه ارزششان از قیاس پوند و ریال و دلار خارج است.
آنچه دستهای تهی این دو را در سفری ده ساله پر ساخت، عشق به آموختن بود و امید به رفتن و بالیدن. از همین رو آنها نه به نام كه به صفت امیدوار خوانده شدهاند: برادران امیدوار.از این دو جوان كه حالا از پس سالها سفر، سپیدی گرم و سرد چشیدن روزگار را بر سر و صورت دارند، یكی در شیلی اقامت گزیده و دیگری در گوشهای از این شهر پر ازدحام، در دفتر كارش نشسته تا راهنمای مشتاقان سفر كردن و خطر كردن باشد.«عیسی امیدوار» كه متولد سال ۱۳۱۳ خورشیدی است، همراه با برادرش از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۳ سفر به دور دنیا را آغاز كرد و چند سال پیش با ایجاد موزه برادران امیدوار در مجموعه تاریخی- فرهنگی سعدآباد این امكان را فراهم آورد تا دیگران نیز با داستان و دستاورد سفرش آشنا شوند. سفری كه مرور كوتاه خاطرات آن بسی شنیدنی است.
ـ شما در سال ۱۳۳۳ كه سفر دور دنیا را آغاز كردید بیست ساله بودید، در این سن جوانها در پی تفریحات معمول و حداكثر ورزش كردن هستند اما چه شد كه شما به فكر سفر آن هم به پنج قاره دنیا افتادید؟
آغاز سفر ما جرقه نبود. من از ۷، ۸ سالگی خیلی به بیابان و مناطق دور علاقه داشتم و دلیل این علاقه خانوادهام بود. مادرم در آن زمان خیلی سفر میكرد و من هرچه كه به گذشتهها فكر میكنم میبینیم واقعا در خانواده تنها كسی كه مشوق ما برای سفر بوده مادرم بوده است. ۱۰ ساله كه بودم یك دوربین جعبهای آگفا داشتم و خیلی علاقهمند به عكاسی بودم در همان زمان یك دوچرخه هندی هم به قیمت ۱۶ ریال خریدم. من با این دوچرخه ابتدا اطراف خانه و بعد به جاهای دور و دورتر رفتم. در ۱۵ سالگی به باشگاه نیرو راستی كه از بهترین باشگاههای ورزشی در تهران بود راه پیدا كردم. با كمك برخی دوستانم آنجا یك سازمان كوهنوردی ایجاد كردیم و بعد از مدتی مربی صخرهنورد شدم و به اتفاق دوستانم به قلل مختلف ایران صعود كردیم و غارهای زیادی را كشف كردیم و در این رهگذر من درصدد آشنایی با قبایل و اقوام كشور خودمان بودم. میرفتم در بین آنها و چند هفتهای با آنها زندگی میكردم، عكس میگرفتم و مطلب مینوشتم كه مطالبم در مجلات آن زمان مثل اطلاعات هفتگی چاپ میشد. در همین زمان برادرم هم به من پیوسته بود، یك برنامه سفر برای خودمان تنظیم كردیم. این برنامهریزی سه سال به طول انجامید و ما در طول این سه سال كارهای زیادی انجام دادیم. ابتدا برای اینكه مقاومت و استقامت خود را تجربه و امتحان كنیم یك سفر درونمرزی و یك سفر برونمرزی رفتیم. من خودم در سال ۱۳۳۰ با دوچرخه و با تجهیزات زیاد تا تركیه رفتم. در تركیه از آنكارا به استانبول رفتم و بعد از جنوب تركیه به سوریه و شهرهای حلب و دمشق و سپس به عراق رفتم و از مرز خسروی به ایران بازگشتم. این سفر چهار ماه و نیم طول كشید. همزمان برادرم با دوچرخه دور ایران را زد. سفر او نیز دو ماه و نیم به طول انجامید. به هر حال این یك تجربه استقامت بود، هم برونمرزی و هم درونمرزی. ما در این ۳ سال برنامهریزی وسیعی داشتیم و سرانجام در سال ۱۳۳۳ برای سفر در جهان حركت كردیم و این خلاصهای بود از شروع كار ما.
ـ ءدر سفر دور دنیا در پی ماجراجویی بودید یا دلیل دیگری برای سفر داشتید؟
هدف از سفر ما، یك رشته مطالعات در مورد انسانهای بدوی نقاط مختلف جهان بود. برای این كار در بین ابورجینمیهای استرالیا بودیم، ماهها با اسكیموها در قطب شمال زندگی كردیم. در آمازون مدتها با سه قبیله خطرناك بودیم و به خیلی دیگر از نقاط آفریقا و قطب جنوب رفتیم و تحقیق كردیم و هدف مطالعه در مورد انسان بود. مطالعه در مورد چگونگی پیدایی انسان هم یكی دیگر از كارهایمان بود. قبیلهشناسی و انسانشناسی نیز از دیگر برنامههایمان بود. در ضمن وقتی در بین بومیان آمازون بودیم، بهدنبال این مساله بودیم كه چطور و به چه وسیله انسان به قاره آمریكا راه پیدا كرده است، چراكه آثار و اشیای بهجامانده از گذشته نشان میدهد ۲۵ تا ۳۰ هزار سال قبل هیچ انسانی در قاره آمریكا نبوده است. بنابراین اینكه انسان از كجا و به چه طریق به این قاره راه پیدا كرده است، یكی دیگر از اهداف سفر بود.
ـ كنار موزه شما در سعدآباد، یك ماشین ژیان قدیمی به چشم میخورد كه با آن به دور دنیا رفتهاید و از برخی عكسهای موجود در موزه هم برمیآید كه یك مدت با موتوسیكلت سفر میكردهاید؟ آیا چنین ابزارهایی برای سفرهای طولانی مناسب بودند یا امكانات دیگری هم داشتید؟
در سال ۱۳۳۳ بعد از ۳ سال مطالعه با دو موتوسیكلت سفر خودمان را آغاز كردیم. در آن زمان، دنیا با كمبودهای زیادی روبهرو بود، مثلا دوربینهای ما خیلی عقبافتاده بودند. یك دوربین فانوسی داشتیم كه از آن برای گرفتن عكسهای سیاه و سفید استفاده میكردیم. یك دوربین فیلمبرداری كوكی نیز داشتیم. در آن موقع هنوز فیلم رنگی به بازار نیامده بود. وقتی ما به استرالیا رسیدیم، فیلم رنگی برای اسلاید بود ولی هنوز فیلم رنگی برای كارهای سینمایی نبود.
ـ چرا موتوسیكلت را برای مسافرت انتخاب كردید؟
برای اینكه در این سفر بتوانیم به كورهراهها دست پیدا كنیم. انتخاب موتوسیكلت برای یك كار قهرمانی نبود اما خودبهخود یك كار قهرمانی شد ولی هدف ما این نبود. هدف این بود كه به دورافتادهترین نقاط جهان دست پیدا كنیم و اتومبیل این امكان را به آدم نمیدهد. ما خیلی جاها، موتورهایمان را در قایق و یا كشتیهای كوچك گذاشتیم و سفر كردیم زیرا نزدیك به یكسال از عمر سفری ما روی آب گذشت. ما فقط ۸ ماه در منطقه آمازون بودیم و تنها راه ارتباطی، رودخانهها بودند و حمل اتومبیل در این نقاط غیرممكن است.
شما از خطركردن هراس نداشتید یا اینكه خطركردن برایتان یك نوع هیجان و لذت داشت؟
بهنظر من هركس بخواهد كار خارقالعادهای انجام دهد، باید ریسك كند چون اگر انسان ریسك نكند، به عشق واقعی خود نمیرسد. البته ریسككردن باید با پیشاندیشی همراه شود، نه اینكه مثلا از یك ارتفاع بپری و بگویی ریسك كردم. ریسككردن برای كارهای قابل ارزش كه با پیشاندیشی و مطالعه باشد، بسیار عالیست. بهنظر من ریسككردن ریشههای پایداری حیات انسان را تقویت میكند. اگر شما ریسك نكنید، بهخطر هم برنمیخورید اما در عوض هیچ چیز هم بهدست نمیآورید. در اینگونه كارها باید كمی ریسك كرد و نتیجهاش بهعنوان نمونه كار ما میشود كه خوشبختانه مورد توجه واقع شده است.
كمی از موقعیتهای خطرناكی كه در طول سفرهایتان با آنها برخورد كردهاید، تعریف كنید.
ما ۷ سال اول سفر را روی دو چرخ موتوسیكلت سفر میكردیم و با انسانهای بدوی دنیا تماس داشتیم. در قسمت دوم نیز با ماشین رفتیم به عربستان. وقتی به عربستان رسیدیم، قصد داشتیم از صحرای ربعالخالی عبور كنیم. در حاشیه صحرای ربعالخالی كه بودیم، توفان شن شدیدی گرفت و مثل جنوب ایران كه وقتی توفان شن میگیرد، تپههای شنی جابهجا میشوند و خانهها را در شن غرق میكنند، در صحرای ربعالخالی هم همین اتفاق افتاد. در این صحرا یك كورهراه وجود داشت كه اتومبیل از آن عبور میكرد. آن راه كاملاً از بین رفت و ماشین ما هم تقریبا زیر شن دفن شده بود و بنزین هم نداشتیم. تقریبا ۷، ۸ روز آنجا گم شدیم و دیگر امیدی به زندگی نداشتیم. بعد از این مدت كه توفان شن خوابید و جو آرام شد، كاروانهای شتر از دور پیدا شدند. البته در فاصله ۲۰ تا ۳۰ كیلومتری. بالاخره خودمان را به آنها رساندیم. آنها به ما آب و غذا دادند و ماشین ما را هم از شن بیرون كشیدند. سپس ماشین را توسط شتر به یك واحه بردند و برای ما بنزین تهیه كردند ولی بهطور حتم اگر دو، سه روز گذشته بود، ما حتماً تلف میشدیم.
ـ آمازون، یكی از مهمترین قسمتهای سفر شماست، در آنجا با چه خطراتی دست و پنجه نرم كردید؟
ما در آمازون بین بدویترین و عقبافتادهترین قبایل زندگی كردیم. آمازون یك منطقهای در آمریكای جنوبی است كه تقریبا ۵ برابر كشور ما مساحت دارد و كل این مساحت، جنگل بسیار انبوه و پیچیدهای است و تنها راه ارتباطی، رودخانهها هستند. ما در آمازون بین تتویان ویگوها بودیم كه خیلی خطرناك نبودند اما می خواستیم بین جیباروها برویم كه بسیار خطرناك بودند و به شكارچیان كله انسان شهرت داشتند. اینها وقتی با قبایل دیگر میجنگیدند، بعد از كشتن مردها سر آنها را میبریدند و به قبیله میآوردند و با یك فرمول خاص كلهها را كوچك و خشك میكردند. این در واقع هنر آنهاست. ما راه زیادی را طی كردیم تا به جیباروها برسیم و چند ماه بین آنها بودیم و داستانهای زیادی داشتیم كه اگر بگویم یك كتاب میشود اما به عنوان مثال قبل از ما ۳۵ نفر میسیون مذهبی كاتولیك بین جیباروها رفته بودند و همه سر خود را از دست داده بودند.
ـ با این وصف چطور با قبایل بدوی ارتباط برقرار میكردید و میتوانستید به میان آنها بروید و اصلا چطور بین آنها جان سالم بهدر بردید؟
ما یكباره به آمازون نرفتیم، ما یكباره به مغرب زمین هم نرفتیم. ما از مشرق زمین شروع كردیم و طی سالها تجربهاندوزی آموختیم چطور با مردم بومی كنار بیاییم اینطور نبود كه ما یكراست برویم داخل قبایل بدوی، ما روزهای روز در رودخانهها سفر میكردیم و دو نفر هم باربر داشتیم كه راهنما و بلد راه بودند.
هدایای زیادی همراه داشتیم كه مهمترینش عبارت بود از نمك، نمك برای بومیهای آمازون خیلی ارزشمند بود، چرا كه در آنجا نمك وجود نداشت و حتی ما نمك به آنها میدادیم آنها خیلی خوشحال شده و ما را به عنوان دوست قبول میكردند. هدیه دیگر پارچههای رنگی بود. آنها لخت بودند و مشكل ما این بود كه اینها را بپوشانیم تا وقتی عكس و فیلم میگیریم كاملا لخت نباشند. چون عكسهای اینچنینی را خیلی جاها قادر نبودیم نشان دهیم. ولی آنها پارچهها را گرفتند، زیر خود میانداختند و روی آن میخوابیدند و یا به درختها آویزان میكردند. زیرا برای آنها نپوشیدن لباس آنقدر عادی بود كه برای ما پوشیدن لباس، هدایای دیگر ما عبارت بود از آینه، كبریت، فندك، شانه، قیچی و ... بالاخره وقتی نزدیك آنها میرسیدیم مقداری از هدایا را میفرستادیم. البته این فرستادن هدایا هم برای خودش مسالهای بود، چون گاهی بومیان هم از رفتن بین جیباروها هراس داشتند و به قول معروف «چه كسی حاضر میشه زنگوله رو گردن گربه بندازه» به هر حال با هزار دردسر هدایا رو میفرستادیم. بعد رئیس قبیله آمد و ما را دید و قبول كرد كه مدتی بین آنها زندگی كنیم. جیباروها نوشابههای الكلی میخوردند. یك شب كه آنها اختیار از کف داده بودند یكی از باربرها گفت كه آنها اختیار از كف دادهمیخواهند به جان ما سوءقصد كنند. ما هم پنهانی بارها و موتور خود را در قایق گذاشتیم و همین كه در حال رفتن بودیم در ساحل رودخانه به ما حمله كردند ما هم دو تا تیر هوایی زدیم و توانستیم فرار كنیم اما اگر چند ساعت دیرتر خبردار شده بودیم، شاید الان كله كوچك شده برادران امیدوار نیز در موزههای دنیا در معرض نمایش بود.
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست