یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چرخه باطل علوم انسانی


چرخه باطل علوم انسانی
دانشجو بودن و تحصیلات دانشگاهی در ایران امروز گویا دیگر به یک ضرورت تبدیل شده است؛ چه به انگیزه تحصیل دانش باشد و چه به عنوان یک پرستیژ و احتمالاً از روی چشم و هم چشمی. حرف و حدیث هایی نیز گاه و بیگاه از این سو و آن سو و از نهادهای قانون گذار و غیره و ذلک در خبرها می آید که یا درباره حذف کنکور است یا درباره گشادکردن سر این قیف وارونه. هرازگاهی نیز بحث به نظام آموزش و پژوهش و ناکارآمدی هایش می انجامد که خروجی هایش از توانایی و تخصص کافی و دست کم مهارت های زندگی برخوردار نیستند.
در این نظام آموزشی از همان ابتدا بیشتر از آنکه به خلاقیت های ذهنی و توانایی های جسمی دانش آموزان توجه شود انبوهی از اطلاعات و مهارت هایی عرضه می شوند که بسیاری از آنها هرگز به کار نمی آیند. این روند حتی در دوران سه ساله راهنمایی و کمابیش در دوران دبیرستان هم ادامه می یابد و در نهایت به سد کنکور و دانشگاه می انجامد.
اما از همه مباحث پیرامون این موضوعات که بگذریم اندیشیدن به وضعیت و موقعیت علوم انسانی در دانشگاه ها و جامعه ایران نه تنها ضروری است بل می تواند در تحلیل شرایط موجود نیز راهگشا باشد.
در وضعیت کنونی، علوم انسانی صرفاً به عنوان دانش هایی فرعی و غیر تاثیرگذار در سایه علوم طبیعی و رشته های فنی- مهندسی در دانشگاه ها و دبیرستان ها حضور دارد. در همین راستا نگاه عمومی جامعه ایران نیز به علوم انسانی نگاهی دسته چندمی و فرعی است. همه ما کمابیش یا خود تجربه انتخاب رشته در دبیرستان را از سر گذرانده ایم یا یکی از اطرافیانمان در چنین موقعیتی قرار گرفته اند.
با این اوصاف احتمالاً کمتر پدر و مادر دلسوزی است که نگران آینده فرزندش باشد و به راحتی بپذیرد که جگرگوشه اش به راهی برود که در آن نه «نان» هست و نه «کلاس» (پرستیژ). هنوز هم مهندس بودن و لیسانس فنی داشتن برای این گروه آن قدر ارزش دارد که در جمع های خانوادگی به رخ کشیده شود و علوم انسانی ها را در حاشیه بنشاند. این نگرش اما تنها به جمع های خانوادگی محدود نمی شود و در گستره ای عمومی تر و در شئون مختلف جامعه نیز وجود دارد.
پیامد این نگاه در وضعیت هدایت تحصیلی دانش آموزان نخبه در دبیرستان ها و سپس کنکور سراسری آشکار می شود. نتیجه این رویکرد، ورود دانش آموزان باهوش متوسط و به پایین و نیز بدون انگیزه - البته با استثنا کردن تعداد معدودی که جسارت چنین انتخابی را داشته اند- به رشته های علوم انسانی و در نتیجه بر آمدن دانش آموختگانی ناکار آمد است که بعدها یا سر از جایی در می آورند که ربطی به علوم انسانی نخواهد داشت، یا اساتیدی ناکارآمد که اساساً دل در گرو آنچه خوانده اند نخواهند داشت.
برخی از این دانش آموختگان و اساتید ناکارآمد اما در سطوح کلان به برنامه ریزی درسی و پژوهش و آموزش در علوم انسانی خواهند پرداخت. (هرچند باز هم با استثنا کردن تعداد معدودی که صرفاً با اشتیاق و تلاش های فردی چراغ نیمه روشن علوم انسانی را از خاموشی مطلق حفظ می کنند.) اساتید ناکارآمدی که از تطبیق مباحث علوم انسانی با نیازهای واقعی و «مستحدثه» جامعه و درک و تحلیل و ارائه راهکارهایی جهت بهبود و درمان معضلات گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ناتوان اند و ناتوانی شان در تدریس و برنامه ریزی های نادرست درسی در علوم انسانی نیز بروز می کند.
از دیگر سو به دلیل این نگاه خاص نسبت به علوم انسانی، هستند کسانی که هرچند علوم انسانی نخوانده اند و عموماً تحصیلات و نگاهی فنی- مهندسی دارند اما صاحب نظر بودن در آن را سهل می پندارند و اگر نه در تدریس علوم انسانی، دست کم در سیاستگذاری و برنامه ریزی های کلان خویش را صاحب حق می دانند و در نتیجه نگاه فنی- مهندسی شان را بر علوم انسانی تحمیل می کنند.
این امر خود در ناکارآمدی علوم انسانی و به ویژه تمامی مسائل مربوط به جامعه تاثیرگذار خواهد بود و چه بسا نتیجه ای جز بغرنج تر و پیچیده تر کردن این مسائل و مشکلات نخواهد داشت. باری، علوم انسانی درگیر چرخه ای باطل شده است؛ از سویی با برنامه ریزی های نادرست و به دلیل وجود نظام ناکارآمد آموزش و به ویژه هدایت تحصیلی دانش آموزان، دانش آموختگانی بی انگیزه و ناکارآمد فارغ التحصیل می شوند و از سوی دیگر برخی از این دانش آموختگان که در سیاستگذاری های کلان علوم انسانی و نیز تدریس نقشی ایفا خواهند کرد بر این ناکار آمدی خواهند افزود.
محمد نجفی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید